سعید شمس در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: منطقه هورامان بیشتر کوهستانی و دارای درههای پرپیچ و خم و عمیق و رودبارهای بی شمار است. از مجموع آب این چشمهها و رودبارها دو رودخانه سیروان و لیله پایهریزی میشوند که در نقطهای به نام دروله در نزدیکی مرز ایران و عراق به هم میپیوندند.
هر چند که بخش بزرگی از منطقه اورامان ( هورامان ) از کوههای بلند و پربرف ساخته میشود. اما در ارتفاعات پائینتر و در دامنه همین کوهها جنگلهای متراکم کم و بیش وسیعی وجود دارند.
پوشش جنگلی این ناحیه همچون پوشش عمومی رشتهکوه زاگرس بیشتر از درختان بلوط است. درختان دیگری مانند گلابیوحشی و زالزالک نیز به تعداد چشمگیری یافت میشود. این جنگلها از دیرباز تأمینکننده سوخت زمستانی اهالی منطقه بودهاند.
اورامان یا هورامان تخت شهری در بخش هورامان شهرستان سروآباد در استان کردستان ایران است. این شهر در منطقه هورامان واقع شدهاست و منطقه را غالبا به نام و عنوان آن می شناسند. هورامان، از غرب با عراق، از شمال با کردستان و از جنوب با جوانرود محدود میشود و جادهای به طول ۷۵ کیلومتر آن را به شهر مریوان متصل مینماید. این شهر در درهای شرقی- غربی و در شیب تندی روبه روی کوه «تخت» واقع شدهاست.
خانههای شهر به طور کلی از سنگ و اغلب به صورت خشکه چین و به صورت پلکانی ساخته شدهاست که به همین دلیل آن را «هزار ماسوله» نیز مینامند. بنا به اعتقاد مردم منطقه اورامان زمانی شهری بزرگ بود و مرکزیتی خاص داشت و به همین خاطر از آن به عنوان تخت یا مرکز (حکومت) ناحیه اورامان یاد میکردند. مراسم پیر شالیار در این شهر بسیار معروف است.
بر اساس بررسیهای صورت گرفته هورامان بیش از ۷۰۰ روستا را در این ۲ استان غربی ایران شامل میشود، اما در حال حاضر حدود ۶۰ روستای آن به صورت بکر و دست نخورده باقی مانده است. در مقاله زیر به اهمیت تاریخی و جغرافیایی، زبانی و فرهنگی هورامان اشارات کارشناسانه صورت گرفته و توصیه ه9ای مهمی نیز ارائه شده است
****
آنچه در مقاله پیوست آمده، آخرین پژوهش نگارنده در نقد نظریه مینورسکی درباره گوران و پیوند آن با کرد و هورامان است و درباره آن در ادامه توضیح داده خواهد شد.
در آغاز باید گفت که بیشتر نویسندگان غربی که در سده ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ درباره کرد نوشتهاند، مأموران سیاسی و نظامی دولتهای استعماری بودهاند و جز چند مورد اندک، به تاریخ کرد از منظر منافع استعمارگران نگریستهاند. نوشتههای این مأموران بعدها مبنای مطالعه جامعه کردی در دانشگاهها و مراکز پژوهشی غرب گردید و کتابها و مقالات پژوهشی بعدی با استناد به آنها نوشته شدند.
این آثار به کردی، فارسی، عربی و ترکی ترجمه شدند و ذهنیت همسایگان کردها از کرد و حتی برداشت ذهنی کردها از خودشان را هم شکل دادند. یکی از این ماموران سیاسی و نظامی که تاثیر آثارش تا به امروز بر جامعه کردی باقی مانده، مینورسکی است.
مینورسکی نهتنها با خطکش و مدادش قلمرو این مردم همزبان و خویشاوند را از یکدیگر جدا کرد، بلکه با نوشتههایش هم بذر جدایی را در میان آنان کاشت و پیروانش آن را توسعه دادند؛ بهنوعیکه امروز میبینیم بخشی از نویسندگان هورامان که مهمترین وارثان زبان و فرهنگ غنی و کهن قلمرو گوران هستند خود را کرد نمیدانند و برخی افراد در قلمرو سورانی با تحدید دال کرد به گویشوران سورانی و کرمانج، مردم هورامی را خارج از حوزه کردی میپندارند.
به راستی کرد چیست و در منابع اسلامی نخستین بار به چه کسانی کرد اطلاق شده است؟مینورسکی بر پایه کدام مبنای تاریخی و مردمشناسانه سوران و کرمانج را کرد پنداشته و گوران را از شمول کردیت خارج کرده است؟ آیا در تاریخ، نخستین بار گوران، کرد نامیده شده است یا سوران و کرمانج؟ آیا از نظر زمانی واژگان کرمانج و سوران در منابع تاریخی زودتر متولد شدهاند یا گوران؟ لحظه ورود مدلول گوران به تاریخ و قرار گرفتن در ذیل دال کرد زودتر بوده است یا سوران و کرمانج؟
درپاسخ این پرسشها باید گفت که در همه منابع سدههای نخست تا سوم هجری تنها واژه اطلاق شده به مردم ساکن در نواحی غرب همدان تا کرکوک کنونی که در روایت مینورسکی و پیروانش گوران خوانده شدهاند، کُرد است و هیچ یک از واژگان گوران، سوران، کرمانج، کلهر، لر و لک برای آنان به کار نرفتهاند( ابن اعثم، 1986:سراسر اثر، بلاذری،2000: سراسر اثر، دینوری،1960: سراسر اثر؛ طبری،تاریخ، 1987: سراسر اثر).
افزون بر آن اگر لحظه تولد واژه و ورود آن به تاریخ در نظر گرفته شود، دال کرد چند قرن زودتر از کرمانج و سوران و کلهر برای مدلول گوران به کار رفته است. به بیان دیگر اگر کرد و زبان کردی به عنوان یک ظرف در نظر گرفته شود، نخستین مفهومی که داخل آن قرار گرفته یعنی مظروف آن، گوران و زبانی بوده است که مینورسکی به آن گورانی میگوید.
به راستی او چگونه کرد را تنها به سوران و کرمانج محدود کرده و گوران را که دستکم چندقرن پیش از آنها در منابع تاریخی آمده و جزو طوایف کرد خوانده شده از شمول کردبودن انداخته است.
چرا در تفکر مینورسکی و بیشتر شرقشناسان چنین خطایی رخ داده است؟ صرف نظر از عدم اطلاع آنان از برخی منابع باید گفت که شرق شناسان معمولاً از راه تهران، روسیه یا استانبول وارد کردستان میشدند و از آنجا که گورانها در مرکز کردستان بودند آنان اگر از مسیر عثمانی و روسیه میآمدند نخستین مصداق کرد را کرمانج می دیدند و اگر از مسیر تهران و بغداد میآمدند مصداق کرد را کلهر و لک و سوران میدیدند، بنابراین در ادامه راه وقتی با گورانها روبرو میشدند، تصور میکردند که به سبب تفاوت زبانی متفاوت از کرد هستند.ر
وشن است که میان زبان مردم گوران و سوران تفاوت وجود دارد، همچنانکه میان سوران و کرمانج و کلهر هم تفاوت هست و همچنانکه اگر یک گیلک با گویش خود سخن بگوید یک کاشانی متوجه نخواهد شد، ولی پرسش این است که در کجای جهان تنها تفاوت زبانی بدون توجه به فرهنگ و آداب و رسوم مشترک و تاریخ و خاطرات مشترک، مبنای جدایی و استقلال قومی یا ملی بخشی از مردم یک جغرافیای مشترک از بقیه شده است؟
از سوی دیگر وقتی گوران از کرد تفکیک شود، باید نام آن به موازات کرد و نه در ذیل آن بیاید. برای نمونه، منابع تاریخی که از ترک و فارس و عرب و کرد نام بردهاند، باید یکجا هم عبارات ترک و عرب و گوران یا فارس و کرد و گوران آورده باشند، در حالی که در هیچ منبعی گوران به عنوان یک شناسه قومی در کنار سایر اقوام نیامده است.از سدۀ 4ق که برای نخستین بار نام گوران وارد منابع تاریخی شده است تا زمان مینورسکی در دورهای 1000 ساله هیچ مورخ و جغرافیدان و نویسندهای به کرد نبودن گورانها اشاره نکرده و همه گوران را بخشی از کرد دانستهاند.
در سطور پیشین درباره تاثیرات خطرناک کولبری بر زیستبوم و زندگی مردم کردستان به ویژه هورامان نوشته و تاکید کردهام که کولبری و درآمد فوری آن سبب بیعلاقگی جوانان به تحصیل و رهاکردن کارهای تولیدی شده است؛ به نوعی که مردم برای آبیاری و دامداری ناچارند از کارگر غیربومی استفاده کنند.
در گذشته، چشمانداز زیست و معیشت در هورامان بهسبب جغرافیا و تنوع آب و هوایی، ترکیبی بود. مردم بهشکل همزمان کشاورزی،دامداری، باغداری، زنبورداری، مرغداری و حتی صید ماهی میکردند و مازاد محصول خود را در نقاط دور و نزدیک میفروختند.
آنان صدها گیاه و محصول خودروی زیر و روی زمین و جنگلها و مراتع را میشناختند و بخش اعظم خوراک خود و دامهایشان را از جنگلهای منطقه به دست می آوردند. در این جنگل، یک درخت و درختچه و گیاه و بوته بیفایده نبود و از هر وجب آن استفاده مطلوب میشد و آسیبی هم به محیط زیست و چرخه طبیعت وارد نمیگردید.
۴۰سال پیش در هرکدام از روستاهای هورامان حداقل ۴۰۰ راس بز، صد گاو شیرده و دهها گوسفند وجود داشتند و نه تنها کسی از شهر لبنیات نمیخرید، بلکه مازاد آن هم به شهر فرستاده میشد. با کمال تاسف امروز در بیشتر این روستاها دامداری سنتی دیده نمیشود و جنگلها یا طعمه آتش میشوند و یا توسط برخیگردشگران و افراد بیمسئولیت از بین میروند و برای تهیه زغال فروخته میشوند.
موضوع این یادداشت و در ادامه یادداشت قبلی، گردشگری افسارگسیختهای است که اینروزها در حال اتمام کار ناتمام کولبری است و در آیندهای نزدیک آخرین میخ را بر تابوت چشمانداز ترکیبی هورامان خواهد زد. هورامان منطقهای کوهستانی است و آب و خاک و جنگل آن بسیار محدود است. متاسفانه شمار زیاد گردشگران، بافت جنگلی منطقه را تخریب و زباله و پسماند آنان به سبب شیب بالای زمین، آب و محیط زیست را آلوده میکند.
همین الان بیشتر فاضلاب و زبالههای موجود بازیافت نمیشوند و در گودالهای پایین و کنار شهر و روستا دفن میشوند که سبب آلودگی آب چشمههای پایین دستی و گسترش انواع بیماریها شده اند. افزون بر آن هورامان موزه تاریخ و فرهنگ و گنجینه لغات و اصطلاحات این سرزمین است.
نابودی زبان و فرهنگ و میراث مادی و معنوی هورامان تنها به فرهنگ کرد آسیب نمیرساند، بلکه به کلیت فرهنگ ایران و اسلام هم صدمه میزند.
برخی کتیبهها و کتابهای کهن فارسی بدون آشنایی با زبان مردم هورامان که تنها بازمانده زبانهای باستانی این سرزمین است، به هیچ وجه قابل خواندن نیستند.
فلسفه و عرفان و برخی آثار اسلامی را هم نمیتوان بدون درک میراث معنوی هورامان بازخوانی کرد.همچنین جمعیت گویشوران هورامی بسیارکم و زبان آنها در حال انقراض است و اگر روند خرید املاک و سکونت مردمان مختلف در هورامان ادامه یابد،این زبان از تاریخ حذف خواهد شد.
هورامان منطقه خاص و نادری است که نظیر آن در ایران وجود ندارد و بنابراین باید آن را حفظ کرد. من نمیفهمم که چرا باید این همه جشنواره در هورامان برگزار شود؟ مراسماتی که قبلاً نبودند یا محلی بودند و صبغه عمومی و عامهپسند کنونی را نداشتند. بهراستی کجای ایران اینگونه است؟ گردشگران و تورلیدرها هم بیشتر به خاطر این مراسمها به هورامان میآیند و از فرهنگ و تاریخ منطقه بیخبرند و با آن هم آشنا نمیشوند.
این یادداشت به منزله مخالفت با اصل گردشگری و دفاع از جامعه بسته نیست،بلکه خواهان توجه به زیرساختها و حفظ میراث مادی و معنوی هورامان است.گردشگری بدون زیرساختهای لازم هرچند سود کوتاهمدتی به بخشی از ساکنان میرساند،اما بهای آن نابودی زیست بوم و میراث معنوی در بلند مدت است.
این فاجعه در حالی در هورامان رخ میدهد که در پیشرفتهترین کشورهای جهان هم حتی با وجود زیرساختها مقررات ویژهای برای گردشگران گذاشتهاند و در عین حال سنتیترین لایههای زندگی خود را حفظ کرده اند.چند سال پیش در سفر به سویس در روستاها و فاصله بین شهرها گلههای بزرگ گاو و گوسفندی دیدم که مشغول چرا بودند.
در این کشور مدرن در کنار دامداری صنعتی، دامداری سنتی هم به شکل گسترده رایج بود و دولت آن را تشویق و تسهیل میکرد. یکی از بزرگترین کارخانههای لبنیات سویس که پنیر آن یک برند مشهور جهانیست در روستای گرویر قرار داشت و روزانه هزاران توریست از مراحل تولید آن بازدید میکردند.در روستاهای دامنه آلپ هم که سالانه محل گردهمایی بزرگان سیاست، اقتصاد و هنر دنیاست، یکی از سنتیترین شکلهای دامداری و کلبههای عشایری وجود داشت که نظیر آن در میان عشایر ما هم کمتر یافت میشود.
میشد در هورامان هم چنین کرد، اما زهی افسوس، نهتنها چنین نیست، بلکه ما از تولیدکننده اصلی محصولات دامی، باغی وکشاورزی ارگانیک به مصرفکننده تبدیل شدهایم و حالا هم محیط زیست، معماری سنتی،زبان کهن،فرهنگ تاریخی و میراث معنوی خود را فدای گردشگری میکنیم.