۱۳ خرداد ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۲۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۵۳۷۷۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۷ - ۰۲-۱۱-۱۳۸۹
کد ۱۵۳۷۷۳
انتشار: ۰۹:۵۷ - ۰۲-۱۱-۱۳۸۹

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان: نكاتي درباره يك روز مذاكره

«نكاتي درباره يك روز مذاكره»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛پس از يك دور مذاكره در ژنو به نظر مي رسد 1+5 عملا واقع گرايي پيشه كرده و با هدف بي نتيجه نماندن مذاكرات قصد دارد انعطاف هايي در موضع خود ايجاد نمايد.

در دور اول مذاكرات پس از آنكه كاترين اشتون احساس كرد بازگشت به بحث هاي تكراري قبلي با محوريت نگراني از برنامه هسته اي ايران، با پاسخ قاطع هيئت ايراني مواجه خواهد شد و حتي ممكن است منجر به قطع مذاكرات شود، از اين موضوع صرف نظر كرد و در جمع بندي پذيرفت كه موضوع دورهاي بعدي مذاكرات «يافتن نقاط مشترك» باشد.

ايران همچنين در اين دور از مذاكرات پيشنهادهايي مشخص در چارچوب دستور كار گفت وگو براي همكاري ارائه كرد كه مورد توجه 1+5 قرار گرفت. اين پيشنهادها دقيقا در چارچوب دستوركاري كه در ژنو مورد توافق قرار گرفته بود مطرح شد و نشان داد كه ايران در پي گيري مباني توافق شده كاملا جدي است.

طرف هاي غربي قبل از مذاكره هم به طور خصوصي و هم در اظهارنظرهاي رسانه اي تاكيد كرده بودند كه در مذاكرات اسلامبول روي درخواست انجام اقدامات اعتمادساز و برداشتن گام هاي عملي در موضوع هسته اي متمركز خواهند شد اما كوتاه آمدن زودهنگام آنها از اين موضع رسانه اي نشان مي دهد كه در پس پرده اتفاقات ديگري در حال وقوع است.

به نظر مي رسد كه چند عامل مهم به رفتار غرب در دورهاي بعدي مذاكرات اسلامبول شكل خواهد داد.

1- 1+5 آماده اعمال دور جديدي از تحريم عليه ايران نيست و اعمال پي در پي تحريم هاي يك جانبه از جانب آمريكا هم بر اختلاف هاي داخلي اين گروه افزوده است. همانطور كه لاوروف ديروز گفت برخي اعضاي 1+5 عقيده دارند نه تنها نبايد تحريم جديدي عليه ايران وضع كرد، بلكه بايد دورنماي لغو تحريم ها را هم به ايران نشان داد. مهم ترين دليل مخالفت هاي دروني در 1+5 براي اعمال تحريم هاي جديد اين است كه از تحريم هاي فعلي تاكنون هيچ نتيجه اي حاصل نشده در حالي كه آمريكا به اعضاي 1+5 اطمينان داده بود تحريم ها به سرعت نتيجه خواهد داد. تغيير ارزيابي هاي اطلاعاتي ارائه شده از جانب آمريكا و اسرائيل هم اعمال تحريم هاي جديد را بسيار دشوار كرده است چرا كه اكنون دشمنان خوني ايران هم ديگر به صراحت مي گويند كه قبول ندارند برنامه ايران يك تهديد است.
2- موضع بعدي اين است كه ظاهرا غربي ها آرام آرام در حال پي بردن به عمق گفتمان جديدي هستند كه ايران مي خواهد بر مذاكرات حاكم كند.

ايران گفتمان همكاري را به اين دليل پيشنهاد كرد كه اولا بر يك درك دقيق از نيازهاي آمريكا مبتني بود و ثانيا امكان حفظ آبروي كافي (face saving) براي 1+5 را فراهم مي كرد تا بتوانند به آرامي از كنار بحث هاي تكراري درباره برنامه هسته اي ايران بگذرند و وارد فضاهايي جديد در مناسبات اقتصادي و منطقه اي شوند. ضمن اينكه ايران عقيده داشت ورود به گفتمان هاي قديمي مانند اعتمادسازي و درخواست انجام اقدام هاي اعتمادساز بحث هاي كهنه اي را زنده خواهد كرد كه هيچ راه حلي براي آنها وجود ندارد و روند حركت رو به جلو را هم با بن بست مواجه مي كند. در اين گفتمان مذاكراتي جديد، فقط موضوعاتي مي توانند در دستور كار قرار بگيرند كه به عنوان يك «نقطه مشترك» قابل تعريف باشند و لذا جايي براي طرح ادعاهاي يك طرف عليه طرف ديگر باقي نمي ماند. غربي ها ادعا مي كنند كه نگراني هايي درباره برنامه هسته اي ايران دارند. پاسخ اين است كه ايران هم نگراني هاي بسيار بيشتري درباره رفتار آنها در حوزه هاي بسيار متنوع دارد. اگر بناست يك روند طولاني مدت مذاكراتي شكل بگيرد، آمريكايي ها بايد خود را با اين مسئله وفق بدهند كه نمي توانند همچنان به هوچي گري ادامه بدهند و بايد دست از آرزوهاي دست نيافتني كه نام آن را «درخواست هاي جامعه بين المللي از ايران» گذاشته اند، بردارند.

3- ورود به يك فرايند بلند مدت به دو چيز بستگي دارد: 1- نتايج و 2- دورنما. يكي از اشكالات جدي مذاكرات هسته اي در دوران اصلاحات كه منجر به وارد آمدن خسارت هاي قابل توجه به كشور شد اين بود كه دو طرف هيچ توافقي درباره نتيجه و دورنماي مذاكرات نداشتند اما طرف ايراني با دل خوش كردن به واژه ها سعي مي كرد هر طور شده به مذاكره با تروئيكاي اروپا ادامه بدهد. به عنوان نمونه، گفته مي شد كه هر دو طرف عقيده دارند بايد اعتمادسازي شود، هر دو طرف عقيده دارند ايران بايد برنامه هسته اي صلح آميز داشته باشد، هر دو طرف عقيده دارند تعليق اقدامي داوطلبانه است و هر دو طرف قبول دارند ايران بايد درباره صلح آميز بودن برنامه اش به غرب تضمين عيني بدهد و... اينها همه واژه هايي خوش آب و رنگ بود اما دقيقا به اين دليل كه دو طرف برداشت هايي كاملا متضاد از اين واژه ها و گزاره ها داشتند مذاكرات نه فقط هيچ وقت به نتيجه نرسيد بلكه تبديل به جاده يك طرفه امتيازدهي به غرب شد. منظور غرب از اعتمادسازي توقف مرحله به مرحله چرخه سوخت در ايران بود اما مذاكره كنندگان ايراني مي گفتند اعتمادسازي به معناي تغيير ديدگاه غرب نسبت به چرخه سوخت است.

تعريف غرب از برنامه هسته اي صلح آميز برنامه هسته اي بود كه غني سازي از آن حذف شده باشد در حالي كه تيم ايراني تصور مي كرد غني سازي خروجي يك فرايند اعتمادسازي در طولاني مدت خواهد بود. غرب تصور مي كرد اقدام داوطلبانه تعليق بايد دائمي شود اما ايران آن را موقت و تنها زمان حصول اعتماد تعريف مي كرد. منظور غرب از تضمين عيني توقف هميشگي غني سازي بود اما طرف ايراني فكر مي كرد كه تضمين هاي عيني در دل روابط ارتقا يافته با غرب در حوزه هاي سياسي، امنيتي و اقتصادي خفته است و ... اين داستان غم بار و عبرت آموزي است كه بدون شك ديگر تكرار نخواهد شد. اگر بنا باشد كه ايران و 1+5 وارد يك «فرايند گسترده مذاكراتي» شوند، از همين حالا بايد معلوم باشد كه دورنماي مذاكرات چيست و چه چيزي يك «نتيجه» محسوب مي شود. ايران اين موضوع را در ژنو و اسلامبول روشن كرده است كه آماده مذاكرات جامع است اما اولا در اين باره كه آيا بايد غني سازي بكند يا نه، يا در اين باره كه تحت چه شرايطي غني سازي بكند، با هيچ كس به جز آژانس آن هم طبق مقررات بين المللي مذاكره نخواهد كرد و ثانيا 1+5 اساسا در جايگاهي نيست كه در اين باره تصميم بگيرد.

4- يك نكته كليدي درباره دستور كار همكاري اين است كه كاملا بي معناست كه غرب فشارهاي خود بر ايران را تداوم ببخشد و آن وقت ايران دست همكاري به سوي آن دراز كند. يك مفهوم مستتر در گزاره «گفت وگو براي همكاري حول نقاط مشترك» اين است كه مسير فشار به شكل تحريم يا غير آن بايد متوقف شود. هرگونه همكاري آن گونه كه مقام هاي رسمي كشورمان اعلام كرده اند حول نقاط مشترك خواهد بود يعني نقاطي كه اگر بتوان در آنها مسئله اي را حل كرد نفع آن در قالب يك معادله برد- برد عايد هر دو طرف خواهد شد. پس برخلاف آنچه كه غربي ها تصور كرده اند اينگونه نيست كه ايران همچنان تحت فشار باشد و هر روز فتنه اي جديد عليه آن علم كنند و آن وقت همچنان پاي ميز همكاري با غرب بنشيند. مهم تر از اين هيچ همكاري مجاني نخواهد بود. ايران ظرف همين چند ماه گذشته به وضوح نشان داده كه در لبنان، عراق، افغانستان و فلسطين و بازار جهاني نفت (در قالب مديريت اوپك) تا چه حد نيرومند است.

مسلما امكانات ايران مي تواند گره هايي را باز كند كه غربي ها سال هاي طولاني است حتي از مواجهه درست با آن درمانده اند چه رسد كه بخواهند آن را حل كنند. اما مسئله اين است كه ما به ازاي استفاده ايران از امكانات خود براي باز كردن اين گره ها چه خواهد بود؟ غرب بدون شك اگر نيازمند نبود و از راههاي ديگر نااميد نشده بود طلب همكاري و كمك از ايران نمي كرد و حالا كه اين كار را كرده بايد بهايش را بپردازد. تعيين اين بها يكي از كليدي ترين استراتژي هايي است كه تيم مذاكره كننده ايراني در پيش گرفته و از اولين ساعات مذاكرات ژنو پي گير آن بوده است.

سال هاست كه بسياري از انقلابيون در ايران انتظار چنين مذاكراتي را مي كشند. مذاكراتي كه در آن ايران خود را متهم نمي داند، از موضع برابر و بلكه بالاتر با قدرت هايي حرف مي زند كه خود را آقاي دنيا مي دانند، چيزي را مجاني تقديم غرب نمي كند، خطوط قرمزي تعريف مي كند و به آنها پاي بند مي ماند و مهم تر از همه از هزينه كردن براي دفاع از حقوق ملت خود هيچ مرزي نمي شناسد.

جمهوري اسلامي:رابطه قدرت با ديكتاتوري

«رابطه قدرت با ديكتاتوري»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛سقوط ديكتاتور تونس و وقايع بعد از آن، پيام‌ها و پندهاي مهمي براي همه‌ي صاحبان قدرت به همراه دارد.

ديكتاتورها هيچگاه ديكتاتور از مادر زائيده نمي‌شوند. جالب‌تر اينكه اكثر كساني كه به بيماري ديكتاتوري مبتلا شده‌اند قبلاً ضد ديكتاتور بوده‌اند و يا لااقل با شعار مبارزه با ديكتاتوري به صحنه آمده‌اند. البته استثناهائي هم وجود دارد، همچون محمدرضا شاه پهلوي آخرين شاه ايران كه از هنگامي كه در دامان مادر بود در فضاي ديكتاتوري تنفس كرد و تا زماني كه به قدرت رسيد با هيچ مفهومي غير از ديكتاتوري آشنا نبود. فطرت اوليه اين قبيل افراد هم ديكتاتوري نيست، ولي اين از بدشانسي و شوربختي خودشان است كه از همان روز تولد، با هواي آلوده به ديكتاتوري نفس مي‌كشند و مجالي براي استنشاق هواي آزاد نمي‌يابند...

از اين موارد استثنائي كه بگذريم، دولتمردان معمولاً در اثر جلوس بر كرسي قدرت ديكتاتور مي‌شوند و اين بلاي خانمان سوزي است كه دامن گير بيشتر انسان‌ها مي‌شود. بسيار كميابند كساني كه به قدرت برسند و از قدرت براي خدمت به مردم استفاده كنند و خود در دام قدرت نيفتند و روزي كه اريكه حاكميت را ترك مي‌كنند بر همان حال و منوال باشند كه در اولين روز رسيدن به قدرت بودند.
همين تونس كه اين روزها اينهمه خبرساز شده شاهد خوبي براي اين واقعيت است. كشور تونس بعد از آنكه در سال 77 هجري شمسي بطور كامل از سلطه بيزانس خارج شد و اعراب حاكميت خود را بر آن كامل كردند با پشت سر گذاشتن دوران خلفاي اموي و عباسي و فاطميون و حفصيون، سرانجام در اواخر قرن نهم هجري به بخشي از متصرفات عثماني تبديل شد و با ضعيف شدن دولت عثماني و دست اندازي اروپائيان به شمال آفريقا و كشورهاي اسلامي، حاكم وقت تونس در سال 1260 هجري در پي لشكركشي فرانسه به اين كشور با امضاي قرارداد استعماري "باردو" تحت الحمايه فرانسه بودن اين كشور را پذيرفت. در فاصله دو جنگ جهاني اول و دوم، مردم تونس براي استقلال مبارزه كردند ولي اين جنبش توسط فرانسه سركوب شد. مبارزات استقلال خواهانه مردم تونس بعد از جنگ جهاني دوم شدت بيشتري يافت و سرانجام در سال 1334 فرانسه مجبور شد استقلال تونس را به رسميت بشناسد. حبيب بورقيبه، كه يكي از رهبران مبارزات ضد استعماري بود، ابتدا نخست‌وزير پادشاهي تونس شد و با تبديل شدن تونس به جمهوري، به رياست جمهوري انتخاب گرديد و پست نخست وزيري را حذف كرد.

حبيب بورقيبه، مبارزات ضد فرانسوي را تا درگيري خونين نظامي با فرانسه بر سر پايگاه نظامي "بيزرت" كه در اختيار فرانسه بود ادامه داد و در سال 1342 فرانسه را وادار به تخليه اين پايگاه كرد، اما همين آقاي حبيب بورقيبه با همين سابقه مبارزاتي درخشان، در مدت كوتاهي به يك ديكتاتور تبديل شد بطوري كه حزب خود را كه "نئودستور" نام داشت به تنها حزب رسمي تونس تبديل كرد،‌ خود را در سال 1356 رئيس‌جمهور مادام العمر كشور اعلام نمود، مخالفت‌هاي مردمي را به خاك و خون كشيد، رهبران احزاب اسلامي را در سال 1360 دستگير كرد و كار به جائي رسيد كه با كمك گرفتن از نيروي هوائي فرانسه تظاهرات مردم شهر "قفصه" را سركوب كرد!

از آنجا كه ديكتاتوري سرانجامي غير از سقوط ندارد، خون‌هاي مردم شهر "قفصه" و ساير شهرهاي تونس در همان دهه 60 دامن ديكتاتور پير 84 ساله را گرفت و نخست‌وزير او "زين العابدين بن علي" با يك كودتاي نظامي در آبان 1366 او را بركنار كرد و زمام امور تونس را دردست گرفت. بن علي نيز با شعار مبارزه با خودكامگي و ديكتاتوري حبيب بورقيبه، بر كرسي قدرت تكيه زد و وعده‌هاي خوبي به مردم داد ولي او هم بسيار زود به يك ديكتاتور خون آشام تبديل شد و سرانجام با تظاهرات مردم، هفته گذشته سقوط كرد و به عربستان گريخت.

الجزائر و ليبي، دو كشور مجاور تونس نيز وضعيت مشابهي دارند. قذافي هم با استعمار ايتاليا مبارزه كرد و به قدرت رسيد ولي اكنون بيش از 40 سال است كه قدرت را رها نكرده و اين روزها زمزمه‌هاي ناآرامي مردم ليبي نيز به گوش مي‌رسد كه قذافي را هدف قرار داده است. در مصر هم، افسران جواني كه ملك فاروق را با يك كودتاي نظامي بركنار كردند، پس از آنكه به قدرت رسيدند به جان همديگر افتادند. جمال عبدالناصر، ژنرال محمد نجيب را در سال 1333 بركنار كرد و خود نيز بعد از جنگ 6 روزه اعراب و اسرائيل و بعد از شورش‌هاي دانشجوئي عليه سياست‌هاي ناصر در سال 1349 درگذشت و محمد انورالسادات، كه يكي از افسران جوان ضد ديكتاتوري ملك فاروق بود، به قدرت رسيد ولي به آمريكا وابسته شد و با رژيم صهيونيستي قرارداد ننگين كمپ ديويد را امضا كرد و به دليل سركوب مردم و خون ريزي‌هاي زياد، توسط ستوان خالد اسلامبولي اعدام انقلابي شد و حسني مبارك‌،كه او هم از همان مجموعه بود در سال 1360 به رياست جمهوري رسيد و اكنون 29 سال است كه حاضر نيست قدرت را رها كند و به ديكتاتوري تبديل شده كه يادآور فراعنه مصر است. جالب‌ترين فراز زندگي اين ديكتاتور اينست كه حتي "اوباما" رئيس‌جمهور آمريكا به او مي‌گويد: سرنوشت تونس در انتظار توست.

حال و روز بسياري از سران عرب، از اردن گرفته تا عربستان و مراكش و يمن نيز همين است. سرنوشت صدام را نيز همه مي‌دانيم، حاكم خون آشامي كه حزب او با شعار سوسياليسم به قدرت رسيد ولي دستان رهبران اين حزب تا مرفق به خون مردم عراق آلوده شد و البته سرنوشت شومي نيز نصيب او و كليه همدستانش گرديد.

اكنون جهان عرب تحت تأثير تحولات تونس قرار دارد و در التهاب است. اينكه ديكتاتورها يكي پس از ديگري سقوط مي‌كنند و با سقوط يك ديكتاتور ساير ديكتاتورها دچار وحشت مي‌شوند مايه خوشحالي است، لكن روي ديگر اين سكه اينست كه هرچه زمان مي‌گذرد و چنين حوادث مهمي رخ مي‌دهد، تغيير چنداني در بافت ديكتاتوري در منطقه پديد نمي‌آيد. اگر حكام منطقه اهل عبرت گرفتن بودند، مي‌بايست از سقوط شاه ايران در 1357 عبرت مي‌گرفتند و بساط ديكتاتوري جمع مي‌شد.

متأسفانه هر وقت يك ديكتاتور سقوط مي‌كند. حكام منطقه امتيازاتي به مردم مي‌دهند كه به منزله تزريق مسكن است و با آرام شدن اوضاع، باز هم هوس ديكتاتوري تمام وجود آنان را پر مي‌كند. اين، رابطه‌ايست كه ميان قدرت و ديكتاتوري وجود دارد و نوعي بيماري خطرناك است كه به نظر مي‌رسد با اين قبيل حوادث درمان نخواهد شد. درمان قطعي ديكتاتوري، تزكيه نفس است.

فقط كساني كه وجودشان از هواي نفس خالي باشد اگر بر كرسي قدرت تكيه بزنند ديكتاتور نخواهند شد و هركس به اين درجه از تزكيه نرسيده باشد و در واقع "آدم" نشده باشد، با رسيدن به قدرت، خوي حيواني بر او غلبه خواهد كرد و ديكتاتور خواهد شد.

رسالت:مرور خطاهاي محاسباتي غرب

«مرور خطاهاي محاسباتي غرب»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت است كه در آن مي‌خوانيد؛روز گذشته استانبول ترکيه بيش از آنکه کانون رايزني هاي ايران و غرب باشد به صحنه نمايش غيرت دانشجويان مسلمان و نمازگزاران ترک دربرابر زياده خواهي هاي غرب تبديل شد. ديروز پس از پايان يافتن دور اول مذاکرات در صبح، جليلي مذاکره کننده ارشد جمهوري اسلامي به همراه داوود اغلو وزير خارجه ترکيه رهسپار نمازجمعه شدند. با پايان يافتن نماز ، گروهي کثيري از نمازگزاران که در بيرون و محوطه بزرگ مسجد سلطان احمد تجمع کرده بودند، با ديدن جليلي و هيئت همراه شعارهاي `الله اکبر`، `جهان اسلام متحد شويد`، `ايران حمايتت مي کنيم`، `مرگ بر آمريکا` و ` مرگ بر اسرائيل قاتل` از هيئت ايراني استقبال کردند. جليلي نيز با حرکت به سوي تظاهر کنندگان به آنها سلام داد که مورد توجه گسترده خبرنگاران و عکاسان‌ قرار گرفت. اين مسئله نمادي از نفوذ معنوي جمهوري اسلامي در منطقه و رشحه اي از ديپلماسي عمومي و فعال ايران در مذاکره با گروه 5+1بود.

هنوز لبخندهاي تصنعي و موذيانه جک استراو وزير امور خارجه سابق انگلستان و غمزه هاي سياسي يوشکا فيشر وزير امور خارجه اسبق آلمان و ژست گيريهاي دومنيک دوويلپن فرانسوي در مذاکرات سعد آباد مانند مستندي آموزنده از جلوي چشمانمان مي گذرد. زماني که غرب با صدايي رسا اعلام کرد که اساسا هدفي جز اعمال فشار سياسي بر تهران ندارد و حقوق بين الملل عمومي و اساسنامه هاي آژانس اهميتي براي بازيگران سلطه گر نظام بين الملل ندارد.از زمان آغاز مذاکرات سعد آباد تا کنون تحولات سياسي زيادي در ايران و نظام بين الملل به وقوع پيوسته است .علي الظاهر چهره مذاکره کنندگان تغيير کرده و به جاي خاوير سولاناي اسپانيايي کاترين اشتون انگليسي کارپردازي مذاکرات را بر عهده دارد.البته رسانه هاي غربي نيز سعي دارند حضور دموکراتها به جاي جمهوريخواهان در کاخ سفيد را در حوزه مناسبات تهران-واشنگتن پررنگ نمايند.آيا به راستي مي توان از اين موارد به عنوان متغيرات مذاکرات ايران و غرب نام برد؟

بر خلاف اين گونه عوامل ظاهري که رسانه هاي غربي سعي در بزرگ‌نمايي آنها دارند،اصلي ترين متغيري که مي توان در اين خصوص متصور گرديد قاطعيت فوق العاده تهران در رويارويي با غرب است.تهران پس از سالها آزمون و خطا هنر نه گفتن به غرب را آموخته و با وجود تصويب قطعنامه هايي ناعادلانه نظير 1929 حاضر به گپ هسته اي با دولتهاي اوباما و مرکل و سارکوزي نيست.تهران در مذاکرات ژنو اين پيام را به غرب مخابره نمود که اساسا کشورهاي 1+5 صلاحيت گفتگو با تهران در خصوص پرونده هسته اي کشورمان را ندارند و بهتر است بدون اينکه هزينه بيشتري در اين خصوص متحمل شوند مسير خود را در رابطه با تهران تغيير دهند.

ديروز استانبول ميزبان رويارويي تازه تهران و کشورهاي 1+5 بود.اگرچه رسانه هاي آمريکايي و اروپايي سعي کردند اين مذاکرات را به گفتگوهاي هسته‌اي (‏nuclear talk‏) تعبير کنند،اما تهران اين موضوع را منتفي دانسته و از قبل اعلام کرده است که گفتگو ها مي‌تواند موضوع‌هاي مشترك متنوعي را در مورد مسائل منطقه‌اي و جهاني در بر بگيرد كه گفتگوي هسته‌اي نيز با سه محور خلع سلاح، عدم اشاعه و سلاح‌هاي هسته‌اي متعلق به آمريكا مستقر در اروپا مورد علاقه ايران براي مذاكره است.به عبارت بهتر ،استانبول ميداني براي قرائت کارنامه مردودي غرب توسط تهران بود.‏

واقعيت امر اين است که اجلاس استانبول محلي براي محاسبه بدهي هاي 1+5 به تهران است.بدهي هايي که اعضاي دائم شوراي عالي امنيت به علاوه آلمان ناچارند آن را با جمهوري اسلامي ايران تصفيه نمايند.نشست استانبول جايي براي عرض اندام سياستمداران پرحرف آمريکايي و اروپايي نبود.در اين ميدان نمايندگان 1+5 تنها مخاطبان و شنوندگان سئوالات تهران در خصوص مسائل و دغدغه هاي مهم
بين المللي بوده اند.تيم مذاکره کننده کشورمان در اين مذاکرات خطاهاي محاسباتي غرب در خصوص جمهوري اسلامي ايران را به طرفهاي حاضر در استانبول گوشزد کرده است .

خطاهاي محاسباتي غرب در نظام
بين الملل طي سالهاي اخير به شدت افزايش يافته است.افزايش ناامني ها در افغانستان و شکست ناتو در جنگ با طالبان،تلاش فاحش غرب جهت تجزيه کشورهاي اسلامي از جمله سودان،فتنه انگيزي ايالات متحده و فرانسه در امور داخلي لبنان از طريق حمايت از دادگاه فرمايشي ترور رفيق حريري،اعلام حمايت علني افرادي مانند هيلاري کلينتون و کاندوليزارايس از آشوبگران و ضدانقلاب و... مواردي هستند که ايران در مذاکرات رودر روي استانبول آنها را به طرفهاي حاضر يادآوري کرده است .

از سوي ديگر،مسئله خلع سلاح هسته اي قدرتهاي بزرگ مطالبه اي بين المللي است که تهران آن را بارها مطرح کرده است.اين مطالبه جهاني بارها از سوي کشورهاي عضو جنبش عدم تعهد به عنوان دو سوم اعضاي سازمان ملل متحد مورد تائيد و تاکيد قرار گرفته است.اگرچه آمريکا و روسيه به عنوان دو دارنده اصلي سلاحهاي ممنوعه و کشتار جمعي در دنيا سعي دارند با مانور بر روي پيمان استارت، محدود سازي استفاده از سلاحهاي ممنوعه(که نسبت به آن نيز عملا اعتمادي به کاخ سفيد و کاخ کرملين وجود ندارد)را تحفه کريمانه خود !به نظام بين الملل قلمداد کنند اما تهران صراحتا اعلام کرده است که رژيم نظارتي و كنترلي در مورد فناوري هاي هسته اي بايد به طور يكسان و بدون هيچ گونه تبعيضي در مورد همه كشورها اعمال و اجرا شود. در اين ميان مرزبندي ميان فقير و غني،سلطه گر و تحت سلطه ،هسته اي و غير هسته اي و... معنايي ندارد.كاهش سلاح هاي هسته اي هيچ گاه نمي تواند جايگزين تعهد اصلي ايالات متحده آمريكا مبني بر امحاي كامل تسليحات هسته اي اش باشد. نابودي سلاح هاي هسته اي ممنوعه عدد و كميت نمي شناسد و بايد در خصوص آن نوعي اطلاق حاكم شود.بازي قدرتهاي هسته اي دنيا با اعداد و ارقام و درصدها مسئله تازه اي نيست در دوران جنگ سرد نيز بين كاخ سفيد و كاخ كرملين وجود داشته است.

خلع سلاح هسته اي"خط قرمز قدرتهاي بزرگ و سلطه گر در نظام بين الملل محسوب مي شود.كشورهاي ايالات متحده آمريكا،روسيه،انگلستان و فرانسه همواره در صدد حصار كشي مفهومي و عملي حول سلاحهاي مرگبار هسته اي خود بوده اند.از اين حيث هرگاه "خلع سلاح هسته اي"به عنوان يك مطالبه جمعي مطرح مي شود،رنگ از رخسار نمايندگان 1+5مي پرد!اين دقيقا همان اتفاقي است که در استانبول افتاد.

سعيد جليلي و هيئت ايراني حاضر در استانبول خطاهاي محاسباتي و تسليحاتي غرب را به نمايندگان 1+5 يادآوري کرده اند.بديهي است که اين يادآوري براي نمايندگان کشورهاي سلطه گر نظام بين الملل خوشايند نبوده و نيست اما تهران با هدف نشاندن لبخند بر روي لبان کاترين اشتون و همراهانش در گفتگوهاي استانبول شرکت نکرده است .

غرب در مذاکرات ديروز استانبول آموخت که بايد به قول جيمي کارتر، برژينسکي و مادلين آلبرايت خود را براي پذيرش ايران قدرتمند و زندگي در کنار آن آماده کند.اين نقطه اي است که اعضاي 1+5 تا کنون بارها سعي کرده اند از آن دور شوند اما در نهايت بار ديگر ناچارند به آن باز گردند.در اين ميان تنها وظيفه ايران کشيدن بيلان سياسي و بين المللي پر از خطاي غرب و يادآوري خطاهاي 1+5 به جريان سلطه است.خطاهايي که هر يک از آنها منجر به ترسيم چهره اي سياه و ناسالم از شوراي عالي امنيت سازمان ملل متحد گرديده است .چهره اي که حتي ملل غربي نيز ديگر تحمل ديدن آن را ندارند.

سياست روز:پرونده‌هاي تازه براي ايران

«پرونده‌هاي تازه براي ايران»عنوان سرمقالهِ‌ روزنامه‌ي سياست روز به قلم مديرمسئول است كه در آن مي‌خوانيد؛مذاكرات قبل از ظهر مثبت- مذاكرات عصر هم مثبت، اين كلي ترين نتيجه‌اي است كه روز جمعه از نشست ايران با گروه 1+5 در هتل چراغان استانبول به روي خروجي خبرگزاري‌ها قرار گرفت.

اين نخستين و آخرين نشستي نيست كه طرفين بر سر يك موضوع در چند سال اخير با يكديگر داشتند، شايد تنها وجه تمايز اين نشست با نشست‌هاي پيشين در تركيب مذاكره‌ كنند‌گان بود. اما وجه اشتراك طرفين در موضع‌گيري‌هاي بعد از مذاكرات در هر دوره حاكي از عمق اختلاف نظرات بوده است.

براي هر ناظر آگاه و واقع‌بين صحنه بين‌الملل‌ روشن است كه موضوع برنامه هسته‌اي تنها يك بهانه براي مهار ايران است، چراكه اختلافات اساسي در نوع نگاه طرفين به محيط بين‌المللي در حوزه‌هاي گوناگون وجود دارد كه هر كدام مي‌توانند بستر يك پروژه نفس‌گير از جنس برنامه‌ هسته‌اي را روي ميز قرار دهد.

آنچه بديهي است غرب سعي خواهد داشت تا از آخرين ظرفيت‌هاي به چالش كشيدن ايران به وسيله پروژه هسته‌اي بهره‌برداري كند و رقيب تازه نفس و جوان خود را معطل نگه دارد و اگر هم زمان و تاريخ مصرف اين پروژه به اتمام برسد حتما پروژه و برنامه‌ ديگري را رو خواهد كرد. اين رويه براي بسياري از كشورهاي ناظر و بي‌طرف هم كاملا برملا نشد، چنانچه از اقدامات محتاطانه تركيه و اظهارنظر وزير خارجه تركيه مبني بر شير داغ مذاكرات تهران، تركيه را به فوت كردن ماست سرد مذاكرات استانبول واداشته است چنين برداشت مي‌شود كه آنان هم متوجه شده‌اند غرب بدنبال دستاوردي بسيار فراتر از توقف فعاليت هسته‌اي ايران است و موضع مرغ يك‌پا دارد ايران هم بي‌ربط نيست اگر چه به نظر مي‌رسد در سال‌هاي آخرين پروژه هسته‌اي ايران هستيم و به عقيده برخي كارشناسان چيزي به پايان رسيدن تاريخ انقضاي مصرف اين پروژه باقي نمانده است اما استراتژيست‌هاي سياست خارجي ايران بايد خود را مهياي پرونده‌اي ديگر و شايد از جنس ديگر سازند.

به عبارت ديگر ايران بايد مراقب باشد كه همه توان خود را معطوف اين پرونده نسازد و صرفا يك بخش متعارف و معمول را مأمور رسيدگي اين موضوع كند در نهايت بازنده تاكتيك به كار گرفته شده حريف نشود.

و كلام آخر اينكه بهره‌برداري مناسب از ظرفيت‌هاي عميق رشد ديپلماسي در عرصه‌ بين‌المللي مانند اقدام روز گذشته نماينده ارشد مذاكره كننده كشورمان به اتفاق هيأت همراه در عزيمت به نماز جمعه استانبول پس از پايان دوره اول مذاكرات از جمله پتانسيل‌هاي بسيار كارآمد است كه فقط در سبد ديپلماسي اسلامي يافت‌ مي‌شود.

اين ابتكار فارغ از اثرات و ابعاد معنوي در تقويت وحدت مسلمين مي‌تواند مبين خونسردي، اطمينان خاطر تيم ايراني در پيش روي طرف مقابل باشد، اين توضيح كه ايران با صداقت در گفتار و رفتار خود جاي هيچ نگراني براي مذاكره و احيانا هر تهديدي باقي نخواهد گذارد.

مردم سالاري:اختناق و سانسور عامل اساسي حوادث تونس

«اختناق و سانسور عامل اساسي حوادث تونس»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم ميرزابابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛از مهمترين رويدادهاي جهاني در هفته گذشته، رويداد کشور تونس بود که در پي خودسوزي يک فرد در اين کشور و نوعي همدلي با  او در سراسر کشور تونس جلوه کرد و براي ابراز احساسات همدلانه واعتراض به شرايطي که چنين سرنوشتي را براي آن فرد رقم زده بود، مردم خواستار اخذ مجوز و برگزاري تجمعي شدند و حاکميت به اين درخواست پاسخ منفي داد و مردم خشمگين به خيابان ها ريختند و خواستار پايان بخشيدن به حکومت شدند که فکر مي کرد خيلي استوار است.  رئيس جمهور با مردم همدردي کرد و قول داد اصلاحاتي را در سيستم سياسي کشور اعمال کند و خود نيز در پايان اين دوره رياست جمهوري، نامزد نشود، اما نتوانست اعتماد مردم را جلب کند و فرار را برقرار ترجيح داد.

اينک او و بخشي از اعضاي خانواده اش در جده پناهنده شده اند و بخش ديگري از اعضاي خانواده اش دستگير و زنداني هستند و سياستمداران کهنه کار تونس با آزاد کردن زندانيان سياسي و همراه شدن با بسياري از مطالبات مردم در تلاش هستند تا آرامش را به کشور بازگردانند ولي تاکنون نتوانسته اند اعتماد مردم را جلب کنند.

آنچه تفسير و تحليل حوادث تونس را که جنس حکومت و شرايط اجتماعي آن مشابه بسياري از کشورهاي منطقه است را با دشواري همراه ساخته است، اين است که آمريکائي ها و متحدانشان با چنين حادثه در تونس موافق نبودند و در حقيقت غافلگير شده اند. اظهارنظر هاي مختلفي از اين حادثه را در رسانه هاي کشورمان و رسانه هاي ساير کشورها و سايت ها و وبلاگ ها شاهد هستيم. برخي از اين اظهارنظرها انديشه محورند و برخي احساس محور و پاره اي نيز انديشه- احساس محور اما تمام اين نظرها در يک چيز اتفاق نظر  دارند و آن اين که در تونس تصويري که رسانه هاي دولتي از وضعيت و شرايط حاکميت و شرايط اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي  ارائه مي دادند، با واقعيت همراه نبود، بسياري از مردم توسط ارکان حکومت ديده نمي شدند و نارضايتي  نهفته چندين ساله اين جامعه را در بر گرفته  بود. به عبارت  ساده تر، فقدان رسانه هاي واقع نگر که زبان مردم باشند و همه  سخن ها  را بگويند و مطالبات عمومي را از درون دل ها به صحنه هاي عيني جامعه بکشانند و در جهت پاسخ به آنها الزام و تعهد ايجاد کنند، جامعه را به آتشفشان پنهان تبديل  کرده و آن مي کند که در ايران سال 57 ديديم  و درتونس سال 89 مي بينيم.

رسانه ها صرفا وسيله اطلا ع رساني و سرگرمي نيستند، بلکه  با پيوند با آحاد حقيقي و حقوقي جامعه، سعي مي کنند  پيام خود را  در جامعه تنفيذ کنند و در مردم،  انگيزه لا زم  در جهت «آنچه خير و مصلحت  آنان ناميده مي شود»  به وجود آورند. در صورت  وجود سيستم ارتباطات  ملي، اين داعيه  خيرخواهي، از آنجا که از پشتوانه علمي و پژوهشي  پژوهشگران و دانشمندان بهره مند است، مي تواند به آنچه که واقعا خير و مصلحت  جامعه است بسيار نزديک باشد و در نتيجه، انگيزش اجتماعي در جهت منافع  ملي صورت پذيرد.

سيستم  ارتباطات ملي، از آنجا که وسيله اي براي  کشف مشکل  و حل مشکل است، خون پيام هاي نو را در گونه رسانه ها به جريان  مي اندازد و سبب شکوفايي و نشاط آنان  مي شود و آنان را از روزمرگي، تکرار،کليت و پوسيدگي دروني نجات مي دهد و به صورت پرچم داران راستين پيشرفت و توسعه درمي آورد.

درحالي که فقدان چنين سيسيم ارتباطات ملي موجب مي شود مسوولين با مسائل عيني روش هاي علمي و دستاوردهاي اجتماعي و مشکلا ت عمومي بيگانه مي شوند و خيال پرستي وذهني گرايي آنها را از واقعيت هاي اجتماعي غافل مي کند و در برابر جريان هاي اجتماعي غافلگير مي شوند ومتاسفانه هميشه هم اين غافلگيري به نفع جامعه نيست.

علي ابن ابيطالب علي(ع) در نهج البلا غه با اشاره به قانونمندي هاي حاکم برهستي، مي فرمايند: «در امور گذشتگان انديشه کن، زيرا آنچه رخ مي دهد، براساس قانونمندي ها و شباهت هايي رخ مي دهد که درآينده نيز تکرار خواهند شد.»

حوادث تونس آنقدر غافلگيرانه و تند و پرشتاب است که فعلا  قضاوت در مورد اين که يک جنبش  عظيم اجتماعي است يا يک عصبيت عمومي قدري مشکل است، چون جنبش اجتماعي ويژگي هايي  دارد که درحوادث تونس اولا  به علت شتاب آن و ثانيا به علت رويکرد تحليلي غليظ در رسانه هاي ما و فقدان گفتمان تفسيري علمي در مورد آن، تشخيص آن ناممکن است. بايد منتظر بود تا غبار تحليل که ترکيبي است ناموزون از ذهنيت ها و واقعيت ها فرونشيند و تفسيرهاي عالمانه و مستدل ظهور يابد.

جنبش اجتماعي چهار ويژگي دارد که عبارتند از:
1 -داراي گفتمان است
2-متکي بر يک سري از تبعيض ها و شکاف هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي است.
3-بدنه آن را مجموعه اي از گروه ها، افراد و نهادهاي مدني تشکيل مي دهند.
4-بدنه جنبش حاضر به پرداخت هزينه هاي آن هستند.
آنچه که درحال حاضر مي توان از اين حوادث آموخت اين است که اگر رسانه هاي ملي و مستقل و آزاد و نهادهاي مدني مردمي قوي در تونس شکل گرفته بود، راه  حل هاي بهتر و کم هزينه تري فراروي جامعه قرار مي گرفت.

تهران امروز:مديريت ايراني، يعني مديريت ما

«مديريت ايراني، يعني مديريت ما»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم جعفر عابدي است كه در آن مي‌خوانيد؛مروري بر راهبردهاي اعلامي و سياست‌هاي اعمالي دولت‌هاي نهم و دهم در حوزه سياست خارجي نشان مي‌دهد كه جهت‌گيري كلي اين دو محور، معطوف به گسترش تعاملات ديپلماتيك، يكي از اساسي‌ و تعريف‌شده‌ترين اهداف خويش را بر معرفي دستاوردها، توانمندي‌ها و موفقيت‌هاي ايرانيان به جهانيان قرار داده است. سخنراني‌هاي رئيس‌جمهور در محافل داخلي و تريبون‌هاي بين‌المللي همواره بر اين نكته كليدي تصريح داشته است كه بخش عمده‌اي از جهانيان، به‌ويژه قدرت‌هاي مسلط، خواسته يا ناخواسته، دستاوردهاي مردم و دولت ايران را ناديده گرفته و تلاش دارند كه مديريت ايراني را ناموفق جلوه دهند.

بر همين سياق، كارآمدي «مديريت ايراني»، تلاش براي ارائه اين الگو به جهانيان و همچنين اعلام توانايي براي اداره جهان در پرتو چنين مديريتي، وجوه مميزه و مكرر سخنراني‌هايي بوده است كه در سال‌هاي اخير از زبان دولتمردان به‌ويژه رئيس‌جمهور محترم شنيده شده و در اين ميان، نهادهاي متولي حوزه ديپلماسي از جمله وزارت امورخارجه نيز در تبيين و تبليغ اين گزاره‌ها فروگذار نبوده‌اند.

از سوي ديگر، در حوزه ديپلماسي عمومي نيز دولتمردان، به كرات با حضور در محافل دانشگاهي خارج از كشور يا در گفت‌وگو با رسانه‌هاي غربي، چنين انگاره‌هايي را توضيح و بر درستي و ترويج آن پافشاري كرده‌اند و در محافل داخلي نيز اين تفسير به دفعات شنيده شده است كه اگر افكار عمومي، نهادهاي مدني، نخبگان مشتاق و توده‌هاي وسيع جوياي حقيقت به كارآمدي مديريت ايراني واقف گردند، شاهد گرايش موجي عظيم خواهيم بود و بستري تازه براي موفقيت‌هاي كلان‌تر، رقم خواهد خورد. سويه سوم اين ماجرا را مي‌توان در سفر مقامات خارجي به تهران جست كه دولتمردان با تمام تلاش، به معرفي دستاوردهاي مطلوب مديريتي پرداخته و بنابر گزارش‌هاي منتشره، در برخي موارد مانند ديدار رئيس‌جمهور ونزوئلا، وي از ساخت‌وساز مسكن مهر شگفت زده شده يا مسئولان قطري پس از دريافت هديه رئيس‌جمهور، در حيرت فرو رفتند.

چنين كوشش‌هايي به يقين در راستاي منافع ملي صورت گرفته و شايسته تقدير است‌ اما در روزهاي اخير خبر مخالفت وزارت امورخارجه با سفر نمايندگان شهرداري براي شركت در مراسمي براي معرفي برترين‌هاي مديريت‌ شهري در زمينه توسعه حمل و نقل در واشنگتن، ترديدهايي را در گزاره‌هاي پيش‌گفته در حوزه ديپلماسي و همچنين ديپلماسي عمومي دولت روا مي‌دارد. نخست اينكه دستاورد و موفقيت شهرداري تهران در اين زمينه، نمادي از موفقيت «مديريت ايراني» بود و با توجه به منطق جاري، ارزش معرفي و تبليغ در رسانه‌هاي ملي داخلي و همچنين حمايت دولتمردان و برجسته‌سازي بين‌المللي را داشت.

مگر اينكه تعبيري خاص از «مديريت ايراني» و «ايرانيان» وجود داشته باشد. از منظر منافع ملي هم اين مخالفت، محل ابهام و پرسش است. در زمانه‌اي كه بيگانگان بر كوبيدن بر طبل تحريم، تلاش وافر دارند كه نشان دهند اين كوشش‌ها موفق بوده و از قضا، يكي از مهم‌ترين حوزه‌هاي مورد انتظار آنها براي تاثيرگذاري و نشانه‌روي، حمل و نقل عمومي در كلانشهرهايي چون تهران بوده است، اعلام خبر موفقيت مديريت شهري در توسعه و جلب رضايتمندي مردمي، قطعا مسئله‌اي نيست كه خلاف نظر دولتي باشد كه خود را مردمي‌ترين دولت دهه‌هاي اخير مي‌داند.

قرباني‌شدن منافع ملي در پاي سلايق جناحي و تنگ‌نظري‌هاي سياسي، شكواييه‌اي بوده است كه شخص رئيس‌جمهور نيز در سال‌هاي اخير، به دفعات درباره‌اش سخن گفته است. حال چرا لايه‌هاي پايين‌دستي همان راه را مي‌روند، پرسشي است كه يافتن پاسخش محتاج كوشش بسيار نيست و جست‌وجو در برخي برخوردهاي سياسي سال‌هاي اخير مانند ماجراي حضور شهردار در هيات دولت، اعتبارات مترو، سفر استاني هيات دولت به استان تهران، جدايي شهرري از تهران و... به راحتي قابل دركش مي‌كند. با تكيه بر همين گزاره‌ها، شايسته يادآوري است كه برخوردهايي چنين در حوزه سياست داخلي قابل انتظار بود و هست ولي تسري و تعميم دهي آن به بيرون از مرزها، امري نبود كه قابل انتظار و پيش‌بيني باشد.

اهل رسانه و سياست در سال‌هاي اخير، همواره رفتارهاي دولت نهم و دهم را «غيرقابل پيش‌بيني» توصيف كرده‌اند. اين گزاره، تنها تعبيري است كه در حال حاضر، مخالفت با سفر نمايندگان يكي از نهادهاي جمهوري اسلامي براي حضور در مراسمي بين‌المللي و معرفي توانمندي ملي و مديريتي ايرانيان را توجيه و تفسير مي‌كند.

ابتكار: بنويسيد «دور كاري» بخوانيد «بيكاري»

«بنويسيد دور كاري بخوانيد بيكاري» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم م محمدعلي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛ناكار آمدي نظام اداري در كشور ما چيزي نيست كه نياز به توضيح و استدلال داشته باشد در اين خصوص سخن بسيار گفته شده وهم قلم فرسايي فراوان شده است.به هم ريختگي و نابساماني سازمان‌هاي دولتي،طولاني شدن روند پاسخگويي به مشتريان،بي توجهي به فرهنگ كارو در نهايت نارضايتي ارباب رجوع، شاه بيت نظام اداري ايران است.

دولت‌هاي مختلف هم در طول سي سال گذشته هر كدام مهمترين شعار وهدف خود را تحول نظام اداري نام گذاشته اند و در اين مسير، قدم‌هاي متفاوتي برداشته شد . دولت دكتر احمدي نژاد نيز برنامه‌هاي مختلفي را به اجرا گذاشته يا در دست اجرا دارد.

يكي از مهمترين اين برنامه‌ها كه سر و صداي زيادي به پا كرده است بحث دور كاري است.اگر چه اين طرح ابتدا به عنوان راهكاري براي برون رفت ترافيك تهران مطرح شد ولي رفته رفته به عنوان مهمترين راهبرد تحول اداري لقب گرفت.طبق اين طرح، كارمندان دستگاه‌هاي مختلف به جاي تحمل رنج سفر و حضور الزامي در ساعات مقرر و پيروي از نظام حضور و غياب،در خانه خود، كنار اهالي خانواده باشند و ديگر لازم نيست اضطراب و استرس دير رسيدن و غيبت خوردن و ملامت رييس بالا دست خود را داشته باشند آنان فقط بايد پاسخگوي كارهاي تعريف شده باشند البته بي انصافي است اگرچشم بسته طرح را شكست خورده اعلام داشت. بدون ترديد بانيان به منظور رفع معضل بزرگي بنام ناكار آمدي نظام اداري و البته ترافيك تهران به چنين صرافتي افتاده اند.

اما واقعياتي وجود دارد كه چشم انداز طرح را منفي نشان مي‌دهد.
اول :موفقيت اين طرح به فراهم بودن بستر‌هاي سخت افزاري شامل اينترنت مطمئن و ابزار كار از قبيل پرينتر،كامپيوترو وجود فضاي كار براي كارمند در خانه محقر (اجاره اي يا ملكي اش) مي‌باشد.وضعيت اينتر نت كه روشن است و اطمينان آور نيست. تهيه و تدارك وسايل كار براي براي هر كارمند در حقيقت توسعه تجهيزاتي نظام اداري كشور به تعداد سرانه كارمندان خانه نشين خواهد بود.

دوم :نا كار آمدي سيستم كنترل ونظارت،عمده ترين عامل فساد در نظام اداري كشوراست اكنون با كدام مكانيزم بناست كارمندي كه در خانه خود مشغول كار است را رصد و نظارت كرد و ادعا‌هاي او را مبني بر دليل تاخيرش در پاسخگويي ،ارزيابي نمود.

سوم:يكي ديگر از دلايل ناكارآمدي نظام اداري، روز مرگي حاكم بر دستگاهها و ارايه خدمات قطره چكاني است. مراجعه به ادارات با حجم كارمندان بسيار به خوبي نشانگر اين واقعيت است. بخش مهم كارهاي روز مره شخصي كارمندان در زمان حضور در اداره از طريق تلفن‌هاي اداره پيگيري مي‌شود. اين معضل به گونه اي است که ارباب رجوع ساعت‌ها پشت گيشه منتظر تمام شدن مکالمه شخصي آن آقا يا خانمي است که مي‌بايست پاسخگوي کارش باشد . حال اين کارمند با اين مقدار مسئوليت پذيري و وجدان کار!بناست بدوراز نظارت و بدون رودرروبودن با ارباب رجوع، کارهاي محول شده را به انجام رساند.

چهارم: موارد بالا و موارد بسيار ديگر باعث شده تا بهره وري در ايران و ميزان کار مفيد بسيار پايين باشد در دنياي توسعه يافته براي بالا بردن بهره وري، ساختار اداري خود بخصوص دستگاههاي خدماتي را مانيتورينگ کرده اند به طوريکه نه فقط کارمندان بايد زير يک سقف و در کنار هم پاسخگوي ارباب رجوع باشند بلکه تمام حرکات روزانه آنان و نحوه برخوردشان با مشتري مانيتورينگ مي‌شود و به صورت متمرکز رصد و نظارت مي‌گردد و به طور طبيعي مانيتورينگ و شبکه اي شدن نظارت بر کار، باعث نهادينه شدن فرهنگ کار مفيد و بالا رفتن راندمان كار خواهد شد.

 در ايران بهره وري اداري آنچنان پايين است که گاهي به طنز گفته مي‌شود اگر بسياري از ادارات موجود، نباشند کار مردم بهتر به سرانجام مي‌رسد، به عبارت ديگر بخش‌هاي مهمي از ساختار اداري مملکت آنچنان زائد است که نبودشان به مراتب بهتر از بودنشان مي‌باشد. شاهد اين طنز تلخ اين است که به گفته مسئولين دولت تاکنون حدود 40 درصد کارمندان در تهران دورکار شده اند و دراين مدت هم به دليل آماده نبودن زيرساخت‌ها هيچ کاري به آنان حواله نشده است، اما نه فقط نبودشان باعث اختلال در کار مشتري نبوده است که اگر آماري تهيه شود، نشان مي‌دهد باعث رضايت بيشتر ارباب رجوع نيز گرديده است.

بر اين اساس به نظر نگارنده، مشکل با دورکاري حل نمي‌شود بلکه تعطيل کردن بسياري از بخش‌هاي غير ضرور ادارات و سازمانها و بازنشست کردن کارمندانشان بهترين راهکار مقطعي است. راهکار اساسي دورکاري نيست، اصلاح فرهنگ کار، اصلاح ساختار ناکارآمد سازمانها، هوشمند سازي کارها، آسان سازي قواعد و مقررات و در نهايت تعريف الکترونيکي خدمات دولت مي‌تواند اهداف طراحان را برآورد سازد.

آفرينش:لبنان؛ آينده سياسي ثبات ويا نا امني

«لبنان؛ آينده سياسي ثبات ويا نا امني»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛در يک هفته اخير بار ديگر لبنان در شرايط هشدار قرار گرفته است شرايطي که اين کشور کو چک و زيباي خاورميانه را مي‌تواند به سوي تنشي دوباره هدايت کندو عملا بازگشتي به شرايط تنش‌هاي داخلي فزاينده و بي ثباتي مداوم باشد. در اين راستا وزيران گروه 8 مارس (شامل حزب الله و ديگران ) در قبال رويکرد 14 مارس چاره اي جز استعفا نيافتند و دولت سعد حريري را از را هي دمکراتيک ساقط کردند. در اين بين اکنون اين کشور با دو مساله مهم و سرنوشت ساز روبرو‌ست.

نخست اعلام راي دادگاه بين المللي ترور رفيق حريري و دوم تشکيل دولتي جديد در اين کشور. در اين بين با شکست تلاشهاي سوريه و عربستان در حل مسائل لبنان در روزهاي اخير در حين سفر حريري به امريکا و کناره گيري عربستان از روند صلح در واقع سخنراني سيد حسن نصرالله اعلام مواضعي مهم در قبال رويدادهاي اين کشور بود.

در اين ميان با سخنراني سيد حسن نصر الله در چند روز گذشته و اعلام نظر گروه 8 مارس در برابر بسياري از مسائل اين کشور به نظر ميرسد شکاف بين دو جناح عمده يعني 8 مارس با 14 مارس افزايش يافته است و 8 مارس هم چنان مطالبات و خواسته‌هايي (شامل دولت لبنان پرو تکل الحاقي را با دادگاه ترور حريري پس بگيرد و رسما اعلام کند با دادگاه پرو تکلي ندارد ، قاضي‌هاي لبناني در اين دادگاه بودند آنها را فرابخواند و منابع مالي دادگاه که توسط دولت لبنان تامين مي‌شود قطع شود) دارد خواسته‌هايي که تاکنون با بي‌اعتنايي 14 مارس روبرو بوده است. در اين حال اين اختلاف نظر ها در حالي است که اکنون در شرايط جديد از نگاه 8 مارس نخست وزيري دوباره حريري ممکن نيست و عملا اين کشور وارد دوري تازه از رايزني و مذاکره داخلي و منطقه اي و بين المللي شده است .

آنچه مشخص است در واقع لبنان با توجه به نفوذ قدرت هاي منطقه اي و بين المللي و ساختار موزائيکي آن توافقات زماني اتفاق مي‌افتد که در ميان کشورهاي منطقه اي داراي نفوذ در لبنان مذاکرات انجام شود و اگر اين تلاش هابه نتيجه رسد گروه‌هاي لبناني هم به توافق مي‌رسند. در اين بين اکنون که تلاش هاي تر کيه سوريه و قطر براي حل اين بحران آغاز شده است به نوعي مي‌تواند اميد وار کننده باشد اما با توجه به نقش کم ترکيه و قطر در لبنان نمي‌توان به آينده آن زياد خوشبين بود .

در اين بين بايد به رويکرد واشنگتن و فرانسه نيز اشاره کرد مسلما اگر اين دو کشور اصرار بر اعلام راي نتيجه دادگاه حريري در شرايط کنوني و انجام فعاليت هايي بر ضد 8 مارس داشته باشند فضاي سياسي لبنان به سوي تنش بيشتر حرکت خواهد کرد تنشي که به نظر مي‌رسد بيشتر رژيم اشغالگر از آن نفع مي‌برند تا جريان هاي داخلي لبناني.گذشته از اين هر چند اعلام حکم دادگاه ترور حريري که به نظر مي‌رسد عملا بر ضد حزب اله است قرار بود در روزهاي اخير اعلام شود که به نوبه خود مي توانست تنش‌ها را در لبنان افزايش دهد اما به نظر مي‌رسد که در شرايط فعلي اعلام اين راي به تاخير افتاده است و در کوتاه مدت نيز مي‌تواند دامنه تنش‌ها را کاهش دهد اما اگر اين راي در شرايط کنوني لبنان اعلام گردد و با توجه به واکنش هاي تند 8 مارس و حرب اله بر عليه اين دادگاه و راي ناعادلانه ان بايد گفت که پيش بيني تنش بيشتر در لبنان و افزايش مشکلات و نامعلوم بودن دولت آينده لبنان را بايد متصور شد .
  
آرمان:مرز اعتدال و محافظه كاري

«مرز اعتدال و محافظه كاري»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آرمان به قلم هادي خانيکي است كه در آن مي‌خوانيد؛اعتدال هم به عنوان راهبرد و هم به عنوان روش جهت و قالب كلي حركت اصلاحي را ترسيم مي‌كند. معناي اين استراتژي تكيه بر عدل و اعتدال است. روشن است كه معناي اعتقاد به عدل پذيرش نظم وا نضباط و اتكاي به فرد انساني و بسط خردورزي است.

البته در يك افق سياسي بحث اعتدال قابل تفسير و تحليل است. قطعاً بايد بتوانيم مرز اعتدال را با محافظه كاري و انفعال مشخص كنيم، اينكه اعتدال را جمع جبري افراط و تفريط بدانيم ياموضعي مستقل و فعال در ميان آن دو، قضاوت رامتفاوت مي‌كند. به نظر مي‌رسد كه بايد بيش و پيش از هر چيز اعتدال موضوعي وابسته به اصلاحات نه غير آن، به عبارت ديگر تكيه بر اعتدال? منطق اصلاحات است، حال اگر ديگران هم آن را پذيرفتند چه بهتر وگرنه بازهم تنظيم كننده شدت و شتاب حركت اصلاحي خواهد بود.

 يعني مي‌تواند اعتدال را يك مكانيسم تنظيم كننده اصلاحات فرض كرد كه مانع از تندروي و كندروي و افراط و تفريط مي‌شود. قطعاً اگر خواسته باشيم اعتدال را در گفتمان اصلاحات تفسير كنيم با«انعطاف» و «فعاليت» بيشتر نسبت دارد تا «محافظه كاري» و انفعال به نظر من اعتدال مشي و منشي است كه «اصلاح» را ممكن مي‌سازد نه«سكون» را و نوعاً در آينده‌نگري و واقع‌بيني متكي است نه بر حفظ وضع موجود.

پس اگر مهمترين چشم‌انداز اصلاحات را شكل گيري جامعه مدني بدانيم كه در آن گسستگي‌هاي اجتماعي به حداقل مي‌رسد و خواسته‌هاي جامعه با روشي قانونمند پي گرفته شود، محصول اعتدال را تكيه بر نهادها و قواعد مدني خواهيم ديد. تعادل و اعتدال نخستين برايند تقويت نهادهاي مدني خواهد بود، چون نهادهاي مدني پل ارتباط بين دو سوي جامعه يعني مردم و حكومت است. با اين نگاه نسبت استراتژي اعتدال و مطالبات اصلاحات هم روشن است. هيچكس در اين فرض ترديد روا نمي‌دارد كه اكثريت پديدآورندگان اين رويداد،خواهان استيفاي حقوق خود در چارچوب قانون هستند، بر عقلانيت تأكيد مي‌ورزند و در پي توازن و تعادل بر برنامه‌ها و تناسب شعارها با امكانات كشور هستند.

طبيعي هم هست كه بدون هم وزني وهمسنگي ظرفيت‌هاي فرهنگي، سياسي و اجرايي كشور با پرسشها و انتظارات مردم اصلاحات نمي‌تواند مراحل و منازل ديگر را طي كند. فرآيند حل مشكلات كشور ما فرآيندي منطقي و تدريجي است كه به گذار بايد بيشتر بينديشد تا جهش و پرش. به نظر من منظور از اعتدال اتحاد راهبردها و روشهايي است كه نه تنها در عمل براي تحقق خواسته‌ها و مطالبات روشن مردم برنامه داشته باشد، بلكه به برآورد آينده و توجه به فرصت‌ها و تهديدهاي آتي هم بينديشد.

فراموش نكنيم كه اعتدال، درجازدن و سكون نيست، پي گرفتن سنجيده و قاطع مباني اصلاحي و مطالبات واقعي مردم است. قطعاً راه عقلاني، منطقي و سنجيده كه با حداقل ضايعات به پيش رود، هم به مباني ديني ما نزديكتر است، هم با فرهنگ ايراني و هم با ساز و كارهاي يك حرکت اصلاحي و فراگير.
 
جهان صنعت:هنر عليه هنر

«هنر عليه هنر»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت به قلم علي عسکري است كه در آن مي‌خوانيد؛در خردادماه سال گذشته به يکباره و بدون هيچ توصيفي ارکستر ملي ايران پس از يک دوره 11 ساله کار موفق (در داخل و خارج از کشور) به مزد خود که همانا انحلال بود، دست يازيد.

 اين حرکت به اصطلاح مديريتي که توسط مدير هنري وقت انجام شد  امري عادي و قابل پيش‌بيني بود. به عنوان نمونه مخالفت با تعطيلات تابستاني يا اصرار بر کم کردن نفرات ارکستر که هيچ‌گاه آقاي فخرالديني نپذيرفت و ارکستر را تا آخرين لحظه از خطر ريزش در امان نگه داشت از جمله اين اتفاقات بود. به هر سو در سال دوم پس از اين وضعيت اخباري از گوشه و کنار مبني بر تشکيل ارکستر ملي با نفرات کاملا جديد به گوش مي‌رسيد، بدون آنکه هيچ نامي از نوازندگان و رهبر ارکستر ملي به ميان آيد. گويا اصلا ارکستري در کار نبوده و نه خاني آمده و نه خاني رفته!

از همه اينها گذشته نام افرادي گرد ارکستري که نام ملي را يدک مي‌کشد
( به عنوان کارشناس و مشاور ) به چشم مي‌خورد که در اين بيداد هنري بابت عنوان و درآمد با مديريت هنري هم داستان شدند و با پشت کردن به مجموعه ارکستر ملي فرصت را غنيمت شمردند. اي‌کاش اين آقايان مي‌دانستند که برتر از هنر و هنرمندي، هنر درستي، هنر زندگي، هنر احترام و رعايت ديگران است و کارشان ترجمان عملي تمثيل کبک است و برف!

در اين خصوص لازم به يادآوري است که مديريت پيشين جهت فعاليت مجدد ارکستر حاضر به پرداخت تمامي حقوق ارکستر پس از انحلال هم شده بود اما سرانجام با پيوند نامبارک اين حضرات با مديريت جديد همه چيز پايان يافت تا يادمان نرود که از ماست که بر ماست.از سوي ديگر هم نبايد فراموش کرد که اين‌گونه برخورد با هنر موسيقي نه‌تنها توهين به هنر بلکه توهيني به تمامي مخاطبان خوب ارکستر ملي در سراسر ايران است که همواره براي اجراهاي ارکستر حضوري مستمر داشتند و پيوسته جوياي سرنوشت ارکستر بوده و هستند. در خاتمه با تاسف بايد گفت که اين مديريت هنري نه هنر مي‌خواهد نه هنرمند بلکه روبات به کارش مي‌آيد و بس.

دنياي اقتصاد:اشتباه در قيمت‌گذاري گاز

«اشتباه در قيمت‌گذاري گاز»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم دکتر علي شمس اردکاني است كه در آن مي‌خوانيد؛در بيشتر کشورهايي که واردکننده نفت خام، فرآورده‌هاي نفتي و گاز طبيعي هستند، بين قيمت‌هاي تمام شده و بهاي فروش اين سوخت‌ها با ماليات‌هاي ملي و محلي و سياست‌هاي اشتغال و سرمايه‌گذاري، نوعي رابطه برقرار است.

از ديدگاه اقتصاد انرژي، چنين معادله‌اي براي کشورهايي که توليدکننده عمده هر دو سوخت هستند از اهميت چنداني برخوردار نيست و لذا در کشورهايي مثل روسيه، عربستان سعودي، آمريکا، کانادا، مکزيک و قطر قيمت گاز طبيعي بر اساس رويکردهاي نقطه‌اي تعيين مي‌شود و ربطي به قيمت‌هاي فرآورده‌هاي نفتي يا نفت خام در بازارهاي ملي و بين‌المللي ندارد.

در کشورهاي ايران، عربستان و قطر هزينه توليد گاز طبيعي يا از فروش نفت (براي گاز همراه نفت) يا از محل فروش ميعانات ميدان‌هاي گازي تامين مي‌شود و لذا متغيري به نام هزينه توليد گاز وجود ندارد. از سوي ديگر، براي کشورهاي نفت‌خيز که صادرکننده نفت يا فرآورده هستند مصرف گاز يعني عدم مصرف سوخت‌هاي نفتي؛ به عبارت ديگر، مصرف‌کننده گاز به ميزان نفت خام مستتر در هر ليتر سوخت نفتي به صادرات نفتي چنين کشوري کمک مي‌کند. اين کمک بسيار فراتر از هر نوع قيمت‌گذاري براي مصارف داخلي گاز است و به همين دليل، کف قيمت گاز در چنين کشورهايي فقط هزينه‌هاي تصفيه و حمل آن تا محل مصرف است. در کشورهاي قطر و عربستان، قيمت گاز براي نيروگاه‌ها و خوراک صنايع بين 2 تا 5/2 سنت تعيين شده که موجب جلب سرمايه‌هاي عظيم خودي و بين‌المللي به اين کشورها شده است. از سوي ديگر، در اغلب کشورها و از جمله در ترکيه، قيمت گاز براي صنايع در حد شصت درصد از پايين‌ترين بهاي گاز خانگي تعيين شده است كه چنين نسبتي در قيمت‌ها مي‌تواند سقف قيمت گاز براي صنايع در هر کشور باشد. لذا پيشنهاد مي‌شود قيمت گاز در مناطق نزديک به کلانشهرها حداکثر شصت درصد از پايين‌ترين قيمت گاز خانگي تعيين شود.

اگر بخواهيم صنايع انرژي‌بر در مناطق جنوبي و نقاط مرزي کشور مستقر شوند بايد قيمت گاز صنعتي را در اين نقاط، حداکثر معادل قيمت‌هاي قطر و عربستان براي صنايع (5/2 سنت آمريکا) براي هر متر مکعب يا تقريبا معادل 25 تومان تعيين نمود. متاسفانه در ماه‌هاي اخير مطالبي پيرامون هزينه توليد گاز توسط مسوولان فني شبکه توزيع گاز مطرح شده است که حتي ناقض مباحث اوليه هزينه - قيمت و علم اقتصاد از مناظر خرد و کلان انرژي است.

براي نمونه مي‌توان از توليد گاز طبيعي در ميدان پارس‌جنوبي مثال زد که سياست‌هاي قيمت‌گذاري شريک ما در اين ميدان موجب جلب سرمايه در بخش قطري اين ميدان و فرار سرمايه‌گذاران حتي سرمايه‌هاي داخلي از بخش ايراني شده است.

به توليد رساندن و تصفيه گازهاي هر فاز پارس جنوبي حدود دو و نيم‌ميليارد دلار سرمايه‌گذاري لازم دارد. هر فاز روزانه چهل‌هزار بشکه ميعانات و بيست و پنج ميليون متر مکعب گاز طبيعي توليد مي‌کند. اين ميعانات در قيمت‌هاي فصلي سالانه حدود 5/1 ميليارد دلار به فروش مي‌رسد؛ يعني از محل فروش ميعانات کل هزينه‌هاي يک فاز بيست ماهه پرداخت مي‌شود. اگر کشور بخواهد منافع ملي و اخذ سرمايه از اين ميدان را به حداکثر برساند بايد به جاي نظاره کردن بر برداشت بيشتر شيخ‌نشين قطر از اين ميدان، طوري رفتار کند که مردمان گاز طبيعي را در کشور به فرآورده‌هاي صنعتي و برق تبديل کنند و دولت از مسير اين توليدها، ماليات بگيرد و با تشويق اشتغال و صادرات، رفاه ملي ايجاد كند و بهاي ميعانات گازي را هم صرف سرمايه‌گذاري در نفت و گاز و امور زير بنايي و صندوق توسعه نمايد. در واقع، بايد گاز طبيعي را محصول جانبي ميعانات گازي دانست؛ همانند زماني كه محصول جانبي نفت بود و هدرسوزي مي‌شد.

اما متاسفانه، گويا قيمت‌گذاري گاز به جاي اينکه از منظر خزانه ملي و توسعه و اشتغال انجام شود را شرکت‌هاي دولتي به دست گرفته‌اند که حتي نگران بردن سهم ميعانات گاز ايراني و از دست رفتن فرصت ايران براي اقتصاد اول منطقه شدن در چشم‌انداز 1404 نيستند كه ناآگاهانه اين خطر را ايجاد مي‌كنند كه «صنايع گازبر» كشور به ماوراي مرزها منتقل شود.

بديهي است که شرکت‌ ملي گاز که توليدکننده گاز نيست و گاز را براي شرکت ملي نفت ايران توزيع مي‌کند، در پي حداکثر کردن درآمد خود است ولي آيا ما مي‌توانيم قيمت گاز را براي صنايع طوري تعيين کنيم که صنعت و اشتغال به ترکيه و سرمايه‌گذاري به قطر و عربستان و امارات مهاجرت كند؟

بديهي است پاسخ اين سوال را از شرکت گاز ايران نمي‌طلبيم. اين پاسخ را بايد از مجلس و دولت، آن‌هم حسب رهنمون مقام معظم رهبري و براي وصول به اهداف برنامه چشم‌انداز 1404 يعني اقتصاد اول منطقه شدن دريافت کرد.


ارسال به دوستان
وبگردی
نظرسنجی
در صورتی که انتخابات ریاست جمهوری بین این افراد برگزار شود، به چه کسی رای می دهید؟ (اسامی به ترتیب حروف الفبا)