۱۳ خرداد ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۳۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۲۲۲۲۵
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۶ - ۰۱-۰۴-۱۳۸۹
کد ۱۲۲۲۲۵
انتشار: ۰۹:۳۶ - ۰۱-۰۴-۱۳۸۹

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها درزير مي‌آيد.


جام جم: فوتبال و سياست

«فوتبال و سياست» عنوان يادداشت روز روزنامه جام جم به قلم دكتر علي دارابي است كه در آن مي‌خوانيد؛ اين روزها و شب‌ها تب جام جهاني فوتبال همه دنيا را فراگرفته است. ميليون‌ها نفر از قاب جادويي تلويزيون و ساير رسانه‌هاي مكمل به تماشاي مسابقات تيم‌هاي برتر در سطح جهاني چشم دوخته‌اند.

بي‌شك كمتر رخدادي مشابه جام جهاني فوتبال، توجه همگان را به سمت خود جلب مي‌كند، چراكه امروز ورزش و به‌طور مشخص فوتبال خود به مثابه يك رسانه است. كوفي عنان، دبيركل سابق سازمان ملل متحد رسما اعلام كرد كه توجه افكار عمومي جهاني به فوتبال بيش از تحولات و مواضع سازمان ملل متحد است و اين خود دليل ديگري بر اهميت و تاثيرگذاري اين ورزش با قدمت از سال 1930ميلادي تاكنون است.

اهميت و اعتبار ورزش و فوتبال علاوه بر هيجان و جذابيت حاكم بر آن، متكي بر حاكميت قواعد بازي است. اصول، ضوابط، معيارهاي مدون و قابل اجماع در سطح جهاني، وجود مراجع و داوران و ناظران صلاحيت دار براي حكميت و فصل‌الخطاب بودن، وجه مميزه اين بازي است. اما چرا عرصه ورزش اينقدر شفاف است و عرصه سياست پرراز و رمز! دليل اصلي آن است كه ما در هر دو حوزه مبتدي هستيم. ورزش؛ علم، فن، هنر و حرفه است. سياست هم علم، فن، هنر و حرفه است. هر كدام قواعد خاص خود را دارند اما هر دو از يك اصل مشترك تبعيت مي‌كنند و آن قاعده بازي است. اگر انتظار داريم كه عرصه سياست همچون عرصه ورزش فوتبال جذاب، پربيننده و داراي تيم‌هاي فراوان و بازيكنان متعدد و دستمزدهاي كلان باشد، بايد سياست ورزي را حرفه‌اي و كم هزينه كنيم: نهادينه شدن پرسشگري و نظارت عمومي مردم، الزام به پاسخگو بودن مسوولان، نقد مشفقانه به جاي تخريب و سياه‌نمايي، وجود فرهنگ تسامح و مداراي سياسي، شرح صدر و بالا‌بودن آستانه انتقادپذيري مسوولان، به رسميت شناختن و حمايت‌هاي قانوني از احزاب و تشكل‌هاي سياسي به‌عنوان بازيگران اصلي عرصه سياست به جاي خط و نشان كشيدن و حق قائل نشدن حتي براي اظهار نظر آنها، جذب حداكثري و دفع حداقلي براي بازيگران عرصه سياست و كاهش قلمرو خطوط قرمز براي فعاليت جدي آنها، حمايت دولت، مجلس و قوه قضاييه از رسانه‌ها و مطبوعات به مثابه ابزارهاي مكمل براي شفاف‌سازي و جريان آزاد اطلاع‌رساني، قبول و باور همگاني به بهره گيري از ابزارهاي قوه‌قهريه در شرايط اجتناب‌ناپذير نه آن كه يك رويه و سنت معمول گردد، چشم‌پوشي و عفو از خطاهاي كم هزينه و قابل تحمل توسط مراجع داوري از جمله سازوكارهاي حرفه‌اي كردن سياست و كم هزينه كردن آن است.

ورزش و فوتبال، آموزه‌ها و عبرت‌هاي بزرگي براي يادگيري و تعميم آن به ساير عرصه‌ها از جمله سياست دارد. اگر مسابقات فوتبال و قهرماني آن دائمي نيست و جام دست‌به‌دست مي‌شود، عرصه قدرت و حضور در مسووليت‌ها نيز مادام العمري نيست. همان طور كه عرصه قهرماني در فوتبال آمد و شد دارد، عرصه سياست هم فراز و فرود دارد.

ما همان‌طور كه در عرصه ورزش و فوتبال حرفه‌اي نيستيم، با كمال تأسف در عرصه سياست هم همين‌طور هستيم و اين براي ملت بزرگي مثل ايران با انقلابي به‌عظمت انقلاب اسلامي، يك ضايعه است.

آيا دولت يا نظامي مي‌تواند بگويد ورزش و فوتبال را قبول ندارد؟

پس سخن گفتن از عدم نياز به سياست و احزاب به همين ميزان سست و بي پايه است.

مادرعرصه ورزش و سياست نيازمند خانه تكاني، سازماني مستحكم، قواعد و دستورالعمل‌هاي مدون و جامع، بازيگران‌و تيم‌هاي حرفه‌اي و قوانين حمايتي هستيم.

اينها فصول مشترك فوتبال و سياست است.

تهران امروز: پاسخ ايران به سياسي‌كاري آژانس

«پاسخ ايران به سياسي‌كاري آژانس»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم بهمن سعادت است كه در آن مي‌خوانيد؛«اگر بازرسي خلاف واقع گزارشي بدهد، که اين اتفاق در همين آخرين جلسه شوراي حکام در وين اتفاق افتاد آنجا ما به آژانس بين‌المللي انرژي هسته‌اي در خصوص گزارش دو تن از بازرسانشان که درست نبود، اعتراض کرديم. گزارش کاملا غيرواقعي بود. طبق توافقنامه پادماني خواستيم که ديگر اين دو بازرس به ايران نيايند. دو بازرس ديگر معرفي کنند و ما اين کار را کرديم.»

اين بخشي از مصاحبه ديروز علي اكبر صالحي رئيس سازمان انرژي اتمي كشورمان در گفت و گو با راديو گفت و گو بود كه نشان از تغييراتي جديد در روابط كشورمان با آژانس بين المللي انرژي هسته اي پس از صدور بيانيه خصمانه شوراي حكام آژانس و پس از آن قطعنامه 9 ژوئن شوراي امنيت سازمان ملل يعني قطعنامه 1929 دارد.

هفته گذشته نيز مجلس شوراي اسلامي در واكنش به اين تحولات يك فوريت طرح صيانت از دستاوردهاي هسته اي كشورمان را تصويب كرد كه بر ادامه غني سازي 20 درصد تأكيد دارد. اين تحولات اما همگي پس از انتشار دومين گزارش يوكيا آمانو رئيس ژاپني آژانس درباره برنامه هسته اي كشورمان كه علي اصغر سلطانيه نماينده ايران در آژانس آن را بازي تكراري آژانس خواند رخ داد.

آمانو در گزارش دوم خود كه با لحني خصمانه‌تر از گزارش هاي البرادعي تدوين شده است در بخش نتيجه‌گيري اين گزارش ادعا مي كند كه ايران همكاري لازم رابا آژانس انجام نمي‌دهد.در اين ميان در تحليل اقدام اخير جمهوري اسلامي ايران در مقابل آژانس،بايد آنرا واكنشي طبيعي و حداقلي در مقابل نهادي دانست كه از همان ابتداي آغاز پرونده هسته اي ايران متهم به سياسي كاري و تلاش براي فراهم كردن زمينه هاي لازم براي اقدامات خلاف قانون قدرت‌هاي بزرگ عليه حقوق مسلم كشورمان بوده است.

در اين ميان گرچه آژانس دوره البرادعي به رغم رعايت ملاحظات غربي‌ها كوشش داشت كه حداقلي از استقلال آژانس وحقوق كشورهاي عضو را حفظ كند و لي اين رويه حداقلي در دوره آمانو تغييري كامل پيدا كرده است و عملا آژانس در موقعيتي قرار گرفته كه گويي در مقام يكي از بازوهاي سياست خارجي كشورهاي غربي بر عليه ايران عمل مي‌كند و خوراك لازم و حتي فراتر از آن را براي رسانه‌هاي غربي،به منظور فضاسازي و در مرحله بعدي اقدامات خصمانه قدرت‌هاي غربي فراهم آورد.

ماجرا وقتي جالب تر مي شود كه نهاد غير قابل اعتماد آژانس كه همواره به عنوان نهادي براي گزارش اطلاعات مورد نياز غرب عمل كرده است،به جايي مي رسد كه به رغم همكاري‌هاي داوطلبانه ايران،علاوه بر گزارش‌هاي معمول به انتشار اخبار غيرواقعي در مورد برنامه هسته اي ايران مي پردازد كه در فضاي پرتنش فعلي چيزي جز هيزم اقدامات خصمانه غرب نخواهد بود.

اقدام اخير كشورمان در عدم پذيرش دو بازرس آژانس،علاوه بر اينكه حق قانوني هر كشوري به حساب مي آيد حاوي اين پيام صريح به آژانس است كه بايد از بدل شدن به بازوي كشورهاي غربي خودداري كند و علاوه بر وظيفه نظارت،حامي حقوق اعضا نيز در مقابل قدرت‌هاي انحصارگر باشد.

كيهان: جنگ محاسبات

«جنگ محاسبات»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛براي به دست آوردن يك درك دقيق از مجموعه مباني و پيامدهاي قطعنامه 1929، اولين قدم تفكيك جنبه هاي استراتژيك اين قطعنامه از جنبه هاي تاكتيكي آن است. از جنبه استراتژيك چنان كه خواهيم گفت 1929 به واقع ارزش چنداني ندارد اما از جنبه تاكتيكي مي توان آن را براي صادر كنندگانش يك قدم به جلو دانست. ارزيابي نهايي از اين قطعنامه مستلزم آن است كه وزن هر كدام از جنبه هاي تاكتيكي و استراتژيك به دقت محاسبه شده باشد.

به لحاظ تاكتيكي 1929 يك هدف بيشتر ندارد و آن هم اين است كه «آمريكا مي خواست كاري كرده باشد». اين جمله شايد عجيب به نظر برسد ولي كاملا بر مجموعه ارزيابي هاي راهبردي كه منابع غربي دراين مدت ارائه كرده اند منطبق است. قضيه از اين قرار است كه آمريكا احساس مي كند در حدود يك سال گذشته مكررا ضرباتي از ايران دريافت كرده بي آنكه قادر باشد حتي به يكي از آنها پاسخي درخور بدهد. ايران در پاييز گذشته پيشنهاد وين را به دلايل مرتبط با امنيت ملي خود آنطور كه مدنظر غربي ها بود نپذيرفت و اين موضوع آمريكايي ها و روس ها را سخت برآشفت. پس از آن اعلام كرد علاوه بر نطنز يك تاسيسات ويژه غني سازي ديگر هم در فردو قم دارد كه در مقابل هر نوع اقدام متعارف نظامي آسيب ناپذير است. در مرحله بعد اعلام شد علاوه بر فردو و نطنز، 10 سايت ديگر غني سازي هم خواهد ساخت بي آنكه الزامي براي مطلع كردن آژانس از مكان آنها داشته باشد (به دليل عدم اجراي كد 1/3 از ترتيبات فرعي پادمان). به فاصله كوتاهي از اين خبر اعلام شد مكان دو سايت از اين 10 سايت نهايي شده است. چند هفته بعد ايران اعلام كرد غني سازي تا سطح 20 درصد را آغاز مي كند و جلوي چشم هاي ناباور غربي ها فقط چند ساعت پس از تزريق مواد به ماشين ها، محصول 20 درصد را دريافت كرد. و بلافاصله پس از آن هم عمليات ساخت صفحه هاي سوخت 20 درصد آغاز شد. باز هم در حالي كه غربي ها تصور مي كردند ايران ماه ها با نزديك شدن به فناوري توليد صفحه هاي سوخت فاصله دارد پس از كمتر از دو ماه اولين صفحه سوخت مجازي راكتور تهران به نمايش گذاشته شد. همه اين اقدامات اما ماهيت فني داشت. در عرصه ديپلماتيك هم آمريكا در 3 ماه گذشته دو ضربه كاري از ايران خورده است.

نخست اينكه به رغم همه تلاش هاي آمريكا براي ذكر نام ايران در سند نهايي نشست بازنگري ان پي تي، نه تنها اسم ايران در اين سند نيامد بلكه براي نخستين بار بيش از 180 كشور جهان با نام بردن صريح از رژيم صهيونيستي از اين رژيم خواستند به معاهده عدم اشاعه بپيوندد و آمريكا هم نتوانست با اراده جمعي جامعه جهاني مخالفت كند. گام دوم در بيانيه تهران برداشته شد. در حالي كه آمريكا مطلقا تصور نمي كرد ايران بتواند ارزيابي هاي راهبردي خود در مورد مكانيسم مبادله را در زماني كوتاه به روز كند، نه فقط اين اتفاق رخ داد بلكه بيانيه اي با مشاركت دو عضو شوراي امنيت نوشته شد كه در صورت اجراي آن كشورهاي غربي متعهد مي شوند بسياري از خطوط قرمز خود در مقابل ايران را به طور اساسي تعديل كنند.

آمريكا در مقابل همه اين اقدامات واكنشي جز نظاره كردن نداشت. در واقع به تدريج آمريكايي ها دچار نوعي بحران حيثيتي در مقابل ايران شدند و فشارهاي داخلي بر اوباما براي واكنش نشان دادن به ايران به شدت افزايش يافت. آمريكا احساس مي كرد حتما بايد در مقابل ايران كاري بكند اما سوال اين بود كه واقعا چه كار مي تواند بكند؟ آنچه در گام اول براي آمريكايي ها مهم بود اين بود كه خودشان را از فشار رواني بي عملي در مقابل ايران خلاص كنند.

در محافل راهبري آمريكا اين موضوع عموما به اين شكل مطرح مي شد كه آمريكا بايد كاري بكند كه اگر فشار موثر به ايران نمي آورد لااقل احساس اقدام به آمريكا و جامعه جهاني دست بدهد. از منظر تاكتيكي قطعنامه 1929 دقيقا پاسخي به اين نياز رواني است و لذا ماهيتي كاملا تبليغاتي دارد. آمريكايي ها چيزي مي خواستند كه با آن مصاحبه كنند و در درجه اول برايشان اهميت چنداني هم نداشت كه داخل آن چه نوشته شده است. به همين دليل در يكي دو هفته منتهي به زمان صدور قطعنامه اين ترم استراتژيك كه «براي واشنگتن اصل قطعنامه مهم تر از محتواي آن است»، بيش از 10 بار در سخنان آمريكايي ها تكرار شد.

در كنار اين، آمريكايي ها توقع داشتند محتواي 1929 به عنوان يك «ضربه رواني» به ايران عمل كند. ضربه رواني اصطلاحي است كه آمريكايي ها در اين مورد خاص ساخته اند تا تاكيد كنند بر تاثير قطعنامه روي ذهنيت ايران حساب بيشتري كرده اند تا صدمه واقعي كه اين قطعنامه مي تواند وارد بياورد. درست به همين دليل آمريكا فاكتور «شدت» در قطعنامه 1929 را فداي دو فاكتور «وسعت» و «سرعت» كرد.

آمريكايي ها از ماه ها قبل مي گفتند كه تحريم هاي جديد عليه ايران بايد وسيع، شديد و سريع باشد تا بتواند اثر مورد نظر آنها را بر ايران بگذارد. مراجعه به محتواي نهايي قطعنامه اما نشان مي دهد اگرچه آيتم هاي زيادي در آن ذكر شده ولي هيچ كدام از آنها شديد نيست به اين معنا كه اولا شرط اشاعه در آنها لحاظ شده و ثانيا در موارد مهمي الزامي نشده است. بخش مهمي از قطعنامه 1929 «مجوز تحريم» است نه «دستور تحريم» و اجراي آن -همانطور كه رابرت گيتس دو روز قبل از صدور قطعنامه گفت- منوط به اراده مستقل كشورهاست. در واقع اين كشورها هستند كه بايد تصميم بگيرند فلان اقدام يا تحرك يا دارايي ايران مرتبط با اشاعه هست يا نه.

حالا سوال اين است: كشورهايي كه آمريكا براي گرفتن يك امضا از آنها پاي كاغذي كه همه مي دانستند فقط به درد نمايش دادن مي خورد، 8 ماه تمام التماس كرد و حجم انبوهي امتياز واگذار نمود، حالا براي اجرا كردن آنچه پاي آن را امضا كرده اند، چه امتيازهايي از آمريكا درخواست خواهند كرد؟! (البته به اين شرط كه برخي در داخل ايران تصور نكنند كشورها بناست قطعنامه را به دليل پاي بندي به حقوق بين الملل اجرا كنند!) اگر اجماع بين المللي آنطور كه آمريكا ادعا مي كند وجود داشته باشد بايد آن را در اجراي قطعنامه ديد نه صدور آن، اگرچه براي اولين بار آمريكا حتي قادر به ايجاد اجماع كامل در بين 15 كشور عضو شوراي امنيت هم نشد. ماحصل بحث تا اينجا اين است كه آقاي اوباما پس از صدور 1929 مي تواند ادعا كند، بالاخره كاري كرده است. مي ماند اينكه ببينيم واقعيت قضيه فراتر از سطح تاكتيكي و رسانه اي چيست و اين مستلزم بحثي استراتژيك است.

به لحاظ راهبردي مهم ترين هدف خفته در پس قطعنامه 1929 اثرگذاري بر محاسبات ايران در مورد برنامه هسته اي اش است. الگوي استراتژيك حاكم بر سياست آمريكا درباره ايران اكنون اين است كه: 1- بايد ايران را وادار كرد درباره هزينه و فايده برنامه هسته اي خود به محاسبه مجدد بپردازد (آمريكايي ها مي گويند ايران اهل محاسبه هست ولي فعلا به اين نتيجه نرسيده كه بايد دوباره هزينه-فايده كند) و 2- بايد مجموعه اقداماتي اتخاذ كرد كه ايران در محاسبه مجدد درباره برنامه هسته اي خود به اين نتيجه برسد كه پي گيري اين برنامه مستلزم پرداخت هزينه اي فراتر از حد استاندارد است يا به تعبيري كه رابرت گيتس علاقه دارد دائما در مورد ايران تكرار كند «امنيت ايران را كمتر مي كند نه بيشتر». قطعنامه 1929 دقيقا با همين هدف صادر شده و آمريكايي ها سعي كرده اند استراتژي خود را در آن بگنجانند.

پرسش كليدي در اينجا اين است كه 1929 چگونه بناست محاسبات ايران را تغيير بدهد؟ اين جايي است كه بايد در آن دقيق شد. تا پيش از انتخابات رياست جمهوري 88 و به راه افتادن فتنه در ايران محاسبه استراتژيك آمريكا اين بود كه اولا ايران نمي خواهد سلاح بسازد و فقط مايل است به حد آستانه اي برسد، ثانيا اگر حتي سلاح هم بسازد استراتژي كلاسيك بازدارندگي هسته اي (نابودي متقابل) بر رفتار آن حاكم خواهد بود و ثالثا آمريكا به دليل بحران مالي و مشكلات منطقه اي در كشورهايي نظير افغانستان و عراق، نه امكانات مالي كافي براي گشودن يك جبهه جديد در مقابل ايران را دارد و نه صلاح است كه چنين جبهه اي بگشايد. نتيجه اين بود كه آمريكايي ها تصميم گرفتند راهي براي معامله با حداقل آبروريزي با ايران بيابند كه نهايتا منجر شد به نامه ژوئن 2008 شش كشور به ايران كه در آن مكانيسم فريز (و پذيرش غني سازي موجود) به جاي تعليق به ايران پيشنهاد شده بود. فتنه 88 اما محاسبات آمريكا را دگرگون كرد.

آمريكايي ها كه تا آن روز در مقابل ايران دچار بحران گزينه بودند ناگهان و با مشاهده دو پديده 1- ناآرامي هاي خياباني و 2- صف كشي برخي خواص سياسي در مقابل رهبري احساس كردند يك گزينه جديد براي آنها توليد شده و آن هم اين است كه شكاف هاي دروني نظام را تا سرحد فلج شدن مكانيسم تصميم سازي استراتژيك در ايران تشديد كنند. تصور آمريكايي ها اين بود كه اگر اين كار را با مهارت انجام بدهند در مدت كوتاهي برنامه هسته اي ايران از درون مهار خواهد شد. ابتدا در نوامبر 2009 پيشنهاد وين (مبادله) را به ايران ارائه كردند كه يكي از اهداف اصلي آن به تصريح خانم كلينتون تشديد به هم ريختگي داخلي ايران و قفل كردن فرايندهاي تصميم گيري سطح بالاي آن بود.

پس از آن و به موازات تحليل رفتن فتنه در ابعاد سياسي و اجتماعي، آمريكايي ها اولا محافظه كاري اوليه را كنار گذاشتند و بر صراحت خود در حمايت از فتنه گران افزودند، و ثانيا به فكر افتادند كه بايد عملا شرايطي بوجود آورد كه جريان فتنه در ايران جاني بگيرد. محاسبه آمريكايي ها پس از انتخابات به اين شكل تغيير كرد كه فشار از بيرون اگر هدفمند باشد ممكن است بتواند اختلافات داخلي در ايران را تشديد كند و حتي انگيزه هايي جديد براي حضور خياباني فتنه گران فراهم آورد. در واقع دقيق اگر باشيم اينطور مي توان گفت كه فتنه، تحريم را «به شكل خاص» براي غرب تبديل به يك گزينه كرد.

تا قبل از انتخابات آمريكايي ها به هيچ وجه تصور نمي كردند كه تحريم حتي در بلند مدت يك گزينه باشد اما اكنون اين تلقي در واشينگتن بوجود آمده كه تحريم اگر 1- عميق باشد 2- وسيع باشد 3- در زمان مناسب اعمال شود 4- اجماعي باشد 5- توسط تحريم هاي خارج از شوراي امنيت تكميل شود و 6- در زماني كم و بيش طولاني اجرا شود، مي تواند به تدريج با قدرتمند كردن جريان معارض در ايران اختلافات داخلي را به مرحله اي عبور ناپذير برساند و نهايتا محاسبات ايران در مورد برنامه هسته اي اش را تغيير بدهد. در واقع اگر نبود فتنه 88، صدور 1929 بي معنا بود و اكنون هم كه اين قطعنامه صادر شده همه اميد آمريكايي ها اين است كه دوستان داخلي شان بتوانند يك تلفيق مناسب از فشارهاي داخلي و خارجي ايجاد كنند.

شواهدي هست كه اين موضوع را كاملا تاييد مي كند. خلاصه اين شواهد چنين است: 1- قطعنامه به لحاظ زماني در 20 خرداد (درست دو روز قبل از سالروز انتخابات ايران) تصويب شد در حالي كه مي توانست بسيار ديرتر يا زودتر تصويب شود. 2- قطعنامه 1929 به طور كاملا متظاهرانه اي بر سپاه متمركز است كه غربي ها آن را اصلي ترين نيروي مهار كننده فتنه در ايران مي دانند. طرف هاي غربي پيش تر هم گفته بودند كه پس از عواملي چون تقلب و كشته سازي، عمليات رواني در مورد شكل گيري ديكتاتوري نظامي در ايران ممكن است بتواند جاني تازه به آشوب ها بدهد 3- شواهد متعددي وجود دارد كه نشان مي دهد آمريكايي ها در تنظيم پيش نويس 1929 از مشاوره جريان فتنه برخوردار بوده اند و به طور مشخص اين نمايندگان فتنه سبز بودند كه در نشست هاي مشترك با آمريكايي ها به آنها پيشنهاد كردند تحريم ها را بر سپاه متمركز كنند و 4- شايد مهم تر از همه اينها بهترين شاهدي كه نشان مي دهد تحريم نهايتا هدفي جز حمايت جريان فتنه ندارد اين است كه غرب به بهترين فرصت مذاكراتي خود يعني بيانيه تهران پشت پا زد در حالي كه مي دانست هيچ تحريمي در كوتاه مدت قادر به متوقف كردن برنامه ايران نخواهد بود.

به عبارت ديگر براي درك هدف اصلي 1929 بهترين نقطه ديد اين است كه توجه كنيم مسير مذاكره باز و مسير فشار مسدود بود اما آمريكايي ها راه برعكس را برگزيدند؛ پس لابد چيز مهم تري در كار بوده كه به قرباني كردن آن فرصت ها مي ارزيده است.

اين يادداشت مجالي براي تحليل راهبرد آمريكا و برشمردن خطاهاي آن ندارد. در اينجا فقط به گفتن همين يك جمله بسنده مي كنيم كه متقابلا ايران هم تصميم گرفته است محاسبات آمريكا را تغيير دهد. همين حالا نامه اي از آمريكا روي ميز ايران است كه تقاضاي بازگشت به ميز مذاكرات را مي كند. ايران يك چيز را مي تواند تضمين كند؛ وقتي آمريكا دوباره همراه با متحدانش وارد اتاق مذاكره شد خواهد ديد كه تقريبا همه چيز در برنامه ايران تغيير كرده و خاكريزها كيلومترها جلوتر برده شده است.

سياست روز: باز هم ادعايي ديگر

«باز هم ادعايي ديگر»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد؛همه چيز روشن است. جمهوري اسلامي ايران با ميانجي‌گري برزيل و ترکيه بيانيه‌اي را صادر کرد تا حسن نيت خود را در زمينه پيشرفت در حل مسئله‌اي که غرب براي برنامه‌ صلح‌آميز هسته‌اي ايران ايجاد کرده نشان دهد.

مفاد اصلي اين بيانيه تبادل سوخت 20 درصد در خاک ترکيه است، که گروه وين به اين بيانيه پاسخ مثبت نداد.

اينک سارکوزي رئيس‌جمهور فرانسه گفته است با ايران در آژانس بدون پيش‌شرط مذاکره مي‌کنيم.

گرچه اين خبر به نقل از يک منبع نزديک به «اليزه» منتشر شده است اما هنوز اين خبر از سوي منابع رسمي فرانسه تاييد و يا تکذيب هم نشده است.

اگر چنين پيشنهادي از سوي سارکوزي مطرح شده باشد چند پرسش در زمينه پيشنهاد رئيس‌‌جمهور فرانسه مطرح مي‌شود.

1ـ فرانسه در مقامي هست که بخواهد به تنهايي پيشنهاد مذاکره بدون پيش‌شرط در آژانس بين‌المللي انرژي هسته‌اي را به ايران بدهد؟

2ـ چرا فرانسه هر روز سياست‌ها و مواضع تازه‌اي در برابر جمهوري اسلامي ايران اتخاذ مي‌کند؟

3ـ چند روز پيش اتحاديه اروپا نيز مستقلا اقدام به تصويب تحريم‌هاي مضاعف عليه ايران کرد، راي نماينده فرانسه در اين زمينه چه بود؟

4ـ سارکوزي مطرح مي‌کند، بدون پيش‌شرط، آيا تاکنون ايران شرطي را پذيرفته است؟

5ـ فرانسه به عنوان يک کشور هسته‌اي و عضو آژانس، آيا دستيابي ايران به فناوري صلح‌آميز هسته‌اي را قبول دارد يا نه؟

اگر مبناي پيشنهاد مذاکره‌اي که سارکوزي مطرح کرده است بيانيه تهران باشد، همه موارد و مفاد اين بيانيه روشن است و مطلبي در آن وجود ندارد که نياز به روشنگري و يا انجام مذاکره بر سر آن داشته باشد؟

بيانيه تهران همان چيزي بود که غرب درخواست داشت، اما پس از تصويب آن، بازهم غرب صفحه‌ بازي را بر هم زد. چه تضميني وجود دارد، مذاکرات پيشنهادي سارکوزي نيز به همين درد دچار نشود؟

مردم سالاري: دموکراسي در شرق

«دموکراسي در شرق»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن مي‌خوانيد؛از زمان تشکيل حکومت در بين النهرين و تشکيل امپراتوري ها و قدرت نمايي فلا سفه در يونان باستان موضوع دموکراسي و حکومت مردم بر مردم از داغ ترين مباحث بوده که امروز نيز اين مجادلا ت ادامه يافته است.

جوامع بشري براي رسيدن به دموکراسي بهاي سنگيني پرداخت کردند. خون هاي بسياري در سراسر جهان براي رسيدن به اين نوع از حکومت ريخته شده است. گفته  مي شود دموکراسي يا حکومت مردم بر مردم به دليل جلوگيري از تجميع  قدرت در دست يک گروه مانع از به وجود آمدن فساد يا ديکتاتوري مي شود.چند سال اخير، آسيا و به خصوص خاورميانه شاهد مبارزات وسيعي براي عبور از ديکتاتوري و رسيدن به دموکراسي بوده است; به ويژه در طول يکسال گذشته افغانستان و عراق شاهد انتخابات پرشوري بودند.

  مردم اين دو کشور در ميان تهديدات خشن و روز افزون گروه هاي تروريستي انگشت خود را به جوهر انتخابات آغشته کردند تا در موج دموکراسي خواهي کشور خود سهيم باشند. اما نتيجه اش چه شد؟ نتيجه انتخابات افغانستان در ميان سمفوني تقلب گم شد تا در نهايت حامد کرزاي با حکم غربي ها به رياست جمهوري اين کشور انتصاب يابد و فساد اداري و باندهاي قاچاق موادمخدر ادامه يابد.  در عراق هم نتيجه از افغانستان بهتر نبود. با گذشت 120 روز از انتخابات، دولت تشکيل نشده است.

 همه مي خواهند در اين کشور نخست وزير شوند. سياستمداران سمج و ناپخته عراقي آراي مردم را قرباني خواست هاي سياسي خود کردند تا آيت الله سيستاني که عموما در سياست دخالت نمي کند به طرفين هشدار دهد. قالب امور در اين کشور بر زمين مانده است تا گروه هاي عراقي که امري مهم تر از اختلا فات مذهبي و فکري نمي بينند، به مجادلا ت ادامه دهند.

در آسياي ميانه و قفقاز اوضاع بهتر از خاورميانه نيست; اين منطقه به ميداني براي نبرد حکومت هاي مخملين غرب گراو چکمه هاي روسي که مهره کرملين هستند تبديل شده است. حکومت هاي مخملين ساقط مي شوند تا رد چکمه هاي روسي بر خاک اين کشور نمايان شود. تمام اينها زماني اتفاق مي افتد که غالب مردم از تهيه غذا به اندازه يک کف دست عاجزند، آموزش وپرورش از بين رفته است، کشاورزان مرز نابودي را رد کرده اند، همه ناراضي اند و بغض فقر گلوي آنها را مي فشارد. هيچ کس به فکر مردم نيست.

 سياسيون فقط به ژست هاي مردم دوست بودن و نزاع هاي سياسي مي انديشند. در بين تمام نزاع هاي سياسي، تروريست ها و خشونت  طلب ها حداکثر بهره را از نبود يک  حکومت مرکزي مقتدر مي برند. القاعده در عراق و طالبان، در افغانستان با انفجارهاي گاه و بي گاه جان مردم را روزانه طلب مي کنند. در قرقيزستان فاجعه انساني جلا ل آباد و اوش شکل مي گيرد تا بيش از دو هزار نفر در طول يک هفته  درگورهاي دسته جمعي دفن شوند.

اين روايتي است خونين از دموکراسي خواهي که تا امروز ثمره اي جز کشت و کشتار نداشته است اما کمي آن طرف تر در قاره سبز اوضاع به کلي فرق مي کند. گرچه در سلا مت دموکراسي قاره اروپا نيز ترديدهايي وجود  دارد اما در هر کشور با تغيير راي مردم، رهبران سياسي بدون بحث و جدل موظف به کناره گيري از دولت هستند وائتلا ف جديد جايگزين آنها مي شود.  دولت هاي غربي همواره خود را زير گيوتين انتقادات مردم  مي بينند که هر لغزش آنها را بي رحمانه پاسخ خواهند گفت; کنارگذاشتن براون در بريتانيا نمونه بارز اين نوع واکنش مردم است.

دموکراسي در غرب اغلب بدون خونريزي است و در آنجا همواره به آينده فکر مي شود و ايستادن يا حتي مکث براي يک ثانيه جرمي نابخشودني حساب مي شود. امري که در برخي کشورهاي شرقي توجه کمتري به آن صورت مي گيرد.

رسالت: غفلت از يک واقعيت

«غفلت از يک واقعيت»عنوان سرمقالهِ‌ روزنامه‌ي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد؛يکي از آسيب هاي سياسي و اجتماعي مخاطره انگيز غفلت از واقعيت هايي است که بر حيات سياسي يک جامعه موثر است. غفلت از واقعيت ها ظلال نفوس و مايه گمراهي يک جامعه است. غفلت، فراموش شدن امري از خاطر انسان و عدم توجه به آن است. امري که مي تواند فرصت يا تهديد باشد.

در جبهه، جنگ يک واقعيت است و غفلت از واقعيت جنگ در نوبت نبرد، مساوي است با رها کردن تنگه احد و شکستن دندان پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم). خالد بن وليد ها در کمينند تا با سواران خود از تنگه احد به مسلمانان حمله کنند و از پشت، بر قلب سپاه اسلام خنجر بزنند.

امروز هم جنگ نرم يکي از واقعيت هاي سياسي و اجتماعي عصر حاضر است که در ساحات مختلف قابل لمس است و به عنوان يک تهديد، کشور را با چالش مواجه ساخته است.

در اين نبرد نرم دشمن به طور مشخص روي سه شکاف دولت-دولت، دولت- ملت و در نهايت ملت - ملت سرمايه گذاري کرد و هر چند نتوانست به نتيجه دلخواه خود برسد اما لطماتي را به کالبد اجتماعي و سياسي جامعه وارد ساخت. اين چالش در نهايت منجر به تقويت جبهه انقلاب شد و نظام اسلامي پس از گذشت سه دهه نفس تازه کرد.

امروز نبرد نرم با بصيرت نخبگان و مردم در کف خيابان ها به پايان رسيده و دشمن به اين نتيجه رسيد که با اردوکشي خياباني راه به جايي نمي برد.

اعدام عبدالمالک ريگي فتح الفتوح و نقطه عطف در جبهه اي بود که دشمن در شکافهاي مذهبي و قوميتي روي آن برنامه ريزي و اقدام کرده بود. شکاف بين نخبگان حول گفتمان پيشرفت به پايان رسيده است و امروز به جز عده معدودي از اهل خذلان، هيچ جرياني حاضر نيست بر سر اصل پيشرفت کشور و خدمت به مردم با دشمنان انقلاب معامله کند. مقام معظم رهبري با جانبداري از خانواده انقلاب و نه طرفداري از اشخاص؛ منافذ فرادستي اين شکاف را مسدود کردند.

اما درست در زماني که يکي پس از ديگري شاهد توفيقات جبهه انقلاب در مقابله با جنگ سياسي، اجتماعي و فرهنگي دشمن هستيم، اژدهاي هفت سر نبرد نرم از جاي ديگري سر بلند مي کند و چشم به شکاف در حاکميت و به ويژه در بين اصولگرايان مي دوزد. بسترو زمينه طراحي اين توطئه از دوحالت خارج نيست. يا دشمن به دليل ضعف اطلاعاتي و تحليلي از فضاي داخلي کشور به اين نتيجه رسيده است که واقعا رگه هايي از جنگ قدرت بين مقامات عالي کشور وجود دارد و مي تواند با تحريک و پر رنگ کردن اين رگه ها زمينه را براي يک جنگ قدرت تمام عيار فراهم کند و يا اينکه دشمن با علم به روابط مستحکم و ديرينه مسئولان نظام در صدد القاي جنگ قدرت در کشور است تا با سوء استفاده از تغافل و تجاهل عده اي که شم سياسي ضعيفي دارند به اهداف و نتايج دلخواه خود برسد.

هر يک از اين موارد نافي بهانه ها و سوژه هايي نيست که برخي مسئولان کشور در هفته هاي اخير به دشمن داده اند.متاسفانه برخي اظهارات و اقدامات اصولگراياني که امروز در حاکميت حضور دارند شائبه غفلت از جنگ نرم دشمن را بيش از پيش تقويت مي کند. غفلت اصولگرايان از جنگ نرمي که اصل نظام را هدف گرفته بود، قابل توجيه نيست. مختصات محدود جنگ قدرت نسبت به انقلاب مخملي و امکان هدايت دقيق آن از بالا دشمن را به اين سمت متمايل کرده که مي تواند روي اين پروژه کار کند و به تشديد اين اختلافات اميدوار باشد.
يک عکس فوري از برخي از اين رفتارهاي غافلانه حداقل در دو هفته گذشته بدين قرار است.

1- نامه رئيس جمهور به شوراي نگهبان و عدم تمکين در مقابل قوانين مصوب مجلس
2- اظهارات غير منتظره رئيس جمهور در مورد حجاب و عفاف
3 -راي يک قاضي به ناديده گرفتن مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي در
 قوه قضائيه
4- ورود غيرقانوني مجلس به حوزه اختيارات و مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي
درباره دانشگاه آزاد اسلامي و...

اين موارد به روشني گوياي اين مهم است که برخي از مسئولان کشور از ترفند هاي نخ نماي دشمن براي ايجاد اختلاف در بين مسئولان غفلت کرده اند. هزينه هاي حوادث سال گذشته ضرورت هوشياري مسئولان در جبهه نبرد نرم را به مراتب بيشتر مي کند. چرا که غفلت از واقعيت جنگ نرم آغاز شکست ها و دور زدن سپاه حق توسط دشمن است. شايسته نيست مسئولان کشور با غفلت خود پيروزي بزرگ مردم در نبرد نرم را با شکستي از جنس غزوه احد عوض کنند.

راه برون رفت از اين دست مشکلات تنها التزام عملي به قانون اساسي و قوانين مصوب کشور است.قواي مختلف منطبق بر اصل110  قانون اساسي بايد استعداد و ظرفيت اين را داشته باشند که خود را با آهنگ رهبري تنظيم کنند. “بني الاسلام علي دعانتين: کلمه التوحيد و التوحيد الکلمه”.

عزت و يا ذلت يک جامعه موحد و معتقد به کلمه توحيد در دامنه ايمان و اعتقاد مردم و مسئولين به وحدت کلمه است. به نظر مي رسد در شرايطي که دشمن از هر شکافي براي اميال و اهداف خود بهره برداري مي کند “وحدت کلمه” و “حسن ظن” به يکديگر زمينه ساز عنايت خداوند و فايق آمدن بر مشکلات است. چنانچه مبتني بر استراتژي داهيانه رهبر فرزانه انقلاب مبناي تعامل قوا با يکديگر حول سه محور اساسي “عقلانيت، اخلاق و انضباط قانوني” سامان يابد، سياست ورزي دولت، مجلس و قوه قضائيه بر اين شالوده مرصوص و خلل ناپذير مانع هر گونه سوء استفاده دشمن خواهد شد.

ابتكار: فرهنگ سازي حجاب با دکور سازي فرهنگي

«فرهنگ سازي حجاب با دکور سازي فرهنگي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم سيد محمدرضا اصنافي است كه در ان مي‌خوانيد؛ سخنان اخير رئيس جمهور محترم براي نگارنده جاي هيچ تعجب نداشت براي يافتن علت اين عدم تعجب به سخنان ايشان در آخرين روزهاي تبليغات انتخابات سال 1384 نگاه کنيد.ذکر اين نکته نه بعنوان سندي براي تخريب گوينده بلکه گواهي است در رد اين تحليل که اظهار نظر اخير رئيس جمهور محترم را ناشي از مسائل سياسي يکسال اخير معرفي مي‌کند يا تحريکات جرياناتي در بدنه دولت را بعنوان دليل بيان مي‌کند.

سخنان بيان شده ناشي يک تفکر ريشه دار در ذهن ايشان است که بايد براي رد يا اثباتش دليلي يافت.اين سخنان که بازخورد‌هاي گاها تندي را به نمايش گذاشت خود نشانگر بامي است که مسئولين تاثير گذار کشور نمي‌دانند از کدام طرفش بيافتند.روزي چنان جو داغ مي‌شود که عده‌اي مي‌خواهند سالها خواب فرهنگي سازمانها و نهاد‌هاي تاثير گذار را با يک اضافه کاري نيروي قهري جبران کنند و گاهي همانند اينبار مي‌شنويم که عده‌اي به کل منکر رويکرد قهري ميشوند.جواب اينکه چگونه ميتوان قانون الهي را بدون ابزار‌هاي حکومتي اجرا کرد يا اينکه چطور مي‌توان بدون ذره‌اي پشتوانه فرهنگ سازي با اقدامات قهري؛ فرهنگ يک جامعه را سامان داد بماند براي صاحبنظران اين مباحث که کم هم نيست اند.

حال با اين نگرش که سخنان دکتر احمدي نژاد بر نظرات ديگر برتري دارد به سراغ تجربه شخصي بنده برويم.چند روز پيش وقتي در خيابان‌هاي مرکزي شهر عبور مي‌کردم چندين تابلو و فلش نظرم را جلب کرد.پژوهشکده فرهنگ و ....مرکز فرهنگي ...و...دو سه روزي با دقت بيشتر نگاه کردم.تعدادشان واقعا زياد بود.

براي کامل شدن اطلاعاتم فرهنگ را علاوه بر واژه‌هايي چون پژوهشکده، مرکز، سازمان، دفتر،شورا و کارگروه در اينترنت جستجو کردم، تقريبا اين ليست بدستم آمد:پژوهشكده فرهنگ و تمدن ايران زمين،پژوهشكده فرهنگ و معارف، پژوهشكده فرهنگ اسلام و ايران، پژوهشكده فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهي، پژوهشكده علوم انساني و مطالعات فرهنگي، يژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي (وابسته به سازمان تبليغات)، پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، دفتر فرهنگي هنري نقش ياد ايران، موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان، دفتر فرهنگي ديدار، دفتر فرهنگي تسنيم، پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات، پژوهشكده باقر العلوم، دفتر امور فرهنگي وزارت علوم، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي، موسسه فرهنگي قرآن و عترت فاطمه الزهرا، موسسه فرهنگي منتظران منجي، موسسه فرهنگي مهتدين، موسسه فرهنگي خانواده امين، موسسه فرهنگي مذهبي شهيد آويني، موسسه فرهنگي هنري ياسين امين، موسسه فرهنگي آرماگدون، سازمان فرهنگي هنري شهرداري، فرهنگسراي اشراق، فرهنگسراي پايداري، فرهنگسراي تفکر، فرهنگسراي خانواده، فرهنگسراي شفق، فرهنگسراي قرآن، فرهنگسراي اقوام، فرهنگسراي انقلاب، فرهنگسراي بهمن، فرهنگسراي خاوران، فرهنگسراي سرو، فرهنگسراي ولي عصر(عج)، فرهنگسراي ولاء، فرهنگسراي دختران، فرهنگسراي خانواده، فرهنگسراي بهمن، فرهنگستان علوم انساني، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، شوراي عالي فرهنگ عمومي، شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، سازمان ملي جوانان با قريب به 30 سازمان استاني، كمسيون فرهنگي مجلس، پژوهشكده حوزه و دانشگاه.

اضافه کنيد به اينها سازمانهاي فرهنگي زير مجموعه سپاه پاسداران من جمله بسيج از بسيج دانشجويي گرفته تا ديگر انواع بسيج،دهها دفتر امور فرهنگي دانشگاهها، تشکلها، هيات‌هاي مذهبي، ان جي او‌هاي فرهنگي،صدها معاونت فرهنگي که در کنار اکثر وزرا گرفته تا رئيس اداره در يک بخش در چارت سازماني وجود دارد و صد البته اضافه کنيد نهاد‌هايي که ردي در فضاي اينترنت نداشتند و صد البته اضافه کنيد دفتر‌ها و پست‌هايي که نمود خارجي ندارد و ...

يادتان نرود سازمان عريض و طويلي بنام صدا و سيما را و بد نيست فقط نگاهي به چارت سازماني وزارت ارشاد و سازمان تبيلغات کنيد.حوزه،دانشگاه و قصه پر غصه‌اي بنام آموزش و پرورش با دهها وظيفه بر دوش انها خود بحث مفصلي است که مجال اين سخن نيست؛ آنها را هم در ليست بالا جاي دهيد.در اين بين از اينکه به محضر عظيم ترين و گسترده ترين فعاليت‌هاي عرصه فرهنگ، همايشها و سمينارها بالاخص از نوع خارجي اش اشاره‌اي نکردم عذرخواهم.

بايد عذر مرا به جهت کثرت و تنوع فعاليت‌هاي فوق بپذيريد!اين همه سازمان و نهاد دهن پر کن با آن همه اسامي بلند بالا که يقينا هزينه‌هاي نه چندان جزئي را هم در پي خواهد داشت با چه هدفي و چه برنامه اي؟اين همه سازمان و نهاد مشابه که هر کدام يک گوشه گليم فرهنگ اين مملکت را گرفته اند، اين گليم را به کدام سو برده اند؟ اصلا اين گليم از جايش تکان خورده؟ يا به واسطه چنگي که به او انداخته اند چيزي از آن نمانده؟انتقاد فوق به هيچ وجه محدود به اين دولت نيست و چه بسا دولت کنوني بهتر و شايسته تر از گذشته عمل کرده.ولي به راستي اين همه سازمان موازي کار تا به امروز چه دستاوردي براي اين فرهنگ داشته اند که مي‌خواهيم دست نيروهاي قانوني حاکيمتي را ببنديم تا آنها کار فرهنگي کنند.

اين همه سازمان و پژوهشکده و چه و چه و چه کرده اند که جامعه آرمان طلب دفاع مقدس اين گونه به سمت مصرف گرايي و اسراف دوان است؟ اين نهاد‌ها چه دستاوردي جز تخريب هر روزه ي حجاب داشته اند که حالا بر تک روي آنها تاکيد مي‌کنيم؟جز اين است که کار فرهنگي به چند همايش و سخنراني و بعد هم پذيرايي خلاصه شده؟ آيا مي‌توان ساخت سينما و فرهنگسرا را فرهنگ سازي ناميد؟بهتر نيست به فعاليت‌هاي چون سينما و از اين دست نام فرنگ سازي دهيم تا فرهنگ سازي؟فرهنگ سازي در درجه اول برنامه مي‌خواهد يعني بدانيم از کدام نقطه مي‌خواهيم به کدام نقطه برويم.

همين طرح ساده را دولت محترم در دست دارد؟ضمانت اجرايي اش چيست؟آيا از فرهنگي که نظريه پردازانش و اکثر مسئولينش فني هستند و به حوزه علوم انساني بيگانه، مي‌توان انتظار درک کار دراز مدت و تاثير گذار فرهنگي داشت؟ مسئولين تصميم گير در حوزه فرهنگ کشور از دهه‌هاي قبل تا کنون با چه مدرک تحصيلي سکان فرهنگ کشور را بدست گرفته اند؟در پايان براي نگذاشتن جاي گلايه به جهت انتقاد صرف چند راهکار ارائه مي‌گردد.

1.برنامه فرهنگي زمان بر است و در قالب دولتها نمي‌گنجد بنابراين دولت محترم بايد با نگاهي آينده نگر سعي در انجام اقداماتي کند که انتظار ثمر دهي اش در عمر دولت کنوني نيست.به زبان ساده تر بايد بکارد تا ديگران درو کنند.

2. فرهنگ يک جامعه چيزي نيست که بتوان آنرا بنا به نظر يک شخص يا حتي يک حزب حاکم هدايت کرد.شايسته است دولت محترم با شکستن دايره مشاورين خود در زمينه فرهنگ برنامه‌اي جامع و الهام گرفته از برنامه‌هاي بالا دستي نظير چشم انداز را طرح ريزي کند.

3.دولت محترم با ساماندهي حجم انبوهي از فعاليت‌هاي موازي و بي برنامه کلاف سردرگم نهادهاي فرهنگي را هماهنگ سازد.

4.دولت محترم باور غلط فعاليت‌هاي نمايشي و دکوري را در مديران خود اصلاح کند.فعاليت فرهنگي اصولا يک فعاليت آهسته با ثمر دهي نا محسوس در کوتاه مدت است.

5.با تفکر فني و مهندسي نمي‌شود فرهنگ يک کشور را ساخت اين رمز گم شده ي فرهنگ است.

6.دولت محترم بايد برنامه فرهنگي داشته باشد و دائما اثر بخشي (هر چند نا محسوس) فعاليت‌هاي خود را بسنجد.بطور مثال اگر يک همايش برگزار مي‌شود پس از يک سال يا بيشتر بايد نهاد برگزار کننده در مقابل اين سوال که نتيجه همايش چه شد جواب داشته باشد.

7.در سال رقم‌هاي بعضا هنگفت و بعضا ناچيز صرف هزينه ي پژوهش و پايان نامه‌هاي دانشجويي در همه حوزه‌ها،بالاخص فرهنگ مي‌شود.شايسته است مديريت جامعي بر اصالت، علمي بودن و اجرايي شدن آن نظارت کند تا شايد از حجم کاغذ‌هاي خاک خورده انبار‌ها کاسته شود.

آن چه نگاشته شد درس پس دادن در محضر بزرگان بود که اميد است به کار بزرگان آيد.

جمهوري اسلامي:خطري كه در كمين هدفمندي يارانه هاست

«خطري كه در كمين هدفمندي يارانه هاست»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در ان مي‌خوانيد؛اجراي مرحله دوم قانون هدفمندي يارانه‌ها كه به افتتاح حساب بانكي و اعلام آن به مجريان قانون براي دريافت يارانه نقدي مربوط مي‌شود از هفته جاري در 6 استان كشور به صورت آزمايشي آغاز شده است.

بدين ترتيب اقتصاد ايران يك گام ديگر به اجراي سراسري اين جراحي بزرگ نزديك شده و بنابه گفته مسئولان بايد از نيمه دوم سال جاري شاهد مرحله نخست آزادسازي قيمت‌ها باشيم.

بررسي سير اطلاع رساني و اجراي بخشهاي مختلف اين تحول از ابتداي طرح آن براي افكار عمومي در پيام نوروزي سال 87 رئيس جمهوري تاكنون كه حدود سه ماه به آغاز سراسري قانون هدفمندي يارانه‌ها باقي مانده است، نشان مي‌دهد كه رفتارها و تصميمات دولت از طمأنينه و پختگي بيشتري برخوردار شده است.

نمونه بارز اين ادعا نيز اجراي آزمايشي مرحله افتتاح حساب يا اعلام شماره حساب بانكي در 6 استان كشور است؛ گرچه مسئولان هنوز توضيحي در مورد اينكه بر مبناي كدام بررسي و مقايسه اين استانها را براي اجراي آزمايشي برخي مراحل هدفمندي يارانه‌ها انتخاب كرده‌اند به كارشناسان ارائه نداده‌اند ولي نفس روي آوردن به اجراي آزمايشي طرحهاي بزرگ، اقدام پسنديده و مناسبي است كه مي‌تواند با آشكارسازي نقاط مبهم و پنهان اين طرحها، هزينه‌هاي اجراي آنها را در حجم چشمگيري كاهش دهد.

اين رفتار تجربه موفقي است كه در بسياري از كشورهاي جهان پيش از اجراي سراسري طرحهاي حساس و مهم در پيش گرفته مي‌شود ولي با وجود آگاهي مسئولان هدفمندي يارانه‌ها از آن، مشخص نيست چرا تا پيش از اين مرحله چنين رويكردي در مورد مراحل مختلف هدفمندي يارانه‌ها در نظر گرفته نشده بود.

ايرانيان به خاظر دارند كه تقريباً هر يك از مراحل مختلف اجراي اين طرح از زمان اعلام و در مقاطعي مانند ثبت نام و گزارش وضعيت اقتصادي خانوار، مراحل اعلام وضعيت، ناپختگي تصميمات و پنهان بودن اشكالات از نگاه مسئولان اجرايي كه تا حدود زيادي به علت بزرگي، بي سابقه بودن و پيچيدگي آن بود، چه مشكلات و سرگرداني‌هاي بزرگي را براي مردم بوجود آورد و دردسرها و هزينه‌هاي اجرا را نيز براي مسئولان به شدت افزايش داد درحالي كه كاملاً ممكن بود هر يك از اين مراحل به صورت آزمايشي در برخي استانها و يا حتي واحدهاي جمعيتي كوچكتر اجرا شود تا زير و بم‌هاي اجراي آن براي مجريان تا حدود زيادي روشن و از پرداخت هزينه‌هاي بي مورد جلوگيري شود.

به نظر مي‌رسد مدتي است مسئولان به اين واقعيت پي برده‌اند و قصد دارند با سعي و خطاي كمتري، مراحل بعدي اين تحول بزرگ را مديريت و اجرا كنند، اما آنچه در مقطع حساس كنوني به شدت نگران كننده و دغدغه آفرين است، ناآگاهي افكار عمومي از ابعاد و پيامدهاي اجراي قانون هدفمندي يارانه‌ها است.

بنابر اخباري كه برخي رسانه‌هاي رسمي از نتايج نظرسنجي يك ارگان دولتي در مورد هدفمندي يارانه‌ها منتشر كرده‌اند حدود 79 درصد مردم از جزئيات طرح هدفمندسازي يارانه‌ها بي اطلاع هستند و حدود 40 درصد نيز از اينكه كدام كالاها با اجراي اين قانون دستخوش تغيير قيمت مي‌شوند اظهار بي اطلاعي كرده‌اند. اين نتايج كه نشانگر ميزان آشنايي افكار عمومي كشور با ابعاد بزرگترين تحول اقتصادي ايران طي سه دهه گذشته است، بسيار نگران كننده و دغدغه‌آفرين است چرا كه نشان مي‌دهد مردم ما تا چه حد از آينده‌اي كه در انتظارشان است، بي اطلاعند.

در ا ين ميان اما مقصر اصلي، بازوهاي اطلاع رساني دولتند كه عليرغم برخورداري از امكانات گسترده و در اختيار داشتن ابزارها و راه‌هاي متعدد براي اطلاع رساني و آگاه سازي افكار عمومي در مورد چنين تحول بزرگي، همچنان بر طبل تبليغات مي‌كوبند.
ضعف وزير اقتصاد كه سخنگويي اقتصادي دولت را برعهده دارد در برقراري ارتباط اعتمادآفرين با رسانه‌ها و افكار عمومي، رويكردهاي مبتني بر سوءتفاهم و بدبيني معاون اقتصادي وزارت اقتصاد كه سمت سخنگويي طرح تحول را برعهده دارد و كوچكترين انتقادي را از نحوه قانون و نه حتي اصل آن با ادبيات تهديد به شكايت و... پاسخ مي‌دهد، از جمله مواردي است كه در ريشه يابي وضعيت كنوني افكار عمومي بايد به آنها اشاره كرد.

ايجاد چنين شرايطي را نبايد چندان عجيب نيز ارزيابي كرد چرا كه سپردن كار به دست غيرمتخصصان نتيجه‌اي جز اين به دنبال ندارد. مشخص نيست دولت چرا و با كدام توجيه اطلاع رساني و آماده سازي افكار عمومي را با طرح هدفمندي يارانه‌ها برعهده وزارت اقتصاد گذاشته است؟ اگر قبول داشته باشيم كه برقراري ارتباط با مردم و توجيه و اقناع افكار عمومي، در دنياي پيچيده امروز، يك علم و تخصص به حساب مي‌آيد كه قطعاً نيز همينگونه است، كدام يك از مسئولان وزارت اقتصاد داراي چه بهره‌اي از اين علم و مهارت بودند كه برمبناي آن، وظيفه خطير اطلاع رساني به افكار عمومي به آنان سپرده شده ا ست؟

به نظر مي‌رسد حال كه حدود سه ماه به آغاز اجراي قانون هدفمندي يارانه‌ها باقي مانده، مجموعه دولت بايد تدابير ويژه و ضربتي براي آگاه سازي افكار عمومي با اين قانون و پيامدهاي مثبت آن بيانديشند چرا كه درصورت ادامه روند فعلي، عدم اقناع و آگاهي مردم، ممكن است موجب شكست اين تحول ضروري و مهم گردد.

آفرينش: صنعت نفت و معماي سرمايه گذاري

«صنعت نفت و معماي سرمايه گذاري»عنوان سرمقالهِ‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در ان مي‌خوانيد؛ نفت خام همواره در طول نيم قرن اخير مهمترين نقش را در حيات سياسي و اقتصادي ايران داشته و تقريبا تمام شئون زندگي شهروندان ايراني تاثير گذار بوده است در اين ميان صادرات نفت خام و وابستگي اساسي کشور به ارزهاي  ماحصل از صادرات برکسي پوشيده نيست در اين حال سرمايه گذاري مداوم در بخش هاي مختلف صنعت نفت جدا از مساله افزايش صادرات و حفظ بازار صادراتي نفت خام ايران امري است که با حيات اقتصادي کشور گره خورده است چه اينکه در صورت عدم جذب سرمايه گذاري خارجي و يا ناتواني از سرمايه گذاري داخلي در صنعت نفت عملا پيامدهاي ناگواري در انتظار کشور خواهد بود پيامدهايي که از يک سو به کاهش توليد نفت ايران ، پايين آمدن درآمدهاي نفتي حاصل از صادرات ، کاهش سهم ايران در اوپک و به دهها پيامد سياسي ،منطقه اي براي کشور مي انجامد.

در اين بين آشکار است که لزوم سرمايه گذاري براي حفظ توليد کنوني بدان گونه است که بسياري بر روند کنوني سرمايه گذاري ها هشدار مي دهند يعني از آنجا که در چشم انداز برنامه 1404 کشور نياز به سرمايه گذاري کلان 500 ميليارد دلاري در برنامه پنجم توسعه  و نياز به سرمايه گذاري 200 ميليارد دلاري در بخش صنعت نفت دارد. لذا هر گونه ناتواني در جذب سرمايه گذاري خارجي يا داخلي براي صنعت نفت کشور را در وضعيتي ويژه قرار مي دهد.

به اعتقاد کارشناسان   سرمايه گذاري در صنعت نفت چه در برنامه چهارم و چه در وضعيت کنوني مي بايد از منابع خارجي صورت مي گرفت که بنا به دلايل متعدد و وجود عواملي همچون فشارها و تحريم ها قرين به واقعيت نبوده وتوفيقي است در اين بين آنچه آشکار است رابطه مستقيم سرمايه گذاري ، توليد نفت خام و درآمدهاي صادراتي است چه اينکه وضعيت نامطلوب کنوني توليد نفت خام کشور از جمله فرسودگي چاه هاي نفت و دهها مشکل ديگر نيازمند سرمايه گذاري سا لا نه 40 تا 60 ميليارد دلاري براي حفظ توليد و يا افزايش توليد نفت خام کشور است .

سرمايه گذاري که هر چند توليد حدود روزانه 4 ميليون شبکه اي نفت ايران را تا حد زيادي افزايش نمي دهد اما مانع از کاهش نقش ايران و روند خطرناک و هشدارگونه کاهش توليد نفت خام و صادرات خواهد شد در اين حال از آنجائيکه سهم 12/5 درصدي ايران در اوپک هم اکنون با سياست هاي نفتي کشورهايي نظير عراق ، عربستان و حتي ونزوئلا در خطر است نياز به انجام برنامه ريزي اساسي ضرورت دارد و در مقابل کاهش روند سرمايه گذاري و يا ناتواني در جذب سرمايه گذاري خارجي اين خطر را براي نقش آينده ايران در اين سازمان و بازار جهاني صادرات نفت خام تشديد خواهد کرد براستي در حالي که عربستان سرمايه گذاري چند صد ميليارد دلاري براي صنعت نفت در برنامه دارد و عراق نيز طرح افزايش توليد تا 11 ميليون شبکه در روز را مد نظر قرار داده است جايگاه آينده ما در صادرات نفت خام اوپک در کجا خواهد بود حفظ توليد و افزايش يا کاهش آن؟ آيا براستي با سرمايه گذاري حداقلي  مي توانيم توان و جايگاه آينده خود را حفظ کنيم ؟
    
قدس: تشديد تحريمهاي ناموفق عليه ايران

«تشديد تحريمهاي ناموفق عليه ايران» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ قدس به قلم جواد جهانگيرزاده است كه در آن مي‌خوانيد؛ با آن که آمريکا توانست با استفاده از راهکارهايي همچون تهديد، فشار و دادن امتياز، 11 عضو شوراي امنيت سازمان ملل را براي دادن رأي مثبت به قطعنامه ضد ايراني 1929 همراه کند؛ به فاصله چند روز از اين اقدام، اکثر کارشناسان و فعالان سياسي در کشورهاي مختلف و حتي کارشناسان غربي به صراحت از اختلافهاي متعدد بين اعضاي شوراي امنيت در اجراي قطعنامه عليه ايران و اتخاذ تحريمهاي يکجانبه خبر مي دهند.

اين اتفاق زماني تشديد شد که جمهوري اسلامي ايران با قدرت در مقابل چهارمين قطعنامه ايستاد و حتي رئيس مجلس شوراي اسلامي اعلام کرد هرگونه بازرسي محموله هاي ايراني در دنيا با مقابله به مثل جدي ايران مواجه خواهد شد. لذا اکنون اين سؤال مهم در اذهان همراهان آمريکا وجود دارد که آيا واقعاً مايل هستند دست به اقدامهاي ماجراجويانه بزنند؟
اين در حالي است که افکار عمومي دنيا نيز به روشني تمايل ايران براي اعتماد سازي و حل مسالمت آميز پرونده هسته اي را مشاهده کردند. در واقع، مقامهاي ايراني با صدور بيانيه تهران که همراهي برزيل و ترکيه را با خود داشت، نشان دادند راه را براي هرگونه تصميم مسالمت آميز و گفتگو بازگذاشته اند. ضمن اينکه اکنون مشخص شده است که اساساً خود آمريکايي ها، ترکيه و برزيل را به گفتگو با ايران ترغيب کرده اند. اما همان طور که در بيانيه تهران هم اشاره شده است «صادر کنندگان قطعنامه خود را در حالي در معرض قضاوت جامعه جهاني قرار دادند که جهان کمتر از يک ماه قبل از صدور قطعنامه، شاهد بيانيه تهران بود که در آن بصراحت بر همکاريهاي صلح آميز هسته اي و اجتناب از مقابله با حقوق ملتها تأکيد شده بود.

ايالات متحده آمريکا در حالي که ترکيه و برزيل را براي تعامل با تهران تشويق مي کرد، يک ماه پس از صدور بيانيه تهران و استقبال جهاني از آن که در بيانيه 120 کشور عضو جنبش عدم تعهد بروز کرد، به مقابله با آن برخاست.»

اين موضوعها بر هيچ فرد آگاه و منصفي در جهان پوشيده نيست و حتي مردم آمريکا نيز مي دانند که دولت اين کشور در مقابل پرونده هسته اي ايران دست به فريبکاري زده و استانداردهاي دوگانه را اتخاذ کرده است.

اين مهم و البته حوادث اخير در اسرائيل باعث شده است تا ايالات متحده تحت فشار شديد افکار عمومي جهان و حتي دولتهاي مختلف قرار گيرد، زيرا به روشني از يک دولت جنايتکار و غاصب در خاورميانه دفاع مي کند، اما همزمان حقوق طبيعي ملت ايران در راه دستيابي به انرژي صلح آميز هسته اي را زير پا گذاشته و با ترفندهاي مختلف که ديگر از چشم کسي پنهان نمي ماند، مي کوشد تا رفتارهاي هسته اي ايران را در جهت دستيابي به سلاح هسته اي جلوه دهد.

روسيه نيز با وجود آنکه به قطعنامه شوراي امنيت رأي مثبت داد، نظر مساعدي به اتفاقهاي پس از صدور قطعنامه بخصوص در مورد تحريمهاي يکجانبه اروپا و آمريکا ندارد تا آنجا که رئيس جمهور روسيه به انتقاد از تحريمهاي آمريکا و اتحاديه اروپا عليه ايران پرداخت و اظهار داشت: روسيه و آمريکا بايد به صورت هماهنگ براي بازگرداندن ايران به جريان مذاکرات بين المللي درباره برنامه هسته اي خود عمل کنند.

از سوي ديگر، بايد توجه داشت که ايران به زندگي در محيط تحريم عادت کرده است و عملاً نمي توان موفقيت زيادي رابراي تحريمهاي احتمالي متصور بود، ضمن اينکه تکروي آمريکا و چند کشور اروپايي در تحريم ايران مي تواند اساس تحريمها را زير سؤال برده و باعث شود کشورهاي ديگر تحريمهاي موجود را اجرا نکنند و حلقه خواست آمريکا را بشکنند.

مسائل به وجود آمده باعث بروز اختلافهايي بين مقامهاي روسيه بر سر ايران شده است. روسها معتقدند حرکت مدودف به لحاظ استراتژيک به ضرر روسيه خواهد بود. اکنون روسها در اين زمينه دنباله رو آمريکا شده اند و عملاً به يکجانبه گرايي آمريکا کمک مي کنند، لذا همين موضوع باعث تحليل بيشتر در ميان استراتژيستهاي روسي و حتي چيني خواهد شد.

تحريمها در واقع ايران را در راه خود مصمم تر و در برابر هجمه ها مقاوم تر خواهد کرد. حتي ميل آمريکا براي تقويت اپوزسيون داخلي را نيز تحقق نخواهد بخشيد و برعکس، باعث تقويت سرمايه اجتماعي نظام خواهد شد، زيرا مردم مي بينند تاوان استقلال و عزت خود را مي پردازند، لذا هيچ کس نمي تواند هم با اين خواست مردم مخالفت کند و هم در دل آنها جايي داشته باشد.

به اين نکته نيز بايد توجه داشت که اروپايي ها منافع بي شماري را در منطقه دارند و اين منافع آنها را وادار مي کند در برابر ايران محتاط تر قدم بردارند. همچنين نبود انسجام کافي بين مردم و برخي دولتهاي منطقه نيز باعث شده تا دولتمردان اين کشورها از ايجاد هرگونه درگيري در منطقه نگران باشند. لذا، با توجه به اين موارد نمي توان موفقيت چنداني را براي ايالات متحده و همپيمانانش در تشديد تحريمها عليه ايران متصور بود.

آرمان: مجلس، بحث طلاق و آمارهاي سازمان هاي مربوط به آن را پيگيري کند

«مجلس، بحث طلاق و آمارهاي سازمان هاي مربوط به آن را پيگيري کند»عنوان سرمقاله ي روزنامه‌ي آرمان به قلم محمد قيوم دهقاني است كه در ان مي‌خوانيد؛چند سال است که طلاق و بالا رفتن آمار آن در کشور، از يک موضوع اجتماعي به يک مشکل اجتماعي تبديل شده است. حالا ديگر چند سالي مي شود که کارشناسان اجتماعي به دنبال پيدا کردن راه حلي براي اين مشکل اجتماعي هستند. هرچند سازمان ثبت احوال هرچند وقت يک بار آمار ازدواج و طلاق را اعلام مي کند اما جديدا سازمان ثبت احوال در ابلاغيه‌اي از مديران ستادي و استاني اين سازمان خواسته است تا نسبت به اعلام آمار طلاق و فوت خودداري کنند و رئيس اين سازمان نيز دليل آن را خودداري از اعلام هرگونه آمار بر هم زننده آرامش افکارعمومي به خصوص در حوزه افزايش آمار طلاق و فوت اعلام کرده است.

نکته اي که بايد در اين مورد به آن اشاره کرد اين است که  اساسا چرا بايد چنين مسئله اي به ذهن مسئولان اين سازمان برسد؟ يعني به جاي اينکه بنشينيم و به دنبال راه حل براي پايين آوردن آمار طلاق بگرديم، صورت مسئله را پاک کنيم. به نظر نگارنده دستگاههايي مانند مجلس و کميسيون اجتماعي آن، بايد هرچه سريعتر به اين موضوع رسيدگي کند. خانواده و آموزش و پرورش نقش مهمي مي‌توانند در آموزش جوانان و هدفمند نمودن رابطه‌هايي که ميان دختران و پسران قبل از ازدواج دارند داشته باشند و به اين روابط شکل و سروساماني مطابق با موازين اسلامي و اخلاقي دهند.

در آماري که توسط سازمان ملي جوانان از 7 هزار دختر و پسر مجرد 15 تا 28 ساله انجام شده بيانگر اين است که انگيزه 30 درصد از افراد براي برقراري رابطه دوستي، 34 درصد انتخاب همسر و 14 درصد ساير موارد را عنوان کرده اند که اين عدد نگران‌کننده اي مي باشد. ‌همچنين 40 درصد افراد خيابان را به عنوان مکان آغاز ارتباط با جنس مخالف اعلام کردند، نزديک به 15 درصد در ميهماني خانوادگي 15 درصد دانشگاه و 12 درصد پارک و بقيه ،مهمانيهاي دوستانه را اولين مکان ارتباطي با جنس مخالف دانسته اند.

اين در حالي است که سازمان ملي جوانان که جزو نهادهاي فرهنگي مي باشد انتظارات را برآورده نکرده است. در اين ميان نبايد از نقش آموزش و پرورش و نهادهاي فرهنگي و دانشگاه‌ها چشم پوشي کرد. نظام آموزش و تربيت‌ ما  در  تربيت دختران و پسران براي پذيرش نقش‌هاي متفاوت آنگونه که شايسته است عمل نکرده است و موجب شده که جوانان در برقراري ارتباط با يکديگر، در موقعيت‌ها و فرصت‌هاي متفاوت يکسان رفتار کنند.

بايد گفت که امروز جوانان و نوجوانان نسبت به گذشتگان خود، کار و فعاليت کمتري دارند؛ در مقابل تفريحات کمتري نيز دارند و انرژي در بدن آنها به طور مثبت استفاده نمي‌شود. در ضمن از غذاهايي استفاده مي‌کنند که محرک و تقويت کننده است و اين لزوم فراهم آوردن شرايط ازدواج براي آنها را تقويت مي کند. از سوي ديگر بايد گفت که در شهرهاي کوچک فرزندان خود را تحت الامر والدين و خانواده ها مي دانند و ازدواج ها با اعمال نظر خانواده ها صورت مي گيرد.

اما در کلان شهرهايي مثل تهران، ازدواج ها بدون اعمال نظر خانواده ها صورت مي گيرد و اين روش مشکلات فرهنگي،اجتماعي در پي دارد.دولت بايد شرايطي را فراهم کند که جواناني که در تشکيل زندگي ناتوان هستند با يکسري تسهيلات ويژه، مشکلشان حل شود.

تسهيلات کنوني پاسخگوي نيازهاي جوانان براي ازدواج نيست. مجلس هميشه آمادگي هرگونه تصويب طرح و لايحه را در خصوص ازدواج جوانان دارد و دولت بايد در اين راستا اقدام کرده و از همراهي مجلس در اين خصوص استفاده کند؛ زيرا اميد ما به اين جوانان است و امنيت روحي و رواني جامعه به آرامش جوانان بستگي دارد.

جهان صنعت:آقاي سخنگو و آمارهاي متضاد

«آقاي سخنگو و آمارهاي متضاد»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت به قلم مريم باستاني‌ است كه در ان مي‌خوانيد؛ اگر تا همين چند روز پيش موضوع اختلاف بين وزارت صنايع و معادن و بانک مرکزي از سوي خبرنگاري از يکي از مسوولان دولت پرسيده مي‌شد، بي‌ترديد مورد غضب قرار مي‌گرفت به اين دليل که اين سوال حمل بر تخريب دولت يا طرح اختلاف تلقي مي‌شود اما براي خبرنگاران که ديروز از زبان سخنگوي اقتصادي دولت به وضوح شنيدند که دليل اعلام نشدن نرخ رشد اقتصادي سال88 اختلاف بين دو دستگاه در دولت، يعني بانک مرکزي و وزارت صنايع و معادن است،موضوعي تعجب‌برانگيز بود. شايد به اين دليل که اين روزها پاي ثابت سوالات خبرنگاران از وزير اقتصاد - که اتفاقا پست‌هاي مهمي از اقتصاد کلان را هم در تصاحب دارد- سوال درباره نرخ رشد اقتصادي است.

هرچند شرطي که شمس‌الدين حسيني در نهايت براي اعلام نرخ رشد اقتصادي 88 مطرح کرد به وعده سرخرمن شباهت داشت اما آنچه اين موضوع را در درجه اهميت قرار داده، اذعان به اختلاف است. مرور کارنامه وزارت صنايع و معادن طي سال‌هاي اخير نشان مي‌دهد که نرخ رشد بخش صنعت و معدن همواره يکي از چالش‌هاي بزرگ اين وزارتخانه بوده است؛ چه زماني که اين نرخ بنا به گفته نمايندگان مجلس دستکاري و بيش از واقعيت انعکاس داده شد و چه امروز که با وجود شواهد بسيار از رکود، تعطيلي و کاهش ظرفيت توليد، اين وزارتخانه ارزشمند در اين حوزه سخن مي‌گويد.

به نظر مي‌رسد زمان  اختلاف هرچه طولاني‌تر شود به زيان مجموعه دولت است که ناچار است عملکرد خود را در سال 88 به مردم ارايه کند. هرچند اين زمان براي وزارت صنايع و معادن هم نمي‌تواند از روز صنعت‌ومعدن که 10 روز ديگر است، بيشتر باشد زيرا رسم بر اين است که مسوولان وزارت صنايع و معادن با اعلام نرخ رشد در روز صنعت‌ومعدن، کارنامه خود را به دولت و فعالان اين عرصه عرضه کنند.

اين روز چندان دور نيست، شايد آقاي سخنگو بايد اين روز را وعده مي‌داد اما اگر بانک مرکزي بر آمارهاي خود پافشاري کند، اين بار آقاي سخنگو چه پاسخي براي آمارهاي متضاد دارد؟

دنياي اقتصاد:بهار يك ماهه بورس تهران

«بهار يك ماهه بورس تهران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم عليرضا كديور است كه در ان مي‌خوانيد؛بورس تهران روز گذشته در آخرين روز خردادماه، ميانگين بازدهي 7/13 درصدي را براي سرمايه‌گذاران در بهار 89 ثبت كرد. ثبت اين بازدهي قابل‌قبول، زماني اهميت پيدا مي‌كند كه بورس، بخش قابل‌ملاحظه‌اي از اين بازدهي را در نخستين ماه سال به ثبت رسانده است.

در واقع، بازدهي 2/13 درصدي فروردين‌ماه در كنار بازدهي كمتر ارديبهشت و بازدهي 7 دهم درصدي خردادماه حكايت از اين دارد كه بورس تهران در بهترين حالت بخش زيادي از راهي كه مي‌بايد ظرف سه ماه طي مي‌كرد، تنها در يك ماه پيموده است.

وضعيتي كه باعث شده است ماه‌هاي ارديبهشت‌ و خرداد 89 توام با ركود شاخص باشد. از سوي ديگر، بررسي ارزش معاملات بورس در 3 ماه نخست امسال نيز نشان مي‌دهد، اين پارامتر مهم در ماه‌هاي دوم و سوم امسال دچار افت و ركود نسبت به اولين ماه سال شده‌اند.

در اين ميان، باز هم اصلي‌ترين عامل رونق و ركود بورس تهران در فروردين‌ماه امسال به افزايش و كاهش قيمت‌هاي جهاني بازمي‌گردد. جهش قيمت‌هاي جهاني در فروردين‌ماه امسال و افت شديد اين قيمت‌ها در دو ماه بعدي با توجه به سهم 60 درصدي شركت‌هاي توليدكننده اين گونه مواد، مهم‌ترين دليل رشد هيجاني فروردين و ركود دو ماه پس از آن تلقي مي‌شود. در اين خصوص، انتشار خبر تمايل دولت چين به آزادسازي نرخ برابري يوآن در برابر دلار آمريكا نيز هر چند در روز گذشته بازارهاي جهاني را دچار شوك زودگذر كرد؛ اما قاعدتا، قطعيت اين تصميم دولت چين در كنار ثبات ساير شرايط در بازارهاي جهاني مي‌تواند قيمت‌هاي جهاني را دچار نوسان كند كه در نتيجه آن، بورس تهران نيز متاثر خواهد شد.

اما ساير عواملي كه تاكنون تاثير چنداني بر بورس تهران نداشته‌اند، اما در ماه‌هاي باقي‌مانده مي‌توانند تاثيرات زيادي بر بورس داشته باشند، شامل هدفمندسازي يارانه‌ها و خروج بازار مسكن (اصلي‌ترين بازار رقيب بورس در جذب نقدينگي) از ركود هستند. عواملي كه نحوه و شدت تاثيرگذاري آنها بر بورس مي‌تواند بازدهي سال 89 را در حد ارقام بازدهي بهار تثبيت كند.  

ارسال به دوستان
وبگردی
نظرسنجی
در صورتی که انتخابات ریاست جمهوری بین این افراد برگزار شود، به چه کسی رای می دهید؟ (اسامی به ترتیب حروف الفبا)