۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۸:۱۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۶۸۴۵
تاریخ انتشار: ۲۰:۴۷ - ۱۵-۰۲-۱۳۸۶
کد ۱۶۸۴۵
انتشار: ۲۰:۴۷ - ۱۵-۰۲-۱۳۸۶

آيت الله خامنه اي:باید كردی هم یاد بگیرم

آقا كتابي را برداشتند و نامش را سه بار تكرار كردند: «دزیره ... دزیره ... دزیره!» و بعد گفتند: «این دزیره یك دختر فرانسوی است كه عاشق ناپلئون می‌شود.» وقتی كتاب "شرحی بر فروپاشی ساسانیان تا برآمدن صفاریان" را به آقا هدیه دادند، ایشان با چند صفحه تورق بلافاصله گفتند: «پس آل بویه چرا نیست؟ تاریخ 150 ساله آل بویه در همین دوران بوده است!»

ديدار رهبر انقلاب از نمايشگاه كتاب

... بعضی غرفه‌ها متصدی ندارند و سرعت بازدید را بالا می‌برند و بعضی‌ها هم مثل نشر [...] یك نفر داخلش ایستاده اما ...

- چی منتشر می‌كنین شما؟

- من برای این غرفه نیستم، از انتشارات ... اومدم!

آقا رو كردند به وزیر و ... «ساعت از ده هم گذشته، همیشه اینقدر دیر می‌آن؟!» و وزیر هم لبخند تلخی می‌زند و از سرِ تأسف سری تكان می‌دهد. این اتفاق یكبار دیگر و البته شکلی دیگر تكرار شد. آقا به محض اینكه روبروی غرفه انتشارات [...] ایستادند، رو به جوانك غرفه‌دار گفتند: «شما رو انگار قبلاً دیدم!؟» كه جوانك با خنده گفت: «بعله! غرفه روبرویی بودم. اینجا برای رفقاست. نیامده‌اند و من ...»

...• دو پیرمرد در غرفه كوچكی منتظرند تا رهبر بیایند. محافظ‌ها به‌شان می‌گویند: بروید داخل غرفه. ولی پیرمرد متصدی كه انتشارات هم نام اوست ـ توکلی ـ می‌گوید: می‌خواهیم زیارتشان كنیم! رهبر هم که آمدند، پهلو به پهلوی ایشان ایستاد و با همان لهجه شیرین كردی شعری خواند:


رسم فرنگیان كُله از سر فكندن است           تعظیم چون كنند خداوند جاه را


من اكتفـا به شیـوه ایشـان نمـی‌كنم           هم سر به پایت افكنم هم كلاه ر

و كلاه چرمی كوچكش را در دست گرفت. حضرت آقا با لبخند چند بار دستی بر شانه پیرمرد زدند و بسیار تشكر كردند و ...

-«زنده باشین انشا‌الله، اهل سنندج هستید؟»

-«... بانه ...»

-«خیلی خوب، دستتون درد نكنه ...» و بعد رو به وزیر كردند و گفتند: «كردستان مركز ذوق ادبیات است.»

-«آقای هژار زنده‌اند؟»

-«فوت کردند...»

-«این آقای هژار – عبدالرحمن شرفكندی ، متخلص به هژار- قانون ابن سینا را به قدری خوب ترجمه كرده‌ كه آدم وقتی می‌خواند، لذت می‌برد.»

• غرفه انتشارات‌ [...] غرفه بزرگی بود به مدد زرنگی و خوش‌زبانی مدیر انتشارت، دقایق زیادی را میزبان رهبر بودند. "كتاب تاریخ نجف" نوشته شیخ محمد حسین بن علی بن حرزالدین را كه تقدیم آقا كردند، ایشان پرسیدند «این آقای حرزالدین زنده‌اند؟»

-«نخیر، این كتاب را هم پسرشان چاپ كرده‌اند. شیخ عبدالرزاق حرزالدین.»

و بعد ... « این آقای حرزالدین پدر، یك كتابی داشتند به نام معارف الرجال، خودش در آن كتاب به چندین تألیف دیگر خود اشاره می‌كند، شما به این آقای شیخ عبدالرزاق بگویید تألیفاتی كه در آن كتاب ذكر شده، به نظر آثار با ارزشی است، فكری برای آن‌ها بكنید.»

• انتشارات بین المللی [...]، بیشتر كتاب‌های خانوادگی، هنرهای تزئینی و صنایع دستی منتشر می‌كند. آقا كه برای بازدید به غرفه‌شان رسید، مجموعه‌ای از این قبیل آثار را به ایشان تقدیم كردند. مدیر انتشارات در حالی‌كه داشت كتاب «ملیله دوزی» را به رهبر نشان می‌داد، گفت: «شرمنده! ما همه كتاب‌هامون در همین حوزه منتشر می‌شه!» آقا هم با لبخندی تشكر كردند و مثل برخی غرفه‌های دیگر از فروش و استقبال مردم سراغی گرفتند.


• غرفه‌های كتب بازاری و عامه‌پسند به سرعت از نظر رهبر انقلاب گذر كردند. در یكی از این غرفه‌ها آقا به متصدی گفتند: « واقعاً هم آدم با این كتاب، تله‌پاتی را یاد می‌گیرد؟! شما خودت امتحان كردی؟» و جواب منفی بود.

• غرفه‌دار آنقدر هول شده بود، نمی‌توانست درست حرف بزند. آقا كتابي را برداشتند و نامش را سه بار تكرار كردند: «دزیره ... دزیره ... دزیره!» و بعد گفتند: «این دزیره یك دختر فرانسوی است كه عاشق ناپلئون می‌شود.» یا وقتی كتاب "سده‌های گمشده" شرحی بر فروپاشی ساسانیان تا برآمدن صفاریان را به آقا هدیه دادند، ایشان با چند صفحه تورق بلافاصله گفتند: «پس آل بویه چرا نیست؟ تاریخ 150 ساله آل بویه در همین دوران بوده است!»

• پسر فریده مهدوی دامغانی هم توی غرفه‌شان وقتی رهبر انقلاب گفتند: «كتاب‌های مادرتان را خواندم و دارم، ایشان چطورند؟» گفت: «خیلی علاقه داشتند شما را ببینند.» ... «سلام مرا به ایشان برسانید» ... «از پدربزرگتان چه خبر؟ نمی‌خواهند برگردند ایران؟»

متن كامل را به همراه فيلم اين بازديد در ستون گزارش ببينيد .

ارسال به دوستان
وبگردی