۰۹ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۲۹۹۲۱
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۵ - ۱۶-۰۵-۱۳۸۹
کد ۱۲۹۹۲۱
انتشار: ۱۴:۴۵ - ۱۶-۰۵-۱۳۸۹
محمدرضا زائري


محمدرضا زائري در گفت‌وگويي كه از نظر مي‌گذرانيد از تجربه «خانه روزنامه‎ نگاران جوان» گفت؛ تجربه‌اي که با «موفقيت اوليه، پرهزينه در تداوم و نافرجام در پايان» همراه بود؛ تجربه‌اي كه يك روحاني جوان و خلاق آن را خارج از چهارچوب‌هاي رسمي و دولتي و بوروكراسي مرسوم اجرايي كرد و به قول خودش از هردوسوي ميدان «ناسزا» شنيد و البته از هردوسوي ميدان هم دلخور و گلايه‎مند است. همه اين‎ها هزينه‌اي است كه زائري مي‌گويد معلوم هم نيست به درد شب اول قبرش بخورد! زائري را بدون نشريه و رسانه و حواشي آن نمي‌توان تصور كرد، به همين‎خاطر اين روزها در دفتر كوچكش باز هم مشغول نوشتن و درآوردن نشريه است، اما اين‎بار، تخصصي و بدون حاشيه و جنجال؛ و البته با حضور پر جنب‎وجوش جوانان. اين شايد درسي باشد كه زائري از تجربه «سال‎هاي خانه» گرفته است.

آقاي زائري! ايده تشکیل خانه روزنامه‎نگاران جوان از كجا شكل گرفت؟

ايده تشكيل «خانه» بر اساس شرايطي بود كه در جشنواره مطبوعات سال 1374 وجود داشت. در حاشيه اين جشنواره و در بخش جنبي آن، مسابقه روزنامه ديواري براي نوجوانان ترتيب داده بودند كه با استقبال خيلي زيادي مواجه شد و مسئولان وزارت ارشاد در آن زمان احساس كردند كه اين ظرفيت و قابليت ويژه‌اي است كه بايد آن را هدايت كرد. در همين راستا در دبيرخانه جشنواره مطبوعات، يك بخش مستقلي به نام «خانه روزنامه‎نگاران جوان» شكل گرفت. اين به اواسط سال 1374 برمي‎گشت. آقاي اشعري، معاون مطبوعاتي ارشاد، در اين مقطع از من خواستند كه به مسئله «خانه» به‎طور جدي فكر كنم و چيزي كه به من پيشنهاد شد، يك يا چند برگ كاغذ بود؛ من اجازه خواستم كه مشورت و تأمل كنم كه با دكتر حسام‎الدين آشنا مشورت كردم و اين ايده، پخته و قابل اجرا شد و بعد از اين مشورت بود كه هيئت‎امناي اوليه و هيئت‎مؤسس خانه شكل گرفت.

 شما قبل از مسئوليت در «خانه روزنامه‎نگاران جوان» چه سوابق مطبوعاتي و فرهنگي و...داشتيد؟

من در بنياد انديشه اسلامي، در زمينه انتشار مجلات براي كودكان و نوجوانان ايراني مقيم خارج از كشور از تجربياتي برخوردار بودم؛ دركانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان هم سوابق و فعاليت‎هايي داشتم.

 به ماجراي خانه برگرديم، بعد از نهايي شدن و تأييد پيشنهاد شما، كار چطور پيش رفت؟

من شديدا از اين‌كه خانه ساختار دولتي و رسمي داشته باشد، احتراز مي‌كردم و تجربه هم نشان داده بود كه اين‎طور كارهاي رسمي و دولتي و... موفق نخواهد بود. من پيشنهاد مشخص و تدوين شده‎ام براي خانه را به آقاي اشعري تقديم كردم؛بنا بر اين شد كه خانه مستقل باشد، اما ارشاد از آن حمايت كند و حتي درصورت انحلال اموالش به ارشاد بازمي‎گشت كه اين اتفاق افتاد. يك تركيب اوليه از هيئت مؤسس را تشكيل داديم و مؤسسه را رسما ثبت كرديم، اهداف خانه دقيقا همان اهداف وزارت ارشاد بود مثل ارتقاي سطح كيفي و كمي فعاليت رسانه‌اي در كشور و از اين‎طور اهداف، ولي كاري كه ما كرديم، اين بود كه از نظر اداره و ساختار به‎طور دولتي و با تشريفات بوروكراسي نباشيم؛ اين بود كه بلافاصله فعاليت را شروع كرديم و بنا را گذاشتيم كه در دهه فجر همان سال كار را شروع كنيم كه اين كار الحمدالله انجام شد.

 هيئت مؤسس خانه روزنامه‎نگاران جوان چه كساني بودند؟

آقايان سيدمهدي شجاعي، اشعري، ميرباقري، صادقي رشاد، محسن اسماعيلي و بنده.

 اين تركيب پيشنهاد شما بود يا خواست وزارت ارشاد؟

پيشنهاد خودم بود، چون مثلا آقاي اسماعيلي جزو مشاوران آقاي اشعري بود و هركدام از آقايان هيئت مؤسس جايي مشغول بودند. در واقع مي‌خواستيم در اين تركيب، چهره‌هاي فرهنگي مؤثر و مسئوليت‎دار نظام را داشته باشيم. در مقطع بعدي يك تركيبي به نام هيئت مديره تعيين شد كه عبارت بودند از: بنده و آقايان اشعري و اسماعيلي؛ و بعد از آن يك شوراي هفت نفره مشاوران خانه تشكيل شد كه عبارت بودند از: دكتر آشنا، شكرخواه، جواد محقق، هادي خانيكي، سيدفريد قاسمي، ميرزابيگي و علي اكبر كسائيان.

 اولين اقدام اجرايي خانه بعد از اين مراحل اداري چه بود؟

اولين كاري كه ما كرديم اين بود كه چون تعداد زيادي از نشريات دانش‎آموزي در مدارس را سراغ داشتيم، فراخواني عمومي داديم و به سراغ‎شان رفتيم و بعد شروع به تدوين جزوه‌هاي آموزشي روزنامه‎نگاري به زبان ساده كرديم كه در دهه فجر سال 1374 با حضور وزير ارشاد در ساختمان خيابان شهيد مطهري، كار خانه رسما شروع شد و نوجواني كه آن روز قرآن تلاوت كرد آقاي مرتضي توكلي بود كه امروز از روزنامه‎نگاران خوب كشور است. بعد از افتتاح، از حلقه‌اي از دوستان فعال فرهنگي مانند آقايان كاشفي خوانساري، اميرحسين مدرس، توكلي، اسدزاده و محسنيان راد و... براي تشكيل كلاس‌هاي آموزشي استفاده كرديم و سعي كرديم مجموعه مدرسان هم از همه طيف‌ها باشند و فقط يك جريان سياسي در آن نباشد. از همان آغاز، شايد بيشترين بار اجرايي بر دوش آقاي موسوي جزائري (قائم مقام مجموعه) و آقاي سيدياسر حيدري و شاماني و خلجي و سيدآبادي بود كه شبانه‎روزي و كاملا خارج از چهارچوب‌هاي رسمي اداري، عاشقانه كار مي‌كردند. در آغاز سال 1375 به ساختمان خيابان مدائن آمديم و در جشنواره مطبوعات سال 75 حضوري فعال داشتيم، جزوه‌هاي آموزشي‎مان را در جشنواره پخش كرديم و براي كلاس‎هاي‎مان ثبت‎نام به عمل آوردیم و سررسيد مطبوعاتي خانه را هم منتشر ساختیم.

 بازخوردهاي سياسي نسبت به «خانه» از كي شروع شد و اصولا جناح‌هاي سياسي چپ و راست چه نگاهي به مجموعه آن داشتند؟

بازخوردهاي سياسي نسبت به «خانه» از اواخر سال 1375 و اوايل سال 1376 شروع شد. چون صف‎بندي‌هاي جامعه، در آستانه دوم خرداد 1376، در حال تغيير و تحول اساسي بود و جامعه به سمت سياسي شدن و انتخابات رياست‎جمهوري پيش مي‌رفت و از طرف ديگر هم در عرصه رسانه‎اي، «خانه» فعاليت‌هاي چشمگيري داشت و تيزرهاي تلويزيوني‎اش پخش شده بود. ما از دهه فجر 75 انتشار نشريات خانه را هم شروع كرده بوديم كه با تيراژ خوبي مواجه شده بود. در اين فضا، بازخوردها به «خانه» شروع شد. جناح چپ تحليلش اين بود كه «خانه»، دورخيز جناح راست براي تأمين كادر رسانه‌اي و فرهنگي خود براي 20 سال آينده است. دفتر تحكيم وحدت هم نسبت به ما حساس شده بود و روي مجموعه «خانه» زوم كرده بود. فضاي سياسي در جامعه مرتب شديد‎تر مي‌شد و ما هم چون واقعا فضاي شكل‎دهنده‎مان سياسي نبود و افراد «خانه» هم سياسي نبودند، نظاره‎گر اين فضا بوديم، تا در مقطع انتخابات، نشريه «خانه» از هر چهار نامزد انتخابات تقاضاي مصاحبه كرد، ولي فقط آقاي ناطق وقت مصاحبه داد و مصاحبه انجام شد، اين باعث شد كه خيلي‌ها فكر كنند خانه، سياسي است و به‎نفع آقاي ناطق وارد ميدان شده است. در اين مقطع حدود 5 هزار نفر در خانه عضويت داشتند؛ ما يك آرماني را محقق كرديم كه در خانه هم بچه‌هاي شهرك غرب بودند و نشريه تجربي‎شان را منتشر مي‌كردند و هم بچه‌هاي بسيج جنوب شهر غرفه و نشريه داشتند و در كنار هم اين‎ها كار مي‌كردند و يك فضاي تعاملي خيلي خوبي ايجاد شده بود كه جامعه به آن نياز داشت؛ ما مسابقه نامه به رهبري را برگزار كرديم كه برنده ارمني و از اهل سنت داشت.

 پس شما از خروجي خانه رضايت داريد؟

بله كاملا، ما نيروهاي خلاق و توانمندي را تربيت كرديم كه امروز عمده‎شان در حوزه‌هاي فرهنگي و رسانه‌اي فعال هستند، از صداوسيما بگيريد تا روزنامه‌ها و رسانه‌هاي مختلف. ما در مجموعه خودمان از «پيام فضلي‎نژاد» تا «فرناز قاضي‎زاده» را داشتيم؛ البته بايد اعتراف كنم كه بخش عمده‌اي از موفقيت خانه به‎خاطر اقتضاي اجتماعي آن دوران بود كه ما هم اين فضا را تكميل كرديم.

 دقيقا شما چه مي‌خواستيد؟ الگوي ذهني شما چه بود كه با اين فضا چفت شد و موفق درآمد؟

ما مي‌خواستيم يك كار با مبناي بسيج ولي با ادبيات مدرن در حوزه رسانه انجام بدهيم، اين در شعارهاي‎مان هم وجود داشت و چيزي كه فكر مي‌كنم در موفقيت اين ايده خيلي نقش داشت، باور كردن صداقت ما از سوي مخاطبان متكثر و متنوع بود. مثلا شعار ما اين بود كه «تو بنويس، ما منتشر مي‌كنيم» يا «جايي كه هر نوجوان مي‌تواند بنوسيد». اگر به‎صورت مذاكرات هيئت امنا و هيئت مؤسس خانه مراجعه شود، مي‌شود فهميد كه در آن فضاي فرهنگي، كارشناسانه و دقيق عمل شد، ايده‌هاي نويي هم اجرا شد، مثلا شكل و مدل تبليغات مدرن در نشريات خانه اجرايي شد و محصولات فرهنگي چون كلاه و تي‎شرت مخصوص توليد شد و اولين نشريه صوتي و الكترونيكي هم در اين مقطع از سوي خانه منتشر شد.

 بعد از دوم خرداد و روي كارآمدن دولت جديد، وضعيت «خانه» چطور شد؟

بلافاصله بعد از تغيير دولت، فشار زيادي بر ما وارد شد كه «خانه» را واگذار كنيم؛ در واقع مشكلات ما از همين مقطع شروع شد و قبل از آن «خانه» مشكلي نداشت. آقاي مهاجراني در ملاقاتي كه باهم داشتيم، خيلي صريح و روشن گفت كه شماها بايد برويد و خط و ربط ما با هم هماهنگ نيست. ایشان خيلي زود هم شخص ديگري را براي مديريت «خانه» منصوب كردند. اول، قصد اين بود كه آقاي فريدون عموزاده خليلي به «خانه» بيايد كه به دلايلي نشد، ولي آقاي سعيد پورعزيزي را رسما براي مديريت «خانه» منصوب كردند. ما گفتيم كه طبق اساسنامه، هيئت مديره بايد مدير را تعيين كند و اگر هيئت امنا بگويند من مي‌روم و اين كار تغيير و جابه‎جايي بايد قانوني باشد. ما در برابر اين فشار مقاومت كرديم كه اين براي ما گران تمام شد؛ روي هيئت امنا هم فشار سياسي زيادي صورت گرفت و حتي تهديد كردند كه بحث سوءاستفاده از بيت‎المال و افشاگري‌هاي مالي را پيش مي‌كشيم، فشار شديد سياسي باعث شده بود كه هيئت امنا انفعال داشته باشد و بسياري از هيئت امنا عملا كنار كشيدند چون دنبال دردسر نمي‌گشتند و حتي ديگر در جلسات هم شركت نمي‌كردند و البته ما هم به آن‎ها حق مي‌داديم. ارشاد در دولت جديد به هرقيمتي بود امضاهاي هيئت امنا را گرفت، ولي بازهم از نظر قانوني مشكل وجود داشت. ارشاد اصرار داشت يك شكل صوري به انتقال و تغيير مديريت خانه بدهد. آقاي پورعزيزي نهايتا منصوب شد و درگيري‎هايي هم در خانه ايجاد شد؛ برخلاف آن‌چه كه بعدها عده‌اي مي‌گفتند، من هيچ تشويشي در اين رابطه نداشتم و بهانه‌اي براي ادامه درس و رسيدن به امور خانواده پيدا كرده بودم.

 از جناح راست دلخور شده بوديد كه از شما در اين قضيه حمايت نكرد؟

ببينيد ما توقعي نداشتيم، نمي‌توانم بگويم دلخوري ايجاد شده بود. در تقسيم‎بندي‌هاي سياسي كسي مورد حمايت قرار مي‌گيرد كه حمايت از او عايدي داشته باشد، ما از دو صف و از هردوجناح ناسزا شنيديم.

 ماجراي رفتن و آمدن دوباره شما به «خانه» در دولت خاتمي چه بود؟

 ماجرا به اين شكل بود كه نقل و انتقال تمام شده بود و ناگهان آقاي سعيد پورعزيزي زنگ زد و گفت بيا خانه را تحويل بگير. من تعجب كردم؛ چون چند روز قبل تحويل داده بودم، در توضيح گفت كه يك كسي اين نظر (تحويل مجدد خانه به بنده) را گفته كه ما نمي‌توانيم روي حرفش، حرفي بزنيم. ظاهرا آقاي مهاجراني در گزارشي كه به رهبري داده بودند در مورد نقل‎و‎انتقال و تغيير مديريت خانه مطالبي را عنوان کرده بودند كه آقا گفته بودند چرا اين‎كار را كرديد؟ آن‌جا كه داشت كار خودش را مي‌كرد و چرا مجموعه را برهم زديد؟ واقعا اگر لطف و عنايت صريح آقا نبود، دل و دماغ برگشتن به آن مجموعه را نداشتم. البته به‎خوبي مي‌دانستم كه از اين به بعد با چه چشمي به من و «خانه» نگاه مي‌كنند و قطعا شرايط سخت‎تر مي‌شد، از اين‌جا بود كه مشكلات، شكل جديد و جدي‎تري پيدا كرد. ما به‎عنوان مجموعه‌اي كه عائله زيادي داشت و مرتب مراسم و جشن و كلاس و... داشت؛ درآمد كمي داشتيم، ارشاد حتي روي كاغذ سهميه‎بندي ما هم سخت‎گيري مي‌كرد و فضاي سياسي كشور هم سياه و سفيد شده بود و مجموعه «خانه» هم متهم بود كه با جريان راست همراه است. ما ابتدا فكر مي‌كرديم با لطائف الحيلي مثل فروش كاغذ كه قبلا اصلا اهل آن نبوديم، مي‌توانيم مشكلات را حل كنيم، اما نشد. حتي يك طبقه از ساختمان را اجاره داديم تا مشكلات مالي را حل كنيم؛ انتظارات داخلي و فشار بيروني مرتبا روي ما زياد مي‌شد و ارشاد هم طبعا هيچ حمايتي از ما نمي‌كرد، هيچ‎كدام از شش نفر هيئت امنا هم در جلسات شركت نمي‌كردند و عملا هيچ كاري نمي‌شد انجام داد. ما در مرداد 1377 با مشكل نشريه هم مواجه شديم و نهادها و مؤسساتي هم كه بخواهند از خانه به‎صورت كلان حمايت كنند و آن را ظرفيتي براي نظام ببينند  در ميدان نبودند. بعدها برخي از اشخاص سياسي صريحا در جواب درخواست كمك و حمايت، از منطق «چي گير ما مي‌آيد؟» استفاده مي‌كردند. اين فضا از دوم خرداد 1376 تا تابستان 1377 كه كار «خانه» تمام شد، دائما ادامه داشت.

 نقطه پايان «خانه روزنامه‎نگاران جوان»، مطلبي در نشريه «خانه» بود كه واكنش‎هايي را آفريد و نهايتا به تعطيلي نشریه و بازداشت شما انجاميد. جريان دقيق آن چه بود؟

در صفحه عقاید و معارف نشريه «خانه» ستوني داشتيم كه نامه‌هاي يك خانم جوان به يك استاد دانشگاه بود؛ شكلي صريح و به‎دور از كليشه داشت و سئوال و جوابي بود. اين خانم، خانواده‌اي غيرمذهبي داشت و در آن مقطع دانشجوي پزشكي بود. اين نامه‌ها مربوط به دوران دبيرستان و تحصيل او می‎شد كه نهايتا مذهبي شده بود و ما اين نامه‌ها را به‎طور تدريجي در نشريه «خانه» چاپ مي‌كرديم. نامه‌ها واقعي بود ولي بازنگري و ويرايش مي‌شد، چون از نظر جا محدوديت وجود داشت. در يك شماره مجله، يا سئوال يا جواب درج مي‌شد و همين باعث آن ماجراي معروف شد. جالب است كه اولين‎بار نشريه شلمچه آقاي ده‎نمكي تيتر زد كه اهانت «خانه» به حضرت امام(رحمت‎ا...) و بعد كفن‎پوش‌ها در قم راه افتادند. طيف اصلاح‎طلب هم بدش نمي‌آمد از اين ماجرا؛و تحليلش اين بود كه حالا كه نظام، نشريات اصلاح‎طلب و دوم خردادي را توقيف مي‌كند، اين نشريه راستي را هم بايد توقيف كند. از سوي ديگر، افراطي‌هاي جناح راست هم كه فكر مي‌كردند ما تحت حمايت ارشاد هستيم مرتبا بر اين آتش بنزين مي‌ريختند، حتي كار به آتش زدن ساختمان «خانه» و حمله به آن و تهديد به بمب‎گذاري و... هم كشيد و اين ماجرا به بازداشت من منجر شد. دادستان وقت تهران به من گفت بگو كه گولم زدند! و به‎نوعي دنبال دست‌هاي استكبار و توطئه‌هاي آمريكا در اين ماجرا مي‌گشت كه من قبول نكردم و گفتم نمي‌توانم دروغ بگويم، چون توطئه‌اي وجود نداشت؛ خلاصه اين‌كه چپ و راست از تعطيلي «خانه» خوشحال شدند. خوب است اين خاطره را هم اين‌جا بگويم كه من در يك دوره‌اي پيش آقاي خاتمي و ابطحي رفتم كه البته خيلي محبت هم داشتند و با لطف برخورد كردند. به آقاي ابطحي گفتم من سئوالي دارم و سئوالم اين است كه ما در «خانه»، همه شعارهاي‎مان نوگرايانه بود و شعارهاي دولت شما هم چنين بود، پس چرا از ما حمايت نكرديد؟ آقاي ابطحي گفت شما بايد اردوگاهت را بالاخره معلوم كني كه در اردوگاه جنتي هستي يا اردوگاه ما؟!

 البته ظاهرا هنوز هم اردوگاه‎تان را معلوم نكرده‎ايد!

بله، ظاهرا! به‎هرحال من بازداشت شدم و زندان رفتم و نشريه «خانه» هم ورشكست و تعطيل شد و در يك فاصله زماني حدود 2 سال و نيم عملا تعطيل ماند؛ يعني از، بهمن 1374 تا تابستان 1377. توليد فرهنگي و كارهاي خانه طوري بود كه كمتر كسي باور مي‌كرد در اين مدت كم اين همه فعاليت انجام شده باشد؛ البته در آغاز، حمايت‌ها و اعتمادهاي بزرگي به ما شد و ما هم به اين اعتمادها و حمايت‌ها خيانت نكرديم.

 هزينه‌هاي «خانه» از بدو تأسيس تا تعطيلي چقدر بود؟

هزينه‌هاي ما در برابر ساير هزينه‎هايي كه در عرصه فرهنگ انجام مي‌شد، تقريبا هيچ بود، به دليل اين‌كه ما به روش دولتي و مرسوم هزينه نمي‌كرديم؛ امروز در اداره‌هاي دولتي، سيم‎كشي ساختمان را هم جزو هزينه‌ها و كارهاي جاري گزارش مي‌كنند؛ در صورتي‎كه ما اين كارها را اصولا گزارش نمي‌كرديم و خيلي وقت‌ها از جيب هزينه مي‌كرديم و حتي در مقطعي بنده با پيكان خودم نشريه را از چاپخانه مي‌گرفتم و براي توزيع مي‌بردم. حتي از سازمان بازرسي و حراست ارشاد وقتي به «خانه» آمدند كه حساب‌ها را رسيدگي كنند، اول با حالت شك برخورد مي‌كردند و به مرور كه كارشان را انجام دادند، ديدند كه حتي يك ريال هم تخلف وجود ندارد و حتي يك نفر از همين‌ها از من حلاليت طلبيد.

 فكر مي‌كنيد دليل عدم موفقيت تجربياتي مثل «خانه»، مثلا باشگاه خبرنگاران جوان صداوسيما چه بود؟

چون در فضاي سياسي رسمي تشكيل شده‌اند، قاعدتا نمي‌توانند آن خلاقيت و فراغ بال و تحرك لازم را داشته باشند. ما با كساني كار مي‌كرديم كه اصلا در قيد و بند كار اداري و رسمي نبودند، مثلا بارها مي‌شد كه يك نوجوان شهرستاني ساعت 9 شب به خانه مي‌آمد؛ چون واقعا فكر مي‌كرد خانه، خانه روزنامه‎نگاران جوان ايراني است. اين‎طور نبود كه كارمندهاي خانه ساعت 8 بيايند و 4 بروند، همه كارها روي شوق و شور و انگيزه بود و متأسفانه اين ديگر جايي تكرار نشد يا من خبر ندارم اگر تكرار شده باشد.

 محمدرضا زائري چه بهايي را براي «سال‎هاي خانه» پرداخت كرده است؟

بهايي كه من پرداختم، اين بود كه راه افتادن بچه‎ام را نديدم، از دست دادن جواني‎ام بود، از دست دادن فرصت تحصيل و درسم بود، البته من نمي‌توانم با قسم و آيه بگويم كه اين كارهايي كه در «خانه» كردم، به درد شب اول قبرم مي‌خورد يا نه!

 فكر مي‌كنيد دوباره بشود شاهد تأسيس نهادي چون «خانه» بود؟ خود شما حاضريد دوباره آن را تكرار كنيد؟

اين ظرفيت همچنان وجود دارد. اگر تدبير كلاني در نظام وجود داشته باشد، بايد از اين ظرفيت عظيم استفاده كرد. ما در آينده نمي‌توانيم جلوي رسانه را بگيريم، بلكه بايد مخاطب فعال تربيت كنيم كه رسانه بيگانه را خنثي سازیم. با پارازيت و بگير و ببند نمي‌شود مقابل اين موج ايستاد. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، اين موج رسانه‌ها، بر ما غلبه پيدا مي‌كنند. ولي ما چاره‌اي جز تربيت مخاطب نداريم، البته خيلي اميدي به اين اتفاق ندارم.

 عاقبت «خانه» چه شد؟ البته از نظر فيزيكي و ظاهري!

ارشاد، ساختمانش را تحويل گرفت. اين را هم براي حسن ختام بگويم كه قبل از دولت احمدي‎نژاد ما شاهد اين مسئله بوديم كه جناح مقابل، ظرفيت مجموعه «خانه» را درك كرد و به‎دنبال استفاده از اين ظرفيت بود، اما متأسفم بگويم كه در اين دوره تنها دغدغه ارشاد اين بود كه ساختمان «خانه» را پس بگيرد و گويا كه ارشاد مشكل همين آپارتمان سه طبقه را دارد! و اصلا توجهي به ظرفيت اين مجموعه نشد و «خانه» فقط در حد يك «ساختمان» ديده شد!
ارسال به دوستان
وبگردی