۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۲۸۷۴۶
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۰ - ۱۰-۰۵-۱۳۸۹
کد ۱۲۸۷۴۶
انتشار: ۰۹:۰۰ - ۱۰-۰۵-۱۳۸۹

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسلائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

جام جم: «ما و تحريم‌ها»

«ما و تحريم‌ها» عنوان ديدار اول روزنامه جام جم به قلم دكتر علي دارابي است كه در آن مي خوانيد:

واقعيت آن است كه تهديدها، تحريم‌ها، فشارهاي سياسي، اقتصادي و نظامي پديده‌اي تازه براي ايران نبوده و نيست.

انقلاب اسلامي از عدالت و صلح جهاني، امنيت و آرامش براي همه ، محكوم كردن تجاوز و اشغالگري، آزادي، اخلاق و معنويت براي همه و بالاخره از برابري و تساوي در حقوق ملت‌ها در مجامع و نهادهاي بين‌المللي سخن مي‌گويد و اين ارزش‌هاي نوين بشري كه دنيا مشتاق و پذيراي آن است مورد اقبال قدرت‌هاي زورگو و استكباري جهان نيست.

لذا براي مقابله با اين انقلاب و پيام‌هاي جهاني آن، از هر توطئه‌اي عليه ملت بزرگ ايران و انقلاب جهاني آن كوتاه نمي‌آيند و به قول دكتر شريعتي تضاد و تقابل «حقيقت محكوم» و «واقعيت حاكم» داستان جدال هميشگي حق و باطل است كه به‌رغم خواست بدخواهان، اين انقلاب اسلامي بوده كه در كشاكش تحريم‌ها، تهديدها، چالش‌ها، بحران‌ها و به لطف الهي، وحدت ملي و رهبري بي‌بديل توانسته است سربلند بيرون آيد.

تشديد تحريم‌هاي 27 كشور عضو اتحاديه اروپا كه بيش از 66 شركت و اشخاص حقيقي و حقوقي را در برمي‌گيرد، بيانگر تداوم همان روند اعمال محدوديت‌ها و تلاش براي جلوگيري از پيشرفت و آباداني ايران اسلامي است.

بي‌ترديد كشورهاي غربي و در راس آنها آمريكا حفظ موجوديت و منافع صهيونيسم بين‌الملل و اسرائيل غاصب، استمرار صدور نفت ارزان از خاورميانه به غرب و چپاول ثروت ملي بخشي از جهان سوم و حمايت از رژيم‌هاي غيرمردمي و وابسته به استكبار را همچنان در اولويت سياست خارجي و ديپلماسي خود قرار داده‌اند و از آن حمايت مي‌كنند.

پرونده هسته‌اي ايران يكي از پرونده‌هايي است كه استكبار عليه جمهوري اسلامي تشكيل داده است. دفاع از تروريسم، نقض حقوق بشر، محدوديت آزادي‌ها و دفاع از حقوق زندانيان، مداخله در امور ساير كشورها و تبعيض و اعمال محدوديت‌هايي در حقوق زنان از جمله پرونده‌هاي ديگري است كه قرار است هيچ‌گاه در مجامع و نهادهاي بين‌المللي كه تحت سيطره قدرت‌هاي استكباري هستند، درباره ايران مختومه نشود و بنابه ضرورت و شرايط هر چند وقت يك بار يكي از آنها بازگشايي شود.

پس وظيفه و تكليف ما در قبال اين وضعيت و بخصوص شرايط پيش رو كه «تشديد تحريم‌ها» و «اعمال تحريم‌ها» را در پي دارد، چيست؟ به عبارت ديگر، اروپا و غربي‌ها و در راس آنها آمريكا از هر محدوديت و تحريم عليه جمهوري اسلامي ابايي ندارند.

وظيفه ما در برابر اين وضعيت چيست؟ واقعيت آن است كه بزرگ‌ترين خدمت به توفيق حربه دشمنان عليه ملت ايران بروز «اختلافات»، «عدم وحدت»، «ناكارآمدي مسوولان» و «ضعف ديپلماسي» است.

جامعه امروز ما بشدت به بازسازي پايه‌هاي وحدت و انسجام نياز دارد. همه دلسوزان، مجاهدان انقلاب و سرمايه‌هاي نظام بخصوص دفاع مقدس بايد با درك شرايط خطير كنوني در زير چتر وحدت با محوريت رهبري گرد آيند. و اين خود بزرگ‌ترين عامل بازدارندگي دشمنان از هر گونه تهديد عليه ملت بزرگ ايران است.

امروز هر سخن اختلاف‌آفرين و كوبيدن بر طبل ناهماهنگي، خدمت به دشمنان است و در اين ميان مسوولان قواي سه‌گانه و بيش از همه رئيس‌جمهور كه عالي‌ترين مقام رسمي و اجرايي كشور پس از رهبري است، بايد ايفاي نقش كند. افزون بر اين، بايد خدمت صادقانه بر پايه قانون و پاك‌دستي مسوولان و اهتمام بايسته براي سامان امور كشور، اصلي‌ترين دغدغه مسوولان كشور قرار گيرد.

ضعف تدبير، بي‌برنامگي، سليقه‌اي اداره كردن امور، مشغول شدن به حاشيه‌ها، ناديده انگاشتن خرد جمعي، ضعف شأن و منزلت نخبگان و بخصوص عدم نقش‌آفريني آنان در اداره امور، تضعيف احزاب و تشكل‌هاي سياسي، تضعيف مراجع عظام تقليد و روحانيت متعهد و انقلابي، حذف سليقه‌ها و گرايش‌هاي مختلف سياسي، بي‌قانوني و عدم اجراي قانون كه از جلوه‌هاي ناكارآمدي در اداره كشور مي‌تواند باشد، در صورت وجود بايد كنار گذاشته شود و بالاخره از آنجا كه سياست داخلي ادامه سياست خارجي هر كشور است، اگر در داخل كشور متحد و يكپارچه و مسوولان و نهادهاي كارآمد مشغول خدمت باشند، آن گاه ديپلماسي و سياست خارجي است كه بايد هنرمندانه «تهديدها» را به «فرصت‌ها» و «دشمنان» را به «دوستان» تبديل كند.

هنر گفتگو، رايزني، تعامل، همزيستي، گسترش مناسبات، افزايش سطح همكاري‌ها، كاهش هزينه‌ها، خردمندانه موضعگيري كردن، بهانه به دست دشمنان ندادن، شناسايي ظرفيت‌هاي بين‌المللي و به‌كارگيري آنها در خدمت منافع ملي وظيفه، ماموريت و رسالت خطير دستگاه ديپلماسي و مسوولان ذي‌ربط در عرصه سياست خارجي است.

بپذيريم كه به رغم توفيقات در عرصه‌هاي بين‌المللي، پاره‌اي موضعگيري‌ها و سخنان نسنجيده برخي مسوولان، برجسته‌سازي برخي آمدوشدهاي خارجي كم‌اثر، ضعف حضور در برخي مجامع و نهادهاي موثر و تاثيرگذار بين‌المللي كه بشدت به پرستيژ و موقعيت جهاني جمهوري اسلامي لطمه وارد مي‌كند، وجود دارد كه بايد براي آن تدبير شود. البته رسانه‌ها بايد هوشمندانه در بازتاب اين قبيل مواضع و رفت و آمدهاي ديپلماتيك دقت كنند.

شوراي عالي امنيت ملي و مجلس شوراي اسلامي 2 نهاد اصلي در سياستگذاري و راهبري سياست خارجي هستند كه اصلي‌ترين مسووليت‌ها بر دوش آنان است، كه در اين ميان نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رسالتي بس حساس‌تر به عهده دارند؛ مجلس كه تصويب موافقت‌نامه‌ها، عهدنامه‌ها و مقاوله‌نامه‌هاي بين‌المللي را به عهده دارد، نظارت بر عملكرد قوه مجريه را در اولويت‌هاي وظيفه‌مندي خود بايد دنبال نمايد.

ترديد نداشته باشيم اگر ما در داخل كشور وحدت داشته باشيم دشمنان هر ميزان كه اجماع هم داشته باشند چون گذشته، راه به جايي نخواهند برد.

رمز عبور ما از تحريم‌ها و تهديدها حفظ وحدت، هوشياري و بصيرت، كارآمدي مسوولان و نهادهاي مسوول و آمادگي نيروهاي مسلح و هوشمندي و تدبير نهادهاي ذي‌ربط در عرصه سياست خارجي است. از ايران اسلامي بايد يك صدا به گوش جهانيان برسد: «ما همه ايستاده‌ايم.»

كيهان: «مثلث فتنه ، تحريم و مذاكره»

«مثلث فتنه ، تحريم و مذاكره» يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن مي خوانيد:

اين روزها موضوع «مذاكره» و «تحريم» حجم قابل توجهي از يادداشت ها، گزارش ها و مصاحبه ها را در مطبوعات و رسانه ها به خود اختصاص داده است.

از طرفي در پي پاسخ جمهوري اسلامي ايران به گروه وين (آمريكا، روسيه، فرانسه و آژانس) و اعلام شروط كشورمان براي گفت وگوي هسته اي با آنها و همچنين اعلام آمادگي و استقبال اين گروه از مذاكره با ايران درباره تبادل سوخت هسته اي، باعث شده است تا بحث در اين خصوص ميان تحليلگران و كارشناسان سياسي بالا بگيرد.

از طرف ديگر ؛ به دنبال دور جديد تحريم ها بر ضد كشورمان از سوي آمريكا و اتحاديه اروپا بحث پيرامون اين تحريم ها ادامه دارد و از منظرهاي مختلفي به اين موضوع پرداخته شده و مي شود.

اما آنچه در اين يادداشت به آن خواهيم پرداخت موضوع مذاكره و يا تحريم بصورت جداگانه و مستقل از يكديگر نيست ؛ ضمن آنكه در شرايط كنوني علاوه بر مقوله «تحريم» و «مذاكره» نبايد از ضلع سوم اين مثلث يعني «فتنه» غافل شد.

به عبارت ديگر، براي رسيدن به يك برداشت همه جانبه از كنش و واكنش هاي آمريكا و دو، سه كشور غربي در مواجهه با ايران بايد به ارزيابي مثلث «فتنه»، «تحريم» و «مذاكره» به عنوان يك بسته واحد پرداخت.

به نظر مي رسد ارتباط معناداري ميان اين سه كليدواژه برقرار است كه اگر بصورت مجزا و منفك از يكديگر برآورد و مورد ارزيابي قرار بگيرد در تحليل كلان و نهايي با اشتباهي استراتژيك مواجه خواهيم شد.

آنچه اضلاع اين مثلث را مي سازد و ارتباط و بهم پيوستگي آنها را شكل مي دهد چيزي است كه غربي ها با عنوان به اصطلاح «مهار ايران» از آن نام مي برند.

از همين روي ، هر يك از سه ضلع «فتنه» ، «تحريم» يا «مذاكره» اهرم و ابزاري است براي آمريكا و چند كشور همپيمانش تا جلوي پيشرفت ايران را بگيرند و از تاثيرگذاري ايران اسلامي در منطقه بكاهند بنابراين آنچه كه غربي ها «مهار ايران» مي نامند در واقع اعتراف به نفوذ و تاثيرگذاري جمهوري اسلامي در منطقه است كه باعث شده تا سدي در برابر چپاولگري ها و زياده خواهي هاي آنها باشد.

جالب اينجاست كه خود مقامات آمريكايي و غربي اعتراف مي كنند كه برنامه هسته اي ايران بهانه است و مشكل ما پيشرفت روزافزون و توانمندي هاي فزاينده ايران در حوزه هاي مختلف سياسي ، ديپلماسي، اقتصادي و دفاعي است.

اگر خاطرتان باشد در اواخر دولت بوش و در آستانه روي كار آمدن دولت اوباما، كاندوليزا رايس وزيرخارجه وقت آمريكا در نشستي با حضور سران چهار تشكيلات عربي منطقه، نفوذ ايران را از پرونده هسته اي خطرناك تر دانسته بود.

نمونه اين اعترافات از سوي آمريكايي ها و صهيونيست ها مبني بر اينكه امروز پس از قريب به يك دهه جنگ و درگيري در منطقه در رسيدن به اهداف شوم و جاه طلبانه شان ناكام مانده اند و در سوي ديگر ايران در افزايش توانمندي و نفوذ خود در معادلات منطقه اي و حتي فرامنطقه اي موفقيت فراواني داشته است بنابراين آمريكايي ها كماكان بر آنچه كه «مهار ايران» نام نهاده اند اصرار و پافشاري دارند تا به گمان خود نوار ناكامي هايشان را كه از چشم ايران مي بينند قطع كنند.اما به اصل موضوع اين نوشته برگرديم؛ بحث مذاكره را نبايد بدون تحريم و فتنه سال 88 نگريست.

با توجه به شواهد و قراين كه در ادامه به آنها اشاره خواهد شد بايد گفت فتنه، تحريم و مذاكره ماهيتي يكسان دارند كه در سه ساحت مختلف به ميدان كشيده شده اند.

نگارنده نه قصد بحث فلسفي دارد و نه در اين ستون مي توان موضوعي را با درون مايه فلسفي بسط داد. تنها بر مبناي يك كنكاش با ذهني سياسي مي توان به اين موارد اشاره كرد:

1- فيليپ كراولي سخنگوي وزارت خارجه آمريكا در حالي چهارشنبه گذشته -6تير- از آمادگي واشنگتن براي مذاكره با ايران در زمينه تبادل سوخت هسته اي خبر داد كه 27 ارديبهشت بيانيه سه جانبه تهران با حضور برزيل و تركيه در جهت تعامل و اعتمادسازي صادر شد اما به فاصله كمتر از يكماه يعني در 19 خرداد در پاسخ به بيانيه تهران، شوراي امنيت با كارگرداني آمريكا قطعنامه تحريمي 1929 را بر ضد ايران به تصويب رساند.

اينك اين پرسش به ذهن خطور مي كند كه اگر واقعاً آمريكايي ها به دنبال مذاكره و گفتگو بودند چرا آن وقت كه بايد از گفتگو استقبال مي كردند بر طبل تحريم كوبيدند! و در ادامه با تحريم هاي كاخ سفيد و اتحاديه اروپا بر مشي خود پافشاري كردند.

نتيجه اين موضع و برخورد آمريكايي ها نشان مي دهد كه آنها تاكتيك «تحريم براي مذاكره» را برگزيدند تا به زعم خودشان در مذاكرات پيش رو، امتيازي از تور ايران صيد نمايند!

اما «تحريم براي مذاكره» ، تاكتيك ناكارآمدي است كه آمريكايي ها برگزيدند چرا كه حداقل تجربه سه دهه گذشته آنها در رويارويي با ايران بايد به آنها مي فهماند استفاده از اين تاكتيك، موضع ايران را در برابر آمريكا و آن دو، سه كشور غربي سخت تر مي كند.

مقامات آمريكايي اگر توان آناليز و برآورد ندارند مي توانند به رسانه هاي خودشان اعتماد داشته باشند. واشنگتن پست از جمله آن رسانه هايي است كه نوشته بود: «سياست هويج و چماق آمريكا در قبال پرونده هسته اي ايران شكست خورده است.»

2- آمريكايي ها در حالي در «مذاكره» قصد دارند از پشتوانه به اصطلاح «تحريم استفاده كنند كه قطعنامه تحريمي 1929 در 19 خرداد 89 و در آستانه سالگرد انتخابات رياست جمهوري سال گذشته صادر مي شود.

با توجه به حوادث و وقايع پس از انتخابات كه ردپاي غربي ها بخصوص آمريكايي ها و انگليسي ها به گواهي اسناد متقن و غيرقابل انكاري آشكار و عيان است ساده لوحي است اگر بپنداريم كه صدور اين قطعنامه در آستانه سالگرد انتخابات اتفاقي بوده است.! در اينجا «تحريم» ارتباط تنگاتنگ و درهم تنيده اي با زنده نگه داشتن جريان فتنه پيدا مي كند.

با اين توضيح كه علي رغم به صحنه آوردن تمام ظرفيت و پتانسيل شان در ساماندهي فتنه 88 و استفاده از بزنگاهي به نام انتخابات رياست جمهوري، سرانجام با حضور دهها ميليوني مردم در 9 دي و 22بهمن، مرگ فتنه سررسيد و در عملياتي كردن اهدافشان ناكام ماندند خب، وقتي در تضعيف ساختار نظام موفقيتي عايد غربي ها نشد طبيعي بود كه با اهرم تحريم و در راستاي دغدغه هميشگي شان يعني آنچه كه «مهار ايران» نام مي نهند به فكر بقاياي جريان فتنه باشند.

براي اينكه ارتباط «تحريم ها» با «فتنه» بهتر لمس شود مي توان سخن رابرت گيتس وزير دفاع آمريكا را يادآوري كرد كه چندي پيش گفت: «علاقه مندي كاخ سفيد به پيگيري و تشديد تحريم هاي اقتصادي عليه ايران، بخاطر مشاهده آشوب هاي پس از انتخابات است.»

اما به هر حال آنچه كه امروز قابل مشاهده است مرگ جريان فتنه است كه خود دلالت بر اين دارد كه تحريم ها به كمك حيات جريان فتنه و بازسازي روحيه از هم پاشيده فتنه گران نيامده است.

3- آمريكايي ها به مخمصه و تنگناي سختي دچار شده اند. از يكطرف كوشيدند تا با تحريم ها جريان فتنه را سرپا نگه دارند كه نشد و از طرف ديگر امروز توصيه تحليلگران و رسانه هاي آمريكايي اين است كه بجاي تحريم از گروه هاي مخالف ايران حمايت كنند.

به عنوان نمونه، واشنگتن تايمز سه هفته پيش تحريم هاي ضد ايراني را ناكارآمد دانست و خواستار حمايت آمريكا از گروه هاي مخالف در ايران شد يا كريستين ساينس مانيتور چهار روز پيش پس از تحليلي مبني بر اينكه تحريم ها تاثيري بر ايران نخواهد گذاشت مدعي شد كه آنچه ايران را تغيير مي دهد تحولات داخلي - بخوانيد حمايت از جريان فتنه - است آنچه در اين ميان بخوبي ديده مي شود اين است كه خود آمريكايي ها با اين توصيه ها به بي خاصيتي و ناكارآمدي تحريم ها اعتراف دارند.

4- تحريم ها از سويي حلقه ارتباطي با مذاكره هستند كه همانطور كه گفته شد سياست تحريم براي مذاكره ناكارآمد است. از سويي حلقه ارتباطي با جريان فتنه است كه با توضيحات قبلي، مشخص شد نتوانست به كمك جريان فتنه بيايد.

از همه مهم تر آنچه در دو سوي اين قضيه ديده مي شود اين است كه تحريم ها في نفسه اعتبار و ارزشي ندارند و از كارايي برخوردار نيستند چرا كه:

الف) آمريكا و چند كشور اروپايي كه جامعه جهاني نيستند تا اگر كشوري را تحريم كردند آن كشور نتواند نيازش را از كشورهاي ديگر تامين كند.

ب) بسياري از كشورها، آمريكا و آن چند كشور همپيمانش را در اعمال تحريم هاي شديد عليه ايران همراهي نمي كنند. همين دو روز پيش بود كه جوزف كريستوف رئيس دفتر حسابرسي دولتي آمريكا از ناديده گرفته شدن تحريم هاي يكجانبه آمريكا عليه ايران توسط كشورها بخصوص چين ابراز نگراني كرد.

ج) آمريكا و اتحاديه اروپا بايد بدانند در شرايطي كه بحران اقتصادي بر آن كشورها حاكم است و هر روز بر شمار ورشكستگي شركت ها و بانك هاي بزرگ افزوده مي شود تحريم ايران مفهومي جز تحريم آمريكا و هم پيمانان غربي آن ندارد.

5- و بالاخره بايد گفت كه اعلام آمادگي آمريكا براي مذاكره و گفت وگو با ايران نتيجه چرخش اختياري آنها نيست بلكه اين اعلام آمادگي نشان از سردرگمي و استيصال آمريكا و غرب ازسويي و توانمندي و اقتدار ايران اسلامي از سوي ديگر است. آمريكا در ذيل فصل تضعيف ساختار نظام ايران اسلامي يا آنچه كه آنها «مهار ايران» مي گويند كماكان با اين پرسش روبرو است كه: «با ايران چه بايد كرد؟»

مشكل آنها در پاسخ به اين پرسش اين است كه نمي خواهند واقعيت را بپذيرند و از همين رهگذر است كه نتوانستند با فتنه، تحريم و يا مذاكره در رويارويي با ايران موفقيتي كسب كنند.

جمهوري اسلامي: «خواب شوم صهيونيست‌ها براي لبنان»

«خواب شوم صهيونيست‌ها براي لبنان» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:

بسم الله الرحمن الرحيم
مدير مركز آمريكايي «بروكينگر» در دوحه با اشاره به تحولات لبنان اعلام كرد لبنان در دو هفته آينده شاهد تحولاتي بسيار مهم و تعيين كننده خواهد بود. اين مقام آمريكايي در عين حال تاكيد كرد احتمال متشنج شدن اوضاع لبنان جدي است.

هفته گذشته سيد حسن نصرالله دبيركل حزب الله لبنان نيز نسبت به توطئه صهونيستي جديد براي ايجاد فتنه در لبنان هشدار داد. نصرالله اظهار داشت آمريكا و رژيم صهيونيستي درصدد اجراي طرح‌هاي خطرناكي در لبنان، با سوءاستفاده از موضوع ترور رفيق حريري، نخست‌وزير اسبق لبنان هستند تمامي شواهد حاكي از آن است كه نقشه‌هاي شومي براي ايجاد غائله جديد در لبنان در جريان است و در اين ميان، آمريكا و رژيم صهيونيستي بازيگران اين نمايش مي‌باشند و ارتجاع عرب منطقه نيز طبق روال هميشگي، نقش هماهنگ كننده شرايط و آماده ساختن زمينه براي فتنه جديد را برعهده دارد.

ماموريت سفر غيرمنتظره و اعلام نشده سران كشورهاي عربستان، قطر و سوريه به لبنان نيز در همين چارچوب قرار دارد.

روز جمعه ملك عبدالله پادشاه عربستان ، بشار اسد رئيس‌جمهور سوريه و ميشل سليمان رئيس‌جمهور لبنان در بيروت گرد آمدند و در زمينه آنچه كه تلاش براي حفظ آرامش در لبنان عنوان شد گفتگو كردند. در اين جلسه همچنين توافق شد كه شركت كنندگان با كميته تحقيق ترور رفيق حريري «تعامل» كنند.

با توجه به اينكه رسانه‌هاي خبري غرب از احتمال متهم ساختن برخي از اعضاي حزب الله به قتل رفيق حريري در گزارش كميته تحقيق خبر داده‌اند منظور از تاكيد سران عرب به تعامل با اين كميته مشخص مي‌گردد.

منظور اين است كه حزب‌الله لبنان بايد در برابر اعلام رأي تمكين كند و از هرگونه اعتراضي بپرهيزد چرا كه ممكن است اوضاع لبنان متشنج شود.

از 26 بهمن 1383 كه رفيق حريري نخست‌وزير وقت لبنان در يك اقدام تروريستي مشكوك كشته شد برخي جريانهاي داخلي لبنان و همچنين طرفهاي خارجي و مشخصاً آمريكا و رژيم صهيونيستي درصدد بهره برداري از اين حادثه برآمدند و تمامي تلاش خود را به كار گرفتند تا از ا ين آب گل آلود ماهي مقصود خود را صيد كنند.

گروه غربگرا كه به دليل عملكرد نامشروع جايگاه خود را در لبنان از دست داده بود به سرعت وارد ميدان شد و با سوار شدن بر موجي كه باني ايجاد آن صهيونيستها بودند، انگشت اتهام ترور حريري را به سوي سوريه و متحدش در لبنان يعني حزب الله نشانه رفتند.

اين جريان با سوءاستفاده از فضاي احساسي حاكم بر جامعه لبنان توانست سمت و سوي تحولات را به نفع خود تغيير دهد و در انتخاباتي متاثر از فضاي احساسي مذكور، اكثريت را كسب كرده و دولت را در اختيار بگيرد. در پي اين تحولات، نيروهاي سوري نيز كه با توافق دولت قبلي لبنان در دره بقاع آن كشور مستقر بودند مجبور شدند از لبنان خارج شوند.

اين تحولات كاملاً در جهت اهداف و خواست واشنگتن و تل‌آويو پيش مي‌رفت ولي هدف نهايي، اينها نبودند بلكه خواست اصلي صهيونيستها، خلع سلاح حزب‌الله و متلاشي ساختن و نابود كردن اين جنبش بود.

آنها اين جنبش و سلاح آن را به عنوان تهديدي جدي براي موجوديت رژيم صهيونيستي مي‌دانستند به دليل اينكه مبارزان حزب الله در خرداد 1379 و پس از سلسله عملياتي متهورانه توانستند نيروهاي رژيم صهيونيستي را از خاك لبنان فراري دهند و براي نخستين بار در تاريخ رويارويي اعراب و رژيم صهيونيستي طعم تلخ شكست را به صهيونيستها چشاندند.

تهاجم گسترده رژيم صهيونيستي به لبنان در تابستان 1385 كه به جنگ 33 روزه موسوم شد نيز به نوعي در ادامه بهره‌برداري صهيونيستها از مستمسك ترور حريري قرار داشت به اين نحو كه صهيونيستها چنين ارزيابي كرده بودند كه پس از قدرت گرفتن جريان متمايل به غرب در لبنان و به رغم آنها، تضعيف جريان مقاومت، زمان مناسب براي قلع و قمع هميشگي حزب الله فرا رسيده است.

با اينحال، اين محاسبه و پيش بيني صهيونيست ها كاملاً اشتباه از آب درآمد و مبارزان لبناني، شكست مفتضحانه‌اي را بر ارتش تا بن دندان مسلح صهيونيستي تحميل كردند. اين پيروزي تاريخي براي مقاومت اسلامي لبنان و شكست بي سابقه ارتش اسرائيل، تمامي نقشه‌هاي آنها عليه حزب الله را در آن مقطع نقش بر آب كرد.

اكنون ، يكبار ديگر صهيونيستها بر آن شده‌اند تا با تمسك به راي كميته تحقيق ترور حريري ، توطئه خود عليه حزب ‌الله را به منصه اجرا بگذارند. باتوجه به ماهيت و سابقه اين كميته تحقيق كاملاً مشخص است كه اين تشكيلات نيز همچون ساير مجامع و مراكز بين‌المللي مشابه، تحت سيطره آمريكا و صهيونيستها قرار دارد و به دليل نگاه جانبدارانه و عدم بيطرفي، رأي آن هيچ اعتباري نمي‌تواند داشته باشد.

اساساً براي افكار عمومي جهان اين سئوال مطرح است كه رژيم صهيونيستي اشكارا با تمام قوا به لبنان و فلسطين حمله مي‌كند ، هزاران نفر را قتل عام مي‌كند ، صدها خانه را ويران مي‌سازد و در عين حال كميته تحقيقي براي بررسي اين جنايات گسترده تشكيل نمي‌دهد ولي براي مواردي بسيار جزئي‌تر كه نفعي از آن عايد صهيونيستها مي‌شود به سرعت دادگاه و كميته تحقيق تشكيل مي‌شود.

بر هيچ ناظر بي طرفي پوشيده نيست كه پشت اقدام تروريستي قتل حريري نيز همچون ساير اقدامات تروريستي منطقه، خود صهيونيستها قرار دارند چرا كه بيشترين نفع و بهره‌برداري را از آن كرده‌اند.

جاي تاسف است كه حكام عرب منطقه به جاي اينكه در مقابل اين توطئه شوم عليه لبنان بايستند، خائنانه وارد اين بازي صهيونيستي مي‌شوند و نقش مباشر صهيونيستها را در اجراي نقشه شومشان به عهده مي‌گيرند. البته اين حكام سرسپرده همچنانكه در گذشته نيز نشان داده‌اند حاضرند براي بقاي حاكميت خود، هر اقدام خيانت باري را انجام دهند.

در اين ميان مشاركت سوريه در نمايش اخير جاي شگفتي دارد چرا كه سوابق دولتمردان كنوني سوريه با اين اقدام مغايرت اصولي دارد. گمانه‌زني‌ها درباره اين مشاركت بيشتر بر دادن وعده‌هائي به دولتمردان سوري در ماجراي رفيق حريري استوار است، نكته مهم در تحولات اخير اينست كه تاريخ منطقه نشان مي‌دهد كه در نهايت صهيونيستها هرگز به هيچ يك از طرف‌هاي مقابل خود امتيازي نخواهند داد و تنها در انديشه اجرايي كردن برنامه‌ها و طرحهاي شوم خود در منطقه هستند.

توجه به تحولات جاري نشان از خطرناك بودن اوضاع و شرايط براي لبنان دارد ولي واقعيت اين است كه در نهايت، اين مقاومت لبنان است كه پيروز خواهد شد و اين بار نيز صهيونيستها و حاميان بين‌المللي آنها و شركاي منطقه‌اي‌شان، شكست ديگري را تجربه خواهند كرد چرا كه ملت لبنان، حامي مقاومت است و در نهايت، اين اراده ملت لبنان است كه بر مقدرات اين كشور حاكم مي‌شود.

خراسان: «اهداف مورد انتظار آمريکا از تهديد نظامي ايران»

«اهداف مورد انتظارآمريکا از تهديد نظامي ايران» سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن مي خوانيد:
جمله هايي از قبيل «همه گزينه ها روي ميز است»، «همه گزينه ها را بررسي مي کنيم» و « حمله نظامي به ايران منتفي نيست» هر از گاهي در لابه لاي گفته ها و مواضع سران دولت آمريکا عليه ايران بيان مي شود، اما به نظر مي رسد اخيرا تکرار جمله هايي از اين قبيل بيشتر شده است.

نگاه اجمالي به اوضاع بين المللي، شرايط بسيار حساس منطقه خاورميانه، شرايط آمريکا در منطقه، اوضاع سياسي و اقتصادي اين کشور و اصرار اوباما و برخي همفکران داخلي و خارجي اش بر تسليم شدن و عقب نشيني ايران از مواضع اصولي و دست شستن از حقوق قانوني و مسلم خود از يک سو و در مقابل پايمردي و غيرت ملت ايران بر حفظ عزت و استقلال ميهن و استيفاي حقوق قانوني خود در زمينه هاي گوناگون ، همچنين تبديل شدن ايران به قدرتي بزرگ، کنش گر و تاثيرگذار بر معادلات سياسي، امنيتي، فرهنگي و اقتصادي منطقه، گسترش نفوذ و «قدرت معنوي» ايران بر کشورهاي منطقه و حتي برخي ملت هاي ساير نقاط جهان در کنار بسط بيداري اسلامي و هوشياري ملت ها، خصوصا ملت هاي مسلمان و به تبع آن رشد و ترويج روحيه سلطه ستيزي و مقابله با دخالت قدرت ها در امور داخلي کشورها از ديگر سو نشان مي دهد که علي الظاهر آمريکا جز افزودن و تکرار بيشتر «تهديد» در کنار تلاش بسيار براي تشديد تحريم ها عليه ايران و ايجاد زمينه براي امتيازگيري هر چه بيشتر در ميز مذاکره چاره اي ديگر براي رهايي از اين شرايط و رسيدن به خواست هاي غيرمنطقي خود تصور نمي کند و به عبارت بهتر، نمي خواهد تصور کند!

چرا که کاملا روشن است که روش هاي بسيار منطقي و راه هاي فوق العاده روشني براي حصول نتيجه منطقي از ميز مذاکره و حتي رسيدن به بازي برد- برد وجود دارد و اين راه ها و روش ها به طور مسلم بر دولتمردان آمريکا پوشيده نيست اما از قرار معلوم آنان به خاطر روحيه سلطه گري، خود بزرگ بيني و ادعاي آقايي بر جهان به چيزي غير از تسليم ايران و عقب نشيني کشورمان از حقوق قانوني خود راضي نمي شوند تا پس از آن بتوانند بهانه هاي ديگري براي اتهام زني، پيشروي و هدم استقلال و عزت ايران به عنوان «ام القراي» استقلال طلبي، عزت خواهي و مروج بيداري اسلامي و هوشياري ملت هاي تحت ستم جهان بيابند.

نتايج مورد انتظار آمريکا از تهديد ايران

درباره نتايج مورد انتظار آمريکا از تهديد ايران و تکرار جملات تهديدآميز در کنار تشديد تحريم ها و سخن گفتن از مذاکره، موارد بسياري را مي توان برشمرد از جمله:

? - به نظر مي رسد اصلي ترين و اساسي ترين نتيجه مورد انتظار سران دولت آمريکا و همفکرانش از طرح اين گونه مباحث، گرفتن روح توانايي و روحيه نشاط و شادابي و سازندگي از ملت ايران و در مقابل تزريق روحيه ياس و نااميدي، ناتواني و بلاتکليفي به مردم است.

اما آنان از اين نکته مهم و اساسي غافل اند که مردم هوشيار، آبديده و پخته ايران در فراز و نشيب هاي فرهنگ و تاريخ تمدن چند هزار ساله خود و امروز با رصد دقيق و هوشيارانه مسائل جهاني و منطقه اي بيش از هر زمان ديگر مي دانند که طرح اين گونه مسائل و تهديدها، بيش از هر چيز ديگر دامن زدن به يک «جنگ رواني» تمام عيار عليه ملت است تا طراحي و اقدام براي هر گونه عمليات نظامي عليه کشورمان.

? - ايجاد هراس و مانع تراشي براي جلوگيري از سرمايه گذاري شرکت هاي بين المللي در ايران و حتي ايجاد هراس و دلهره در سرمايه گذاران داخلي براي سرمايه گذاري در طرح هاي بزرگ و زيرساختي و به تبع آن فرار سرمايه ها و شکننده شدن و عقب ماندن بخش هاي زيرساختي و اساسي کشور در زمينه هاي گوناگون توليد.

? - تحت تاثير قرار دادن ايران و تبديل ايران از يک قدرت بزرگ و تاثيرگذار بر معادلات سياسي، امنيتي، فرهنگي و اقتصادي به کشوري منفعل، تحت امر، وابسته و خنثي در منطقه و جلوگيري از افزايش قدرت و نفوذ معنوي ايران در منطقه و جهان با تکرار و تمرکز بر تهديدهاي نظامي به منظور به انفعال کشاندن ايران و کاستن از حوزه مانور و نفوذ معنوي و سياسي جمهوري اسلامي در منطقه.

? - القاي اين گمانه به افکار عمومي که ايران کشوري عامل ايجاد تنش و ناآرامي و مخل برقراري صلح خصوصا در منطقه خاورميانه است.

? - همراه کردن کشورهاي صاحب نفوذ خصوصا کشورهاي عضو گروه 5+1 براي اعمال تحريم هاي هر چه بيشتر. مواضع برخي کشورها از جمله روسيه و موافقت اين کشور با تحريم ها به اين بهانه که ما تحريم ها را تعديل کرده ايم و موافقت احتمالي با تشديد تحريم ها براي جلوگيري از عملياتي شدن تهديدهاي نظامي آمريکا، مي تواند گواه روشني بر اين ادعا باشد که آمريکا با اضافه کردن و تکرار و طرح مسئله تهديدهاي نظامي بحث همراهي بيشتر ديگر کشورها را براي تحريم هاي شديدتر دنبال مي کند.

? - آمريکا با چراغ سبز نشان دادن به رژيم صهيونيستي براي حمله احتمالي موشکي به برخي نقاط حساس کشورمان و تکرار تهديد نظامي، مي خواهد تا مي تواند زمينه هايي براي گرفتن امتياز بر سر ميز مذاکره ايجاد کند.

? - کنار زدن رقباي اقتصادي از تحصيل منافع در منطقه و سهم  گيري بيشتر از معادلات اقتصادي منطقه.

? - بزرگ نمايي و قدرت نمايي براي جبران شکست ها و مشکلات عديده اي که پس از اشغال عراق و حمله به افغانستان گريبان گير آمريکا شده است.

? - جلوگيري از گسترش بيداري اسلامي و هوشياري ملت هاي ستم ديده خصوصا مسلمانان جهان.

?? - دامن زدن به پروژه ايران هراسي و ايران ستيزي خصوصا در بين کشورهاي منطقه.

?? - تلاش براي ايجاد بسترهاي لازم براي اجراي طرح هاي جديدي که براي منطقه در نظر گرفته اند.

حمله نظامي، امري بسيار بعيد

گرچه هميشه و خصوصا با توجه به شرايط فعلي جهان و اوضاع منطقه بايد تمامي مسائل بين المللي و منطقه اي و مجموعه تحرکات و مواضع سياسي و تحرکات اقتصادي، امنيتي و نظامي آمريکا و رژيم صهيونيستي در عرصه بين المللي و خصوصا منطقه اي مورد بررسي و رصد لحظه به لحظه قرار بگيرد و براي مقابله با هر شرايطي کشورمان آمادگي هاي لازم را داشته باشد اما قرائن و شواهد و اوضاع حاکم بر جهان، وضعيت داخلي آمريکا و شرايط آمريکا در منطقه و گره کوري که حضور نظاميان آمريکايي و ديگر کشورهاي بيگانه در عراق و افغانستان ايجاد کرده به روشني از ناتواني، نمايشي بودن، جنگ رواني بودن و بسيار بعيد بودن هر گونه عمليات نظامي عليه کشورمان حتي در حد نشانه گرفتن و ضربه زدن به مناطق و محل هاي حساس کشورمان حکايت مي کند.

چرا که اين نکته را ملت ايران به خوبي مي داند و باور دارد و ديگران نيز بايد فهم کنند و بدانند که ايران نه عراق است و نه افغانستان و نه هيچ کشور ديگري، بلکه ايران، ايران است با تمام ويژگي ها و خصوصيات تاريخي، جغرافيايي، سوق الجيشي و ژئوپلتيکي خاص خود علاوه بر آن ملت ايران نيز با ديگر ملت هاي منطقه و جهان قابل قياس نيست، تنها يک نگاه و نه تامل عميق، به تاريخ و تمدن و فرهنگ ايران نشان مي دهد که اين کشور و ملت بزرگ آن به لحاظ برخورداري از ويژگي هاي ممتاز و برخورداري از مردمي مومن، آگاه، زمان فهم، عاقل، سلحشور، غيور، وطن دوست و عزت طلب و آزادي خواه هيچ گاه در مقابل هيچ دشمن غدار تجاوزگر، حتي آن گاه که بخش هايي از سرزمينش به محاصره و چنگ دشمن افتاده، سر تعظيم فرود نياورده است.

ملت ايران اوج اين عزت مداري و حماسه آفريني را به روشني هر چه تمام تر در جريان جنگ تحميلي هشت ساله و حمله رژيم صدام با آن پشتوانه و حمايت هاي بي دريغ سياسي، اقتصادي و نظامي قدرت هاي بزرگ جهان و برخي کشورهاي منطقه و عربي بر تارک تاريخ ايران و بلکه جهان به ثبت رسانده است آن هم در شرايطي که ايران عزيز به خاطر تحريم ها به صورت اساسي براي خريد تجهيزات دفاعي خود در تنگنا بود به گونه اي که حتي براي تامين «سيم خاردار» مشکل داشت چه رسد به ادوات و تجهيزات پيشرفته نظامي براي دفاع از خود، اما در همان شرايط با توکل به لطف الهي، تبعيت از رهبري امام خميني(ره)، حفظ وحدت و يکپارچگي، تقويت روحيه ايثارگري، شهامت و شهادت و تکيه به پشتوانه عظيم حمايت هاي مردمي، ايران عزيز توانست علاوه بر اين که وجب به وجب نقاط اشغالي وطن عزيز را از دشمن باز پس بگيرد با حماسه آفريني هاي خود عزت و استقلال ميهن اسلامي را به بهترين شکل پاس دارد.

شرايط آمريکا هم اقتضا نمي کند

هزينه هاي ميلياردي ورود آمريکا به دو جنگ در افغانستان و عراق و ايجاد سوال هاي متعدد از سوي شهروندان آمريکايي به عنوان ماليات دهندگان از يک سو و تداوم بحران جهاني اقتصاد که مشکلات فراواني براي بسياري از کشورها از جمله آمريکا به وجود آورده است و مخالفت هايي که هر از گاهي با ادامه جنگ افغانستان و عراق از سوي مردم اين کشور ابراز مي شود و همچنين مخالفت بخش عظيمي از مردم آمريکا با ورود اين کشور به يک درگيري نظامي جديد در منطقه، عملا موانع جدي را در مقابل کاخ سفيد براي اقدام به هرگونه عمليات نظامي جديد قرار داده است.

امنيت تنگه حياتي هرمز

همچنين مسلم است که هر گونه تحرک نظامي به هر شکل از سوي هر کشوري عليه ايران، مي تواند تبعات گسترده اي در منطقه و از جمله تنگه استراتژيک هرمز به عنوان اصلي ترين شاهراه انتقال انرژي جهان را در پي داشته باشد.

بنابراين حضور مقتدرانه ايران در اين تنگه استراتژيک و نقش موثر کشورمان در تامين امنيت اين تنگه ،خود نيز از جمله عوامل موثر در بازدارندگي حمله نظامي عليه ايران است.

توانمندي ها و قابليت هاي دفاعي امروز ايران

همچنين اين نکته بر هيچ کس پنهان نيست که توانمندي ها، ظرفيت ها، قابليت ها و «توان بازدارندگي» و دفاعي امروز ايران با هيچ برهه زماني در تاريخ اين مرز و بوم خصوصا چند قرن اخير قابل قياس نيست.

امروز علاوه بر مردم ايران، جهان آوازه بسياري از توانمندي هاي دفاعي ايران را شنيده اند.

امروز پيشرفته ترين تجهيزات نظامي و دفاعي به همت متخصصان و کارشناسان مومن و غيرتمند ايراني در اختيار ملت بزرگ ايران است، امروز ايران بزرگ نه تنها توانايي ساخت ادوات ابتدايي ساده و مورد نياز نظامي را دارد بلکه با توليد تجهيزات دفاعي و بازدارنده بسيار پيشرفته از جمله نفربرها و تانک هاي پيشرفته اي مثل تانک ذوالفقار، توليد و ساخت موشک هاي کوتاه برد، ميان برد و دور برد مانند موشک هاي زلزال، نازعات، شهاب وقدر با برد بيش از ? هزار کيلومتر و تجهيز و پرتاب برخي از اين موشک ها با سوخت جامد که از فناوري بسيار پيچيده و پيشرفته اي برخوردار است و به راحتي مي تواند در صورت هر گستاخي و جسارتي، عمق استراتژيک منافع آمريکا در منطقه خصوصا مناطق حساس نظامي رژيم صهيونيستي را به صورت دقيق مورد اصابت قرار دهد.

ايران عزيز امروز جزو معدود کشورهاي جهان است که در عرصه ساخت ناوشکن هاي پيشرفته و زيردريايي، به توانايي توليد ناوشکن دست يافته است. هنوز زمان زيادي از طراحي، ساخت و به آب انداختن و پيوستن «ناوشکن جماران» به نيروي دريايي جمهوري اسلامي نمي گذرد، افتخاري که نام ايران و ايراني را بلند آوازه تر کرد.

توانايي متخصصان ايراني در طراحي، توليد و ساخت زيرسطحي هاي پيشرفته از جمله «زيردريايي غدير» نيز از جمله توانمندي هاي سرافرازانه فرزندان ايران زمين است.امروز علاوه بر تعمير، تجهيز، اورهال و هواپيماي مسافربري و نظامي، ايران به توانايي توليد هواپيماي نظامي از جمله «جنگنده آذرخش» دست يافته است اين ها و صدها نمونه ديگر از توانمندي ها و تجهيزات دفاعي و نظامي ايران تنها بخشي از توان دفاعي ايران را تشکيل مي دهد و علاوه بر اين توان مندي فوق العاده کشورمان در بحث جنگ هاي الکترونيک و هم چنين نبردهاي «نامتقارن» از جمله ديگر توانمندي هاي قابل توجه در عرصه دفاع از کيان دين و ميهن محسوب مي شود.

همچنين وجود ? نيروي مومن، سلحشور و غيور ارتش و سپاه و آمادگي و يکپارچگي و وحدت اين ? نيرو از ديگر توانمندي هاي منحصر به فرد کشورمان ايران است و از همه اين ها مهم تر و اساسي تر ايمان، عزم و اراده، اتحاد و يکپارچگي و حماسه آفريني ملت بزرگ ايران است که با وجود برخورداري از سلايق مختلف در هر زماني براي مقابله با هر گونه تهديدي، استوارتر و غيرتمندانه تر از هر ملتي با زياده خواهي دشمن مقابله مي کند.

بررسي اين واقعيت هاي انکارناپذير به روشني نشان مي دهد که امروز هيچ دشمني شرايط و توان حمله نظامي به ايران بزرگ و مقتدر را ندارد و مهم تر از آن هيچ دشمني جسارت چنين اقدامي را نخواهد داشت، بر اين اساس آيا سخن به گزاف گفته ايم اگر تعرض نظامي به ايران را در اين شرايط و با وجود چنين واقعيت هايي امري بسيار دور و بعيد و بلکه ناممکن بدانيم و از آن تعبيري درحد يک گنده گويي، بلوف بزرگ سياسي و تحميل يک جنگ رواني تمام عيار عليه ملت ايران داشته باشيم؟

آفرينش: «صدور خدمات فني و مهندسي»

«صدور خدمات فني و مهندسي» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي خوانيد:

امروزه تنها فروش و صادرات کالاومحصولات توليدي سهم و حرف اساسي را در بازارهاي جهاني نمي زند  بلکه اين عرضه توان خدمات فني و مهندسي و اجراي پروژه هاي مختلف است که به عنوان يکي از ستون هاي اصلي توسعه اقتصادي کشورها  وابزار مهم توليد پايدار به شمار مي آيد که مي تواند به بازارهاي بين المللي گسترش يابد.

در شرايط جديد اقتصاد جهاني رشد صادرات خدمات فني ومهندسي سهم بزرگي را در صادرات کشور ها به خود اختصاص داده است چنانچه بررسيهاي سازمان تجارت جهاني در9 سال نخست هزاره سوم (سال هاي 2000 تا 2009 ميلادي) نشان از رشد 70 درصدي صادرات خدمات فني و مهندسي در جهان دارد در اين بين شمار گسترده اي  از کشورها با اهميت دادن به آن  وبراي رسيدن به رشد پايدار صادرات خدمات فني و مهندسي خودرا گسترش داده اند.

ناگفته پيداست که کشور ما با توجه به وجود پتانسل هاي بالاي علمي و توان وظرفيت بالاي نيروهاي تحصيل کرده ميتواند با در نظر قرار دادن اين مهم از آن به عنوان سياست اصلي در گريز از اقتصاد تک محصولي وافزايش صادرات غير نفتي استفاده کند و پاياپاي بسياري از کشور هاي منطقه و حتي فرامنطقه اي حرکت و سالانه ميلياردها دلار از قبل ان نصيب کشور کند در اين بين هر چند بنا به آمار هاي ارائه شده صادرات خدمات فني و مهندسي در سال گذشته به سه ميليارد و 175 ميليون دلار رسيده است که در مقايسه با سال 87 رشد 21 درصدي را نشان مي دهد اما پتانسيل ها و ظرفيت هاي چند بعدي کشور مان حکايت از توان چند برابري براي صادرات خدمات فني و مهندسي دارد.

در اين ميان آنچه مهم است تلاش در جهت استفاده از اين ظرفيتها  در صدور هر چه بيشتر خدمات است چه اينکه هر چند آمار ها از رشد  صادرات در اين بخش حکايت دارد اما همواره مشکلات چند بعدي زيادي در سر راه افزايش صدور خدمات فني ومهندسي در کشور وجود داشته است که مي توان با افزايش همکاري مقامات دولتي با بخش خصوصي وصادراتي در راه حل آن کوشيد.

در اين بين دولت مي تواند (هم در سياست داخلي وهم در سياست خارجي) با مهيا کردن مسير  صادرات بيشتر خدمات فني و مهندسي و با به کارگيري ديپلماسي فعال ومناسب خارجي، توجه بيشتر به امضاي پروتکل هاي اقتصادي منطقه اي و بين المللي و همکاري هاي متقابل اقتصادي، ايجاد مراکز تجاري فعال در کشور هاي هدف، ارائه خدمات بانکي مناسب و تاسيس نمايندگي هاي بانک هاي ايراني در کشورهاي خارجي، فعال کردن سيستم بيمه اي جهت پوشش ريسک هاي صادراتي، رفع مشکلات آيين نامه ها و بخشنامه هاي داخلي و تنظيم بيشتر آنها در مسير توسعه صادرات ، پوشش ريسک هاي سياسي و تجاري قرارداد هاي پيمانکاري در خارج از کشور، رفع سخت گيري هاي فراوان براي ارائه وثيقه و ضمانت نامه  ها، کاهش بيشتر نرخ سود تسهيلات بانک ها و ده ها سياست ديگر نظير افزايش سياست هاي تشويقي صادرات خدمات فني ومهندسي کشور را به بيش از ده ميليارد دلار برساند اين مهم با توجه به در حال توسعه بودن کشور هاي همسايه و منطقه و وجود بازار هاي هدف مناسب چندان دور از انتظار نخواهد بود.

وطن امروز: «دادگاه حريري و پروژه طولاني‌مدت آمريکا و اسرائيل»

«دادگاه حريري و پروژه طولاني‌مدت آمريکا و اسرائيل» يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم دکتر حسين افتخاري کارشناس مسائل خاورميانه است كه در آن مي خوانيد:

با وجود تهديداتي که از طرف مقامات اسرائيلي بتازگي درباره احتمال از سرگيري جنگ با لبنان مطرح مي‌شود يا رسانه‌هاي اين رژيم و همچنين رسانه‌هاي آمريکايي تلاش مي‌کنند به نحوي تلويحا آغاز يک جنگ جديد را نويد دهند، به نظر مي‌رسد،موضوع شروع جنگ در شرايط فعلي منتفي باشد.

علت هم اين است که از جهت فني موضوعاتي وجود دارد که رژيم صهيونيستي هنوز درگير آنهاست و مولفه‌هايي که ممکن است پذيرش آمادگي جنگ در رژيم صهيونيستي را توجيه کند يا احتمال کسب پيروزي را براي آنها افزايش دهد، هنوز موجود نيست. فضايي که امروز از سوي آمريکايي‌ها يا صهيونيست‌ها تدارک ديده شده، ناشي از برنامه‌ريزي دقيقي است که از مدت‌ها قبل آغاز شده و در فضاي جنگ نرم پيش رفته و مولفه‌هاي مختلف سياسي و امنيتي را نيز داراست.

اين طرح در واقع مي‌تواند مقدمه رسيدن به يک تاريخ براي رويداد جنگ باشد. اگر اين طرح و برنامه مشترک آمريکا و اسرائيل در قالب موضوع گزارش اوليه دادگاه ترور حريري که قرار است توسط قاضي بگمار در ماه دسامبر يا سپتامبر 2010 منتشر شود، بتواند به اهدافي که برايش پيش‌بيني شده برسد يا اتفاقاتي که آنها اميدوارند بيفتد، رخ دهد، شرايط براي انتقام اسرائيل در حمله به لبنان و مقامات اسلامي فراهم مي‌شود و اسرائيل مي‌تواند با هزينه‌ کمتري جنگ را به نفع خودش پايان دهد.

اما مساله‌اي که راجع به دادگاه حريري مطرح است اينکه گفته مي‌شود تقريبا از سال 2008 آمريکايي‌ها در کارگروه‌هاي تخصصي، پيش‌نويس اين طرح و گزارش را براي متهم‌کردن افراد يا رهبران و مسؤولان حزب‌الله آماده کرده بودند و در کانال‌هاي مختلف آن را مورد بحث و بررسي قرار داده بودند و امروز اين طرح آماده شده و 2 ماه قبل دانيل بگمار قاضي دادگاه بين‌المللي حريري که سومين قاضي اين پرونده است در سفري که به آمريکا داشت، توجيه شد و طي ديداري که با جفري فريد‌من داشت- نگاه فريدمن نسبت به مساله اسرائيل و حمايت از رژيم صهيونيستي کاملا واضح و آشکار است- اين سناريو پيش برده شد.

صهيونيست‌ها اميدوار هستند که از طريق متهم‌کردن عناصر يا مسؤولان حزب‌الله فضا و معادله سياسي – امنيتي در لبنان بهم بريزد و حزب‌الله متهم شود و از اين طريق همپيماناني مانند ميشل عون و نيروها و احزاب ملي و همچنين جنبلاط از حمايت مقاومت و حزب‌الله دست بردارند و حزب‌الله دچار انزوا شود تا فضا براي خلع سلاح يا نامشروع ناميدن سلاح حزب‌الله مهيا شود. بعد هم از طريق تعيين يک نيروي بين‌المللي براي اجراي حکم دادگاه، بقيه سناريو به اجرا درآيد. آنها پيش‌بيني مي‌کنند.

که حکومت و ارتش لبنان در اجراي حکم دادگاه که در 2 مرحله و تا پايان سال جاري ميلادي به اجرا درخواهد آمد، کمک خواهند کرد يا اينکه از اجراي آن سر باز خواهند زد.

اگر در اين پروسه عناصر و مسوولان حزب‌الله مورد اتهام قطعي قرار بگيرند يا دولت و ارتش لبنان اين حکم را اجرا مي‌کنند که اين امر نتيجه مطلوب رژيم صهيونيستي و آمريکا خواهد بود يا تمايلي به اجراي اين حکم از خود نشان نخواهند داد.

چنانچه مورد دوم اتفاق بيفتد، آمريکا پيش‌بيني و هماهنگي‌هاي لازم را با فرانسه، انگليس و همچنين کشورهاي عربي در سفري که ملک عبدالله، پادشاه سعودي به آمريکا داشت انجام داده است که قطعنامه‌اي عليه دولت لبنان به عنوان يک دولت متمرد مصوب شود و از اين طريق اختيارات نيروهاي يونيفل به عنوان نيروهاي بين‌المللي افزايش پيدا کند تا بتوانند متهمان را دستگير کنند يا حتي نيروهاي يونيفل با ماموريت جديدي که در آن بالطبع افزايش اختيارات خواهند داشت از طريق ناتو يا نيروهاي جديدي که به آنها افزوده مي‌شود، در مرزهاي سوريه قرار بگيرند که در اين صورت مسير فشار به سوريه طبق سناريوي سال‌هاي 2007-2005 ادامه پيدا کند و مسوولان حزب‌الله تحت فشار و پيگرد قرار بگيرند.

معناي اين امر اين است که اين گزارش و حکم دادگاه به منظور ايجاد يک جنگ داخلي يا ايجاد يک فضاي کاملا بي‌ثبات در داخل لبنان برنامه‌ريزي شده است و چيزي که مدنظر است اينکه توانمندي‌هاي مقاومت اسلامي از اين طريق مورد هدف قرار بگيرد.

در سابقه عملکرد دادگاه بين‌المللي حريري چند نکته بايد مورد تاکيد قرار گيرد؛ ابتدا اين دادگاه به رياست دتكس ميليتس آلماني برگزار شد و براساس سناريويي که براي اين دادگاه مشخص شده بود، سوريه توسط اين دادگاه و نيروهاي 14 مارس تحت فشار شديد قرار گرفت و حتي تا مرز بازجويي از بشار اسد هم پيش رفتند اما سوريه با اتحاد و ائتلاف‌ها يا مناسباتي که با کشورهاي مختلف داشت از طريق روسيه و فرانسه تلاش کرد تا اين فضاي سياسي دادگاه را دور زده و خود را از اين فشار نجات دهد.

در مرحله دوم ميليتس ناچار شد که از مسؤوليت دادگاه کناره‌گيري کند و دليل آن هم اين بود که کساني که به عنوان شاهد در دادگاه حاضر شدند، تماما ساختگي بوده و بنا به درخواست دستگاه‌ها و سرويس‌هاي اطلاعاتي اقدام به طرح گواهي‌ها و اظهارات خود کرده بودند.

در اين زمان براميريتس مسووليت اين دادگاه را برعهده گرفت و پس از آن هم براميريتس با تکيه بر همين مکانيزم و اظهارات ساختگي برخي از شاهدان به کار خود ادامه داد اما براساس تکيه بر DNA کسي که عمليات انتحاري انجام داده بود تلاش کردند تا القاعده را به عنوان متهم اين پرونده تحت تعقيب قرار دهند اما در رايزني‌هاي پنهاني که با عربستان را داشتند تا جايي که توانستند از اين کشور امتيازات پنهاني دريافت کردند.

آنها سپس عربستان را تقريبا از سال 2008-2007 به اين مسير كشاندند که بايد همکاري‌هاي دقيق‌تر و کامل‌تري با رژيم صهيونيستي و سياست‌هاي آمريکا داشته باشد.

در همين اثنا، موضوع DNA و القاعده نيز از دستور کار خارج شد لذا از سال 2008 به بعد، دستور کار اين دادگاه با تکيه بر افرادي که جاسوس‌هاي رسمي هستند (مثل عبدالباسط بني‌عوده) و شنود مکالماتي که دستگاه ارتباطي اتصالات و ارتباطات موبايل لبنان در بيروت تدارک ديده بود ، انجام شد و پيش رفت. البته در همين راستا 5 جاسوس اسرائيلي از اين طريق شناسايي و 4 نفر آنها دستگير شدند.

آنها دستگاه‌هاي بسيار پيشرفته‌اي داشتند که امکان توليد مکالمات با صداهاي افراد مختلف را داشتند و دادگاه نيز با تکيه بر اين شنودهاي مکالماتي و اظهارات بني عوده قصد متهم کردن عناصر حزب‌الله را دارد که ماهيت سياسي اقدام دادگاه را کاملا آشکار مي‌کند.

ابتكار: «اگر آمريکا به ايران حمله کند چه مي‌شود؟»

«اگر آمريکا به ايران حمله کند چه مي‌شود؟» عنوان نگاه ويژه روزنامه ابتكار به قلم محمد زندي است كه در آن مي خوانيد:

در طول تاريخ، ايران چه قبل از اسلام و چه بعد از آن هميشه به عنوان يکي از محوري ترين تمدن‌هاي جهان بوده است. همين محوريت ايران باعث شده است که در بسياري از کتب‌هاي قديمي و جديد ايران به عنوان يکي از کشورهاي تاثير گذار در معادلات جهاني نام برده شده است.

از زمانهاي دور در کتبهايي چون کتاب عهد قديم و عهد جديد انجيل و حتي کتاب پيش گويي‌هاي نستراداموس، ايران به عنوان کشوري که در سرنوشت جهان در آخرالزمان تاثير گذار خواهد بود، نام برده شده.

در احاديث و روايت متعدد از پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) بارها از ايران به عنوان يکي آخرين پايگاهاي مومنين شيعه در دوران ظهور نام برده شده است و از آن تمدني که در دوران ظهور بسياري از وقايع در آن رخ مي‌دهد، ياد شده است.

اما ايران در طول تاريخ چند هزار ساله خود بارها مورد هجوم کشورهاي گوناگون قرار گرفته است و هميشه اين مرز و بوم شاهد تاخت و تاز بيگانگان بر خود بوده است.

بسياري از اين کشورها شايد سالها بر ايران حکومت کرده باشند و ويراني‌هاي بسياري را از خود به جاي گذاشته باشند ولي اين کشور پهناور هيچگاه در تسلط کامل يک تمدن ديگر نبوده است و جالب آنکه بررسي آينده اين تمدنهاي متجاوز نشان مي‌دهد، اين کشورها خيلي زود دچار فروپاشي و يا به گونه‌اي اضمحلال شده اند.

حال در ذيل به بررسي سرنوشت چند کشور پس از تجاوز به اين خاک مقدس، مي‌پردازيم:

يونان: تمدن يونان که زماني بسيار باشکوه بود، توسط اسکندر به انحطاط کشيده شد. اسکندر مقدوني پس از حمله به ايران و آتش زدن تخت جمشيد و جنايات بزرگي که توسط سربازانش صورت گرفت به سمت هند حرکت کرد، ولي ديري نپاييد که شکست خورد و کم کم آن تمدن بزرگ رو به زوال رفت و اينک در قرن 21 و در سال 2010 از يونان جز کشوري کوچک و بي تاثير در عرصه جهاني، باقي نماده است.

کشوري که پس از بحران مالي يکي از وخيم ترين اوضاع اقتصادي را دارد و چند ماهي است به همين دليل دائماً با اغتشاشات زيادي روبرو است و در حال حاضر در يک قدمي ورشکستگي قرار دارد.

روم: امپراطوري روم به همراه ايران و چين سه تمدن دوران باستان بودند که سرزمينهاي آنها بسيار وسيع بود. رومي‌ها بارها به خاک ايران متجاوز شدند و در حقيقت نبرد‌هاي تارخي ايران و روم به عنوان جنگ‌هاي رشته‌اي و زنجيره‌اي ياد مي‌شوند.جنگ ميلان اين دو تمدن با يورش کراسوس سياست‌مدار و سردار رومي به ايران در زمان پادشاهي فرهاد سوماشکاني آغاز و تا پايان دوران ساسانيان ادامه يافت.

اين نبرد‌ها بارها اتفاق افتاد تا اينکه سرانجام پس از سالها جنگ، آخرين نبرد ميان اين دو تمدن صورت گرفت که سه روز به طول انجاميد و در نهايت با پيروزي پارسيان پايان يافت و روميان وادار به پرداخت 200ميليون سيسرون يا 50 ميليون دينار غرامت شدند. و اينک در قرن 21 و در سال 2010 ديگر از آن تمدن بزرگ جز کشوري که بسيار کوچک تر ايران است، باقي نمانده است.

اينک ايتاليا صاحب نخست وزيري است که مهمترين کارش خوش گذراني با زنها است و شرايط اقتصادي ايتاليا بسسيار بغرنج است و شايد جز فوتبالش آن هم به طور نصفه و نيمه، در هيچ مقوله ديگري در سطح جهان مطرح نباشد.

مغولستان: شايد يکي از خونبارترين زمانها در تاريخ ايران، حمله وحشيانه مغول‌ها به سرزمين ما باشد. هجوم آنها با نابودي بسياري از کتب خطي و منابع کشورما همراه بود. آنها به هيچ جنبنده‌اي رحم نکردند و بسياري از زنان و کودکان و مردان اين سرزمين را از لبه تيغ گذراندند.

آنها حتي حيوانات را هم مي‌کشتند و بدين شکل يکي خوفناک ترين و سياه ترين زمانها در تاريخ کشورمان هجوم دد منشانه قوم مغول به ايران بود که به گفته «ابن اثير» ، از بدو آفرينش آدم تاكنون… همانندش نيامده است. اما سرانجام چنگيز خان رهبر مغولان نيز چيزي جز مرگ و از دست دادن تمام اندوخته‌هاي که بدست آورده بود نبود.

و اينک در قرن 21 و در سال 2010 مغولستان نه تنها آن ابهت گذشته را ندارد بلکه دائماً دچار فراز و نشيب‌هاي سياسي و اقتصادي مي‌شود، بطوريکه مغولستان عملاً به دو قسمت تقسيم شده است، يک منطقه خودمختار در جمهوري خلق چين موسوم به «مغولستان داخلي» و ديگر جمهوري خلق مغولستان موسوم به «مغولستان خارجي» که در 1946 به‌وسيله دولت چين به‌رسميت شناخته شد.

اوضاع اقتصادي اين کشور هم به حدي بغرنج است که صادرات آنها بيشتر گاو و اسب!!! است. در حقيقت ديگر از مغولستان جز نقشه‌اي در جهان چيزي باقي نمانده است و يکي از بي تاثير گذارترين کشورها در عرصه جهاني است و تقريباً هيچ نامي از اين کشور در هيچ زمينه‌اي شنيده نمي‌شود.

افغانستان: افغانها هر چند در بيشتر زمان ها جزئي از خاک ايران بودند، اما آنها در دوره‌اي با سرکردگي محمود افغان اصفهان را تصرف کرده بودند و شاه سلطان حسين صفوي را به قتل رساندند. آنها حدود هفت سال بر نواحي از ايران (اصفهان و چند شهر اطراف) حکومت کردند تا اينکه نادر شاه افشار، با افغانها وارد جنگ شد.

در 1729 رئيس افغانها يعني اشرف افغان را در مهماندوست در نزديکي دامغان (طي نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و براي بار سوم در زرقان فارس شکست داد و سپس در تعقيب وي، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و قبايل اين ديار را مطيع نمود.

بدين ترتيب پس از هفت سال شورش افغان‌ها به پايان رسيد. و اينک در قرن 21 و در سال 2010 افغانستان جز کشوري جنگ زده چيزي باقي نمانده است و در حال حاضر به سختي بتوان باور کرد که اين کشور زماني به عنوان متجاوز به خاک ايران شناخته مي‌شد.

البته هر چند اين کشور شايد به نوعي تاوان حمله به ايران را پس مي‌دهد اما نبايد از اشغال گري آمريکاييها که با جنايات بسياري همراه است حمايت کرد و اين موضوع يعني حمله افغانها به ايران در گذشته هرگز باعث نمي‌شود که رحم و عطوفت ايرانيان که خاص مردم ما است، نسبت به مردم بي پناه افغان سلب شود.

عثمانيان: عثمانيان در چهار مرحله به ايران حمله کردند که اغلب بوسيله کشور‌هاي ديگر از جمله ازبک‌ها کمک مي‌شدند اما عثمانيان در هر چهار مرحله توسط ايرانيان به عقب رانده شدند و در آخرين جنگ ميان شاه طهماسب پادشاه دلير ايراني و سلطان سليمان مزدور عثمانيها، اين ايرانيان بودند که با هوش و زکابت پادشاه خود تواستند عثمانيها را وادار به عقب نشيني و سرانجام بازگشت به خاک عثماني کنند.

و اينک در قرن 21 و در سال 2010 ديگر هيچ اثري از کشوري به نام عثماني وجود ندارد. عثمانيها در حقيقت با فريب انگليسي‌ها کشورشان دچار فروپاشي شد و در حاضر ديگر نامي از عثماني جز در تاريخ ديده نمي‌شود.

شوروي: جنگ ميان شوروي و ايران در دو مرحله صورت گرفت. در جنگ نخست گوداوويچ در سال‎ ‎‏1223‏‎ ‎ه. ق به صورت ناغافل به ايروان حمله برد. اما شکت خورد و برگشت‎. ايرانيان با رهبري سردار شجاع خود عباس ميرزا در چند مرحله جنگ با روس‌ها موفق شدند آنها را شکست بدهند و اسراي زيادي را به تهران منتقل کنند. اما بي کفايتي شاه قاجار و وابستگي شديدي وي به انگليسي‌ها باعث شد، ايرانيان دچار اختلافات دروني شوند.
اين اختلافات توسط انگليسي‌ها که پيروزي‌هاي عباس ميرزا باعث متضرر شدن آنها مي‌شد، صورت گرفت و سرانجام منجر به عهد نامه ننگين گلستان شد که سياه ترين نقطه در تاريخ ايران است.

با عقد اين صلح نامه ايران سرزمينهاي بسياري از جمله گرجستان، داغستان، باکو و... را از دست داد. اما در مرحله دوم ايرانيان که از ننگ چنين عهد نامه‌اي به تنگ آمده بودند، دست به تشکيل سپاهي زدند و مجدداً با رهبري عباس ميرزا به سمت روسيه حرکت کردند و در ابتدا فتوحاتي نيز بدست آوردند اما باز هم اختلافات دروني باعث شد ايرانيان شکست بخورند و در نهايت منجر به امضاي عهد نامه ترکمنچاي شود که باز هم سرزمين‌هاي بسياري از جمله ايوران و نخجوان به روسيه واگذار شد. همچنين در اين عهد نامه چند بند ننگين ديگر نيز آمده است که از آن جمله موارد زير مي‌باشند:

1- پرداخت ده کرور تومان (پنج ميليون تومان) به طور اقساط از طرف ايران به روسيه به عنوان غرامت جنگي.

2- اجازه عبور و مرور آزاد به کشتي‌هاي تجاري روسي در درياي مازندران.

3- رضايت به انعقاد يک عهدنامه تجاري بين ايران و روسيه و حق اعزام کنسول و نمايندگان تجاري به هر منطقه از مناطق ايران که روس‌ها لازم بدانند.

4- اعطاي حق قضاوت کنسولي به اتباع روسيه. و اينک در قرن 21 و در سال 2010 روسيه ديگر آن سرزمين‌هايي را که بدست آورد در اختيار ندارد و در سال 1990 با فروپاشي شوروي نه تنها تمامي آن سرزمين‌ها را از دست داد، بلکه بخش‌هاي ديگري از خاک روسيه نيز از آن جدا شدند و ديگر هيچ کدام از مفاد آن قرار داد اجرا نمي‌شود.

عراق: عراقيها در سال 1359 و پس از آنکه صدام حسين قرار داد منعقد شده بين ايرانيان و عراقيها را که مرزهاي دو کشور را مشخص مي‌کرد، در مقابل تلويزيون عراق پاره کرد، جنگ هشت ساله‌اي را عليه ايران بپا کرد. جنگي که پس از جنگ ويتنام دومين جنگ طولاني قرن است.

در اين جنگ صدها هزار نفر شهيد و ميليون‌ها نفر مجروح شدند. اين جنگ در نهايت با قرارداد صلحي به پايان رسيد که در مورد آن حرف و حديث‌هاي بسياري وجود دارد. و اينک در قرن 21 و در سال 2010 هيچ چيز از صدام حسن و حزب بعث وجود ندارد و عراق نيز همچنان از وجود نظاميان آمريکايي متضرر مي‌شود.

البته ايران اسلامي و رهبر بزگمان امام خميني بارها اعلام کرد که هيچ دشمني بين مردم شيعه عراق و ايران وجود ندارد و ما صدام و حرب بعث عراق را مسئول اين جنگ مي‌دانيم. کمااينکه در کشتار شيعيان عراق توسط صدام، ايران با آغوش باز آنها را پذيرا شد.

جنگ‌هايي که در بالا به آن اشاره شد تنها گوشه‌اي از موجهاي پر تلاطمي بود که ايران در تاريخ خود پشت سر گذاشته است و حوادثي چون آن بسيار بوده است. حال در زمان کنوني که بعضي کشورهاي به اصطلاح ابر قدرت به خود جرات داده و ايران و ايراني را تهديد به حمله مي‌کنند تا به خيال خود از مسير رو به پيشرفت منحرف کنند، بدانند که پارس سرزمين مقدسي است که نظر پروردگار و امام زمان به آن است و اگر روزي آمريکا و يا هر کشور ديگر چنين اشتباهي را بکند، مطمئن باشد به همان سرنوشتي دچار خواهند شد که کشورهاي پيشين به آن دچار شدند و جز ويراني براي آنها چيزي نخواهد ماند و آن جنگ، آخرين جنگ زمين خواهد بود.

آرمان: «بيکاري ، معضل اصلي»

«بيکاري ، معضل اصلي» سرمقاله روزنامه آرمان به قلم محمدخوش چهره است كه در آن مي خوانيد:

راه‌حل اصلي براي حل تمامي دغدغه‌هاي اقتصادي رفع موانع از سر راه توليد ملي است و اين موانع در بخش‌هاي نرم‌افزاري مانند اصلاح سياست‌هاي اقتصادي بايد در دستور کار مستمر و جامع قرار گيرد.درشرايط کنوني وضعيت اشتغال و افراد بيکار در جامعه مطلوب نيست و با توجه به بيکاري متراکم از سال‌هاي گذشته اين موضوع به يک اولويت اصلي براي کشور تبديل شده است.

به طور قطع، اولويت اصلي دولت درحال حاضر، با توجه به شرايط کنوني اقتصاد در کشور و شرايط حاکم در جهان، بايد رفع بيکاري براي بهره‌وري بهتر ودر نتيجه‌ايجاد پويايي بيشتر در اقتصاد باشد. اولويت‌هاي بعدي اقتصاد کشور کنترل تورم، تثبيت اقتصادي و ثبات قيمت‌ها هستند. سرمايه‌گذاري و کاهش شکاف طبقاتي از جمله موضوعاتي است که براي بهبود وضعيت اقتصادي کشور بايد مورد توجه مسئولان قرار گيرد.

سياست‌هاي اقتصادي و در راس آن سياست‌هاي متناسب‌ پولي با استفاده از ابزار نرخ بهره‌مناسب، سياست‌هاي مالي و نرخ تعرفه‌ و مانند آن از جمله مواردي است که مي‌تواند براي رسيدن به اقتصاد پويا، مفيد و موثر باشد.

با اين همه براي رسيدن به اين اهداف سياست‌هاي تکميلي هم بايد مورد توجه قرار گيرد.در شرايط کنوني، شرايط حاکم بر اقتصاد جهاني آثار مثبت و منفي بر اقتصاد ايران دارد و کاهش معني‌دار قيمت نفت توانسته سطح درآمدهاي ارزي کشور را کاهش دهد. يعني قيمت 140دلاري سال گذشته به کمتر از نصف رسيده و در کنار آن ساير مشکلات اقتصاد ايران با سياست‌هاي عالمانه و تاثير برخي از روش‌هاي مديريتي با توجه به غناي ذاتي اقتصاد ايران امکان هر نوع بازگشت يک جريان رشد اقتصادي را امکان‌پذير مي‌سازد.

بايد بتوانيم به اهداف کلان اقتصادي از طريق رونق توليد از جمله افزايش سطح اشتغال و افزايش در آمد گروه‌هاي کم درآمد بپردازيم و چنانچه در اين زمينه غفلت و بازارهاي داخلي دستخوش سير ورود بي‌رويه کالاهاي وارداتي شود ، ‌چه در زمينه کالاهاي مصرفي يا ساير کالاهايي که امکان توليد آن در داخل وجود دارد و فقط به خاطر سودطلبي و سوداگري بعضي از سوداگران تجاري، ميدان به توليدکنندگان خارجي داده شود، مفهوم آن ايجاد فرصت اشتغال براي کارگران خارجي و بيکاري براي کارگران ايراني خواهد بود.

وجود بازار بزرگ 70ميليوني و تقاضاي اجابت نشده مزيت کلي اقتصاد ايران براي خروج از رکود است. آنچه به عنوان رکود اقتصادي در سطح جهان و ملي هم‌اکنون در برخي از بخش‌ها حاکم است، در ادبيات اقتصادي ناشي از کاهش تقاضا يا به اصطلاح نبودن بازار از يک مزيت کلي که همان وجود بازار بزرگ 70ميليوني کشور است که در آن تقاضاهاي اجابت نشده زيادي در زمينه‌هاي مسکن، پوشاک و خوراک وجود دارد.

در حقيقت اين موضوع فرصت مغتنمي در شرايط رکود اقتصاد جهاني براي کشوري چون ايران به حساب مي‌آيد. بخش کشاورزي مي‌تواند از واردات بي‌رويه ميوه و مواد غذايي بي‌نياز شود و اين بايد مهم‌ترين اولويت در آينده با هدف حرکت به سمت رونق توليد ملي و محصولات داخلي باشد، به خصوص کالاهايي که از نظر کيفيت يا مرغوبيت هيچ اشکالي ندارد و شامل پوشاک و موادغذايي و ميوه است.

دنياي اقتصاد: «اهميت ماليات بر ارزش افزوده»

«اهميت ماليات بر ارزش افزوده» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران دبيرسپهري است كه در آن مي خوانيد:

اگر گفته شود اجراي قانون ماليات بر ارزش افزوده ، مهم‌ترين و مفيدترين اقدام اقتصادي دولت در سال‌هاي اخير بوده است، سخني به گزاف نگفته‌ايم. اگرچه اجراي اين كار بزرگ سختي‌هاي خود را نيز دارد. دليل ارزشمند بودن اجراي اين قانون آن است كه ماليات بر ارزش افزوده، ماليات بر مصرف است، نه ماليات بر توليد.

اين موضوع باعث مي‌شود فشار مالياتي از توليدكننده به مصرف‌كننده، منتقل شده و در نهايت به دليل مهار رشد بي‌رويه مصرف، پس‌انداز بخش خصوصي افزايش و در نتيجه، نرخ بهره كاهش يابد. آنچه گفته شد به معني افزايش سرمايه گذاري و افزايش رشد اقتصادي خواهد بود؛ ضمن آنكه قدمي هر چند كوچك براي تسهيل صادرات نيز مي‌باشد زيرا كالاهاي صادراتي شامل ماليات بر ارزش افزوده نمي‌شوند.

بسيار مهم است كه كشورهاي در حال توسعه به جاي اتكا به بازارهاي داخلي (تقاضاي داخلي) بازارهاي خارجي را مورد هدف خود قرار دهند (درست مانند كشور چين) كه در راستاي اين هدف، يكي از كارهايي كه مي‌توان انجام داد همين اجراي قانون ماليات بر ارزش افزوده است.

اما در بهتر اجرا شدن قانون مزبور، همكاري اصناف بسيار مهم است زيرا اصناف در نقطه تماس مصرف‌كننده با كالاهاي توليد شده قرار دارند و بخش قابل توجهي از ماليات مزبور از اين ناحيه تامين مي‌شود. يكي از نگراني‌هاي اصناف در اجراي قانون ماليات بر ارزش افزوده آن است كه تصور مي‌كنند به دليل كاهش سطح مصرف عموم مردم، درآمد آنها كاهش خواهد يافت.

در صورتي كه اگر با نگاه بلند مدت به اين موضوع توجه شود، ماليات بر ارزش افزوده، منافع اصناف را نيز تامين خواهد كرد؛ زيرا در بلندمدت موجب افزايش رشد اقتصادي و افزايش درآمد عموم مردم شده و بنابراين بر تعداد مشتريان اصناف اضافه خواهد شد؛ ضمن آنكه در توسعه و پيشرفت اقتصادي كشور، اصناف نقش مهمي را تقبل خواهند كرد؛ نقشي كه از عهده ديگران بر نمي‌آيد.

اهميت اين نقش به دليل تامين پول براي دولت نيست، بلكه به دليل ايجاد نهادي است كه اين نهاد به دليل آنچه گفته شد توسعه اقتصادي را تسهيل و تسريع مي‌نمايد. جناب آقاي عسگري، رييس سازمان امور مالياتي طي يک کنفرانس مطبوعاتي گفتند: «سهم اصناف از توليد ملي 30 درصد ولي مشاركت آنها در ماليات 6/4 درصد است (دنياي اقتصاد 9/5/1389)».

مطلب فوق نشان مي دهد كه اصناف بسيار بيش از ديگران از مواهب كشور بهره‌مند هستند و به قول آن ضرب‌المثل قديمي «هر كه بامش بيش برفش بيشتر». به عبارت ديگر اصناف موظفند در اداره و پيشرفت كشوري كه بخش عمده‌اي از منافع آن متعلق به آنها است، سهم بيشتري را متقبل شوند.

رسالت: «دو چهره قدرت نرم ؛ اقناع و اغواء»

«دو چهره قدرت نرم؛اقناع و اغواء» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن مي خوانيد:

سياستمداران در دوران جديد  مي کوشند خردمندانه تر به اعمال قدرتبپردازند.اعمال قدرت عريان و در شکل خشن، ابتدايي ترين حالت مديريت سياسيدر سطح محدود و نيزجهاني است.

با گسترده تر شدن امکان دستيابي به اطلاعات توسط توده هاي مردم ديگراعمال قدرت به شکل سنتي امکان پذير نيست به همين دليل هر چند عملا از قرنها پيش توسط سياستمداران زيرک ، قدرت هوشمندانه و بدون هزينه هاي ناشي ازاعمال قدرت خشن بکار گرفته مي شد ولي در  دوران اخير به کار گيري اين روشتحت عنوان «قدرت نرم» توسط جوزف ناي توصيف و تبيين شد.در اين نوشتار بطورخلاصه ديدگاه «ناي» تشريح مي شود.

***

اصطلاح «قدرت نرم» توسط جوزف ناي در کتابي تحت عنوان «طبيعت دگرگون شونده قدرت آمريکا» که به سال 1990 نوشت ؛ مطرح شد. ناي سپس اين مفهوم را در کتاب «قدرت نرم : ابزار موفقيت در سياست جهاني» که به سال2004  نگاشت؛بسط داد.

اين اصطلاح در حال حاضرکاملا در سطح ديپلماسي شناخته شده است ؛ چنانچه در سال2007  هو جين تائو رئيس جمهور چين برضرورت افزايش قدرت نرم درآن کشور تاکيد کرد.

قدرت نرم توانايي کسب مطلوب از طريق همکاري و جذب است.قدرت نرم با مفهوم مقابل خود يعني قدرت سخت که از طريق اجبار و هزينه کردن پول اعمال مي شود تفاوت جدي دارد. به عبارتي ، هرچند در هدف که اعمال قدرت است ميان آنها تفاوتي نيست ولي روش و عمق تاثير گذاري آنها يکي نيست.

ناي مي گويد: قدرت نرم آنست که ارزش ها،فرهنگ و سياست ها و حتي رسوم شمابتواند ديگران را در شرايطي قرار دهد که آنچه را که شما  مي خواهيد بخواهند.

از همين رو ، نهادهاي آموزشي، فرهنگي و هنري ارزش فراواني مي يابند.البته ناي از محدوديت هاي قدرت نرم نيز آگاه است ؛ قدرت نرم همه جا کارآيي نداشته و مثلا در جلب  دولت طالبان در خودداري از حمايت القاعده در دهه 90 هيچ تاثيري نداشت.

***

ناي در مقاله اي بنام «منافع قدرت نرم» نوشت: قدرت نرم توانايي شکل دهي به ترجيحات ديگران است. اين تعريف از اهميت زيادي برخوردار است زيرا قادراست دو وجه مهم قدرت نرم را به ما نشان دهد ؛ دو وجهي که جوزف ناي از هم تفکيک نکرده است.اگر دقت کنيم دو چهره کاملا متفاوت قدرت نرم را مي توانيم شناسايي کنيم.

1.قدرت نرم مبتني بر اقناع
2. قدرت نرم مبتني بر اغواء و فريب

وجه نخست ، مثبت و ناشي از استدلال و نهايتا پذيرش آگاهانه مخاطب است. درحالي که وجه دوم ، بر جهل و ناآگاهي طرف دوم اتکاء دارد و بجاي مخاطب قراردادن شعور او ؛ احساس و حتي عقده هاي دروني او را به بازي مي گيرد.

در حکمراني خردمندانه ؛ ترجيح با قدرت نرم است بويژه در مواجهه با شهروندان ولي برخلاف توصيه هاي کهن رومي يا توصيه هاي جديدتر ماکياول ،اعمال قدرت نرم نبايد از طريق فريب شهروندان صورت گيرد بلکه نظام اسلامي بايد به اعمال قدرت از طريق اقناع شهروندان بپردازد.

اين کاملا طبيعي است که ارزش هاي مورد اعتقاد حاکمان و شهروندان هر چندگاه به هم نزديک شده يا از هم فاصله گيرند.آنچه که مهم است مديريت فاصله هاست.فاصله ميان ارزش هاي مورد اعتقاد شهروندان و حاکمان نبايد آنچنان زياد گردد ، که هيچ پلي نتوان بر فراز آن ساخت.

ضمن آن که حکومت بايد بابهره گيري از نهادهاي آموزشي،فرهنگي و هنري به توليد و ترويج ارزش هاي خود بپردازد والا خطر آنست که اين فاصله ها تا بدانجا افزايش يابد که يابه اتکاء محض به قدرت سخت بيانجامد ؛ يا حکومت براي بقا وادار شود از ارزش هاي مورد اعتقاد خود عقب نشيني کرده تا آنجا که هويت خود را فرو نهد.

تهران امروز: «ركورد مرگ!»

«ركورد مرگ!» يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم فرامرز قراباغي است كه در آن مي خوانيد:

نتشار نتايج تحقيقي با عنوان «برآورد هزينه‌هاي تصادف‌هاي درون‌شهري و برون‌شهري در راه‌هاي ايران. از 1373 تا 1389 تكان‌دهنده و شوك‌آور است. اين تحقيق از سوي پژوهشكده حمل‌ونقل وابسته به وزارت راه و ترابري و در يك مجموعه 731 صفحه‌اي تهيه و خلاصه آن براي مديران ذي‌ربط، ارسال شده است.

طي دو دهه اخير سالانه نزديك به 20ميليارد دلار هزينه تلفات و تصادفات در راه‌هاي ايران شده است، هر ساله هزاران نفر كشته، مجروح و معلول شده‌اند. بسياري از هزينه‌هاي پنهان از جمله هزينه‌هاي خدمات پزشكي، روان ‌پزشكي، خدمات پليس و... بر اثر تصادف‌ها و حوادث جاده‌اي درون و برون‌شهري بر جامعه ما تحميل مي‌شود.

آمارها گرچه تكان‌دهنده‌اند اما گويا شهروندان هنوز متوجه عمق فاجعه نشده‌اند. اين درست است كه دستگاه‌ها و سازمان‌هاي مربوط بايد به وظايف خود درست عمل كنند. راه‌هاي درون و برون‌شهري كشور بايد برخوردار از استانداردها و معيارهاي قابل قبول باشند، خدمات ناچيز و محقر اورژانس به‌ويژه در راه‌هاي برون‌شهري بايد به ميزان قابل توجهي افزايش يابد.

كنترل راه‌ها بيشتر و قانون گريزان از چشم تيزبين پليس پنهان نمانند اما مسئوليت ما به عنوان شهروند آيا بايد فراموش و ناديده انگاشته شود؟ چه كسي تند مي‌راند؟ چه كسي هنگام خواب‌آلودگي رانندگي مي‌كند؟ چه كسي با تخلف از قوانين و قواعد رانندگي جان خود و ديگران را به خطر مي‌اندازد؟ چه كسي بيش از آنكه از رانندگي بر اساس اصول و موازين لذت ببرد از رانندگي غيراصولي لذت مي‌برد؟ چه كسي گمان مي‌كند كه جاده‌ها، بزرگراه‌ها و خيابان‌ها، پيست مسابقه‌اند؟

خشونتي كه هنگام رانندگي در حق خود و ديگران روا مي‌داريم، كم‌نظير و چه بسا بي‌نظير است. آمارها مي‌گويند كه طي دو دهه گذشته تلفات و خسارات جاني ناشي از حوادث و تصادف‌هاي جاده‌اي درون و برون‌شهري از تلفات و خسارات جانبي جنگ هشت ساله تحميلي بيشتر بوده است.

طي سال‌هاي 1373 تا 1386 جمعا 267 هزار و 562 نفر در تصادفات جاده‌اي درون و برون‌شهري كشته شده‌اند. توجه بفرماييد اين آمار فقط مربوط به كشته‌شدگان است و مجروحان و معلولان را در برنمي‌گيرد يعني طي 14 سال مورد مطالعه در پژوهش مذكور به‌طور ميانگين سالانه 19 هزار و 111نفر بر اثر حوادث و تصادفات جاده‌اي برون و درون‌شهري جان باخته‌اند.

مسئول چنين وضعيتي كيست؟ پليس؟ وزارت راه؟ دولت؟ اورژانس‌ها؟ چگونه است كه همواره انتظار داريم سازمان‌ها و دستگاه‌هاي نامبرده به دقت و درستي به وظايف خودشان عمل كنند اما ما به عنوان شهروند، به عنوان راننده و... هرطور و هرگونه كه دلمان خواست رفتار كنيم حتي اگر رفتار ما ضريب خطر را افزايش دهد و جان خود ما و ديگران را تهديد كند؟

«او» به عنوان يك راننده خاطي، رفتاري قانون‌گريز دارد اما «من»، «تو» و «آنان» كه شاهد چنين رفتارهايي هستند چه بايد كنيم؟ آيا نبايد پليس را در نخستين فرصت در جريان قرار دهيم. آيا نبايد با هشدارها و مخالفت با رفتارهاي پرخطر چنين افرادي مانع وي شويم؟ خود ما تا چه اندازه به رفتارهاي قانونمند ترافيكي پايبنديم؟

جاده‌ها، بزرگراه‌ها و خيابان‌هاي كشور با تصويري كه چنين آمارهايي به دست مي‌دهند، چيزي از كشتارگاه كم ندارند. نتايج دهشتناك قانون‌گريزي ما شهروندان ايراني در جاده‌هاي درون و برون‌شهري را در گزارشي كه تهران ‌امروز تهيه كرده است مي‌خوانيد اما آيا به سادگي از كنار اين گزارش خواهيد گذشت؟ به چه بهايي؟ و اگر حاضر نيستيد جاده‌ها،‌ بزرگراه‌ها و خيابان‌ها قتلگاهمان شود، چه وظايفي را بايد بپذيريم؟ كدام كارهاي انجام نگرفته را بايد انجام دهيم تا به اين وضعيت هولناك، پايان ببخشيم يا دست‌كم آن را به‌گونه‌اي قابل قبول، كاهش دهيم؟

گويا موضوع آموزش، تربيت، خودآموزي و خودتربيت كردن نزد ما فراموش شده است، همچنان كه دلسوزي و شفقت نزد برخي از مديران و مسئولان امر فراموش شده‌اي است. استاندارد نبودن بسياري از جاده‌ها، ضعف خدمات اورژانس، اندك بودن ميزان كنترل پليس‌راه.

در يادداشتي كه چندي پيش در اين باره نگاشته شده آمده است: «چهار دقيقه پس از انسداد مجاري تنفسي مرگ رخ مي‌دهد در حالي كه در بهترين حالت 15 دقيقه طول مي‌كشد تا نيروهاي امداد جاده‌اي به موقعيت حادثه برسند.» در همين يادداشت آمده است: «ما در ميزان تصادفات در جهان ركورددار نيستيم از جمله آمريكا، كانادا و ژاپن از ما جلوترند اما در ميزان كشته‌ها و تلفات ركوردداريم.»

ركورد مرگ! و درست در همين جاست كه مسئوليت ما به عنوان شهروند، روشن و واضح مي‌شود. نخست، خود بايد قانون و رفتار قانونمند را باور داشته باشيم و سپس سازمان‌ها و دستگاه‌هاي مسئول را وادار سازيم تا به وظايف خود عمل كنند يا سطح خدمات خود را افزايش دهند.

هول‌انگيزتر از تلفات و خسارت‌ها، سكوت توام با رضايت ما شهروندان است در برابر رفتار خاطيان! ‌اي بسا لذتمان از تخلف و تخطي از قوانين راهنمايي و رانندگي بيشتر است و سپس سكوت ناشي از بي‌تفاوتي و بي‌انگيزگي ماست در برابر سازمان‌ها و دستگاه‌هايي كه بايد آموزش دهند، بايد استانداردها را ارتقا دهند ،‌ بايد كنترل كنند، بايد به هنگام ضرورت فوري و سريع رسيدگي كنند اما ما سكوت مي‌كنيم و همچنان ركورد مي‌زنيم، ركورد مرگ!

ارسال به دوستان
وبگردی