۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۴
کد خبر ۱۶۴۹۰۵
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۸ - ۱۸-۰۲-۱۳۹۰
کد ۱۶۴۹۰۵
انتشار: ۰۹:۰۸ - ۱۸-۰۲-۱۳۹۰

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان:آدرس تغيير نكرده است

«آدرس تغيير نكرده است»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛ريشه هاي ماجراي اخير در فضاي سياسي كشور چيست؟ بازيگران مختلف هركدام چگونه مي انديشند؟ چقدر از آنچه رخ مي دهد پروژه است و برنامه ريزي شده و چقدر يك پروسه خود انگيخته؟ بازي دوست كدام است و بازي دشمن كدام؟ و چگونه بايد تشخيص داد هر كدام از بازيگران درون كدام بازي قرار دارد؟

ابتدا كمي تاريخ. ناچاريم براي فهم وضع فعلي به گذشته برگرديم و ببينيم وضعي كه امروز با آن مواجهيم محصول تركيب چه رويدادهايي در كدام بستر تاريخي است. در 3 تير 84، وقتي آقاي احمدي نژاد انتخابات را برد، تحليل توام با شادماني بسياري از دوستداران انقلاب اين بود كه آنكه برنده انتخابات شده نه يك فرد، بلكه مجموعه اصول و ارزش هايي است كه در 16 سال ما قبل آن عمدا يا سهوا مغفول و مهجور مانده بود و اكنون كه مجالي براي عرضه خويش يافته به سادگي راي و بلكه جان مردم را صيد كرده است.

شادماني مردم مومن از آن رو بود كه پيروزي احمدي نژاد نشان داد برخلاف آنچه كه ليبرال ها و سكولارها در سال هاي ماقبل 84 گفته بودند نه فقط مردم ايران از شعارهاي انقلابي و ديني زده نشده اند و جامعه ايران به سمت سكولاريسم نرفته بلكه تشنگي مردم براي ريختن سرمايه اعتماد خود به پاي كسي كه نماينده صادق اصول انقلاب باشد، هر روز بيشتر هم شده است.

رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي همان ايام فرمودند كه به هنگام مشاهده مبارزات انتخاباتي زماني كه هيچ معلوم نبود كدام كانديدا پيروز ميدان خواهد شد، بر اين عقيده بوده اند كه آقاي احمدي نژاد در اين صحنه پيروز است چرا كه موفق شده اصول و ارزش هاي انقلاب را بار ديگر زنده كند و با مردم «به لسان اصول» مخاطبه نمايد. پس از آن، و در طول دوران فعاليت دولت نهم نيز بسياري از دلسوزان در رفتار، گفتار و تصميم هاي دولت اشكالات فراوان مي ديدند اما جريان اصولگرا-بر خلاف پيش بيني برخي منحرفان كه درباره آن سخن خواهيم گفت- هرگز درحمايت از دولت ترديد نكرد چرا كه عقيده داشت اولا اين دولت همچنان كاري، انقلابي و مردمي است و رويكرد كلان دولت از اين سه مشخصه اساسي تبعيت مي كند، ثانيا اشكالات و ايرادها همچنان فرعي و حاشيه اي پنداشته مي شد و كيفيت و كميت آن مطلقا با خدمات دولت قابل قياس نيست و ثالثا جرياني كه در مقابل اردوگاه دولت نهم صف كشيده بود ملغمه اي بود از مجموعه كساني كه بهترين توصيف براي آنها اين است كه گفته شود كينه امام و انقلاب را به دل داشتند و دشمني آنها با دولت هم دقيقا از آن رو بود كه احساس مي كردند اين دولت «پيرو اصول» است.

در انتخابات خرداد 88 باز هم اصولگرايان در حمايت از آقاي احمدي نژاد يكپارچه شدند از آن رو كه همچنان در «اصولگرايي» اين دولت -به رغم همه اشكال ها كه درمواردي حادتر هم شده بود- ترديدي نبود. خوانندگان اين يادداشت خوب است سخنراني رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در كردستان را به ياد بياورند كه بسياري از آن بوي حمايت از دولت را استشمام كردند ولي آن سخنراني هم چيزي جز «مرور اصول» و فراخواندن مردم به برگزيدن كانديدايي كه به اين اصول بيش از ديگران پاي بند باشد نبود.

حضرت آقا در آن سخنراني تاكيد كردند كه درباره اشخاص هيچ نظري نمي دهند و فقط در پي ارائه شاخص هايي هستند كه مردم بايد در انتخاب كانديداي مورد نظر خود آنها را مدنظر قرار بدهند. تشخيص مردم در سال 88 اين بود كه احمدي نژاد نسبت به ديگر كانديداهاي موجود به آن اصول پاي بندتر است و او خود نيز -اگرچه اين بار با زبان و ادبياتي متفاوت از سال 88- همين پيام را به مردم القا مي كرد.

يك نكته بسيار جالب توجه در اين ميان آن است كه برخي از نزديكان رييس جمهور همان ايام پيش بيني و شايد بهتر باشد بگوييم پيشگويي كرده بودند كه اصولگرايان بويژه كيهان در سال 88 نه فقط از احمدي نژاد حمايت نمي كنند بلكه از كانديداي مقابل او حمايت خواهند كرد! ناگفته پيداست اين پيشگويي كه همچون بسياري موارد مشابه ديگر برگرفته از اتصالات خاص جلوه داده مي شد، صد درصد غلط از آب درآمد اما آقاي احمدي نژاد هيچ گاه از دوستانش نپرسيد كه چرا كانال هاي مورد وثوق آنها «پيغام» غلط مي دهند؟!

پس از انتخابات رياست جمهوري سال88 فتنه بزرگ واقع شد كه مشابه آن در سال هاي پس از انقلاب مشاهده نشده بود. فتنه اي كه براي نخستين بار صف ظاهرفريبان و دشمنان دوست نما را از صف انقلابيون واقعي جدا كرد و مجال تداوم رفتار منافقانه را از برخي افراد كه خود را در طايفه خواص نظام جا داده بودند گرفت. فتنه 88 چگونه خنثي شد؟ آن مردان غيرتمندي كه ماه ها روز از شب نشناختند و همه هستي و زندگي خود را صرف دفع فتنه كردند از كجا نيرو و انرژي مي گرفتند؟ همان ايام بودند كساني كه گوشه و كنار مي گفتند دولت دهم ارزش اين همه هزينه كردن را ندارد و افرادي داخل دولت حتي از بالاگرفتن آتش فتنه خوشحال هم مي شوند چرا كه مي تواند براي آنها و انحرافاتشان حاشيه امن ايجاد كند.

اما اين ديدگاه هرگز بدل به نظر غالب در ميان دوستداران انقلاب كه دوستداران دولت هم بودند ، نشد. علت هم اين بود كه اولا همگان به وضوح مي ديدند كه مشكل و مسئله اهل فتنه اساسا دولت نيست و انتخابات هم فقط بهانه اي شده براي اجرا كردن نقشه از پيش آماده كه هدفي جز برانداختن اساس خيمه انقلاب و گلاويز شدن با ولي اين امت ندارد. ثانيا باز هم حجتي در ميان نبود كه ثابت كند اين دولت از دايره اصولگرايي و از مدار پاي بندي به ارزش ها خارج شده باشد. مردم مومن و پاي كار مي ديدند كساني داخل دولت نغمه هاي ناساز كوك كرده اند و زمزمه هاي «استغنا» شنيده مي شود اما امر ولي اين بود كه اينها حاشيه اي است و فرع را بر اصل نبايد غلبه داد.

 در اين تعبير پر حكمت دو نكته نهفته بود. اول اينكه ولو اشكالاتي در كار باشد همچنان رويكرد كلان دولت از جاده صواب منحرف نشده است و خطر اصلي در توطئه اي است كه دشمنان ترتيب داده اند و اساس انقلاب و نظام را نشانه گرفته است؛ و دوم اينكه رهبري در فرمايش خود به صراحت تاييد كردند كه «انحرافي» مي بينند و حتي بيان آن را هم (اگر مفسده اي نداشته باشد) بي اشكال مي دانند اما اين انحراف را به آن اندازه كه مواجهه با فتنه دشمن بيروني اهميت دارد، مهم نمي دانند. وقتي آن جوان دانشجو بلند شد و گفت دل حزب اللهي ها از دست چپ و راست احمدي نژاد خون است، آسان ترين كار براي حضرت آقا اين بود كه بفرمايند انحرافي در كار نيست و داستان را في المجلس خاتمه بدهند. اما ولي امر ما اين كار را نكرد سهل است تاييد كردند كه مسئله اي وجود دارد اما اين مسئله آنقدر كه توطئه آمريكا و اسراييل و ايادي داخلي شان مهم است اهميت ندارد.

از آن روز تا به حال سوال اين است كه آقاي رييس جمهور با منشأ و منبع آن «مسئله» درون دولت -كه همه مي دانند كيست و كجاست و آن دانشجو از آن نام هم برد- چگونه رفتار كرده است؟ آيا براي رفع اين مسئله و حل آن تلاش شد يا اينكه برعكس مجالي فراهم آمد تا آن مسئله فرعي و حاشيه اي پروژه خود را عملي كند و بدل به «اصل و اساس» دولت شود؟

آنچه تا اينجا گفته شد فقط مروري بسيار كلي و اجمالي بر يك تاريخ گشوده است كه همگان به آن دسترسي دارند و مي توانند هر چند بار كه لازم باشد و با هر ميزان از دقت كه ضروري بدانند آن را مطالعه كنند. در هر حال نتيجه غير از اين نيست: اگر توفيقي در دولت هاي نهم و دهم بوده محصول پاي بندي اين دولت به اصول انقلاب اسلامي بوده و هر جا اين پاي بندي بيشتر بوده توفيقات هم افزون شده است. اگر هم حمايتي از دولت شده -كه بارها و به قوي ترين شكل ممكن بوده- به اين سبب بوده است كه اين دولت مومن به اصول، منادي آن و حافظ و نگهبان ارزش هاي انقلاب در صحنه هاي داخلي و خارجي بوده است. بنابراين اگر بناست اين معادله همچنان برقرار بماند -كه ان شاء الله خواهد ماند- شرط اصلي و اساسي كه هيچ جايگزيني براي آن نيست و هيچ مساهله اي نسبت به آن از جانب مردم پذيرفته نخواهد شد اين است كه دولت همچنان «اصولگرا» باقي بماند و بيغوله را با شاهراه درنياميزد.

همه نگراني كه مردم مومن و انقلابي ايران در روزهاي اخير داشته اند اين بوده كه احساس مي كرده اند دستي درون دولت در حال «جابجايي ارزش ها»ست و بنا دارد اصولي را كه همه اميد و اعتماد مردم به دولت به سبب نگهباني از آن اصول است با ارزش هايي جعلي و من درآوردي جايگزين كند.

مردم مي ديدند كه گويا كساني از آنها كه خود را «نزديكان رييس جمهور» معرفي مي كنند در ناآرام كردن فضا، اختلاف افكني، توليد و مصرف مكرر ادبيات ليبراليستي وناسيوناليستي، درگير شدن با ارزش ها و نمادهاي اسلامي، روي خوش نشان دادن به بيگانگان و مفسدان و خلاصه در يك كلام «فاصله گذاري با ارزش هاي انقلاب اسلامي» عمد دارند و آقاي رييس جمهور هم نه فقط با آنها برخورد نمي كند بلكه بر پيوند خود با آنها اصرار مي ورزد و حتي رييس دستگاه امنيتي كشور را به سبب حساس بودن نسبت به اين جريان بركنار مي كند.

مردم و نظام جمهوري اسلامي براساس بستر تاريخي كه از آن بحث كرديم، به عهدي كه با دولت منتخب خويش بسته اند پاي بند هستند مادام كه «اصول اسلامي و انقلابي» قاعده حاكم بر صحنه باشد. از اين سو،كه سمت مردم و انقلابيون است هيچ سستي در پاي بندي به آن عهد مشاهده نخواهد شد و همه تلاش اين است كه فضا تا زمان حل كامل مسئله آرام نگه داشته شود. پرسش فقط اين است كه آيا از سمت دولت هم چنين اراده اي وجود دارد يا اينكه كساني درون دولت تصميم گرفته اند پيش بيني هاي دشمن را درست از آب دربياورند؟ آقاي احمدي نژاد بايد با تبعيت از رهبري آب سرد بر آرزوهاي داغ منحرفين بريزد.

جمهوري اسلامي:تعادل، نياز راهبردي

«تعادل، نياز راهبردي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛با اينكه اسلام، دين تعادل است و قرآن كريم در موارد متعدد مسلمانان را از افراط و تفريط برحذر داشته و "اعدلوا هوا قرب للتقوي" را معيار و ميزان و راهنماي عمل قرار داده، متأسفانه در تاريخ اسلام بي‌توجهي به اين دستورالعمل روشن و بنيادين و تمايل به افراط و تفريط، بسيار رخ داده و مشكلات زيادي را سبب شده است.

خط انحرافي و پرخطر افراط و تفريط را مي‌توان از صدر اسلام رديابي كرد و با علم به اينكه اين خط تا امروز، با شدت و ضعف‌هائي كه داشت، ادامه يافته و اكنون نيز مشكل ساز است، بايد از اين واقعيت خطرآفرين درس عبرت گرفت و چاره‌اي براي جلوگيري از استمرار آن و يا كنترل عوارض منفي آن انديشيد. تاريخ اگر وسيله‌اي براي پندآموزي و چاره‌انديشي نباشد و نتوان از آن براي جلوگيري از تكرار ضايعات گذشته بهره‌برداري كرد، چه ارزشي دارد؟

تبليغات سوئي كه مخالفان براي منزوي ساختن حضرت علي عليه السلام كردند و كار را به جائي رساندند كه مسلمانان شام تصور مي‌كردند آن حضرت حتي نماز نمي‌خواند و به مسجد نمي‌رود از يكطرف و زياده روي‌هائي كه غاليان درباره فضائل اميرالمؤمنين كردند و ايشان را تا خدائي رساندند از طرف ديگر، وجود خط انحرافي و خطرناك عدم تعادل در ميان مسلمانان را از صدر اسلام نشان مي‌دهد.

پيدايش بسياري از فرقه‌هاي منحرفي كه بعضي از آنها در جهت غلو و بعضي ديگر در جهت انكار فضيلت‌هاي واقعي فعاليت و تبليغ كردند و مردم را از هر دو طرف به گمراهي و انحراف كشاندند از اين قبيل هستند. چه جنگ‌ها و خون ريزي‌ها و غارت‌ها و بي‌حرمتي‌ها كه از رهگذر افراط‌ها در گذر تاريخ گريبانگير مسلمانان شد و چه بي‌تفاوتي‌ها و غفلت‌ها و زيان‌هاي كلان فكري و عقيدتي كه در اثر تفريط‌ها به جان ملت‌هاي مسلمان افتاد و زمينه را براي پيدايش فرقه‌هاي منحرف و ايمان سوز فراهم ساخت. اينها همه زيان‌هاي بزرگي هستند كه اسلام و مسلمانان تا به امروز تحمل كرده‌اند و متأسفانه نشانه‌اي از پايان پذيري اين راه خطرناك و حاكم شدن تعادل به جاي افراط و تفريط به چشم نمي‌خورد.

پيروزي انقلاب اسلامي و تأسيس نظام جمهوري اسلامي ايران، فرصت بسيار مناسبي بود كه اگر به درستي از آن بهره‌برداري مي‌شد اين امكان پديد مي‌آمد كه تعادل، جاي افراط و تفريط را بگيرد و آن خط غلط كه در تاريخ اسلام امتداد يافته بود براي هميشه تصحيح شود.

اگر براي اين انقلاب و نظام جمهوري اسلامي آنچنان قدرتي كه بتواند اين آرمان خود را در سرتاسر جهان اسلام به مرحله عمل برساند قابل تصور نبود، لااقل در ايران، كه پايگاه اين انقلاب و خاستگاه نظام جمهوري اسلامي است، مي‌توانستيم به عملي شدن اين آرمان اميدوار باشيم. اگر به عملي شدن كامل هم اميد چنداني نبود، با اميد به اينكه حركتي سالم در اين جهت آغاز شود و براي استمرار آن سرمايه گذاري‌هاي فكري و علمي قابل توجهي صورت بگيرد مي‌توانستيم راهي را باز كنيم و براي ادامه آن تلاش نمائيم...

امروز، با ميدان‌داري افراطيون در جهان اسلام كه طالبان و القاعده و تكفيري‌ها مظهر آن هستند مي‌توان خسران بزرگي را كه در دهه‌هاي اخير متوجه جايگاه واقعي اسلام در جهان شده است، اندازه گيري كرد. ببينيد دستگاه‌هاي تبليغاتي غرب و صهيونيسم بين الملل چه ماهرانه و البته كينه توزانه وجود فردي همچون "اسامه بن لادن" را، چه مرده و چه زنده‌اش را، به چماقي بزرگ تبديل مي‌كنند و بر سر ما مسلمانان و بر سر خود اسلام فرود مي‌آورند. اين، نتيجه پيشروي آن جريان افراطي به نام اسلام است كه البته چه بسا خود غربي‌ها و صهيونيست‌ها در اصل پيدايش و يا لااقل پروبال دادن به آن نقش داشته‌اند.

خوشبختانه در ايران گرفتار چنين پديده‌اي نيستيم، اما اين واقعيت را بپذيريم كه خطر جريان‌هاي افراطي و نوع برخوردهاي ما با افكار و عملكردهاي مختلف بقدري زياد است كه عواقب آن مي‌تواند ما را نيز به همان گرفتاري‌ها مبتلا كند. ما براي پيشبرد مقاصد و تحقق اهدافمان گاهي به چنان مبالغه‌هائي متوسل مي‌شويم كه كلماتي مانند افراط براي توصيف آنها بسيار نارسا هستند.

اينكه فردي را در مكتبي بودن و اطاعت از ولايت فقيه و اخلاص و فداكاري و ده‌ها فضيلت ديگر به اوج مي‌رسانند و طوري صحبت مي‌كنند كه گوئي در شجاعت مالك اشتر، در ساده زيستي سلمان فارسي و در ستيز با دشمن ابوذر است و حتي مخالفت با او را خلاف شرع و اطاعت از او را همچون اطاعت از خدا واجب مي‌دانند، اين يك حركت افراطي است كه بدون توجه به عواقبي كه ممكن است به بار بياورد شروع مي‌شود و هنگامي كه به اوج مي‌رسد و به تدريج عوارض منفي خود را ظاهر مي‌كند، تازه آن وقت است كه همان ثناگويان به فكر مهار كردن آنچه خود ساخته‌اند مي‌افتند. متأسفانه در اين بخش هم همان افراد به افراط پناه مي‌برند و كساني را كه خود به اوج رسانده‌اند تا حد شرك ساقط مي‌كنند! غافل از اينكه حتي نافرماني در برابر اوامر الهي نيز برحسب نوع و چگونگي، داراي احكام مختلف است و اينطور نيست كه هر كس هر حكم از احكام خدا را اجرا نكند محكوم به شرك باشد.

در مسئوليت دادن به افراد نيز همين اشتباه را مرتكب مي‌شويم. كساني را كه ظرفيت محدودي دارند، بدون در نظر گرفتن عوارض و عواقب، به مناصبي مي‌گماريم كه نمي‌توانند از عهده آنها بر آيند. چنين افرادي هنگامي كه در چنين جايگاه‌هائي قرار مي‌گيرند، حرف‌هائي مي‌زنند و كارهائي مي‌كنند كه هيچكس با هيچ قدرت و هيچ وصله و پينه‌اي نمي‌تواند لطمات وارده را توسط آنها را جبران كند.

در اين قبيل ماجراها، روحانيت بايد احساس مسئوليت بيشتري كند. روحانيت، مرزبان عقيدتي است و اولين مسئوليت در زمينه مبارزه با انحرافات و افراط‌ها و تفريط‌ها برعهده روحانيت است. اگر در جامعه‌اي افراطي گري در عرصه اعتقادات به ويژه بلند كردن چوب تكفير عليه اين و آن و يا مقدس ساختن و مطلق جلوه دادن افراد به يك شيوه معمول و متداول تبديل گردد، چنين وضعيتي نشان دهنده كم كاري روحانيت است.

در ماجراهاي چند سال اخير، كه جامعه را به نوعي عدم تعادل خطرناك رسانده، متأسفانه بخشي از روحانيت سهيم بوده و اگر كساني توانسته‌اند در پناه هاله‌اي از تقدس، براي خود حاشيه امن دست و پا كنند، به دليل برخورداري از حمايت‌هاي همين بخش از روحانيت بود و اين، نقطه مقابل رسالتي است كه بر دوش روحانيت سنگيني مي‌كند. امروز هم كه به نقطه خطر نزديك شده ايم، تلاش همين بخش از روحانيت براي تكفير و تفسيق كساني كه خودشان آنها را به اوج رسانده‌اند نه تنها اشتباه بزرگ آنها را جبران نخواهد كرد بلكه به اساس اعتقادات مردم به ويژه جوانان لطمه وارد خواهد ساخت.

روحانيت نبايد هرگز خود را براي جريان‌هاي سياسي هزينه كند. اين، يك سرمايه معنوي است كه بايد حفاظت از اساس دين و اعتقادات مردم را عهده‌دار باشد و اگر قرار است جائي هزينه شود آنجا صحنه كارزار دين و استقلال كشور و آزادي و حيثيت و شرف مردم در برابر استعمار و استبداد و قلدري‌ها و چپاولگري هاست.
اين، كاري است كه تاريخ اسلام و ايران نمونه‌هاي زيادي از آن را در كارنامه روحانيت به ثبت رسانده و همواره از افتخارات روحانيت به حساب مي‌آيد. امروز نيز روحانيت بايد همين روش را در پيش بگيرد و با هوشياري از تقسيم شدن خود به بخش‌هاي متفرق و خرج اين گروه و آن گروه و اين فرد و آن فرد شدن جلوگيري نمايد تا بتواند تعادل جامعه را حفظ كند و در شرايط ويژه‌اي كه اكنون در منطقه شاهد آن هستيم نقش تأثيرگذار داشته باشد. امروز، تعادل نياز راهبردي ماست.

رسالت:حركت بيداري در اروپا
 
«حركت بيداري در اروپا»عنوان سرمقاله ي روزنامه‌ي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد؛رهبر معظم انقلاب در ديدار هزاران نفر از معلمان سراسر كشور با شاره به بيداري اسلامي در منطقه تاکيد کردند:"اين حركت بيدارى تا قلب اروپا خواهد رفت. آن روزى پيش خواهد آمد كه همين ملتهاى اروپايى عليه سياستمداران و زمامداران و قدرتمندانى كه آنها را يكسره تسليم سياستهاى فرهنگى و اقتصادى آمريكا و صهيونيسم كردند، قيام خواهند كرد. اين بيدارى، حتمى است."
اين تعبير يادآور فرمايش بنيان گذار کبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) است که فرمودند:" ما از خدا مي خواهيم که اين قدرت را به ما ارزاني دارد که نه تنها از کعبه مسلمين ، که از کليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ برآمريکا و شوروي را به صدا درآوريم."

به صدا در آمدن ناقوس مرگ بر آمريکا از فراز کليساهاي جهان و بيداري مردم يک شعار يا رويا نيست بلکه واقعيت محتومي است که در عصر بيداري به وقوع خواهد پيوست و قدرت انقلاب اسلامي را به رخ جهانيان مي کشاند. امروز در قلب اروپا زمزمه هاي اعتراض بلند شده است. بسترهاي اجتماعي در غرب مهياي يک خيزش عمومي عليه زياده خواهي هاي چند صد ساله آمريکا و صهيونيسم بين المللي است. حرم و زبانه شعله هاي بيداري اسلامي که امروز خاورميانه و شمال آفريقا را در بر گرفته است به زودي با نابساماني هاي اقتصادي و اجتماعي در اروپا گره خواهد خورد  و هيمه آتشي مي شود که دامن آمريکا و رژيم صهيونيستي را خواهد گرفت.

 زندگي انساني در اواخر قرن بيستم و سرآغاز قرن بيست و يکم تحت تاثير امواج مشعشع انقلاب اسلامي اين آمادگي را يافته است که گام در مسير يک اجتماع عالي انساني نهد . خوزه ارتگايي گاست (1955-1883)، بزرگ ترين فيلسوف اسپانيايي در قرن بيستم دراين باره  مى‏نويسد؛"گفته‏اند و شايد هم نه بى‏دليل كه‏همه اصول نوآورانه عصر جديداكنون خود در وضعيتى بحرانى قرارگرفته‏اند. در تائيد اين نظر دلايلى چندوجود دارد كه نشان مى‏دهد انسان‏اروپايى (غربى) مشغول جمع كردن‏خيمه و خرگاه خويش از سرزمين‏نوينى است كه طى سيصد سال‏گذشته در آن رحل اقامت افكنده بود،اين انسان آهنگ عزيمت‏به قلمروتاريخى و شيوه زيستى ديگرى‏دارد. " (انسان و بحران، ترجمه احمد تدين، علمى‏فرهنگى، 1376، ص3‏)

بدون ترديد جهان امروز در نهايت تمناي ارزشهاي معنوي است و انقلاب اسلامي به عنوان کانون معنا توانسته و مي تواند بر دلهاي بشريت مسخر شود . عصر بيداري جولانگاه معنويت و معنويت برگ برنده انقلاب اسلامي است . عصر بيداري زمانه يادآوري است. يادآوري انسانيت، ايمان، فطرت، حقيقت جويي، استکبارستيزي، تحقير نشدن و ...

اروپاي تحقير شده پس از دو جنگ جهاني توسط آمريکا و صهيونيسم بين المللي تشنه عدالت خواهي است. ماليات دهندگان آلماني معترضند که تاوان خوردن کدام ميوه ممنوعه را در پرداخت غرامت به صهيونيست ها بابت هولوکاست بايد بپردازند. شهروندان انگليسي نمي دانند که چرا سربازانشان بايد گوش به فرمان آمريکايي ها در اقصي نقاط عالم عمليات هاي محير العقول انجام دهند تا شايد بخشي از منافع ايالات متحده تامين گردد. فرانسوي ها، ايتاليايي ها، اسپانيايي ها، نروژي ها، يوناني ها و... چرا بايد زير بار بحران اقتصادي که مسبب اصلي آن سياست هاي غلط آمريکا بود قد خم کنند و آرمان اروپاي واحد و پول واحد را در نطفه خفه شده ببينند.

مطمئنا اروپاي واحد با پول و ارتش واحد بر خلاف منافع استراتژيک آمريکاست. کمک هاي مالي و نظامي هنگفت دولتمردان اروپايي به اسرائيل از ماليات هاي سنگيني که از شهروندان اخذ مي کنند، در حالي که بحران رکود اقتصادي، بيکاري و فقدان خدمات اجتماعي در کشورهايشان بيداد مي کند از چه منطقي برخوردار است!اين بيداري در درجه اول مرهون رويکردهاي انسان گرايانه و عدالت خواهانه انقلاب اسلامي است. در واقع مفهوم "بيداري اسلامي" كه با انقلاب اسلامي در ايران كليد خورد و باگذشت زمان در حال اوج‌گيري است فاقد تمايلات ناسيوناليستي است و واجد روحي ميان فرهنگي و فطري است. موتور محرك بيداري اسلامي، اسلام‌خواهي در پرتو بيداري فطرت انساني است.

در واقع در حضيض انسانيت ، نداي فراموش شده اي در گوش هاي بشريت پيچيد که جهان را در نقطه عزيمت دوباره اي به سوي "روزگار وصل "  خويش قر ار داد . اين روزگار" عصر بيداري"  انسان و انسانيت  است . امام خميني (ره) مصداق عيني "انت مذکر" در صور و ناقور عصر بيداري دميد و بيدار ترين مردم دوران  را که در هميشه تاريخ به پيمان " الست" وفادارترين بوده اند ، به جوش و خروش در آورد به زودي اين نداي انسانيت از ناقوس کليساها فرياد زده خواهد شد و مطمئنا بيداري اسلامي در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا کاتاليزور فعل و انفعالات آينده در قلب اروپا خواهد بود و موجب انسجام قطعي اعتراضات پراکنده اي خواهد شد که امروز در کشورهاي مختلف اروپايي وجود دارد.

قدس:سازماندهي منافقين ؛ راهبرد جديد کاخ سفيد

«سازماندهي منافقين ؛ راهبرد جديد کاخ سفيد»عنوان سرمقاله روزنامه‌ي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي‌خوانيد،بر اساس برخي گزارشها، آمريکا طرح جديدي را براي حمايت از پادگان اشرف، محل اختفاي منافقين، تدوين کرده است. بر اساس اين طرح، ساکنان اين کمپ به يک مکان جديد در عراق منتقل خواهند شد و تا زمان اعطاي تابعيت به آنان در يک کشور سوم، در همان منطقه باقي خواهند ماند.

عملکرد اين گروهک در کشور عراق، علاوه بر جاسوسي و همکاريهاي نظامي گسترده با صدام در جنگ عليه ايران، در ذهن و باور مردم ستمديده اين کشور از اين تروريستها سازماني مخوف و منافق ترسيم نموده است. دخالتهاي فراواني از اين سازمان در امور داخلي عراق همراه با جنايتهاي جنگي و سرقت و چپاول داراييهاي اين کشور ثبت شده است. در زمانه اي که در گير و دار تحريم اقتصادي، بيش از نيم ميليون کودک عراقي با مرگ دست و پنجه نرم مي کردند، نيروهاي اشغالگر مجاهدين خلق(منافقين) 37 ميليون بشکه نفت به عنوان رشوه از صدام دريافت نمودند.

در سال 1991 که با حرکتهاي انقلابي کردهاي شمال عراق در کنار شيعيان جنوب، رژيم بعثي عراق در آستانه سقوط و انهدام قرار داشت، منافقين وارد معرکه شدند و حرکت اکراد را با خشونتي هرچه تمامتر، سرکوب کردند. سازمان نظامي و مسلح مجاهدين خلق با تصرف 24 کيلومتر مربع از خاک عراق در استان ديالي که همجوار با ايران است، مستقر گرديد و امروز با وجود تعهدهاي آمريکاييها در توافقنامه امنيتي بغداد- واشنگتن در مقابل ورود قانوني ارتش عراق، مقاومت کرده و حاضر به تخليه اين مکان نمي شوند. بنا بر گزارشهاي رسمي دولت عراق، حدود 25 هزار نفر از مردم کشور عراق به دست اين سازمان جنايتکار به شهادت رسيدند؛ يعني چيزي حدود دو برابر جنايتهايي که اين سازمان در ايران انجام داده است.

اين اظهارات، بيانگر اين واقعيت است که آمريکاييها در برداشتي دو گانه، تلاش مي کنند گروهکي را که سابقه تروريستي آنها بر کسي پوشيده نيست، از فهرست تروريسم خارج کنند.

اين در حالي است که دولتمردان کاخ سفيد با ادعاي مبارزه با تروريسم، کشورهاي اسلامي را آماج حملات بي وقفه قرار داده و با اين بهانه ساختگي، افراد بي گناه زيادي را در زندانهاي مخوف گوانتانامو و ديگر زندانهاي مشابه شکنجه نموده و انسانهاي زيادي را در عراق و افغانستان کام مرگ فرستاده اند.

در همين راستا، با افتخار مرگ ساختگي بن لادن را رسانه اي نموده و کشتن سرکرده القاعده را به عنوان يک اقدام مثبت در مسير مبارزه با تروريسم ارزيابي مي کنند. اگر سران واشنگتن در اتخاذ مشي ضد تروريسم صادق هستند، ضمن آنکه بايد به خروج بي قيد و شرط از کشورهاي اشغالي تأکيد کنند، نبايد سازمان منافقين را از فهرست تروريستها خارج نمايند.

به نظر مي رسد کاخ سفيد از اين اقدام خويش در صدد استفاده از ظرفيت اين گروهک براي ضربه زدن به جمهوري اسلامي است، زيرا تلاشهاي غرب به رهبري آمريکا به شيوه هاي مختلف بي نتيجه مانده است. در سالهاي اخير در موضوع پرونده هسته اي ايران از طريق گزارشهاي مجعول، اين گروهک توانسته با فضاسازيهاي منفي، تلاشهاي اعتمادساز ايران را در حاشيه قرار دهد و امکان دستيابي به يک راهبرد عادلانه را در اين زمينه با زياده خواهيهاي نظام سلطه، به حداقل برساند.

لذا، اکنون که ملت و دولت عراق بر خروج آنها مصمم هستند، آمريکاييها با حذف نام آنها از فهرست گروه هاي تروريستي، تلاش مي کنند به اقدامهاي آتي آنان مشروعيت بخشيده و فاز جديدي را بر تشديد تنگناها عليه جمهوري اسلامي رقم بزنند؛ هر چند تاکنون اين اقدامها بي نتيجه بوده است.

براي مردم عراق نيز، اين موضوع ثابت گرديد که شعار ايجاد دموکراسي و از بين بردن ديکتاتور ابزار تحکيم و تثبيت سلطه گري در کشورهاي مسلمان است و امروز آمريکاييها از چهره هايي حمايت مي کنند که اقدامهاي ضد انساني آنها در همراهي با جنايتکاران بعثي ثابت شده است.

آمريکاييها با استمهال از دولت عراق، تلاش مي کنند منافقين را براي مأموريتهاي تروريستي آينده سازماندهي کنند. اين در حالي است که دادگاه عراق طي حکمي بر حضور غيرقانوني گروهک تروريستي منافقين در عراق و اخراج منافقين از اين کشور تصريح کرده بود و مردم عراق هم در ماه هاي اخير با برگزاري تجمعهاي اعتراض آميز در مقابل اردوگاه اشرف، خواهان خروج منافقين از خاک کشورشان شده بودند.

پر واضح است، اين اقدام کاخ سفيد در حمايت از منافقين را به عنوان يک مدل حمايتي واشنگتن در کشورهاي اسلامي که مردم براي استيفاي حق خويش به پا خاسته اند، مي توان ارزيابي نمود.

در خيزشهاي اسلامي که اکنون 13 کشور عربي را در بر گرفته است، آمريکاييها تلاش مي کنند پس از سقوط چهره هاي مورد حمايت، از آلترناتيوي بهره ببرند تا همچنان کشورهاي مذکور در سلطه کاخ سفيد باقي بماند. به عبارت ديگر، اگر شخصيت مورد حمايت از دست رفته است، کشور مربوط با ارائه راهکارهاي مختلف همچنان با چهره هاي جديد يا احزاب همسو با واشنگتن در جبهه آمريکا باقي بماند.

بر کسي پوشيده نيست، ملتهاي مسلمان از سياستهاي منافقانه واشنگتن بي اطلاع نيستند، ولي هنوز برخي ملي گراها و غرب گراها در کشورهاي اسلامي مي کوشند با ارائه تحليلهاي جهت دار، ثمره انقلابهاي مردمي و اسلامي را منحرف کنند که اقدام کنوني آمريکا در خصوص نجات منافقين و تحميل خواسته هاي نامشروع به مردم عراق بر خلاف تصريحات مکرر توافقنامه امنيتي بغداد- واشنگتن، نمونه اي از انحراف آرمان مردم عراق است که اين موضوع در مورد ديگر کشورهاي اسلامي نيز مدل سازي مي گردد.

بنابراين، آمريکا ثابت کرده است که همواره با دوگانگي در رفتار، سياستهاي سلطه جويانه اش را مستقيماً و يا از طريق ابزارهاي منطقه اي با هزينه نازلتري تعقيب مي کند؛ ولي بيداري و هوشياري ملتهاي مسلمان اقدامهاي ضد منافع ملي و امنيت ملي آنان را نقش بر آب خواهد کرد و دشمن را در دستيابي به اهدافش ناکام خواهد گذاشت.

سياست روز:اعتماد سازي هاي شكننده

«اعتماد سازي هاي شكننده»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ي سياست روز به قلم بيژن كيامنش است كه در آن مي‌خوانيد؛بورس ايران در شرايطي به ركورد شكني هاي پيوسته و بالا در سال گذشته دست يافت كه هنوز دو دشواري فرا روي اقتصاد كشور قرار دارد ؛ رشد آهنگ تورم و افزايش چشم گير نقدينگي ها.در حالي كه ، بهره گيري از ظرفيت‌هاي بازار بورس در اقتصاد امروز كشورهاي صنعتي و يا درحال رشد، اساسا با هدف كاستن از نرخ تورم و ساخت شبكه هاي اثرگذار براي جذب و هدايت نقدينگي ها به سوي بخش هاي مولد اقتصادي انجام مي گيرد .

در اين صورت سوال اين است كه چرا بورس ايران تاكنون نتوانسته بر اين دو دشواري اقتصاد كشور چيره شود . با آنكه در دوسال گذشته بورس كشور از رشدي بالا برخوردار بوده است . برابر آمارهاي انتشار يافته تغييرات نرخ رشد شاخص بورس در سال 87 نسبت به سال پيش از آن روندي منفي داشته است . اما در سال 88 شاخص هاي بورسي كشور در جايگاه بهتري مي ايستند و به رشدي برابر با 4/57 درصد نسبت به سال قبل مي رسد . اما رقم رشد در سال 89 به مرزهاي تكرار نشدني تري مي رسد. به عبارت ديگر بورس ايران در گذشته از رشدي برابر با 8/85 درصد نسبت به سال 88 دست مي يابد .

درواقع رشد پيوسته شاخص هاي بورسي در سالهاي 88 و 89 نشانگر پديدار شدن دو سال كاملا استثنايي در اقتصاد كشور است . در حالي اقتصاد كشور نيز درهمين سا لها با دو بيماري كهنه و آزار دهنده مانند تورم و رشد پر شتاب نقدينگي ، همچنان روبرو بوده است . دو عاملي كه در همين سالها ، به كاهش چشم گير رشد اقتصادي و نيز پايين آمدن محسوس نرخ رشد صنعتي انجاميده است .

به هر حال ماجرا به اينجا پايان نمي يابد . زيرا رشد شاخص هاي بورس كشور در نخستين روزهاي آغاز سال نو دوباره و با ضرب آهنگي تند تر و پرشتاب تر ، مسير رشد را درپيش مي گيرد و در زماني بسيار كوتاه ، يعني دو هفته‌اي به مرزي افزون تر از 26 هزار واحد مي رسد .

البته در نظر گرفتن زمان دوهفته اي براي رسيدن به چنين ركوردي از اينجا ناشي مي شود كه آغاز فروردين تا روز چهاردهم هر سال ، بازار اقتصادي ايران به طور سنتي تقريبا نيمه تعطيل است . از اين رو رشد اعلام شده براي بورس فقط ناظر بركار كرد اقتصاد كشور براي دو هفته آخر همان ماه بوده است . در حالي كه در همان پنج هفته نخست سال نو، همچنان بر نرخ تورم افزوده شده است و نقدينگي نيز مسير صعودي رشد سريع را در پيش گرفته است. به عبارت ديگر رشد تورم و فزون تر شدن نقدينگي با شتاب تر در فروردين امسال در صحنه وسيع اقتصاد كشور نمايان تر شده است .در اين شرايط از دست اندركاران بورس كشور بايد پرسيد كه آيا رشد شاخص هاي بورس با نوسان شاخص‌هاي كلان اقتصاد كشور هماهنگي و همخواني دارد؟ آن هم در شرايطي كه اقتصاد كشور مي كوشد كه با اجراي طرح تحول اقتصادي و بسته پولي بانك مركزي به سرعت خود را هناهنگ كند .

به سخن ديگر در فروردين كه در عمل نيمي از آن تعطيل بوده، اين رشد غيرعادي در بازار چگونه رخ داده ، چگونه توجيه مي‌شود و چگونه بر بخش هاي مختلف اقتصاد كشور اثر برجا نهاده است ؟ آيا تحولي در اقتصاد كشور يا در شركت‌هاي پذيرفته شده رخ داده است؟

در خبرها آمده است كه سقوط شاخص هاي بورسي در ارديبهشت به گونه‌اي بوده است كه بازار به شرايط هفته اول فروردين برگشته و نرخ بازده از 14 درصد به 6 درصد تنزل كرده است .

آگاهان بازار اگر براي افزايش اوليه مستندي علمي و اقتصادي ندارند، برگشت روند بازار را چگونه ارزيابي مي‌كنند؟البته مي‌توان پاسخ‌هاي مختلفي را براي رخداد هاي بزرگ بورسي اعم از كاهش يا رشد پيدا كرد و بر درستي آنها پافشاري كرد . اما نكته اين است كه طي اين سال‌ها ، بارها و بارها با روند صعودي در قيمت‌ها و شاخص‌هاي بازار بورس روبرو بوده‌ايم در حالي كه موج‌هاي صعودي و نزولي شاخص ها در بورس ، عمدتا به بسترهاي سوداگري و شكل‌گيري حباب‌هاي قيمت‌ انجاميده اند و همچنان نيز شاهد حضورهاي كوتاه‌مدت و مقطعي برخي سرمايه‌گذاران و نيز وقوع فرآيندهاي نوسان‌گيري در بازار بوده‌ايم.

اما نقطه مهم اين ماجرا اين است كه هم اكنون امكانات بازارپول براي تامين توسعه اقتصادي بخش هاي خصوصي و دولتي بسيار محدود است و بخش هاي توليدي و اقتصادي كشور نيز همواره از دسترسي دشوار به نقدينگي مناسب و بالا بودن نرخ تورم بسيار آسيب ديده اند . مهمتر آنكه رونق واقعي بورس ، مهمترين ابزار اقتصادي برنامه ريزان براي كاستن از نرخ تورم و جهت دادن به نقدينگي ها براي تامين مالي و پولي بخش هاي اقتصادي كشور است .

حتي برخي از كارشناسان بازار بزرگ بورس را يگانه راهكار براي چيره شدن بر تورم شكننده و ركودي در اقتصاد كشور اعلام كرده اند. در اين صورت پرسش اين است كه چرا برنامه ريزان بازاربورس براي جلب اعتماد مردم و حفظ مداوم اين اعتمادها تلاش محسوسي از حود نشان نمي دهند ؟... مهمتر آنكه ...
  
آفرينش:آشتي فلسطينيان و نگراني اسرائيل

«آشتي فلسطينيان و نگراني اسرائيل»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد؛از سال 2006 به بعد چندين بار دو گروه فلسطيني فتح و حماس براي توافق و سازش و حل اختلافات با هم به مذاکره پرداختند که درهيچ يک از اين نشست ها توافقي حاصل نشده است. پس از پيروزي حماس در انتخابات پارلماني فلسطين اين اختلافات قوت بيشتري گرفت و ميانجيگري ها و تلاش هاي مصر، سوريه و قطر هم براي آشتي ملي در فلسطين بي فايده ماند.

حماس پس از پيروزي مورد فشارهاي سنگين از سوي اسرائيل قرار گرفت و ترور بسياري از شخصيت هاي سياسي و نظامي آنها عمق اين اختلافات را بيشتر کرد چون حماس همواره جنبش فتح را به همکاري و سازش با اسرائيل متهم مي کرد. و از طرفي هم جنبش فتح سياست و تصميمات حماس را برخلاف منافع مردم و کشور فلسطين مي دانست.

اما آن که در اين بين بيشترين منفعت را از تفرقه و اختلاف در بين اين دوگروه مي برد اسرائيل بود. چون به راحتي و غيرمستقيم توانسته بود نيروهاي فلسطيني را به دو گروه تقسيم کند و آنها را سرگرم درگيري هاي داخلي نمايد . و در اين ميان به اهداف خود از جمله شهرک سازي ها در کناره غربي بيت المقدس و کناره غزه اهتمام بورزد.

همچنين به علت وجود اختلاف و عدم اتفاق نظر بين دوگروه، اسرائيل هيچ گاه حاضر به شناختن کشورمستقل فلسطين نشد. چون بارها از سوي سازمان ملل و اتحاديه اروپا به اسرائيل فشار آورده شده تا فلسطين را به رسميت بشناسد اما هربار به علت عدم اتفاق نظر بين فتح و حماس اسرائيل از اين موقعيت سوء استفاده مي کرد و اين امر را مسکوت مي گذاشت.

در طول 5 سال گذشته نشست هاي رياض، دمشق و قاهره به علت عمق اختلافات بين رهبران فتح و حماس نتوانست آنها را باهم آشتي بدهد. اما به نظر مي رسد با اوج گيري قيام هاي مردمي در کشورهاي عربي و سقوط حسني مبارک در مصر که به عنوان بزرگ ترين حامي اسرائيل به شمار مي رفت جنبش حماس از قدرت بيشتري برخوردار گشت چون همواره حماس جنبش فتح را به سازش و مدارا با اسرائيل متهم مي کرد و حرکت آنها را موازي با اهداف اسرائيل مي دانست.

پس از سقوط حکومت مصر و روي کارآمدن انقلابيون با رويکردي ضد اسرائيلي عملا اعتبار و وزن جنبش فتح در موازنه قدرت در فلسطين کاسته شد.چون ديگر اسرائيل حامي خود را از دست داده بود و در مصر گروهايي چون اخوان المسلمين روي کار آمدند که رويکردي ضد اسرائيلي و همسو با حماس دارند از همين روي به نظر مي رسد جنبش فتح مي بايست با حماس به توافق مي رسيد.اما با به ثمر رسيدن قيام هاي مردمي در کشورهاي مصر و تونس به گونه اي انگيزه رهبران دو گروه براي کنار گذاشتن اختلافات بيشتر شد و با توجه به رويکرد مصر در جهت آشتي گروه هاي فلسطيني رهبران دوگروه تصميم گرفتند تا توافقنامه اي را با هم به امضا برسانند.

اين اقدام از سوي بسياري از کشورهاي دنيا مثبت ارزيابي شد و آن را اقدامي مثبت در جهت احقاق حق فلسطين مستقل دانستند. اما آنچه اسرائيل را به چالش کشيده است ايجاد وحدت و همدلي ميان فلسطينيان است. تا امروز اسرائيل با مدل "تفرقه بنداز و حکومت کن" توانسته بود با استفاده از شکاف بين گروه هاي فلسطيني به تجاوزات و شهرک سازي هاي خود ادامه دهد.

اما هم اکنون با امضا توافقنامه ميان فتح و حماس منافع خود را در معرض خطر مي بيند به گونه اي که "ابومازن" را تهديد کرده است که تمامي مبالغي که از طريق ماليات ها به تشکيلات خودگردان تحويل داده مي شده و تمامي کمک مالي خود را قطع خواهد کرد.

به همين دليل، بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم اسرائيل اعلام کرده است که محمود عباس، رئيس حکومت خودگردان فلسطين بايد بين حماس و اسرائيل يکي را انتخاب کند.محمود عباس "ابو مازن” نيز اعلام کرده است که همگرايي فتح با جنبش‌هاي مبارز فلسطيني يک تصميم نهايي است و قابل بازگشت نيست.اين اقدام گروه هاي فلسطيني نويد آينده روشني را براي مردم وکشور فلسطين مي دهد تا در راستاي وحدت و همدلي بتوانند از حقوق پايمال شده خود دفاع کنند.

ابتكار:غرب جديد در دو نما!

«غرب جديد در دو نما!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛جهان در هفته‌ي گذشته شاهد دو رخداد عجيب و غريب در متن اروپاي قرن بيست‌ويک بود: روز جمعه‌ي هفته‌ي پيش، مراسم چندده‌ميليون‌دلاري عروسي نوه‌ي ملکه‌ي انگليس با تشريفات و آداب و رسوم خاصي برگزار شد و روز يکشنبه‌ي همان هفته، مراسم متبرک‌شدن (که يک گام پيش از قديس‌شدن است) پاپ فقيد، ژان‌پل دوم، با شرکت صدهاهزار نفر در ميدان سنت‌پيتر رم برگزار شد.

قديس‌شمردن پاپ با معجزه‌سازي صورت مي‌پذيرد. هر دو رخداد ضمن تفاوت‌ها، شباهت‌هايي به هم دارند. يکي به رسم سلطنت زميني انجام پذيرفت، آن‌چنان‌که عروسي پرحاشيه و پرخرج نوه‌ي ملکه‌ي انگليس اين‌چنين بود و ديگري به رسم سلطنت آسماني اجرا شد.
شباهت اين دو رخداد در بستر اجتماعي‌ و زماني است که اين دو مراسم در آن اجرا شده است. اين دو مراسم در زمان حاکميت ليبراليسم صورت پذيرفت؛ حاکميتي که معتقد به آزادي بي‌قيد و شرط افراد و برابري انسان‌هاست. هر دو در اروپاي واحد که از نظر اجتماعي شباهت زيادي به هم دارند، صورت گرفت. شگفت‌بودن آن‌ها نيز به دليل ساختار مذهبي و سياسي است که اروپا سال‌هاست شعار آن‌را مي‌دهد.

اروپا مدعي است که مهد حقوق و آزادي‌هاي فردي است و نظام سکولار دارد؛ اما اين دو مراسم، هرکدام، نماد سنتي متضاد با شعارهاي دوران مدرنيسم به‌حساب مي‌آيند.
آنچه در انگليس تحت عنوان آداب و سنت‌هاي نظام پادشاهي شاهديم، نشانگر اين است که اين کشور در عمل، تحت‌تأثير اقتدار سنتي است؛ همان اقتداري که در شکل پدرسالار و ارباب‌سالار و سالخورده‌سالاري جوامع توسعه‌نايافته مشهود است.

 بنابراين، با وجود تغييرات گسترده‌ي اجتماعي در جامعه‌ي انگليس، بقاياي اقتدار سنتي در اين کشور نمايان است. آنچه در مراسم قديس‌نمايي پاپ تحليل‌پذير است اينکه اين رسم درنتيجه‌ي نوعي سلطه‌ي ناشي از اقتدار کاريزماتيک به نمايش درآمده است.

اقتدار کاريزماتيک بر قدرت شخصيت فردي مبتني است، آن‌چنان‌که در ادبيات مسيحيت، به موهبت فيض يا قدرت بخشوده‌ي الهي مربوط مي‌شود که در قدرت عيسي‌مسيح بر حواريون و پيروانش بازتابيده بود. اين نوع اقتدارطلبي از پيروان خود، نه‌فقط اطاعت‌گري که از خودگذشتگي و فداکاري را طلب مي‌کند.
توصيف ذکرشده مربوط به اروپاي قرن هفده يا نوزده نيست؛ بلکه درباره‌ي اروپاي امروز است. نماها در دوراني به تصوير‌کشيده مي‌شود که سال‌هاست سنت‌ها و ارزش‌هاي ملل ديگر جهان براساس نسخه‌نويسي نظريه‌پردازان فلسفه‌ي سياسي و اجتماعي غرب مورد طعن و تحقير و استهزاست.

ملت‌هاي ديگر براي هرچه قوي‌ترشدن وارد ماراتن طرد سنت‌هاي خود شده‌اند و روشنفکران جهان سوم در مذمت سنت‌هاي جهان سومي تا توانسته‌اند قلم‌فرسايي کرده‌اند. آنان همواره از سنت‌هاي قوم و ملت خويش با‌عنوان عامل عقب‌‌ماندگي از قافله‌ي توسعه ياد مي‌کنند و مدرن‌شدن را مستلزم پشت‌کردن به سنت و ارزش‌هاي ملي خود مي‌پندارند.

سنت قديس‌نمايي که با سنت بشري‌بودن و عقلانيت عصر روشنگري منافات دارد، از ديرباز جزئي از سنت مسيحيت بوده و همين امر عامل دفع مردم و ريشه‌ي رنسانس در آن ديار بوده است. عجيب اينکه امروز بعد از گذشت حدود شش قرن، آثار و بقاياي آن عقايد و سنن مسيحيت به احترام پاس داشته مي‌شود؛ ولي هم‌زمان در گوشه و کنار غرب، مقالات تندي در مذمت مذهب اسلام به رشته‌ي تحرير درمي‌آيد و اسلام به‌شکل مذهبي توتاليتري و فاشيست‌پرور معرفي مي‌شود. اين در حالي است که هيتلر و موسوليني و استالين، به‌عنوان نمادهاي حکومت‌هاي ديکتاتوري و فاشيستي در خاستگاه چنين عقايدي از مسيحيت سر برآوردند و تاريخ بشر را تاريک ساختند.

نکته جالب‌تر اين دو مراسم در نيازي است که زير پوست جامعه‌ي امروز غرب جاري و ساري است. غرب امروز از دو بيماري تاريخي دست به گريبان است: فرديت در غرب، کانون گرم خانواده را متلاشي و فرو ريخته‌است. نابساماني ناشي از فروپاشي خانواده ارزش‌هاي زندگي را بر باد داده است؛ ازاين‌رو عروسي سلطنتي با سنت‌هاي صدها سال پيش، درحقيقت به بهانه پاس داشت مسئله‌ي خانواده برگزار مي‌شود. بيماري ديگر جامعه‌ي غرب که مهم‌ترين دستاورد دوران مدرنيسم است، فروريختن ديوار اعتقادات و باورهاي ديني مردم است.

دين‌گريزي و دين‌ستيزي، سنت غرب بعد از رنسانس بود. اکنون بناست تا شايد با قديس‌شماري پاپ و تعظيم مجدد کليسا مرهمي بر اين درد ديرين پيدا شود. به‌هرحال غرب دوران پسامدرن را مي‌گذراند. اين دو نما دليل آن است که غرب در حال دورزدن و برگشت به ماقبل مدرنيسم است. آيا معناي اين دو نما اين است که غرب در حال اذعان به اشتباه‌بودن راه طي‌شده است؟!   

حمايت:رويدادهاي جنجالي اخير مربوط به حقوق بيماران وعبرت هاي قابل توجه‏

«رويدادهاي جنجالي اخير مربوط به حقوق بيماران وعبرت هاي قابل توجه‏»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛طي روزهاي اخير، خبر مربوط به رها سازي چند بيمار در بيابانهاي حاشيه اتوبان وتصاوير ذيربط در رسانه هاي داخلي وخارجي در سطح وسيعي بازتاب داشت واظهارنظرهاي مسئولين مربوطه اعم از رئيس بيمارستاني که در مظان کم کاري قرار گرفت تا وزير بهداشت ودرمان وآموزش پزشکي ،دادستان عمومي وانقلاب تهران وبسياري از تحليل گران رسانه اي را بر انگيخت که هر يک از زاويه اي به نقد وارزيابي موضوع پرداختند.

همه اين بازتابها نشان دادند که رويداد مزبور، توجه ملي وحتي فراملي را ايجاد کرده وروند بحث وگفتگو در اين زمينه هم چنان ادامه دارد.از جمله آخرين واکنشها در اين خصوص اظهارات وزير بهداشت در خصوص اعلام نظر دادستان تهران است که بيان داشته: خدمات درماني براي بيماران مذكور به صورت كامل‎ ‎انجام شده و تخفيف در هزينه‌ها نيز صورت گرفته بود و براساس آدرس منزل، بيماران به‎ ‎درب منزل هدايت شده بودند. وي افزوده است که پيگير هستيم تا انگيزه‌ متخلفان‏‎ ‎اين موضوع مشخص شود و از دادستاني خواستاريم با جديت به اين موضوع رسيدگي شود و‎ ‎اطمينان دارم كه دادستاني نيز پيگير اين قضيه هستند و سرنخ‌ها را پيگيري مي‌كنند، شش نفر از کساني که در اين زمينه نقش داشته اند نيز به دادستاني معرفي شده اند. نظر به اهميت رويداد يادشده وبازتاب هاي وسيع آن ،بيان چند نکته در اين خصوص از منظر درس ها وعبرت هاي حاصله خالي از لطف نيست .اميد است براي پيشبرد امور مفيد واقع شود:‏

‏1- درهمه کشورها امروزه مقوله سلامت شهروندان وحقوق بيماران از اهميت بسياري برخوردار است به نحوي که گفته مي شود اگر در حيطه سلامت انساني سرمايه گذاري لازم صورت نگيرد وبا اجراي برنامه هاي مختلف ،پيشگيري لازم از بروز بيماري هاي متنوع انجام نشود، در واقع جامعه مزبور از کليدي ترين عنصر توسعه محروم مانده است چرا که محوري ترين رمز موفقيت هر برنامه محتوائي پيشرفت وتوسعه، ارتقاي وضعيت انساني آن جامعه است.

بر اين اساس اگر قرار باشد برنامه هاي فرهنگي براي کمال انساني در جامعه به سرانجام مطلوبي برسد لازم است در درجه اول مردم سالم باشند.اگر قرار باشد اعتقادات ديني بدرستي عينيت واقعي پيدا کنند لازم است مردم درگير عوامل مختلف عدم سلامت نباشند.اگر قرار باشد نسل هاي آتي در مسير درستي ادامه پيشرفت هاي نسل فعلي را به سرانجام برسانند بايد زير ساختهاي سلامت آنها فراهم باشد و... بدين ترتيب مقوله سلامت را نبايد بخشي ديد وگفت در کنار ساير برنامه هاي مربوط به اقتصاد يا آموزش يا فرهنگ بخشي را نيز به سلامت اختصاص مي دهيم . سلامت را بستر لازم براي همه بخشهاي پيشرفت وتوسعه بايد ديد وبراي آن سرمايه گذاري لازم انجام داد. وقتي سرمايه گذاري لازم انجام نشود بيماري و عدم سلامت در اشکال مختلف آن توسعه مي يابد وبسياري از مردم توان درمان خود را پيدا نمي کنند .

هم چنين نيروهاي فعال در حيطه سلامت نمي توانند با کار تخصصي خود گليمشان را از سختي هاي فرارو بدرستي بکشند فلذا پزشکان يا نيروهاي درماني زيادي را مي توان يافت که مشغول کار دوم اعم ار ساختمان سازي يا تجارت يا حتي مسافر کشي ! هستند و يا گرايش به اخذ وجوه موسوم به زير ميزي از مراجعين خود دارند. در چنين فضائي است که طبقه بندي تبعيض آميز واحدهاي دولتي وخصوصي نيز شکل مي گيرد وهر کس از پول و توانائي مالي بيشتري برخوردار بود به واحدهاي خصوصي با خدمات بهتر مراجعه مي کند وهر کس چنين تواني نداشت ناچارا از واحدهاي دولتي بهره مند مي شود و درست يا نادرست همه تصور مي کنند که نيروهاي درماني حاذق تر در مراکز خصوصي حضور داشته ونيروهاي ضعيف تر در بخش دولتي مي مانند.‏

‏2-يکي از نکات مهم ديگر در مقوله مورد بحث اين است که بدانيم امروزه در ادبيات تخصصي بين المللي، سلامت فقط به عدم بيماري جسمي اطلاق نمي شود بلکه سلامت را به معناي عدم بيماري روحي ،رواني، جسمي و برخورداري از وضعيت مناسب زيستي در اجتماع يا بهزيستن اجتماعي مي دانند.در اين چارچوب است که سازوکارهاي تصميم گير در کشورها بايد براي تامين وجوه مختلف سلامت برنامه ريزي واقدام کنند.چند سالي است که در عرصه سازمان بهداشت جهاني حتي عنصر بهداشت معنوي وروحاني نيز بر تامين سلامت افزوده شده است. با چنين گستره وسيعي است که در مي يابيم سرمايه گذاري واقدام شايسته در حيطه سلامت شهروندان چقدر پيچيده است وبايد همه مراجع ذيربط در اين خصوص تدابير شايسته اتخاذکنند.

‏3-در موازين حقوقي، تاکيد شده که عليرغم تدابير عمومي حکومت ها در جهت تامين سلامت عموم شهروندان، لازم است براي اقشار آسيب پذير برنامه هاي حمايتي خاصي معمول گردد تا هيچگاه اين گروه از شهروندان در معرض خطرات مختلف قرار نگيرند.بايد بررسي کرد که در نظام سلامت کشور ما چه تدابيري در اين خصوص تعبيه شده است.همين ديروزبه نقل از رئيس سابق مجتمع درماني امام خميني تهران اعلام شدکه خلا سازمان حامي بيماران بي خانمان پس از درمان در کشور محسوس است .هم چنين به نقل از رئيس بخش کودکان بيمارستان وليعصر اعلام شد که بيمارستان امام خميني تنها مرجع درماني پذيرش بيماران بي بضاعت است. همين دو اعلام نظر از سوي دو مسئول حوزه درمان کافي است که قضاوت کنيم آيا براي اقشار آسيب پذير تدابير شايسته اي اتخاذ کرده ايم يا اين همه افراد آسيب پذير را به حال خود رها نموده ايم ولابد نيز توقع داريم که در چنين وضعيتي، موارد تکان دهنده اي بروز نيابد وحيثيت نه تنها بخش بهداشت ودرمان بلکه کليت کشور را مخدوش نسازد.‏

‏4- در همه کشورهاي توسعه يافته بخش هاي بيمه اي بنحو فراگير نگراني هاي حوزه سلامت شهروندان را مرتفع مي سازند. هم چنين تشکلهاي مردم نهاد بسياري در اين حوزه فعالند که بر فعاليت نهادهاي بهداشتي ودرماني حاکميتي نظارت مستمر داشته وهم چنين به اَشکال مختلف به آنها کمک مي دهند .کافي است همين دو مورد را بررسي کنيم که ما در اين خصوص چه کرده ايم وچرا در اين دو مقوله هنوز مشکلات زيادي موجود است. چه مراجعي در اين خصوص بايد بستر سازي کنند وموانع را رفع نمايند؟چه مراجعي بايد در اين مقوله پاسخ دهند که چرا سواي مشکلات متعدد ديگر ،در همين دو حوزه ياد شده هنوز وضع خوبي نداريم؟

سخن آخر:‏
يکي از مهم ترين عبرتهاي رويداد هاي اخير در خصوص چند بيمار رها شده در کشورمان اين است که از خواب بيدار شويم ونارسائي هاي ساختاري متعدد در حوزه سلامت در کشورمان را مورد توجه جدي قرار دهيم وبراي رفع آنها سرمايه گذاري لازم بنمائيم. در قضيه اخير، نقش رسانه ها نيز بخوبي ديده شد .اين رسانه ها بودند که با هر انگيزه اي، نه تنها مسئولين بهداشت ودرمان کشور بلکه بسياري از مسئولين ديگر از جمله دستگاه قضائي ويا نمايندگان مجلس را در معرض پاسخگوئي قرار دادند .

 نبايد تصور کنيم که چون چند رسانه ضد انقلاب در اين خصوص به شرح وبسط پرداختند و در مورد کليت امور سياه نمائي کردند پس براي آينده بايد تمام تمرکزمان بر اين باشد که بيشتر مراقب باشيم تا به قول عامه چنين گاف هائي بروز نيابد ورسانه اي نشود .راه درست اين است که بپذيريم دنياي امروز دنيائي است که کوچکترين غفلت ما يا ديگران مي تواند در سطح جهاني به سرعت نمود يابد.

در اين بستر آنان که سعي مي کنند جلوه هاي زيباتري از بهبود امور مردم خود را عينيت ببخشند وکارآمدي ملموس تري براي رفع نيازهاي جامعه خود ارائه کنند، به طور طبيعي بر امواج رسانه اي نيز سوار مي شوند وخيلي ها رايگان مُبلغ آنان مي شوند وبالعکس، آنان که در اين مسير اشکالات بيشتري را بروز مي دهندو غفلت بيشتري دارند، به طور طبيعي دشمنان ومذمت گويان متعددي از سراسر جهان پيدا مي کنند، سواي آنکه مردم جامعه خودشان از همين رويدادهاي کوچک به قضاوتهاي بزرگتر مي رسند از جمله اينکه مسئولين به فکر هر چه باشند گويا در حيطه رعايت حقوق مردم سهل انگاري يا غفلت ويا خداي ناکرده تقصير دارند. اميد است همه ما به وظائفمان براي بهبود حيطه سلامت به مفهوم عام آن وساير حقوق شهروندان کمک رسانيم وآنان که در امور عامه مسئوليت مي پذيرند به سنگيني مسئوليتهاي خود توجه لازم داشته باشند.‏

دنياي اقتصاد:فرصت‌ها وآسیب‌های ادغام

«فرصت‌ها وآسیب‌های ادغام»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمد مهدی راسخ است كه در آن مي‌خوانيد؛هرچند خبر بااهمیت «مصوبه دولت برای ادغام وزارت بازرگانی و صنایع و معادن» در هیاهوی سیاسی و کشمکش‌های بین‌‌المللی به خوبی برجسته نشد، اما نباید از جسارت دولت برای تحقق این سیاست مهم، غافل شد.

سابقه بحث در مورد ادغام دو وزارتخانه بازرگانی و صنایع، همچون اصلاح نظام یارانه، به دو دهه پیش یعنی زمانی که جنگ خاتمه یافت و ضرورت اتخاذ سیاست درهای باز تجاری و توجه به تولید صادرات محور، احساس شد، برمی‌گردد. دولت وقت با توجه به این ضرورت که باید تصدی‌ها را کم کند و در عین حال سیاست توسعه صادرات را در پیش گیرد، در فکر ادغام دو وزارتخانه بود، اما به همان دلیل که در اصلاح نظام یارانه موفق نبود، در ایده ادغام هم موفق عمل نکرد.

پس از آن، ایده ادغام از یک تصمیم درون دولت به اسناد بالا دستی نظام و برنامه سوم توسعه راه یافت و متصدیان تهیه و تدوین این برنامه با هدف ایجاد زمینه برای استقرار «نگاه برون‌نگر» و «توسعه صنعتی»، پیشنهاد ادغام دو وزارتخانه صنایع و معادن و فلزات را در وزارت بازرگانی مطرح کردند. با این حال دولت وقت ترجیح داد وزارت معادن و فلزات را در وزارت صنایع ادغام کند و از ادغام وزارتخانه جدید (صنایع و معادن) با وزارت بازرگانی صرف‌نظر کرد.

پس از آن، سیاستگذاران و برنامه نویسان، ایده ادغام را در مفاد برنامه چهارم توسعه گنجاندند؛ به گونه‌ای که ماده 139 قانون برنامه چهارم توسعه، بر ضرورت کارآمدی فعالیت‌ها به وسیله ادغام و انحلال دستگاه‌های غیرضروری تاکید کرده بود، اما در نهایت این الزامات هم نادیده گرفته شد.

پیام اصلی این نوشته، نبش قبر ناکامی‌های گذشته نیست؛ بنابراین بی‌آنکه به دلایل اجرایی نشدن این ایده بپردازیم، به اهمیت موضوع ادغام و موانع پیش روی آن می‌پردازیم.

ادغام دو وزارتخانه صنایع و بازرگانی پیش از آنکه ایده‌ای خوب محسوب شود، یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است و یکی از مصادیق بارز تعویق پرهزینه اصلاحات اقتصادی در کشور محسوب می‌شود. معمولا دولت‌ها از اجرای اصلاحات اقتصادی به دلایل پرهزینه بودن آن طفره می‌روند و زمانی تن به تغییر می‌دهند که وضعیت نگران‌کننده می‌شود. در مورد اصلاح نظام یارانه، جسارت خاصی وجود داشت و در مورد ادغام دو وزارتخانه صنایع و بازرگانی هم‌چنین جسارتی لازم است.

بررسی ساختار اداری کشور‌ها نشان می‌دهد که ایران جزو معدود کشورهایی است که دو وزارتخانه بازرگانی و صنایع را جدا از هم در چارت اداری خود دارد و این در حالی است که موج ادغام این دو وزارتخانه حداقل از 50 سال پیش آغاز شد و در حال حاضر کمتر کشوری را می‌بینیم که چنین ساختاری داشته باشد.

جدا بودن دو وزارتخانه به فعالان اقتصادی این پیام را می‌دهد که میان بخش بازرگانی و صنعت، فاصله وجود دارد؛ یعنی ما بازرگانی را جدا از صنعت می‌دانیم و در عین حال این دو وزارتخانه به دلیل ماهیت خاصی که دارند، همواره در تقابل با یکدیگر بوده‌اند تا تعامل. درحالی که صنعت و تجارت دو بخش در هم تنیده و دو بازوی به هم پیوسته‌اند که ضرورت دارد هم گام وهم سو باشند و از یک مرکز فرماندهی و کنترل شوند. اگر می‌خواهیم به توسعه صنعتی دست یابیم و رشد اقتصادی قابل قبولی داشته باشیم، باید در راستای توسعه تجارت و توسعه فضای کسب‌و‌‌کار گام برداریم و واقعیت این است که حرکت در این مسیر با وجود ساختار اداری نامناسبی که هر دو وزارتخانه بازرگانی و صنایع دارند، امکان‌پذیر نیست.

ادغام این دو وزارتخانه نه فقط نیاز به جسارت در اتخاذ تصمیمی اداری که نیاز به تغییر نگرشی اساسی در حوزه اقتصاد دارد. سال‌های طولانی است که اقتصاد ایران بی‌آنکه خط و مشی خاصی داشته باشد، به عرصه‌ای برای آزمایش دیدگاه‌های مختلف تبدیل شده است. ظرف سه دهه گذشته انواع دیدگاه‌ها، از سوسیالیستی تا کینزینی در اقتصاد ایران پیاده شده، اما به محض روی کار آمدن دولتی دیگر، کل سیاست‌ها تغییر جهت اساسی پیدا کرده و طرحی نو در انداخته شده است.

کلید اصلاحات اساسی در اقتصاد ایران توسط مقام معظم رهبری با ابلاغ سیاست‌های اصل 44 و تاکید بر لزوم کوچک سازی دولت زده شد که ایشان، سال گذشته هم با توصیه به «تولید صادرات محور»، «مدیریت واردات» و «توسعه صادرات» و در نهایت با نامگذاری امسال به عنوان سال «جهاد اقتصادی»، خط سیر اصلی این تغییرات را ترسیم کردند. اما اکنون به این پرسش مهم می‌رسیم که پیش‌زمینه این ادغام چیست و تکلیف وزارتخانه جدید برای تامین منافع همزمان بازرگانان و صنعتگران و از همه مهم‌تر، مصرف‌کنندگان چیست؟

در پاسخ باید گفت: اکنون سه وظیفه مهم پیش روی دولت قرار دارد:
نخست: کاهش تصدیگری دولت (براساس بند ج سیاست‌های اصل 44 قانون اساسی) و تقویت آزادسازی در بخش صنعت و بازرگانی. (براساس بند الف سیاست‌های اصل 44)

دوم: ایجاد شرایط و پیش‌زمینه‌های لازم برای اجرایی کردن ایده ادغام.
سوم: تقویت دیدگاه برون نگر در حوزه تولید و تجارت خارجی و بسیج همه امکانات برای بالا بردن توان تولید صادراتی کشور.

به این ترتیب برای تحقق این امر، توصیه این است که هر دو وزارتخانه در اجرای سیاست‌های کلی اصل 44 قانون اساسی با واگذاری شرکت‌های باقی مانده به بخش خصوصی؛ گامی جدی در کاهش تصدیگری دولت بردارند. وجود تعداد زیادی بنگاه اقتصادی خصوصا در بخش صنعت و معدن در تصدی دولت مهم‌ترین مانع پیش روی این اقدام اساسی؛ یعنی ادغام وزارت بازرگانی و صنایع و معادن است. کلام آخر اینکه در این ادغام نباید حوزه معدن که از مزیت بالا در اقتصاد ایران برخوردار است در حاشیه قرار گیرد و بايد در ساختار جدید به این بخش مهم اقتصاد کشور توجه ویژه صورت گیرد.


ارسال به دوستان
وبگردی