وطن امروز: مبارکتان باشد!«مبارکتان باشد!» عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم فرهاد صابري است كه در آن ميخوانيد؛ ماجراي علاقه وافر مطبوعات زنجيرهاي به ژوليت بينوش را نميتوان به همين سادگي ناديده گرفت چراکه در عين حال ميتواند تبعات بسيار خطرناکي به دنبال داشته باشد. ژوليت بينوش از جمله بازيگران فرانسوي است که به برهنگي در فيلمها اشتهار دارد. فيلمهاي مشمئز کنندهاي که اين بازيگر در آنها نقش نخست را در اختيار داشته در برخي موارد حتي داد سينماي بدون سانسور غرب را هم درآورده است.
فيلم «damage» از جمله اين فيلمهاست که داستان رابطه پنهاني يک مرد با نامزد پسرش – اين نقش را خانم بينوش ايفا کرده است- را به نمايش ميکشد. در اين فيلم ضداخلاقي که جاي کمترين ارزشي براي بنيانهاي خانوادگي باقي نگذاشته صحنههايي از برهنگي بسيار فجيع ژوليت بينوش در معاشقه با 3 نفر به نمايش گذاشته شده است.
همانگونه که گفته شد بياعتنايي اين فيلم و بسياري صحنههاي آن به ابتداييترين اصول اخلاقي و بنيانهاي خانوادگي باعث اعتراضات فراواني در «غرب» شد. طبيعتا در چنين شرايطي مخاطب ايراني نه تنها کمترين سنخيتي ميان مفاهيم اين فيلم با ارزشهاي ايراني و اسلامي خود نميبيند که حتي آن را يک تهاجم فجيع فرهنگي به حوزههاي اخلاقي جامعه معتقد ميپندارد. با اين وجود سال 85 خبر ميرسد که ژوليت بينوش در قواره دوست آقاي کيارستمي به ايران ميآيد و روزنامههاي زنجيرهاي چنان به ذوق ميآيند که در پوشش خبري و تصويري سفر اين بازيگر بدکاره از يکديگر سبقت ميگيرند.
کار به آنجا ميرسد که حتي عکس ديزي خوران ژوليت بينوش با جناب کيارستمي نيز از تيررس علاقه مندان پنهان نميماند و بر صفحه نخست اين رسانهها قرار ميگيرد. ژوليت بينوش همراه با انواع تعاريف و تمجيدهاي فراوان بر صفحه نخست اين رسانهها قرار گرفت تا مشخص شود که نگاه جماعت به اصطلاح اصلاحطلب به مقولههاي فرهنگي داراي چه مختصاتي است. وقتي يک بيننده ايراني فيلم «damage» تصوير هنرپيشه هميشه عريان اين فيلم را در صفحات نخست روزنامههاي داخلي آن هم با تعاريف باور نکردني مشاهده ميکند، چگونه ميتوان با تهاجم فرهنگي و تقابل با اين استراتژي بسيار خطرناک مقابله کرد.
به عبارت ديگر وقتي بيننده ايراني مشاهده ميکند که روزنامههاي فعال در نظام ديني جمهوري اسلامي هنرپيشه نقش نخست زن يک فيلم مستهجن را بدين شکل مورد لطف قرار ميدهند چگونه ميتوان منتظر برخي وارونه فهميها در برخي مسائل نبود؟ ژوليت بينوش باز هم در اين روزنامهها خبرساز شد.
طي 2 هفته اخير صفحات نخست و صفحات فرهنگي اين روزنامهها به شکلهاي مختلف درصدد پوشش اخبار اين هنرپيشه فيلمهاي مستهجن آن هم با گرايش حمايتي از وي برآمدند. اشتياق به بينوش تا بدانجا رسيد که يکي از اين روزنامهها در يک شماره، علاوه بر اختصاص دادن عکس يک صفحه نخست خود، 3 بار ديگر نيز در صفحات مياني از عکس ژوليت بينوش استفاده کرد.
اين روزنامه 2 روز بعد نيز عکس اين هنرپيشه را بار ديگر به عنوان عکس نخست خود انتخاب کرد!اما ماجرا زماني جالب ميشود که دوست آقاي کيارستمي در جشنواره کن اقدام به حمايت از جعفر پناهي کارگردان متخلف - مورد علاقه رسانههاي زنجيرهاي و مخالفان نظام- ميکند و اين حمايت زنجيره ايها را بسيار سر ذوق ميآورد و حکايت همان ميشود که گفته شد.
حمايت بينوش از جعفر پناهي اتفاق خوبي براي زنجيرهايهاست. يک هنرمند بدکاره از يک کارگردان خائن و دروغ پرداز که براي تشکيل سياهيلشکر فيلم مخفي و دروغ خود درباره انتخابات، دست به دامان الوات و باجگيران شده بود، حمايت ميکند. رسوايي از اين بيشتر؟! مبارکتان باشد!
تهران امروز: شفافسازي روابط با روسيه«شفافسازي روابط با روسيه»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم حسن وزيني است كه در آن ميخوانيد؛اظهارات محمود احمدينژاد در كرمان درباره موضعگيري مسكو در قبال تحولات هستهاي ايران، دومين تلنگر رئيسجمهوري ايران به مقامات روسي محسوب ميشود كه در هفتههاي اخير به صراحت بيان شده است.
طرح چنين موضوعي از سوي احمدينژاد و خطاب مستقيم ايشان نسبت به رئيسجمهور روسيه گرچه به زبان گلايه مطرح شد اما به دليل واكنش ارشدترين ديپلمات كشور به رفتار ديپلماتيك يك همسايه مهم و صاحب نقش و قدرت در مناسبتهاي جهاني، يك بار ديگر اين سوال را مطرح كرد كه مسكو و تهران در تعاملات دو سويه حمايت از حقوق يكديگر در چه نقطهاي قرار دارند؟ اهميت طرح اين پرسش در آن است كه توجه كنيم اولا طرح مسئله فعاليتهاي هستهاي ايران در نهادهاي بينالمللي از جمله شوراي حكام، دبيرخانه آژانس بينالمللي انرژي اتمي و شوراي امنيت سازمان ملل و مسائل مربوط به مذاكرات 5+1 با ايران بهخصوص در دو، سه سال گذشته و اخيرا گروه وين كه در همگي آنها روسيه نقش مهم و از جهتي ويژه دارد، موجب شده است كه رفتار دولتمردان روسي از سوي دولت و افكار عمومي ايران بسيار پراهميت تلقي شود.
ثانيا روسيه به عنوان مجري طرح نيروگاه هستهاي بوشهر است كه سالهاست زمان راهاندازي اين پروژه هستهاي نيروگاهي با تاخيرهايي مواجه ميشود كه در ايران عمدتا به دلايل سياسي تعبير ميشود اما روسها دلايل حقوقي و فني را پيش ميكشند.
ثالثا رقابت سنتي مسكو با واشنگتن در مسائل جهاني و بهخصوص منطقهاي – خاورميانه و مخالفت ايران با طرحهايي چون خاورميانه بزرگ، گسترش ناتو به سرزمينهاي شرقي، حضور نظامي آمريكا در درياي خزر و... كه در مجموع منافع مشتركي را با روسها تعريف كرده، اين انتظار را ايجاد كرده كه سران كرملين نيز سياستهاي خود را در مسئله فعاليتهاي هستهاي ايران، تابعي از استراتژيهاي كلان قرار دهند و از اهداف تاكتيكي براي تحت فشار قرار دادن طرحهاي مقابل - هم ايران، هم آمريكا - جهت اخذ امتيازات سياسي، اقتصادي و ... پرهيز كنند. برآيند اين نكات آن است كه روسها بايد به عنوان يك قدرت مهم جهاني، ديپلماسي قابلاعتمادي از خود بروز دهند و تعاملات خود با كشوري مثل ايران را به دور از منافع كوتاهمدت بنگرند.
اين در حالي است كه علاقه روسها به اخذ امتيازات حداكثري موجب شده افكار عمومي ايران، آرايش منتقدانهاي نسبت به برقراري روابط استراتژيك با مسكو از سوي دولتمردان كشور، به خود بگيرد. البته از زماني كه روسها با صدور قعطنامههاي شوراي امنيت عليه ايران همراهي كردهاند، بياعتمادي تاريخي و سنتي ايرانيها به آن كشور بازتوليد شده و درپي همراهي اين كشور با مقدمات قطعنامه چهارم، چنان به اوج رسيده است كه احمدينژاد كه از حاميان روابط استراتژيك با روسيه محسوب ميشود، توجيه اين مسئله را امري دشوار اعلام كند.
واقعيت آن است كه بهرغم انتقادات جدي به روابط با مسكو نبايد از اين مسئله نيز غفلت كرد كه دولتمردان اين كشور با وجود فضاسازي غرب عليه ايران و بهرغم عقبنشيني چينيها از ساخت نيروگاه بوشهر حاضر به تاسيس اين نيروگاه شدند و گرچه مطابق تعهدات و انتظارات عمل نكردند اما تنها كشوري هستند كه در عمل، ايران را تا حدودي ياري كردهاند.
همچنين در روسيه نيز بخشي از افكار عمومي و بخش قابل توجهي از نخبگان و نمايندگان مردمي نسبت به ديپلماسي كرملين در همراهي با غرب انتقادات جدي دارند. زيرا استراتژي نزديكي به غرب و حل و فصل مناقشات دو طرف كه از سوي مدودف با شتابتر بيشتري پس از فروپاشي شوروي در دستور قرار دارد، مورد انتقاد بسياري از نيروهاي سياسي داخل روسيه قرار گرفته و باعث بروز سويهاي جديد در جهتگيريهاي بينالمللي اين كشور خصوصا در مسئله هستهاي ايران نيز شده است. به نظر ميآيد هشدار و گلايه نسبت به عملكرد هستهاي مسكو رفتاري قابل انتظار و از موضع اقتدار و عزت محسوب ميشود كه ايجاب ميكند براساس آن سياستگذاري و تصميمسازي صورت گيرد. ماهيت مسئله تامين منافع ملي بهگونهاي است كه براي تضمين تحقق آن بايد سفره مشتركي برپا كرد.
نگاهي به روابط دو طرف نشان ميدهد كه طرف روسي سهم خود از اين سفره را مدام گستردهتر ميخواهد. به عبارت ديگر بيش از آنچه ظرفيت ديپلماسي اين كشور اقتضا ميكند و هزينههايي كه در قبال مواضع كلان خود نسبت به روابط با ايران ميپردازد، سهم ميخواهد. در اين شرايط آن چه فراتر از اظهارنظر ميطلبد اين است كه دستگاه ديپلماسي ترازنامهاي در قبال اهداف استراتژيك و تاكتيكي روسها ارائه كند.
بدين منظور كه سقف و كف روابط دو سويه، منافع سياسي، اقتصادي متقابل، زمينههاي مشترك همكاري، ظرفيتهاي روابط استراتژيك و ... روشنتر شود. نتيجه اين سند اولا ارزيابي روشنتر از عملكرد يك شريك سياسي، اقتصادي و همسايه مهم كشور براي افكار عمومي خواهد بود. ثانيا تعادل و توازن بيشتري در تصميمسازي نهادهاي موثر در مناسبات بينالمللي كشور خواهد داشت تا اينگونه نشود كه برخي روسيه را غيرقابل اعتماد و گروهي ديگر برخلاف آن بپندارند. حسن اين امر آن است كه در پرتو آن ميتوان پرسيد روسها چرا به ايران نزديك يا دور ميشوند. علت چيست و در قبال آن چه بايد چه كرد؟
رسالت:تمرين دموکراسي در مجلس هشتم«تمرين دموکراسي در مجلس هشتم»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛فرايندهاي پايين دستي و بالادستي انتخاب هيئت رئيسه مجلس شوراي اسلامي يک رقابت منحصر به فرد و هدفمند طي31 سال گذشته بوده است. رقابت در بين نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به هيچ عنوان با جو حاکم بر عرصه رقابت سياسي ساير پارلمان ها قابل مقايسه نيست. اين رقابت مجال خوبي براي وزن کشي اقليت و اکثريت در مجلس شوراي اسلامي است. انتخاب هيئت رئيسه مجلس شوراي اسلامي در برخي مقاطع انقلاب حتي عينيت بخش جبهه بندي هاي سياسي جديد در کشور بوده است.
به عنوان نمونه وزن کشي جناحين رقيب درمجلس سوم شوراي اسلامي پس از ارتحال امام خميني(ره) به آرايش سياسي جديد در کشور تجسم بخشيد. انتخاب رئيس مجلس پس از کناره گيري آيت الله هاشمي رفسنجاني صف بندي هاي جديد سياسي در کشور را بيش از پيش روشن کرد. نامزد فراکسيون اکثريت مهدي کروبي و نامزد فراکسيون اقليت علي اکبر ناطق نوري بود. هر چند از همان ابتدا کفه ترازو به نفع جناح چ‘ و مهدي کروبي سنگين بود اما فراکسيون اقليت با معرفي نامزد مستقل نشان داد که بر خلاف هاشمي که دو جناح بر روي وي توافق داشتند کروبي از حمايت جناح مقابل برخوردار نيست.
فرايندهاي پايين دستي و بالادستي انتخاب هيئت رئيسه مجلس شوراي اسلامي يک رقابت منحصر به فرد و هدفمند طي31 سال گذشته بوده است. رقابت در بين نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به هيچ عنوان با جو حاکم بر عرصه رقابت سياسي ساير پارلمان ها قابل مقايسه نيست. اين رقابت مجال خوبي براي وزن کشي اقليت و اکثريت در مجلس شوراي اسلامي است. انتخاب هيئت رئيسه مجلس شوراي اسلامي در برخي مقاطع انقلاب حتي عينيت بخش جبهه بندي هاي سياسي جديد در کشور بوده است.
به عنوان نمونه وزن کشي جناحين رقيب درمجلس سوم شوراي اسلامي پس از ارتحال امام خميني(ره) به آرايش سياسي جديد در کشور تجسم بخشيد. انتخاب رئيس مجلس پس از کناره گيري آيت الله هاشمي رفسنجاني صف بندي هاي جديد سياسي در کشور را بيش از پيش روشن کرد. نامزد فراکسيون اکثريت مهدي کروبي و نامزد فراکسيون اقليت علي اکبر ناطق نوري بود. هر چند از همان ابتدا کفه ترازو به نفع جناح چ‘ و مهدي کروبي سنگين بود اما فراکسيون اقليت با معرفي نامزد مستقل نشان داد که بر خلاف هاشمي که دو جناح بر روي وي توافق داشتند کروبي از حمايت جناح مقابل برخوردار نيست.
انتخاب ليست کامل اعضاي جديد هيئت رئيسه مجلس هشتم در سال سوم اگر چه به علت آراي بسيار پايين اقليت (فراکسيون خط امام) به يک وزن کشي سياسي بين جناحين اصولگرا و اصلاح طلب تبديل نشد اما کارآمدي سازوکار اصولگرايان براي انتخاب هيئت رئيسه و التزام حقوقي و اخلاقي شخصيت هاي برجسته مجلس به خصوص محمد رضا باهنر را به لوازم دموکراسي بيشتر مشخص کرد.
مجمع عمومي فراکسيون اصولگرايان هفته جاري از بين ابوترابي فرد، صدر و باهنر، با دادن130 راي به ابوترابي فرد و99 راي به صدر، اين2 فرد را به عنوان کانديداهاي فراکسيون اصولگرايان براي عضويت در هيئت رئيسه مجلس انتخاب کردند و محمدرضا باهنر که تنها موفق به کسب95 راي شد، راي لازم براي کانديداتوري هيئت رئيسه مجلس از سوي فراکسيون اصولگرايان به دست نياورد و عليرغم حمايت فراکسيون اقليت از وي، نامزد هيئت رئيسه نشد. طي چند روز گذشته رسانه هاي دوم خردادي به طور بي سابقه اي با هدف گرفتن سوژه عدم انتخاب باهنر در فراکسيون تلاش کردند تا ضمن تحريک و تشجيع وي چک سفيد آراي اقليت اصلاح طلب را به وي بدهند.
غافل از اينکه باهنر خود جزء مبدعين و طراحان فراکسيون اصولگرايان بوده و در استخر دوم خردادي ها شنا نمي کند. علاوه بر اينکه حمايت همه جانبه اصلاح طلبان از وي يک شکست بزرگ براي دوم خردادي محسوب مي شود.
مشابه اين اقدام باهنر را حداد عادل در اولين نشست فراکسيون اصولگرايان در سال1387 انجام داد، زماني که علي لاريجاني با161 راي توانست در يک رقابت کاملا اخلاقي و دموکراتيک از حدادعادل پيشي بگيرد و به عنوان تنها نامزد اصولگرايان براي تصدي رياست مجلس در صحن علني معرفي شود.
طي چند سال گذشته سازوکار درون گروهي اصولگرايان براي انتخاب هيئت رئيسه و روندهاي دموکراتيک ذي مدخل در اين مکانيسم تا کنون نوعي عقلانيت سياسي را در اين جريان به نمايش گذاشته است که در تاريخ فعاليتهاي سياسي اضلاع رقابت کشور بي سابقه است. در واقع فرايندهاي زيردستي گزينش رئيس مجلس و ساير اعضاي هيئت رئيسه در فراکسيون اصولگرايان بازتاب التزام به دموکراسي، پايبندي تشکيلاتي و نوعي رقابت اخلاقي درون گروهي است.
در يک سازوکار کاملا دموکراتيک نامزدهاي مطرح در بين اصولگرايان که هر کدام نماينده سياستهاي مشخصي در گفتمان اصولگرايي بودند در معرض قضاوت نمايندگان اصولگرا قرار گرفتند و جالبتر اينکه هم باهنر و هم حداد عادل ضمن تمکين به راي اکثريت از رقيب پيروز تجليل کرده و به وي تبريک گفتند تا فارغ از جانبداري هاي بي مبنا و حاشيه سازي هاي کاذب رسانه اي درباره هيئت رئيسه توافق نهايي تحصيل شود.اين فرايند که به نوعي تمرين دموکراسي در بين نخبگان سياسي تلقي مي شود نشان داد که اگر واقعا فرهنگ رقابت در جامعه سياسي ايران نهادينه شود بسياري از مشکلات کشور حل مي شود.
طي يک سال گذشته عدم پايبندي يکي از اضلاع رقابت در انتخابات22 خرداد به لوازم دموکراسي مشکلات عديده اي براي کشور و مردم پديد آورد و دستاويز مناسبي در دست دشمنان انقلاب شد. در اين انتخابات دشمن با تمام قوا و امکانات مادي و معنوي خود به منظور تاثيرگذاري مستقيم بر نتيجه انتخابات وارد عرصه شد. دشمن در حوادث سال گذشته به طور مشخص روي برخي شکافهاي اجتماعي و سياسي سرمايه گذاري کرد و هر چند نتوانست به نتيجه دلخواه خود برسد اما لطماتي را به کالبد اجتماعي و سياسي جامعه وارد ساخت که مدت ها طول مي کشد اين آسيب ها ترميم شود.
اين در حالي است که اگر نامزد شکست خورده به جنگ دموکراسي نمي رفت و شهامت پذيرش شکست را داشت بسياري از اين مشکلات پديد نمي آمد.
سخن آخر اينکه سرپل عقلانيت سياسي را بايد بين نخبگان يک جامعه جستجو کرد . رشد اين نوع از رفتار سياسي بيش از آنکه يک فرايند باشد نوعي تصميم نخبگي است. مصمم بودن براي پل زدن بين منافع مختلف وجمع باوري در حل مشکلات کشورشاخصي به دست مي دهد که مي توان اندازه عقلاني شدن سياست در يک جامعه را سنجيد. به اميد آن روزي که عقلانيت سياسي و پايبندي به قانون اساسي و قواعد تصميم گيري در کشور به يک تصميم نخبگي تبديل شود.
مردم سالاري:اقتصاد کشور در انتظار برنامه پنجم توسعه«اقتصاد کشور در انتظار برنامه پنجم توسعه»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم مجيد سليمي بروجني است كه در آن ميخوانيد؛بدون شک سال 89 جايگاه حساسي در رشد و توسعه اقتصاد کشور خواهد داشت. برنامه چهارم توسعه پايان يافته و اجراي برنامه پنج ساله پنجم آغاز خواهد شد.
برنامه چهارم توسعه در مقايسه با 3برنامه قبلي از اهميت و منزلت بالا تر و پررنگ تري برخوردار بود. اين برنامه قرار بود برآيند 3 برنامه گذشته و نقطه صعود توسعه کشور به دور از آزمون و خطاهاي رايج گذشته باشد. از سوي ديگر برنامه چهارم توسعه به عنوان اولين برنامه سند چشم انداز بيست ساله بايد بنيادهاي اساسي تبديل شدن به کشور اول منطقه را فراهم مي ساخت. به اذعان گزارش ها و آمار رسمي و غيررسمي داخلي و بين المللي و همچنين گزارش هاي مجلس شوراي اسلا مي و واقعيت هاي موجود در ساختار اقتصادي و شرايط کسب و کار کشور، برنامه چهارم توسعه در اکثر اهداف و شاخص هاي تعيين شده و همچنين اهداف سند چشم انداز ناکام بوده است.
ميزان تحقق رشد اقتصادي هدف در 3سال اول 90 درصد، رشد سرمايه گذاري 53 درصد، اشتغالزايي 85 درصد، رشد نقدينگي 65 درصد و تورم 87 درصد بوده است. گزارش ها و آمار بين المللي نيز نشان از بهبود وضعيت منطقه اي ايران براساس سند چشم انداز بيست ساله ندارد و در بسياري از شاخص هاي اقتصادي به ويژه رشد اقتصادي و نرخ تورم در رتبه پاييني قرار گرفته است. شايد توقع جايگاه اول ايران در منطقه در مدت زمان ربع اول سندچشم انداز بيست ساله توقعي بيجا و غيرمنطقي باشد، اما اين انتظار که در مدت 5 سال فاصله توسعه اي ايران با اکثر کشورهاي منطقه کاهش يافته و حداقل به لحاظ کمي و کيفي رشدي متناسب با روندهاي منطقه اي داشته باشد، انتظاري غيرمنطقي نيست.
بنابراين مي توان چنين قضاوت کرد که عملا نشانه اي از زيرسازي قانوني و بنيادي براي تحقق اهداف سندچشم انداز ايجاد نشد و به عبارتي مي توان گفت 5 سال اول سند چشم انداز دستاورد قابل ذکري به همراه نداشت. شناسايي و تحليل عوامل اين ناکامي چندان سخت نيست. دليل اول اينکه دولت نهم از همان روزهاي آغازين اعتقادي به ماهيت برنامه چهارم توسعه نداشت.
آنچه اين موضوع را تشديد کرد، تغيير ساختار و انحلا ل سازمان مديريت و برنامه ريزي به عنوان مغز متفکر برنامه ريزي توسعه در کشور و مجري اصلي و مستقيم برنامه چهارم و سند چشم انداز بود. بودجه هاي سالانه 85 تا 88 به عنوان اسناد اجرايي توسعه کوتاه مدت نيز سنخيت لا زم را با برنامه چهارم نداشت. شايد به اين دلا يل بود که دولت بر خلا ف تاکيد قانوني و فشار مجلس انگيزه اي براي ارائه گزارش عملکرد برنامه چهارم نداشت .
اين در حالي است که به اعتقاد کارشناسان و صاحبنظران اقتصادي، در ابتداي برنامه چهارم، کشور از بهترين شرايط سياسي، اقتصادي و اجتماعي و همچنين بين المللي برخوردار بود و در صورت پايبندي به برنامه چهارم و سند چشم انداز کشور در وضعيت جهش توسعه اي قرار مي گرفت. متغيرهايي که اين وضعيت جهش توسعه اي را تقويت مي کرد، عبارتند از: شرايط مطلوب بين المللي و بهبود مناسبات اقتصادي و تجاري کشور در حوزه جهاني و منطقه اي، تدوين وابلا غ سياست هاي کلا ن اصل 44 قانون اساسي به عنوان موتور سند چشم انداز از سوي مقام معظم رهبري، افزايش قيمت نفت، ثبت رکورد جديد قيمت ها و به دنبال آن افزايش قابل توجه و بي سابقه درآمدهاي نفتي که مي توانست بسترساز توسعه کشور باشد.
تجربه فرصت سوزي برنامه چهارم هشداري جدي به دست اندرکاران اقتصادي کشور براي تداوم راه توسعه کشور است که در نخستين گام در برنامه پنجم توسعه تجلي مي يابد، هر چند روندي که تاکنون بر برنامه پنجم توسعه نيز وضعيت بهتري نسبت به برنامه چهارم را نويد نمي دهد.
ايرانيان در حالي سال 89 را آغاز کرده اند که کشور فاقد برنامه توسعه است. برنامه چهارم به پايان رسيده اما برنامه پنجم هنوز روند تصويب قانوني خود را آغاز نکرده و قرار است در ماه هاي نخستين سال لايحه برنامه پنجم در مجلس بررسي و تصويب شود که دليل آن تاخير يک ساله دولت در ارائه لا يحه برنامه پنجم به مجلس است. دولت در اقدامي تامل برانگيز لا يحه برنامه پنجم توسعه را در دي ماه 88 و تنها 2 هفته زودتر از لا يحه بودجه به مجلس ارائه کرد و مجلس نيز به دليل تنگي وقت بررسي و تصويب لا يحه بودجه را بر برنامه توسعه ترجيح داد.
فارغ از موضوع چگونگي تدوين و تصويب لا يحه و بي برنامه بودن سال 89، به اعتقاد کارشناسان اقتصادي، لا يحه برنامه پنجم توسعه به لحاظ محتوايي کمتر با آموزه ها و الگوهاي تجربه شده توسعه سنخيت دارد و اين برنامه نمي تواند بار عظيم تحقق اهداف سند چشم انداز 20 ساله را براي رساندن به نيمه راه و مهم تر از آن جبران فرصت سوزي هاي 5 سال اول اين سند به دوش بکشد. مگر اينکه مجلس در روند بررسي و تصويب، تغييرات و اصلاحات اساسي لا زم رادر چارچوب اهداف و سياست هاي سند چشم انداز و سياست هاي کلي اصل 44 به عمل آورد که جز اين انتظاري نيست.
با اين تفاسير، برخورد انفعالي و به عبارت بهتر مخالفت گونه دولت با برنامه چهارم که بارها هم از سوي مقام هاي دولتي اعلا م شد، انحلا ل سازمان مديريت به عنوان متولي برنامه ريزي کشور، نحوه تدوين برنامه پنجم و ماهيت اين برنامه گوياي اين واقعيت است که اعتقاد به برنامه ريزي توسعه اي در کشور تضعيف شده که اميد است اين روند تغيير کند.
كيهان: نامه اي براي فردا«نامهاي براي فردا»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد؛نامه جمهوري اسلامي ايران درباره تبادل سوخت هسته اي كه در پي بيانيه تهران در روز دوشنبه-3/3/89- به يوكيا آمانو مديركل آژانس بين المللي انرژي اتمي تحويل داده شد از اهداف و اغراض آمريكا و يكي، دو كشور همپيمان آن پرده برداشت چرا كه اتخاذ مواضع عجولانه و خشمگينانه مقامات آمريكايي پس از ارسال اين نامه به آژانس بين المللي انرژي اتمي نشان داد كه آمريكا و چند كشور دنباله رو كاخ سفيد از نيات خصمانه خود دست برنداشته اند و نه تنها به دنبال مذاكره و گفت وگو نيستند بلكه كماكان بر طبل باج خواهي ها و زياده خواهي هاي خود مي كوبند و در اين ميان بصورت كامل منطق و عقلانيت را ذبح نموده اند.
در همين ارتباط، اظهارات هيلاري كلينتون وزير خارجه آمريكا پس از ارسال نامه به آژانس، تعجب افكارعمومي دنيا را برانگيخت. وي بدون هيچ توضيحي و بي آنكه دليلي را ضميمه اظهاراتش كند يكسويه نامه كشورمان به آژانس بين المللي انرژي اتمي را داراي ضعف ها و كاستي هايي خواند و مدعي شد كه در اين پيشنهاد اشكالاتي هست كه به نگراني جامعه بين المللي پاسخ نمي دهد!
جالب اينجاست كه رژيم صهيونيستي نيز يك روز پس از ارسال نامه بيانيه تهران به آژانس بين المللي انرژي نتوانست خشم خود را پنهان كند و مجبور به موضع گيري دراين باره شد.
بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي با لحني خشمگينانه طي سخناني در كنيست اين رژيم، بيانيه تهران را «فريب آشكار» قلمداد كرد و با فرافكني از اصل موضوع گفت: «ايران با هدف انحراف افكار عمومي دنيا از مسئله وضع تحريم ها عليه اين كشور در شوراي امنيت، اين پيشنهاد دروغين را مطرح ساخته و ميزان كافي اورانيوم براي ساخت سلاح هسته اي در دست دارد»!
اين واكنش ها به نامه بيانيه تهران در حالي است كه نامه جمهوري اسلامي ايران به آژانس بين المللي انرژي اتمي در واقع شاخصي است براي قضاوت و داوري افكارعمومي دنيا كه اقدام و منطق ايران و نوع مواجهه آمريكا و آن چند كشور غربي را در كفه ترازوي انصاف و عدالت قرار دهند.
از همين روي، درباره اين نامه گفتني هايي هست كه به اجمال درباره مفهوم اين نامه از سه منظر سياسي، ديپلماسي و حقوقي اشاراتي خواهيم كرد.
1- از منظر سياسي نامه روز دوشنبه دكتر صالحي رئيس سازمان انرژي اتمي كشورمان به يوكيا آمانو مديركل سازمان انرژي اتمي حاوي پيام هاي منطقي و پاسخ هاي محكم و دندان شكن ايران به بهانه تراشي هاي آمريكا و دو، سه كشور غربي است.
اولا؛ ارسال اين نامه به آژانس بين المللي انرژي اتمي كه به دنبال بيانيه مشترك ايران، تركيه و برزيل- در 17 مي 2010- صورت گرفت به وضوح نشان داد كه ادعاي منزوي شدن ايران در عرصه بين المللي همچون بنا كردن خانه اي بر روي آب است و از سوي ديگر؛ اين اقدام جمهوري اسلامي بيانگر اين مطلب است كه اتفاقاً اين آمادگي در ايران وجود دارد كه رسماً و از طريق مجاري بين المللي خواسته خود را طرح نمايد و دراين باره به گفت وگو و مذاكره بپردازد. ناگفته پيداست كه اگر ايران واقعاً در محيط بين الملل منزوي شده بود از چنين اعتماد به نفسي برخوردار نبود و ماجرا را ابتر باقي مي گذاشت.
ثانياً؛ آمريكايي ها مدتهاست كه بر روي اجماع جهاني عليه پرونده هسته اي ايران مانور مي دهند و اين در شرايطي است كه برزيل و تركيه به عنوان دو عضو غيردايم شوراي امنيت بلافاصله پس از نامه ايران به آژانس بين المللي انرژي اتمي، اين اقدام جمهوري اسلامي را گامي مهم توصيف كردند.
بنابراين مشاهده مي شود كه اجماع بر روي پرونده هسته اي ايران در شوراي امنيت چيزي جز دروغ و دسيسه بافي نيست و امروز برزيل و تركيه بطور جدي به دنبال آن هستند كه تنها از طريق به اجرا درآمدن بيانيه سه جانبه تهران، موضوع فعاليت هاي صلح آميز هسته اي ايران حل و فصل شود.
در سطحي گسترده تر از شوراي امنيت نيز مشاهده مي شود كه هيچ اجماعي عليه ايران درباره موضوع هسته اي شكل نگرفته است و بلكه كشورهاي گروه غيرمتعهدها (نم)، بسياري از كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي، و همچنين شوراي همكاري خليج فارس از بيانيه تهران و به تبع آن ارسال نامه اين بيانيه به آژانس بين المللي انرژي اتمي استقبال مي كنند. ثالثاً، ارسال نامه بيانيه سه جانبه تهران حكايت از آن دارد كه حتي قدرت هاي غربي در حال حاضر توان و قدرت اعمال فشار عليه ايران را ندارند. همچنانكه روزنامه غربي كريستين ساينس مانيتور ديروز در گزارشي به اين مسئله اعتراف مي كند و در تحليلي با اشاره به مسير دشوار آمريكا براي اعمال فشار بر ايران مي نويسد: «مشكل بزرگ تر بر سر راه رئيس جمهور آمريكا، باراك اوباما تغييراتي است كه در روابط قدرت هاي بين المللي در پي توافق سه جانبه ايران، برزيل و تركيه درباره تبادل سوخت هسته اي بوجود آمده است.»
2- از منظر ديپلماسي نيز نامه جمهوري اسلامي به آژانس بين المللي انرژي اتمي بر اين واقعيت دلالت دارد كه مقامات و ديپلمات هاي آمريكايي و غربي در موقعيت آفسايد تيم ديپلماسي ايران گرفتار شده اند.
درك و فهم اين تنگناي سياسي آمريكايي ها خيلي دشوار و پيچيده نيست جمهوري اسلامي ايران در اين نامه خواسته و مطالبه گروه وين (آمريكا، روسيه، فرانسه و آژانس) را برآورده ساخته است- بي آنكه امتياز دهد- با اين توضيح كه در راستاي تسهيل همكاري هسته اي- همچنانكه در بند 5 نامه ارسالي به آژانس تصريح شده است- ايران بر امانت گذاري 1200كيلوگرم اورانيوم با غناي كم (LEU) در تركيه در مقابل اخذ 120كيلوگرم سوخت 20درصد غني شده، موافقت كرده و با اين توصيف بهانه اي براي گروه وين باقي نمانده است.
اكنون اگر به اين اقدام منطقي ايران پاسخ «نه» داده شود و مسير صدور قطعنامه در پيش گرفته شود بي شك شكست بزرگي را آمريكايي ها در عرصه افكار عمومي دنيا تجربه مي كنند و از سوي ديگر؛ اگر گروه وين نامه ايران را در خصوص اجرايي شدن بيانيه سه جانبه تهران بپذيرد آنوقت مسئله اعمال تحريم هاي شديد عليه ايران سالبه به انتفاء موضوع است.
به تعبير ديگر؛ ايران با ارسال اين نامه كه بر عملياتي شدن بيانيه تهران متمركز است يك بازي برد- برد را رقم زده است.
3- از منظر حقوقي نيز نامه بيانيه تهران به آژانس بين المللي انرژي اتمي بيانگر حقانيت فعاليت ها و اقدامات ايران در زمينه موضوع هسته اي است. اما درباره ابعاد حقوقي اين نامه بايد گفت.
الف) ارسال اين نامه به آژانس بين المللي انرژي اتمي نشان داد كه جمهوري اسلامي ايران اهل سياسي كاري و فريب كاري نيست بلكه پايبند به هرگونه بيانيه و يا توافقنامه اي است كه آن را امضا كرده باشد.
به موجب بيانيه مشترك ايران، تركيه و برزيل، از زمان امضاي موافقتنامه تبادل سوخت طي يك هفته، تهران متعهد شده بود نامه اي به آژانس بين المللي انرژي اتمي ارسال و آمادگي خود را براي اين تبادل اعلام كند. بنابراين مشاهده مي شود كه جمهوري اسلامي به اين تعهد خود عمل كرد. البته اين اقدام ايران در خصوص پايبندي به تعهدات و توافقنامه ها مشتي از خروارها است و در همين زمينه موضوع هسته اي به گواهي گزارش هاي متعدد آژانس بين المللي انرژي اتمي، جمهوري اسلامي نه تنها بر تمامي مقررات ان.پي.تي وفادار و پايبند بوده است بلكه هيچ گونه انحرافي در خصوص فعاليت هاي صلح آميز هسته اي نداشته است.
ب) ارسال اين نامه همچنين مشخص كرد كه جمهوري اسلامي از حقوق حقه خود در خصوص دستيابي به انرژي هسته اي تحت هيچ شرايطي كوتاه نخواهد آمد و از حق عيني خود در اين زمينه اعراض نخواهد كرد.
آمريكايي ها پس از بيانيه مشترك ايران، تركيه و برزيل، پيش نويس قطعامه چهارم تحريم ايران را به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ارايه كردند و بدين وسيله اين سيگنال را براي جمهوري اسلامي فرستادند كه در صورت تداوم مشي ايران در زمينه موضوع هسته اي اين تهديدها عملي خواهد شد اما ايران اسلامي بي توجه به تهديدها و هياهوهاي كاخ سفيد و دو، سه كشور غربي نامه خود را درباره بيانيه تهران در موعد مقرر تسليم آژانس بين المللي انرژي اتمي كرد.
ج) مواجهه جمهوري اسلامي ايران با آمريكايي ها و چند كشور غربي در خصوص پرونده هسته اي به وضوح دلالت مي كند كه آنها همواره مسيري سياسي و غير حقوقي در برابر پرونده هسته اي ايران انتخاب كرده اند. همچنانكه مكانيسم ارجاع پرونده هسته اي ايران به شوراي امنيت- فوريه 2006- غيرقانوني بوده و به دنبال آن درخواست هاي شوراي امنيت نيز از ايران از جمله تعليق غني سازي مبناي قانوني نداشت و خلاف مقررات NPT بود؛ اكنون نيز نوع مواجهه آمريكا و چند كشور غربي آشكارا حكايت از اين دارد كه آنها به دنبال برخورد سياسي با ايران هستند و البته اين موضوع براي افكار عمومي دنيا و ملت هاي آزاده و مستقل جهان بيش از پيش روشن و مشخص شده است كه مشكل موضوع هسته اي ايران مسايل حقوقي و فني نيست بلكه در اغراض سياسي قدرت هاي غربي نهفته است.
آمريكايي ها اين روزها با بحران زيست محيطي ناشي از نشت نفت در آب هاي خليج مكزيك دست و پنجه نرم مي كنند و علي رغم 73 روز از شكل گيري اين لكه نفتي هنوز نتوانسته اند اقدامي مأثر انجام دهند و از گسترش و شيوع و عمق بخشي اين لكه نفتي جلوگيري كنند؛ به نظر مي رسد افزون بر حوزه زيست محيطي در حوزه زيست سياسي بدجوري در مخمصه و تنگنا قرار گرفته اند. لكه سياه بي منطقي ها و افزون طلبي ها و باج خواهي هاي آمريكا هر روز در سطح وسيعي در افكار عمومي دنيا رو به رشد و گسترش است و هيچ مشروعيتي براي اين به اصطلاح كدخداي دهكده جهاني باقي نمانده است.
اينجاست كه اهميت نامه بيانيه تهران بخوبي مشاهده مي شود چرا كه امروزه آمريكايي ها در اقناع افكار عمومي دنيا عاجز و در مواجهه با منطق ايران مستأصل و سردرگم شده اند اين نامه كه حقانيت جمهوري اسلامي را به دنبال داشت قطعاً در فرداهاي تاريخ نيز ماندگار خواهد بود حال چه قطعنامه اي عليه ايران تصويب شود يا نه.
ابتكار:بهانه ثبات، عامل بيثباتي«بهانه ثبات، عامل بيثباتي»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم فاطمه عطري است كه در آن ميخوانيد؛ چندي پيش موافقتنامهاي بين واشنگتن و بيشكك شکل گرفت که حاکي از توافق دو کشور براي ايجاد دومين مرکز نظامي آمريکا در استان باتکن قرقيزستان بود. آمريكا براي ايجاد اين مركز که با عنوان مركز آموزشي ضدتروريسم فعاليت خواهد کرد، پرداخت مبلغ پنج و نيم ميليون دلار را به قرقيزستان وعده داده است.
آغاز همكاريهاي نظامي بيشكك و واشنگتن به سال 2001 و شروع جنگ ضدتروريسم امريكا در افغانستان باز ميگردد كه آمريکا به اين بهانه اقدام به ايجاد پايگاه در قرقيزستان و مستقر كردن نيروهاي خود در اين كشور مبادرت كرد. از آن پس حضور نظامي آمريکا در منطقه تقويت شد و اينک با ايجاد دومين مرکز نظامي آمريکا در اين کشور حضور نظامي دائمي آمريكا در آسياي مركزي تقويت ميشود. شايان ذكر است كه پس از تحولات قدرت در قزقيزستان، دولت جديد اين كشور نيز همچنان به همكاري با امريكا از جمله در حوزة نظامي تأكيد دارد. با اين ملاحظه، از آنجا که حضور آمريکا در منطقه براي ايران تهديدات بسياري را در پي دارد، لذا در اين مقاله به ابعاد حضور نظامي آمريکا در قرقيزستان و تاثير آن بر امنيت ملي ايران پرداخته شده است.
سابقه حضور آمريکا در آسياي مرکزي
سابقه حضور آمريکا در آسياي مرکزي، منطقهاي که تا پيش از سال 2001 حياط خلوت روسيه محسوب ميشد، به حوادث 11 سپتامبر باز ميگردد. واقعهاي که ظاهرا با نشان دادن نقش طالبان و القاعده در نا امن سازي منطقه، بهانه را براي حضور آمريکا آن هم با تائيد روسيه فراهم کرد. در اين ميان يکي از مهمترين پايگاههاي لجستيکي آمريکا در جنگ با طالبان در آسياي مرکزي، در نزديکي بيشکک، پايتخت قرقيزستان، قرار گرفت. پايگاه هوايي «ماناس» که در دسامبر سال 2001 گشايش يافت، آشيانه هواپيماهاي نظامي آمريکايي و فرانسوي است. در سال 2008 اين پايگاه سه هزار و 294 مأموريت سوخت گيري براي هواپيماهاي جنگنده و بمب افکني انجام داد که در جنگ افغانستان شرکت ميکنند. در اين پايگاه حدود يک هزار و 200 نظامي مستقر هستند و ناتو از اين پايگاه به عنوان پل ارتباطي با افغانستان بهره ميبرد. در سال 2008 ميلادي، حدود 170 هزار نيرو و پنج هزار تن کالا از طريق فرودگاه ماناس، جابهجا شده است.
پس از کنار رفتن عسگر آقايف از رياست جمهوري قرقيزستان و روي کار آمدن دولت كورمانبِك باقييِف نيز اين کشور روابط نزديکتري را با آمريکا برقرار کرد و اگرچه دولت براي کسب منافع اقتصادي در بسياري از مواقع سعي کرد از رقابت بين روسيه و آمريکا در منطقه استفاده کرده و به امتيازگيري بپردازد، اما در پايان عملا امتيازات به آمريکا داده ميشد. به عنوان مثال خبر ناگهاني تعطيلي پايگاه هوايي آمريكا در «ماناس» كه 3 فوريه 2009 از سوي كورمانبك باقييف، رئيسجمهور قرقيزستان اعلام شده بود و انجام نشدن آن از جمله اين موارد بود. از سال 2005 مقامات قرقيزستان بارها اعلام كرده بودند كه فعاليت پايگاه ماناس ميتواند به صورت كامل يا محدود با چالش مواجه شود. اين مطالب به ويژه در آستانة سفرهاي رئيسجمهور و ساير مقامات قرقيزي به مسكو مورد تأكيد قرار ميگرفت. اما در واقع، اين اظهارات چيزي جز اعمال فشار بر مقامات آمريكايي براي بالا بردن حق اجاره پايگاه ماناس نبود. لذا بعد از دستيابي به اين هدف و موافقت مقامات امريكايي با ارائة برخي مزيتهاي اقتصادي، بحث درباره خروج نظاميان امريكايي از اين پايگاه نيز براي مدت معيني متوقف ميشد.
جديدترين توافق آمريکا با اين کشور ايجاد پايگاه دوم نظامي در استان باتکن قرقيزستان بود که با مخالفت شديد روسيه نيز مواجه گرديد. زيرا نخستين بار سند تاسيس اين پايگاه، اول آگوست 2009 ميلادي زمان بازديد ديميتري مدويدف رئيس جمهور روسيه از قرقيزستان امضا شد. بر اساس يادداشت تفاهم به امضا رسيده از سوي مقامات عالي رتبه روسيه و قرقيزستان در آن زمان، روساي جمهوري دو كشور براي استقرار نيروي نظامي اضافي روسيه در قالب يك گردان و تاسيس مركز آموزشي شرايطي را مطرح كرده بودند. از جمله قرار بود تا اول نوامبر سال 2009 توافقنامه تكميلي و نهايي ميان 2 كشور با تعيين شرايط و اختيارات پايگاه جديد روسيه در خاك قرقيزستان به امضا برسد؛ ولي چنين توافقي هرگز انجام نگرفت.
برخي تحليلگران مخالفت شديد ازبكستان كه افتتاح پايگاه جديد نيروهاي روسيه در منطقه مرزي خود را تهديدي براي امنيت ملي اش عنوان كرد، از دلايل اجرايي نشدن اين طرح ميدانند. به اين ترتيب پس از مدتي سفارت آمريکا در «بيشکک» اعلام کرد که دولت اين کشور براي تاسيس يک مرکز آموزش نظامي، در منطقه «باتکن» قرقيزستان با هدف مبارزه با تروريسم، 5.5 ميليون دلار کمک ميکند. آمريکا همچنين اعلام کرد با هزينه کردن 9 ميليون دلار در شهرک «تاکماک» يک پايگاه نظامي ويژه نيروهاي واکنش سريع قرقيزستان را خواهد ساخت. در عين حال به غير از قرقيزستان، آمريکا در ازبکستان نيز پايگاه خان آباد را در اختيار دارد.
حضور آمريکا در منطقه؛ بهانه ثبات، عامل بيثباتي
اگرچه آمريکا همه اقدامات خود در منطقه و از جمله فعاليتهاي پايگاههاي نظامي خود را با هدف مبارزه با تروريسم در منطقه توجيه ميکند، اما عملا اقدامات اين کشور نتايج ديگري را در پي دارد. براي مثال با وجود اينکه دومين مرکز نظامي اين کشور در قرقيزستان به عنوان يک مرکز آموزشي ضد تروريسم معرفي شده است، ولي از سويي ديگر، شواهدي حاکي از آموزش تروريستها در پايگاه ماناس اين کشور وجود دارد. نمونه اين امر در فاش شدن قرار ملاقات عبدالمالک ريگي با ريچارد هالبروک نماينده ويژه رئيس جمهور آمريکا در پايگاه ماناس به چشم ميخورد که البته با دستگيري ريگي به انجام نرسيد. عبدالمالک ريگي که سرکرده گروهک تروريستي جندالله در جنوب شرق کشور بود و بارها اقدام به بمب گذاري و عمليات تروريستي در ايران نموده بود، در جريان پروازي که با يک هواپيماي قرقيزستان و از دوبي به بيشکک داشت، در خاک ايران دستگير گرديد. به اين ترتيب ظاهرا مقامات آمريکايي با اعتقاد به تروريسم بد و تروريسم خوب، از اينگونه گروهکها به عنوان ابزاري براي رسيدن به اهداف خود در منطقه استفاده ميکنند.
واکنش کشورهاي منطقه نسبت به حضور آمريکا
در ميان کشورهاي منطقه عمدتا مخالفت چنداني با حضور آمريکا به چشم نميخورد. به غير از ازبکستان و قرقيزستان که پايگاههاي خود را در اختيار آمريکا قرار داده اند، بقيه کشورها نيز واکنشي در قبال اين حضور از خود نشان نميدهند و حتي گاه خود پيشنهاد حضور آمريکا در کشورهايشان را، البته براي اهداف غير نظامي، داده اند و از آنجا که همه اين کشورها از افراط گرايي اسلامي و تروريسم ناشي از آن هراس دارند، بنابراين در صورت لزوم احتمال همکاري آنها براي تداوم حضور آمريکا در منطقه دور از ذهن نيست. بويژه اينکه بايد در نظر داشت اين پايگاه در دسامبر 2001 (آذر 1380) براساس مجوز سازمان ملل متحد براي آنچه که حمايت ازعمليات ضد تروريستي در افغانستان خوانده ميشود، ايجاد گرديده و بنابراين از آنجا که آمريکا همه جوانب ظاهري حضور خود را موجه جلوه ميدهد، مخالفت اندکي با اين پايگاه وجود دارد.
براي مثال هنگامي که قرقيزستان تصميم خود براي تعطيلي پايگاه ماناس را اعلام نموده بود، قزاقستان، تاجيکستان و ازبکستان اعلام کردند که آمريکا ميتواند موقتا از خاک اين کشورها البته براي انتقال تجهيزات انسان دوستانه و يا لجستيکي (غير نظامي) استفاده کند. نکته مهم اينکه حتي تحولات اخير قرقيزستان را نيز حداقل در کوتاه مدت نميتوان مانعي براي حضور آمريکا در اين منطقه دانست. زيرا با وجود موجود بودن شواهدي دال بر نقش روسيه در تحولات اين کشور، مخالفان تازه به قدرت رسيده نيز کاملا در جبهه روسيه قرار ندارند و تحولات اين کشور بيشتر در راستاي يک رقابت داخلي (در خوشبينانه ترين حالت حداقل براي رفع مشکلات داخلي اين کشور) به نظر ميرسد تا اختلافات ايدئولوژيک. شواهد نيز نشان ميدهند که مخالفان تازه به قدرت رسيده حداقل با اصل حضور آمريکا در ماناس مخالف نيستند؛ بلکه احتمالا درباره کيفيت اين حضور موضع گيري خواهند داشت. دليل اين ادعا آن است که رزا اُتانبايِوا رئيس دولت اعتماد ملي قرقيزستان اعلام كرد هنوز طرحهايي براي بررسي لغو قرارداد پايگاه هوايي ماناس با آمريكا وجود ندارد. وي تصريح كرد كه دولت وي براي مذاكره در اين رابطه، با ديپلماتهاي آمريكايي در بيشكك ديدار خواهد كرد.
وي همچنين چند روز پيش در گفت وگوي تلفني با «هيلاري كلينتون « وزير خارجه آمريكا، تاكيد كرده بود كه دولت موقت به تعهدات گذشته ميان بيشكك و واشنگتن در مورد حضور مركز حمل و نقل ترانزيت آمريكا در فرودگاه «ماناس « پايبند خواهد بود. بنابراين اگرچه ارتش آمريکا اعلام کرد که به مدت 72 ساعت پروازهاي نظامي خود را براي جابهجا کردن نيروهايش از طريق پايگاه هوايي ماناس در قرقيزستان بهحال تعليق درآورده و انتقال نيروهايش به افغانستان را از طريق کويت انجام ميدهد، اما اين تصميم را به عنوان اقدامي احتياطي و پس از مشاهده حرکت خودروهاي زرهي در بخش غيرنظامي فرودگاه ماناس انجام داد و اعلام کرد که هيچگونه تنشي بين نيروهاي آمريکايي و مقامات فرودگاه وجود نداشته است.
در اين ميان روسيه اگرچه ممکن است توانسته باشد روند تحقير آميز سابق در اين کشور کوچک را به نفع خود متوقف کند، اما به نظر ميرسد در محاسبات خود مبني بر کشاندن اين کشور به حوزه نفوذ خود اشتباه نموده است. ظاهرا فرار کشورهاي منطقه از نفوذ روسيه امري است که براي خود روسيه هم آشکار گرديده و شايد به همين دليل است که اين کشور هم به تازگي و براي مقابله به مثل با آمريکا، سعي در توسعه روابط و افزايش حضور خود در آمريکاي جنوبي (منطقهاي که مدتها به عنوان حياط خلوت آمريکا تلقي ميشد) نموده است. ملاقاتهاي اخير نخست وزير و رئيس جمهور روسيه با مقامات بوليوي، ونزوئلا، آرژانتين و برزيل ميتواند در اين راستا ارزيابي شود.
در اين ميان ايران، روسيه و چين تنها کشورهايي هستند که حضور آمريکا را به ضرر منطقه ميدانند. موضوع حمايت آمريکا از ريگي بار ديگر مخاطرات حضور آمريکا در منطقه را براي ايران آشکار کرد و به همين دليل ايران بارها مخالفت خود را با حضور آمريکا و ساير کشورهاي خارج از منطقه بيان کرده و اعلام کرده است که امنيت منطقه بايد توسط خود کشورهاي منطقه تامين شود. روسيه هم از همان ابتدا و حتي با وجود مخالفت نکردن با حضور آمريکا در منطقه در جريان جنگ با طالبان، بارها بر ضرورت موقتي بودن اين حضور تاکيد کرده است. براي مثال ايگور ايوانف وزير خارجه وقت روسيه در گفتگو با ايزوستيا در ژوئي 2002 ميگويد: «حضور آمريکا در آسياي مرکزي اگر در مطابقت با چارچوب زماني تعريف شده توسط شوراي امنيت سازمان ملل براي عمليات ايجاد صلح در افغانستان باشد، قابل توجيه است.»
ديديم که اقدام قرقيزستان مبني بر بازگشايي مرکز دوم نظامي آمريکا در اين کشور که قرار بود به روسيه واگذار شود و نيز رفتارهاي متناقض آن در قبال تعطيلي پايگاه ماناس نيز ناراحتي روسيه را سبب شد. چين نيز با وجود سياست به اصطلاح نرم خود، بارها نگراني خود را از حضور نظامي آمريكا، به مقامات قرقيزستان ابراز كرده و طولاني شدن اين حضور را مغاير با منافع منطقهاي كشورهاي آسياي مركزي قلمداد كرده است. ايجاد پايگاه «كانت « روسيه در 30 كيلومتري ماناس در سال 2003 و برگزاري تمرينات دوجانبه و مشترك نظامي با كشورهاي اعضاي شانگهاي از طرف چين به اين نگرانيها بر ميگردد.
نتيجه اگرچه حضور آمريکا در منطقه، مخالفت ايران و روسيه را در پي دارد؛ ولي احتمال ضعيفي وجود دارد که در فاصله زماني کوتاهي شاهد خروج آمريکا از آسياي مرکزي باشيم.
به رغم همه مجادلات دروني موجود در اين کشورها، اين مساله قابل انکار نيست که همه کشورهاي منطقه از بنيادگرايي و افراط گرايي اسلامي واهمه دارند و قدرت يافتن مجدد گروه طالبان در پاکستان و افغانستان و نا آراميهاي اين دو کشور نيز بار ديگر به اين نگرانيها دامن زد. اگرچه اين مساله پوشيده نيست که حمايت اصلي از تروريسم و افراط گرايي توسط آمريکا و با حمايت (حداقل غير مستقيم) از وهابيت و کشورهايي مثل عربستان که اين فرقه افراطي را در منطقه ترويج ميکنند، و يا افرادي چون عبدالمالک ريگي صورت ميگيرد. به اين ترتيب حضور آمريکا در منطقه که ظاهرا با هدف حفظ ثبات و مبارزه با تروريسم صورت ميگيرد در نهايت نتيجهاي معکوس داشته و براي ايران نيز تهديد امنيتي جدي را در پي دارد.
بنابراين جا دارد که مقامات سياسي و امنيتي کشورمان بيش از پيش با اين روند مقابله نمايند و حداقل به تقويت نفوذ ايران در کشورهايي که با ايران روابط نزديک تري دارند بپردازند. در اين راستا اقدامات در حال انجام ايران براي حضور در سازمان شانگهاي ميتواند آثار مثبتي براي ايران و منطقه به همراه داشته باشد.
ايران:آزمون تاريخي كرملين«آزمون تاريخي كرملين»عنوان يادداشت روز روزنامهي ايران به قلم سيد احمد نجفي است كه در آن ميخوانيد؛بيانيه سه جانبه ايران، برزيل و تركيه درباره مبادله سوخت هستهاي فرصت طلايي را براي تبديل گفتمان تقابل به تعامل پيش روي غرب نهاده است. افكار عمومي جهان كه در كمتر از يك هفته دو گام اعتمادساز تهران را نظارهگر بوده است هم اينك رفتار گروه وين متشكل از امريكا، روسيه و فرانسه را رصد ميكند كه در آزمون تاريخي فراروي خود، آيا مطابق قانون با اقدام انساني در تأمين سوخت رآكتور تحقيقاتي تهران همراهي ميكند؟
در ميان سه حلقه غربي مذاكرات مهرماه 88 وين، امريكا و فرانسه در اتخاذ مواضع عليه حقوق هستهاي ايران در سالهاي اخير همسويي خاصي داشته و همواره باني و پيشرو در طرح قطعنامههاي ضدايراني بودهاند.
در اين ميان تصوير سياست خارجي روسيه به عنوان كشوري با مواضع دوپهلو و غيرافراطي مطرح بود كه - حداقل در ژستهاي مقامهاي كرملين- سعي داشت با ملاحظه منافع ملي خود، ديپلماسي مستقلي را در برابر خواستهاي ضدايراني در پيش بگيرد، ضمن اين كه بكوشد از كلوب كشورهاي پيروز جنگ جهاني دوم موسوم به اعضاي دائم شوراي امنيت خارج نشود و براي پايدار ماندن اين ساختار ناعادلانه جهاني با ديگر اعضا همنوا شود.
بررسي مواضع يك ماه اخير كرملين، نماي متفاوتي را از سياست خارجي مسكو به نمايش ميگذارد تا جايي كه مدال رضايت اوباما، رئيس جمهوري امريكا را بر روي سينه همتاي روس وي به دنبال داشته است. يك بررسي اجمالي نشان ميدهد در يكماه اخير روسها حدود 20 موضع در حمايت از تحريمهاي ضدايراني داشتهاند و حتي از همتايان اروپايي خود که سابقه قديميتري در مخالفت با حقوق هستهاي ايران دارند هم پيش افتادهاند.
شايد از اين رو بود كه محمود احمدينژاد، رئيس جمهور روز گذشته در اجتماع مردم كرمان، مدودف همتاي روس خود را مخاطب قرار داد كه «امروز توضيح رفتار مدودف براي ملت ايران مشكل شده است. مردم نميدانند اينها دوست ما هستند، در كنار ما هستند، با ما هستند يا اينكه دنبال چيز ديگري هستند.»
از اين روست كه ميتوان گفت نوع تعامل آتي روسها با ايران به آزمون و محكي تاريخي براي مقامهاي كرملين تبديل شده است كه ميطلبد مسكو با ملاحظه و مرور مجدد بر منافع ملي خود، با سياستهاي واشنگتن همراهي نكند؛ ملاحظهاي كه بيش از هر زمان ديگري ضروري است تا نام روسيه نيز در ليست دشمنان تاريخي ملت ايران ثبت نشود. حداقل منفعت مرور مسكو بر منافع ملي خود آن است كه دريابد ناتو براي مهار چين و روسيه به افغانستان آمده است و طالبان براي لشكركشي چندده هزار كيلومتري بهانهاي بيش نيست و البته قدرتهاي فرامنطقهاي به دنبال حضور بيشتر در منطقه هستند.
بدون ترديد روزهاي آتي كه گروه وين نظر خود را درباره نامه اعلام آمادگي ايران مبني بر مبادله سوخت هستهاي اعلام ميكند، محكي جدي براي كرملين است. اهميت اين موضوع در روند مناسبات آتي تهران- مسكو به حدي است كه رئيس شوراي عالي امنيت ملي ايران به فاصله سه روز به صراحت مقامهاي كرملين را مخاطب قرار داده است. نخستين بار محمود احمدي نژاد در حاشيه جلسه روز يكشنبه هيأت وزيران تصريح كرده بود كه از يك كشور دوست و همسايه انتظار داريم كه قاطعتر از ديگران در كنار ملت ايران بايستد.
منابع خبري غرب نظير پايگاه اطلاع رساني «فارين پاليسي»، از بيانيه تهران به عنوان نشانه تحول در نظم جهاني ياد كردهاند، بيانيه به هم پيوستهاي كه اين پيام صريح را در متن خود دارد كه همكاري در مسير احترام متقابل و نه از مسير تهديد، فشار و تحريم ميتواند براي طرفين مذاكرات وين معاملهاي برد- برد باشد و نيز سنگ بنايي براي مناسبات آينده همچنين محكي براي شناخت دوست از دشمن.
جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقالهِ روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد؛خرداد كه از راه ميرسد، خاطرات زيادي در اذهان متبادر ميشود. اين ماه در تقويم ايام سخنهاي بسياري را با خود به همراه دارد و ناگفتههاي فراواني را در سينه جاي داده كه سوم خرداد، نخستين اين رخدادهاست.
سوم خرداد به مناسبت خلق پرشورترين حماسه دوران دفاع مقدس يعني سالروز فتح خرمشهر و ياد شهداي شورآفرين عمليات بيت المقدس در خاطرات اين ملت، عطرآگين است.
اين روز كه "روز ملي مقاومت، ايثار و پيروزي" لقب گرفته و در تاريخ دفاع مقدس از جلوه خاصي برخوردار است، يادآور نقشآفريني رزمندگاني است كه 28 سال پيش خونينشهر قهرمان را با ايثار و مقاومت مثال زدني خود آزاد كرده و نقشه شوم استكبار جهاني را براي جدا كردن بخشهايي از خاك عزيز ايران نقش بر آب نمودند. فتح خرمشهر در واقع، نقطه عطفي در تاريخ جنگهاي معاصر بود كه تحقق آن با هيچيك از معيارهاي نظامي و راهكارهاي اتاقهاي جنگ قابل محاسبه نيست و بر همين اساس، حماسه شگرف آزادي خرمشهر، انتهاي جانفشاني و منتهاي روحيه توكل و نماد نصرت الهي لقب گرفته است.
در حقيقت عمليات بيت المقدس و آزادي خرمشهر در سوم خرداد سال 61 با زواياي پنهان بيشمار الهياش، وضعيت نويني را در صحنه سياسي جنگ تحميلي و تحولات آينده منطقهاي رقم زد و اسباب شكست آمريكا و قدرتهاي حامي صدام را فراهم آورد. از اين منظر، فتح خرمشهر براي ملت ما تنها آزادي يك شهر و گوياي ايثار و جوانمرداني نيست كه بايد آئينه دفاع مقدس باشند، بلكه آزادسازي خونين شهر قهرمان يك درس بزرگ و يك مكتب عرفاني گسترده براي آيندگان است تا بدانند فتح و پيروزي، جز با نصرت دين خدا و پاسداري ارزشهاي الهي بدست نميآيد. اين درس جاودان در حادثه فتح خرمشهر نهفته است كه اگر دين خدا را ياري كنيم و بر حفظ آرمانهاي الهي ثابت قدم باشيم، خدا نيز ما را در همه عرصهها ياري خواهد كرد.
بنابر اين بازخواني و ترسيم روزآمد فتح خرمشهر اين درس بزرگ را عايد آيندهسازان اين مرز و بوم ميكند كه حفظ روحيه دين باوري و عمل به وظايف الهي بهترين راه براي ايجاد سپر امنيت آفرين جامعه است و آنچه باعث رسيدن به پيروزي و دستاوردهاي افتخارآميز و قدرت آفرين ميشود، دلدادگي به خدا و فداكاري در راه ارزشهاي الهي است.
از جمله رويدادهاي اين ماه كه مردم در تكاپوي برگزاري آن هستند، بيست و يكمين سالگرد عروج ملكوتي بنيانگذار جمهوري اسلامي است، همان رهبري كه هنوز هم مستكبران با شنيدن نام او، لرزه بر اندامشان ميافتد و از سوي ديگر ملت ايران و همه پيروان و ارادتمندان خميني كبير در سراسر جهان از روح بزرگ او براي ادامه راه و مقابله با رويدادها استمداد ميطلبند. در مرور تحولات خارجي هفته، مسائل افغانستان، عراق و لبنان از اهميت بيشتري برخوردار بودند. در افغانستان، درحاليكه ناتو خود را براي حمله گسترده عليه مواضع طالبان در قندهار آماده ميسازد، افزايش حملات شورشيان به نيروهاي خارجي، اوضاع را در اردوگاه اشغالگران آشفتهتر ساخته و آمريكا را با كابوس خروج متحدينش و تنها ماندن در افغانستان مواجه كرده است. به قوت ميتوان گفت افغانستان اكنون به باتلاقي مخوف براي ناتو تبديل شده است كه روز به روز دولتهاي عضو اين تشكيلات نظامي را، بيشتر در درون خود ميكشد.
دولتهاي آلمان، انگليس و فرانسه هم اكنون با سختترين بحران سياسي سالهاي اخير، به دليل درگير شدن در افغانستان مواجه هستند. در انگليس، اگر دولت توني بلر را بحران عراق به زمين زد، گوردون براون نيز مغلوب بحران افغانستان شد. در آلمان، آنجلا مركل كه سالهاي گذشته به حمايتهاي داخلي خود ميباليد انتخابات محلي اخير نشان داد كه به شدت بي اعتبار شده است و حمايتهاي مردمي از وي به پايينترين حد كاهش يافته است. شرايط دولت ساركوزي در فرانسه نيز بهتر از همتاهاي ديگرش نيست. هفته جاري با كشته شدن يك نيروي فرانسوي در افغانستان، شمار تلفات نيروهاي آن كشور به 42 نفر رسيد.
در كنفرانس اخير كشورهاي عضو ناتو نيز كه براي تبيين سياستهاي آتي ناتو برگزار گرديد مسئله افغانستان حياتيترين آزمون براي ناتو قلمداد شد. اين درحالي است كه هيچ روزنه و گشايشي در افق تيره افغانستان براي آمريكا و متحدينش مشاهده نميشود و شرايط امنيتي روز به روز بدتر و بحران عميقتر ميشود به طوريكه دولت باراك اوباما كه با وعده باز گرداندن نيروهاي آمريكايي از عراق و افغانستان بر سر كارآمد، اكنون مجبور شده است شمار نيروهاي آمريكايي در افغانستان را به 92 هزار نفر برساند و براي نخستين بار تعداد نيروهاي آمريكايي در افغانستان از عراق فزوني يافته است. اكنون ميتوان نشانههاي شكست سياستهاي باراك اوباما در افغانستان را مشاهده نمود و همانگونه كه بسياري از ناظران پيشبيني كردهاند، بحران افغانستان ميرود تا به عامل سقوط دولت اوباما منجر شود.
در عراق بنبست بر سر تشكيل دولت اين هفته نيز ادامه يافت و عليرغم رايزنيهاي گسترده و گفتگوهاي فشرده ميان جناح ها، نتيجهاي ملموس براي تعيين نخستوزير حاصل نشد. اين هفته در ادامه اين رايزنيها، اياد علاوي سرپرست گروه العراقيه و سيد عمار حكيم رياست گروه "ائتلاف ملي" به ديدار آيتالله سيستاني رفتند. آنچنانكه گزارش شده است آيتالله سيستاني به تسريع در تشكيل دولت اصرار داشته ولي بر عدم حمايت از يك گروه خاص تاكيد كرده است. اين درحالي است كه مقام آمريكايي در عراق در اقدامي مداخلهجويانه از اياد علاوي خواسته است بدون اتلاف وقت دولت را تشكيل دهد.
اين مداخلات غيرقانوني و تحركات پشت پرده از علل اصلي به تعويق افتادن تشكيل دولت جديد است. جناح اياد علاوي در انتخابات اخير 91 كرسي به دست آورد ولي تاكنون نتوانسته حدنصاب 163 كرسي را براي احراز پست نخست وزيري تكميل كند. با ائتلاف دو گروه شيعي وابسته به نوري مالكي و سيد عمار حكيم، عملا اين امكان از علاوي براي ايجاد ائتلاف براي دستيابي به حدنصاب مذكور سلب شده است.
در محافل سياسي عراق اكنون اسم سه نفر به عنوان نخستوزير آينده مطرح است كه عبارتند از نوري مالكي، ابراهيم جعفري و عادل عبدالمهدي. سيد عمار حكيم رئيس مجلس اعلا و رهبر جناح "ائتلاف ملي" روز دوشنبه اعلام كرد رايزنيها تكميل شده و گروهها براي رفتن به مرحله بعد و تشكيل دولت به توافق مورد نياز دست يافتهاند و طي چند روز آينده، نامزد پست نخست وزيري اعلام خواهد شد. با اينحال با توجه به اينكه صحنه سياسي عراق، بازيگران ديگري نيز از جمله اشغالگران آمريكايي و برخي دولتهاي مداخلهجوي عربي دارد، به اين پيش بينيها چندان نميتوان خوش بين بود و بايد منتظر تحولات آتي اين كشور بحران زده ماند.
اظهارات سيد حسن نصرالله دبيركل حزب الله لبنان در مراسم سالگرد آزادسازي جنوب لبنان و تشريح راهكارهاي جديد حزب الله در مواجهه با تهديدات رژيم صهيونيستي ديگر موضوع مهم خبري اين هفته بود. سيد حسن نصرالله كه براي هزاران شركت كننده در جشن سالگرد آزادسازي جنوب لبنان صحبت ميكرد ضمن هشدار به رِژيم صهيونيستي نسبت به هرگونه ماجراجويي جديد عليه لبنان تاكيد كرد كه حزب الله هراسي از تهديدات رژيم صهيونيستي ندارد زيرا اين رژيم قدرت و جرات حمله به لبنان را ندارد.
سيدحسن نصرالله در عين حال تاكيد كرد درصورت هرگونه حمله، اين بار نه تنها موشكهاي حزب الله اقصي نقاط مناطق صهيونيستنشين را هدف قرار خواهند داد بلكه تمامي كشتيها و ناوهاي اين رژِيم نيز مورد حمله قرار خواهند گرفت.
اين، صريحترين و محكمترين هشدار نصرالله به رژيم صهيونيستي و به رخ كشيدن اقتدار اين جنبش محسوب ميشود. نصرالله با پوشالي خواندن ساختار رژيم صهيونيستي، مانورهاي اخير اين رژيم را نشانه ترس آنها از مقاومت، احساس ضعف و عدم اطمينان به آينده توصيف كرد. وي درعين حال از برخي دولتهاي عربي سازشطلب، كه حتي در جنگ 33 روزه طرف رژيم صهيونيستي را گرفتند انتقاد نمود.
نصرالله با تشريح شرايط سياسي كنوني لبنان، آنرا نسبتا مطلوب توصيف كرد و از وحدت موضع ميان مسئولان سياسي لبنان، از جمله رئيس جمهور، نخستوزير و ديگر رهبران جناحهاي سياسي سخن گفت و بر حمايت همه جناحها از مقاومت تاكيد كرد.
آفرينش:دولت فدراتيو شوراي همکاري،آرمان ياواقعيت«دولت فدراتيو شوراي همکاري،آرمان ياواقعيت»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش است كه در آن ميخوانيد؛يک هفته اخير با توجه بيشتر به طرح دولت فدراتيو کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس اين طرح با مخالفت ها و موافقت هايي از سوي کارشناسان و رسانه هاي کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس روبرو شده است اين طرح که در واقع از سوي يکي از نمايندگان سابق پارلمان کويت مطرح شده است طرحي بلند پروازانه است طرحي که بر آن مبنا کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس در قالب دولتي فدرال قرار مي گيرند و داراي ارزشي واحد خواهند شد اما براستي اين طرح قابليت اجرا را دارد يا اينکه صرفا ايده اي براي همکاري بيشتر کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس است؟در واقع با نگاهي به شرايط شکل گيري شوراي همکاري خليج فارس در سه دهه گذشته و سياست هاي در پيش گرفته شده اين شورا در مناسبات منطقه اي و جهاني بايد گفت هر چند شوراي همکاري خليج فارس تا حد زيادي توانسته است همگرايي در ميان کشورهاي عضو خود (امارات،عربستان،بحرين ،قطر،کويت،عمان)را افزايش دهد اما بي شک بافت سياسي اجتماعي و فرهنگي کشورهاي اين حوزه افزايش همگرايي بيشتر در ميان اعضا» را نپذيرفته است چه اينکه در گذشته و اکنون نگاه هاي مختلفي به اتخاذ سياست هاي واحد از سوي شوراي همکاري وجود داشته است چنانچه در سالهاي گذشته برخي سياست هاي شورا از جمله پول واحد و ... با مخالفت ها و چالش هايي از سوي دولت هاي عضو روبرو شده است در اين حال بايد اشاره کرد از آنجا که ساختارهاي سياسي کشورهاي عضو شوراي همکاري اکثرا سنتي و در قالب حکومت هاي پادشاهي هاي اقتدار گرايانه است بي گمان خاندان هاي حکومتي اين کشورها بويژه کشورهاي کوچکي نظير بحرين،قطر و کويت چندان با کاهش اختيارات خود در قالب دولت فدراتيو متحد کشورهاي شوراي همکاري موافق نيستند و در اين حال آنچه که مشخص است مدعي است و شايد قدرت نخست جمعيتي،اقتصادي سياسي و نظامي شوراي همکاري يعني عربستان هر چند با توجه به اميال استراتژيک خود در مورد گسترش نقش چند بعدي در منطقه باشد اما بي شک اين نگاه ها از سوي دولت هاي کوچک تر و شوراي همکاري خليج فارس و حتي دولت هاي رقيب همانند امارات متحده عربي به چشم تهديد نگريسته شده است چه اينکه رفتارهاي دو رقيب يعني امارات و عربستان در قالب شوراي همکاري خليج فارس نشان داده است که هريک بيشتر به فکر منافع و اهداف خاص خود در شورا مي باشند.
گذشته از اين از آنجا که در طول چند دهه ي گذشته هنوز اين کشورها نتوانسته اند اختلافات مرزي و سياسي خود را تا کنون حل کنند و چالش هايي همانند اختلافات مذهبي و بافت جمعيتي کشورها نيز وجود دارد مسلما دستيابي به توافق براي دولتي فدراتيو در حاشيه خليج فارس امري به شدت مشکل است.
در اين حال هرچند در دوره هايي همانند دهه 1980 وجود ايران و لزوم مقابله با آن باعث مي شد تا حدودي کشورهاي فوق به لزوم همگرايي اتحاد در مقابل ايران توجه خاصي نمايند اما واگرايي ها و اختلافات اين کشورها همواره وجود داشته است.چه اينکه در قالب کشورهاي اين دوره همانند امارات متحده عربي نيز رقابت هاي داخلي امير نشين ها (همانند دوبي و ابوظبي) وجود داشته که بي شک بر دامنه ي چالش ها خواهد افزود در اين حال بايد توجه داشت در صورت افزايش حمايت هاي خارجي از اين طرح و توجه بيشتر کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس به چنين ايده اي بي شک خطر تشکيل چنين دولت فدرالي شرايط سياسي و ژئوپلينيک منطقه را تحت تاثير خود قرار خواهد داد اين امر لزوم توجه بيشتر سياست خارجي کشورمان را به چنين ايده اي و تدوين استراتژي ها و راهبردهايي براي چگونگي رفتار با اين مساله و ايده مشخص تر مي کند چه اينکه اين امر مي تواند منافع ملي کشور را تحت تاثير خود قرار دهدو ترتيبات امنيتي و سياسي خاور ميانه را نيز تحت تاثير خود قرار دهد.
قدس:بيانيه تهران و مواضع دوگانه روسيه«بيانيه تهران و مواضع دوگانه روسيه» يادداشت روز روزنامهي قدس به قلم اسماعيل کوثري است كه در آن ميخوانيد؛بيانيه تهران در خصوص مبادله سوخت مورد نياز ايران که توسط سه کشور ايران، ترکيه و برزيل صادر شد، واکنشهاي متفاوتي را از سوي کشورهاي مختلف در پي داشت که پيش بيني بسياري از آنها بخصوص از سوي دولتهايي چون آمريکا، انگليس و فرانسه کار دشواري نبود.
آمريکاييها از قبل نيز با آنکه مي دانستند ايران با ترکيه و برزيل به توافقهايي دست خواهد يافت، پيش نويس قطعنامه اي را عليه جمهوري اسلامي ايران آماده کرده بودند، ولي واقعيت اين است که بيانيه تهران با اقدامهاي قبل تفاوتهاي جدي دارد که عمده ترين آنها توجه دو کشور خارج از 1 + 5 به صلح آميز بودن برنامه هسته اي ايران است.جالب آنکه آمريکاييها ميانجيگري اين دو کشور را قبول کرده بودند، اما اکنون که آنها با ايران به توافق رسيده اند، دوباره به دنبال بهانه جويي هستند. در واقع بايد گفت، غرب هيچ گاه حاضر نيست منافع خود را کنار بگذارد؛ هرچند طرف مقابل کاملاً بر حق سخن بگويد و رفتار کند، حتي اگر قوانين حقوقي را هم خود آنها نوشته باشند.
آمريکا بويژه پس از بيانيه تهران نشان داد به هيچ وجه قابل اعتماد نيست و نمي خواهد مسأله پرونده هسته اي ايران به آرامي و با گفتگو حل شود. آنها به دنبال بهانه هستند و از هر وسيله اي براي رسيدن به مقاصد خود استفاده مي کنند و به هيچ يک از قوانين بين المللي پايبند نيستند.
لذا بايد گفت، نوع واکنش آمريکاييها به بيانيه تهران موضوع دور از ذهني نبود و در مورد انگليس و فرانسه هم شرايط به همين ترتيب است. آنها به روشني آلت دست آمريکا در اروپا محسوب مي شوند و همواره از هدفهاي زورگويانه اين کشور در سراسر جهان حمايت و پشتيباني کرده اند. اما در مورد روسيه يک بحث جدي وجود دارد و آن اينکه اين کشور هيچ گاه شرايطي مانند انگليس و فرانسه نداشته است و همواره با وجود فروپاشي شوروي سابق، به عنوان يک قدرت بزرگ همسايه ايران مورد توجه بوده است. به همين دليل است که دکتر احمدي نژاد صحبتهاي اخير رئيس جمهور اين کشور را مورد نقد قرار داده و گفته است: مردم نمي دانند اينها دوست ما هستند، در کنار ما هستند، با ما هستند يا اينکه دنبال چيز ديگري هستند.
البته، مي توان فشار غرب بر روي روسيه را باور کرد، اما همان طور که رئيس جمهور هم گفت، نمي توان با توجيه فشار از سوي آمريکا يا هر جاي ديگر، عليه منافع يک کشور همسايه که هميشه نگاه دوستي و حسن همجواري داشته است، اظهارنظر و موضعگيري کرد.
روسيه بايد بداند که تضعيف ايران به نفع اين کشور نخواهد بود و ملت ايران در صورت ادامه اين رفتار، مسکو را در کنار ديگر کشورهاي ايستاده در مقابل ايران قرار خواهد داد. لذا، روسيه اگر بخواهد با غرب عليه ايران همراه شود، ايران مي تواند در رفتار خود در مورد اين کشور تجديدنظر کند.
جمهوري اسلامي ايران هميشه براي حل مسأله پرونده هسته اي خود، درهاي گفتگو و راه هاي مسالمت آميز را باز گذاشته است و بيانيه تهران يکبار ديگر تأکيد و فرصت جدي در اين خصوص بود. به همين دليل، جاي تعجب است که روسيه اين فرصت مهم را جدي تلقي نکرده و از اين فرصت مناسب استفاده نکند.امروز، ما به همه دنيا ثابت کرده ايم که آمادگي گفتگو براي حل مسأله هسته اي خود را داريم، اما گويا طرف مقابل به اين موضوع متمايل نيست و اگر روسيه هم با آنها همراهي کند و پشت پرده به توافقهايي با آنها برسد و بخواهد بازي را به هم بزند، قطعاً خودش متضرر خواهد شد.
ايران اسلامي امروز با گذشته خود بسيار متفاوت است و نشان داده که استقلال و منافع ملي خود را با هيچ چيزي معاوضه نخواهد کرد و اساساً همين موضع بوده است که توانسته باعث بيداري افکار عمومي جهان شده و معادلات خاورميانه را تغيير دهد. ما امروز يکي از قدرتمندترين کشورهاي منطقه هستيم و کسي نمي تواند ايران را نديده بگيرد و منافع آن را تهديد کند. مردم ايران به تحريمهاي مکرر عادت کرده و از اين راه اتفاقاً به دستاوردهاي مهمي در صنعت و ميسر خودکفايي رسيده اند. تحريمها مطمئناً اثري بر ما نخواهد داشت، اما طرف مقابل را دچار خسارتهاي مادي و معنوي زيادي خواهد کرد.
امروز ملت آزاديخواه جهان مانند سالها پيش آمريکا را کعبه آمال دنيا نمي دانند و دريافته اند که در پس نقاب دموکراسي و آزاديخواهي مقامهاي آمريکايي، جنگ و جنايتهاي فراواني مانند کشتار مردم بي دفاع عراق و افغانستان پنهان شده است و آمريکاييها به هيچ روي حاضر به رعايت حقوق ديگران نيستند، مگر اين که سودي برايشان داشته باشد يا اينکه برنامه خاصي را دنبال کنند. ضمن اينکه آمريکا هم ديگر قدرت چند سال پيش را ندارد و با مشکلات فراوان اقتصادي و اجتماعي دست به گريبان است که تا حد زيادي واقعيتهاي اين کشور را به مردن جهان نشان داده است.
حقيقت آن است که آمريکاييها ايران را مانع بزرگي براي دستيابي به منابع عظيم خدادادي خاورميانه مانند سوخت فسيلي موجود در آن مي دانند و تلاش مي کنند از هر راهي براي تحت فشار قرار دادن ايران استفاده کنند. اين خواست آمريکايي هاست، اما از سوي ديگر تضعيف ايران باعث تضعيف کل خاورميانه خواهد شد و اين به سود کشورهاي منطقه و همسايگان ايران نخواهد بود و به لطف خدا مسؤولان کشورهاي مختلف نيز به اين موضوع آگاه شده اند.
به همين دليل ادبيات اخير مسکو براي ما عجيب است، چون آنها مانند آمريکايي ها نيستند و نبايد اجازه بدهند رفتار آنها به گونه اي باشد که توضيح رفتارشان براي ملت ايران مشکل شود.
دنياي اقتصاد:ذهنيت منفي به ميلياردرها، چرا؟«ذهنيت منفي به ميلياردرها، چرا؟»عنوان سرمقالهِ روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمد صادق جنانصفت است كه در آن ميخوانيد؛نشريه معتبر اكونوميست در سال 2006، در مقالهاي نوشت كه در سوئد، انگلستان و آمريكا بيش از يك قرن است كه ثروت خانوادهها محاسبه ميشود و يادآور شد،اين كار در برخي كشورهاي پردرآمد نيز سابقهاي چند ده ساله دارد. نشريه فوربس با استناد به آمار و اطلاعات منتشر شده كشورهاي گوناگون، سالها است، فهرست ثروتمندترين مردان و زنان جهان را براساس مليت، نوع فعاليت، ميزان ثروت، تغيير ثروت آنها نسبت به سال قبل و ... منتشر ميكند. به اين ترتيب بود و هست كه شهروندان آمريكا، سوئد، مكزيك، هند، روسيه، فرانسه، آلمان، انگلستان و حتي در حال حاضر شهروندان چيني و اندونزيايي نيز اطلاعات مربوط به ثروتمندان كشورشان را ميدانند و اخبار اين موضوع عادي شده است.
در برخي از كشورهاي جهان از جمله در ايران، اطلاعات و آمار مرتبط با بيشترين توليدكنندگان ثروت و درآمد به دلايل گوناگون شايد جمعآوري شود؛ اما منتشر نميشود. انتشار يك فهرست 30 نفره از فعالان اقتصادي تحت عنوان ميلياردرهاي ايران توسط يك سايت اينترنتي داخلي، بازتابهاي متفاوتي داشت. درباره كنش و واكنشهايي كه پيرامون اين خبر پديدار شد و به نظر ميرسد، ميشود درباره آن بحث و تبادلنظر بيشتري كرد تا خدشهها برطرف شود، يادآوري چند نكته خالي از فايده نيست.
1 - واقعيت اين است كه در دهههاي پيشين بهويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، جريانهاي سياسي غالب و جمعيتها و شخصيتهايي كه ميتوان آنها را در زمره چپگرايان ناميد، فضاي تبليغاتي سهمگيني عليه صاحبان سرمايه ايجاد كردند و با ايجاد القائات منفي در ذهنيت شهروندان، توليدكنندگان ثروت از مقبوليت دور شدند. اين فضاي تبليغاتي كه هنوز در برخي رسانهها و توسط برخي جريانهاي سياسي كموبيش دنبال ميشود، موجب شده است توليدكنندگان ثروت و درآمد احساس خوبي از اينكه به شهروندان معرفي شوند، نداشته باشند. اين در حالي است كه توليد ثروت در همه جامعهها يك فضيلت به حساب ميآيد و ثروتمندان و كارآفرينان از اينكه نامدار شدهاند، احساس غرور ميكنند.
2 - ساختار توزيع قدرت در ايران ميان نهاد دولت و نهادهاي مدني شامل خانوادهها و بخش خصوصي بهگونهاي است كه سهم دولتها همواره بيشتر و اصولا غيرقابل مقايسه با سهم نهادهاي مدني بوده است.
اين وضعيت موجب شده است، كارآفرينان و متقاضيان سرمايهگذاري و صاحبان سرمايه در ايران بدون تعامل با دولت نتوانند يا به سختي بتوانند فعاليت مستقل داشته باشند. در چنين وضعيتي، اتصال توليدكنندگان ثروت به منابع عمومي يك راه ناگزير شده است و شماري از صاحبان سرمايه در ايران، بدون اينكه قانونشكني كنند و بدون اينكه حريمهاي قانوني و مقررات را دور بزنند، در همكاري با نهادهاي دولتي موفق به كسب درآمد و ثروت شدهاند و شايد اين مساله بهنوعي ذهنها را خدشهدار كرده است. براي اينكه اين وضعيت سامان پيدا كند و كارآفرينان و كساني كه استعداد خلق درآمد و توليد ثروت را دارند از اين موضع خدشهدار دور شوند، كاستن از حجم تصديگري دولتي و مسدود شدن راههاي رانتجويانه يك ضرورت است.
3 - بخش اصلي كتاب آدام اسميت با عنوان ثروت ملل كه در قرن هجدهم نوشته شده است، درباره كسب درآمد است و بخش كمتر آن درباره ثروت است. اين دو مفهوم با هم تفاوت اساسي دارند. درآمد يك متغير جرياني از پول يك خانواده يا يك كشور است كه در يك دوره معين مثلا در يك سال دريافت ميشود؛ در حالي كه ثروت، ارزش موجودي داراييهايي است كه در طول عمر يك خانواده انباشت شده و ارزش واقعي آن پس از كسر بدهيهاي آن فرد معلوم ميشود. دقت در اسامي و نوع معرفي كه از 30 نفر ياد شده به عمل آمده است، اين تفاوت بنيادين را ناديده گرفته است. افرادي كه نام آنها تحت عنوان «ميلياردرها» آمده است عمدتا كسانياند كه به جريان درآمد متصلاند تا اينكه ثروت به معناي ياد شده را واقعا داشته باشند.
4 - كاش روزي برسد توليد ثروت و درآمد جامعه به ويژه از سوي كارآفرينان براي شهروندان ايراني نيز يك فضيلت باشد و كساني كه بدون قانونشكني و بدون پيوند با منابع عمومي جامعه توانسته و ميتوانند كارآمدي نشان داده و ثروتمند شوند، در جامعه مورد احترام باشند. در اين صورت و در شرايطي كه اين افراد از هر جهت احساس خوبي داشته باشند، معرفي آنها از راههايي مثل ميزان مالياتي كه پرداخت ميكنند از سوي نهادهاي قانوني و رسمي يك اتفاق بزرگ خواهد بود كه ميتواند يك نقطه عطف باشد. چنين شرايطي فايدههايي دارد كه مهمترين آنها اشتياق شهروندان براي توليد بيشتر ثروت است كه در نهايت به ثروتمند شدن جامعه منتهي ميشود. فايده ديگر چنين شرايطي، كوتاه شدن انبان و ذخيره كساني است كه با غبارافشاني و تيره كردن فضا، راه را براي فقدان احساس نيكو در ميان كارآفرينان مسدود ميكنند.
جهان صنعت:بيقانوني در حساب ذخيره ارزي«بيقانوني در حساب ذخيره ارزي»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم خاطره وطنخواه است كه در آن ميخوانيد؛ با وجود روند کاهشي بهاي نفت طي روزهاي اخير، دولت همچنان به نسبت بودجه مصوب 89 با مازاد درآمد ارزي روبهرو بوده، اين در شرايطي است که حساب ذخيره ارزي بلاتکليف و مشخص نيست منابع مازاد درآمد نفت براساس چه سازوکاري به حساب ذخيره ارزي واريز ميشود.
با پايان برنامه چهارم توسعه و عدم تمديد اين قانون براي سالجاري، خلاء قانوني براي برخي از مواد برنامه چهارم وجود دارد که از جمله آنها حساب ذخيره ارزي است. براساس ماده يک قانون برنامه چهارم دولت مکلف است که مازاد درآمد ارزي را به حساب ذخيره ارزي نزد بانک مرکزي واريز کند. اما با پايان عمر برنامه چهارم مشخص نيست که اکنون مازاد درآمد نفت براساس چه سازوکاري به حساب ذخيره ارزي واريز ميشود زيرا قانون برنامه چهارم تمديد نشده و مجلس برنامه پنجم را نيز به تصويب نرسانده است.
پول:کارخانهداري يا خانهداري«کارخانهداري يا خانهداري »عنوان سرمقالهي روزنامهي پول به قلم مهرداد خدير است كه در ان ميخوانيد؛اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران به تازگي کتابي منتشر کرده با عنوان«در راستاي نوآفريني و بالندگي» که به بررسي عملکرد اين نهاد پرداخته و به سوابق آن نيز اشاره کرده است.
در بخش «اتاق در گذر ايام» دو نامه تشکرآميز از امام خميني با دستخط ايشان و با تاريخ 5 ربيعالمولود 1299هجري قمري (بهمنماه 1357خورشيدي) به چاپ رسيده که در آن رهبر فقيد انقلاب با ذکر نام و عنوان از اکبر لاجورديان و عليمحمد بنکدار( نايب رييس و دبير کل وقت اتاق بازرگاني ايران) که از جانب هياترييسه بازگشت ايشان به ميهن را تبريک گفته بودند، تشکر ميکنند.
تنها چند ماه بعد شوراي انقلاب- که در غياب مجلس قانونگذاري ميکرد- قانون دو مادهاي «حفاظت و توسعه صنايع ايران» را تصويب کرد که در بند «ب» آن چنين آمده بود: «صنايع و معادن بزرگي که صاحبان آنها از طريق روابط غيرقانوني با رژيم گذشته به استفاده نامشروع از امکانات و تضييع حقوق عمومي به ثروتهاي کلان دست يافتهاند و برخي از آنها متواري هستند و دولت طبق لايحه قانوني مديريت آنها را در اختيار گرفته است، سهام اين گونه اشخاص به تملک دولت درميآيد و هرگونه رسيدگي مالي و فني و حقوقي در اختيار دولت خواهد بود»، دو ماه بعد و در نهم مرداد 1358اسامي 51 مشمول اين بند اعلام شد.
در اين ليست در رديف 51 نام اکبر لاجورديان ديده ميشود. اندکزماني بعدتر امام باز هم با دستخط خود طي حکمي عليحاجطرخاني را به عنوان سرپرست اموال هژبر يزداني منصوب ميکنند، اين نام نيز در رديف 45 اين ليست مشاهده ميشود.
اين اتفاقات به معناي آن است که ليست 51نفر که بعدا با اضافه شدن دو نفر ديگر (برادران لدوي و دکتر رکنالدين ساداتتهراني) 53 نفر هم خوانده شد با شتاب و قطعا بدون جلب نظر موافق امام درباره همه افراد تهيه و اجرا شد و سرعت حوادث در سالهاي اول و تغيير مکرر دولتها و شروع جنگ و از همه مهمتر فضاي شديدا چپزده، مجال اصلاح آن را سلب کرد.
در اينکه شماري از اين افراد مشمول توصيف بند«ب» قرار ميگرفتند، ترديدي نبود و نيست اما در اينکه برخي از شمول آن خارج بودند نيز ترديدي وجود ندارد. فراتر از آنچه براي اين افراد و سرمايههاشان اتفاق افتاد، رخداد مهمتر پيامي بود که از آن مخابره ميشد و بر تمام سالهاي بعد سايه انداخت.
اين رويکرد ميل به سرمايهگذاري و کارخانهداري را چنان کاهش داد که 30سال پس از آن تاريخ در شيراز همايش برگزار ميکنيم تا سرمايهگذاران ايراني که در اين سالها اقامت در خارج از کشور را ترجيح دادهاند به بازگشت تشويق شوند، بدون آنکه روشن شود آيا آن ليست درست بوده و واقعا با تمام آن 53نفر با عدالت و انصاف رفتار شده است يا نه.
اصطلاح 53نفر در تاريخ سياسي ايران ابتدا يادآور تلاش 53نفر براي تاسيس حزب کمونيست در ايران در سالهاي منتهي به 1320 است و در مرتبه بعد اسامي اين صاحبان صنايع را نيز به ياد ميآورد که در بين آنها اسامي متنوعي ديده ميشود.
غرض از بيان اين پيشينه اما اين است که چه به دست آمد؟ سالها بعد از آن يکي از وزيران صنعتي نکته جالبي را بر زبان آورد.
او گفت: اينان هرچه و هرکه بودند وقتي از ايران ميرفتند کارخانهاي و توليدي و صنعتي و برندي بر جاي ميگذاشتند، امروز اما صاحبان سرمايههاي کلان به جاي اينکه «کارخانه» داشته باشند «خانه» دارند!
در سطح شهر به تابلوهاي فروشگاههاي يکي از اين کارخانههاي ملي شده کفش نگاه کنيد. پس از 30سال آنقدر همت نداشتند که تابلوها را تغيير دهند و فرسودگي و خميدگي و خمودگي آنها قابل رقابت با بخشخصوصي نيست، هر چند قاچاق گسترده و واردات بيرويه بخش خصوصي را نيز از شورو نشاط و از رمق و رونق انداخته است.
بهانه اصلي اين گفتار اما گفتوگويي است که درباره رديف 12همين سياهه (محمدتقي برخوردار) و با موضوع کتابي که پيرامون آن منتشر شده در همين شماره درج شده است.
اشاره به دستخطهاي حضرت امام هم از اين رو بود که گمان نبريم هر که در اين سياهه است سياهکارنامه است که اتفاقا اکنون روشن شده فارغ از آنها که با رژيم گذشته زدوبندهاي گسترده داشتند و بعضا پاي سفيران خارجي را هم در سهمدهيهايشان باز کردند، بودند کارآفريناني که اگر قلعوقمع نميشدند به نوستالژي برند و خانهداري(بورژوازي مستغلات) به جاي کارخانهداري (توسعه صنعتي و توليد ملي) مبتلا نميشديم.
از سوي ديگر با توجه به اينکه دولت در بودجه سالجاري براساس لايحه برنامه پنجم توسعه ترتيب تاسيس صندوق توسعه ملي را براي واريز مازاد درآمد ارزي پيشبيني کرد اما مجلس هنگام تصويب قانون بودجه اين ماده را حذف کرد. به اين ترتيب آخرين استناد براي قانوني بودن عملکرد دولت بر حساب ذخيره ارزي نيز عملا خارج از دايره قانون است.