۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۶۶۰۱۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۲ - ۲۸-۰۲-۱۳۹۰
کد ۱۶۶۰۱۱
انتشار: ۰۹:۴۲ - ۲۸-۰۲-۱۳۹۰

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان:ببخشيد ! اينجا كجاست؟!

«ببخشيد ! اينجا كجاست؟!»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛خدا رحمت كند «مشهدي عبدالله» را. در ميدان خراسان گاراژدار بود و اتوبوس ها و كاميون ها از گاراژش بار و مسافر مي گرفتند. او را در نوجواني ديده بودم، هنگامي كه پيرمردي تقريبا از كار افتاده بود. داستاني كه نقل مي كنم را از مرحوم پدرم شنيده ام كه با مشهدي عبدالله رفيق مسجد و هيئت بود.

آن روزها برخي از اتوبوس ها كه قصد مسافرت به مشهد مقدس را داشتند به علت خرابي جاده ها و طولاني بودن راه يكي از افرادي كه با راه و جاده آشنا بودند، به عنوان بلد-راهنما- با خود مي بردند. مشهدي عبدالله از جمله اين بلدها بود كه گاهي اوقات همراه رانندگان نابلد اتوبوس ها به مشهد مي رفت تا به قول خودش، هم به پابوس امام رضا عليه السلام رفته باشد و هم به زوار آقا خدمتي كرده باشد. آن روز، نزديك غروب آفتاب بود كه اتوبوس با سلام و صلوات راهي مشهد شد.

در حالي كه مشهدي عبدالله را هم به عنوان بلد همراه خود داشت. نيمه هاي شب بود كه اتوبوس به ميدان يك شهر رسيد و راننده مشهدي عبدالله را كه روي صندلي عقب اتوبوس به خواب عميقي رفته بود، بيدار كرد. مشهدي عبدالله نگاهي به ميدان انداخت و گفت اينجا گرمسار است و بعد از نشان دادن مسير بعدي دوباره به عقب اتوبوس رفت و خوابيد. چند ساعت بعد، هوا گرگ وميش شده بود كه اتوبوس به ميدان بعدي رسيد.

اين ميدان، برخلاف ميدان گرمسار، خالي از رفت و آمد نبود. راننده پياده شد و از رهگذري پرسيد؛ اينجا كجاست؟ و جواب شنيد؛ ميدان خراسان! با تعجب پرسيد كدام ميدان خراسان؟ و رهگذر گفت: مگر چند تا ميدان خراسان داريم؟!... ميدان خراسان تهران! ايندفعه مشهدي عبدالله را كه هنوز خواب بود، با ملامت بيدار كردند ولي ديگر كار از كار گذشته بود و راننده زير لب غرغر مي كرد؛ بعد از اون همه دنده صدمن يك غاز كه عوض كرديم تازه رسيديم به جاي اولمون! معلوم نيست بوق مي زديم يا بخيه به آبدوغ؟!

و اين حكايت دشمنان بيروني است كه طي چند هفته اخير با همه توان در شيپور جدايي راه رئيس جمهور از ملت دميدند و بعد از آنهمه كه در بستر اين توهم دست افشاندند و پاي كوبيدند، با سخنان يكشنبه شب آقاي احمدي نژاد، خود را در نقطه آغاز ديدند و امروزه به عصبانيت ابرو درهم كشيده و انگشت پشيماني به دندان گرفته اند.

خانه نشيني 11 روزه رئيس جمهور اگرچه رخدادي تلخ و ناگوار و از آقاي احمدي نژاد، دور از انتظار بود ولي اين ماجراي تلخ كه به شيريني انجاميد، بي دستاورد نبود و درس ها و عبرت هايي نيز به دنبال داشت. از جمله؛
1- بعد از صدور حكم قانوني رهبرمعظم انقلاب و تدبير حكيمانه ايشان مبني بر ابقاي وزير عزل شده اطلاعات و آغاز خانه نشيني 11 روزه آقاي احمدي نژاد، دشمنان بيروني براي بهره گيري از شرايط پيش آمده كمترين فرصتي را از دست ندادند چرا كه آنها از يكسو شكست سنگين و پرهزينه فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 را تجربه كرده بودند و از سوي ديگر با خيزش هاي اسلامي منطقه و سقوط ديكتاتورهاي دست نشانده خود روبرو بودند و از آنجا كه انقلاب هاي اسلامي در خاورميانه و شمال آفريقا را الگو گرفته از انقلاب اسلامي ايران ارزيابي مي كردند - كه ارزيابي دقيق و غيرقابل ترديدي بود- به طور طبيعي، رخداد مورد اشاره را فرصت مناسبي براي مخدوش كردن اين الگو در نگاه ملت هاي مسلمان منطقه تلقي مي كردند. از اين روي با همه توان براي صيد «ماهي مطلوب» از آب - به زعم خود- گل آلود، به ميدان آمدند تا از «باد»ي كه به دست جريان انحرافي- مستقيم يا غير مستقيم- كاشته بودند، توفان درو كنند. رسانه هاي آمريكايي، اروپايي، اسرائيلي و تقريباً تمامي رسانه هاي دولتي منطقه در اقدامي هماهنگ، ابتدا كوشيدند خطاي احمدي نژاد را - كه بعدها شاهد اصلاح آن بوديم- يك «خط» تلقي كنند و سپس اين خط فرضي را نشانه «حاكميت دوگانه»! و حاكميت دوگانه را نتيجه قطعي و اجتناب ناپذير آميختگي دين و سياست معرفي كنند. روزنامه آمريكايي واشنگتن پست با ارائه اين تابلو به ملت هاي مسلمان منطقه توصيه مي كرد كه در حاكميت هاي آينده و مورد نظر خود، اسلام را از حوزه روابط خصوصي انسان و خدا به ميدان سياست نكشانند! شبكه تلويزيوني عرب زبان بي بي سي كه تا چند روز قبل- و شايد چند ساعت قبل- آقاي احمدي نژاد و دولت او را در عرصه بين المللي «نامطلوب»! و «زحمت آفرين»! معرفي مي كرد، با ذوق زدگي درباره تقابل وي با حكم رهبر انقلاب! داد سخن مي داد و اين -به زعم خود- ايستادگي را مي ستود! شبكه تلويزيوني «العربيه» عربستان كه به علت همخواني با صهيونيست ها به «العبريه» شهرت دارد، به طور تلويحي اعتراف مي كرد تاكنون درباره آقاي احمدي نژاد قضاوت درستي نداشته است! و فهرست توهم پراكني رسانه هاي بيگانه در اين باره مثنوي هفتاد من كاغذ است.

و اما، در حالي كه ذوق زدگي دشمنان بيروني- و يا تظاهر آنها به ذوق زدگي- به اوج رسيده بود، رئيس جمهور محترم كشورمان همانگونه كه از ايشان انتظار مي رفت و قابل پيش بيني بود با حضور خويش در هيئت دولت و از سرگيري فعاليت و خدمات خود، خواب خوش آنان را به كابوس تبديل كرد و يكشنبه شب در برنامه زنده شبكه دوم سيما آخرين ميخ را هم بر تابوت توهم دشمنان بيروني و دنباله هاي داخلي آنها كوبيد. تاكيد رئيس جمهور بر اين كه «سرباز ولايت فقيه است» و پيروي بي چون و چرا از ولي فقيه را وظيفه ديني و تكليف قانوني خود مي داند و... نشان داد كه ايشان اگرچه مرتكب خطا شده است ولي اين «خطا» نشانه اي از «خط» ندارد كه نابخشودني باشد... و در پايان اين ماجرا، قيافه به هم ريخته و ابروهاي باعصبانيت درهم كشيده دشمنان به همان اندازه ديدني است كه چهره گشاده و به رضايت نشسته دوستان واقعي آقاي احمدي نژاد.

چند ساعت پيش سايت گويانيوز كه آشكارا به سازمان «سيا» وابسته است و حتي آگهي استخدام اين سازمان را روي خروجي خود مي گذارد، با اشاره به اظهارات يكشنبه شب آقاي رئيس جمهور نوشت: بايد تحليل هاي چند هفته اخير خود درباره احمدي نژاد را به جاي «دركوزه»، سر كوچه بگذاريم تا سازمان هاي بازيافت زباله، آن را به خمير تبديل كنند!

2- و اما، عكس العمل مردم نسبت به ماجراي ياد شده از موهبت بزرگي حكايت مي كند كه خداي مهربان در دل و جان ملت ايران به وديعه نهاده است. توده هاي عظيم مردم كه حماسه 9 دي و 22 بهمن فقط يكي از نمونه هاي وفاداري آنان به اسلام و انقلاب و حضرت آقا بود و با همين نگاه نيز، رئيس جمهور محترم را برگزيده بودند، پس از شنيدن ماجرا، ابتدا، آنچه شنيده بودند را باورنكردني ارزيابي كردند و پس از آن كه اخبار و گزارش هاي بعدي درباره خانه نشيني آقاي احمدي نژاد را شنيدند، انگشت حيرت به دندان گزيدند و بدون كمترين ترديدي اقدام رئيس جمهور منتخب خود را بيرون از بستر تعريف شده و پذيرفتني نظام تلقي كردند ولي از آنجا كه اين حركت را با شخصيت شناخته شده ايشان همخوان نمي دانستند، در انتظار بازگشت رئيس جمهور از خطايي كه مرتكب شده بود به انتظار نشستند و صد البته به لطف خداي مهربان انتظار آنان به درازا نكشيد و آب رفته به جوي بازگشت.

همان روزها كه بوق هاي تبليغاتي دشمنان، گوش فلك را كر كرده بود، نگارنده در يكي از اجتماعات دانشجويي شركت داشتم و با اين پرسش مكرر روبرو شدم؛ كه چرا چنين شد؟ و اين دلشوره كه «دشمن شاد»! شده ايم و زبان كينه توزان به طعنه دراز شده است! پاسخ اين بود كه؛ نه فقط دشمن شاد نشده ايد، بلكه، بصيرت شما، آتش خشم و كينه دشمنان را از هميشه تيزتر كرده است. چرا؟! پاسخ روشن تر از آن بود كه نيازي به شرح و تفصيل پيچ در پيچ داشته باشد. مردم از عقبه قبيله گرايي! و شخصيت پرستي! نيز به سلامت عبور كرده بودند. عقبه اي كه بسياري در شيب تند آن لغزيده و فرو غلتيده اند. مردم به احمدي نژاد پيرو ولي فقيه رأي داده اند و خدمات فراوان و مثال زدني و در پاره اي از موارد بي نظير او را ارج نهاده و در حمايت از وي كمترين كوتاهي روا نداشته اند. حمايتي اينگونه گسترده و صادقانه نبايد به آساني برداشته شود.

اما، بلافاصله پس از آن كه احساس مي كنند رئيس جمهور مردمي و محبوبشان هرچند ناخواسته و به خطا، از بستر اصلي فاصله گرفته است، به جاي آن كه، آنها نيز به خطا، از بستر اصلي فاصله بگيرند، با هوشمندي توقف مي كنند و آدرسي را كه در دست دارند با مسيري كه رئيس جمهور در پيش گرفته است به مقايسه مي نشينند و با نگراني و دلشوره بازگشت وي به بستر اصلي را انتظار مي كشند. اين بصيرت عميق و نگاه الهي ملت است كه از نخستين روزهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تا به امروز و انشاءالله از امروز تا هميشه تاريخ، دشمنان را به خشم آورده و مي آورد.

به قول آقا، كسي كه نقشه راه را در دست دارد به بيراهه نمي رود و مردم نشان دادند كه نقشه راه را در اختيار دارند و مسير را خوش به نشان مي روند. و رئيس جمهور نيز كه برخاسته از همين مردم است، و انتظار مي رفت اينگونه باشد، نشان داد كه اينگونه است. در همان نشست دانشجويي يكي از برادران پرسيد؛ اگر خداي نخواسته، آقاي احمدي نژاد به قهر خود ادامه دهد، تكليف آنهمه حمايتي كه از وي داشتيم چه مي شود؟ و پاسخ شنيد كه اگر از خدمات او حمايت نمي كرديد جاي سؤال بود!... و امروز شاهد خرسندي همان ها هستيم كه ديروز دلشوره داشتند و نگران بودند.

جمهوري اسلامي:الازهر، در آرزوي تولدي دوباره

«الازهر، در آرزوي تولدي دوباره»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛اتحاديه‌ علماي آزاده الازهر، با صدور بيانيه‌اي پرنكته، مطالبات اوليه براي استقلال و اصلاحات بنيادي در الازهر را اعلام و آنرا رسماً تسليم شوراي عالي نظامي مصر كرد. بيانيه 7 ماده‌اي علماي الازهر، خواستار احياي هيبت و جايگاه تاريخ "الازهر" به عنوان يكي از بزرگترين موسسات ديني جهان اسلام شده است. پيمودن راههاي استقلال الازهر از سلطه دولت مصر، سازمان‌ها و احزاب و بازگرداندن شرايط به وضعيت سابق ازجمله احياي جايگاه "هيئت‌ علماي بزرگ الازهر" به عنوان مديريت اين دانشگاه، به طور جدي مطرح گرديده است. بيانيه‌ تصريح مي‌كند كه لازم است "شيخ الازهر" براي مدت معيني به صورت آزاد و نه انتصابي، توسط "هيئت علماي بزرگ" انتخاب شود و كانديداها و در نتيجه فرد برگزيده از اشراف قضائي كامل برخوردار باشند.

بيانيه همچنين خواستار استرداد موقوفات الازهر به اين دانشگاه شده و تصريح دارد كه بايد باب وقف براي الازهر مجدداً باز شود تا منابع مالي مورد نياز تأمين گردد. علاوه بر اين، الازهر خواستار در اختيارگرفتن وزارت اوقاف و دارالفتوي نيز هست.
بامروري براين فهرست و مفاد هفت‌گانه، بهتر مي‌توان دريافت كه اتحاديه‌ علماي آزاده در اين فرصت محدود پس از سقوط رژيم حسني مبارك به جمع‌بندي روشني رسيده و دريافته‌اند كه قصور و ترديد الازهر در جريان قيام اخير، در مورد پيوستن به صفوف مردم، يك موضوع ساده و قابل اغماض نيست و نبايد تكرار شود و مهمتر آنكه چنين پديده‌اي ريشه در ساختار معيوب و نامتجانس الازهر دارد كه آنرا به يك بخش از ساختار قدرت و حاكميت مبدل كرده است.

نه تنها از علماي الازهر بلكه حتي از شيخ الازهر نيز انتظار مي‌رفت در روزهاي آتش و خون در كنار مردم قرار گيرند و با احكام و فتاواي خود، دوره مبارزه را كوتاه و راه پيروزي را هموار سازند. اگرچه برخي از علماي الازهر حساب خود را از شيخ الازهر و حكومت منحوس مبارك جدا كردند ولي اين، انتظار وي بود كه از مجموعه الازهر مي‌رفت. متأسفانه رژيم كمپ‌ديويدي مبارك از وجود و نقش الازهر در بسياري از مقاطع تاريخ معاصر، سوءاستفاده كرد و از آن به عنوان چماقي عليه مردم سلحشور مصر، بهره‌هاي فراوان برد.

ركن اصلي خواسته‌هاي علماي آزاده الازهر، در كسب "استقلال" اين نهاد روحاني مصر خلاصه مي‌شود و تأكيدات بعدي، در واقع شاخه‌هاي فرعي و جانبي در جهت تحقق، تثبيت و بالندگي همين استقلال تلقي مي‌شوند. اگر "الازهر" بتواند استقلال راي و استقلال عمل خود را به دست آورد و آنرا حفظ نمايد، خدمت بزرگي به استقلال مصر و صيانت از اقتدار و بالندگي دنياي عرب كرده است.

تصادفي نبود كه "طنطاوي" را تعمداً در فضائي قراردادند كه با رئيس جنايتكار رژيم صهيونيستي، دست بدهد و به او لبخند بزند. اين اقدام خائنانه براي از بين‌بردن قبح همكاري با صهيونيستها صورت گرفت و صدالبته اگر طنطاوي براي حقوق پايان ماه خود و براي حفظ جايگاه خود نيازي به اطاعت از رژيم منفور مبارك نداشت، مرتكب اين خيانت آشكار نمي‌شد. البته شايد كساني بگويند اين پديده، ريشه در نفسانيات و بي‌ارادگي طنطاوي دارد وگرنه در عين بهره‌وري از چنين جايگاهي مي‌توانست با "شيمون پرز" رئيس رژيم صهيونيستي ديدار نكند. اگرچه اساس اين استدلال صحيح است ولي استقلال مالي حوزه‌ها و مراجع شيعه، يكي از جدي‌ترين اركان و دلايل بنيادي براي حفظ استقلال راي و استقلال عمل روحانيت و زعامت شيعه محسوب مي‌شود و آنها در طول تاريخ عموماً تلاش كرده‌اند از گرايش به دنباله‌روي از دولت‌ها و تبديل‌شدن به "وعاظ السلاطين" بپرهيزند.

قيام پرشكوه ملت مصر، فرصتي طلائي براي احياي نقش و جايگاه مورد انتظار از "الازهر" را به وجود آورده است. طبعاً از چنين ديدگاهي بايد از تصميم و اراده "اتحاديه علماي آزاده الازهر" استقبال نمود و آنرا به فال نيك گرفت. اين، شروع خوبي براي الازهر محسوب مي‌شود كه پرچمداران نهضت استقلال الازهر براي حفظ و تضمين بقاي روحيه استقلال‌طلبي الازهر، به فكر چاره‌جوئي افتاده‌اند. در طول ماههاي اخير، به موازات اقدامات مردمي و ارائه پيشنهادات فرهيختگان و انديشمندان مصري براي بهبود چهره حكومت در مصر وايجاد مقبوليت مردمي براي آن، راهكارهاي روشني هم براي پايان‌دادن به وضعيت اسفبار كنوني الازهر و احياي اعتبار از دست رفته‌اش مطرح نموده‌اند كه اساس آن بر نفي دولتي‌بودن الازهر و كسب استقلال آن استوار است.

آنچه مطرح شده، قطعا‌ً پيشنهادات اوليه است كه مي‌تواند با تكيه بر "خرد جمعي" و كسب نظر از انديشمندان مستقل و بي‌غرض، تكميل شود و تكامل يابد. اما تا همين مرحله نيز مي‌توان مطمئن بود كه الازهر در يك حركت خودجوش در آرزوي دوباره است كه جايگاه و پايگاه مردمي خود را نزد ملت بزرگ مصر و ساير ملت‌هاي مسلمان احيا كند و عزت و اقتدار خود را بازيابد. قطعاً در آنصورت هم باز مردم مسلمان مصر و ساير كشورها با شاخص‌هاي اصلي، وضعيت الازهر را سنجيده و مقايسه مي‌كنند كه آيا الازهر در مسير حق حركت مي‌كند يا باز هم فقط شعار مي‌دهد؟  

رسالت:ظهور خاورميانه اسلامي

«ظهور خاورميانه اسلامي»عنوان سرمقاله‌‌ي روزنامه‌ي رسالت است كه در آن مي‌خوانيد؛حدود 15 ماه قبل،زماني که "زبيگنيو برژينسکي "در يک برنامه تلويزيوني  مقابل "کريستين امانپور"مجري شبکه CNN نشست،نتوانست نارضايتي خود را از اوباما و سياست خارجي آمريکا پنهان کند.بغض هاي فروخورده برژينسکي  در قالب همين چند جمله تبلور پيدا کرد.

" دستور كار سياست خارجي باراك اوباما به بن بست رسيده و وي بايد ريسك كند و رهبري موثر جهاني را در دست گيرد. ..برژينسكي اظهار داشت: من احساس مي‌كنم به خاطرمشكلات داخلي، باراك اوباما از رمق افتاده است ....در سطح خاورميانه ، مناقشات اسرائيل و فلسطين باعث افزايش دشمنان آمريكا شده است. "

برژينسکي زماني اين سخنان را بر زبان راند که زين العابدين بن علي بدون کوچکترين دغدغه اي بر تخت سلطنت نشسته بود، حسني مبارک نيز در حال دوختن رداي رياست جمهوري براي فرزندش جمال بود،مزدوران علي عبدالله صالح  در خون حوثي ها شنا مي‌کردند،سران آل سعود در حال تنظيم ملاقاتهاي پشت پرده منظم خود با سران موساد بودند و ملک عبدالله دوم نيز با در آوردن اداي پدرش ملک حسين براي اوباما موجبات انبساط خاطر پرزيدنت 46 ساله آمريکا را فراهم مي کرد!

به راستي چه کسي تصور مي کرد که تنها در عرض چند ماه  قيام ملتهاي منطقه حتي کهنه کار ترين استراتژيستهاي  ايالات متحده مانند برِژينسکي و کيسينجر را بر سر جايشان ميخکوب کند؟چرا امروز کسي در دستگاه سياست خارجي آمريکا از رابطه ميان "خاورميانه ديروز"،"خاورميانه امروز"و"خاورميانه فردا"سخني به ميان نمي آورد؟واقعيت امر اين است که واشنگتن با چند پديده موازي و همزمان مواجه شده است که نه تنها تصوير خاورميانه ديروز را در اذهان مقامات آمريکايي متلاشي مي‌کند،بلکه جرات ترسيم تصوير واقعي "خاورميانه امروز"و متعاقبا قدرت پيش بيني مختصات "خاورميانه فردا" را از غرب مي گيرد.

1-نخستين پديده مطالبات انقلابي ملتهاي منطقه است.غرب امروز با ملتهايي روبه روست که صرفا به حداقلي ترين لايه آرماني يک انقلاب،يعني "سقوط ديکتاتور"فکر نمي کنند و تا دستيابي به دروني ترين و عميق ترين خواسته هاي خود،يعني گذار به نظام آرماني،مستقل ،متاثر از ارزشهاي اسلامي و پايبند به حذف "صهيونيسم " و مصاديق و نمادهاي آن از قاموس سياست خارجي خود  در ميدان هستند.شاه کليد طلايي شکافت اين مسئله قيام ملت يمن است.ملتي که با وجود  مشاهده تمکين گروههاي سياسي مخالف علي عبدالله صالح نسبت به شوراي همکاري خليج فارس حاضر نمي شود آرمانهاي خودرا کنار بگذارد،دوباره صدها کشته مي دهد و سرانجام با حضور چندين ميليوني  در خيابانهاي صنعا،تعز و عدن پايبندي خود به چارچوبهاي يک قيام هدفمند اسلامي را به رخ غرب مي کشد.

2-واشنگتن نخست در پي حفظ مهره هاي خود در منطقه برآمد اما ديکتاتورها يکي پس از ديگري به خاک غلتيده و مي غلتند!کاخ سفيد پس از ناکامي در حفظ مهره هاي خود  فرمول معامله با انقلابيون را در پيش گرفت،اما با مشتهاي گره کرده ملتهايي روبه رو شد که ميان ديکتاتورهايشان و حاميان غربي آنهاتفکيکي قائل نبوده و نيستند.حال مرحله نهايي يعني تعريف "نظم جديد در خاورميانه"فرا رسيده است .

به راستي اوبامايي که علي رغم صرف هزينه هاي هنگفت و استفاده از نهايت ظرفيتهاي نظامي (از طريق حضور ناتو  در ليبي)و سياسي خود(رايزني هاي مکرر با رياض و اردن)نتوانسته است کوچکترين مانوري در درياي توفاني خاورميانه دهد،چگونه مي خواهد در مرحله اي که کشتي ملتها به سلامت از تنگه وابستگي به تل آويو و واشنگتن عبور کرده است لباس ناخدايي سفيد و آبي رنگ اين کشتي  را بر تن کند!

3-خاورميانه طي دهه هاي اخير آزمايشگاه بزرگ و مخوف بوده که در آن انواع ژنهاي فکري-سياسي به کالبدهاي مختلف حکومتي  ورود پيدا کردند!ملتهاي منطقه در نظم نويني که به دنبال آن هستند ديگر احتياجي  به دنبال  چشم بند موشه دايان،قهقهه هاي انوار سادات ،جزوه هاي سوسياليسم عربي و کمونيسم محلي وآموزه هاي ميشل عفلق  ندارند.نظامهاي قبيله اي،سلطنت مطلقه،پادشاهي موروثي،شبه دموکراسي سلطنتي و ....همه مواردي هستند که ملتهاي منطقه انقضاي رسمي آنها را در ميدان التحرير قاهره و ميدان لوء لوء بحرين اعلام کرده اند.اوباما به عنوان بداقبال ترين رئيس جمهور تاريخ آمريکا ناچار است به همراه بنيامين نتانياهو کليد اين آزمايشگاه را به دست ملتهاي مسلماني دهد که  قصد دارند اسيد نابود کننده صهيونيسم و امپرياليسم نوين را که ديگر مراحل نهايي ساخت خود را طي مي کند ،بر روي اين دو پاشيده و جهاني عاري از ظلم و سلطه را رقم زنند.

4-آنچه ملتهاي مسلمان را در اين لحظات خونين ولي زيبا به يکديگر پيوند مي دهد همان دين مبيني است که نه  تنها فلسفه قيام در برابر ظلم را تبيين مي کند،بلکه مجوز اين قيام را نيز صادر مي کند (1).بيداري فراگير  اسلامي به وجود آمده در ميان ملتهاي مسلمان مصدري الهي دارد .به راستي چگونه ملتهايي که تا چند سال قبل سرنوشت خود را محتوم و قضا و قدر خود را در دست افرادي مانند مبارک ،قذافي و... مي دانستند امروز در برابر گلوله هاي صادراتي غرب به ديکتاتورهاي عربي سينه سپر کرده و نام خود را در تاريخ "خاورميانه اسلامي بيدار"جاودانه مي سازند؟ملتهاي خسته از ديکتاتوريهاي عربي و توطئه هاي غربي ،حول ارزشهاي اسلامي گرد هم آمده اند تا طلسم غرب را براي هميشه در منطقه بشکنند.

بهتر است اوباما اين بار جهت ريشه يابي شکست خود سراغ برژينسکي‌،جيمي کارتر يا کالين پاول نرود چون تحولات اخير منطقه معمايي  نيست که بتوان با عقل رئاليستي يا نگاه ايده آليستي مدنظر استراتژيستهاي غربي آن را تجزيه و تحليل  کرد. ديگر مشخص شده است که  چرا غرب اين روزها نسبت به آنچه در منطقه مي گذرد بهت زده و حيران است ،زيرا حقايق موجود نشان مي دهد که  زمان زيادي تا ظهور خاورميانه اسلامي باقي نمانده است .

پي نوشت‌:
1-خداوند در سوره سبا آيه 46 مي فرمايد: (قل إنما أعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنة إن هو إلا نذير لکم بين يدي عذاب شديد ) 

قدس:ناقوس بيداري وجدانهاي خفته

«ناقوس بيداري وجدانهاي خفته»عنوان سرمقاله روزنامه‌ي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي‌خوانيد؛اعزام دو کشتي کمک رسان براي مردم تحت سرکوب رژيم آل خليفه و آل سعود که حامل کمکهاي بشردوستانه براي مردم بحرين بوده و همراهي 120 نفر از دانشجويان، معلمان و ديگر اقشار از مردم ايران با آن، واکنشهاي متفاوتي را در پي داشته است.

کمک به مردم تحت ستم و بي دفاع، در هر کشوري فارغ از گرايشهاي مذهبي آنان، در وهله نخست، اقدامي انساني شمرده مي شود و همه انسانهاي آزاده جهان در اين زمينه به صرف انسان بودن، موظف به مساعدت در حد وسعشان مي باشند. اين انجام تکليف مرز نيز نمي شناسد. در گذشته، کمک رساني مشابه از سوي اتباع کشورهاي گوناگون جهان براي مردم در بند غزه صورت پذيرفته است که «کشتي مرمره» را با عنايت به قرباني شدن برخي از انسانهاي آزاده، مي توان به عنوان نمونه اي از تلاشهاي انسان دوستانه مطرح نمود.

اين اقدامها در حالي از سوي ملتها صورت مي پذيرد که سازمانهاي بين المللي در قبال انجام وظيفه حقوقي خويش سکوت مرگباري را اتخاذ کرده اند و رفتارهاي حقوقي را متغير تابعي از تصميمهاي نظام سلطه ارزيابي مي کنند. لذا، در غياب اين سازمانهاي مدعي، مردم وارد صحنه مي شوند تا از منظرهمدردي انسانيت، فارغ از مليت و مذهب با اقدامهاي نمادين و محدود، وجدان خفته اين نهادهاي مدعي حقوق بشري را بيدار نموده و ديگر انسانها را به کمک فرا بخوانند. اين اقدام جمعيت ياوران انقلاب اسلامي نيز از اين موضوع مستثنا نيست.

برخي از رسانه هاي فرامنطقه اي همسو با دولتمردان آل خليفه، در واکنش به اين اقدام انسان دوستانه، رفتار مردمي در جمهوري اسلامي را نوعي مداخله عنوان نموده و تلاش مي کنند با اين تحليلهاي ناصواب، نه تنها رفتارهاي ضد انساني شان را مخفي کنند، بلکه با ايجاد يک تبليغات منفي عليه جمهوري اسلامي، به اقدامهاي ضد بشري خود مشروعيت بخشند. «شيخ فواز بن محمد آل خليفه» رئيس هيأت امور اطلاع رساني بحرين در اين خصوص مدعي شد اين اقدام ايران دخالت در امور داخلي بحرين است و کشورش اجازه ورود اين کشتي به آبهاي بحرين را نمي دهد.

در حالي موضوع کمک رساني به مداخله تفسير مي شود که هم اکنون دو کشور عربستان و امارات به بحرين لشکرکشي نموده و در سرکوب مردم در منامه و ديگر شهرها مرتکب جنايتهاي جنگي مي شوند. از سوي ديگر، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي خطاب به اين اظهارهاي غيرمسؤولانه اعلام نمودند اسناد مداخله ايران را به سازمان ملل بدهند، که نه تنها سندي ارائه نکردند، بلکه رسانه هاي غربي نيز در اعترافهاي فراوان اظهارهاي آل خليفه را نپذيرفتند.

برخي تلاش کردند تا در خروجي اخبار و نظريات به اين موضوع دامن بزنند که جمهوري اسلامي با دفاع از شيعيان، مهر تأييد برمداخله مي زند. از ديد دولتمردان و افکار عمومي در ايران، تحولات بحرين يک خيزش شيعه تلقي نمي گردد، بلکه بيداري اسلامي است که مردم را فارغ از نوع مذهب با مخرج مشترک استيفاي حق از نظام ديکتاتور آل خليفه، به صحن خيابانها کشانده است. پر واضح است، حاميان رژيم سرکوبگر اين جزيره تلاش مي کنند تا با شيعه- سني کردن مبارزات عمومي و فراگير مردم بحرين، نه تنها اتهام مداخله ايران را در اذهان موجه جلوه دهند، بلکه حمايتهاي ديگر کشورها از جمله عربستان و امارات را نيز به دست بياورند، به گونه اي که پايگاه خبري راديو آمريکايي «سوا» نيز با اشاره به اين خبر تلاش کرد معترضان بحريني را فقط افرادي شيعه بنامد که ايران در حال کمک رساني به آنان است. از سوي ديگر، نبايد اين واقعيت ناديده گرفته شود که ترکيب غالب جمعيتي در بحرين با شيعيان است، ولي مبارزه قبل از آنکه رنگ و بوي شيعي داشته باشد، متأثر از ايدئولوژي اسلامي است که مسلمانان را در مبارزه عليه يک حاکم وابسته به غرب و صهيونيسم، همچون ديگر کشورهاي اسلامي به صحنه آورده است.

زمامداران اين جزيره کوچک، با ادعاهاي بزرگ و عاري از واقعيت بر اساس اتخاذ مشي رسانه اي و تبليغاتي اربابان نظام سلطه در واکنش، اقدام متقابل را در مورد بخشي از استانهاي جنوبي ايران مطرح کرده اند. اين سخنان مضحک در مورد يک کشور با ثبات و برخوردار از مردم سالاري ديني و همراهي دولت با ملت، همچنين نظام سياسي مبتني بر ولايت فقيه که بر اساس مؤلفه هاي ديني نمونه منحصر به فرد در جهان کنوني ارزيابي مي گردد، خيال باطلي است. پاسداشت ارزشهاي انقلاب در ايران با اين گستردگي با شعارهاي حمايت و بيعت مجدد با ولايت فقيه و ابراز نفرت از نظام سلطه، نمونه منحصر به فردي است که پايايي و پويايي ارزشهاي انقلاب را تضمين نموده است.

در پاسخ به برخي ادعاها مبني بر سنجش توان شوراي همکاري خليج فارس از سوي ايران، بايد اذعان نمود که جمهوري اسلامي نيازي به اين موضوع ندارد، زيرا قبلاً توانمندي اين شورا در قبال تجاوز عراق به کويت در سال 1990 و ورود تانکهاي عراق به عربستان، مورد آزمون قرار گرفته است و کشورهاي عضو با مراجعه به آرشيو ذهنشان، مي توانند اقدامهايشان را در دفاع از کويت ارزيابي کنند.
بنابراين، کاروان همبستگي اقدامي مردمي است که اگر با مخالفت جدي حاکمان اين کشور نيز مواجه شود و امکان کمک رساني به مردم تحت ستم بحرين را پيدا نکند، همين که توانسته در بايکوت خبري در غرب و سکوت مجامع بين المللي وجدانهاي خفته را بيدار نمايد، در نوع خود اقدامي ارزشمند محسوب مي شود.

سياست روز:موسسه استاندارد غير مستقل با نظارت هاي نارسا

«موسسه استاندارد غير مستقل با نظارت هاي نارسا»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز به قلم بيژن كيامنش است كه در ان مي‌خوانيد؛بسياري از كشورهاي درحال توسعه كه هم اكنون در زمره اقتصاد هاي نوظهور قرار گرفته اند ، نخستين گام محكم توسعه اي خود را با بازنگري به يك كانون آغاز كردند ؛ استقلال موسسه استاندارد ...

هر اندازه كه استقلال بانك مركزي به تدوين منطقي تر سياست هاي پولي و بانكي مي انجامد ، استقلال موسسه استاندارد نيز مي تواند بسترهاي كاربردي دانش و فنآوري را در اجزاي كوچك تري كه توليدات صنعتي هستند ، با يكديگر در هم آميزد .
در واقع موسسه استاندارد ، در صورت مستقل بودن و داشتن اقتدار كافي براي انجام نظارت هاي منطقي، فضاي توليدي و صنعتي كشور را به سوي بهره گيري حداكثري از پژوهش هاي علمي و كاربردي ، براي افزايش مرغوبيت محصولات خود به پيش مي برد .

طبيعتا شكل گيري اين رويداد مي تواند تاثيري دوسويه بر جامعه صنعتي و نيز فرهنگ عمومي مصرف كنندگان برجاي بگذارد . به عبارت ديگر جامعه صنعتي كشور باجدي تر گرفتن نظارت موسسه استاندارد ، مي‌كوشند حركت آگاهانه اي را به سوي افزايش پيوسته بهره وري و نيز ارتقاي كيفيت محصولات توليد شده آغاز كنند . فرايندي كه به طور طبيعي به رشد مداوم بخش هاي علمي و پژوهشي نيز منجر مي شود . اما سوي ديگر اين رويداد آن است كه نمايان شدن چنين تحول ملموسي در جامعه ، مي تواند به رشد گسترده فرهنگ استاندارد خواهي مصرف كنندگان نيز منجر شود .

شكل گيري و گسترش چنين فرهنگي كه اساسا با اقتدار و استقلال موسسه استاندارد آغاز مي شود ، نقطه قابل اتكايي براي تداوم مديريت موسسه استاندارد به وجود مي آورد .

اما موسسه استاندارد ايران با آنكه به طور طبيعي مي بايد نظارتي گسترده و مداوم ، بر محصولات صنايع كوچك و بزرگ داخلي داشته باشد اما به دليل قرار گرفتن در زير مجموعه وزارت صنايع ، تا كنون كمتر توانسته است وظايف و مسئوليت هاي اساسي خود را به خوبي انجام دهد .

در حالي كه اگر موسسه استاندارد در سالهاي گذشته ، به درستي اقدام به انجام وظايف قانوني خود مي‌كرد، بنيه علمي و كيفي محصولات در سطحي رشد مي كرد كه اين رشد مداوم مي توانست به توسعه صنعتي و بومي شدن فناوري توليدات گوناگون در كشور بينجامد .

وجود انبوه كالاهاي بي كيفيت و نامرغوب در كشور و حتي وجود انبوه تر كالاهايي كه محصول كارخانه‌هاي بزرگ صنعتي و صاحب نام در كشور هستند ، شايد يكي از مهمترين دلايل كم توجهي موسسه استاندارد به ايفاي نقش ملي و اساسي خود باشد.

اين ماجرا تا به آنجا ادامه يافته است كه در برخي موارد يافتن كالايي با مرغوبيت نسبي نيز دربخشي از بازارتوليدات داخلي با دشواري همراه است . نبود اين دست نظارت ها از سوي موسسه استاندارد باعث شده است كه كيفيت گريزي تاحدودي رويه برخي از صاحبان توليد شود .

در حالي كه به خوبي مي دانيم كه استاندارد گريزي يكي از مهمترين عوامل و دلايل رشد نيافتن صنعت داخلي و كاهش مداوم بهره وري است .

به هر حال با توجه به اينكه هم اكنون در آستانه ادغام دو وزارت خانه بزرگ صنعتي و بازرگاني كشور هستيم به نظر مي رسد كه مجموعه تحولات دو دهه گذشته در حوزه توليدات صنعتي كشور مي طلبد كه متداول شدن بي توجهي به استاندارد و ضابطه هاي جدي آن با جديت بيشتري مورد توجه و آسيب شناسي مسئولان و تصميم گيران قرار گيرد.

زيرا تداوم وضعيت كنوني فعاليت ها و نظارت هاي موسسه استاندارد مي تواند بر بنيه فرهنگ استاندارد‌گرايي صنعت كشور آسيب جدي وارد كند .

در اين صورت بهتر است موسسه استاندارد در جايگاهي مستقل و با اختيارات و مسئوليت هاي لازم قرار بگيرد .تا بيش از اين صنعت و فرهنگ استاندارد گرايي در توليدات و محصولات كشور آسيب نبيند . اتفاقي كه به رشد بسيار كند توسعه صنعتي كشور انجاميده است .

آفرينش:بررسي برون رفت از بن بست هسته‌اي

«بررسي برون رفت از بن بست هسته‌اي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم‌ حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد؛آخرين دور از مذاکرات هسته اي کشورمان با کشورهاي 1+5 به علت عدم توافق بين طرفين به نتيجه اي نرسيد . و غرب تصميم گرفت با اتخاذ تحريم هاي بيشتر ايران را متقاعد به تعليق غني سازي نمايد. امري که با تحمل کشور زير بار فشار تحريم ها همچنان محقق نشده است.سعيد جليلي دبيرامنيت ملي کشورمان در پاسخ به نامه کاترين اشتون مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا از ادامه گفتگوها در حل مسئله هسته اي کشورمان از سوي غرب استقبال کرد.

اما با رويکرد سرد طرف غربي مواجه شد.آنچه باعث عدم به نتيجه رسيدن مذاکرات در مورد برنامه هسته اي ايران گرديده، اصرار طرفين بر خواسته هاي مطلوبشان است. 1+5 تحت فشارهاي آمريکا خواستار زير پا گذاشتن حقوق مسلم ايران در دست يابي به انرژي صلح آميز هسته اي مي باشد. و علت اين امر را عدم اعتماد و شفافيت در برنامه هسته اي ايران عنوان کرده است. از سوي ديگر کشورمان هم با تاکيد برحقوق قانوني خود هرگز متوقف کردن چرخه سوخت را نمي پذيرد. و بار سنگين تحريم ها را به جان مي خرد.

اما اشاره به نکاتي در اين گيرو دار مهم و شايان ذکر است و به نظر مي رسد بايد مورد توجه قرار گيرد. کشورما در حال حاضر با اقتصادي بيماري در حرکت است که باعث کاهش سرعت رشد وتوسعه اقتصادي کشور گرديده است. اما آنچه درد اقتصاد کشور را دوچندان کرده است فشار و بار تحريم هايي است که از سوي غرب برايران تحميل شده است.

آنچه مسلم است حق دست يابي ايران به انرژي صلح آميز هسته اي مي باشد اما تحمل فشار تحريم ها نمي تواند تنها راه برون رفت کشورمان از اين مشکلات باشد.اين امر درستي است که کشورما بعد از انقلاب با تحريم هاي غرب دست و پنجه نرم کرده است اما همواره اميد و پشتوانه ما به فروش نفت بوده است که بار اين تحريم ها را سبک ترکرده است .

اما در حال حاضر با محدوديت هايي که غرب در مبادلات بانکي براي ما ايجاد کرده است باعث خلل و حتي رکود در چرخه فروش نفت گرديده است. همچنين ديگر توليد کنندگان بزرگ و کوچک نفت در حال حاضر با استفاده از تکنولوژي هاي پيشرفته توانسته در امر استحصال نفت بسيار پيشرفت کنند و در آينده اي نه چندان دور گوي سبقت را از ما بربايند. آن موقع است که نقطه اتکاي ما از بين خواهد رفت و ديگر چاره اي جز عقب نشيني از مواضعمان را نخواهيم داشت.

به نظر مي رسد در صورت افزايش فعاليت هاي ديپلماتيک و ايجاد روابط با کشورهاي غربي در جهت اعتمادسازي و روشن سازي مواضع، بتوان از شدت و فشار تحريم ها بکاهيم. با توجه به سير تحولات در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا و سرگرم شدن غرب در معادلات قيام هاي مردمي تا حدي فشارها از برنامه هسته اي ايران کاسته شده است و با توجه به رابطه نزديک جمهوري اسلامي ايران با مردم مسلمان منطقه و روي کارآمدن گروهايي که اکثرا با ايران رابطه اي دوستانه دارند، فرصت مناسبي است تا با يک امتياز قابل توجه وارد رايزني با کشورهاي غرب در جهت افزايش سطح روابط و اعتماد سازي گرديم.

اما متاسفانه ورود دستگاه ديپلماسي کشورمان در تحولات منطقه کافي و مناسب نبوده است. و اين امر باعث هدر رفتن فرصت در جهت ايجاد روابط و اعتمادسازي با کشورهاي غربي مي گردد. يکبارديگر لازم به ذکر است که نه ما و نه ملت ايران خواستار عقب نشيني کشور از مواضع به حق خود نيستند اما در عالم سياست هيچگاه اولين راه حل، آخرين راه حل نيست.

حمايت:سوداي غرب در ليبي

«سوداي غرب در ليبي»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حمايت به قلم قاسم غفوري است كه در آن مي‌خوانيد؛28 بهمن 1389 مردم ليبي براي پايان دادن به 4 دهه حاكميت قذافي قيامي سراسري را آغاز كردند. هر چند كه در هفته‌هاي اول آنها توانستند گامهايي براي اين مهم بردارند اما در اواسط اسفند ماه و با ورود ناتو به صحنه به ادعاي حمايت از مردم ليبي اين روند با چالشهايي مواجه شد.

 بررسي كارنامه ليبي نشان مي‌دهد كه غرب به شدت به دنبال انحراف و مصادره حركت مردمي در چارچوب منافع خويش است. هر چند كه آنها همچنان ادعا دارند كه به خواستار كمك به مردم هستند اما روند تحولات از تحركات چند جانبه آنها براي بلعيدن ليبي مي‌باشند. مجموعه‌اي از سناريوها كه از سياسي كاري و مذاكره ميان قذافي و مخالفان گرفته تا نابودي كامل قذافي و در نهايت تجزيه ليبي پيش مي‌رود.‏

‏ در اين چارچوب غرب بازي دوگانه ديپلماسي در بيرون و كشتار در ليبي را آغاز كرده است. بر اساس اين فرآيند آنها براي بيان چهره‌اي مردمي از خود براي ليبي و جهان مذاكرات گسترده‌اي را با مخالفان قذافي آغاز كرده‌اند بگونه‌اي كه نتيجه آن را در سفرهاي مقامات مخالفان قذافي به انگليس، فرانسه و آمريكا مي‌توان مشاهده كرد. هر كدام از اين كشورها با ديپلماسي مخصوصي خود به دنبال رضايت معارضان به پذيرش طرح‌ها و خواستهاي خود مي‌باشند در حالي كه هدف نهايي پيش خريد معارضان قذافي براي همكاري با آنها در آينده مي‌باشند . ‏

در مرحله ديگر ناتو اقدامات نظامي گسترده‌اي را در ليبي آغاز كرده كه محور آن را طرابلس پايتخت تشكيل مي‌دهد. هر چند كه اين اقدامات مغاير با قطعنامه 1973 شوراي امنيت بر اجراي صرفا منطقه پرواز ممنوع است اما غرب با اين اقدام 2 هدف را اجرايي مي‌كند. از يك سو زمين سوخته‌اي ايجاد مي‌كند كه در آينده براي بازسازي آن هزينه‌هاي سنگيني از هر طرفي كه در ليبي پيروزشود دريافت كند.( منابع نفتي ) و از سوي ديگر با حملات دو جانبه به قذافي و مخالفان همسو ساختن هر دو طرف با طرح‌ها و اهداف خود را پي گيري مي‌كند.‏

‏ در مقطع كنوني كه منافع غرب بيشتر از جانب معارضان تامين مي‌شود آنها محور را بر بمباران مواضع قذافي قرار داده‌اند. البته هدف نهايي آنها تضعيف تمام گروهها است لذا اين روند نيز تغيير كرده و براي برقراري تعادل وزنه را به سمت حمايتهاي آشكار و پنهان از قذافي تغيير خواهند داد. آنها به دنبال تضعيف تمام گروهها هستند لذا از حمايت يك جانبه و كامل از يك طيف - قذافي يا مخالفان- خودداري مي‌كنند .‏

‏ به هر تقدير مي‌توان گفت كه تكاپوي نظامي ديپلماتيك غرب براي مصادره و انحراف قيام مردم ليبي به شدت افزايش يافته در حالي كه در ظاهر ادعاهاي بشر دوستانه را مطرح مي‌كنند اما در نهايت صرفا به دنبال تامين منافع خويش مي‌باشند منافعي كه به قرباني شدن هزاران انسان بي گناه منجر شد.

مردم سالاري:پارادوکس در عملکرد دولت

«پارادوکس در عملکرد دولت»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم مهدي عباسي است كه در آن مي‌خوانيد؛عملکرد  احمدي نژاد در مديريت دولت اش، تقريبا  منحصر به فرد است. چرا که حداقل  در خصوص انتصاب  و عزل وزراي دولت نهم و دهم، نمي توان به مدل والگويي ثابت دست  يافت. در مقاطعي عملکرد وزيري  که از نظر حتي همراهان  دولت منفي است توسط  او تائيد مي شود و اين وزير ادامه کار مي دهد و در مقابل، وزيري که مي تواند نمره  قابل  قبولي بگيرد، به يکباره از مجموعه دولت، کنارگذاشته  مي شود.

همين رفت و آمدهاي زياد در دولت نهم بود که صداي  بسياري از اصولگرايان  را نيز بلند کرد و اگر حکم عزل  صفار هرندي نيز در روزهاي  پاياني  دولت اول  احمدي نژاد  اجرا مي شد،  چه بسا  دولت  نياز به راي اعتماد مجدد  از مجلس به دليل  تغييرات  فراوان پيدا مي کرد.

هر وقت هم انتقادي از دولت به دليل عدم ارائه مدلي براي تغييرات و عزل  و نصب هاي فراوان مي شد، رئيس دولت از اختيارات  قانوني اش سخن به ميان مي آورد و از اينکه دولت، يک تيم فوتبال  است و مربي مي تواند بازيکنانش را تعويض کند. اما هميشه در ذهن افکار عمومي اين سوال مطرح بود که علت اصلي اين تغيير و تحولا ت چيست؟

در کنار اين موضوع، در عملکرد دولت درخصوص انتصابات اش، پارادوکس ديگري نيز مشاهده مي شود. پيش از اين وقتي وزيري در دولت تغيير مي کرد، احمدي نژاد از نهايت فرصت اش براي معرفي وزير جديد استفاده مي کرد و چه بسا کار از کار آن ميزان مي گذشت که حتي در خصوص معرفي وزير اقتصاد در دولت نهم، نياز به حکم حکومتي مقام معظم رهبري شد. اين درحالي است که دولت به يکباره در سال 90 در اقدامي تعجيلي، قانون ادغام وزارتخانه ها را که بايد طي 2 سال انجام دهد، با تفسير خودش عملياتي مي کند، که سبب مي شود تا حاشيه هاي فراواني پديد آيد.

اگر فعلا  از موضوع معطل ماندن وزارتخانه هاي مهم اقتصادي کشور آن هم در سال جهاد اقتصادي بگذريم که خود حديث مفصل مي خواهد، مشخص نيست دولت چرا در امور افراط و تفريط مي کند.

اين در حالي است که دولت مي توانست ابتدا وظايف وزارتخانه هاي جديد را به مجلس ارسال کند و اگر ابهامي در قوانين مي ديد، با برگزاري کار گروه هاي تخصصي با مجلس در جهت رفع آن مي کوشيد و سپس با معرفي وزراي جديد، وزارتخانه هاي مهم کشور را در مرحله گذار به ادغام قرار نمي داد.

اگر چه احمدي نژاد معتقد است امورات وزارتخانه ها عادي است، اما رئيس سازمان بازرسي کل کشور در اولين کنفرانس خبري اش در سال 90، از مناسب نبودن وضعيت وزارتخانه هاي نفت، صنايع و راه سخن به ميان مي آورد.

با اين تفاسير، مهمترين دغدغه اي که دلسوزان کشور با آن روبرو هستند، حسن اداره امور کشور است که در اين خصوص غيرهمسوها با دولت، نقدهاي زيادي به دولتمردان دارند.

ابتكار:ديپلماسي تهران، از مکتب قم تا مکتب ايراني

«ديپلماسي تهران، از مکتب قم تا مکتب ايراني»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم سيد علي محقق است كه در آن مي‌خوانيد؛ارديبهشت امسال نقطه اوج رويارويي دو ديدگاه سياسي با خاستگاه اصولگرايي در نظام جمهوري اسلامي ايران بود. اگرچه اختلاف در شيوه اداره امور اجرايي کشور، رويارويي دروني اصولگرايان و جريان حاکم را علني و رسانه‌اي کرد؛ اما پيشينه و ابعاد اختلافات، گوياي عمق و شکاف بيشتري ميان اين دو تفکر بوده و حتي برخي رويارويي اخير را فاز اول از تقابل دو مکتب ارزيابي مي‌کنند.

همان‌گونه که همواره و در طول سه دهه پس از انقلاب و نيز سوابق مبارزاتي پيش‌ازآن آشکار بوده است، خاستگاه جريان اصولگراي سنتي، به‌عنوان يکي از طرف‌هاي تقابل اخير، ديدگاه فقه پوياي شيعه يا همان «مکتب قم» در مقايسه با مکتب فقه سنتي نجف است. درمقابل، طي چند سال اخير، طيفي از چهره‌هاي همسو و همراه با دولت که بخشي از جريان اصولگرايي محسوب مي‌شوند، در تبيين مکتبي تحت عنوان «مکتب ايراني» کوشيده‌اند. بر همين اساس، حداقل در عرصه رسانه و جامعه، اصطلاح «مکتب ايراني» به عنوان پشتوانه و پس‌زمينه فکري و فرهنگي جريان اخير، پذيرفته شده است.

تقابل دو جريان داخلي اصولگرايان خيلي سريع به اوج رسيد؛ اما در کمتر از سه هفته، آرامش نسبي به اردوگاه برگشت. مصاحبه تلويزيوني آرام و خالي از تيتر رئيس‌جمهور را در شب دوشنبه، بسياري نقطه پايان اين رويارويي تلقي و تفسير کرده‌اند.

با فروکش‌کردن موقتي، يا شايد دائم، گرد و خاک‌هاي ناشي از اين تقابل ناگهاني، فرصتي پيش آمده است تا بتوان از منظر سياست خارجي و ديپلماسي منطقه‌اي، تفاوت‌هاي اين دو رويکرد را بررسي کرد.

نگاهي به مسائل سياست خارجي در سه سال گذشته نشان مي‌دهد که از بدو آغاز به کار دولت دهم، رويکرد دولت در عرصه ديپلماسي خارجي، به‌ويژه در مناسبات تهران با کشورهاي مسلمان منطقه، دچار تغييراتي شد؛ تغييراتي که شواهد بعدي، از همسويي آن با مکتب تازه متولدشده حکايت مي‌کرد. تلاش براي هدايت مستقيم امور اجرايي ديپلماسي کشور از پاستور و نه ساختمان وزارت امورخارجه، واگذاري بسياري از مأموريت‌هاي مهم ديپلماتيک به نمايندگان ويژه رئيس‌جمهور و بروز شائبه فعاليت موازي با وزارت امورخارجه و نهايتاً برکناري جنجالي منوچهر متکي، آخرين بازمانده اصولگرايان سنتي، از کابينه، دست‌به‌دست هم داد تا تغيير رويکرد دولت در عرصه سياست خارجي باورپذير شود. نقطه تلاقي مهم مکتب ايراني و سياست خارجي جديد دولت، اما سفرهاي متراکم نمايندگان ويژه رئيس‌جمهور به کشورهاي مختلف منطقه در پاييز و زمستان سال گذشته بود. سفرهايي که مأموريت اصلي آن‌ها ابلاغ دعوت رسمي رئيس‌جمهور از برخي سران کشورهاي عرب و غيرعرب منطقه، براي شرکت در جشن جهاني نوروز بود.

با جدايي متکي از دولت و سپردن سکان دستگاه ديپلماسي به علي‌اکبرصالحي که چهره‌اي همسوتر با رئيس‌جمهور و پاستور داشت، ناگهان ورق برگشت: مأموريت‌هاي خارجي نمايندگان و مشاوران ويژه کم‌کم حذف شد و وزارت امورخارجه بار ديگر به رأس امور ديپلماتيک کشور بازگشت؛ بازگشتي که به‌طور طبيعي و مطابق با خواست پاستور رويکرد متفاوتي را نيز به دستگاه ديپلماسي ديکته کرد.

دراين‌بين، جابه‌جايي اخير در حوزه سياست خارجي ايران، به طور اتفاقي با تحولات بزرگ خاورميانه هم‌زمان شد. کشورهاي منطقه از تونس و مصر گرفته تا يمن و بحرين را انقلاب‌هاي مردمي فرا گرفت. ديکتاتوري‌ها يکي پس از ديگري متزلزل شدند و بن‌علي و حسني‌مبارک عرصه را به انقلابيون واگذار کردند. اما آل‌خليفه و عبدالله‌صالح و سرهنگ قذافي، همچنان با خشونت و خونريزي از کرسي‌هاي استبدادي خود در بحرين و يمن و ليبي حفاظت مي‌کنند و در کشورهاي ديگر، ازجمله سوريه و اردن نيز اعتراضات با ابعاد کمتري در جريان است.

بروز وضعيت خاص ناشي از قيام‌هاي عربي و علي‌الخصوص تقابل خشونت‌بار حکام بحرين عليه اکثريت شيعه اين کشور و گسيل نيروهاي سپر جزيره توسط عربستان و امارات براي مقابله با مردم، دست‌به‌دست هم داد تا در ايران اعتراض‌هاي گسترده‌اي متوجه همسايگان جنوبي شود. کانون اين اعتراضات اما به‌طور مشخص، مکتب قم بود. بيوت مراجع و علماي شيعه در قم و همچنين بسياري از نهادها و ارگان‌هاي حکومتي، ازجمله مجلس شوراي اسلامي، سپاه‌پاسداران و گروه‌ها و نهادهاي مردمي در تهران، به شيوه‌هاي مختلف به وقايع بحرين اعتراض کردند. کار به جايي رسيد که با تشديد اعتراضات قم و تهران، مناسبات با رياض و ديگر کشورها، رو به تيرگي و وخامت گذاشت.

در اوج ادعاهاي تند اعراب همسايه و بيانيه‌ها و شکوائيه‌هاي تندتر قم و برخي نهادها در پايتخت، وزير امورخارجه مأموريت يافت که به کشورهايي مانند قطر، عمان، امارات و حتي عربستان و کويت سفر کند تا تنش ميان تهران با کشورهاي مسلمان منطقه را فارغ از نوع نظام و حکومت و موقعيت سياسي آن کشورها به حداقل برساند.

چيزي که تا حدودي با رويکرد سياست خارجي مکتب قم و به‌طور مشخص، اصولگرايان سنتي و طيف حاکم بر مجلس شوراي اسلامي زاويه پيدا کرد و در مواقعي، به‌صورت دوگانگي در سياست خارجي تهران خود را نشان داد.

يافتن مصاديق وجود زاويه ميان طرفداران دو مکتب در حوزه ديپلماسي منطقه‌اي چندان دشوار نيست. چندي پيش، درحالي‌که رئيس‌جمهور صراحتاً از دعوت خود از ملک‌عبدالله پادشاه اردن خبر مي‌داد، هيئت‌رئيسه و اکثريتي از مجلس و چهره‌هاي سياسي همسو با واکنش‌هايي بسيار تند از اين سفر احتمالي استقبال کردند. از سوي ديگر، در وضعيتي که وزير امورخارجه دولت پس از سفر به قطر و امارات و عمان و رايزني‌هاي منطقه‌اي از اظهارات پادشاه بحرين براي گفت‌وگو با تهران استقبال کرد، هم‌زمان رئيس‌مجلس در نامه‌اي انتقادي، خواستار برخورد مجالس جهان با خشونت‌ها و خونريزي‌ها در بحرين شد. در وضعيتي که وقايع خونين کشورهاي منطقه و به‌خصوص بحرين، موضوع اول خطبه‌هاي نماز جمعه و اظهارات علما و سخنراني‌هاي مذهبي و حکومتي سراسر کشور است، رئيس‌جمهور هم در مصاحبه تلويزيوني خود درخصوص تحولات منطقه، زيرکانه و با هوشمندي خاص خود، ضمن حمايت از جنبش‌هاي مردمي و محکوم‌کردن خشونت دولت‌ها عليه ملت‌ها، از هيچ کشور خاصي نام نمي‌برد و با بيان کليات، از موضوع رد مي‌شود.

به‌عبارت‌ديگر، اگر مجلس و گروه‌هاي سياسي همسو با اکثريت مجلس را نمايندگان مکتب قم بدانيم، در مکتب قم، حفظ مرز و فاصله‌اي مشخص بين تهران و حکام عرب و اهل سنت منطقه و به‌خصوص حکام وهابي آل‌سعود به‌عنوان رويکردي مشخص مطرح است. اما در رويکرد مکتب ايراني، مي‌توان با تساهل سياسي از برخي اختلافات سنتي و مذهبي در عرصه سياست خارجي، به‌ويژه در مواجهه با کشورهاي مسلمان منطقه، چشم پوشيد.

چندصدايي و دوگانگي‌هاي به‌وجودآمده در سياست خارجي و مسائل منطقه‌اي، در حالي است که براساس اصول قانون اساسي، مصالح مملکتي و همچنين روال سه دهه گذشته، از قواي سه‌گانه نهادهاي حاکم و جريان‌هاي درون نظام انتظار مي‌رود که با رعايت سه اصل عزت، مصلحت و حکمت در اتخاذ سياست‌هاي خارجي، وحدت رويه و تک‌صدايي را به‌عنوان يک اصل پذيرفته‌شده رعايت و دنبال کنند؛ چراکه هر چقدر چندصدايي و تکثر ديدگاه در مسائل سياسي داخلي در بسياري از موارد، مورد تأييد و نشاط‌بخش است، به همان ميزان دوگانگي در عرصه سياست خارجي و به‌خصوص در رايزني‌هاي ديپلماتيک مي‌تواند نقش و جايگاه ايران بزرگ در مسائل جهاني را منفي و متزلزل کند.

جهان صنعت:اقتصاد سیاست نیست‌

«اقتصاد سیاست نیست‌»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت به قلم حمیدرضا طهماسبی‌پور است كه در آن مي‌خوانيد؛ دیروز روز خوبی بود برای آنانی که در حوزه اقتصادی انگشت بر صفحه کلید کوبیده‌اند تا حرف‌هایی از جنس عدد و رقم زده و برای نفع و مصالح کشور تلاش کنند؛ آنانی که حرف‌های خوبی از سر دوستی زدند و هشدار‌های به وقت دادند اما با انگشت اشاره اتهام و بداخلاقی مواجه شدند. دیروز روز خوبی بود چون سرانجام پس از حدود سه سال عدم انتشار آمارهای مهم و زیرساختی برای کشور،نرخ رشد دو ساله اقتصاد خبری رسمی به خود دید.

حالا می‌توان قیاسی برای عملکرد چند ساله دولتی که خود را قانون محور و موفق در بیشتر حوزه‌ها می‌داند دردست داشت و با همین اطلاعات نیم بند از رشد اقتصاد ایران، این حوزه را بررسی دقیق‌تر و وعده‌ها را با حقایق میزان کرد.

دیگر امروز روشن‌تر از قبل است که چرا دولت با خست خاصی در این بخش عمل می‌کرده و چرا به این نتیجه رسیده که هر آماری قابل انتشار نیست! آری به واقع دیروز روز خوبی بود که از زبان دولتمردانی که ریاست کابینه‌اش از خوب بودن وضعیت رشد اقتصادی (در کنفرانس خبری اولش درسال 90) یاد کرده بود، شنیدیم که حرف‌های اقتصادی کارشناسان، خبرگان و رسانه‌های منتقد علمی‌تر بوده و کلی‌گویی نزد چه کسی بوده است.

آنجا که گزارش اقتصاد ایران در سه سال از بیان رشد اقتصادی سال 87 تنها به کلمه اندک اشاره دارد و اعلام نرخ رشد اقتصادی را به تاریخ پیوند می‌زند! حالا یاد نوشته‌ها و حرف‌های کارشناسان در سال 88 و درست در بحبوحه انتخابات می‌افتم که وضع اقتصاد را نزار می‌دانستند اما دولت در رقابت برای ریاست‌جمهوری انتقاد‌ها را نادیده انگاشتن تلاش خود و دروغگویی علیه خود می‌دانست. آری این اعتراف برای آنکه حرف‌هایش شنیده نشده بود شیرین است اما همزمان زهری است در جان که چرا پیش از این شنیده نشد و شاید امروز هم شنیده نشود چراکه عدم توفیق دولتی که نصیحت نمی‌پذیرد، یعنی زیان مردمی که برایشان می‌کوشیم و این یعنی ناراحتی و غم برای ما.

دنياي اقتصاد:از حرف تا عمل

«از حرف تا عمل»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم دکتر فرخ قبادی است كه در آن مي‌خوانيد؛کمتر کشوری را در جهان می‌توان یافت که مسوولانش به اندازه متولیان اقتصاد کشور ما از اهمیتی که برای تولید و اشتغال قائلند، سخن بگویند. کدام کشوری را سراغ داریم که تولیدکنندگانش را جهادگر و اشتغالزايی را عبادت بخوانند؟

در خطابه‌ها و رسانه‌های کدام کشور دلالی و سفته‌بازی به اندازه کشور ما مذموم و ضدارزش قلمداد می‌شوند و فعالیت‌های تولیدی و خدمات اشتغالزا، مصداق بارز ارزش ناب عنوان می‌گردند؟

پس علت بی‌توجهی به بحرانی که تولیدکنندگان ما در آن گرفتار شده‌اند و هر روز بر دامنه و عمق آن افزوده می‌گردد، چه می‌تواند باشد؟ وارونگی اولویت‌گذاری‌ها و جهت‌گیری عملی قوانین و مقررات را با تعریف و تمجیدهای زبانی مسوولان از تولید و اشتغالزايی، چگونه می‌توان سازگاری داد؟ توصیف یکی از اعضای کمیسیون برنامه و بودجه مجلس از ماجرای تعيین سهم تولید از درآمدهای یارانه‌ای، ناسازگاری حرف و عمل را به روشنی نمایان می‌سازد.

به گفته ایشان «در جلسات كميسيون تلفيق، درآمد حاصل از فروش هشت قلم كالايى كه با اجراى قانون هدفمندسازى يارانه‌ها، نرخ آنها افزايش يافت، محاسبه گرديد. رقم به دست آمده، ۲۷ هزار ميليارد تومان بود؛ در حالى كه (فقط) مبلغ مورد نياز براى پرداخت يارانه نقدى به خانوارها ۴۰ هزار ميليارد تومان است.» ایشان سپس توضیح می‌دهند که چگونه 13 هزار میلیارد تومان را از محل درآمدهای نفتی و نیز افزایش 20 درصدی قیمت کالاهای یارانه‌ای به آن 27 هزار میلیارد افزودند تا رقم 40 هزار میلیارد تومانی یارانه نقدی تامین گردد.

حال این سوال مطرح می‌شود که پس سهم وعده داده شده به تولید از درآمدهای هدفمندسازی (که ابتدا 30 درصد بود و سپس به 20 درصد کاهش یافت)، در این گیر و دار چه سرنوشتی یافته است؟ توضیح عضو محترم کمیسیون برنامه و بودجه مجلس در این مورد، اگر واقعیت غم‌انگیزی را منعکس نمی‌ساخت، می‌توانست لبخندی بر لب خوانندگان بنشاند. به گفته ایشان «در بودجه سال ۱۳۹۰، مبلغ ۱۰ هزار ميليارد تومان هم براى پرداخت يارانه به بخش توليد منظور شده، ولى درآمدى براى اين مورد (از هزینه‌ها) پيش‌بينى نشده است»!

کارشناسان اقتصادی و نیز اهل کسب و کار، در مورد دلایل این دوگانگی در حرف و عمل، تفسیر‌های گوناگونی دارند. یکی از این گمانه‌ها، به عدم اطلاع مسوولان از شرایط واقعی اقتصاد و به طور مشخص از دامنه بحران کنونی تولید و عوامل تشدیدکننده آن مربوط می‌شود. خوشبختانه (یا متاسفانه) شواهد متعدد دال بر آنند که این توضیح، پایه و اساس محکمی ندارد. در میزگردی که اخیرا با شرکت نمایندگانی از دولت، بخش خصوصی و تشکیلات کارگری برگزار شده، نماینده دولت (از وزارت کار) مطالبی بیان کرده است که فرضیه بی‌اطلاعی دولتمردان از اوضاع و احوال تولید و اشتغال را یکسره بی‌اعتبار می‌سازد. به چند نکته از گفته‌های ایشان اشاره می‌کنیم.

در مورد رکود تولید، نقش مخرب واردات و کمبود سرمایه در گردش بنگاه‌ها، ایشان می‌گویند: «ما در وزارت کار علاقه‌مند هستیم که بخش صنعت کشور که اکنون تقریبا با 40 درصد ظرفیت اسمی خود کار می‌کند و بخش‌های دیگر هم که اغلب با کمتر از 50 درصد ظرفیت دارند کار می‌کنند، امسال با گرفتن سرمایه در گردش و خصوصا با حل مشکل واردات، بتوان به آن تعهدی که دولت (در مورد اشتغال) داده، عمل شود.... اغلب صنایع ما بدون تعارف با کمتر از ظرفیت خود دارند کار می‌کنند. یکی از کلیدی‌ترین دلایل این پدیده، ورود انبوه اجناس مشابه خارجی با قیمت پايین‌تر است.» ایشان از «برون‌سپاری کامل» هم اطلاع دارند و می‌افزایند: «این را با مصداق به شما می‌گویم که اکنون برخی شرکت‌های داخلی ایران، برند محصولشان توسط کشور چین تولید و وارد ایران می‌شود. این یک هشدار است که نظام واردات ما حقیقتا به مدیریت واردات نیاز دارد.»

در مورد فضای کسب و کار و تحریم‌ها می‌گویند «به طور متوسط در ایران برای راه‌اندازی یک کسب و کار 219 روز وقت صرف کردن لازم است... این اصلا پذیرفتنی نیست؛ چرا که در کشوری مانند سنگاپور 9 روز وقت لازم است.» «ما در سال جاری باید به سمت کوتاه شدن این مدت زمان حرکت کنیم. این پیچ و خم‌هايی که ما برای راه‌اندازی کسب و کار به وجود آورده‌ایم ... و تحریم‌هايی (که با آنها) مواجه هستیم، خواهی نخواهی فشار این‌ها را کارفرمایان احساس می‌کنند و هزینه آنها را می‌پردازند.... خیلی از قوانین را به سادگی می‌توان به روز کرد و بهبود فضای کسب و کار را حتما باید در دستور کار قرار دهیم.»

در مورد هدفمندسازی و نیاز به حفظ اشتغال موجود، هشدار می‌دهند که «هدفمندسازی یارانه‌ها در حوزه تولید می‌تواند به تعدیل نیروی کار بینجامد، اگر آن یارانه‌ها و بسته‌های حمایتی عملیاتی نشوند.... امیدواریم که زودتر این بسته‌های حمایتی اجرا شوند که ما اشتغال موجود خود را از دست ندهیم و با تعدیل نیرو مواجه نشویم» و «در ایجاد 5/2 میلیون شغل، ابتدا اولویت را به حفظ اشتغال موجود و تقویت آن...بدهیم.»

ملاحظه می‌کنیم که فعالیت کارخانه‌ها با 40 تا 50 درصد ظرفیت، فضای کسب و کار نامساعد و پر پیچ وخم، ضربه‌ای که تولید داخلی از واردات کالاهای ارزان قیمت خارجی متحمل می‌شود و فشار تحریم‌ها و هدفمندسازی به تولید داخلی، هیچ کدام بر مسوولان امر پوشیده نیستند. تاثیر مخرب سیاست‌های ارزی ما نیز، حتی برای مقامات بلندپایه بانک مرکزی آشکار است. به گفته یکی از این مقامات «نرخ ارز حتما بايد اصلاح شود و اين اصلاح بايد با شيب تندتر و سريع‌تر انجام شود.... ادامه وضعيت فعلي در واقع پرداخت يارانه به صادركنندگان خارجي است.»

سوالی که باقی می‌ماند این است که اگر متولیان اقتصاد کشور از نابسامانی‌های تولید آگاهی دارند و ریشه‌های مشکلات را هم شناسايی کرده‌اند و اگر هیچ مقام مسوولی نیست که تولید و اشتغالزايي را ارزش به شمار نیاورد و در مدح و ثنای آنها سخن نگوید، این کدام نیروی جادويی و مرموزی است که در برابر همگان قد علم کرده و در راه‌حل‌و‌فصل معضلات تولید کشورمان کارشکنی می‌کند؟


ارسال به دوستان
تغییر نام استقلال به «استقلال خلیج‌فارس» کشف ۳۰۸ قطعه شی تاریخی چندهزارساله در چالوس سخنگوی سپاه : در عملیات «وعده صادق» ۱۰ کشور به اسرائیل کمک پدافندی کردند / هیچ کشوری نمی‌خواست ما در این اتفاق موفق شویم بانک دی استخدام می کند (+جزئیات) واکنش پرستاران گرگان به اضافه‌کار اجباری شهرداری تهران : اکثریت زباله گردها اتباع بیگانه هستند حدیث میرامینی ، بازیگر : مردم می‌گویند با این تلویزیون دروغگو همکاری نکن! تیراندازی در دولت آباد برای زمین گیر کردن سارقان در چه سنی میزان باروری زنان به انتها می‌رسد؟ هشدار مرکز پژوهش های مجلس درباره سبد غذایی خانوار : کالری مصرفی نیمی از ایرانیان در سال ۱۴۰۱ کمتر از استاندارد بوده است ثبت تصاویری خاص از شکار و شکارچی! خلیج فارس از نگاه فضانوردان ساکن ایستگاه فضایی بین‌المللی (فیلم) سوسکچه‌ بلوط ؛ پینوکیو دنیای حشرات! (عکس) تست تونل باد مرسدس بنز SLR مک لارن (عکس) پاگانی یوتوپیا فقط 99 دستگاه در جهان (عکس)
وبگردی