بههرحال تقصیری متوجه آنها نیست، مقصر دوستداران نسل اول فوتبال ما هستند كه از آنها افسانه ساختند. آنها افسانه شدند و برای آنكه از بقیه افسانهها و روایات تخیلی عقب نمانند، مثل همین داستانها برای خود روایت میسازند. تماشاگر در شماره 38 این مجله، گزارش جالبی درباره بلوف های شاخ دار برخی اهالی فوتبال تهیه كرده كه در ادامه میخوانید:
من به پله لایی زدم!
شوتهای آدمكش
در نسل اول فوتبال وقتی میخواستند از قدرت شوتهای سنگین مرحوم عبدا... سعیدایی بگویند از شوتی میگفتند كه باعث شكسته شدن دیرك دروازه و احتمالا تركیدن توپ شده است و یا از قدرت شوت مرحوم عباس تنیدهگر (عباس سیاه) میگفتند كه شوت او باعث شده 2، 3نفری كه سر راه توپ قرار گرفته بودند، كشته شوند! این روایتهای افسانهای، البته بینالمللی هم شد.
وقتی ادعا میشد مرحوم حسن صدقیانی (افندی) در حضور پادشاه بلژیك، هر
3گل تیم رویال شارلروا را در سال1932 و در فینال لیگ بلژیك به ثمر
رسانده است، ابتدا باور میكردیم، اما وقتی ورزش و تاریخ آن وارد دهكده
جهانی ارتباطات شد و بالندگی و غنای ادبیات تاریخی فوتبال را افزایش داد،
هرچه جستوجو كردیم اثری از صدقیانی را در تاریخ لیگ فوتبال بلژیك
ندیدیم. البته گاهی اوقات نكتههای بدیعی را خواندیم و شنیدیم، مثل حضور
حسینعلیخان سردار در تركیب تیمملی سوئیس برابر تیمملی فرانسه در
سال1920 میلادی یعنی 80سال قبل كه گرچه بر این اتفاق جالب و بزرگ
هیچوقت تاكید نكردهایم، اما تا دلتان بخواهد عاشق این خالیبندیها
هستیم.
مثلا میشنویم و میخوانیم كه مرحوم اكبر حیدری (اكبر توفان) كاپیتان
تیمملی فوتبال در بازی ایران-افغانستان سال1320، در یكی از بازیها
تمام بازیكنان خودی و حریف را دریبل كرده و دروازه حریف را باز كرده ،اصلا
از خودمان نمیپرسیم كه چه لزومی داشته كه زندهیاد اكبر حیدری بازیكنان
خودمان را دریبل كند!
5سرزن بانمك!
درباره دكتر امیرمسعود برومند كه درحالحاضر 83ساله است، گفته میشود یكی از بهترین مهاجمان فوتبال دنیا در سالهای 40 و 50 میلادی بوده. تا حالا شده از خودمان بپرسیم این چه مهاجم برتری بوده كه در نامزدهای برترینهای قرن آسیا هم جایی نداشته است؟ البته شكی نیست كه مسعود برومند در زمان خودش واقعا فوتبالیست بزرگی بوده، اما اینكه یكمهاجم جهانی باشد، تا حدودی اغراقآمیر به نظر میرسد. درست مثل ادعایی كه درباره همایون بهزادی وجود دارد. ادعایی كه براساس آن گفته میشود او یكی از 5سرزن برتر دنیاست! وقتی میشنویم همایون بهزادی براساس ادعای یكی از نشریات ورزشی كشور تركیه مفتخر به كسب چنین عنوانی شده و هیچ مجمع و موسسه بینالمللی ادعای مهم مورد اشاره را تایید نكرده، خندهمان میگیرد.
در مورد مرحوم حمید شیرزادگان هم روایت مشابهی وجود دارد. میگویند در
سال1344 كه او از آمریكا به ایران برگشت، 20هزار نفر هوادار در فرودگاه
مهرآباد به استقبال او آمده بودند، درحالیكه تا سال1350 حتی مسابقات و
رویاروییهای بزرگ فوتبال ایران هم بیشتر از 18هزار تماشاگر نداشته است.
آنها احتمالا 4، 5هزار تماشاگر در دهه40، 20هزار نفر محاسبه كردهاند.
میهمان بایرن و منچستر
محمدرضا عادلخانی یكی از گوشچپهای بزرگ فوتبال ایران بود كه در
دهه50 به رشد و معرفی فوتبال ما كمك زیادی كرد. او در آلمان پیراهن
تیمهای ووپرتال، واتنشید و روت وایس اسن را پوشید، هر سهتیم در
دسته دوم آلمان بودند، در این میان اما ادعای عادلخانی درباره حضور در
بایرنمونیخ و همبازی بودن با «بكنباوئر» جالب بود. او یكبار برای شركت
در تمرینات تیم بایرنمونیخ از مسئولان باشگاه آلمانی اجازه میگیرد و
همین حاضر شدن سر تمرینات تیم دستهیكی آلمانی باعث شد بعدها ادعا كند كه
در آستانه حضور در بایرنمونیخ قرار گرفته، آنهم در سال1345 كه 18ساله
بوده است. یا ناصر حجازی كه تمرین كردنش در تیم منچستریونایتد برایش
توهم حضور در باشگاه منچستریونایتد را به دنبال داشت.
در روزهایی كه انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود، حجازی بدون توجه به قراردادش با شهباز، بهراحتی به تاج سابق برگشت، البته خودش ادعا میكند كه شهبازیها برای رفتن به تیم منچستریونایتد به او رضایتنامه ندادند. این درحالی است كه تمام رضایتنامههای فوتبالی؛ بعد از انقلاباسلامی فاقد ارزش حقوقی و قانونی اعلام شدند.
كاپیتان در تیم خیالی پله
آندرانیك اسكندریان، ستاره ارمنی ایران بود كه در سال1980 تا كاپیتانی
تیم كاسموس نیویورك پیش رفت. گفته میشود او در حضور پله و بكنباوئر
كاپیتان كاسموس شده است، اما این ادعا دروغی بیش نیست! در سال1980، پله
سومین سال دوریاش از فوتبال را سپری میكرد. پله سال1977 رسما از دنیای
فوتبال خداحافظی كرده و بكنباوئر هم در سال1980 به آلمان برگشته و به
جای بایرنمونیخ پیراهن تیم فوتبال هامبورگ را برتن كرد!
گلهای 45متری
گاهی اوقات بلوفها و خالیبندیهای برخی پیشكسوتان خوب فوتبال ما آنقدر شیرین است كه آدم دلش نمیآید چیزی بگوید و ادعایی كند، مبادا شیرینی این خالیبندیها كم شود. در این میان بعضی از افراد از خالی بستن، منظور خاصی ندارند، بلكه عادتشان شده، مثلا تمام شوتهای سنگینی كه در دهه30 و 40 گل شده و فیلمش وجود ندارد، به ادعای فوتبالیستهای آن زمان از فاصله 35متری و 45متری به ثمر نشسته است.
در كتاب تاریخ بازیهای پرسپولیس و استقلال تا سال1362 هرچه گل كه همایون بهزادی، علی جباری، حسین كلانی و... زدهاند، از فاصله 35متری بوده است، انگار از فاصله جلوتر گل زدن در آن زمان جایز نبوده و هیچكس حق زدن گل از فاصله كمتر از 35متری را نداشته است. یكی دیگر از ادعاهای جالب ملیپوشان آن زمان یعنی مردان دهه40 تا دهه60 داشتن یكصد بازی ملی است! البته شأن این مردان آنقدر بالاست كه اگر امروز فوتبال بازی میكردند تعداد بازیهای ملیشان قطعا بالای یكصدبازی بود، اما وقتی در دهه40 مثلا تیمملی طی 5سال، 10بازی رسمی ملی داشت، آنها باید 50سال بازی میكردند تا به یكصدبازی ملی برسند.
یكبار به احمدرضا عابدزاده گفتیم كه حمید درخشان گفته یكصدبازی ملی دارد و او گفت كه حمیدخان احتمالا بازیهای تیمهای سبز و سفید درون اردویی تیمملی را هم بازی ملی حساب كرده است! البته بعضی از واقعیتهای فوتبال 30سال گذشته ما صورت تخیل دارد.
مثلا آیندگان ما شاید باور نكنند كه در بازیهای آسیایی 1982 دهلینو، عباس كارگر به خاطر نداشتن كفش با كفشی 2شماره كوچكتر برابر كرهجنوبی به میدان رفت و آنگونه با پاهای تاولزده جانفشانی كرد و یا علی دایی در آسیایی94 هیروشیما برخلاف باور اهالی فوتبال یكنیمه با طحال پاره بازی كرد و یا حتی عابدزاده با شرایطی كه بیشتر به افراد بستریشده در بیمارستان شبیه بود، در بازی پلیآف ایران-ژاپن در مقدماتی جامجهانی 1998 فرانسه در جوهور باروی مالزی، 120دقیقه بازی كرد؛ اینها واقعیت بودند، اما برخی از خالیبندیهای این دوستان، داستان را تكمیل میكند، مثلا وقتی ضیا عربشاهی میگوید من 12سال در تیمملی بودهام (او از سال60 تا 67 ملیپوش بوده است) یا وقتی رضا رجبی میگوید كاپیتان 4رده مختلف تیمملی بوده است (رجبی در سطح تیمملی بزرگسالان یك بازی رسمی ملی هم ندارد).
100متر زیر 10ثانیه
بعضی از ادعاها هم تخیلات شكلنگرفته است، مثل اینكه جعفر مختاریفر
میگوید: «من باهوشترین مربی ایرانم و اگر كارم را بهعنوان مربی شروع
كنم، هیچكس به گردپای من نمیرسد» یا عباس كارگر كه در دفتر تماشاگر
ادعا كرد: «همین حالا در 53سالگی اگر 10روز تمرین كند 100متر را زیر
10ثانیه میدود»! عباس كارگر در چشم نگارنده نگاه كرد و گفت فلانی به
نظرت نمیتوانم؟ و وقتی با جواب منفی نگارنده مواجه شد، سریع حرف را
عوض كرد و به مرور خاطرات قدیمی پرداخت.
روی كول مردم
بعضی اوقات روایات محبوبیت ستارههای دهه40 هم عجیب تخیلی است.
شاهینیهای دهه40 كه خودشان را حسابی دوست دارند، ادعا میكنند آنقدر
خوب بودهاند كه همیشه برای تماشای بازی تیم خودشان بلیت تهیه میكردند
(آنها 5، 6مورد انجامشده در 10سال را به همیشه تعبیر كردهاند).
ادعای دیگر این نفرات آن است كه هیچوقت به یاد ندارند با پای پیاده از
امجدیه تا میدان هفتمتیر رفته باشند و همیشه این فاصله را روی دوش مردم
بودهاند (به همین دلیل همیشه كفش ورزشی آنها نو میماند!) شاید هم مردم
فوتبالدوست حتی بعد از باختهای شاهینیها قهرمانان خود را روی دوش سوار
میكردند و آنها را به میدان هفتتیر میبردند.
در ادامه بنا داریم به صورت كاملا پراكنده برخی از ادعاهای جالب، خندهدار
و بانمك پیشكسوتان فوتبال كه البته طعم خالیبندی و بلوف دارد را با هم
مرور كنیم، ادعاهایی كه شاید به واقعیت هم نزدیك باشد، اما واقعا بانمك و
جالب هستند.
علیرضا عزیزی: علی كریمی كیه؟ اگر فیلمهای جوانی من
بود ثابت میكردم كه گندهتر از علی كریمی هم انگشت كوچك من نبودند. من
روی یكدستمال، 15نفر را دربیل میكردم.
مسعود مژدهی: من سلطان مد ایران بودم. همه
هنرپیشهها و خوانندگان روز ایران خانه من میآمدند و از من لباس
میگرفتند. تمام لباسهای آنها كه روی صحنه و در سینما میدیدید،
لباسهای من بوده است!
محمود یاوری: آنقدر ماساپوست، ستاره چكسلواكی را
آزار دادم كه كنارم آمد و با زبان بیزبانی از من خواست كه دیگر توی پایش
نرود و بگذارم او گل بزند!
علی پروین: قبل از بازی ایران-فرانسه گفتند چطور
میخواهی میشل پلاتینی را بگیری؟ من هم گفتم: میشل پلاتینی باید من را
بگیرد (پلاتینی در آن دیدار اصلا بازی نكرد).
ابراهیم آشتیانی: در بازی ایران-استرالیا از سمت
راست 35بار نفوذ كردم و برگشتم (هر 3دقیقه یكبار و معادل 8كیلومتر
راه در زمانی كه ستارگان دنیا 7كیلومتر هم نمیدویدند).
امیر احتشامزاده: در بازی ایران-ژاپن در آسیایی
1966 بانكوك اگر جلوی عكاس تایلندی را نمیگرفتم، ضربهاش به كله همایون
بهزادی میخورد و بهزادی كشته میشد!
جعفر كاشانی: در آلمان جلوی شعبان جعفری (بیمخ) را
گرفتم و گفتم آقاشعبان زیادی تند میروی، كمی به نصایح من گوش كن و او هم
گفت: چشم جعفرخان! (شعبان جعفری، از افراد نزدیك به شاه ملعون بود و از
كاشانی هم 23سال بزرگتر بود).
محمد دادكان: سوت را از محراب شاهرخی گرفتم و دست
علی پروین دادم، از آنجا به بعد بود كه علی پروین سرمربی پرسپولیس شد
(یعنی علی پروین تنها به خاطر یكسوت این موقعیت را پیدا كرده است؟!).
در اینجا به ذكر یكنكته میپردازیم كه نصف پیشكسوتهای فوتبال ما
اعتقاد دارند در عمر فوتبالشان اخطار نگرفتهاند، البته در آن زمان
داورها در یك هفته لیگ و در 8بازی حداكثر به 3نفر كارت زرد نشان
میدادند، اما درباره دادكان، ادعای عدم دریافت كارت زرد تا حدودی ادعای
درستی بوده است.
ناصر حجازی: اگر اجازه میدادند شركت كنم، رئیسجمهور میشدم و همه مردم به من رای میدادند.
ابراهیم قاسمپور: در مصر فوتبال بازی میكردم و برای 50نفر از اعضای خانوادهام پول میفرستادم (در توجیه رفتن به خارج از ایران با شروع جنگ تحمیلی).