۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۹:۰۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۵۶۵۷۰
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۶ - ۲۷-۱۱-۱۳۸۹
کد ۱۵۶۵۷۰
انتشار: ۰۹:۱۶ - ۲۷-۱۱-۱۳۸۹

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسئل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زري مي‌آيد.

جام جم:محاكمه در قاب مصلحت-1

«محاكمه در قاب مصلحت» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن مي‌‌خوانيد؛از همان نخستين روزهاي پس از انتخابات باشكوه سال 88، موضوع محاكمه بازيخوردگان اصلي يا همان سران فتنه مورد توقع بود و با توجه به قانون‌شكني‌هاي مستمر، هزينه‌هاي سنگين وارد شده به مردم و نظام، هماهنگي كامل با بيگانگان، ايجاد ناامني و ده‌ها دليل ديگر اين توقع روز به روز افزايش يافت تا جايي كه نمايندگان مردم روز گذشته در خانه ملت خواستار اعدام اين افراد شدند.

قوه قضاييه در مقابل همه اين فشارها ضمن تصريح به محاكمه اين افراد با كليد واژه «مصلحت» تاكنون به اين اقدام دست نزده است. واقعيت اين است كه اگر قرار بود مُرّقانون ملاك عمل باشد كوچك‌ترين ترديدي در محاكمه اين افراد نبوده و نيست و همچنين ترديدي وجود ندارد كه مجازات اين افراد سنگين و شديد بايد باشد هر چند هيچ مجازاتي در اين دنيا كيفر واقعي اين بازيچه‌ها نخواهد بود.

با توجه به بداهت اين مسأله، اين پرسش جدّي است كه چرا قانون اجرا نمي‌شود؟ پاسخ اين سؤال علتي را جستجو مي‌كند كه اهميتش از اجراي قانون بيشتر باشد و همين است كه باز هم كليد واژه «مصلحت» را به تكرار مي‌كشاند. اين مصلحت چيست كه از اجراي قانون مهم‌تر است؟ در اين باره نكات زير به اختصار در خور توجه است.

1) عدم محاكمه اين افراد تاكنون، به معناي منتفي شدن محاكمه اين افراد نبوده و نيست و هرگاه علت تأخير در محاكمه برطرف شود محاكمه مي‌تواند انجام شود و اين افراد به مجازات برسند هر چند مي‌توان اين گزينه را هم تصور كرد كه اين افراد به عنوان «عبرت» بمانند و محاكمه نشوند.

2) ممكن است عده‌اي گمان كنند نگراني از واكنش به محاكمه سران فتنه و مجازات آنان موجب اين تأخير شده است. اين گمانه شايد در اوج فتنه سال گذشته مي‌توانست تا حدي و در نظر بعضي موضوعيت داشته باشد اما حداقل از حماسه 9 دي سال گذشته به اين طرف و با توجه به افت شديد جايگاه اين افراد نزد افكار عمومي اين گمانه ديگر مطرح نبوده است.

امروز دنيا و حتي حاميان كينه توز آنها هم فهميده‌اند محاكمه اين افراد در داخل واكنش نگران‌كننده‌اي براي نظام مردمي ايران نخواهد داشت. نگاهي به وقايع 25 بهمن كه با بسيج مجدد تمام توان داخلي و حمايت‌هاي خارجي با آن فضاحت صورت گرفت اين ادعا را ثابت مي‌كند. وقايعي كه صرفاً به مدد بزرگ‌نمايي رسانه‌هاي نظام سلطه بازتاب پيدا كرد و تجمعاتي چند ده نفره و پراكنده با شارلاتانيزم رسانه‌اي همرديف خيزش مردمي و ميليوني مصر و تونس معرفي شد.

يك‌بار ديگر توجه به اين نكته لازم است كه سران فتنه، امروز به نوعي در حمايت نظام هستند و اگر حفاظت آنها توسط نظام برداشته شود، معلوم نيست چه بر سر آنها خواهد آمد، حتي از سوي به اصطلاح دوستانشان و از باب پيراهن عثمان!

اما سومين و مهم‌ترين نكته اين‌كه، فتنه سال گذشته به عنوان پيچيده‌ترين و پرهزينه‌ترين فتنه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ارزنده‌ترين محصولش بايد افزايش «بصيرت» در آحاد جامعه اسلامي ايران باشد. يعني اگر اين نتيجه حاصل شود هزينه‌هاي تحميلي فتنه قابل تحمل مي‌شود. اين بصيرت ابعاد مختلفي داشت كه شايد از مهم‌ترين آنها دشمن شناسي و دوست‌شناسي است.

خراسان:رنجنامه‌اي خطاب به آقاي موسوي

«رنجنامه اي خطاب به آقاي موسوي»عنوان سرمقاله روزنامه‌ي خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن مي‌خوانيد؛مي توان ساکت و خاموش بود، مي توان عافيت طلب و منفعل بود، مي توان کنار نشست و تنها تماشاچي و نظاره گر بود، مي توان دل بر درک حقايق و چشم بر ديدن واقعيت ها بست، مي توان تنها شاهد گذر ايام بود و نامش را گذاشت زندگي، مي توان در حاشيه نشست و هيچ نقشي در متن و بطن جامعه نداشت، حتي مي توان شاهد سر بريدن عصاره همه فضيلت ها و اوج انسانيت و آزادگي در کربلا بود و به بهانه هاي گوناگون باز هم تنها تماشاچي و نظاره گر بود همان طور که در طول تاريخ عده اي چنين بوده اند، هستند و خواهند بود.

اما قضاوت وجدان هاي بيدار، قضاوت تاريخ و جوامع انساني درباره اين گونه افراد چه خواهد بود؟ پاسخ کاملا روشن است و مهم تر اين که در فرداي قيامت و به گاه حسابرسي در محضر آفريدگار هستي که تمامي درهاي انکار و توجيه بسته است چه مي توان کرد؟ چگونه مي توان قلمي به امانت از مردم و خداي مردم در دست داشت و لااقل به اندازه فهم و بضاعت درباره آن چه در دنيا و خصوصا جامعه مي گذرد چيزي ننوشت و به وظيفه ذاتي خود عمل نکرد؟ جز آن گاه که هيچ اثري در گفته و نوشته خود نيابي يا اين که به هر بهانه اي از گفتن و نوشتن بازداشته شوي.

پس امروز با توسل به حق و اميد به اين که قلمم ره به خطا نبرد بلکه بر طريق صواب باشد، باز هم در حد توان و بضاعت بسيار اندک خود نکات و سوالاتي را درباره مسائل روز کشور از طرف خود به عنوان يک روزنامه نگار و از طرف لااقل بخشي از افکار عمومي جامعه مطرح مي کنم و مخاطب اصلي اين سوالات شخص آقاي مهندس موسوي، يکي از کانديداهاي مطرح دهمين دوره رياست جمهوري ايران است، و مسلم اين که وي نيز در صورت تمايل به هر نحوي که صلاح بداند، محق به پاسخ دادن است.

1- آيا شما با شعارها و طرح مسائلي با مضامين هر چه بيشتر نهادينه کردن مباني «جمهوري اسلامي» و تحکيم و تعقيب خط امام عزيز و معمار بزرگ انقلاب و نظام اسلامي و هم چنين حمايت از قانون اساسي و پي گيري مطالبات مردم و اصلاح هرچه بيشتر امور، در قالب قانون و مراجع قانوني وارد عرصه انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري اسلامي نشديد؟ و آيا قبول داريد که بخش اساسي و اعظم راي بسيار قابل توجه 14 ميليون نفر از مردم عزيز کشورمان به شما به خاطر اين مواضع و سابقه نخست وزيري شما در زمان حضرت امام و هم چنين حمايت برخي از گروه ها و جريان و اشخاص وفادار و معتقد به امام، انقلاب، قانون اساسي، «جمهوري اسلامي» ولايت فقيه و رهبري بود؟

اگر قبول داريد؟ پس چرا وقتي بحث «تقلب» که حرف هايي از آن حتي پيش از انتخابات مطرح شده بود را پس از اعلام نتايج آراء به صورت گسترده مطرح کرديد، اما هيچ کدام از راه هاي قانوني پي گيري اعتراض خود را از طريق همان مراجع قانوني که حضور شما و ديگر کانديداها را در انتخابات ميسر و قانوني اعلام کردند، پي گيري نکرديد؟ و حتي آن هنگام که رهبري با سعه صدر در جلسه اي طولاني تمامي صحبت هاي صريح نمايندگان شما و ديگر کانديداها را شنيدند و آن گاه که فرصت به پايان رسيد و رهبري با استفاده از حکم ولايي، آن مهلت را تمديد کردند تا شايد شما لااقل از اين فرصت استثنايي استفاده کنيد و به بازشماري تعدادي از صندوق هاي آراء در حضور نمايندگان تمامي کانديداها رضايت دهيد، هم چنان بر حرف خود اصرار ورزيديد و به هيچ چيز جز تهييج و تحريک هواداران خود براي حضور در خيابان ها و اعتراض به آن چه شما «تقلب گسترده» نام گذاشتيد رضايت نداديد؟

گرچه براساس گزارش ها «تخلف انتخاباتي» در برخي حوزه ها و حتي «تقلب» جزئي در برخي صندوق ها را نبايد و نمي توان انکار کرد اما حتي اگر در بدبينانه ترين حالت تخلف و يا تقلب چند صدهزاري و يا حتي به فرض محال تقلب يک يا دو ميليوني را با وجود هزاران ناظر معتمد مردم و حضور نمايندگان نامزدها در تمامي حوزه ها و بر سر تمامي صندوق ها را محتمل بدانيم!! آيا مي توان واقعيت روشن تر از آفتاب اختلاف 10ميليون نفري آراء شما و رقيب اصلي تان را ناديده گرفت؟

با اين حال پس چرا باز هم بر تحريک و تهييج هواداران خود براي حضور در خيابان ها اصرار کرديد؟ به نظر شما آيا دعوت و تحريک شما و به دنبال آن حضور ده ها هزار نفري مردم تهران (جايي که به واقع و به دلايل گوناگون بيشترين آراء شما در آن جا متمرکز بود) به تحکيم جمهوري اسلامي، خط امام و رهبري و مردم سالاري ديني و تحکيم جايگاه مراجع و علماي ديني که پيش از انتخابات به ملاقات آنان رفته بوديد کمک کرد؟

آيا آن ماجرا و حوادث باعث ارتقاي بيشتر جايگاه جمهوري اسلامي در منطقه و جهان شد يا...؟

آيا آن حوادث دل دوستداران و دلبستگان به تنها نظام و حاکميتي که بر مبناي آموزه هاي اسلام ناب محمدي و به خواست ملت بزرگ ايران تشکيل شده را شاد کرد و اميدها را در دل مردم مظلوم جهان روشن تر کرد؟ يا متاسفانه موجي از شادي و سرور در دل بدخواهان و دشمنان ايران زمين و انقلاب اسلامي پديد آورد؟ و در مقابل دل دوستان و دلبستگان به انقلاب مردم ايران را پرخون کرد؟

آيا کشته شدن چند نفر در پايتخت در جريان آن ماجراها، نتيجه نامبارک اصرار و لجبازي شما به اعتراض هاي خياباني و ناکارآمدي عملکرد نادرست تني چند از نيروهاي انتظامي نبود؟

آيا اين اصرار و لجبازي در کنار خطاي بسيار بزرگ برخي از نيروهاي انتظامي در بازداشتگاه کهريزک و قصور و کوتاهي دادستان وقت تهران و يکي از قضات دستور دهنده براي فرستادن برخي از بازداشت شدگان به کهريزک ( بازداشتگاهي که رهبري قبل از اين اتفاقات دستور تعطيلي آن را صادر کرده بودند و حتي بنا به اظهارات جناب آقاي دکتر روح الاميني، رهبري تاکيد کرده بودند اگر جاي مناسبي براي نگهداري برخي بازداشت شدگان وجود ندارد، آن ها را آزاد کنيد) موجب نشد که 2يا سه نفر از هموطنانمان و از جمله فرزند دکتر روح الاميني که خود يکي از ياران صديق و وفادار انقلاب و امام و رهبري است،قرباني شوند و به تعبير رهبري چيزي به عنوان «جنايت کهريزک» چهره کريه خود را به نمايش بگذارد، جنايتي که معلوم نيست اگر پي گيري هاي مجدانه و دلسوزانه شخص رهبري نبود چه سرانجامي پيدا مي کرد و آيا اساسا اگر اين جنايت توسط ايشان رسانه اي نمي شد باز هم روشن نبود که آيا کاري براي پي گيري، روشن شدن و مجازات خاطيان اين ماجرا انجام مي شد؟ يا خير؟

2- آيا اصرار بر توهم انجام تقلب گسترده در انتخابات از طرف شما- و همچنين به نظر نگارنده کج سليقگي برخي مسئولان دولتي و غيردولتي و شخص آقاي احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهور منتخب در بيان برخي سخنان و مواضع و به کاربردن برخي عبارات که نمي توان نقش آن سخنان و مواضع را در تحريک تعدادي از کساني که به رقيب اصلي او راي داده بودند و همچنين طرح بعضي مسائل بي ارتباط و مسائلي که طرح آن ها قبل از «اثبات» در مراجع ذي صلاح، شايسته نبود در جريان مناظرات انتخاباتي را ناديده گرفت- باعث نشد شادي رکوردشکني بيش از 80 درصد حائزين شرايط و حضور 40 ميليوني مردم در انتخابات و ثبت يک نصاب جهاني در مردم سالاري به تلخي آلوده شود.

3- آقاي موسوي شما که با تابلوهاي باورمندي به قانون اساسي و اصل مصرح ولايت فقيه در آن قانون و شعارهايي مبني بر بسط و تثبيت و ارتقاء جايگاه «جمهوري اسلامي» وارد عرصه شديد، آيا نمي دانستيد که وقتي هواداران خود را تهييج و تحريک به حضور در خيابان ها مي کنيد، ممکن است علاوه بر اکثريت هواداران شما که معتقد به نظام و قانون اساسي و جمهوري اسلامي هستند و حتي در بين آنان برخي از رزمندگان دوران دفاع مقدس و خانواده شهدا نيز ديده مي شدند، افراد ديگري اعم از فرصت طلبان، سلطنت طلبان، ته مانده هاي منافقان، معدود مخالفان نظام و برخي افرادي که به دنبال فضايي براي اغتشاش گري هستند، خود را در دل جمعيت جا بزنند و فجايعي ايجاد کنند که نه تنها امنيت عمومي جامعه را برهم بزنند بلکه حيثيت نظام و کشور را زير سوال ببرند و منافع ملي و مصالح کلي ملک و ملت را به خطر بيندازند؟

شايد چنين فرض و حالتي را در ذهن خود تصور نمي کرديد، که در اين صورت آيا واقعا نمي توان حداقل به اين نکته حکم کرد که شما به خاطر برخوردار نبودن از دورانديشي لازم و تصور فروض مختلف در مسائل، دچار ساده انگاري مفرط و بلکه ساده لوحي هستيد و يا شده ايد؟

و اگر اين مفروض درست باشد قدر مسلم چنين فردي نمي تواند و نبايد مدعي جايگاه خطيري همچون رياست جمهوري کشور مهم و بزرگي مانند ايران باشد.

البته يک فرض ديگر هم در اين مقال قابل طرح است و آن فرض اين است که شما به عنوان کسي که بعد از دوره نخست وزيري و کسي که پس از گذشت يک دوره اي، از طرف رهبري به عنوان عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام منصوب شديد، همه اين حوادث يا لااقل بخشي از اين حوادث را مي توانستيد پيش بيني کنيد اما باز هم به جاي پي گيري اعتراض خود از راه هاي قانوني به تهييج هواداران خود براي اعتراض هاي خياباني اقدام کرديد، آنگاه در چنين فرضي آيا نمي توان به شما- و آقاي کروبي يکي ديگر از کانديداهاي معترضي که مجموع آرايش از آراي باطله و کمتر از پانصد هزار بود و حتي او نيز به پي گيري قانوني اعتراض خود تن نداد- حداقل اتهام افتادن در دام فتنه اي بزرگ و پيچيده را نسبت داد.

4- آقاي موسوي آيا بزرگترين افتخار و سرمايه و محل اتکاي شما نخست وزيربودن در زمان حضرت امام و خدمت به ملک و ملت در کسوت نخست وزيري نظام جمهوري اسلامي نبود و نيست؟

آيا علم پرافتخار نخست وزيري زمان امام (هرچند آن زمان هم در کار شما قصورها و کج سليقگي هايي وجود داشته است) را هنوز در دست داريد همان امامي که انقلاب و نظام اسلامي را بنيان نهاد و بارها و به صراحت مي گفت «جمهوري اسلامي، نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد» اگر آن علم تنها يک نماد و نمايش نبود که - به نظر نگارنده حداقل در ابتدا نمايش نبود- چرا وقتي برخي افراد که خود را در جمع هواداران شما در تجمعات اعتراض آميز جا زدند، و شعارهاي ساختارشکن، توهين به ولايت و رهبري و از همه مهم تر و تاسف بارتر اين که شعار «جمهوري ايراني» به جاي «جمهوري اسلامي» که هميشه مورد تاکيد امام بود را سردادند اما حداقل نگارنده حتي يک بار نه در جايي خوانده و نه از زبان کسي شنيده که شما به صورت جدي و اثرگذار مخالفت خود را با اين شعار انحرافي مطرح کرده باشيد و لااقل براي حفظ حرمت هواداران واقعي و معتقد به جمهوري اسلامي و خط امام بين آنان و کساني که با سنگرگرفتن پشت سر جريان سبز و در پناه آن به دنبال روزهاي سياه دوران حاکميت استبداد طاغوت و حاکميت استعمار بودند و يا در خوشبينانه ترين حالت مي توان گفت که درصدد تهي کردن جمهوري اسلامي از محتواي اصيل و مورد تاکيد امام و مردم و رهبري بودند، «خط کشي» کنيد و صف معدود بدخواهان و معاندان را از صف هواداران خود جدا کنيد.

اسف بارتر اين که شما حتي در جريان اهانت عده اي مزدور و مخالف اسلام و اهل بيت عصمت و طهارت به ساحت قدسي حضرت سيدالشهدا و اهانت و سوزاندن پرچم هاي عزاي سرور و سالار شهيدان و آزادگان جهان در روز عاشورا، موضع قابل قبول و مطابق با خواست آحاد مردم عاشق اهل بيت ايران زمين نگرفتيد. آقاي موسوي شما در جريان حمايت هاي اجنبي ها و بيگانگان و بدخواهان ملت ايران از جمله برخي سران دولت آمريکا، رژيم صهيونيستي و حتي منافقان چه واکنشي از خود نشان داديد، شما قاعدتا در دشمني آمريکا و رژيم صهيونيستي با نظام اسلامي و مردم ايران ترديد نداريد همان دشمناني که اصلي ترين تحريک کنندگان و حاميان صدام براي تجاوز به ايران و تحميل جنگي هشت ساله بر مردم بودند جنگي که به شهادت بيش از 220 هزار نفر از بهترين فرزندان اين ملت، جانبازي هزاران نفر از بهترين هاي اين مرز و بوم، يتيم شدن هزاران غنچه نورسته و نونهال از فرزندان اين ملت و همچنين تحميل حدود هزار ميليارد دلار خسارت بر اين مملکت منجر شد. پس چرا محکم و آشکارا از آنان تبري نجستيد؟

شما به خاطر مسئوليتي که در کشور داشته ايد و سن و سالي که داريد حتما بيش از بسياري از مردم جنايت هاي وحشيانه منافقين را و به خاک و خون کشيدن صدها تن از مردم کوچه و بازار و ترور ده ها تن از بزرگان و سرمايه هاي انقلاب را به خاطر داريد پس چرا پاسخي دندان شکن به حمايت هاي اين جنايتکاران از خود نداديد و نمي دهيد؟

آقاي موسوي با وجود اين که شما نظر صريح امام، مردم، نظام و رهبري را درباره مردم مظلوم و خصوصا مسلمانان مظلوم و به ويژه مسلمانان مورد تجاوز قرار گرفته فلسطين را مي دانستيد و حتما خودتان نيز براساس عرق انساني اسلامي و ايراني خود، بايد مدافع مظلوم باشيد در مقابل شعار انحرافي «نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران» نيز واکنش در خور و لازم نشان نداديد.

5- آقاي موسوي آيا به نظر شما مجموعه اتفاقات و حوادث رخ داده پس از انتخابات، به نفع کشور و مردم و در جهت تامين منافع ملي و مصالح ملي و تقويت جمهوري اسلامي و تحقق هرچه بيشتر آرمان هاي امام و انقلاب بود يا ضربه اي بود که تنها به لطف خداوند، تدبير هوشمندانه رهبري و همت و حضور آگاهانه توده هاي ميليوني مردم و تمامي دلسوزان انقلاب با سلايق گوناگون در صحنه باعث شد که کشور از گردنه اين گذرگاه سخت و خطرناک عبور کند و از دام اين فتنه پيچيده نجات يابد.

آقاي موسوي، نگارنده به عنوان يک کمترين از جامعه بزرگ ايرانيان، قبول دارم برخي از آرمان هاي بلند امام و رهبري آن چنان که بايد در برخي امور فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ... به دلايلي هنوز محقق نشده است و در برخي امور تا رسيدن به حد مطلوب و ايده آل در شئون مختلف جامعه از جاري شدن کامل عدالت در دستگاه قضا گرفته تا برخي امور اجرايي و تصميم سازي و تصميم گيري در برخي مسائل فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي فاصله داريم و علي رغم دستيابي به افتخارات عظيمي از جمله رسيدن به اوج استقلال و رهيدن از زنجيرهاي وابستگي در برخي زمينه ها با تحقق اهداف انقلاب و نظام فاصله و بعضا در برخي امور دچار انحراف شده ايم اما آيا ايجاد اصلاح در روند امور جز در سايه پايبندي به اصول، ارزش ها و جز در درون خانواده انقلاب و استفاده از ظرفيت مردم و ظرفيت تمامي وفاداران و دلسوزان دين و ميهن و انقلاب و جمهوري اسلامي امکان پذير است؟

6- آقاي موسوي از نظر نگارنده راي تمامي شرکت کنندگان در انتخابات داراي احترام است و از اين منظر تفاوتي نمي کند که آحاد ملت به کدام شخص و سليقه و گرايش راي داده اند اما همان طور که آن 14ميليون راي براساس شعارهاي نخست وزير دوران امام به نام شما درآمد و محترم است - و البته امروز ديگر بر همگان روشن است که پس از عملکرد و موضع گيري‌ها و بيانيه هاي شداد و غلاظ شما چند درصد از آن همه راي، هنوز مي تواند در کيسه شما باشد؟ - مسلما راي ديگران از جمله 24ميليون راي مردم به آقاي احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهور منتخب و قانوني کشور بايد محترم شمرده شود، آيا به راستي در اين مدت، احترام اين آراء و رئيس جمهور منتخب، رعايت شده است؟ هرچند ممکن است بخشي از آراي ايشان نيز به دلايلي دچار ريزش شده باشد.

سواي اين که عده قابل توجهي شيوه مديريت و سليقه  آقاي احمدي نژاد را قبول ندارند- اما آقاي موسوي بايد به خاطر داشته باشيم که عده بسيار بيشتري به دلايل گوناگون اساسا به شما و سليقه شما راي ندادند.

7- رهبري پس از حوادث پس از انتخابات سال گذشته با سعه صدر بارها و بارها براساس ژرف نگري و دورانديشي بر نکات کليدي و کاملا معنادار و دلسوزانه اي از جمله «جذب حداکثري و دفع حداقلي» تاکيد کردند و با تحمل همه سختي ها و خون دل خوردن ها گاه به اشاره و تلويح و گاه کاملا به صراحت عوامل و ريشه اصلي فتنه سال گذشته را بيگانگان و اجنبيان و دشمنان قسم خورده کشور و ملت ايران معرفي کردند و با اين تدبير به روشني نشان دادند که راه براي بازگشت و همنوايي وهم صدايي شما با خواست اکثريت قريب به اتفاق آحاد ملت و توده هاي عظيم مردم باز است.

حتي مي توان ادعا کرد که از شواهد و قرائن چنين بر مي آيد که نظام و رهبري با اين که به روشن شدن زواياي جنايت کهريزک و محاکمه متهمان و خاطيان و همچنين شناسايي و محاکمه عامل حادثه کوي دانشگاه تاکيد دارند، - که البته تاکنون آن گونه که بايد روند اجرايي شدن به نتيجه رسيدن اين خواست رهبري و مطالبه به حق مردمي از پيشرفت مناسبي برخوردار نبوده است - اما علي رغم آن حوادث تلخ و سهم و نقش آشکار آقاي موسوي و ديگر معترض انتخابات، هنوز و تا اين لحظه، بر اساس مصالح کلي کشور، با محاکمه اين دو در دادگاه علي رغم اين که خواست کثيري از مردم کشور است، موافقت نکرده اند.

آيا اين خود نشانه اي روشن از اين نيست که نظام و رهبري تا آن جا که ممکن بود تلاش کردند که «فرزندان انقلاب» پا از دايره و حريم بزرگ «خانواده انقلاب» بيرون نگذارند؟

اگر امثال اين کمترين چيزهايي از مشي و روش و سعه صدر رهبري شنيده ايم، اما امثال آقاي موسوي علاوه بر رابطه خويشاوندي سال ها از نزديک با ايشان کار کرده اند و ميزان تقوا، تعهد و اخلاص، استقامت و پايمردي ايشان را در راه اعتلاي دين و ميهن و جمهوري اسلامي و همچنين ميزان ارادت قلبي و عملي اين خلف صالح خميني را به راه و مرام و سيره امام را درک کرده اند و از نزديک با بسياري از خصوصيات و ويژگي هاي شخصيتي اين مرجع تقليد و بنده شايسته خداوند آشنا هستند.

با تمامي اين اوصاف اما معلوم نيست چرا آقاي موسوي حتي پس از آن جلسه خصوصي با رهبري باز هم دست از ادعا و توهم و لجاجت بر نداشت و هرازگاهي بيانيه اي آن چناني صادر کردند و گويي خود به دست خود هر روز به دنبال اين بودند که پل هاي پشت سر خود را يکي پس از ديگري خراب تر کنند و درهاي بيشتري را بر روي خود ببندند.

8- آقاي موسوي، چرا شما آن جا که بايد خط کشي مي کرديد، نکرديد، ولي پس از آن همه اتفاقات و تلخ کامي ها که به کام ملت تحميل شد، در اين مقطع زماني پس از آن که صدا و خواست مردم را در حماسه 9دي سال گذشته در راهپيمايي 22بهمن سال قبل شنيديد و امسال نيز شاهد شکوه حضور مردم در 22بهمن بوديد، 22بهمني که مردم کشورمان علاوه بر بزرگداشت پيروزي انقلاب خود، خوشحالي و همراهي و حمايت خود را از مردم مسلمان و مظلوم مصر ابراز مي کردند و خود را در شادي اين مردم رهيده از ديکتاتوري مبارک و رژيم وابسته اش سهيم مي دانستند و در حالي که غرب و خصوصا آمريکا و اسرائيل پس از نااميدي از امکان بر قدرت ماندن مبارک، ابتدا به اشاره و سپس به صراحت نگراني شديد و وحشت خود را از روي کار آمدن يک نظام اسلامي در مصر، شبيه به آن چه در ايران است ابراز کردند آري در چنين شرايطي آقاي موسوي و آقاي کروبي، چرا با بهانه کردن حمايت از مردم مصر باز بيانيه اي و درخواست مجوز کرديد تا شايد عده اي را براي ريختن به خيابان ها تحريک کنيد. چرا نمي خواهيد قبول کنيد که توده هاي ميليوني مردم ميهن اسلامي در 22بهمن و سالروز پيروزي انقلاب خود با تمام وجود مراتب حمايت و شادماني و همراهي خود را با مردم مظلوم و رهيده از جنگ استبداد و ديکتاتوري مبارک اعلام کردند، چرا دوباره خط کش برداشتيد و قصد داشتيد بين آحاد ملت خط و خط کشي راه بيندازيد. چرا در اين هنگامه که بسياري از تحليلگران خيزش مردم مصر را الگو گرفته از انقلاب اسلامي مردم ايران مي دانند، دوباره براي بنگاه هاي خبرپراکني صهيونيستي و غربي خوراک و بهانه تهاجم تبليغاتي و رسانه اي به ايران تهيه کرديد.

چرا درست در هنگامي که غرب در صدد تشديد تحريم هاي اقتصادي عليه کشورمان است، و در موقعيتي که رئيس جمهور ترکيه به همراه هيئتي 260نفره که بيشتر آنان در زمينه هاي اقتصادي فعال هستند، وارد ايران شده اند و اين سفر به نوعي از تلاش موثر مسئولان کشور براي کاهش اثرات تحريم  ها بر کشورمان حکايت مي کند، دوباره بيانيه مي دهيد و اسف بارتر اين که اين بار نيز بوق هاي تبليغاتي آمريکا، اسرائيل و منافقين باز در جهت انجام اين خط کشي و شکل دهي 25 بهمن در مقابل 22بهمن بسيج مي شود و باز هم شما در قبال حمايت آن ها هيچ موضعي نمي گيريد.

اما همه ملت بزرگ ايران به خوبي شاهد بودند که اين بار نيز فتنه اي ديگر به سرانجام نرسيد و با وجود تبليغات گسترده شبکه هاي مختلف ماهواره اي تنها عده اي معدود به صورت پراکنده از مجموع جمعيت 75 ميليوني کشور تجمعاتي داشتند و متفرق شدند.

آقاي موسوي آيا اين بار هم احتمال نمي داديد که ممکن است فرصت طلبان و آشوب گران فجايعي مانند سال گذشته ايجاد کنند؟ يا چنين مسائلي را احتمال مي داديد و باز هم بيانيه صادر کرديد؟

آقاي موسوي حتما شنيده ايد که بر اساس خبرهاي رسيده و تاييد شده در جريان تجمعات چند ده نفري روز دوشنبه در برخي نقاط تهران خون دو نفر که يکي از آنان دانشجوي هنر و عضو بسيج بوده بر زمين ريخته شد و به شهادت رسيدند، گرچه هنوز معلوم نشده که ضارب يا ضاربان دقيقا چه کساني بوده اند اما آيا به نظر خودتان بيانيه شما چقدر در بروز اين اتفاق و حادثه تلخ و سوءاستفاده هاي مجدد دشمنان نقش داشته است؟

آقاي موسوي آيا براي خود هيچ نقش و سهمي در ريخته شدن خون چند نفر در جريان حوادث پس از انتخابات سال گذشته و خون ريخته شده دوشنبه شب يعني 25بهمن 89تصور نيستيد؟

گرچه در تلخ کردن کام مردم پس از آن حماسه بزرگ و شرکت 40 ميليوني مردم در انتخابات سال گذشته برخي مسئولان و ديگراني غير شما نقش داشتند و البته که سهم و تقصير شما و لجبازي هاي شما و تکرار همان ادعا و توهمات و اصرار بر آن ها در تلخ کردن کام مردم بسيار بيشتر از هر کس ديگري است، اما يقينا در به تلخي کشاندن شيريني بيست و سومين سالروز پيروزي انقلاب که با سقوط ديکتاتور مصر نيز همزمان شد و کام ملت ايران و ملت هاي تحت ستم و استبداد و استعمار را نيز شيرين کرد، شما آقاي موسوي اصلي ترين نقش را به تلخي کشاندن اين شيريني داريد.

چرا که باز براي بدخواهان ملت، فرصت و بهانه اي ايجاد کرديد که در لواي چند تجمع چند نفري و پراکنده علاوه بر تهيه خوراک تبليغاتي عليه ايران، خون ديگري بر زمين ريخته شود.

آقاي موسوي آيا بهتر نبود قبل از افتادن به دام فتنه و ايفاي نقش اصلي در حوادث سال گذشته و حادثه اخير، ضمن پي گيري اعتراض خود از مسيرهاي قانوني، آن سرمايه قابل توجه آراي خود و «خود» را براي دوره هاي بعد انتخابات و حتي تاريخ نگاه مي داشتيد و بر توهم و خواست غيرقانوني خود اصرار نمي ورزيديد و تا اين اندازه دچار هواي نفس نمي شديد تا امروز که اگر نگوييم همه مردم ايران، لااقل مي توانيم بگوييم اکثريت مردم خواستار محاکمه شما نباشند.

خدا کند همه ما و اين کمترين در فرداي قيامت و هنگامه حساب و کتاب پاسخي براي نيات و اعمال، گفتار و نوشته ها و مواضع خود داشته باشيم.

با اين حال، آقاي موسوي، کاش شما خود را، موسوي نخست وزير جمهوري اسلامي را اين چنين حيف نمي کرديد و اسير هواي نفس و گرفتار در دام فتنه و فتنه گري نمي شديد.

اين انقلاب و مردم هوشيار و بصير صاحب اين انقلاب ثابت کرده اند و بارها به خوبي نشان داده اند هر کس به هر دليل و بهانه اي اعم از بدفهمي و کج سليقگي و يا ... با آرمان هاي اصيل امام و انقلاب و مطالبات واقعي مردم زاويه  بگيرد و يا در مقابل آن بايستد، اين مردم خودشان آنان را از گردونه خارج مي کنند و براي آنان فرقي نمي کند که آن شخص يا گروه از کدام قشر و طبقه و گروه باشد، دانشگاهي باشد يا حوزوي حتي اگر در کسوت قائم مقام رهبري باشد.

بسياري از مردم ماجراي آيت ا... شريعتمداري و آيت ا... منتظري را به خاطر دارند که امام بزرگوار به خاطر حفظ نظام جمهوري اسلامي که آن را اوجب واجبات مي دانستند، چگونه با آنان رفتار کردند و مردم نيز به راحتي و به تبعيت از ولي فقيه زمان خود آنان را از گردونه خارج کردند.

پرواضح است ملتي که حتي اين گونه افراد را به خاطر ضعف هايي که داشتند به حاشيه مي راند، به سادگي مي تواند آقاي موسوي امروز را نيز براي هميشه از گردونه خارج و منزوي کند و حتي به پاي ميز محاکمه بکشاند.

كيهان:الو 125 ؟

«الو 125 ؟»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛تصويرها معمولا نماد و نشانه اند. دلالت مي كنند و راوي هويت هستند. مثل آن تصويري كه عكس فرعون مصر را برداشتند و جاي آن قاب «الله»(جل جلاله) را گذاشتند. يا آن تصوير كه انقلابيون مصر در صف نماز جماعت ايستادند و سر به سجده شكر بر زمين نهادند. يا مثل همين 22 بهمن 1389 خودمان كه در آينه انتفاضه مصر تابيد و فجر در فجر شد از انطباق آينه ملت ها با هم. 22 بهمن هم امتداد ميدان امام حسين(ع) تا انقلاب و آزادي يك قاب بزرگ بيش نبود از درياي خروشاني كه موج برمي داشت و از اين بزرگراه به خيابان هاي اطراف سرريز مي شد.

روز دوشنبه 25 بهمن نيز يك تصوير فانتزي تبديل به نماد و نشانه شد تا دلالت كند بر تماميت ستادي كه قرار بود در اين روز جرياني را طراحي كند و به صحنه آورد. اين تصوير نماد شد چون برپاكنندگان نمايش 25 بهمن از صبح تا بعدازظهر همان روز بر نماد و نشانه بودن آن- از سر قحطي تصوير و سوژه- اصرار داشتند. روز هم كه به سر آمد، همان تصوير تنها جلوه واقعي خيالي بود كه كارگردانان به مدت يك هفته در آن دميده و فربه كرده بودند. آن تصوير، عكس مبهم مردي است كه از جرثقيلي مرتفع و چند ده متري بالا رفته، از اتاقك كنترل گذشته، به نوك بازوي جرثقيل رسيده و آنجا متوقف شده است. چند ساعت بعد معلوم شد مقداري پول و مصرف مخدر توهم زا او را به اين مخمصه كشانده است. همان ماهواره ها و شبكه هاي مجازي كه «اسب ترواي 2 »را به نام انتفاضه مصر و تونس و به كام اسرائيل و آمريكا از يك هفته پيشتر راه انداخته بودند، تنها تصوير به روزي كه از سرنوشت و مقصد دومين درازگوش تروا ارائه كردند، همين تصوير بود؛ بر بلنداي جرثقيل و بر نوك بازوي آن! زبان بسته پشيمان!

از آنجا كه قيافه آقاي ايكس در اين تصوير سمبليك پيدا نيست، مي توان عكس را به عنوان يك معما مطرح كرد و چهره ها و قيافه هاي متعددي را كه در سناريوي ترواي2 كارگرداني و نقش آفريني كرده اند، جاي چهره آن مرد تصور كرد. توهم، توهم است چه از نشئگي و «اكس» باشد و چه ناشي از جاه طلبي يا فريب اطلاعاتي. مهم اين است كه وقتي نشئگي از سر پريد و طرف خود را بر بلنداي جرثقيل چند ده متري ساختماني و بر نوك بازوي گردان و لرزان آن ديد، چه حس و حالي داشته باشد. لابد ناظران كنجكاو تصور كرده اند كه او مي خواهد با آن نوار سبز خودكشي كند و قهرمان شود! اما او دنبال تاجيان آتش نشاني مي گردد تا پايين بياورندش و به اين ترس لعنتي از ارتفاع پايان دهند. مأموران امداد ساعتي بعد به دادش رسيدند و به كابوس وي خاتمه دادند. اما ديگراني كه با او از جرثقيل توهم بالا رفتند و بر نوك يكي از شاخه هاي آن آويزان مانده اند چه؟ كسي مي تواند آنها را نجات دهد؟

صورت آقاي ايكس در اين تصوير سمبليك پيدا نيست و مي شود قيافه همه سناريونويسان و كارگردانان و نقش آفرينان را جاي صورت وي گذاشت. چه كساني؟ مثلا قيافه پت و مت هايي كه پاي نامه ديكته شده كذايي براي راهپيمايي را امضا كردند و پروژه ترواي2 را كليد زدند. همان دو نفري كه به اسم درخواست مجوز راهپيمايي اعلام همبستگي با ملت مصر، چرخ ارابه تروا براي سرويس هاي جاسوسي اسرائيل و آمريكا و انگليس شدند شايد كه آشوب تازه اي را كليد بزنند. دو ورشكسته به تقصيري كه گويا مانند «برسيسا» اراده شان روي اراده شيطان قفل شده و مجبورند لحظه هلاكت نيز- به احتمال نجات- ابرو پايين آورند و او را تعظيم كنند. آيا وضعيت اين دو بهتر از آن آدم تعطيل العقلي است كه بخت يارش بود و مأموران امداد آتش نشاني به دادش رسيدند؟ ياغيان شاخ شكسته اي كه نوك جرثقيل لجاجت و تكبر ايستاده اند و آرزو مي كنند كه اين جرثقيل، جرثقيل كوتاهتري براي به دار كشيدنشان بود و به اين كابوس پايان مي داد. مگر لجاجت، در خردسوزي كم از «روانگردان» و «مخدر» دارد؟ مگر كم بوده اند لجوجاني چون ابولهب و ابوجهل كه با سر تا قعر دوزخ سقوط كردند و حاضر نشدند به وسعت «حق» در آيند؟ اين كلام حكيمانه از اميرمؤمنان است كه «اللجاجه تسلّ الرأي. لجاجت، انديشه و تدبير را تباه مي سازد» (نهج البلاغه، حكمت 179). و اين حكمت نيز از زبان آن حضرت جاري شده كه «قد اضاء الصبح لذي عينين. همانا صبح روشن است براي كسي كه دو چشم بينا دارد» (حكمت 169). نخوت و لجاجت آدمي را چندان كور مي كند كه روز روشن را انكار كند يا خاك بر آفتاب بپاشد، شايد كه از فروغ آن بكاهد.

چشم از نوك جرثقيل برنداريد. صورت هاي ديگري نيز از آن بالا هويداست. مثلا همين هيلاري خانم كلينتون كه خيال كرد با مخدر توهم زايي به اسم تويتر و فيس بوك و شبكه مجازي مي توان جنبش سرهم كرد. خيال كرده بود اينجا هم گرجستان و اوكراين و اروپاي شرقي است. باورش شده بود- يا مجبور شده باور كند- كه سر كوچه آش مي دهند. روز 41 فوريه (52 بهمن ) صفحه ويژه وزارت خارجه فخيمه آمريكا در تويتر راه اندازي شد و طبق معمول، اين خبر بر بوق رسانه ها رفت كه وزارتخانه متبوع خانم كلينتون از مديران تويتر خواسته عمليات به روز رساني را به خاطر مسئله مهم ايران و راهپيمايي 52 بهمن به تأخير بيندازند. و در آن وزارت عريض و طويل يا در مجموعه پرهزينه سازمان اطلاعاتي و جاسوسي آمريكا گويا قحطي خرد آمده بود كه يكي از آن ميان نگفت عزيز من هر گردي كه گردو نيست. كسي نگفت كه ميخ در پريز فرو بردن، شايد بازي مهيجي باشد اما اين بازي را دو بار نمي شود تكرار كرد. وقتي زدي شبكه مجازي را تا هفت پشت سوزاندي و آتش آن را به جان سازمان آشوب انداختي، ديگر از دست هيچ آتش نشاني كاري برنمي آيد.

قيافه هاي ديگري هم بر بالاي جرثقيل ديده مي شوند. مثل آقاي اوباما يا لئون پانتا رئيس سازمان سيا و رابرت گيتس وزير دفاع كه هنوز هم كار اطلاعاتي را مهم تر و جذاب تر از ارتش آمريكا مي داند. يا حضرات صهيونيست، نتانياهو و ايهود باراك (وزير دفاع)، آويگدورليبرمن و داني ايالون (وزير و معاون وزير خارجه) و باردو (رئيس موساد) يا بسياري ديگر از سران آمريكايي و صهيونيستي كه عكس هايشان در آلبوم عكس هاي حسني مبارك موجود است. يك روز پيش از اجراي وارونه پروژه ترواي2 بود كه همين جناب داني ايالون در جمع سران سازمان هاي صهيونيستي آمريكا گفت «بزرگ ترين تهديد، نه تحولات مصر و تونس، كه حكومت توطئه گر و فتنه گر ايران است، كشوري كه به كمك همدستان منطقه اي، هدف هاي خود را پيش مي برد. نبايد بگذاريم ايران از بي ثباتي هاي پديد آمده براي پيشبرد اهدافش استفاده كند. ما بايد اين فرصت ها را بسوزانيم.»

شايد گفته شود كه آنها فرجام فتنه و آشوب سال گذشته را در 9دي و 22بهمن88 و 98 ديده بودند، پس چرا دوباره ريسك كردند؟ خطايي در اين صورت مسئله نهفته است و آن كلمه «ريسك» است. ريسك مربوط به كسي است كه فرصت انتخاب دارد و مي سنجد اما كسي كه مثلاً درحال غرق شدن در باتلاق است قدرت و فرصت انديشيدن ندارد. او به هر چيزي كه دم دستش باشد چنگ مي اندازد، ريسمان باشد يا گياه و شاخه درخت و يا مار زهرآگين. شوخي نيست، مصر و اسرائيل با هم درحال سقوط هستند. «سينا» در مرز مصر و فلسطين آبستن رويدادي است به بزرگي تولد موسي(ع)، آن هم پس از سه دهه نيرنگ و قساوت آميخته در اين منطقه تا شايد كابوس فرعون درباره ولادت موسي جامه حقيقت به خود نپوشد. و اين بار هم- مانند 33 سال پيش كه موسي در عمق كاخ فرعون و در پايگاه ثبات آمريكا (ايران) باليد و سر به انقلاب گذاشت- شوق انقلاب در ديگر پايگاه ثبات براي آمريكا و اسرائيل (مصر) برخاسته است، هر چند كه اين روايت تمام داستان نيست.

واشنگتن تايمز از قول جاناتان اسپاير (كارشناس مركز مطالعات جهاني در هرتسلياي اسرائيل) درست مي نويسد كه «هسته مركزي ماجراهاي خاورميانه جاي ديگري است؛ ايران. اكنون به طور پيوسته كشورهاي منطقه به منظومه ايران مي پيوندند. ايران به كمك سوريه جبهه اي از متحدان را به راه انداخته كه حزب الله لبنان و گروه هاي اسلامگرا در عراق و حماس در فلسطين را شامل مي شود. حتي تركيه و قطر هم به منظومه ايران پيوسته اند. اين حلقه اتحاد، بسيار بد و نامطلوب است. در مقابل، مصر [سابق] و سعودي و اردن و مراكش و تشكيلات محمود عباس قرار دارند. اكنون ائتلاف خواستار نابودي اسرائيل در حال تقويت است و به مصر نزديك مي شود.» در چنين فضايي اگر سيا و موساد و ام آي6 به ورشكستگاني نظير اولي و دومي و سومي دخيل نبندند، چه گلي به سر بزنند؟ يا عبدالله سعودي يك ميليارد دلار بي زبان را مانند علف خرس نثار اين جماعت نكند، پس به شرم الشيخ كوچ كند؟ يا از اين سو، طرف معامله جرج سوروس و راسموسن دانماركي، به عتبه بوسي ملك عبدالله در ارديبهشت 88 مشرف نشود، چه كند؟ يا آقاي توهم به 05 ميليون دلار صدقه محمودعباس و تشكيلات او اميد نبندد، چشم به دست و اراده ملت داشته باشد؟ همذات پنداري است كه اين جماعت لنگه به لنگه را به هم رسانده است... اگرچه بالاي جرثقيل!

اسلام هراسي، شيعه هراسي و ايران هراسي هيچ كدام به مددشان نيامد. ويكي ليكس را علم كردند تا بگويند ايران چه قدر مغضوب كشورهاي مرتجع از قاهره تا رياض و امان و منامه و دوبي و صنعاست، نفهميدند كه همين بر قرب و محبوبيت جمهوري اسلامي نزد ملت ها مي افزايد. نفهميدند كه وقتي از قول «امير عبدالله رو به قبله» بگويند «سر مار را بايد در ايران كوبيد» دل هاي بيشتري را متوجه قبله انقلاب مي كنند... تا اينكه مصر فوران كرد و اردن و يمن و بحرين به لرزه افتاد. چه بايد كرد؟ چه مي توانستند؟ قرار شد خاك بر آفتاب بپاشند و پنجه بر سيماي تابناك ايران بكشند شايد كه از تابندگي و الهام بخشي بيفتد. همان رسانه ها كه تا هفته ها به سانسور حقايق انتفاضه اسلامي مصر و تونس پرداختند، خيز برداشتند از گلوله برفي «هيچ» كه دست به دست مي گردانند و بزرگ مي كنند، بهمن انقلاب و جنبش در ايران بسازند. پيش قاضي و معلق بازي!؟ كاريكاتور بازي و تصويرسازي واژگونه و بدلي پيش نسخه حي و حاضر انقلاب كه ديگر بار در 22بهمن 88 و در بزرگراه امام حسين(ع)- آزادي به حركت درآمده بود؟

چي فكر مي كردند، چي شد؟ قرار بود موتور الهام بخش انقلاب را خاموش كنند تا سوداي اقتدا به ملت ايران در سر ملت ديگري نيفتد. قرار بود حاشيه اي در ايران بسازند و نگاه افكار عمومي را به اين نقطه منحرف كنند تا آن طرف، متن انتفاضه و انقلاب اسلامي رو به فوران را ولو به ضرب و زور ارتش مصر و كماندوهاي اسرائيلي- آمريكايي منكوب نمايند. قرار بود قهرمان بسازند، مثل بوعزيزي تونس! اما همه جاي اين «مهندسي معكوس» طي 02 ماه گذشته وارونه بود و محال بود آخرين حلقه آن وارونه از آب درنيايد. به نام قانون گرايي، آشوب راه انداختند. به اسم جمهوريت، مقابل مردم سالاري و رأي اكثريت ايستادند. به نام امام و انقلاب و قانون اساسي، قلم حذف روي همه ارزشها كشيدند. روز قدس، اشغالگران بيت المقدس را از خماري 03ساله درآوردند و 31آبان و 61 آذر كوشيدند چكمه آمريكايي ها را برق بيندازند. عاشورا كه شد، با لشكر «مردمان خداجو» از خجالت عمرسعد درآمدند و روز 22بهمن 88- از شدت بلاهت- اسب تروا را ساز كردند تا در روز پيروزي انقلاب، ملتي را به زير بكشند! اين مسير، ايستگاه ديگري نمي توانست داشته باشد جز روز ولنتاين (41فوريه) كه در آن به نام ملت مظلوم مصر و تونس، نشان دادند كه دم به دم شتر نتانياهو و اوباما و مبارك گره زده اند و تا هرجا كه آنها پي شوند و رم كنند و بگريزند، اينان نيز پاندول وار در «حركت» و «جنبش» خواهند بود... ولو بالاي جرثقيل و انگشت نماي خلايق.

اين سرنوشت كسي است كه از ارزشها برگردد و رذيلت را جاي فضيلت برگزيند. به تعبير اميرمؤمنان كسي كه لااقل در دل خويش فضيلت و معروفي را نپذيرفت و منكري را زشت نشمرد، زير و رو مي شود و بالاي او جاي پايينش و پايين او جاي بالاي وي مي نشيند (حكمت 375 نهج البلاغه). اينجا آغاز واژگونه بيني است. اين نهايت مهندسي معكوس است حتي اگر بر بلنداي جرثقيل رفته باشي. اينجا ارتفاع پست است. اينجا آتش نشاني و امداد و 125 هم نمي توانند به كمك كسي بروند.

جمهوري اسلامي:تلاش آمريكا براي مهار تدريجي قيام ملت‌هاي عرب

«تلاش آمريكا براي مهار تدريجي قيام ملت‌هاي عرب»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛روند تحولات مصر همچنان در كانون توجهات شبكه‌هاي خبري جهان قرار دارد. در عين حال، كه عليرغم سقوط مبارك، با جايگزيني نظاميان حاكم به جاي وي، عملاً تغيير محسوسي در ساختار قدرت صورت نگرفته است. ژنرال محمد حسين طنطاوي وزير دفاع و فرمانده نيروهاي مسلح مصر از موضع رياست شوراي عالي نظامي، جايگزين مبارك شده و حتي "احمد شفيق" نخست‌وزير موقت نيز رسماً اعلام كرده است كه از شوراي نظامي دستور مي‌گيرد. بدين ترتيب در واقع نوعي جا به جائي نظامي صورت گرفته و يك نظامي (مبارك)، جاي خود را به نظامي ديگر (طنطاوي) داده است.

آنچه در مصر طي روزهاي اخير صورت گرفته، در واقع تكرار همان الگوئي است كه در دهه قبل در الجزاير انجام شد و حاكمان عليه خودشان كودتا كردند تا "شاذلي بن جديد" كناره گيري كند و قدرت را به نظاميان بسپارد. الجزاير پس از آن به مدت دو دهه در هرج و مرج فرو رفت و مشخصاً ساختارهاي نظامي - امنيتي به جاي آنكه نظم و امنيت را در الجزاير برقرار كنند، به فجيع‌ترين جنايات سازمان يافته پرداختند تا بلكه مردم الجزاير از انتخاب خود و گرايش به فعالان اسلامي منصرف و پشيمان شوند.

بيم آن مي‌رود كه نظاميان مصري هم با ترفند مشابهي سرنوشت قيام پرشكوه ملت بزرگ مصر را دچار انحراف نمايند. اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه از يكطرف ملت مصر به تحولات مشكوك اخير با ترديد مي‌نگرد و حاضر نيست صحنه را ترك نمايد و از طرف ديگر آمريكا و رژيم تل آويو با حساسيت فراوان سعي دارند نظاميان را براي ادامه راه مبارك، تحت فشار قرار دهند.

"رابرت گيتس" در روزهاي اخير بارها با ژنرال طنطاوي در تماس بوده است و نكته مهمتر اينكه دقيقاً از همان ابتداي شكل گيري تظاهرات مردمي در ميدان التحرير قاهره، طنطاوي با سفر به واشنگتن براي اجراي مراحل مختلف طرح‌هاي آمريكا در مصر، از نزديك توجيه شده است. موضوعي كه به اين روند ترديدآميز، ابعاد نگران كننده‌اي مي‌دهد اينست كه مبارك هنوز در "شرم الشيخ" به سر مي‌برد و در واقع ممكن است هر لحظه به قدرت باز گردانده شود. بدين ترتيب، سئوال اصلي اينست كه از يك ديكتاتور فرتوت 82 ساله چه كار ديگري ساخته است؟

طنطاوي همچنين با "ايهود باراك" وزير دفاع رژيم صهيونيستي نيز در تماس مستقيم بوده است. بعلاوه نتانياهو در پايان جلسه هيئت دولت از عملكرد نظاميان مصري حمايت و قدرداني كرد!

اين بدان معني است كه مقامات جديد مصر همچنان فرمانبر آمريكا و صهيونيستها هستند. موضوع ديگر به تعهد نظاميان حاكم به قرارداد ننگين كمپ ديويد باز مي‌گردد كه قبل از اعلام تعهد قاهره، طي دستورالعمل اوباما رئيس‌جمهور آمريكا رسماً از تريبون كاخ سفيد اعلام گرديد و سپس نظاميان حاكم آنرا پذيرفتند.

بدين ترتيب نه تنها آمريكا و صهيونيست‌ها كه حتي نظاميان حاكم نيز عيناً همان راه انحرافي گذشته را مي‌روند و همان تخلفات را عيناً تكرار مي‌كنند. طبعاً از مردم مصر هم نبايد انتظار داشت كه رفتار با مبارك را در مورد نظاميان جانشين و دست نشانده، ادامه ندهند.

البته مردم مصر تاكنون از هرگونه برخورد خشونت آميزي پرهيز كرده‌اند و با صبر و متانت سعي داشته‌اند مواضع روشن خود را منعكس نمايند اما اگر اقدامات روزهاي اخير نظاميان ادامه يابد و احياناً تشديد گردد، چه بسا كه با رفتار متقابل مصري‌ها مواجه شود. فراموش نكنيم كه نظاميان حاكم و حتي آمريكا و صهيونيستها اصرار دارند قضاياي مصر را خاتمه يافته معرفي نمايند. آنها مي‌گويند ما حرف دل مردم و پيام قيام آنها را شنيديم و مبارك نيز كنار رفت. در نتيجه لازم است آنها به خانه‌هايشان باز گردند و فرصت دهند تا مسائل پيگيري شود. اين همان فرصتي است كه آمريكا و صهيونيستها دقيقاً به آن احتياج دارند تا بلكه بتوانند ابتكار عمل را در اختيار بگيرند. ولي مردم حرف ديگري دارند و آن اينكه ما خون نداده‌ايم كه مبارك جاي خود را به نظاميان ديگري بسپارد.

طبعاً تا روي كار آمدن يك طيف غيرنظامي به حضور در صحنه ادامه خواهيم داد. با اين حال، رسانه‌هاي وابسته اصرار دارند مسئله را "مختومه" تلقي كنند و با كاهش تبليغات رسانه اي، زمينه‌هاي "سانسور تدريجي" بر تحولات مصر را فراهم سازند. اكنون تلاش بر اينست كه التهابات عظيم سياسي - اجتماعي كه در روزهاي اخير در الجزاير، اردن و يمن هم به وسعت مشاهده شده با اعمال سانسور خبري به فراموشي سپرده شود و به تدريج فرصت‌هاي طلائي براي تحكيم مجدد رژيم‌هاي خودكامه بر فضاي منطقه فراهم گردد و ديكتاتورهاي مادام العمر، همچنان بر مقدرات ملتهاي عرب حاكم بمانند.

البته اين آرزوي دشمنان اسلام است ولي اگر قرار بود اراده آنها موثر باشد، امروزه در تونس و مصر ديكتاتورهاي مادام العمر سخن مي‌گفتند ولي اين سرنوشت در انتظار ساير همتاهاي آنها نيز هست.

رسالت:آمريكا و ادبيات انقلاب در خاورميانه

«آمريكا و ادبيات انقلاب در خاورميانه»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم  دكتر حشمت‌الله فلاحت پيشه است كه در ان مي‌خوانيد؛ديروز خانم "هيلاري كلينتون" وزير خارجه ايالات متحده آمريكا در موضعي شتاب آميز گفت: "آمريكا در كنار مخالفان جمهوري اسلامي است." نوع واكنش آمريكايي‌ها به حادثه 25 بهمن تهران نشان مي دهد كه آنها به شدت به دنبال يك "فضاي حياتي" و تجديد نفس بعد از موج غرق كننده تونس و مصر هستند. آمريكايي‌ها كه با امواج انقلابي دنياي اسلام مواجه شده‌اند، به دنبال انحراف اين تحولات اصيل و ايجاد آشوب در كشورهايي هستند كه مخالفان سنتي راهبردي آمريكا مي‌باشند.

ادبيات واقعي انقلاب در خاورميانه، آن بنيادي است كه در بهمن 1357 درايران و 32 سال بعد در همان روز در مصر شكل گرفت. اين انقلاب "ضد استبدادي" شروع مي‌شود و به واسطه نقش منفي استعمار، به سرعت ماهيت "ضد استكباري" خود را نيز بروز مي‌دهد. استبداد تونس و مصر سقوط كرده است و اكنون آمريكا به دنبال جلوگيري از سرايت قيام‌هاي ضد استبدادي به ديگر كشورهاي اسلامي همراه خود و در عين حال جلوگيري از فاز دوم انقلابات مصر و تونس، يعني جنبه‌هاي ضد استكباري آن است.

پيش از اين مطرح كرده بوديم كه آمريكا و برخي از همراهان غربي و عربي آن تلاش دارند كه با شطرنجي كردن تحولات خاورميانه، مانع از دست رفتن مديريت زنجيروار آن شوند. به هر حال با توجه به بيداري مسلمانان منطقه اكنون امكان سدسازي در مقابل اين امواج خروشان وجود ندارد.

در قالب طرح فوق هر حركت انقلابي بايد با حركت‌ها يا تحركات ايذايي و حتي جنگ توالي يابد و به عبارتي بعد از هر "خوان سفيد" شطرنج خاورميانه يك "خوان سياه" شكل گيرد تا زنجيره تحولات مردمي خاورميانه منقطع گردد. جنگي كه به ايران تحميل شد، بلافاصله بعد از انقلاب و با هدف جلوگيري از صدور آن شكل گرفت و ايرانيان مظلومانه هشت سال ناجوانمردانه‌ترين سياست‌ها را تحمل كردند، چون آمريكا نمي‌خواست حاكميت مردمي در خاورميانه استقرار يابد.

كساني كه تحولات مصر را صرفا با توجه به شرايط داخلي آن كشور تحليل مي‌كنند، با نقص در تحليل مواجه خواهند بود. چند روز پيش مادر شهيد "خالد اسلامبولي" هنگام حضور در ميدان "التحرير" مصر با استقبال گسترده انقلابيون مواجه شد. خالد اسلامبولي را همگان در ايران و دنياي اسلام مي‌شناسند. او يك افسر مبارز مصري بود كه بعد از امضاي پيمان "كمپ ديويد" توسط "انور سادات" و در جريان يك رژه نظامي، سلف "حسني مبارك" را به قتل رساند.

با شهادت اسلامبولي، او و خطش در مصر و دنياي اسلام مظلوم واقع شد و در طول ايام مصري‌ها برقراري مجدد رابطه با ايران را به ظاهر به برداشتن نام اين شهيد از خياباني در تهران منوط كرده بودند و اكنون آنها كه در كنار آن خط ضد سازش ايستاده بودند، نزد مردم مصر "عزيز"اند.

در كنار سرزمين‌هاي اشغالي يعني در قلب منافع ملي ايالات متحده، فلسطيني‌ها بلافاصله بعد از پيروزي مردم مصر، خواستار بازگشايي مرز "رفح" شدند. معناي اين امر، پايمال كردن ساليانه دو ميليارد دلار كمك امنيتي - نظامي به دولت مبارك به خاطر "سوزنباني" مهمترين منطقه استراتژيك در"پاشنه آشيل" رژيم صهيونيستي است.

موج تحولات اخير، آمريكا را به عقب نشيني گام به گام واداشته است.
آنها ابتدا با "خانه ثبات" خواندن مصر، سعي در مايوس ساختن مخالفين مبارك داشتند. با شروع تحولات، اوباما مبارك را متحد استراتژيك خود خواند تا به او روحيه دهد و زماني كه اين حركت منجر به شكل گيري نخستين شعارهاي ضد آمريكايي در ميان معترضان به استبداد شد، رئيس‌جمهور آمريكا خواستار توجه مبارك به خواسته‌هاي مردمي شد و سرانجام زماني كه مبارك مي‌خواست بدون توجه به مصالح دوستان غربي خود، بر استبداد پافشاري كند واشنگتن آخرين پيام را براي او فرستاد و آن اينكه: آمريكا حاضر نيست به خاطر قدرشناسي خدمات گذشته مبارك، آينده استراتژيك خود را به كلي قرباني نمايد و اين سرنوشت ديكتاتورهايي است كه ظهور و بروز و سقوط آنها فقط حاصل تباني قدرت‌ها است.

 مردم مصر به خوبي مي‌دانند كه در ميان محافظه‌كاران و ضد انقلابيون عرب، حتي در رسيدن به اهداف داخلي انقلاب خود نيز دچار مشكل خواهند بود. به همين دليل حتي اگر نخبگان حرفه‌اي دوران انتقال به مواضع محافظه كارانه روي آورند، مردم چاره‌اي جز صدور انقلاب به ديگر كشورهاي عربي ندارند. اكنون هيچ جاي دنيا شور و شوق فضاي مجازي و امكانات جديد ارتباطي از جمله پيام‌هاي كوتاه تلفن همراه در مصر را ندارد.

تجربه تحولات ايران و اسلام نشان داده است كه همواره حركات و انديشه‌هاي اصيل در راستاي منافع و مصالح ملت ايران و سرزمين‌هاي اسلامي بوده است و حركت‌هاي غير اصيل تحميل شده از بيرون، تنها با هدف ضربه‌زدن به وحدت و توسعه كشورهاي اسلامي و جلوگيري از تحقق خواسته‌هاي اصيل آنها شكل گرفته است. واكنش منفي به هر گونه علامت شكل گرفته نزد آمريكايي‌ها در ايران و در دنياي اسلام ضروري است. آنها همان كودتاگران 28 مرداد32، ضد انقلابيون 1356، مهاجمان نظامي 1359 (جنگ تحميلي) و تحريم كنندگان بي‌رحم دارو، فناوري و قطعات هواپيماي امروز ايران هستند. كدام عقل سليم مي‌پذيرد كه صاحبان غير انساني‌ترين اخلاق سياسي، مصالح و منافع مسلمانان و مردم ايران را به عنوان معيار رفتارهاي خود مطرح نمايند؟

قدس:وحدت اسلامي ؛ راهبرد دستيابي به استقلال

«وحدت اسلامي ؛ راهبرد دستيابي به استقلال»عنوان سرمقاله روزنامه‌ي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي‌خوانيد؛امروز، بر اساس ديدگاه برادران اهل سنت سالروز تولد پيامبر اعظم(ص) و آغاز هفته وحدت است. پيامبر، رحمت عالميان و منادي صلح جهاني، منشأ و مبدأ وحدت براي مسلمانان است و امت اسلامي با نام آخرين پيامبر الهي، هويت پيدا مي کند. نام گذاري هفته وحدت، در دنياي کنوني که دشمنان دين مبين اسلام و امت پيامبر آخرالزمان، تلاش مي کنند بستر تفرقه آنها را فراهم کنند، فرصت مناسبي براي بازخواني مؤلفه هاي انسجام بخش است تا پيروان اين دين آسماني، همگرايي مثال زدني را تجربه کنند.

امسال در حالي ملتهاي مسلمان به استقبال جشن سالروز ميلاد پيامبر عظيم الشأن اسلام مي روند که جهان اسلام تحولاتي را تجربه مي کند که نويدبخش آزادي ملتها از زير يوغ استعمار مدرن است. حرکت جوانان تونسي، جرقه اي در خرمن خشم و نفرت ملتهاي مسلمان عليه نظام سلطه ايجاد کرد، به نحوي که گسترش روزافزون اعتراضها در منطقه، عرصه را بر نظامهاي مستبد و طرفدار غرب تنگ نموده است. استراتژي تفرقه بين مسلمانان قطعاً از ناحيه بيگانگان و دشمنان ملتهاي مسلمان پيگيري مي شود، زيرا آنها از اين رهگذر مي توانند به اهدافشان دست يابند، در حالي که هزينه هاي اقدامهايشان را مسلمانان پرداخت مي کنند.

دشمنان تلاش مي کنند همواره مانع انسجام بين جهان اسلام شوند و پيگير اين موضوع هستند که اثبات نمايند مسلمانان به دليل وجود اختلافهاي گسترده، نمي توانند به اتحاد دست يابند. طبيعي است، تاکنون نظام سلطه از طريق دو اهرم تحکيم و تثبيت نظامهاي مستبد و حمايت از آنها، توانسته است از طريق عوامل داخلي خويش مطالبات مشروع سياسي و ديني مسلمانان را سرکوب کند و فرصت هر گونه همگرايي را از مسلمانان سلب نمايد تا زمينه ائتلاف فراهم نگردد، زيرا هرگونه نزديکي عقيدتي و فکري، منجر به اتفاقهايي خواهد گرديد که اکنون در تونس و مصر و ديگر کشورهاي اسلامي، در شرف وقوع است.

جهان اسلام امروز با داشتن 1/5 ميليارد نفر مسلمان، 57 کشور اسلامي و برخورداري از 65 درصد ذخاير نفت و گاز تنها در منطقه خاورميانه و ... از توانمنديهاي منحصر به فرد و گسترده اي برخوردار است. اين توانمندي قادر است زخمهاي ديرينه جامعه مسلمانان را با تجويز داروي وحدت امت اسلامي درمان نمايد و زياده خواهيهاي بيگانگان را که در غفلت و بي خبري امت اسلامي سرمايه فرهنگي و اقتصادي دنياي اسلام راغارت مي نمايند، با بن بست مواجه نمايد. اگر جغرافياي اسلامي بر اساس مؤلفه هاي مورد وثوق به يک توافق دست يابند، مي توانند به عنوان بزرگترين تشکل در بين تشکلهاي موجود منطقه اي و بعضاً جهاني، قدرت تأثير گذاري داشته باشند.

اگر همسويي در جامعه اسلامي، بر اساس آموزه هاي ديني شکل بگيرد و از تعهدهاي ديپلماتيک و مرکب کاغذ فراتر رود، مي تواند به استراتژي مبارزاتي تبديل گردد. بدون ترديد، کسي نمي تواند منکر اين واقعيت شود که علل توفيق نيافتن مسلمانان فلسطيني در وصول به نتيجه منطقه اي و قابل انتظار با وجود 7 دهه مبارزه با رژيم صهيونيستي، بي تفاوتي ملتهاي اسلامي و حمايت نکردن دولتهاي اسلامي بوده است که حتي اين رفتار سبب جرأت و جسارت بيشتر تل آويو گرديد و توانست بر اقدامهاي ضد انساني خود در کرانه باختري و بخصوص باريکه غزه بيفزايد. دبيرکل جماعت اخوان المسلمين مصر، خواستار تشکيل ائتلاف و همگرايي بين شيعه و سني براي مقابله با رژيم صهيونيستي شد و اعلام نمود که آماده ايم زير پرچم حزب ا... بجنگيم. اين اظهارات از سوي آقاي محمد مهدي عاکف که از وي به عنوان ليدر بزرگترين جريان اسلامي در دنياي اسلام ياد مي شود، عنوان گرديده است.

بر کسي پوشيده نيست، راهبرد جبهه استکبار در راستاي نفوذ در دولتهاي اسلامي، دامن زدن به اختلافهاي شيعه و سني است تا از اين رهگذر هزينه هاي لشکرکشي به مناطق مورد نظر را، کشورهاي هدف بپردازند. ماجراي جنگ سعده، انفجار حرم ائمه(عليهم السلام) در عراق و قراردادن شيعه و سني در مقابل يکديگر - که اين موضوع با درايت مرجعيت در عراق حل و فصل گرديد- مبين ايجاد تفرقه و گسست در بين مسلمانان است. رويارويي بين دو جريان فتح و حماس در فلسطين که درگيري از محور فلسطيني- اسرائيلي به فلسطيني- فلسطيني تغيير يافت، موجبات خرسندي اتاقهاي فکر صهيونيستي را فراهم کرد، زيرا آنها اين اتفاق را يک موفقيت ارزيابي کردند. پر واضح است، جهان اسلام اين حوادث را خروجي سناريوهاي لندن و واشنگتن مي داند که از غفلت، بي تفاوتي، سطحي نگري مسلمانان و وابستگي زمامداران بهره برده و چنين رخدادهايي را برنامه ريزي مي کنند.

تحولات جاري در مصر، تونس، الجزاير، يمن، اردن، بحرين و ديگر کشورها همگي بيانگر ائتلاف نانوشته بين جريانهاي اسلامي و مردمي است که سالهاست از تحقير بيگانگان در رنج هستند. اينک دومينوي به صحنه آمدن مردم، نمادي از اتحاد اسلامي براي مقابله با نوکران آمريکاست که تلاش مي کنند با ساقط کردن اين نظامها، مطالبات سرکوب شده مشروعشان را تحقق ببخشند. فرياد ا... اکبر از زبان معترضان حکومتهاي جائر، فراخوان عمومي در جهان اسلام به سوي وحدت است. اين نداي توحيدي، بيانگر مبارزه با طاغوت و جايگزيني حکومتهاي اسلامي را نويد مي دهد. وضعيت عراق، افغانستان و زخمهاي وارد بر پيکر مجروح جهان اسلام در فلسطين و جولان و شبعا و جنوب لبنان، همه و همه امت اسلامي را به ضرورت همبستگي فرا مي خواند.

بدين ترتيب، اگر امت اسلامي و جهان اسلام با اين هويت در مناسبات بين المللي و ادبيات سياسي به شکل محتوايي و کارکردي وارد عرصه تعاملات شود، مي تواند با بهره گيري از ظرفيتهاي نيروي انساني کارآمد و خلاق، ارزشي، اقتصادي و سياسي خود، به عنوان يک بلوک قدرت در مقايسه با بلوک بنديهاي ديگر، قاعده بازي را حداقل در محدوده گستره جهان اسلام با ديگر بازيگران تعريف نمايد و از ذرات پراکنده، حاشيه اي و بي اثر، به بازيگري مؤثر در روابط بين کشورها تبديل گردد.

مردم سالاري:الگوپذيري از اقتصادهاي موفق همسايه

«الگوپذيري از اقتصادهاي موفق همسايه»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم شهرام صدوقي است كه در آن مي‌خوانيد؛چند روزي است که مسوولين کشورمان ميزبان بالاترين مقام و هيات همراه کشور همسايه مان ترکيه هستند. ترکيه، کشوري که تا چند سال پيش با معضلات اقتصادي بزرگ همچون بالا بودن شديد نرخ رشد تورم دست و پنجه نرم مي کرد و تورم چند ده درصدي را تجربه کرده است. ترکيه که اقتصادي رها از دلارهاي نفتي دارد براي رهايي از مشکلات کمرشکن اقتصادي خود راهکارهايي را در پيش گرفته است که شايد برخي از آن نسخه ها براي اقتصاد بيمارگونه  ما حکم علاج داشته باشد.

کشور همسايه تجربه حذف چند صفر از پول ملي خود را در پرونده عملکردهاي اقتصادي خود دارد، تجربه اي که اقتصاد ترکيه را از تورم بي حد و حصر نجات داد و هم اکنون اين کشور را در زمره کشورهاي موفق منطقه قرار داده است. حذف صفرهاي اضافي از پول ملي کشورمان نيز مقوله اي است که از مدت ها پيش سرلوحه کار بانک مرکزي قرار گرفته اما به اعتقاد کارشناسان اقتصادي بزرگترين معضل پيش روي حذف 3 صفر از ريال ايراني هجوم تورم به اقتصاد ايران خواهد بود.

آنها معتقدند و همچنين کارشناسان اقتصادي دولت و بانک مرکزي نيز بر اين نکته تاکيد دارند که نخست بايد افزايش سطح عمومي قيمت ها کنترل شود سپس در خصوص حذف صفرها از پول ملي اقدام شود. به عقيده نگارنده مطلب حال که مقامات اقتصادي ترکيه در کشورمان به سر مي برند بهترين موقعيت براي استفاده از تجربيات آنان در موفقيت هاي اخير اقتصاديشان است وحتي بيراه به نظر نمي رسد که اگر ضرورت الگوپذيري از اقتصاد ترکيه در اقتصاد کشورمان مدنظر قرار گيرد.

همانطور که اعلام شده براساس هدف گذاري هاي سند چشم انداز کشور، تا سال 1404 ايران بايد در همه بخش هاي اقتصادي، اجتماعي و غيره رتبه نخست را در منطقه کسب کند.  طبق همين هدف گذاري ها نرخ رشد اقتصادي کشور بايد به هشت درصد برسد، اين در حالي است که متاسفانه اکنون که 6 سال از تدوين اين سند مي گذرد و تنها 14 سال تا زمان تحقق فرصت داريم فاصله زيادي را با اهداف پيش بيني شده در پيش داريم.

اگرچه چند مدت طولاني است که ميزان رشد اقتصادي در بخش هايي همچون صنعت، تجارت و کشاورزي و ساير شاخص هاي مهم اقتصادي همچون بيکاري، ميزان ذخاير صندوق توسعه ملي يا همان ذخيره ارزي سابق و ساير شاخص ها از سوي مراکز دولتي و رسمي کشور اعلام نشده اما از قرائن اين طور به نظر مي رسد که در حوزه هاي اقتصادي متاسفانه به دستاوردهاي لازم دست پيدا نکرده ايم.

الا ن که کشور در مرحله جراحي بزرگ اقتصادي قرار دارد و فضاي کسب و کار همچون ساير ارکان بنيادي اقتصادي کشور نيز تحت تاثير اين جراحي قرار گرفته نمي توان انتظار بهبود ميزان شاخص هاي اقتصادي در شرايط کنوني را داشت. بيشترين چالش ها در حوزه صنعت و توليد ديده مي شود و حتي رشد اقتصادي در اين بخش از اقتصاد کشور به حدود صفر درصد نيز مي رسد.

ايران اگر در انديشه کسب قله هاي رفيع اقتصادي تا 16  سال آينده باشد حداقل بايد به رشد اقتصادي بيش از 10 درصد در بخش صنعت و کشاورزي دست يابد تا بتواند متوسط رشد اقتصادي کشور را که متاثر از ساير بخش هاست به حداقل هشت درصد برساند.  بزرگترين نقطه افتراق دو کشور ترکيه و ايران در کسب درآمد حوزه گردشگري است. همانطور که بارها روي آن نيز تاکيد شده، کشور ترکيه در کسب درآمد از صنعت توريسم در رتبه نخست منطقه اي و حتي جهاني است که درآمد سال گذشته اين کشور به حدود 25 ميليارد دلار نيز رسيد.

نکته در اينجاست که پتانسيل ها و قابليت هاي جذب درآمد از صنعت گردشگري در کشوري با فرهنگ 2500 ساله همراه با جذابيت هاي طبيعي و فرهنگي همچون ايران بسيار بيشتر از کشور همسايه ترکيه است; حال، چرا ترکيه از اين بخش در حد درآمدهاي نفتي ايران از صنعت گردشگري خود بهره مي برد اما ايران با اين همه ظرفيت گردشگري صنعتي خاموش را اداره مي کند سوالي است که بر مسوولان اقتصادي کشور واجب است  بر آن تامل کنند.  پيشبرد اهداف اقتصادي در دنياي کنوني البته مقوله اي است که متاثر از ساير حوزه هاي فرابخشي انگاشته مي شود و تقويت در تعاملات سياسي، افزايش امنيت سرمايه گذاري از جمله مسائلي هستند که در سرعت نيل به اهداف درازمدت اقتصادي تاثير مستقيم دارند.

تهران امروز:شرط روابط تجاري استراتژيک ايران و ترکيه

«شرط روابط تجاري استراتژيک ايران و ترکيه»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهارن امروز به قلم حسين احمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛سفر عبدالله گل رئيس جمهور ترکيه به همراه تجار ترک به ايران و انجام رايزني‌هاي اقتصادي با مقامات و تجار ايراني زمينه‌هاي تبديل روابط اقتصادي ايران و ترکيه به يک روابط ويژه اقتصادي و شايد هم روابطي استراتژيک فراهم کرده باشد. ايران و ترکيه که عزم خود را براي گسترش روابط تا مرز 30ميليارد دلار در سال اعلام کرده اند دو متحد طبيعي در منطقه به شمار مي‌آيند که مي توانند با استراتژيک کردن روابط و مبادلات تجاري بين خود به تشکيل يک کارتل قدرتمند منطقه اي اقدام کرده و زوجي متحد را همانند آنچه که زماني بين آلمان و فرانسه ايجاد شد و هم اکنون هم ادامه دارد، به وجود آورند.

البته براي تحقق چنين روابط استراتژيکي شروطي لازم است که برخي از اين شروط از جمله اراده معطوف به عمل ميان رهبران دو کشور محقق شده است اما برخي شروط ديگر هم يا در مرحله تحقق است يا اينکه لازم است زمينه هاي تحقق آن فراهم شود.

مهم‌ترين بحث در اين زمينه به نوع مبادلات و روابط تجاري ايران و ترکيه بر مي‌گردد. به عبارت ديگر قرار است موازنه تجاري بين ايران و ترکيه با چه فرمولي برقرار شود و آيا ايران يک واردکننده کالا و ارسال کننده دلارهاي نفتي به ترکيه خواهد بود يا اينکه مبادلات از حالت يکطرفه خارج خواهد شد و ترکيه در قبال صادرات مصنوعات به ايران دريافت‌کننده مصنوعات ايراني هم خواهد شد؟ البته ناگفته پيداست که روابط تجاري و اقتصادي بين ايران و ترکيه به عنوان دو کشور منطقه اي در هر شرايطي از اهميت فراواني برخوردار خواهد بود و ترکيه نزديک‌ترين راه زميني ايران به اروپا قلمداد مي شود ولي اين واقعيت هم قابل انکار نيست که اگر موازنه تجاري به صورت واقعي بين دو کشور برقرار نشود و يکي دريافت کننده مصنوعات و ديگري دريافت کننده دلار باشد ، چنين روابطي نمي تواند به يک روابط استراتژيک اقتصادي تبديل شود و با تغيير شرايط از حجم روابط کاسته خواهد شد.

اگر فرانسه و آلمان بعد از جنگ جهاني دوم توانستند به متحدان استراتژيک اقتصادي و سياسي تبديل شوند به واسطه آن بود که موازنه تجاري معقول و منطقي را بين يکديگر برقرار کردند و به همين دليل هم اين روابط استراتژيک تاکنون برقرار مانده و بر ابعاد آن نيز افزوده شده است. اکنون عبدالله گل در تهران هم آرزو کرده است که روابط تجاري ايران و ترکيه به مدلي مانند روابط آلمان و فرانسه تبديل شود.

آرزويي که شرايط تحقق آن تا حد زيادي فراهم است ولي يکي از شروط مهم و اصلي آن به برقراري موازنه منطقي تجاري به نفع دو کشور است و مادامي که اين شرايط فراهم نباشد روابط اقتصادي جنبه استراتژيک نخواهد گرفت.

ابتكار:درياب كه آن هنگام، نه تو ماني و نه من!

«درياب كه آن هنگام، نه تو ماني و نه من!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛در بازي شطرنج، علاوه‌بر ضرورت آشنايي با فن و قواعدِ بازي براي پيروزي، شرط ديگري نيز لازم است و آن، اين است كه شطرنج‌باز بتواند حركت‌هاي بَعدي رقيب را حدس بزند. آن کسي برنده‌ي بازي است که ذهن طرف مقابل را بخواند و كسي‌که تنها با تکيه‌زدن بر فنون، پاي در اين ميدان بگذارد، بي‌گمان بازنده خواهد بود.

اين اصل، ويژه‌ي بازي شطرنج نيست؛ بلكه شامل تمام حوزه‌ها، از جمله ساحت سياست نيزمي‌شود.

سياستمدار باهوش کسي است که ميدان بازي را تعيين و نقش‌ها را در اين ميدان، خود مهندسي مي‌کند. سياستمداري که نتواند ترفندهاي رقيب را تشخيص دهد، با پاي خود، در ميدانِ رقيب‌ساخته، به نفع او و به زيان خود، قدم خواهد گذاشت و به تصور پيش‌برد اهداف خود که در مواقعي، ظاهري آرماني دارد، درواقع، در خدمت اهداف دشمن قرار مي‌گيرد.

سياستمداري که مرزهاي دشمني و دوستي را تشخيص ندهد، به‌آساني در کنار دشمن، به طرف دوست سنگ پرتاب مي‌کند؛ بنابراين، سياستمداري در عصر ما، سخت و پيداكردن سياستمدار اصول‌محور و هوشمند نادر است. دشمن باهوش به‌سان اشباح هولناكي مرزهاي سيم‌خاردار فکري و فرهنگي را درمي‌نوردد و سياستمدار کم‌هوش را ناخواسته همراه خود مي‌كند و او ناآگاهانه جان و دلش هم‌نوا با آهنگ دشمن به ترنّم درمي‌آيد و خود، پيشگام سوزاندن فرصت‌هاي آرماني ملت خويش مي‌شود. خيزش ملت‌هاي مسلمان، در روزهاي جشن و سرور ايرانيان، باعث غرور ملي و عقيدتي شده است.

طوفان انقلاب مردم مصر و تونس و اکنون يمن، اردن، بحرين، الجزاير و... ابَرقدرت‌ها را گيج و سرگردان کرده و پژاوک صداي ملت ايران، در 33 سال پيش، نويدبخش خاورميانه‌اي جديد است. هرچند غربي‌ها تمام تلاش خود را بر مصادره‌ي انقلاب مردم مصر مبذول داشته‌اند؛ باوجوداين، هم آنان هم خود ملت‌ها نيک مي‌دانند که اين جنبش‌ها ريشه، در انقلاب رهايي‌بخش ملت ايران دارند. حال که آنان در حوزه سنتي خود، مات شده‌اند، لذا تلاش مي‌کنند، از طريق 1. سرسپردگاني همچون منافقان و سلطنت‌طلب‌ها 2. بعضي سياستمداران کم‌هوش داخلي، ميدان بازي را عوض کنند.

مرور مواضع کارشناسان و سياستمداران غربي ظرف بيست روز گذشته، به‌خوبي نمايانگر اين هدف مزبور است، لذا مي‌بينيم آنان بارها به‌نگراني خود، مبني بر شباهت‌هاي اتفاقات منطقه و انقلاب ايران اذعان مي‌کنند. درنهايت هم، در سناريوي مشترکي بسيج شدند که علقه حرکت‌هاي ايجاد شده با انقلاب ايران را بگسلانند و قدمي نيز جلوتر رفته‌اند و آن‌هم، استفاده از يک زخم داخلي است كه اتفاقات پس از انتخابات رياست‌جمهوري دهم، باعث ترَ در ستون خيمه‌ي نظام، يعني نيروهاي وفادار به انقلاب شده است. در آن زمان، هشدارهاي بسياري داده شد که هرچه سريع‌تر اين ترَ پُر و ترميم گردد؛ اما با کمال تأسف اين ترَ نه‌تنها ترميم نشد، بلکه هرروز با زاويه‌دارشدن بخشي از سياستمداران داخلي، ژرف‌ترگرديده. عمق اين شکاف به‌حدّي رسيده که آنان مرز خود را با دشمنان فراموش کرده‌اند و به مرزبندي با دوستان برخاسته‌اند. دلسوزان وقتي شنيدند که گروهي 25بهمن را به جاي 22، نشانه رفته‌اند و فراخوان و مشارکت در آن روز داده‌اند، متوجه شده‌اند که اين عمل يکي از مصاديق به‌هم‌ريختگي مرزها و حرکت در ميدانِ دشمن ساخته است. اين در حالي است که تعميق اين شکاف و فروريختن ستون‌هاي نظام به آوارشدن سقف، بر سر همگان منتهي مي‌شود و طبيعي است که آن هنگام، نه تو ماني و نه من .

آفرينش:تاملي در روابط ترکيه و ايران

«تاملي در روابط ترکيه و ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني بونش است كه در آن مي‌خوانيد؛عبدالله گل رييس جمهور ترکيه در راس هياتي 300 نفره سياسي و اقتصادي وبلند پايه در سفري 4 روزه به تهران آمده است تا با تقويت مناسبات كنوني و روابط تهران-آنكارا که در سه ده گذشته سابقه نداشته است دور ديگري از روابط بين دو کشور همسايه را رقم زنند.

در اين حال مي توان هدف اصلي سفر عبدالله گل را توسعه روابط اقتصادي، همكاري در زمينه انرژي و همچنين گفت وگو و تبادل نظر درباره توسعه روابط دوجانبه و تحولات منطقه اي وفراهم كردن زيرساخت هاي لازم براي ارتقاي همكاري هاي اقتصادي و تجاري ميان دو كشور در راستاي منافع ملي ترکيه دانست.

در اين راستا ترکيه در سالهاي گذشته همچنان که ازدامنه روابط خود با اسرائيل کاسته است به حجم روابط خود با ايران نيز افزوده است و در سياست نگاه به شرق خود کوشيده است تا بازي خويش را در منطقه خاور ميانه و در مناطقي همچون لبنان، قفقاز، فلسطين پرونده هسته اي ايران در راستاي منافع ملي خويش تقويت کند به طوري که امروزه ترکيه به وزنه اي مهم در منطقه تبديل شده است. در اين راستا ترک ها تلاش کرده اند تا با افزودن بر دامنه روابط خود با ايران نفوذ خود را در مناطقي نظير عراق نيز گسترش دهند و اکنون نيز سوداي گسترش روابط چند بعدي با ايران را دارند .در اين راستا ذکر چند نکته قابل تامل است.

نخست آنکه تركيه اکنون بنا به دلايلي چون تمايل به ارتقاي جايگاه در مناسبات جهاني و منطقه‌اي، پيگيري سياست ميانجيگري در در گيري هاي منطقه‌اي بويژه پرونده هسته اي ايران، تصرف بازارها براي اقتصاد در حال رشد خود و... تمايل دارند تا روابط خود را با ايران گسترش دهد در اين حال نيز نبايد فراموش کرد اين کشور نگاه به غرب و اسرائيل را به فراموشي سپرده است بلکه بايد گفت آنکارا در راستاي منافع سود محور خود به ارتقاي روابط کنوني خود با ايران فکر مي کند.

دوم آنکه هر چند علي اكبر صالحي وزير خارجه ايران در زمان شروع به كار خود اولويت اصلي خود را بهبود روابط با كشورهاي همسايه، به‌ويژه تركيه وعربستان اعلام كرد اما بايد به ياد داشت که نبايد تقويت روابط با اين کشور به گونه‌اي باشد كه تركيه از ايران صرفا به عنوان پله‌اي براي ارتقاي موقعيت جهاني و منطقه‌اي خود بهره برد.چه اينکه بايد به ياد داشت که تر کيه نيز همچون هر کشور ديگري در جستجوي تحقق منافع ملي خود است.

سوم آنکه بايد در نظر گرفت که نگاه دو کشور به افزايش حجم مبادلات اقتصادي از10 ميليارد دلار در سال جاري به 30 ميليارد دلار در 5 سال آينده هر چند امري مناسب است اما بايد گفت که در اين دامنه روابط و تجارت ايران با ترکيه به نفع کيست و آيا تراز تجاري ايران با اين کشور منفي نخواهد شد؟ در اين بين قابل توجه است كه در سال جاري حدود 2 ميليون ايراني به ترکيه سفر کرده اند که کمک فراواني به اقتصاد ترکيه شده است و در مقابل چه تعداد ترکيه اي به ايران سفر کرده اند؟ به هر حال آنچه مشخص است به نظر مي‌رسد نبايد نه به ترکيه نه به عنوان دشمني کنوني نگاه کرد و نه دوستي دائمي بلکه در واقع ايران و تر کيه هر چند اکنون دوراني از روابط گرم را با خود مي گذرانند اما بايد به ياد داشت که اين دو کشور در بسياري از حوزه ها از جمله در آسياي ميانه بيشتر رقيب به شمار مي‌روند لذا در راستاي افزايش روابط با اين کشور همچون ترکيه بيش از هر امري بايد منافع ملي کشور را در نظر گرفت.

حمايت:استمرار فتنه!‏

«استمرار فتنه!‏»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛‏ آنان كه تصور مي كنند با ماجراجويي، سوزاندن سطل آشغال و تخريب ، مي توانند نظام استوار و بزرگ اسلامي را تضعيف و دوستداران اين نظام را در جهان بي انگيزه كنند؛ يقينا متوهم و بي خردند.‏

‏ آنچه كه به فرمان دشمنان ايران و اسلام و همراهي فتنه گران و مزدوران داخلي در روز 25 بهمن و در جهت تحت الشعاع قرار دادن خروش ميليوني مردم مسلمان و انقلابي ايران در يوم الله 22بهمن،اتفاق افتاد؛ نمادي از بي فرهنگي و وحشيگري است.

آدمكشي، حمله به مردم، شكستن شيشه هاي باجه هاي تلفن، به آتش كشاندن سطل هاي زباله و تخريب اموال عمومي، حكايتي است از نقاق و خيانت طراحان چنين حركت هاي ضدمردمي و فاقد مشروعيت، كه بي شك، ارتباطي با خواسته ها و دغدغه هاي مردم ندارد.‏

‏ اگر چه قياس حركت مردم مسلمان مصر و رفتار متمدنانه آنان در اعتراض و انقلاب، با تخريب و آشوب 25 بهمن، مع الفارق است اما انقلاب مردم مصر مي تواند ميزان و الگوي قابل توجهي براي بازشناسي رفتار خائنانه منافقان آشوبگر براي افرادي كه هنوز هم در چنبره فريبكاري هاي فتنه گران گرفتارند، به حساب آيد. ‏

‏ از رفتار وحشيگرانه مزدوران داخلي اما كه "اعتراض" را بهانه اي براي تدارك "فتنه" قرار داده اند كاملا" پيداست كه آنان مقاصد ديگري دارند و به مردم و خاستگاههاي آنان توجهي نداشته و ندارند و همه شعارها و تابلوهاي آنان نيز دروغي بيش نبوده و نيست.‏

‏ سران فتنه، بدون درك مسائل مهمي كه اين روزها در جهان اسلام در حال وقوع است، خواسته يا ناخواسته آتش بيار معارك صهيونيزم جهاني شده و با همدستي منافقان كوردل و منفور،به تضعيف انقلاب اسلامي همت گمارده اند.‏
‏ پر واضح است كه اين رفتار خشونت بار و تخريبگر، جز گسترش نفرت عمومي، به انزوا رفتن كامل و سرنوشت شوم براي آنها نتيجه اي در بر نخواهد داشت.‏
   
آرمان:راه حل سالم

«راه حل سالم»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آرمان به قلم ابوالفضل احمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛زندگي ما آدميان تلاش مستمري است براي برداشتن موانعي که در سر راه خواست‌ها و اهداف ما قرار مي‌گيرد و افسردگي نتيجه محروميت ما از اين خواست‌ها و اهداف است. زماني که مطلوب کسي را از او وامي‌ستانند يا راه دستيابي به آن را سد مي‌سازند آن فرد دچار رنج ناکامي يا افسردگي مي‌گردد.

يک دسته از موانع سدساز ماانسان‌ها خود ما انسان‌ها براي يکديگر هستيم. يعني هنگامي که دو نفر يا دو گروه بر اثر تضاد منافع، ديدگاه، فرهنگ يا هر چيز ديگر روياروي يکديگر قرار مي‌گيرند و آن ديگر را از رسيدن به مقصودش بازمي‌دارند فرد يا گروه مورد منع، دچار رنج و تنش و درد ناکامي مي‌گردد و اين تقابل و تضاد را اختلاف مي‌ناميم و زندگي ما انسان‌ها سراسر مملو از اختلاف است. از اختلاف پدر و فرزند، زن و شوهر و... گرفته تا اختلاف احزاب، فرهنگ‌ها، ملت‌ها و ... جنگ‌ها، کشتارها، تروريسم، ظلم و ستم و... همه نتيجه اختلاف است.

به دو صورت مي‌توان به سراغ پديده اختلاف رفت. يکي همان روش ابتدايي  و ناکارآمد زور و خشونت است. صفحات تاريخ بشر مشحون از اين روش برخورد با مسئله اختلاف است.روش ديگر برخورد با مسئله اختلاف، کاوش و بحث عقلاني براي يافتن راه‌حل سالم است.

در اين شيوه حل اختلاف طرفين از مقابل يکديگر برمي‌خيزند و در کنار يکديگر مي‌نشينند و با بحث و گفت‌وگو سعي مي‌کنند براي اختلاف خود راه‌حلي پيدا نمايند که هم خواست طرفين حاصل گردد و هم از رنج و عذاب يکي از اصحاب دعوا اجتناب گردد. يعني پيروزي بدون باخت. در اين شيوه طرفين تلاش مشترک عقلاني را از طريق بحث و گفت‌وگو براي حل مسئله‌اي که اتفاقا خود نيز در آن ذي‌نفع هستند آغاز مي‌کنند. اما شرط برخورد سازنده عقلاني براي حل مسائل، مدارا و اجتناب از خشونت و حاکم ساختن عقلانيت در يافتن راه‌حل است.

اما چنانچه يکي از طرفين بحث، از قبول مدارا و حکم بحث معقول سرباز زند امکان پيگيري اين روش سازنده سلب مي‌گردد. در عرصه منازعات سياسي و اختلاف فرهنگي و زيستي اجتماعات اگر برقراري نظم بين نيروهاي متضاد از طريق اعمال زور انجام گيرد نتيجه آن رکود و افسردگي گروه‌هاي مغلوب شده است. حاکم ساختن بحث عقلاني به جاي زور زمينه‌ساز بحث‌هايي روشنگر و مفيد مي‌گردد که افراد در جريان آن چيز مي‌آموزند و به کمک يکديگر خود را اصلاح مي‌سازند و روحيه نشاط و اميد را دامن مي‌زنند.

جهان صنعت:موش و گربه با هندي‌ها

«موش و گربه با هندي‌ها»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت به قلم محمد حسين مهرزاد است كه در ان مي‌خوانيد؛ پرداخت پول نفت صادراتي ايران به هندوستان چند هفته‌اي مي‌شود که به دغدغه‌اي جالب بدل شده است. پس از آنکه بانک مرکزي هندوستان اعلام کرد از اين پس براي پرداخت بهاي مواد خام وارداتي از ايران، تسهيلات بانکي ارايه نخواهد داد و اين پرداخت‌ها بايد خارج از چارچوب اتحاديه پاياپاي آسيا انجام پذيرد، مشکلات نفتي ايران و هندوستان شروع شد.

البته به گفته مسوولان ايراني صادرات نفت به هند قطع نشد اما هندي‌ها از اين حسن‌نيت ايران نه تنها استفاده نکردند بلکه براي پرداخت پول به ايران پيشنهاد‌هاي عهد دقيانوسي دادند.

چند روز پس از اين محدوديت جديد رسانه‌هاي هندي خبر دادند  ايران با دريافت 12 ميليارد دلار پول نفت صادراتي به هند با روپيه موافقت کرده ولي بانک مرکزي هند هنوز موافقت خود را با اين مساله اعلام نکرده است. هند همچنان ساز مخالف مي‌زد و ما همچنان نفتمان را به آنها مي‌داديم. ژست ديپلماتيک مقامات هندي به هيچ وجه با سنگ‌اندازي‌هاي بانک مرکزي اين کشور سازگار نبود.بالاخره هندي‌ها تصميم گرفتند به جاي پول نفت طلا بدهند که البته اين پيشنهاد هرگز عملي نشد.

با وجود تحريم‌هاي مختلف بالاخره يک بانک آلماني پذيرفت پول نفت ايران را مبادله کند که البته آن هم پس از فشارهاي آمريکا منتفي شد.به هر روي هفته‌هاست هندي‌ها براي پرداخت پول نفت ايران طفره مي‌روند و هر روز يک بازي جديد به راه مي‌اندازند. فعلا ما به دنبال پول نفتي مي‌دويم که به هندوستان صادر شده است.

دنياي اقتصاد:آيا کاهش نرخ سود بانكي توليد را افزايش مي‌دهد؟

«آيا کاهش نرخ سود بانكي توليد را افزايش مي‌دهد؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم زهرا كاوياني است كه در آن مي‌خوانيد؛موضوع نرخ سود بانكي و اصلاحات در جهت كاهش يا افزايش آن، پس از هدفمندي يارانه‌ها به موضوع روز اقتصادي كشورمان تبديل شده است.

در ابتدا از سوي مسوولان عنوان شد كه اصلاح نظام بانكي به عنوان دومين گام از طرح تحول اقتصادي در سال آينده به ‌اجرا درخواهد آمد. در همين راستا برخي از مسوولان اظهار نظرهايي را در خصوص افزايش نرخ سود بانكي در سال آينده عنوان كردند و از طرف ديگر برخي بر كاهش نرخ سود بانكي تاكيد داشته‌اند.

در تازه‌ترين اظهار نظرها نيز بعضي از مسوولان نرخ‌هاي سود فعلي را مانعي بر سر راه توليد دانسته و معتقدند كه با نرخ سود دو رقمي، توليد در كشور افزايش نخواهد يافت. در اين خصوص توجه به رابطه بين نرخ سود و توليد داراي اهميت است و بايد به اين سوال پاسخ داده شود که آيا كاهش نرخ سود باعث افزايش سرمايه‌گذاري و افزايش توليد خواهد شد؟

بازار سرمايه نيز مانند هر بازار ديگري داراي دو طرف عرضه و تقاضا است. در طرف عرضه، سپرده‌گذاران و سرمايه‌داران قرارداشته و در طرف تقاضا، توليد‌كنندگان و سرمايه‌گذاران وجود دارند و بانك نيز به‌عنوان واسطه، طرف‌هاي عرضه و تقاضاي بازار را با يكديگر پيوند مي‌دهد.

در اين بازار نرخ بهره يا همان نرخ سود به‌عنوان قيمت سرمايه است و واضح است كه با كاهش نرخ سود، تقاضا براي سرمايه‌ افزايش و با افزايش آن تقاضا براي سرمايه‌ نيز كاهش مي‌يابد. بنابراين آنچه واضح است رابطه عكس ميان نرخ سود بانكي و تقاضا براي سرمايه‌ است؛ اما نكته قابل توجه آن است كه اين رابطه معكوس ميان نرخ سود بانكي و تقاضا براي سرمايه‌ وجود دارد نه سرمايه‌گذاري صورت گرفته، كه بعضا با يكديگر اشتباه گرفته شده و همين اشتباه نيز باعث شده است تا به دفاع از كاهش نرخ سود بانكي در جهت افزايش سرمايه‌گذاري و توليد پرداخته شود.

زماني كه در بازار سرمايه، نرخ سرمايه به‌صورت تعادلي تعيين مي‌شود، كاهش نرخ سرمايه به معناي آن است كه سرمايه موجود در بازار افزايش يافته و در نتيجه افزايش عرضه باعث مي‌شود تا سرمايه‌هاي جديد توسط سرمايه‌گذاران جذب شده و صرف سرمايه‌گذاري و در نتيجه افزايش توليد شود.

اما زماني كه نرخ سود به‌صورت دستوري پايين‌تر از مقدار تعادلي تعيين شود، كاهش نرخ سود در نتيجه افزايش عرضه سرمايه نيست و بنابراين تنها مي‌تواند تقاضا براي سرمايه را افزايش دهد، افزايش تقاضا در شرايطي كه عرضه نمي‌تواند پاسخگوي آن باشد، موجب ايجاد صف در دريافت سرمايه و ايجاد بازار سياه و فساد مي‌شود.

با كاهش نرخ سود بانكي به صورت دستوري، دو حالت متصور است، حالت اول زماني است كه دولت همزمان با كاهش دستوري نرخ‌هاي سود، براي جلوگيري از بروز مشكل كمبود منابع، منابع مالي را به بانك‌ها تزريق كند كه اين شرايط منجر به افزايش نقدينگي شده و بروز تورم و تبعات ناشي از آن را در پي دارد.

در چنين شرايطي علاوه بر آنكه ممكن است نقدينگي افزايش يابد، به‌ علت اختلاف نرخ سود آزاد و نرخ سود بانكي، افرادي كه موفق در دريافت منابع مالي بانكي مي‌شوند، از سود سرشاري بهره‌مند مي‌شوند و بنابراين مشكلات ناشي از رشوه و ايجاد فساد در سيستم بانكي و پرداخت منابع به قوت خود باقي ‌مي‌ماند. حالت دوم زماني است كه منابع مالي دولتي نيز به سيستم بانكي تزريق نمي‌شود. در چنين حالتي، مشكل افزايش نقدينگي و تورم ناشي از آن وجود ندارد، اما با توجه به منابع محدود بانكي، مشكلات ناشي از تشكيل صف، ايجاد فساد و پرداخت رشوه و مواردي از اين قبيل با شدت بيشتري بروز خواهد كرد.

اما نكته قابل توجه آن است كه در هر دو حالت، پيامد قابل تاملي كه متصور خواهد بود، كاهش سرمايه‌گذاري به‌جاي افزايش آن در نتيجه كاهش دستوري نرخ سود بانكي است. زماني‌ كه اختلاف بالايي بين نرخ سود بانكي و نرخ سود در بازار آزاد وجود داشته باشد، يك تجارت سود آور، وام گرفتن از سيستم بانكي و قرض دادن آن در بازار آزاد است.

در حال حاضر، نرخ سود در بازار آزاد بيش از 36 درصد در سال است؛ در حالي كه نرخ سود بانكي در حدود 12 درصد تعيين شده است، اين موضوع به‌معناي آن است كه وام گرفتن از سيستم بانكي و دوباره وام دادن آن در بازار آزاد سودي در حدود 24 درصد دارد كه از نرخ بازگشت سرمايه بسياري از طرح‌هاي توليدي و سرمايه‌گذاري در كشور بالاتر است.

از اين‌رو سرمايه‌گذاري كه تا پيش از اين منابع بانكي را صرف امور توليدي مي‌كرد، با وام دادن سرمايه مورد نظر مي‌تواند سود بيشتري به‌دست بياورد. بنابراين مي‌توان انتظار داشت كه كاهش نرخ سود بانكي به‌صورت دستوري نه‌تنها باعث افزايش توليد نشود، بلكه در مواردي توليد را نيز كاهش دهد و بنابراين نتيجه‌اي معكوس از اجراي يك سياستي كه اتفاقا هزينه‌هاي سنگيني را به ‌جامعه تحميل مي‌كند، به‌دست آيد.


ارسال به دوستان
وبگردی