۳۱ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۸۶۲۰
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۰ - ۱۳-۰۳-۱۳۸۹
کد ۱۱۸۶۲۰
انتشار: ۱۳:۰۰ - ۱۳-۰۳-۱۳۸۹

امام فرمود قيام را ادامه مي دهم، حتي به تنهايي

سرلشكر سيدحسن فيروز آبادي

از آنجا كه با فرماندهان و مسئولين سياسي-نظامي زيادي گفت وگو كرده ام، انتظار داشتم دفتر رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح بسيار مجلل و باشكوه باشد. اما اينگونه نبود. دفتري كه اگرچه كمي بزرگ اما ساده و بي پيرايه بود. تلويزيون قديمي اش آدم را ناخودآگاه به ياد پايگاه هاي بسيج مي اندازد. حالا بهتر درك مي كنم چرا او روي واژه «بسيجي» تاكيد دارد. وقتي سخن از امام(ره) مي گويد برقي در چشمانش مي درخشد و هنگامي كه نابرادري هاي برخي از ياران سابق انقلاب را روايت مي كند، پرده اي از اشك چشمانش را مي پوشاند.

معمولا تمام مصاحبه ها پشت پرده هايي هم دارند. وقتي كه دوربين ها و ضبط ها خاموش مي شوند و دفترچه ها بسته. آنوقت است كه حرف ها راحت تر زده مي شود. اينجا بود كه حرف توي حرف آمد و آقاي فيروزآبادي گفت مدتهاست براي شهادت آماده ام

¤ منش و سيره سياسي حضرت امام در برخورد با گروه ها و جريانات منحرف چگونه بود؟

- تقدير مي كنم از روزنامه پرنور و انقلابي كيهان كه محبوب ملت ماست. حقيقتاً خوشحال شدم وقتي متوجه شدم مي خواهيد درباره حضرت امام مصاحبه اي داشته باشيد. ماه خرداد را مي توان ماه پيروزي هاي حضرت امام و ماه امام ناميد. در ايران هر روز، روز امام است و هر مكان، مكان ذكر و ياد امام است. حقيقت اين است كه براي شخصيت امام؛ زمان و مكان مطرح نيست. امام يك مشعل نوراني الهي است كه براي همه بشريت و براي همه نقاط زمين و براي همه روزهاي تاريخ يك رهبر معنوي بزرگ است كه مي تواند الگو باشد.

از خدا مي خواهيم سلام و صلوات و بركات خودش و ملائكه و شهدا و انبياء و صالحين و مومنين را به امام نثار بفرمايد و او را در بهشت رضوان الهي با رسول خدا محشور كند. طبيعي است كه سؤالات شما درباره سياست امام است اما به نظرم چند كلمه درباره شخصيت ايشان بگوييم. امام يك فقيه سرآمد شيعه بود، يعني فقيه اعلم. فيلسوف بود و عارف بود و سياستمداري با سابقه نزديك به 40 سال، در آغاز پيروزي انقلاب اسلامي. سياستمداري كه در ميدان عمل سياست را تجربه كرده بود و با الگوي سياستمداران الهي چون حضرت محمد(ص) و علي(ع).بايد به همه جوانب شخصيت امام به عنوان يك انسان كه به انسان كامل نزديك شده بود، نگاه كنيم.تقوا، زهد، شجاعت، تدبير، حكمت و اخلاق و تعبد در امام بي نظير بود.

اما پاسخ سؤال شما، اينكه امام در برابر جريانهاي مخالف چگونه برخورد مي كردند. ما بايد منش سياسي امام را پس از پيروزي انقلاب به دو بخش تقسيم كنيم. مقطع اول: برخورد امام با تمام گروه ها با وجود انحرافاتشان حتي عنادشان برخوردي صبورانه و توام با اغماض بود. چرا؟ چون براي پيروزي انقلاب بر حكومت آمريكايي ستمشاهي نياز به وحدت و يكپارچگي كل ملت بود و اين گروه ها و جريانات در متن كل ملت بودند و شعار، شعار مرگ بر شاه و تشكيل حكومت اسلامي بود. امام با بسياري از اينها ملاقات كرد و به بسياري هم شغل هاي مهم و حساسي هم دادند. اما ايشان از اصول اصلي هرگز عدول نمي كرد.

¤ مي توانيد نمونه اي در اين مورد ذكر كنيد؟

- مثلا وقتي امام فرمودند شاه بايد برود، اين يك اصل بود. وقتي جبهه ملي و نهضت آزادي و بختيار و امثالهم اعتقاد داشتند به اينكه شاه باشد و حكومت اسلامي باشد، ملاقات هم به آنها ندادند و تا اين اصل را نپذيرفتند كه شاه برود امام آنها را نپذيرفتند.

اين مرحله تا پايان سال 58 تداوم پيدا مي كند. چرا؟ چون امام از بهمن 57 تا آخر 58 در حال تثبيت انقلاب اسلامي بودند، يعني تشكيل نظام جمهوري اسلامي. چه كردند؟ ارتش را احياء كردند، سپاه، جهاد سازندگي، بسيج و مجلس خبرگان اول را تشكيل دادند، قانون اساسي را نوشتند. براي اجراي كارها دولت موقت را هم تشكيل دادند. تا اين مرحله هم امام باز همان حالت صبوري و اغماض را نسبت به گروه ها و افراد منحرف داشتند. دوباره در همين مرحله هم باز مي بينيم از اصول عقب نشيني نمي كنند. يكي اينكه وقتي نهضت آزادي و ليبرال ها و بني صدر و برخي از شخصيت هاي سياسي با اصل ولايت فقيه مخالفت كردند، امام با آنها برخورد كردند و فرمودند اصل اساسي ولايت فقيه است و براي از بين بردن ديكتاتوري، ولايت فقيه لازم و شماها دنبال ديكتاتوري هستيد كه با اين اصل مخالفت مي كنيد. مثلا سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي كه سالها به نام طرفدار ولايت فقيه بصورت نفوذي در دولت هاي ما بودند، در زماني كه اصل ولايت فقيه در خبرگان اول مطرح شد، بني صدر را دعوت كرد در جمع طرفدارانشان و موضوع سخنراني را ولايت فقيه گذاشت و اين سخنراني را چاپ و توزيع كردند در حالي كه مي دانستند او در مجلس خبرگان هم مخالفت كرده است.

اين مخالفت ها تازگي ندارد و اينها همان اوايل انقلاب اين كار را كردند.
يا مثلا در دولت بازرگان يك كار بسيار مفتضحي كردند، پيشنهاد انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي را دادند. امام قم بودند و فرمودند شما چه كاره ايد كه مجلس را تعطيل كنيد؟
در واقع اين مسئله دولت بازرگان را تعطيل كردند. مجلس خبرگاني كه با راي مردم انتخاب شده بود را مي خواستند منحل كنند. اينها دنبال ديكتاتوري بودند.

تا رسيديم به مرحله تثبيت انقلاب. راي به جمهوري اسلامي داده شد. محتواي قانون اساسي به اجرا گذاشته شد. نيروهاي مسلح براي حفظ و دفاع از انقلاب تشكيل شد. از اينجا فضاي جديدي رخ داد. عين سيره رسول الله(ص) و ائمه معصومين است. وقتي نظام اسلامي تثبيت شد و ملت راي دادند با اكثريت قاطع، گروه هاي منحرف و معاند، مخالفتشان را علني كردند و شروع كردند به مخالفت و دشمني علني.

اوليش هم مخالفت دولت بازرگان كرد. بعد از تثبيت، ديگر هم موضعشان رو شده بود. مثلا 12 فروردين 58، رفراندوم جمهوري اسلامي، بازرگان گفت جمهوري دموكراتيك اسلامي بلافاصله امام فرمود جمهوري اسلامي نه يك كلمه كمتر نه يك كلمه بيشتر. امام هيچ وقت از اصول كوتاه نيامد.
اولين كار ما براي اجراي قانون اساسي انتخاب رئيس جمهور بود كه در انتخابات رياست جمهوري همه جريانات نامزد دادند. حتماً رجوي پليد از سازمان منافقين نامزد شد. 16 نفر از خواص بيانيه دادند و از او حمايت كردند.

بني صدر كه نماينده جريان ليبرال و غربگرا بود كانديد شد. اين هنوز در فضاي صبوري دوره اول است. در انتخابات كم تجربگي نيروهاي انقلاب باعث شد حيله هاي نيروهاي زاويه دار با خط امام كارساز شد و بني صدر با راي بالا از صندوق ها آمد بيرون. اشكال هم از كانديد حزب جمهوري اسلامي بود. من در جريانش قرار داشتم. ناظر اين واقعه بودم كه از طريق مسئول جهاد در خراسان،رفتند ثبت احوال و شناسنامه او را درآوردند و معلوم شد مادرش افغاني است و اين را افشاء كردند و چون مغاير قانون اساسي بود، كانديد حزب حذف و بني صدر رئيس جمهور شد. البته بني صدر براي اهل تحليل شخصيت شناخته شده اي بود. من در مشهد گروه هاي مختلف را جمع كردم و برايشان تحليل كردم كه بني صدر ضدامام است و مشروعيت ندارد. شهيد بهشتي در تهران تلاش سنگيني كرد كه روحانيت مبارز آن روز را قانع كند به بي صلاحيتي بني صدر اما كساني در آن روز آنقدر از نفاق بني صدر فريب خورده بودند كه او را تاييد كردند. اخيرا مصاحبه اي از بني صدر ديدم كه گفته بود آقاي خميني خودش به من گفت تو نمي تواني رئيس جمهور شوي و نمي تواني با روحانيون كار كني. بني صدر كه رئيس جمهور شد، بلافاصله ساز مخالفت را آغاز كرد. روزنامه انقلاب اسلامي را راه انداخت و سرمقاله مي نوشت. گروه بزرگي داشت كه با او از اروپا آمده بودند. من با آنها صحبت كرده بودم. از جمله آنها احمد سلامتيان با اعتقاد مائوئيستي و نفر دوم باند او بود و ته دلش دنبال نخست وزيري بود. شروع كردند به چالش با باارزشي هاي انقلاب با مسئولين انقلابي و با ياران امام و نهادهاي انقلاب.

وقتي اين فضا ايجاد شد، گروه هاي مخالف و منحرف تجري پيدا كردند. و علني به صحنه آمدند. مثلا حادثه لايحه قصاص توسط شهيد بهشتي از قوه قضائيه به مجلس تقديم شد. جبهه ملي بيانيه صادر كرد. من آن وقت عضو جهادسازندگي بودم در ميدان انقلاب براي طراحي يك پروژه تعاوني، جلسه داشتيم. به ما اطلاع دادند كه امام بيانيه مهمي داده كه امروز ساعت 2از راديو مي خوانند.

ما هم راه افتاديم، يك تكه كارتن پيدا كرديم و رويش خبررساني كرديم و كارتن را به مردم توي خيابان هاي تهران و خودروهاي عبوري نشان مي داديم تا باخبر شوند.

جبهه ملي ضمن رد لايحه قصاص، بعدازظهر همان روز در ميدان فردوسي ساعت 4به تظاهرات دعوت كرده بود. از 2 تا 4 فرصت كم بود. همه حساس شدند. امام فرمود جبهه ملي كه با اصل قرآني و اسلامي مخالفت كرده مرتد است. مردم از همه تهران سرازير شدند سمت ميدان فردوسي. من خودم هم رفتم. كسي از جبهه ملي پيدايش هم نشد و اين شد شعار مردم: «ملي ها كوشن، تو سوراخ موشن» و با اين شعار مردم به خانه هايشان برگشتند. اين اولين برخورد امام با يك گروه منحرف بود، قاطع و تمام كننده.

بنابراين امام يك اسوه شدند براي اينكه اگر به اصل اسلامي و قرآني كسي خللي وارد كرد بايد قاطعانه او طرد شود و با او برخورد شود و اين سند محكمي است براي امروز و هميشه.
اشخاص مختلف ديگري هم بودند. مثل سازمان مجاهدين خلق كه مسلح و دنبال براندازي مسلحانه نظام بود و منفعلانه عمل و عضوگيري مي كرد.

جنبش مسلمانان مبارز يعني همين گروه پيمان هم بود. اينها يك سالن عبور و مرور بودند. ظاهرا منافقين را نقد مي كردند، جمهوري اسلامي را هم نقد مي كردند. اينكه مي گويم عبور و مرور، برخي از منافقين جدا مي شدند و به اينها مي پيوستند چون سازمان را نقد مي كردند. عده اي را هم از جمهوري اسلامي جدا مي كردند. البته تعدادشان واقعا انگشت شمار بود و هيچگاه دست از اين رويه برنداشتند. بعضي از افراد جبهه مشاركت و ستاد اغتشاشات موسوي از اينها هستند.
يك گروه ديگر حزب خلق مسلمان بود. در واقع حزبي آمريكايي بود و متكي به آيت الله شريعتمداري آن روز كه مرجع بخشي از ملت ايران بود. اين حزب توسط مقدم مراغه اي اداره مي شد. عنصري صددرصد آمريكايي و منحرف بود. اين هم كارش اين بود كه در مقابل امام يك جبهه مخالف باز كند كه اقتدار امام و نظام را بشكند.

حزب توده، چريك هاي فدايي، پيكاري ها و غيره هم بودند. حزب توده مي گفت مي خواهم درون نظام كار كنم اما هدفش براندازي بود. در اين مرحله چون بني صدر تلاش كرد كه نخست وزيري را منصوب كند كه خودش مي پسندد و با جبهه گيري هاي او هماهنگ باشد، مجلس در برابرش ايستاد و تاييد نكرد.

بالاخره شهيد رجايي به عنوان نخست وزير مكتبي مورد تاييد قرار گرفت ايشان كه تصويب شد، مردم آرامش يافتند. مومنين آرامش يافتند. ياران انقلاب استحكام روحي به دست آوردند. اينجا بود كه توطئه بين المللي آغاز شد و جنگ در 31 شهريور 59 آغاز شد. در واقع آمريكا، صدام و اعراب منطقه را كه خود را در معرض انقلاب مي ديدند، تجهيز كرد تا به گروه هاي داخلي كمك بكند براي براندازي نظام كه تثبيت و شناخته شده بود. از اين پس، وضع گروه هاي منحرف متزلزل شد. قدرت تحليل را از دست دادند. مثلا حزب توده در اولين اقدام، حمله به تهران و فرودگاه را به ارتش ايران نسبت داد. توده اي هاي همكلاس من در دانشكده پزشكي قبل از اخبار ساعت 2 به سراغ من آمدند و گفتند ديدي اين قدر گفتيم امام ارتش را منحل كند، نكرد و كودتا كردند. بعد معلوم شد حمله عراق بوده است.

منافقين اول گفتند به جبهه ها مي رويم. ايران تهديد شده حتي شعارهايي هم سردادند. اما كار اصلي شان نفوذ دادن عناصرشان به جبهه و جاسوسي و كسب اطلاعات بود ولي تظاهر به حمايت از مقابله و دفاع كردند. به زودي آنها هم آمدند به سمت شعارهاي تندبراندازانه، اول در فاز سياسي، آمدند به مقابله با امام. رجوي پليد از امام درخواست وقت ملاقات كرد. براي فريب هواداران و جذب نيروي بيشتر. برخورد امام را ببينند. فرمودند شما سلاحتان را زمين بگذاريد، فرزندان من هستيد، من پيش شما مي آيم. در اين سخن حكيمانه حضرت امام 2 تدبير مهم است. يك؛ امنيت ملي. كسي نبايد در كشور مسلح باشد و امنيت مردم را خدشه دار كند.

دوم اينكه سازمان مجاهدين دروغ مي گويد، افشاي چهره سازمان و بعد از اين منافقين شعار مرگ بر امام دادند و اقدامات مسلحانه خود را وسعت بخشيدند. قبل از اين هم اقدام مسلحانه داشتند. مثلا دانش آموز دختري كه عضو مي شد مي آوردند كنار خيابان، نارنجك جنگي را ضامنش را مي كشيدند و مي دادند دست اين. مي گفتند بنداز در اولين خودرو يا تاكسي كه رد مي شود و او مي انداخت و چند نفر بيگناه كشته مي شدند. بعد او را هدايت مي كردند به سمت ديگر خيابان و سوار ماشين مي كردند و مي گفتند تو آدم كشي و رژيم اعدامت مي كند. به اين وسيله منتقل مي شد به خانه هاي تيمي با دادن حكم «ازدواج امر طبيعي است»، فساد را رواج دادند و جوان هاي زيادي را جذب كردند. يا مثلا ترورهايشان كه حزب اللهي ها را شهيد مي كردند.

در اين مرحله اعلام قيام عليه نظام را تدارك كردند. بعد به كمك بني صدر قضيه 14 اسفند را راه انداختند. نمايندگان انقلاب را كتك زدند و دو سوي بني صدر ايستاده بودند و براي او دست زدند و او دستور كتك زدن و گرفتن اين و آن را مي داد.

¤ عملكرد بني صدر در جبهه ها چگونه بود ؟

بني صدر در جبهه هم خرابكاري زيادي كرد. اول فرماندهي كل قوا را از امام خواست و امام جواب مثبت داد. او از اين مقام سوءاستفاده كرد و بين ارتش و سپاه فاصله انداخت. پشتيباني سپاه را كاملا قطع كرد. از سپاه انتقادات تندي كرد. يكي از دستاوردهايش شكست نيروهاي جهان آرا بود. سقوط خرمشهر ناشي از بي تدبيري و خيانت بني صدر بود.

بعد از قضيه 14 اسفند بني صدر كه تا آنوقت روابطش با منافقين، پنهاني بود. جدي تر شد و متحد شدند اين بود كه امام با وجود شناخت بني صدر و تظلم همه ياران امام به جماران كه بني صدر دارد خيانت مي كند، بني صدر را به عنوان رئيس جمهور قانوني نظام تأييد مي فرمود و البته نصيحت مي كرد و حكيمانه تذكر مي داد. اينجا امام دست به قلم بردند، نوشتند رئيس ستاد مشترك ارتش بني صدر از فرماندهي كل قوا بركنار شد. قلمشان را مانند ذوالفقار علي، عمرابن عبدود را زمين زد و بني صدر را نابود كرد.
مجلس هم رأي به عدم كفايت داد و امام بني صدر را عزل كرد.

اين فتح خيبري بود. او همه جا قدرت داشت. نفوذي هايش بودند. بني صدر به خانه تيمي منافقين رفت و حكم انفجار و كشتار مسئولين را صادر كرد.

و خودش در خانه تيمي منافقين ماند به اين اميد كه بعد از انفجار قدرت را دست بگيرد. اما امام به عنوان يك رهبر بزرگ ديني و صاحب ولايت آنچنان بااستحكام و متانت سكان كشتي انقلاب را به دست گرفت كه آن فاجعه عظيم تأثيري در حركت كشتي انقلاب بوجود نياورد و بني صدر نااميد و مغموم با لباس و آرايش زنانه همراه با رجوي پليد به فرانسه گريخت.

برخورد امام با جريان بني صدر آنچنان با حكمت و قاطعيت بود كه منافقين را هم از كشور فراري داد و دستشان به عنوان همپيمان آمريكا و غرب و نوكر صدام رو شد.
سازمان منافقين وقتي در تهران مركز داشت- ساختمان مركزي كه مركزيت سازمان و رجوي پليد آنجا مستقر بود و هدايت كننده فتنه ها آنجا بود- ديوار به ديوار سفارت عراق بود. از روز اول يك پيوند شيطاني ميان آنها و صدام بود. وقتي به پاريس رفت اين اتحاد علني شد. دفتر جاسوسي در جاهاي مختلف دنيا ايجاد كرد تا اطلاعات لازم را جمع آوري و به صدام بدهد. تا صدام بود، نوكر و حقوق بگير و جيره خوار صدام بود و از نظر سياسي و امنيت بين الملل براي سازمان سيا كار مي كرد و مي كند.

اما حزب خلق مسلمان كه اميد آمريكا بود. اميد سلطنت طلبها بود. در واقع سفارت آمريكا در تهران هر وقت در تحليل مسائل به مشكل مي خورد از مقدم مراغه اي كمك مي گرفت و شريعتمداري هم به عنوان نماد اسلام آمريكايي تلاش مي كرد كه در برابر امام جبهه اي باز كند كه به زودي اين حزب در بين مردم دستش رو شد و بسياري از هموطنان آذري زبان كه بخاطر قوميت و تقليد از شريعتمداري به آن حزب پيوسته بودند، آگاه شدند و از او جدا شدند و اينها همه در اثر برخورد حكمت آميز، صبوري و اغماض حضرت امام بود.

حزب خلق مسلمان در نهايت با استفاده از قطب زاده كه در منطقه جماران خانه داشت، دست به طراحي كودتا عليه امام و تهديد جان امام زد كه اين كودتا به همت سربازان گمنام امام زمان افشاء شد. قطب زاده اعدام شد و شريعتمداري در سكوت مرگ آوري عمرش به سر آمد و اينگونه امامت امام خميني و درايت و تدبير، علم، تقوا و حكمت او شر گروه هاي مخالف را از سر جمهوري اسلامي كوتاه كرد.

امروز هم بنده به عنوان يكي از خواص عاشق امام و فدايي رهبر و نوكر ملت عرض مي كنم حكمت، امامت، تدبير، و صبوري رهبر عزيزمان حضرت آيت الله خامنه اي در طول دوران پس از امام و به خصوص در 8 ماه فتنه 88، كشور و ملت را از خسارت هاي سنگيني نجات داد و فتنه گران را افشاء كرد و وحدت ملت را برقرار نمود و امروز بحمدالله نظام با صلابت و اقتدار به سمت اهداف چشم انداز تعيين شده از سوي رهبري پيش مي رود.

¤ فتنه هاي اخير با دوران امام چه تفاوتي دارند؟ آيا شيوه برخورد هم متفاوت است؟

¤ فتنه گران دوران امام به نام انقلاب وارد شدند و با پوشش تلاش مي كردند كه زمينه هاي حذف امام و انقلاب را فراهم كنند. و عموماً هم غيرخودي بودند. سوابق فكري از آغاز معلوم بود با اسلام و امام زاويه داشتند و با غرب و آمريكا ارتباط داشتند. اما فتنه گران اخير كه سال گذشته به صحنه آمدند عموماً كساني هستند كه با امام آشنا بودند، در انقلاب عموماً مسئوليت داشتند و انقلاب آنها را به شخصيت زمان فعلي رساند.

اما چرا فتنه مي كنند؟ بصيرت ملت اقتضاء مي كند كه بدانند اينها چرا فتنه مي كنند چون انتظار فتنه ازاينها، اغتشاش و آتش، حمله فيزيكي به نيروهاي انقلاب نداشتيم. چه شده است؟ عوامل اين قضيه را من تيتروار عرض مي كنم:

1- نهضت آزادي امروز به رهبري ابراهيم يزدي كه در دولت بازرگان وزير خارجه بود و با تسخير لانه جاسوسي مخالف بود و دنبال بيرون كشيدن دانشجوها و آزاد كردن سفارت بود.
اين آقا كارت سبز آمريكا را دارد و رفت و آمدش هنوز هم براي گرفتن دستورات جديد براي براندازي ادامه دارد. نهضت آزادي كه در چشم مسئولين ديني و سياسي نظام حذف شده تلقي مي شد، زماني بعضي از اعضاي گروه فتنه مي خواستند پاي آنها را به انتخابات هم باز كنند اما نامه كتبي و قاطعانه امام مانع آنها شد. اين جريان با ريختن برنامه هاي دقيق به هسته سازي، برقراري ارتباط با خواص زاويه دار و متحد كردن گروه هاي سياسي زاويه دار خط امام و بعضي تشكل هاي دانشجويي پرداخت و رفت به سمت ايجاد كردن يك جريان سياسي برانداز بدون نام نهضت آزادي.

در حقيقت از دوره كارگزاران با حمايت بخش هايي از دولت، توانست كار و فعاليت سياسي اش را گسترش دهد. يك مباحثه اي شد زمان اصلاحات بين من و عبداله نوري در كميسيون مجمع تشخيص مصلحت نظام. بحث گروه هاي برانداز بود. من اول گفتم نهضت آزادي.
آقاي نوري تعجب كرد و گفت چطور برانداز است؟
من استدلال كردم. گفتم ما ايراني ها كشور و ملت ايران را داشتيم. شيعه هم بوديم، حكومت و پرچم هم داشتيم. انقلاب و امام براي ما گفتمان اسلام ناب را آوردند. نهضت آزادي وجهه همتش از بين بردن اين گفتمان است.
نوري ناراحت شد و رفت بيرون و ديگر هم نيامد.

2- كساني كه در دوره امام در داخل خودي ها بودند اما با افكار ايشان زاويه داشتند و مايل بودند كه چهره نظام را از آنچه كه امام مي پسندد تغيير دهند ولي استحكام و عظمت امام اين جرات را به آنها نمي داد. نقشه هايشان را گذاشتند براي پس از امام.

اين گروه دوم از ريشه هاي فتنه است. لكن تصميم خبرگان ملت پس از رحلت حضرت امام و تعيين جانشين شايسته براي ايشان، كه حافظ جدي ولايت فقيه و ارزشهاي امام است، آنها را تكان داد. چون ابتدا تلاش مي كردند با استفاده از ظرفيت قانون اساسي براي تشكيل شوراي رهبري، رهبري را تضعيف كنند تا بتوانند راحت تر افكارشان را پياده كنند. اما اينبار تصميم گرفتند از مسير قانون اساسي و راي مردم و تبليغات كارشان را دنبال كنند. تشكيل دولت اول پس از رحلت امام، با ادعاي راه امام و تبعيت از رهبري و ساختن كشور و جبران نارسايي هايي كه در دوران جنگ بوجود آمده بود، انجام شد و اميدهاي زيادي در مردم و مومنين ايجاد كرد، با اقدامات چهره هايي مثل بهزاد نبوي، و عطاءالله مهاجراني لندن نشين امروز و سياست هاي اقتصادي، بدون در نظر گرفتن شاخص اصلي خط امام در توجه انقلاب به محرومين، به زودي موجب تنش ها و چالش هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي در كشور شد. ارزش هاي انقلاب مورد انتقاد قرارگرفت. مخالفين انقلاب در بخش هاي هنري و فرهنگي مورد تشويق قرار گرفتند و شعارهاي امام در مجالس خواص، عوامانه خوانده شد. رهبر حكيم و فرزانه انقلاب كه با به مسئوليت قانون و شرعي خود ناظر بر امور بود، ابتدا با نصيحت و سپس با تذكر و حتي در بعضي امور با ورود و اقدام براي اصلاح امور و حركت كشور در مسير خط امام و اصيل خودش تلاش هاي جانسوزانه اي كرد، البته با حفظ حيطه بندي و رعايت فضاي عمومي كشور.

به عنوان مثال رهبري صريحاً كار برخي وزارتخانه و سازمانها را مورد انتقاد قرار دادند و به رئيس سازمان يا وزير اشاره فرمودند كه وظايف مسئولين وقت تعويض و عزل آنها بود اما اين اتفاق نيفتاد. از اين بدتر وقتي از دولت اقدامي مشاهده نشد دلسوزان انقلابي مجلس دست به كار استيضاح اين وزرا شدند. بنده شاهد بودم كه دو جريان سياسي موثر و يك جريان سياسي سوم كه تاثيرش كمتر بود، در مجلس، اتفاق كردند در يك زنگ تفريح مجلس و وزير منحرفي كه بايد استيضاح مي شد با شادماني پشت تريبون فرستادند و راي قاطعي به او دادند و اين آغاز فتنه بود. يعني يك عنصر ضدافكار امام و ضدافكار ولايت فقيه و مخالف ولايت فقيه و مخل به ارزش هاي اسلامي با اتحاد چند گروه كه در چشم مردم ياران امام شناخته مي شدند و ياران رهبري، مورد حمايت و تاييد قرار گرفت و به نظر رهبري بي اعتنايي شد. اين شروع فتنه بود و در واقع آتشي كه در فتنه 88 شعله كشيد و دودش به چشم ملت رفت، كبريتش را در آن جلسه استيضاح زدند. آن وزير همين مهاجراني بود.

¤ مهاجراني را چقدر مي شناسيد؟

- من و مهاجراني در نخست وزيري همكار بوديم. من معاون دفاعي و او معاون حقوقي و پارلماني در دوران نخست وزيري موسوي. در جلسه شوراي معاونين مهاجراني طرحي ارائه داد كه آينه تمام قد امروز اوست. او گفت اين نماز جمعه كه در تهران برگزار مي شود، درست نيست. ما بايد نمازجمعه اي در تهران برگزار كنيم كه خانمها بي حجاب و با لباس هاي مناسب خودشان كه مايلند به نماز بيايند. چادر نمازي در كيف شان داشته باشند؛، بپوشند، نماز بخوانند و بعد از نماز هم چادر را در كيفشان بگذارند و با لباس روز كه حتي ميني ژوپ و كت دامن را هم اسم برد، در خيابان رفت و آمد كنند! و ما در آن جلسه متوجه شديم كه احتمالاً مهاجراني در زمان مسئوليتش در دفتر فرهنگي جمهوري اسلامي در پاكستان مورد هماهنگي با انگليسي ها قرار گرفته است.

¤ يعني شكار اطلاعاتي شده است؟

- بله. بعد از جسارت تزريقي در اتحاد آلوده گروه هاي سياسي در مجلس، او شمشير را از رو بست و در زمان وزارتش ضمن اينكه وزارت ارشاد را به كانوني براي توسعه مخالفان راه امام قرارداد، افراد زمينه دار ديگر نيز روش او را پيش گرفتند. آيت ا... هاشمي رفسنجاني ديد با آثار دولت اول خود، ممكن است در دور بعدي راي نياورد. دست به يك ابتكار خلاف قانون اساسي زد و با اعضاي هيئت دولت حزب كارگزاران را تشكيل داد كه با اين فعاليت حزبي موفق شدند دور دوم هم دولت را در اختيار بگيرند. همان راه ادامه يافت. وزراي كشور، كل استانداران زمان امام را عوض كردند و همچنين بيشتر فرمانداران را .وزارت ارشاد به حركت ضد خط امام ادامه داد و هر عنصري كه نشان از همكاري در او مي ديدند جذب كردند و به او مسئوليت دادند و امتياز روزنامه هاي محلي را توسعه دادند، جوايز را به فيلم هاي تحقيركننده انقلاب دادند و كتاب هاي ضدفرهنگ امام منتشر شد و جريان اختلاف فاصله فقر و غنا گسترش يافت. همينجا لازم است عرض كنم اقدامات دولت در تغيير نرخ ارز و تعديل اقتصادي كه در كنار آن درآمدها به همان نسبت افزايش داده نشد و حتي حقوق كارمندان باعث شد اولاً پول كلاني از مابه التفاوت قيمت ارز نصيب دولت و مفسدان اقتصادي كه دست اندركار برخي امور بودند بشود و از طرف ديگر كارمندان دولت و مردم نسبت به هزينه سبد خانوارشان عقب افتادند و به معناي ديگر با تصميم دولت مردم فقير شدند. رهبر معظم انقلاب تذكرات جدي به مسئولان اقتصادي و دولت دادند و در بعضي موارد مجدداً وارد عمل شدند، لكن اتحاد گروه هاي سياسي مانع از اثربخشي تذكرات رهبري و اعتراضات مردمي مي شد. در اين دوره انحرافات فرهنگي شروع به تظاهر در گوشه گوشه جامعه كرد به طوري كه تماشاي كوچه و بازار و وضع فرهنگي كشور براي مومنين زجرآور شد. رهبر معظم انقلاب وارد عمل شدند و بحث تهاجم فرهنگي را مطرح كردند و اعضاي شوراي عالي امنيت ملي را با حضور مسئولان فرهنگي كشور به حضور خواندند و در آن جلسه تهاجم فرهنگي را تبيين كردند و خطراتش را گوشزد كردند براي راه امام و انقلاب. نمايشگاهي ترتيب داده شده بود، كه مظاهر تهاجم فرهنگي غرب و فساد در آنجا به نمايش گذاشته شده بود. اعضاي جلسه را به تماشاي آن نمايشگاه فراخواندند و بعد نشستند و امر فرمودند وزير ارشاد با نماينده اي كه از خودشان تعيين فرمودند، بنشينند و طرحي تهيه كنند براي متوقف كردن تهاجم فرهنگي و سيد محمد خاتمي نه تنها تهاجم فرهنگي را تأييد نكرد كه آن را تعامل فرهنگي ناميد و براي فرار از اجراي امر رهبري فرداي آن روز از وزارت ارشاد استعفا داد.

در آن زمان هنوز سيدمحمد خاتمي معاون فرهنگي و تبليغات دفاعي ستاد كل بود و امين زاده جانشين او. من با امين زاده صحبت كردم كه خاتمي مي رود تو را به عنوان معاون فرهنگي ستاد كل به محضر آقا معرفي كنم. من با امين زاده رفيق قديمي بوديم از مشهد.
بعد از ماجراي تسخير لانه به خاطر ارتباط فاميلي با اصغرزاده آمد به لانه در صورتي كه نقشي در ماجرا نداشت.

امين زاده گفت: دكتر، من در اين نظام كار نمي كنم. ما بنا داريم اين نظام را تغيير دهيم بعد از تغيير نظام دوباره كار خواهم كرد. خاتمي، امين زاده، ابطحي، و بقيه رفتند براي تغيير نظام و اينجا بود كه نطفه دوم خرداد بسته شد. وقتي ديدند شما ايستادگي رهبري بر خط امام جدي است به فكر طرح هاي ديگري افتادند اول؛ مهاجراني پيشنهاد كرد كه قانون اساسي تغيير كند و دولت هاشمي براي بار سوم ادامه يابد و بدين وسيله قدرت رهبري و ولايت فقيه را محدود كنند.

اما حكمت و تدبير رهبر عزيز با پاسخ قاطع در جمع مردم اروميه به آنان كه قانون اساسي تغيير نمي كند، بايستي براي قانون اساسي، رئيس جديد تعيين شود اين نقشه نقش برآب شد.
نوري و مهاجراني و نهضت آزادي و گروه هاي چپ و زاويه دار متحد شدند و متأسفم كه عرض كنم چون اسناد ارتباطات خارج و داخل كشور را در آن دوره به چشم ديدم، ضدانقلاب در آمريكا و انگليس و اروپا متحد شدند كه همه امكانات دنيا را بسيج كنند، كه اتحاد دوم خرداد به پيروزي برسد و خاتمي كه تهاجم فرهنگي را قبول نكرده است و در برابر فرمان رهبري استعفا داده است، به رياست جمهوري برسانند.

لازم است يك نكته را تذكر بدهم، آن هم اينكه همه آنهايي كه در دوم خرداد به خاتمي راي دادند، در يك مجموعه حساب نمي شوند. گروه زيادي از مردم هستند كه بي اطلاع از حقايق پشت پرده و استراتژي دوم خرداد به سيدي روحاني و خوش اخلاق به عنوان رئيس جمهور راي دادند. و گروهي از خواص و اصحاب رسانه ها و هنرمندان و جوانان به خاطر جاذبه هاي شعارهاي خاتمي به او راي دادند. مهاجراني و نوري در دولت خاتمي تثبيت شدند و بنابراين سياست هاي تهاجم فرهنگي و حامي اش- مهاجراني- و سياسيون زاويه داري كه در استانداري ها و فرمانداري ها و مراكز سياسي مستقر شده بودند، مستحكم شدند. براي اينكه كار را تمام كنند. جبهه مشاركت را تشكيل دادند. يعني دوباره يك حزب دولت ساز براي پيشبرد اهداف حذف راه امام، و اعلام پايان انقلاب و كردند آنچه كردند.

رهبري به ميدان آمد و از معيشت مردم دفاع كرد و براي تأمين آن تذكر داد و بازخواست كرد، تهاجم فرهنگي را شبيخون فرهنگي ناميد و صداي مراجع معظم تقليد و علماي بلاد و متدينين در سراسر كشور بلند شد كه اين همه هجمه به كتاب خدا به روحانيت به احكام مقدس اسلامي و بي توجهي به معيشت مردم و ايجاد كار، لكن دولت دوم خرداد گوشش بدهكار نبود و حرف از توسعه سياسي مي زد و جامعه مدني كه هر چند توسعه سياسي و جامعه مدني با تعريف صحيح و در چارچوب نظام مي توانست مثبت باشد، لكن منظور آنها از توسعه سياسي، تغيير عناصر معتقد به خط امام و منظورشان از جامعه مدني، ليبراليزه كردن آن بود كه به راحتي با تسامح و تساهل بر زبان مي راندند. و مثال آن از قول مهاجراني نقل كردم. در اين دوره به جاي مقابله با شبيخون فرهنگي كه نزديك به 1500 نشريه محلي كه به دوستان گروه هاي سياسي در نقاط مختلف كشور داده شده بود يكي يكي مجوز سراسري دادند و به قلم مزدوران و جاسوسان و منحرفان هرچه خواستند در آنها نوشتند و محسن سازگارا كه امروز در آمريكا جاسوسي مي كند و مزد خدمات گذشته اش از آمريكا را مي گيرد با امكانات دولتي كه در پشتيباني او قرار گرفت شركتي ايجاد كرد كه اين شركت اعضايي داشت كه هر روزنامه زنجيره اي كه براي تخريب راه امام و انقلاب مجوز مي گرفت او از طريق اين شركت امكانات اداره روزنامه را به او واگذار مي كرد. با اين اقدام هر كسي روزنامه نگار شد ديگر نياز به علم و هنر روزنامه نگاري نبود. هركس امتيازش لغو مي شد فردا وزارت ارشاد دولت به عنصر منحرف ديگري مجوز روزنامه مي داد و حسن سازگارا شركتش را در پشتيباني او و همان مطالب را در روزنامه جديد منتشر مي كردند.حيله بزرگ ديگري كه زدند و بايد در برابر ملت ايران و فرهنگ ملت ايران پاسخگو باشند، ابتدا اعلام كردند كه ما مي خواهيم به قانون عمل كنيم و همه بايد به قانون عمل كنند كه اين حرف مورد تأييد رهبري قرار گرفت. سپس همه امكانات را به كار گرفتند، كساني را كه در كشور نشان كرده بودند، به نمايندگي مجلس رساندند و در مجلس قوانيني تصويب كردند كه آن قوانين بتواند حذف خط امام و سقوط انقلاب و تبديل فرهنگي و تغيير ارزش ها را به جامعه تحليل كند و معلوم شد كه دفاع از قانون هم پيش نيازي براي اين حيله بود كه خوشبختانه حكمت امام شوراي نگهبان را بر سر راه آنها گذاشته بود كه قانوني خلاف اسلام و خلاف قانون اساسي تصويب نشود. تلاش هاي زيادي در كميسيون هاي مجمع تشخيص مصلحت و شوراي عالي امنيت ملي كردند كه اين استراتژي را موفق كنند لكن شكست خوردند و حادثه 18 تير آغاز نقطه فرود آنان از راس اين قدرت كودتايي عليه انقلاب بود و ملت هوشيار در 23 تير منسجم به صحنه آمد و از رهبري حمايت كرد و از آن پس رو به افول رفتند. در جلسات نشستند، تدبير كردند كه دوباره آقاي هاشمي را بياورند تا بتوانند راه را ادامه دهند و روزنامه و با محاسبات خودشان تصور مي كردند كه فضاي سياسي كشور و دنيا را در اختيار دارند. لكن هوشياري ملت و تنبه آنان در اين دوره سخت باعث شد مردم در انتخابات نهم رياست جمهوري به كانديدايي رأي بدهند كه سخن از بازگشت به راه امام و عدالت، مهرورزي، توجه به محرومين و خدمت مي كرد و اينجا بود كه اين اتحاد ناميمون كه سالها تلاش كرده بود خود را بر اريكه قدرت ايران حفظ كند و در هر تغيير توپ سياست و حكومت را به متحد خود در گروه ديگر پاس دهد شكست خورده از انتخابات بيرون آمدند. اينبار گفتند مي توانيم احمدي نژاد را بيندازيم و او بيش از يك سال دوام نياورد و همه يكپارچه دولت را تحقير كردند كارهاي مثبت آن را منفي خواندند و در كار دولت كارشكني و ابهام ايجاد كردند ولي دولت مظلومانه و با كارهاي خستگي ناپذير در مسير وعده هايي كه داده بود حقاً عمل كرد. مردم راه خود را يافته بودند و اتفاق مردم بر سر اين ارزشها و رئيس جمهوري كه اين ويژگي ها را داشته باشد براي آنان معلوم شد. مصمم شدند طرحي بريزند كه در انتخابات دهم چه پيروز شوند و چه شكست بخورند، شرايطي در كشور بوجود بياورند كه رهبري را محدود كنند و ولايت فقيه را از جايگاهش پايين بياورد و به نام امام خط امام را كور كنند و خود را به مقصود برسانند و براي تحقق اين امر آمريكا و اسرائيل و انگليس را هم راضي كنند. طراحي به اجرا گذاشته شد، از يك سال قبل از انتخابات خارج از چارچوب هاي قانوني شروع به كار تبليغاتي كرد ند و با شروع جنگ هاي زرگري و شعارهاي توخالي سعي كردند كانديداهاي خود را در دل ملت بگنجانند. ديديم كه وقتي تبليغات انتخاباتي به آخر رسيد و ارزيابي ها نشان داد كه مجدداً مردم به

كانديداي ارزشي و تابع خط امام و ولايت فقيه رأي مي دهند، بيانيه صادر شد كه آي! آتش و دود مي بينم و شب انتخابات قبل از شمارش آرا ي خاتمي به موسوي تبريك گفت كه رئيس جمهور شدي و موسوي خبرنگاران را خواند كه من پيروز شدم و مردم را به خيابان ها كشاندند و فتنه ها كردند و مردم در 9دي ماه مهر باطل شد بر همه تلاش هاي آنان زدند و در 22بهمن پرونده آنها را بستند. بنابراين مي بينيد كه اگر به صدر اسلام بخواهيم مراجعه كنيم آنها كه با امام درگير شدند مانند آنهايي اند كه در غزوات و سر يه ها در برابر رسول الله(ص) ايستادند يعني با اصل اسلام و اصل امامت و با اصل ارزشهاي اسلامي و براي حفظ قدرت و شرك و استكبار مي جنگيدند لكن در فتنه اخير در برابر راه امام و خط امام و اصول خط امام كه محور آن ولايت فقيه است كساني ايستادند و جنگيدند و اغتشاش به پا كردند و دروغ و فريب و نيرنگ زدند و فحاشي كردند از جنس كساني هستند كه در برابر علي ايستادند براي گرفتن سهمي از قدرت و براي گرفتن قدرت بدون هيچ حق و مشروعيتي. و اين همان است كه در برابر علي(ع) اتفاق افتاد و كار را به آنجا كشاند كه زندگي نوراني و سراسر حكمت علي رسوا كننده آنان است. اميدواريم اين جريان كه ريشه بيش از 20ساله دارد و امروز حامل جنگ نرم است بيدار شود كه آمريكا و دشمنان اسلام در عراق و افغانستان و در خليج فارس و درياي جنوب ايران را به محاصره نظامي گرفته اند و مترصدانه از هوس هاي فتنه گران حداكثر استفاده را بكنند تا اتحاد ملي و اقتدار ملي و امنيت ملي را خدشه دار كنند كه بر ايران بتازند و ما را به سرنوشت دوران ستمشاهي و بدتر از آن برگردانند.

همه ما بايد براي زحمات امام براي خونهاي به ناحق ريخته بيش از 200 هزار شهيد و ايثارگري هاي بيش از يك ميليون انسان باوفا قيمت واقعي بگذاريم و آنها را ناديده نگيريم. دين ملت را ناديده نگيريم. مبارزه با استكبار را ناديده نگرفته و راه سلطه بيگانگان به كشورمان را هموار نكنيم.
يك نشانه روشن جريان فتنه همين است كه امروز مي بينيم يكي در فرانسه است، يكي در انگليس و يكي در آمريكاست. مي بينيم همصحبت جاسوس آشكار اسرائيل مي شوند. اين نشان مي دهد اين افراد فرصت زندگي كردن در فضاي ايران را از دست داده اند، سازگارا در آمريكا، كديور در انگليس و اين نشانه شكست و نااميدي آنهاست و ديد عبرت برخي در داخل كه ببينند رفقايشان كجايند. جمله آخر اينكه من آنچه در پاسخ به سؤالات شما عرض كردم از هيچ منبعي نيست و مشاهدات شخصي خودم بود و البته يك از هزار را عرض كردم. اميدوارم در روشن بيني محققين براي درك حقايق انقلاب و راه روشن فتنه انگيزان مفيد باشد.

¤ لطفاً خاطراتي از حضرت امام بفرماييد.

- امام ،امام بودند. هركسي كه مقلد امام بود، و توي انقلاب بوده و با افكار ايشان آشناست خاطرات بي نهايتي دارد كه همه اش ارزشمند است. من چند مورد كه منتشر نشده و خودم لمس كردم را مي گويم. يكي مربوط به .1360 آن سال من توفيق پيدا كردم خدمت ايشان برسم كه گزارشي از يك كار انقلابي كه انجام شده بود عرض كنم. مرحوم حاج احمدآقا فرمودند كه خلاصه بگو. رفتيم محضرشان. حضرت امام آمدندو همان جايي كه وسط اتاق به هم رسيديم چهار زانو نشستند و من هم دو زانو مقابلشان نشستم و حاج احمد آقا هم كنار من نشستند. اين تواضع و بزرگواري حضرت امام نسبت به يك جوان28 ساله است و محبت و مهر ايشان نسبت به فرزندان انقلابي خودشان. فرمودند بگو. گزارش را شروع كردم و ايشان با شادماني و چهره باز و خندان در حالي كه لذت مي بردند، گوش مي دادند. گفتند مفصل بگو. 20دقيقه اي طول كشيد. حاج احمد آقا فرمود امام را خسته كردي همه اش را مي خواهي بگويي؟ امام فرمود بگذار بگويد و من همه را تعريف كردم.
نكته ديگر اينكه ايشان براي يك كار انقلابي اهميت قائل شد و اجازه دادند بنده گزارشي مفصل و كامل بدهم.
نكته بعدي نتيجه جلسه و گزارشي بود كه منجر به تصميمي مهم ازسوي ايشان شد .

خاطره دوم مربوط به اواخر عمر شريفشان است.
اعضاي قرارگاه خاتم الانبياء به محضر امام به عنوان فرمانده كل قوا شرفياب شديم كه گزارش آمادگي عمليات والفجر را تقديم كنيم. ما رفته بوديم محضر فرماندهي كل قوا. به محض تشريف فرمايي امام، روي زمين نشستند در جمع ما و شروع كردند: فرمانده كل قوا خداي تعالي است. او امر به دفاع كرده و ما به زمان او مي جنگيم.
اين هم در آن تواضع بالايي است، دوم عظمت توحيد در وجود مبارك امام كه فرماندهي كل قوا را خدا مي داند و خودش را سرباز خدا مي داند. البته نكات زيباي ديگري هم بود كه قابل انتشار نيست.

خاطره اي كه حاج احمد آقا اختصاصا براي من نقل كرد: يك شب ماه رمضان بعد از شوراي عالي امنيت ملي كنار هم نشسته بوديم. حاج احمدآقا به من لطف خاصي داشتند. فرمود مي خواهم مطلبي برايت بگويم. گفتم بفرماييد، گفت: امام با اين حالشان در سال آخر، يك شب رمضان، قبل از افطار حوله به دست به حمام مي روند. گفتم آقا شما مريضيد حمام مي رويد ممكن است سرما بخوريد. امام فرمود مستحب است و بايد بروم غسل كنم. نزديك آخرشب دوباره ديدم مي روند غسل كنند. رفتم و گفتم: كافي است. گفت امشب دو تا غسل واردشده و بايد انجام بدهم. گفت برو مفاتيح را بخوان و ببين شيخ عباس قمي نوشته امشب دوبار غسل وارد شده و بايد انجام بدهم. اين هم نشانگر ميزان تعبد ايشان نسبت به احكام دين و حتي در مستحبات.

خاطره آخر را آيت الله علي دواني مورخ بزرگ براي من در روزهاي آخر عمرشان تعريف كردند. تشريف آوردند منزل ما. روضه بود براي سخنراني آمد. روي صندلي هم براي نشستن مشكل داشت و چايي اش را هم نتوانست ميل كند. 12-10 دقيقه صحبت بفرماييد. براي رعايت حالشان. صحبت خيلي خوبي هم كردند. آمدند بيرون. گفتم برويد ماشينشان را بياوريد داخل منزل تا همين جا سوار شود. گفت مي خواهم مطلبي بگويم درباره آقا. گفتم: بفرماييد. انگار مي خواست اين حرف را بزنند و از دنيا بروند. فرمودند آقا در آغاز نهضت وقتي از قم شروع كردند، جمعي از علما درمنزل آيت الله سعيدي كه زير شكنجه ساواك به خاطر نمايندگي امام شهيد شد، جمع شده بودند. آنجا درباره حركت امام صحبت مي شود و گفتند بايد بلند شويم برويم پيش امام و بگوييم اين راه شما به مصلحت نيست و بهتر است متوقف كنيد. امام را قانع كنيم. آيت الله سعيدي فرمودند لازم نيست شما بياييد. من خودم به محضر امام شرفياب شده و حرف شما را كامل مي رسانم. مي گويد ما آنجا بوديم و آقاي سعيدي رفتند پيش امام. وقتي برگشتند گفتند امام حرف شما را قبول نكردند و فرمودند همه تان كنار برويد من اين نهضت را ادامه مي دهم و بعد آقاي سعيدي فرمودند امام در آخر به من فرمود آقاي سعيدي من در خواب ديدم در جايي هستم نقشه ايران روي زمين است و متوجه شدم كه نقشه ايران آتش گرفته و دارد مي سوزد هرچه سروصدا كردم و اطرافيان را صدا كردم كه ايران دارد مي سوزد بياييد آتش را خاموش كنيم و من در خواب عبايم را برداشتم و با عبايم روي شعله هاي آتش زدم و آن را به تنهايي خاموش كردم. به آقايان بگوييد من مامورم كه اين كار انجام دهم و اين آتش را از ايران خاموش كنم و هيچكس هم كه با من نيايد من اين كار را خواهم كرد.

امام يك اعلاميه دادند عليه رضاشاه درسال .1316 يعني آغاز قيام امام از آنوقت است در اولش نوشتند اين آيه شريفه را؛
قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنا و فرادا
اي پيامبر بگو من شما را به يك چيز نصيحت مي كنم، آنكه براي خدا قيام كنيد حتي اگر تنها باشيد.
امام موقع صدور فرمان جهاد سازندگي هم همين آيه شريفه را مرقوم فرمودند بنابراين قيام به تنهايي امام، برداشت از اين فرمان الهي قرآن است.
    
منبع: کیهان
ارسال به دوستان
وبگردی