۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۲۳۶۴۷
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۰ - ۱۲-۰۴-۱۳۸۹
کد ۱۲۳۶۴۷
انتشار: ۰۹:۱۰ - ۱۲-۰۴-۱۳۸۹

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز


روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند  كه برخي از انها در زير مي‌آيد.

جام جم: جنايت هاي بي پايان

«جنايت هاي بي پايان»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي جام جم به قلم عباس محمدنژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛12 تير 1367، هواپيماي مسافربري ايرباس ايران كه از بندرعباس عازم دبي بود، با اصابت 2 فروند موشك شليك شده از ناو هواپيمابر وينسنس آمريكا نزديك جزيره هنگام در خليج فارس سقوط كرد و بر اثر اين حمله وحشيانه 298 مسافر و خدمه كه در ميان آنها تعداد زيادي كودك بودند، به شهادت رسيدند.

با انتشار خبر اين جنايت در جهان، مقامات آمريكا در جستجوي بهانه براي توجيه اين جنايت تلاش كردند آن را يك اشتباه اعلام كنند اما مجهز بودن كشتي جنگي وينسنس به پيشرفته‌ترين سامانه راداري و رايانه‌اي و همچنين مشخص بودن نوع هواپيماي در حال پرواز ثابت كرد اين اقدام كاملا عمدي، برنامه‌ريزي شده و خصمانه بوده است.

با گذشت 22 سال از اقدام آمريكا در هدف قرار دادن هواپيماي مسافري ايران، سران كاخ سفيد اين بار جنايت ديگري را در حق ملت ايران مرتكب شده‌اند؛ جنايتي با مقياس وسيع‌تر و خصمانه‌تر.

باراك اوباما، رئيس‌جمهور آمريكا پنجشنبه‌شب در حالي كه ديگر مقامات آمريكايي، او را تشويق مي‌كردند، قانون تشديد تحريم‌ها عليه ايران را امضا كرد تا نشان دهد دشمني آمريكا با ايران پاياني ندارد. آمريكا با اين اقدام، خارج از قطعنامه شوراي امنيت تحريم‌هاي شديدتري را بر واردات سوخت ايران اعمال خواهد كرد. براساس قانون تشديد تحريم ايران كه از سوي كنگره و سناي آمريكا ارائه شده و با امضاي اوباما جنبه عملي به خود گرفت، شركت‌هايي كه به ايران بنزين بفروشند تحت فشار و تحريم آمريكا قرار خواهند گرفت.

اگرچه ايران در مقابله با 3 دهه تحريم، با اتكا به توانمندي‌هاي داخلي خود، تهديدها را به فرصت تبديل و براي رفع تنگناها براي تامين بنزين نيز از مدت‌ها قبل طرح‌هاي خود را براي خودكفايي در توليد بنزين آغاز كرده است اما اقدام آمريكا و حاميان غربي‌اش نبايد بي‌پاسخ گذاشته شود.

آمريكا با تصويب طرح‌هاي خود در شوراي امنيت كه بيشتر خطوط كشتيراني ايران را هدف قرار داده و همچنين اقدام يكجانبه اخير در تحريم فروش بنزين به ايران قصد دارد فشارهاي اقتصادي را بر مردم ايران تشديد كند و همزمان نيم‌نگاهي هم به تحريك نظامي ايران از طريق بازرسي از كشتي‌هاي ايران در خليج فارس داشته باشد. اما ايران نيز مي‌تواند شاهراه انرژي جهان را در تنگه هرمز براي آمريكا و حاميانش چنان ناامن كند كه بحران انرژي را مردم اين كشورها هم تجربه كنند، چنان كه چندي پيش مردم آمريكا افزايش سرسام‌آور قيمت بنزين را تجربه كردند. در مقابل اقدام احتمالي آمريكا در بازرسي از كشتي‌هاي ايراني، ايران نيز حق دارد در اقدامي متقابل، كشتي‌هاي متعلق به غربي‌ها را در خليج فارس مورد بازرسي قرار دهد. در شديدترين حالت كه تقابل نظامي ميان ايران و آمريكا در خليج فارس است قطعا آمريكا صدمات زيادي متحمل خواهد شد. هرچند احتمال تقابل نظامي با توجه به مشكلات فراوان آمريكا در افغانستان، پاكستان و عراق، بعيد به نظر مي‌رسد.

ابتكار: بازي با حاصل جمع صفر

«بازي با حاصل جمع صفر»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛در خبرها آمده بود که شاه عربستان در ديدار وزير دفاع فرانسه گفته است که ايران لياقت موجوديت ندارد در اينجا بناي تحليل تاريخي در خصوص اينکه ايران لياقت موجوديت ندارد يا عربستان؟ را ندارم که بر اساس شاخص‌ها راي هر منصفي روشن است اما به همين بهانه با مرور کانون‌هاي اختلاف ايران و عربستان روشن خواهد شد که کدامين لياقت بودن را دارند و کدامين محکوم به حذف از تاريخ هستند؟

ايران و عربستان درپايان سومين دهه از مناسبات خود پس از انقلاب، بار ديگر با شرايط تازه‌اي مواجه شده اند اکنون شرايط به گونه‌اي گرديده است که در بحران‌هاي موجود منطقه مي‌توان جبهه گيري اين دو کشور را مشاهده کرد و شرايط رقابت‌هاي منطقه‌اي بين تهران -رياض به حالت « بازي با حاصل جمع صفر»درآمده است.

يعني در هرجا که تهران احساس پيروزي مي‌کند،رياض احساس شکست مي‌کند.برغم وجود پتانسيل منافع مشترک اما همواره تلقي‌هاي متفاوت و نوع نگاه خاص دولتمردان عربستان موجب سياست‌هاي تقابلي گرديده است.

حاکميت سلفي‌ها و وهابيون افراطي بر اين کشور و قرائت طالباني آنان از اسلام دليل اصلي برداشت‌هاي متفاوت مي‌باشد.

نقش‌هاي تاريخي و کارکردهاي اين دو کشور در جهان اسلام زمينه تقابل را تشديد کرده است.ايران بعد از انقلاب به مُدلي از اسلام براي الگوبرداري و صدور آن به جهان تبديل گرديده است. مدل اسلام ايراني –انقلابي با اسلام وهابيت در تضاد کامل است در طول سه دهه گذشته بارها شاهد رويارويي اين دو مدل اسلام بوده ايم. امروز هم در نتيجه تضاد در تلقي‌ها تفاوت در کارکردهاي منطقه‌اي و جهاني براي اين دو کشور پيش آمده است.

1- فلسطين : ايران بعد از انقلاب اسلامي سياست خود را حمايت از جريان جهاد و بر اساس سياست سازش نا پذيري در برابر رژيم اسرائيل قرار داده است و فلسطين به خاک ريز اول در جنگ منطقه‌اي با اسرائيل و آمريکا تبديل شد.

گروه حماس به عنوان جهادي ترين گروه در فلسطين مورد حمايت ايران قرار گرفت اما سياست عربستان در فلسطين بر پايه سازش و حمايت از طرح‌هاي صلح در خاور ميانه منطبق بوده است ودر نتيجه جريانات سازشکار فلسطين از قبيل تشکيلات خود گردان مورد حمايت اين کشور بوده است.

هر گاه جريان جهاد گر و سازش ناپذير د رفلسطين موفقيت کسب کرد به منزله پيروزي ايران بوده است.

و در مقابل عربستان احساس شکست داشته است چنانچه در جنگ غزه اين موضوع به وضوح قابل مشاده بود.

2 - لبنان : اين کشور يکي ديگر از عرصه‌هاي تعارض سياست ايران و عربستان است عربستان در اين کشور همچون فلسطين خود را حامي خط سازش مي‌داند و ايران در نقطه مقابل حامي جريان جهادي از جمله حزب ا... مي‌باشد صف آرايي ايران و عربستان در لبنان باعث شد پيروزي حزب الله در جنگ 33 روزه عامل احساس حقارت عميق سعودي‌ها گرديد و هر چه پيروزي حزب ا... باعث شيريني کام مردم منطقه بود در مقابل عامل احساس شکست ديگري از عربستان بحساب مي‌آمد.

3- عراق : عراق کشوري بود که بخاطر تاثير گذاري بر جهان عرب در جنگ هشت ساله عليه ايران به عنوان خاک ريز جهان عرب عليه ايران مورد حمايت عربستان بود.

اما تحولات پيش آمده در اين کشور و تغيير ساختار قدرت از حاکميت سني به حکومت شيعي عرصه ديگر شکست‌هاي سعودي‌ها را رقم زد . بعد از فروپاشي دولت بعثي صدام و فراهم آمدن امکان انتخاب براي مردم اين کشور،دولت سعودي بيشترين منابع مالي را به منظور جلو گيري از به قدرت رسيدن جريان شيعه به انجام رساند اما روند تحولات شکست ديگري در پرونده سياست رقابتي آن کشور با ايران را رقم زد و اکنون نوار پيروزي‌هاي ايران از فلسطين ولبنان تا عراق را شامل مي‌شود.

4- افغانستان : يکي ديگر از ميدانهاي مصاف اسلام ايراني و اسلام سعودي، افغانستان است.

دولت سعودي پس از فروپاشي شوروي تلاش کرد با تربيت طالبان و صرف هزينه‌هاي بيشمار مدل اسلام طالباني را در همسايه شرقي ايران حاکم نمايد و از اين طريق براي خود عمق استراتژيک ايجاد نمايد اما اين تير هم به سنگ خورد يازده سپتامبر باعث گرديد که تمام تلاش عربستان در افغانستان به باد رود.سقوط طالبان و تنفر از طالبانيسم در منطقه و جهان موجب محبوبيت روز افزون اسلام ايراني شد.

به هر روي رقابت و خصومت عربستان با ايران اسلامي در کانون‌هاي مختلف به نفع ايران و به ضرر اين کشور بوده است جالب است که دولتمردان عربستان همواره خواسته اند از طريق دشمني با ايران براي خود در منطقه کسب وجهه نمايند و به اصطلاح با سياست موازنه براي خود نقش تعريف کنند ولي بررسيها نشان مي‌دهد که اين کشور توان هماوردي با ايران را نخواهد داشت شکست‌هاي پياپي اين کشور در مصاف با ايران باعث انتخاب سياست ايران هراسي شده است به گونه‌اي که امروز سياست مداران عربستان علمدار سياست ايران هراسي شده اند.

سياستي که دکترين منطقه‌اي دولت آمريکا را تشکيل مي‌دهد اين سياست همچون ديگر سياست‌ها محکوم به شکست است .نتيجه اينکه مطالعه پرونده روابط ايران و عربستان و نقش و جايگاه اين دو کشور در منطقه و جهان و واقعيت‌هاي عيني و تحولات پيش آمده حکايت از آن دارد که کشور ايران نه فقط لياقت موجوديت دارد که هر روز بر لياقت جهاني و منطقه‌اي او افزوده مي‌شود و بر اساس فرمول “ بازي با حاصل جمع صفر” آن که بر لياقت موجوديتش کاسته مي‌شود دولت تروريسم پرور و متحجر و عقب مانده عربستان است.جالب است که دشمنان ايران و دوستان عربستان هم به اين واقعيت اذعان دارند بنابراين حرف ملک عبدا... که ايران لياقت موجوديت ندارد يک جک تاريخي است که البته زبان حال خود است.

رسالت:مردي که در حرم نفس مي کشد

«مردي که در حرم نفس مي کشد»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم امير عاملي است كه در آن مي‌خوانيد؛

خيز تا بر کلک آن نقاش  جان افشان کنيم
کاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
(حافظ)

-برشي از يک برداشت از استاد نقاش تحت تاثير جاودان اثر “عصر عاشورا” -
استاد محمود فرشچيان هنرمندي نژاده است که از تعريف چون مني مستغني است اما چکنم که رسالت توصيف هنرمندي چنين دست از سر قلمم بر نمي دارد و بر آن است که آنچه در ذهن مي گذرد را به زبان نثر ترجمه کند.   
  
 استاد، نقاشي اصفهاني الاصل است که در دل عاشقان و عارفان مسکن گزيده؛ او با گردش هر قلم جلوه اي از جلوات الله جميل را بر ملا مي کند. نقشبند عصر عاشورا به فتواي عشق همين سلطاني است که هر جا خيمه زد بي گمان آن مملکت بر وي مقرر مي شود برشي از بعد از ظهر آتش و عطش را ثبت مي کند و با اين اثر ماندگار، خود را سرير نشين دل شيفتگان مي نمايد. فرشچيان در اين تابلو فضايي را تصوير مي کند که آفرينش را تداعي نموده. چگونه است که اجزاي جداگانه تابلو با تمام حزن و اندوه، طرب مي انگيزد. زن غمگين، اسب تير خورده، کبوتر زخمي ... اما وقتي تلفيق مي شوند فقط خلق زيبايي مي کنند. به به! تابلوي استاد به ماندگاري عاشورا ماندگار خواهد شد. استاد در عرش ره مي سپارد بي قيل و قال شور و حال مي آفريند او ضامن آهو را به تصوير مي کشد و راضي نمي شود، مجددا در اثري ديگر راه نوراني  خود را ادامه مي دهد. به راستي وقتي هنرمند خود را به درياي معرفت ائمه اطهار متصل مي کند، ماندگار و جاودان مي شود ديگر در ظرف زمان نمي گنجد و اين اسلام عزيز است که از حافظ صداي معرفت، از سعدي نواي عشق، از ميرعماد صرير عدالت و از فرشچيان جهاني خلق مي کند. چون هنرمند اکسير دين را درک کرد دعايش درگير مي شود و بدون شهوت شهرت خواهي به جاودانگي پيوند مي خورد و مي ماند بي آنکه ماندگاري را گدايي کند ماندگارمي شود. فرشچيان سخن فردوسي را که فرمود.

هنر نزد ايرانيان است و بس
بگيرند شير ژيان را به م#س­

به اثبات مي رساند قباي اطلس او از هنر عاري نيست و طالبش قلندران طريقت هستند. هنرش مردمي است و مرامش راستي؛ او کژي وکاستي را بر نمي تابد و به درستي
هنر مردمي باشد و راستي
ز کژي بود کمي و کاستي
از او نام نيکو مي ماند که سعدي عليه الرحمه خوش سرود.
نام نيکو گر بماند ز آدمي
به کز او ماند سراي زرنگار
در جايي سعدي مي فرمايد:
هنر بنماي اگر داري نه گوهر
گل از خار است و ابراهيم از آزر

او قول ابن يمين را به ظهور مي رساند و در جستجوي هنر جهان معني را مي گردد تا به هر حيلتي به دست آورد و جاوداني مي شود.

اي دل به جستجوي هنر در جهان بگرد
باشد که آوريش به هر حيلتي به دست

دست شفايافته  نقاش نقش اميد مي زند و حاصلش بخت سعيد مي شود. پيشاني بلند قلمش تومار آفتاب است و الحق شاد بودن هنر و شاد کردن هنري است والاتر. چشم از ديدن نقشبندي استاد به طرب بر مي خيزد و در سماعي به وجد مي آيد. او در عصر عاشورا به تونل تاريخ مي رود و خوب مي بيند هنرمند نظاره مي کند و گوش مردم به اوست چنان که شيخ اجل سعدي شيرازي فرمايد: من چشم بر تو و دگران گوش بر منند
فرخي سيستاني چه زيبا مي سرايد.

شرف و قيمت و قدر توبه فضل و هنر است
نه به ديدار و به دينار به سود و به زيان
استاد فرشچيان فارغ از سود و زيان فضل و هنر را يک جا دارد.
و چقدر کم دارد کسي که هنر دارد ولي فضل ندارد، معرفت ندارد.
سوزني سمرقندي حرف را تمام مي کند و مي گويد:
اندر جهان چوبي هنري عيب و عار نيست
با فخر و با هنر زي و بي عيب و عار باش

آنچه بزرگان در باب هنر داد سخن داده اند در کلک سحرانگيز استاد متجلي است با اين همه او را صفاي باطن جاودانه مي کند نه فقط دانستن فن. خداي بزرگ آن صورتگر ماهر بي علت و آلت نقش ها بسته است تا اشرف مخلوقات- آدم- جلوه اي از جلوات او را نقش بزند.
قاآني شيرازي مي گويد.

کيست آن صورتگر ماهر که بي تقليد غير
اين همه صورت برد بي علت و آلت به کار
اما به مقبولي کسي را دسترس نيست
قبول خاطر اندر دست کس نيست
بسا نيکو رخ شيرين شمايل
که سويش طبع مردم نيست مايل

چرا طبع مردم به استاد فرشچيان مايل مي شود آيا همه اش فهم و درک آثار گرانسنگ اوست يا - آني- دارد همان که حافظ گفت: بنده ساقي ح\سنيم که آ ني دارد.

اين - آن- همان نمک است که درک مي شود ولي قابل وصف نيست. نمکي که خدا به کلک ساحر استاد داده است. عنايتي است که به هر کس نمي شود و اگر نشود طبع مردم به سويش تمايل پيدا نمي کند. نيکو رخ است، شيرين شمايل است اما مقبول نيست چون عنايت نشده ولي استاد اجر صبري که از آن شاخه نباتش دادند مقبولي خاص وعام است. يک استاد دانشگاه، يک کشاورز، يک کاسب و يک دانشمند در مقابل اثر استاد زانوي ادب مي زند و استاد را قدر مي داند و به صدر مي نشاند.

واکاوي و کنکاش اين عنايت الهي به ضمير پاک و افلاکي استاد نقاش بر مي گردد. او در حرم علي بن موسي الرضا (ع) به سماع بر مي خيزد درستي دستش را از امام مي گيرد. نمک و - آن - قلمش ريشه در آسمان دارد ريشه در ابر دارد و انديشه تابناکش به سوي مبدا قد مي کشد و نيلوفرانه دور ستارگان مي پيچد.

استاد هنرمندي مذهبي است و مذهبش هنر است. اصالتش زير دست و پاي مدرنيته و پست مدرن نمي ماند. ذهنش آن قدر شلوغ نيست که خود را گم کند. او اصالت دارد به غيب و قرآن ايمان دارد.

استاد معني“اينما تولوافثم وجه الله” را مي داند.
او همچون باباطاهر به هر جا بنگرد روي معشوق و معبود ازلي را مي بيند. در يک کلام باورهاي مذهبي و ملي نام و نشانش را جاودانه کرده است. هميشه در حرم نفس مي کشد و معني احترام به حرم و حرم محترم را درک کرده است. قطره درياست اگر با درياست و اگر انسان اين اشرف مخلوقات به درياي معبود متصل شود بي آنکه حرص جاودانگي، حواسش را پرت کند جاودان مي شود. جاودانگي آرزوي هر آدم است از آن که بر پوست درخت نام خود را حک مي کند. سرباز اعزامي از ... تا آن که مي سرايد، مي گويد، مي سازد اما رمز ماندگاري در آثار استاد محمود فرشچيان اتصال او به درياي ابد و ازل است او نقش آفرين الله و جميل و همنفس ي\حب جمال است.

مي سازد و مي زند زمينم
تابتگر خويش را نبينم
اين ساختن و شکستن از چيست؟
وامانده عشق اين چنينم

استاد فرشچيان به قلب ايرانيان هنرمند و هنرمندان ايراني راه يافته است و هرگز از دل نخواهد رفت. مگر آثار او فراموش شود؟ که: “از دل نرود هر آنچه از ديده برفت”
او بي قيل و قال با خداي خود حال مي کند و خوشا او که موجب افتخار خالق است که به بندگان خود بگويد اين هم معني احسن الخالقين. فتبارک الله، براي استاد عمري به بلنداي آفتاب و سلامتي اي به سلامتي آسمان و ستارگان مسئلت داريم.

اميد که صبح محشر عصر عاشورا دست هنرورش را بگيرد و قول سعدي “هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق” در مورد استاد صادق باشد.
زنده باد او و هر نقش که مي زند

مردم سالاري:جوانان و اشتغال

«جوانان و اشتغال»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم ميرزابابا مطهري نژاد است كه درن مي‌خوانيد؛جوانان، اشتغال، اوقات فراغت، ازدواج، تبادل فرهنگي محيط و جوان و تعريف رابطه فرهنگ اعتقادي ، فرهنگ انقلابي و فرهنگ علمي و تکنيکي و رابطه اشتغال ، اقتصاد و خدمات و  فلسفه اين رابطه ها از جمله مسائل مهم جامعه امروز ماست که بايد تعاريف و روش هاي تعريف شده اي براي آنها داشته باشيم.مثلا در حوزه فرهنگ همانطور که اگر فرد رابطه پيوند خود را با حوزه زيستي از دست بدهد،يعني از هوا استفاده نکند ، از غذا استفاده نکند، از پوشاک و اتومبيل و مبل و صندلي و يخچال و...استفاده نکند ،اين فرد از لحاظ مادي مرده محسوب مي شود.

اگر فرد پيوند خود را با حوزه فرهنگ از دست بدهد و در برابر مسائل فرهنگي جامعه خود کنش و واکنش نداشته باشد، وجود و عدم وجود کتاب، مسجد، فيلم و تاتر و موسيقي،دعا و زيارتگاه و محفل اخلاقي و... برايش نا مفهوم باشد، اين فرد از لحاظ فرهنگي مرده است و اگر کنش و واکنش داشته باشد، بر حسب اين که نوع اين کنش و واکنش چگونه باشد، جهت گيري فرهنگي او مشخص مي شود ولي خود اين کنش و واکنش نشان دهنده زنده بودن فرهنگي است.

اگر اين رابطه فقط کنشي باشد بين انسان  يا جامعه و واکنشي در کار نباشد اين فرهنگ مادي است ، ولي اگر بين انسان و جامعه و مسائل فرهنگي رابطه متقابل کنشي و واکنشي باشد و هم انسان بر فرهنگ و جامعه تاثير بگذارد و هم جامعه و فرهنگ بر انسان موثر افتد و رابطه چند سويه شکل گرد، فرهنگ معنوي ساخته مي شود. در چنين شرايطي جامعه بستر تبادل پيدا مي کند و اگر فرد سخني گفت يا رفتاري و کرداري از خود بروز داد، واکنش آنرا از افراد ديگر و جامعه دريافت مي کند و بر اساس آن واکنش به تعديل يا تعميق يا تعليق رفتار و گفتار و کردار خود مي پردازد و همين طور اگر جامعه رفتار و گفتار و کرداري را در قالب سنت، اعتقاد يا الزام (اعم از قانوني يا اجتماعي) ايجاد کرد، با واکنش افراد و فرهنگ ها مواجه و نسبت به پايداري يا تعديل و تعليق آن اقدام مي کند.

در چنين جامعه اي هيچکس متوقع نيست که در برابر گفتار و رفتار و کردار خود واکنشي نداشته باشد.  حرف اساسي در اين زمينه اين است که فرهنگ ارتباط دو سويه کنش و واکنش در جامعه بايد جايگاه پيدا کند و همه در رويداد ها خود را سهيم و شريک بدانند و با ملاحظه آثار عمل خود به تصحيح و تکميل آنها بپردازند ، در اين صورت به سمت بلوغ اجتماعي، بلوغ سياسي و بلوغ فرهنگي پيش خواهيم رفت.

در مورد اشتغال  و اقتصاد  و اوقات فراغت هم، چنين مسائلي وجود دارد .يکي از مسائل مهم و قابل تعمق در شرايط امروز جامعه ما ، مسئله جوانان و اشتغال آنها و چگونگي سپري شدن اوقات فراغت آنهاست،که اولي اقتصادي و دومي فرهنگي است.

رابطه کنش  وواکنش بين اشتغال و اقتصاد و خدمات  که در دهه 70 تعريف شده بود و در حال تعميق بود، به هر علت ضربه خورد و در حال حاضر تعريف شده نيست.از يک طرف با افزايش تقاضا براي آموزش عالي مواجهيم و از سوي ديگر هيچ فکري براي تغيير سطوح اشتغال و تعالي کيفي آن نکرده ايم .

مثلا اگر به اندازه کافي تحصيلکرده دانشگاهي در زمينه الکترونيک داريم، که داريم، استفاده از نيروهاي تجربي در مشاغل تصدي گري الکترونيک مثل نصب و نگهداري و نوسازي وسائل گسترده الکترونيکي ،که نتيجه آن کيفيت پائين خدمات و استهلاک  بالا و بهره وري  نازل است، چه معنايي دارد؟ چرا فارغ التحصيل الکترونيک دانشگاهي فقط به اشتغال دولتي چشم دوخته و بازار وسيع اشتغال اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و صنعتي فراروي خود را مورد توجه قرار نمي دهد؟ چون: اولا برايش تعريف نشده، ثانيا هويت شغلي متناسب با درجه تحصيلي اش در آن نمي يابد ، ثالثا حمايت نمي شود و ...  قبل از پيروزي انقلاب اسلامي منابع کشور صرف امور زير بنايي و سرمايه گذاري براي ايجاد و توسعه اشتغال نمي شد و اکثر منابع کشور صرف کار هاي خاص مي شد يا به  يارانه (سوبسيد) براي واردات مواد مصرفي اختصاص مي يافت ، در چنين شرايطي سيستم  بروکراسي منفي براي ايجاد اشتغال کاذب مورد توجه سياستگذاران بود.

عمده جوانان براي اشتغال متوجه سيستم هاي اداري و استخدامي دولتي بودند و اين رويه تبديل به يک فرهنگ شده بود و مسير مدرسه، دانشگاه و استخدام دولتي تنها بسته مشخص و تعريف شده و شناخته شده اشتغال براي گروه کثيري از مردم بود که وارد بازار کار مي شدند.

بعد از انقلاب اسلامي و بويژه بعد از جنگ تحميلي ، منابع کشور صرف امور زير بنايي و توسعه آنها شد و  زير بناها نيز زمينه ساز اشتغالات تخصصي فراوان در ابعاد مختلف قرار گرفت و نيروهاي آماده ورود به بازار کار به خصوص اگر صاحب تخصص بودند به اين مسير هدايت و خود در انتخاب شغل فعال مي شدند.

کارگاه ها، کارخانه ها، موسسات توليدي خدماتي وسيعي متناسب با اين بازار در حال شکل گيري بود و اين نوع اشتغالات مورد حمايت سياستگذاران قرار مي گرفت.به عنوان نمونه سياستگذاري شد که در عينک سازيها و عينک فروشي ها وجود يک يا چند متخصص اپتيک الزامي است، فارغ التحصيلان اين رشته به راحتي جذب و محافظت مي شدند، چون شرط تداوم فعاليت وجود چنين نيرويي بود و وجود چنين نيرويي کيفيت کار را افزايش مي داد و افزايش کيفيت به جذب مشتري و در آمد بالاتر منتج مي شد، فارغ التحصيلان اپتيک اين  مسير را يکي از مسيرهاي اشتغال خود مي شناختند.

اين روند به هر علت در دوره جديد تخريب، به هر علت بنگاه هاي کوچک تضعيف و به تعطيلي کشانده شدند يا تعطيل شدند!  بنگاه هاي اقتصادي و خدماتي بزرگ در اختيار گروه هاي خاص قرار گرفته است و اين بنگاه ها ظرفيت هاي اشتغال خود را به گروه هاي خاص بدون توجه به سياستگذاري هاي عمومي اختصاص مي دهند و اين مسئله دامنه بيکاري ها را وسيع و عوارض ناشي از آنرا در جامعه توسعه مي دهد.بايد به فکر اداره جامعه بود; تفکر اداره ذهنيت ها به جاي اداره جامعه، جز خسارت چيزي به دست نخواهد داد.

كيهان:فتنه افيوني!

«فتنه افيوني!»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن مي خوانيد؛رويكرد دشمنان قسم خورده نظام جمهوري اسلامي سالهاست كه به سمت و سويي غير از گزينه نظامي متمركز شده و از آن به عنوان «جنگ نرم» ياد مي شود اما فتنه سال گذشته روشن تر از پيش ابعاد اين جنگ نرم را به تصوير كشاند.

ائتلاف گروهك هاي ضدانقلاب، سلطنت طلب ها، منافقين، بهايي ها، سكولارها، تروريست ها و... كه از حمايت همه جانبه نظام سلطه در رويارويي با ايران اسلامي برخوردار بودند نشان داد كه جريان استكبار و دنباله هاي بيروني و داخلي آن تنها به دنبال تضعيف ساختار نظام جمهوري اسلامي هستند تا به زعم خودشان تغيير رژيم در ايران را عملياتي كنند.

آرزويي كه در تحقق آن ناكام ماندند و امروز پس از آنكه مردم در 9 دي و 22 بهمن با مشاركت دهها ميليوني «مرگ فتنه» را اعلام كردند مديريت بيروني فتنه عجزآلود به اين مسئله اعتراف دارد كه در به سرانجام رساندن فتنه شكست خورده و توانمندي و اقتدار ايران بيش از گذشته در منطقه و عرصه بين المللي افزايش يافته است تا جايي كه فريد زكريا سردبير مجله نيوزويك و از مشاوران ارشد دولت اوباما، همين اواخر در واشنگتن پست مي نويسد: «توهم انقلاب مخملي در ايران نظير اروپاي شرقي اشتباه است، من از حاميان جنبش سبز هستم اما فكر نمي كنم اين جريان مي توانست از پس سرنگوني جمهوري اسلامي برآيد... جمهوري اسلامي هم پشتوانه مذهبي و هم پشتوانه ملي مردم را با خود دارد.»

جالب اينجاست كه مجله آمريكايي «فوربس» نيز هفته گذشته طي تحليلي به آرزوها و روياهاي خود پرداخت و در كمال ضعف و ناتواني و با اين خيال خام كه چقدر خوب مي شد تغيير رژيم در ايران محقق مي گشت! نوشت؛ «تصورش را بكنيد تغيير رژيم در ايران چه تحولاتي را براي ما آمريكايي ها در دنيا بوجود مي آورد»!

نمونه ها و كدها درباره استيصال و سردرگمي دشمنان تابلودار نظام بخصوص آمريكايي ها و صهيونيست ها در رويارويي با نظام جمهوري اسلامي ايران فراوان است و موارد اشاره شده تنها مشتي از خروارها و اندكي از بسيارها است.

اما آنچه كه از فتنه 88 بايد آموخت اين است كه عليرغم ناكامي دشمنان در اجرايي كردن اهدافي كه براي آن ماهها و سال ها طرح ريزي و برنامه ريزي كرده بودند خط دشمني آنها عليه جمهوري اسلامي ادامه خواهد داشت و از هر شيوه و تاكتيكي استفاده خواهند كرد.
در اين ميان در پهنه و گستره «جنگ نرم»، هوشياري و هوشمندي در برابر شيوه ها و شگردهاي پيش رو ضرورتي اجتناب ناپذير است. از جمله تاكتيك هاي امروز دشمنان در عرصه ناتوي فرهنگي كه از توطئه بزرگ آنها حكايت دارد مقوله ترويج مواد مخدر در ايران است. هوشمندي در برابر اين توطئه كه شواهد و قرائن بي شماري بر آن دلالت دارد مي طلبد تا راهكارهاي جدي براي مقابله با اين دسيسه طراحي و تعبيه شود چرا كه عقبه اين مسئله به فتنه گري هاي آمريكا و متحدانش برمي گردد كه در شرايط كنوني شتاب گرفته است.

1- مسئله اصلي اين است كه چرا پس از 8 سال حضور اشغالگران آمريكايي در افغانستان- از سال 2001- اكنون توليد موادمخدر همچنان در حال افزايش است و قيمت آن كماكان كاهش مي يابد؟ آيا اين افزايش توليد و كاهش قيمت چيزي جز آن است كه اين ماده افيوني و خانمان سوز به راحتي در دسترس جوان ايراني قرار بگيرد؟

البته هفته گذشته يك عضو برجسته فراكسيون حزب الله لبنان نيز از برنامه ريزي آمريكا براي ترويج موادمخدر در اين كشور پرده برداشت و تصريح كرد، واشنگتن بصورت برنامه ريزي شده به گسترش موادمخدر در ميان جوانان لبناني اقدام مي كند.

2- اين مسئله وقتي جدي تر و حساس تر مي شود كه هفته پيش حامد كرزاي رئيس جمهور افغانستان در اجلاس سالانه روزجهاني مبارزه با موادمخدر (26ژوئن) رسماً فاش كرد كه اشغالگران سالانه از توليد موادمخدر 60 تا 100 ميليارد دلار كسب درآمد مي كنند و افغان ها قربانيان اين تجارت مافيايي هستند.

اكنون در شرايطي كه توليد موادمخدر در كشور افغانستان طي 8 سال گذشته دهها برابر افزايش يافته و از سويي سود كلاني نيز نصيب اشغالگران آمريكايي مي كند و آنها در نهايت آن را به عنوان اهرمي بر ضد جمهوري اسلامي و حزب الله و جريان مقاومت به كار مي بندند براي شيوه مقابله با اين توطئه و دسيسه چه راهكارهايي اتخاذ شده است؟
3- در امر مبارزه با موادمخدر تلاش هاي ارزنده و ارزشمندي از سوي نيروي انتظامي انجام شده است به طوري كه نيروي انتظامي در كشف موادمخدر و مبارزه با اين پديده شوم كارنامه درخشان و تحسين برانگيزي دارد كه آمارها بهترين گواه و شاهد آن هستند.

به عنوان نمونه- و تنها نمونه- طي سه ماه گذشته به گفته رئيس پليس مبارزه با موادمخدر نيروي انتظامي، 108 تن انواع موادمخدر در كشور كشف شده و 2 هزار و 178 باند توزيع موادمخدر متلاشي گشته است و در اين مدت بيش از 52هزار نفر از توزيع كنندگان، خرده فروشان و سوداگران مرگ توسط پليس دستگير و براي سير مراحل قانوني تحويل مراجع قضايي شده اند.

قوه قضائيه هم در راستاي مبارزه با موادمخدر عزم خود را جزم نموده است به طوري كه رئيس دستگاه قضا اخيراً تاكيد كرد، كوچك ترين ترديدي در مجازات مجرمان موادمخدر نخواهيم كرد.

از سوي ديگر؛ ستاد مبارزه با موادمخدر نيز براساس برنامه ها و سياست هاي تدوين شده اقدامات مطلوبي را در كارنامه خود به ثبت رسانده است.

مجموعه اين اقدامات و تلاش هاي گسترده و شبانه روزي نهادهاي مختلف در كشورمان باعث شده است تا سازمان ملل متحد در اوايل ماه جاري طي گزارشي رسمي اعلام نمايد كه جمهوري اسلامي ايران در صدر كشورهاي جهان در زمينه كشف موادمخدر و مبارزه با اين پديده شوم قرار دارد.

اما اين پرسش مطرح است كه عليرغم پيشتازي ايران در كشف و مبارزه با موادمخدر و مجموعه تلاش هاي نيروي انتظامي، قوه قضائيه و ستاد مبارزه با موادمخدر در داخل كشورمان؛ آيا توطئه آمريكا و چند كشور همدست او در اين زمينه به طور كامل عقيم و ابتر گشته است؟

4- اين نكته را بايد نصب العين نمود كه دشمني نظام سلطه به سركردگي آمريكا با نظام جمهوري اسلامي پاياني ندارد چرا كه ماهيت باج خواهانه، افزون خواهي و غارتگري و چپاولگري آنها تغيير نخواهد يافت و در ديگرسوي، ماهيت عدالت طلبانه و ظلم ستيز ايران اسلامي كه همچون خار در چشم و استخوان در گلوي مستكبرين و زياده خواهان است تغيير نمي يابد و از همين روي دشمنان و معاندان نظام جمهوري اسلامي سعي خواهند كرد ماهيت اسلامي و عدالتخواهانه ايران را كه امروز منادي بيداري اسلامي در سطح منطقه و بين المللي است مسخ نمايند.

در اين كارزار پرخطر از هيچ حربه و اهرمي چشم پوشي نخواهند كرد و از جمله آنها مواد مخدر صنعتي است كه از طريق لابراتوارهايي كه در خارج از مرزهاي ايران راه اندازي كرده اند به جنگ باورها و عقايد جوانان ايراني خواهند آمد.

از همين رهگذر است كه بايد دريافت مجموعه اقدامات و تلاش هاي صورت گرفته در امر مبارزه با مواد مخدر هرچند مطلوب بوده و شرط لازم است اما شرط كافي نيست. بايد نگاه به مقوله مبارزه با مواد مخدر از سطح برخورد انتظامي يا قضايي به نگاه «امنيت ملي» متحول شود كه البته تاكيد مسئولان انتظامي و قضايي نيز بر اين نكته متمركز شده است.

بنابراين با توجه به پشت پرده مسئله مواد مخدر كه سردمداران اصلي توليد، توزيع و ترويج آن آمريكايي ها و صهيونيست ها هستند بايد ستاد مبارزه با مواد مخدر بيش از گذشته به فعاليت هاي خود در اين زمينه عمق ببخشد و حتي دستگاه ديپلماسي كشور در اين مسئله ورود نمايد و با رايزني هاي خود در سطح منطقه و فرامنطقه اي توطئه آمريكايي ها و ناتو را برملا نمايد چرا كه با توجه به موارد ياد شده، اقدامات تك بعدي و تصميمات سطحي و جزيره اي در مبارزه با مواد مخدر به عنوان اهرم جنگ نرم كافي به نظر نمي رسد.

ستاد مبارزه با مواد مخدر بايد عزمي ملي درخصوص مبارزه با مواد مخدر ايجاد نمايد و دستگاه ها و نهادهاي مرتبط را بيش از گذشته با هم هماهنگ نمايد تا مجموعه اقدامات آنها در قالب يد واحده اي، خروجي موثر و كارگشايي در امر مبارزه با مواد مخدر داشته باشد و تنها در اين صورت است كه فتنه مواد مخدر كه با مديريت جريان استكبار «بي تفاوتي» و «بي هويتي» جوانان ايراني را برآورد كرده است ابتر خواهد ماند.

تهران امروز:خودتحريمي در صنعت را پايان دهيم

«خودتحريمي در صنعت را پايان دهيم»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم بهروز صادقي است كه در آن مي‌خوانيد؛در شرايطي كه دشمنان قسم خورده كشورمان سعي دارند با تحريم‌هاي يك‌جانبه اقتصاد كشور را با مشكل مواجه كنند، بايد دريابيم كه بهترين راه براي براي برون‌رفت از اين تحريم‌ها، كمك به چرخش صنعت و توليد ملي است. هرچند كه تحريم‌ها كارساز نخواهند بود و حتي موجب رسيدن به دستاوردهايي در صنعت كشور مي‌شود اما اگر در داخل كشور خودتحريمي را براي صنعت در پيش بگيريم به سياست‌هاي تحريمي كمك خواهد شد و آب به آسياب دشمن خواهيم ريخت.

امروز براي كمك به صنعت كشور، بيش از گذشته نياز به تدوين يك بسته پشتيباني مشخص براي حمايت از واحدهاي توليدي بخش خصوصي احساس مي‌شود. در اين شرايط نگاه سيستم بانكي و مالي به صنعت بايد تغيير كند. نگاهي كه متاسفانه در دو سال اخير به‌وجود آمده است و همچنان ادامه دارد، موجب كم‌رونقي توليد در كشور شده است.

تصميم‌گيران در اين زمينه بايد بدانند كه اين نگاه به نفع توليد نيست. موضوع ديگر اين است كه فضاي كسب و كار در كشور بايد تغيير كند تا بتوانيم با بهبود فضاي كسب و كار به رونق اقتصادي برسيم. اصلاح اين موارد به همراه موضوعات مهم ديگر نياز به تدوين بسته حمايتي درست و مشخص با كمك كارشناسان بخش خصوصي را اثبات مي‌كند.

در اين شرايط است كه مي‌توانيم به نجات واحدهاي توليدي از بحران اميدوار باشيم. مردم ما و صنعتگران ما زماني كه قرار بود در جبهه‌ها به عنوان سرباز و رزمنده‌اي دلاور از كشور دفاع كنند، از اين كار دست نكشيدند. امروز هم كه عرصه توليد و كارخانه‌ها به عنوان جبهه مشخص دشمن قرار گرفته است، توليدكنندگان همچون هشت سال دفاع مقدس، در اين جبهه جانفشاني مي‌كنند.

چرخش اقتصاد سرعت خواهد يافت به شرط آن‌كه دولت و همه تصميم‌گيران صنعتي كشور بپذيرند كه اين بخش عظيم نيازمند حمايت و آشكار شدن مسير آينده است.در طول چند سال گذشته و در شرايط بحران اقتصادي جهان از ميان 135 كشور جزو نادرترين كشورها بوديم كه هيچ حمايت مالي از توليد نصيبمان نشد. و دولت در اين زمينه اقدامي صورت نداد و توليدكنندگان در توفان حوادث تنها ماندند. در شرايط امروز هم شاهد مشكلات تحريم هستيم. اگر در اين صورت دست به دست هم دهيم رونق شكل خواهد گرفت. به شرط آن‌كه با تدوين بسته حمايتي دقيق از توليد داخل و اجراي آن نگاه فرهنگي به توليد داخلي و نگاه فرهنگي به مصرف توليد داخل در كشور نهادينه شود. اين بسته مي‌تواند مشكلاتي كه در طول چند سال اخير براي صنعت كشور بروز يافته است را حل و فصل كند.اتاق بازرگاني ايران نيز براي برون رفت از اين مشكلات دو طرح را پيشنهاد كرده است كه كار كارشناسي دقيقي روي آن‌ها انجام شده است.

طرح برون‌رفت از تحريم بانكي كه پس از شش قفله شدن خزانه بانك مركزي در زمان رياست آقاي مظاهري رخ داد، را آماده كرديم چراكه معتقديم كمك به نقدينگي بنگاه‌ها اولين قدم براي بهبود شرايط است. پيشنهاد بعدي اتاق، خريد دين سرمايه در گردش توسط بانك مركزي است كه تشريح آن در اين مرقومه نمي‌گنجد.مشكل ديگري كه انتظار رفع آن را داريم، نرخ سود بانكي است.

طي چند سال گذشته به بهانه افزايش نرخ تورم، بانك‌ها عملا نرخ بهره بانكي را بالا بردند. در حال حاضر به غير از بانك صنعت و معدن هيچ بانك ديگري تسهيلات با سود 12 درصد ارائه نمي‌كند. امروز در شرايطي كه نرخ تورم تك رقمي اعلام شده است انتظار اين است كه بر اساس همان فرمول گذشته، نرخ سود بانكي پايين بيايد. در حالي كه نرخ سود 26 تا 30 درصد كه امروز توسط بانك‌ها اجرا مي‌شود، نه براي بانك‌هاي ما توليد ثروت مي‌كند نه براي صنعت چرخش توليد.

لازم به تاكيد است كه امروز بايد كشور با يك حركت درست و منطقي تصميم بگيرد كه مي‌خواهد منافع ملي را سرلوحه قرار دهد يا منافع بخشي. قطعا منافع بخشي نمي‌تواند كارساز باشد و مشكلات عمومي را برطرف كند. پس بايد با سياست‌گذاري حساب‌شده نقشه راه توليد را در يك بسته پيشنهادي كارشناسي شده، ترسيم كرد تا در شرايط تحريم‌هاي جهاني، بتوانيم خود را از خودتحريمي نجات دهيم.

وطن امروز:بزرگ ترين لكه كارنامه دموكرات‌ها

«بزرگ ترين لكه كارنامه دموكرات‌ها»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي وطن امروز به قلم مهدي فتحي است كه در آن مي‌خوانيد؛حادثه نفتي که در جنوب آمريکا و در خليج مکزيک اتفاق افتاده است، بزرگ‌ترين فاجعه و حادثه زيست‌محيطي در تاريخ آمريکا به حساب مي‌آيد و با وجود آنکه مدت‌ها از وقوع اين حادثه مي‌گذرد، نه دولت آمريکا و نه شرکت بريتيش پتروليوم نتوانسته‌اند اين بحران زيست‌محيطي را مهار کنند و به نوعي از نشت نفت جلوگيري کنند.

اين مساله روي زندگي مردم جنوب آمريکا و حواشي خليج مکزيک تاثيرگذاربوده و صدمات بسيار زيادي را به کسب و کار مردم وارد آورده،همچنين ضررهاي جبران‌ناپذيري را به محيط زيست منطقه وارد کرده و تقريبا در اين مدت دولت آمريکا و همچنين شرکت‌هاي نفتي تنها تماشاچي اين صحنه و رويداد بودند و تمام اميد خود را به شرکت بريتيش پتروليوم بسته بوده که اين شرکت بتواند از اين فاجعه زيست‌محيطي جلوگيري کند و در نهايت پس از اينکه 2 ماه به تماشاي اين رويداد نشستند به اين نتيجه رسيدند که اين شرکت هم قادر نيست از اين فاجعه زيست‌محيطي جلوگيري کند و در نهايت دولت آمريکا که خودش هم فناوري لازم را در اختيار ندارد از ساير کشورهاي دنيا خواسته است در اين رابطه به دولت آمريکا کمک کنند.

اين رويداد نشان داد، آمريکا هم امروز کشوري است که به ديگر کشورها و دولت‌ها نيازمند است و آن تصويري که از آمريکا ارائه داده بودند، به عنوان کشوري که مي‌تواند تمام مشکلات را حل و فصل کند و به هيچ کشور ديگري احتياج ندارد و در دنياي امروز تک‌قطبي عمل مي‌کند، خدشه‌دار شد و اين رويداد نشان داد، آمريکا هم در کره زمين يک کشور منحصر به فرد نيست و براي بقاي خود به ساير کشورها نياز دارد. اين حادثه همچنين نشان داد، سياست دولت فدرال آمريکا که به دنبال آن بود تا در خاک مناطق مجاور آمريکا به دنبال ذخاير نفتي باشد، شايد در آينده تغيير پيدا کند و آنها به اين نتيجه برسند که استخراج انرژي هزينه سنگيني براي اين دولت دربردارد و ديگر اجراي چنين طرحي را در مناطق مجاور تشويق نکنند که به هر تقدير اين مساله موجب بروز اختلافات بسياري ميان دولت آمريکا و شرکت‌هاي نفتي خواهد شد.

همچنين اين رويداد به نوعي وابستگي دولت آمريکا را به منابع انرژي در آينده تشديد مي‌کند و به نظر مي‌رسد آمريکايي‌هايي که در دولت‌هاي اوباما و جورج بوش دنبال اين بودند که وابستگي خود را به منابع انرژي منطقه خاورميانه کم کنند، اين رويداد نشان داد که وابستگي آنها در آينده هم به اين منطقه ادامه خواهد داشت. اين بدان معنا نيست که آمريکايي‌ها بتوانند در کوتاه‌مدت وابستگي‌هاي انرژي خود را از اين بخش از دنيا کم کنند، زيرا آمريکايي‌ها حدود 20 ميليون بشکه نفت تقريبا در روز مصرف مي‌کنند که حدود 7 ميليون از اين 20 ميليون در داخل توليد مي‌شود و مابقي آن را از کشورهاي مختلف دنيا از جمله آمريکاي‌لاتين و جنوبي و کشورهاي خاورميانه وارد مي‌کنند. به اين جهت وابستگي‌هاي نفتي آمريکا در آينده ادامه خواهد يافت در عين حال در داخل آمريکا هم مردم اين کشور بي‌توجهي اين دولت را نسبت به خود به وضوح مشاهده کردند و ديدند که دولت اوباما نيز در ادامه مشي ساير دولت‌ها نسبت به محيط‌زيست آمريکا و مردم اين کشور بي‌توجه است و نتوانسته با مسؤوليت و کارآمدي نسبت به حل مشکلات مردم اقدام کند و در کوتاه‌ترين زمان ممکن به فرياد مردم برسد چرا که يکي از ضعف‌هاي دولت فدرال هميشه اين بوده است که هنگامي كه حادثه، رويداد يا فاجعه‌اي در آمريکا و در بخش‌هاي محيط‌زيستي رخ داده است، نتوانسته به نحو احسن به مردم کمک کند و حتي در چند مرحله که توفان‌هاي مختلفي در منطقه رخ داده است، مردم منطقه بين کشور کوچک کوبا و آمريکا مقايسه‌اي انجام مي‌دادند و مي‌گفتند که دولت کوبا با وجود اينکه از تکنولوژي‌ها و فناوري‌هاي پيشرفته برخوردار نيست اما بهتر مي‌تواند از مردم خود در مقابل حوادث طبيعي دفاع کند و دولت آمريکا از چنين توانايي‌اي برخوردار نيست.

البته يکي ديگر از دلايل اين ناکارآمدي را مي‌توان اينگونه توضيح داد که به نظر مي‌رسد روحيه همکاري جمعي و کمک کردن به مردم به دليل تفکر فردگرايانه يا حفظ منافع کمپاني‌ها در آمريکا وجود ندارد و دولت فدرال هم در طول سال‌هاي گذشته در اين زمينه اقدامي مثمر ثمر به عمل نياورده است.

در مجموع اين رويداد محيط زيستي ناکارآمدي دولت اوباما را براي افکار عمومي مردم آمريکا به اثبات رساند و شايد يکي از بزرگ‌ترين ضرباتي که در طول 5/1 سال گذشته باراک اوباما رئيس‌جمهور اين کشور متحمل شده و به اعتبار شخص رئيس‌جمهور و اعتبار دموکرات‌ها وارد آمده، همين موضوع باشد. با توجه به اينکه شرکت نفتي بريتيش پتروليوم نقش اصلي را در اين رويداد ايفا کرده، در روابط ميان انگليس و آمريکا هم تاثيرات و تغييراتي به وجود آمده است. اين رويداد و همهمه‌هايي که در داخل کشور انگليس به گوش مي‌خورد، نشان مي‌دهد که حتي امروز محافظه‌کارها که تقريبا اکثريت قدرت را در دولت ائتلافي انگليس در دست دارند، به اين نتيجه رسيده‌اند که روابط دوسوي آتلانتيک (لندن- واشنگتن) ديگر جوابگوي منافع مردم انگليس نيست زيرا تقريبا در 50 سال گذشته در دولت‌هاي مختلف و بويژه در دولت بلر، دولت انگليس دنباله‌رو حکومت آمريکا و مناطق مختلف دنيا بوده و بعد که آمريکايي‌ها در اقدامي پيروز مي‌شدند يا عملياتي انجام مي‌دادند يا در جبهه سياسي و اقتصادي طرحي را اجرا مي‌کردند، انگليسي‌ها هم سهم اندکي از دستاوردهاي آمريکا را مي‌گرفتند اما اکنون محافظه‌کاران تحت تاثير تفکري که حزب

ليبرال- دموکرات در دولت جاري کرده و مخالفت‌هايي که مردم انگليس با سياست‌هاي يکجانبه‌گرايانه آمريکا بروز دادند و همچنين فرآيندي که در دنيا تحت عنوان دولت‌هاي رو به رشد يا آينده‌دار مثل چين، هند، نيجريه، مکزيک و... آغاز شده، تا حدودي از مواضع خود عقب‌نشيني کرده‌اند. اين عوامل روي هم رفته موجب شده‌ است به تدريج در درون انگليس هم اين تفکر در قالب سياستگذاري‌ها وارد شود و ديگر بريتانيايي‌ها تمايل ندارند مانند گذشته بنشينند و ببينند که در واشنگتن چه تصميمي گرفته مي‌شود و پس از آن خود و تصميماتشان را با ايالات متحده هماهنگ کنند.

البته به نظر مي‌رسد روند تغيير سياست در لندن، فرآيندي آرام و بسطي خواهد بود و اينچنين نيست که در کوتاه‌مدت فاصله عميقي ميان لندن و واشنگتن ايجاد شود ولي به نظر مي‌آيد استارت يا جرقه اوليه آن در نزد افکار عمومي و در ساختار سياستگذاري اين کشور زده شده و دنياي آينده دنيايي است که به نظر مي‌رسد بيشتر به اين سمت حرکت کند که اين قدرت و استعمارگر دنياي قديم يعني انگليس و قدرت دنياي امروز يعني آمريکا که آن هم با توجه به ظهور قدرت‌هاي جديدي که در حال رشد هستند، به نسبت قدرتش در عرصه‌هاي مختلف سياسي، اقتصادي و ديپلماتيک کاهش يافته، در آينده نزديک به جاي نزديک شدن به يکديگر به همين اندازه به تدريج از هم فاصله بگيرند.

جمهوري اسلامي:فأين تذهبون؟

«فأين تذهبون؟»عنوان سرمقاله‌‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛
"اكنون كه رهبر بزرگ و زعيم عاليقدر، امام خميني بنابه حق شرعي و قانوني خويش در اين موقعيت حساس و تعيين كننده و تاريخي، جناب آقاي مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن وابستگي حزبي به رياست دولت موقت انقلابي، شرعي و قانوني، برگزيده اند، ما اين انتصاب انقلابي و تاريخ ساز را به ملت شريف و فداكار ايران تبريك مي‌گوييم و از آن جا كه به فرمان آيه شريفه "اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولي الامر منكم" اطاعت از اين امر را وظيفه شرعي و عقيدتي خود به شمار مي‌آوريم و از آن جا كه برطبق اصول والاي اسلام و به خصوص مذهب شيعه كه مرجعيت عالي آن به عنوان نيابت از امام، حق عزل و نصب دارد وظيفه خود مي‌دانيم كه به برادر ارجمند آقاي مهندس بازرگان اطمينان دهيم كه هرچه بيشتر در جهت رسالت مكتبي و تشكيلاتي كه نهضت آزادي ايران بردوش دارد بر تلاش‌هاي خود بيفزاييم تا ايشان با فراغ خاطر و بدون نگراني به ماموريت خطيري كه برعهده دارند بپردازند".

تصور نكنيد كه اين بيانيه را يك نهاد انقلابي از حوزه علميه قم صادر كرده يا مربوط به يك انجمن اسلامي معتقد به ذوب شدن در ولايت فقيه است. خير، اين بيانيه، همانگونه كه از آخرين فراز آن مشخص است، توسط گروه "نهضت آزادي ايران" در 15 بهمن 1357 به مناسبت انتصاب مهندس مهدي بازرگان به نخست وزيري دولت موقت صادر شده و از اسناد مهم تاريخ انقلاب اسلامي ايران محسوب مي‌گردد.

اين بيانيه را به اين دليل اكنون در صدر اين مقاله آورده‌ايم كه اشاره‌اي داشته باشيم به سياست يك بام و دو هواي گروه "نهضت آزادي ايران" كه اين روزها بعضي از سران آن، لابد با استفاده از شرايط پيش آمده، اعتقاد به ولايت فقيه را مذمت مي‌كنند و اين اصل قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران را با سلطنت مقايسه مي‌نمايند و شرح كشافي در اين زمينه و اين مقوله براي انتشار به سايت‌هاي خارج از كشور مي‌دهند و متوليان آن سايت‌ها هم براساس ماهيت ضد انقلابي خود آنرا بدون كم و كاست و بدون حاشيه و نقد منتشر مي‌كنند.

انقلاب و نظام جمهوري اسلامي در طول قريب 32 سال عمر خود، با اين قبيل تعرض‌ها بسيار مواجه شده لكن نكته قابل توجه اينست كه چنين مطالبي توسط كساني ابراز مي‌شود كه خود در زمره اولين گروه‌هائي بودند كه ولايت فقيه را "حق شرعي و قانوني" دانسته، استفاده امام خميني از اين حق را براي انتصاب مهندس بازرگان يك اقدام "انقلابي و تاريخساز" ناميدند، اطاعت از ولي فقيه را عمل به آيه شريفه "اطيعواالله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم" تلقي نموده، مرجعيت عالي شيعه (مشخصاً - امام خميني) را نايب امام زمان حق عزل و نصب دارد معرفي كردند و تصريح نمودند كه طبق اصول والاي اسلام به خصوص مذهب شيعه اطاعت از امر چنين مرجعي را "وظيفه شرعي و عقيدتي خود به شمار مي‌آوريم".

براي توجيه اين دوگانگي آشكار فقط يك راه وجود دارد و آن اينست كه اين گروه آن زمان كه قرار بود از ولايت فقيه براي در اختيار گرفتن حكومت و قدرت بهره‌مند شود، آنرا قبول داشت و در عالي‌ترين سطح يعني ولايت مطلقه منطبق برنيابت امام زمان عليه السلام كه حق عزل و نصب قانوني و شرعي دارد و اطاعت از او واجب است آنرا مطرح و اعلام مي‌كرد و اكنون كه در قدرت نيست، چنين مصلحت ميداند كه آنرا از ريشه منكر شود و حتي با سلطنت مقايسه‌اش كند و كشور را از رهگذر آن در معرض خطر بداند!

اين سياست يك بام و دو هوا هنگامي شگفت انگيزتر مي‌شود كه توجه نمائيم بيانيه "نهضت آزادي" كه امام خميني را نايب امام زمان و داراي حق عزل و نصب و واجب الاطاعه دانسته و اين حق را علاوه بر شرعي بودن "قانوني" هم معرفي كرده، مربوط است به زماني كه هنوز قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي تدوين نشده بود و اصولاً نظام جمهوري اسلامي مستقر نگرديده بود و حتي هنوز رژيم شاهنشاهي ملغي اعلام نشده بود، يعني 15 بهمن 1357، يك هفته قبل از سقوط رژيم شاهنشاهي! حال همين گروه، حاضر نيست قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي، كه مردم به آن رأي داده‌اند و اصل نظام و قانون اساسي آن جداگانه به نظرخواهي مردم گذاشته شده و طبق همه‌ي قوانين بين‌المللي كاملاً رسمي و قانوني است، را به رسميت بشناسند و خود را به لوازم آن ملتزم بدانند.

آنچه مي‌تواند اين پيروان "سياست يك بام دو هوا" را به اين موضعگيري خلاف قانون و خلاف واقع كشانده باشد، قاعدتاً اينست كه جمع بندي آنها از حوادث يكسال اخير و بروز اختلاف بر سر مسائل انتخابات رياست جمهوري دهم چيزي شبيه جمع بندي اوباما و نتانياهو و ساير سران قدرت‌هاي استكباري است كه نظام جمهوري اسلامي را در سراشيبي سقوط تصور مي‌كنند و زمينه را درحال مهيا شدن براي بازگشت خود به قدرت مي‌بينند.

عيبي ندارد، از قديم گفته‌اند "آرزو بر جوانان عيب نيست" ولي شما اكنون پير شده‌ايد و آنهمه تجربه سه دهه گذشته را در بايگاني ذهن خود داريد و بارها ديده ايد كه امتحان‌هاي دشواري براي نظام جمهوري اسلامي و اين ملت و اين مسئولان پيش آمد و در همه‌ي نشيب و فرازها قدرت ولايت فقيه بود كه توانست مردم را به صحنه بياورد و توطئه‌ها را خنثي نمايد و نظام جمهوري اسلامي با قوت و قدرت بيشتر به راه خود ادامه دهد. با مشاهده همه‌ي اين واقعيت‌هاي روشن، آيا حق نداريم از فرزند آقاي بازرگان و فرزندان تشكيلاتي آقاي بازرگان بپرسيم چرا حاضر نيستند از اينهمه وسيله‌ي عبرت كه در طول 32 سال گذشته ديده ايد عبرت بگيريد و اين واقعيت را درك نمائيد كه نظام جمهوري اسلامي اكنون نه تنها در موقعيت تزلزل و سقوط قرار ندارد بلكه قدرتمندتر از هر زمان ديگري در استقرار و استحكام كامل بسر مي‌برد و اين شما هستيد كه بايد در نوع نگاه خود به مسائل و ارزيابي خود از شرايط تجديدنظر نمائيد؟

يادمان نرفته است كه در وقايع 18 تير سال 1387 دولتمردان آمريكائي و انگليس و اسرائيلي و حتي بعضي مسئولان آن زمان تركيه با شادماني اعلام كردند كه كار نظام جمهوري اسلامي تمام است و اين نظام درحال سقوط مي‌باشد، اما مردم با يك دعوت دو سطري، فقط دو سطري، رهبري به صحنه آمدند و دريائي مواج از انسانها تمام شهرها را فرا گرفت و طومار آن توطئه شوم درهم پيچيده شد. لااقل با ديدن آن صحنه كه جلوي چشمان شما رخ داد، حق اين بود كه دل به تحليل‌هاي دشمنان اين ملت خوش نكنيد و تحليل‌هاي آبكي سيا و موساد و انتليجنت سرويس درباره سقوط نظام جمهوري اسلامي شما را فريب ندهد.

از عجايب اينكه يكي از كهنسال‌ترين افراد همين گروه در مصاحبه‌اي كه هفته گذشته همين سايت از او منتشر كرده مطالب خلاف واقع زيادي گفته كه همه‌ي آنها با اسناد و مدارك موجود در تضاد آشكارند. او درباره فاجعه هفتم تير، شخص شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي و سازمان تروريستي منافقين اقدام به تحريف واقعيت‌ها كرده و از جمله گفته است در سالهاي 58 و 59 و 60 مجاهدين (منافقين) توسط طرفداران حزب جمهوري اسلامي ترور ميشدند و همين امر يكي از دلايل بروز انفجار هفتم تير است! درحالي كه همه ميدانند ماجرا كاملاً برعكس است و اين منافقين بودند كه مردم را ترور مي‌كردند و سر سفره افطار در ماه مبارك رمضان اعضاي خانواده را سر مي‌بريدند و در 30 خرداد 60 با كارد موكت بري در خيابان‌هاي تهران به جان مردم متدين طرفدار امام و انقلاب افتادند و آنها را به خاك و خون كشيدند.

همين شخص گفته است انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي كار مجاهدين خلق (منافقين) نبوده و محمدرضا كلاهي (عامل انفجار) تعليم ديده سازمان سيا بود كه در آلمان به آقاي بهشتي نزديك شده و مورد اعتماد ايشان بود! اينهم از همان دروغ‌هاي شاخدار است و اصولاً شهيد بهشتي چنين شخصي را نمي‌شناخت و معلوم نيست اين مطالب خلاف واقع را مصاحبه شونده از كجا آورده است درحالي كه منافقين اين جنايت را برعهده گرفتند و كلاهي عامل آنها بود.

عجيب‌تر اينكه اين شخص در مصاحبه خود به شهيد بهشتي نسبت ميدهد كه ايشان با اصل ولايت فقيه مخالف بودند و براي اثبات اين ادعاي خود داستان سرائي هم مي‌كند، درحالي كه شهيد بهشتي به شهادت آثاري كه از ايشان برجاي مانده و به شهادت مشروح مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي از جدي‌ترين طرفداران ولايت فقيه بود. اين مطالب، بارها در مقالات تحقيقي كه درباره افكار شهيد بهشتي منتشر شده با ذكر دقيق منابع آمده و قابل دسترسي همگان است.

هر چند اين مقوله نيازمند توضيح و تبيين بيشتر است تا جوانان امروز كه ممكن است از وقايع تاريخي سالهاي صدر انقلاب بي خبر باشند در جريان واقعيت‌ها قرار بگيرند و تاريخ نيز از آفت تحريف مصون بماند، لكن مجال اين مقاله بيش از اين نيست و كار توضيحي را به تاريخ نگاران و اهل تحقيق ميسپاريم.

در اينجا بر اين نكته تأسف بار نيز تأكيد مي‌نمائيم كه انتظار از انسان‌هائي كه خود روزي از رهگذر بركات نظام جمهوري اسلامي و فداكاري‌هاي مردم در مسند قدرت و مسئوليت بودند اينست كه حب و بغض‌ها آنها را به انكار واقعيت‌هاي تاريخي و ناديده گرفتن خدمات بي نظير امام كه با نجات دادن ملت ا يران از رژيم منحط ستم شاهي و ايجاد نظام جمهوري اسلامي بزرگترين خدمت را به اين ملت كرده‌اند و باعث تجديد حيات اسلام شده‌اند و به ملت‌هاي تحت ستم آموختند كه چگونه حق خود را از ستمگران بگيرند و در مقابل استبداد داخلي و استعمار خارجي بايستند، نكشاند.

اين كار بزرگ را نه مقتداي ملي گراها و نه هيچكس ديگر نتوانست انجام دهد. آنچه آن بازمانده نسل اول گروه نهضت آزادي نوشته و آن سايت مستقر در انگليس منتشر ساخته، چيزي است كه رژيم صهيونيستي اگر ميلياردها دلار خرج مي‌كرد نمي‌توانست از قلم و زبان يك ايراني در انكار خدمات امام خميني منتشر كند.

به متوليان آن سايت مستقر در پايگاه استعمار پير نيز اين هشدار را لازم ميدانيم بدهيم كه با شيوه‌اي كه شما در پيش گرفته ايد درباره اينكه به راهي قدم گذاشته ايد كه راه صهيونيسم اسم ترديدي به خود راه ندهيد. درست به همين دليل است كه شما و كساني كه مقالات و مصاحبه هايشان را در انكار واقعيت‌هاي تاريخي و خدمات امام و مباني بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي منتشر مي‌كنيد بايد خود را مخاطبان امروز "فأين تذهبون؟" بدانيد.

آفرينش:زنگ خطري براي مسئولان ورزش

«زنگ خطري براي مسئولان ورزش»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش است كه در آن مي‌خوانيد؛ جام جهاني 2010 با تمامي حوادث تلخ و شيرينش  روزهاي پاياني و سرنوشت ساز خود را پشت سر مي گذارد و به يقين اين بازيها و روند برگزاري آن مي تواند براي کشورهايي که در اين مسابقات حضور داشتند و حتي براي کشورهايي که غايب اين بازيها بودند ، دستاوردهاي مهمي به همراه داشته باشد.

در گام اول ، آنچه که براي فوتبال ما اهميت فراواني دارد ، نحوه عملکرد تيمهاي آسيايي است ، چرا که اين تيم ها رقباي جدي ما در مسابقات مهم قاره اي بوده و ما بايد با چشماني باز عملکرد آنها را زير نظر داشته باشيم.

بنابراين بايد بررسي کنيم :
1- تيمهاي آسيايي در جام جهاني چه کردند ؟
2- تا چه اندازه پيشرفت داشتند ؟
3- ما براي جبران عقب ماندگي چه برنامه ايي بايد داشته باشيم ؟

واقعيت انکار ناپذير اين است که ، تيم هاي ژاپن و کره جنوبي در اين دوره از مسابقات عملکرد مطلوبي به عنوان نمايندگان  آسيا داشتند و با اعتماد بنفس بالا، اراده قوي وارائه فوتبالي مدرن فراتر فوتبال قاره ظاهر شدند.

بازيهاي ديدني دو تيم ژاپن و کره جنوبي در افريقاي جنوبي و حضور آنها در مرحله دوم با تحسين جهانيان همراه شد .حتي شکست خفيف کره و ژاپن در اين مرحله مقابل اوروگوئه و پاراگوئه نيز باعث نشد تا کارشناسان از عملکرد اين دو نماينده شايسته آسيا ، تمجيد و ستايش نکنند .  بطوريکه بسياري از صاحب نظران در چهار گوشه جهان پس از شکست اين دو تيم در مرحله يک هشتم نهايي ، از آنها به عنوان مغلوباني سربلند ياد کردند.

البته در گذشته و در زمان عدم راهيابي تيم ملي به جام جهاني   در خصوص علل عدم موفقيت فوتبال کشورمان و حرکت رو به جلوي اين دوتيم در سالهاي اخير نوشتيم و تاکيد نموديم که اجراي برنامه اساسي و زيربنايي در دو کشور ژاپن و کره جنوبي يکي از علل و عوامل اين موفقيت ها مي باشد ، و هدف اصلي از اين نوشته  اين است که مسولان رده بالاي ورزش ، مديران فدراسيون فوتبال ، مديران باشگاهها ، کادر فني تيم ملي فوتبال ، مربيان و... ازتحولاتي که در ساير کشورهاي آسيايي رخ مي دهد ،  درس بگيرند و از امروز براي فردايي بهتر کمر همت ببندند.

از اين رو بايد بپذيريم درخشش دو تيم کره و ژاپن در جام جهاني زنگ خطر براي فوتبال ايران و ساير کشورهاي آسيايي مي باشد ، تيم هايي که امروز در جام جهاني در برابر تيم هاي مطرح جهان مي درخشند ، واز تيم هاي پرقدرت زهر چشم مي گيرند  ، بطور يقين در آينده با کوله باري از تجربه در عرصه رقابت هاي قاره اي حضور مي يابند و به راحتي تمامي عناوين مهم و افتخارات را مونوپول خود خواهند نمود.

بنابراين شرط عقل اين است ، تا بايک کار کارشناسي قوي به جاي انکه وقت و انرژي خود را  صرف  مسائل حاشيه اي نمائيم ، زنگ خطر اين حريفان را جدي گرفته و  براي مقابله با آنان و ديگر بزرگان آسيا ، تدابيري اصولي بينديشيم. بايد بپذيريم خيلي زود رقابت هاي جام ملتهاي آسيا  از راه خواهد رسيد و کره و ژاپن به همراه ديگر مدعيان قاره همچون عراق ، عربستان ،چين، استراليا ، کره شمالي ، ازبکستان با شرايطي آرماني قدم به اين مسابقات خواهند گذاشت .

متاسفانه در سالهاي اخير نسبت به چگونگي پيشرفت تيم هاي رقيب در آسيا توجه کافي و وافي صورت نگرفته و همين مسئله باعث عدم پيشرفت و افتخار آفريني فوتبال ايران در ميادين بين اللمللي گرديده و حال نياز است تا با برنامه اي مدون به جبران کم کاريهاي گذشته بپردازيم تا بار ديگر از اين پتانسيل قوي بهره لازم را جهت کسب افتخار براي فوتبال ايران  ببريم.

آرمان:جام جهاني فوتبال و آموزه‏هايي براي سياست

«جام جهاني فوتبال و آموزه‏هايي براي سياست»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آرمان به قلم
بهرام گلزاده است كه در ان مي‌خوانيد؛ فناوري ارتباطي و تکنولوژي هاي پيشرفته در دنيا در حال حاضر نقش بسيار مهم در شفافيت و نظارت و در عين حال توسعه و پيشرفت امور ايفا مي‌کنند و چشم‌هاي تيزبين ابزارهاي ارتباطي اعم از ديداري و شنيداري و نوشتاري آنچنان به دقت، نظارت بر رفتار بازيگران تمامي عرصه‌هاي زندگي را غيرقابل اجتناب کرده که با آناليز تمامي رفتارها فرصت هرگونه خطاي عمدي يا سهوي را از همه سلب مي‌کند و همگان را ملزم به پيروي از قواعد و مقررات و ضوابط و قوانين نموده و به پرهيز از هرگونه فاصله گرفتن اصول و خودمحوري و دوري از عملکرد سليقه‌اي رهنمون مي‌سازد.

به نظر نگارنده، جام جهاني فوتبال و اتفاقات پيرامون آن، مي‌تواند درس‌هاي بسيار ارزشمندي در عرصه سياست و کشورداري در اختيار همگان قدرت قرار دهد. اگر مستطيل ميدان رقابت يک مسابقه فوتبال در جام جهاني را به سرزمين جغرافيايي مجازي تشبيه کنيم مي‌توان تصور کرد که در اين ميدان، دو تيم فوتبال رقيب، نقش احزاب سياسي يا نخبگان و متخصصان را برعهده دارند، داوران فوتبال نقش مجريان قانون يا دستگاه قضايي و تماشاگران و مردم حاضر در استاديوم ورزشي نيز به عنوان افکار و وجدان عمومي ايفاي مسئوليت مي‌کنند. همچنين از کميته‌هاي برگزارکننده مسابقات، اعم از فدراسيون بين‌المللي فوتبال (فيفا) و ساير دستگاههاي دست اندرکار مي‌توان به عنوان مجريان و ناظران اين رقابت ياد کرد.

مجموعه اين عوامل و عناصري که نهايتا زمينه و بستر برگزاري يک مسابقه يا مجموعه‌اي از مسابقات را شکل داده و فراهم مي‌کنند، تلاششان بر اين است که با استفاده از آخرين فناوري‌هاي سخت افزاري و نرم افزاري نوين، رقابت ها را به بهترين و سالم ترين و عادلانه ترين شکل برگزار نمايند. و در اين بين در کنار تدارکات لازم براي انجام اين رقابت ها، نظارت بي عيب و نقص، بر صحت و سلامت مسابقات مهمترين و اصلي ترين جنبه کار را تشکيل مي‌دهد. در طول سالهاي اخير ملاحظه کرده‌ايم که هرچه ابزارهاي سخت‌افزاري و نرم افزاري از جمله وسايل ارتباط جمعي و فضاي مجازي و سايبر و اينترنت و در کنار آن، رسانه هاي ديداري و نوشتاري قوي تر و پيشرفته تر و مستقل تر بوده اند، سلامت برگزاري رقابت‌ها تضمين بيشتر يافته و نظارت دقيق تر شده است و راه هرگونه رفتار غيرورزشي و تباني و انحراف مسير مسابقات به سمت عملکردها و رفتارهاي غيرسالم و ناعادلانه کاهش چشمگيري يافته است.

در اين رقابت ها، از آنجايي که ابزارهاي دقيقي براي کنترل رفتار داوران رقابت به عنوان قضاوت کنندگان ميدان، ورزشکاران، به مثابه بازيگران عرصه رقابت و برگزارکنندگان رقابت ها به شکل خيره کننده اي توليد و توسعه يافته است ، لذا هرگونه رفتار و عملکرد مغاير با مقررات و قوانين، و موانع بر سر راه توسعه و پيشرفت اين رقابت ورزشي و هر رقابت ورزشي ديگر، از ديد تيزبين و نقاد و هشيار افکار عمومي يا همان بينندگان مسابقات و رقابت ها دور نيست.

در واقع ابزارهاي نرم افزاري و سخت افزاري اعم از اينترنت، دوربين هاي ثبت‌کننده اتفاقات، دستگاههاي رصد کننده نصب شده در ورزشگاهها، رسانه هاي مکتوب و پخش مستقيم مسابقات، فرصت هر گونه بي قانوني و سوءاستفاده، و اشتباهات سهوي و عمدي را تا حد بسيار بالايي از عناصر و عوامل مختلف اين رقابت ها در بخش هاي گوناگون، سلب کرده است. به همين دليل، همواره همگان، شاهد توسعه رقابت ورزشي و پيشرفت همزمان و قابل توجه، افزايش اعتماد عمومي، و رضايت مندي بيشتر طرفين رقابت و مردم و افکار عمومي به عنوان ناظران اصلي رقابت، بوده اند.

حال بايد ديد، اهميت و ويژگي اين نظارت حقيقي و مجازي و همگاني و شفاف، به واسطه ابزارهاي ارتباطي مدرن و رسانه هاي مکتوب و غيرمکتوب، و تاثير آنها بر پيشرفت و توسعه روزافزون و پيشگيري از هر گونه انحراف و تضييع حقوق، عقب ماندگي و اتفاقات ناگوار در ميدان هاي رقابت ورزشي و به تبع آن وحدت ملي و همدلي جهاني چيست؟ بي شک اين ويژگي از اين منظر قابل تامل است که ابزار ارتباطي مدرنِ در اختيار و رسانه هاي تخصصي ورزشي و افکار عمومي، با بهره گيري از آخرين متدها، تمامي حرکات و رفتارها را با دقت زير نظر دارند و هيچ پديده و واقعه اي از چشم آنان پنهان نيست و بلافاصله واکنش آنان را به دنبال دارد و همانند آيينه شفافي در جلوي ديدگان همگان قرار مي‌گيرد و اين ابزارها و سيستم هاي نظارتي قطعا وظيفه‌اي جز شفاف سازي و نمايش اتفاقات صورت گرفته ندارد. شما به اهميت دستگاههاي اسلوموشن و مونيتورها و تلويزيون هاي پخش همزمان مستقر در بام ورزشگاه‌ها که بخشي از اين تکنولوژي مدرن است توجه کنيد.

کوچکترين حرکت و رفتار تيم هاي رقيب در ميدان مسابقه و رقابت، و تک تک تصميمات داوران به عنوان قاضيان ميدان و عرصه رقابت و عملکرد برگزارکنندگان به عنوان مجريان و بخشي از ناظران رقابت ها ، و همچنين، اعضاي تيم هاي رقيب، به عنوان بازيگران عرصه رقابت، بلافاصله در اين دستگاهها به نمايش در مي‌آيد و در منظر ديد همگان قرار مي‌گيرد، به شکلي که صحت صحنه هاي تکراري رقابت، کوچکترين ترديد در ميان هيچ ناظر و بيننده اي ايجاد نمي کند و زمينه لازم قضاوت، و تميز حق از باطل را فراهم مي‌سازد.

نتيجه اينکه؛ تمامي عناصر و عوامل اين عرصه رقابت، از تيم هاي رقيب و بازيگران، داوران و قضاوت کنندگان و مجريان و برگزارکنندگان، به اين امر واقفند که در صورت بروز کوچکترين خطا، قصور، تصميم ناحق، رفتار غيرورزشي، تضييع حق، خروج از مسير عدالت، نابرابري، تبعيض، و .... مورد سوال و پرسش و يا مجازات قرار گرفته و از آنان سلب اعتماد خواهد شد. و از عرصه رقابت و حضور در اين قبيل ميادين، حذف خواهند شد و کسان ديگر جاي آنان را خواهند گرفت. و امکان هرگونه بي عدالتي و کم کاري از آنان سلب خواهد شد، مگر آنکه در طول زمان و بر اساس مقتضيات، با اصلاح روند و رفتار، و تطبيق خود با واقعيت هاي جامعه و خواست عمومي، فرصت دوباره اي براي حضور پيدا کنند. و در نهايت، ميدان ورزش و فرهنگ، همواره عرصه اي سالم و پيشرفته و تضمين شده براي رقابتي سالم در جهت ارتقاي فرهنگ و سلامت جامعه و به تبع آن پيشرفت و توسعه خواهد بود. و بي شک ارمغان اين آزادي و رقابت سالم و شفاف، براي جامعه، و نظارت دقيق افکار عمومي، چيزي جز امنيت، عدالت و پيشرفت و حاکميت قانون نخواهد بود.

حال اگر بخواهيم در مقام شبيه سازي و مقايسه برآييم، بايد گفت، در سياست و کشورداري نيز شرايط به همين گونه است. ابزارها و فناوري هاي ارتباطي همين نقش را ايفا مي‌کنند. همه چيز ر ا شفاف مي‌کنند. فرصت هرگونه خطاي عمدي يا سهوي را از بازيگران عرصه سياست يا همان احزاب سياسي رقيب و نخبگان، مي‌گيرند و آنان را وادار به اصلاح بيشتر امور و تدبير بيشتر و بهره گيري از مکانيسم ها و استانداردهايي مي‌کند که همراهي شان با مردم را تضمين نموده، و تمشيت امور مردم، سالم تر و بي نقص تر به حرکت خود ادامه داده، پاسخگويي به نهادهاي نظارتي و به ويژه مردم و افکار عمومي نيز با دليل و برهان کافي و قانع کننده باشد.

رسانه هاي تصويري و نوشتاري و به خصوص افکار عمومي، که اتفاقا از رسانه هاي مجازي و شبکه هاي اجتماعي بهره مندند، ابزاري است که نخبگان سياسي و سياستمداران، نمي توانند آن را ناديده بگيرند. اين ابزار و فناوري نوين، آنان را وادار مي‌کند که مسير خود را اصلاح کرده و در جهت خواست و منافع مردم و اراده عمومي حرکت نمايند و براي ماندن در عرصه سياست و رقابت سياسي، از هرگونه حرکتي که بر خلاف منافع عمومي و ملي است پرهيز کنند.
 
دنياي اقتصاد:كنكور و معضل آموزش عالي در ايران

«كنكور و معضل آموزش عالي در ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن مي‌خوانيد؛اين روزها کنکور سراسري در ايران برگزار شد و بخش قابل توجهي از جوانان ايران در يک رقابت نفسگير و فوق‌العاده سنگين شرکت کردند و نهايتا خانواده‌ها از يک فشار رواني غيرقابل توصيف يک ساله خلاص شدند.

از يک سو پديده کنکور بارزترين نماد يک موقعيت ممتاز غيرانحصاري و غيرتبعيض‌آميز به شمار مي‌رود؛ به طوري که مي‌توان آن را الگويي براي ديگر عرصه‌ها قلمداد نمود، اما از سوي ديگر شدت رقابت در اين بازار آنقدر بالا رفته که فشار رواني فوق‌العاده‌اي به داوطلبان و به تبع آنها خانواده‌ها وارد مي‌شود. فارغ از مساله برگزاري کنکور، نتايج آن و سرخوردگي‌هاي ناشي از آن نيز براي کساني که موفق نشده‌اند، باقي مي‌ماند که گاه مي‌تواند لطمات غيرقابل جبراني از حيث رواني و عزت نفس به افراد وارد کند، لذا نمي‌توان نسبت به اين قضايا بي‌تفاوت بود. پيش از هرچيز بايد تحليلي اقتصادي از اين مساله ارائه کرد.

شدت رقابت در کنکور ناشي از شدت تقاضا براي آموزش عالي رايگان است. ظاهرا مردم ايران معتقدند که دستمزد فرد تحصيل‌کرده و تحصيل‌نکرده تفاوت معناداري دارد و براي افراد مي‌صرفد که به جاي کار کردن وقت و زمان خود را صرف تحصيل کنند. مطالعات مختلف، مويد اين ديدگاه شهودي است که به دليل بالا بودن ميزان اشتغال در بخش دولتي و تاثيرگذاري سطح تحصيلات در دستمزد بخش دولتي، اين سيگنال به جامعه ارسال شده که تحصيلات دولتي به صرفه است.

مي‌توان ادعا کرد که در بخش غيردولتي نيز شاخص‌هاي ارزيابي هنوز خيلي کارآيي محور نيست و هنوز مبتني بر سيگنال‌هاي اسمي ‌ناشي از مدرک تحصيلي و ميزان سابقه کار است. نکته ديگري که بايد به آن توجه کرد، رايگان بودن آموزش عالي است. طبيعي است که هرجا خدمات رايگان عرضه شود، براي آن صف تشکيل مي‌شود، لذا نفس دولتي بودن دانشگاه‌ها از عوامل تشديدكننده تقاضاي بالا براي آموزش عالي به شمار مي‌رود.

در اينجا مجال طرح اين سوال نيست که آيا واقعا ضروري است تا دانشگاه‌ها دولتي و رايگان باشند؟ از يک سو، اين باور وجود دارد که آموزش عالي رايگان زمينه‌اي براي ارتقاي اجتماعي افراد ممتاز از قشرهاي پايين را فراهم مي‌آورد؛ اما از سوي ديگر، اين ديدگاه نيز جاي تامل دارد که چه لزومي‌ دارد از بودجه عمومي‌ که متعلق به همه جامعه است هزينه شود تا مهارت‌هاي بخشي از جامعه و به تبع آن درآمد و ثروت شان افزايش يابد؟ در سطح سياست‌گذاري نيز اين سوال مطرح است که با توجه به هزينه‌بر بودن دانشگاه و دانشگاه‌داري، آيا بهتر نيست دانشگاه‌ها خصوصي باشند و دولت بودجه‌هايي از اين دست را در سطوح آموزشي پايين‌تر هزينه کند و به اين ترتيب کيفيت آموزش عمومي‌ و همگاني را افزايش دهد؟

براي اينکه جدي بودن اين ديدگاه را بيشتر دريابيم کافي است به مهاجرت افراد تحصيل‌کرده يا بيکاري تحصيل‌کردگان نظر کنيم تا قوت ديدگاه‌هاي حامي‌ دولتي بودن آموزش عالي به چالش کشيده شود. نکته ديگري که در همين رابطه مطرح است، مساله کمبود عرضه خدمات آموزش عالي است. روشن است که هرجا صف طولاني وجود دارد، شدت تقاضا يا کمبود عرضه مطرح است.

در حالي که رشد ناگهاني جمعيت در دهه 60 موجب رشد ناگهاني سهم جوانان از هرم جمعيتي جامعه شده، عرضه خدمات آموزشي نتوانسته متناسب با اين رشد افزايش يابد. قطعا دانشگاه آزاد، به‌رغم همه حرف و حديث‌ها گام موثر و قابل تقديري براي عرضه بيشتر خدمات آموزشي بود.

سياست‌گذاري‌هاي درست در اين زمينه مي‌توانست موجب بسط و رشد دانشگاه‌هاي غيردولتي شود که متاسفانه اين‌گونه نشد و دانشگاه آزاد تقريبا تنها عرضه‌کننده اين خدمات در بخش غيردولتي به شمار مي‌رود. تدابيري مانند دانشگاه پيام نور به کار گرفته شد تا اين خلأ را پر کند، اما از ديد جامعه راه حل خيلي جذاب و قانع‌کننده‌اي قلمداد نشد.

گام مهمي ‌که مي‌توانست برداشته شود تا از شدت اين مشکل کاسته شود، زمينه‌سازي براي حضور دانشگاه‌هاي خارجي در ايران بود و ايران مي‌توانست در بلندمدت زمينه‌اي براي جذب دانشجو نه تنها از ايران، بلکه از کل منطقه فراهم کند. اين امر غير از پيامدهاي اقتصادي فوق‌العاده سودمند آن مي‌توانست زمينه ساز تاثيرگذاري ايران بر منطقه نيز باشد.

با توجه به نياز نسبتا بالاي خدمات آموزشي و هزينه نسبتا بالاي تحصيل در کشورهاي غربي، دانشگاه‌هاي معروف و ممتاز خارجي اين سياست را در پيش گرفتند که در کشورهاي حاشيه خليج‌فارس شعباتي را افتتاح کنند و دوره‌هايي را در اين کشورها عرضه نمايند.

قطر و امارات در حال حاضر ميزبان تعداد روز افزوني از دانشگاه‌هاي مشهور نظير‌ هاروارد، کارنگي ملون، کورنل، نورث وسترن و امثالهم است و جالب اينجا است که برخي ايراني‌ها نيز فرزندان خود را به اين مدارس اعزام مي‌کنند. به راحتي مي‌شد تصور کرد که اگر اين دانشگاه‌هاي ممتاز خارجي در ايران شعبه مي‌زدند، نه تنها رقابت ميان دانشگاه‌ها زمينه رشد کيفيت آموزشي را فراهم مي‌کرد، بلکه تقاضا براي آموزش عالي رايگان را کاهش مي‌داد.

شايد هنوز دير نباشد و مسئولين آموزش عالي دريابند که بايد زمينه ساز حضور بخش‌خصوصي داخلي و خارجي در عرصه آموزش را فراهم کنند و اين سياست کلان را در پيش گيرند که ايران بتواند به موقعيتي ممتاز در عرضه خدمات آموزشي در کل منطقه درآيد.

قطعا ايران در بسياري از رشته‌هاي تحصيلي چون مهندسي و پزشکي از قابليت‌هاي فراواني براي ارائه چنين خدماتي برخوردار است. بجاست که اين پتانسيل‌ها مورد استفاده قرار گيرد.

جهان صنعت:ظرفيت‌هاي بلااستفاده صنايع و معادن کشور

«ظرفيت‌هاي بلااستفاده صنايع و معادن کشور»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت به قلم کرامت جهانگرد است كه در ان مي‌خوانيد؛مطابق اصل 44 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، نقش خصوصي در اقتصاد کشور کاملا روشن و بديهي نشان داده شده است. اگر چه تعداد بسيار زيادي واحدهاي توليدي در پهنه پهناور کشور پراکنده‌اند و بخش صنعت‌ومعدن قريب 20 درصد توليد ناخالص داخلي را دارد و در اين حوزه بخش خصوصي کشور نقش بسزايي دارد اما تشکل‌هاي مردمي اين بخش هنوز آن انسجام در خور  را ندارند.

تاکنون انجمن‌هاي تخصصي در 23 رشته صنعتي و معدني کامل نشده‌اند و مديران اين بخش به دليل ناچاري در سايه وزارتخانه‌هاي ديگري علاوه بر وزارت صنايع و معادن به تشکيل انجمن‌هاي همگن اقدام کرده‌اند.

مطابق اساسنامه خانه صنعت‌ومعدن ايران، اين نهاد مردمي از طريق انجمن‌هاي تخصصي همگن تشکيل مي‌شود اما نقش و جايگاه اين تشکل در تصميم‌سازي‌ها و تصميم‌گيري‌ها با وجود توان بسيار بالاي آن جدي گرفته نشده است. زبان تخصصي بخش صنعت‌ومعدن در شرايط فعلي به زبان عاميانه تبديل شده و اين نگاه باعث شده است که اظهارنظرهاي بسيار متناقض در اين بخش افزايش يابد.

ارسال به دوستان
وبگردی