۱۰ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۶۸۹۷۹
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۰ - ۲۳-۰۳-۱۳۹۰
کد ۱۶۸۹۷۹
انتشار: ۰۹:۳۰ - ۲۳-۰۳-۱۳۹۰
روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها درزير مي‌آيد.

جام جم:دلايل يك مظلوميت

«دلايل يك مظلوميت»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن مي‌خوانيد؛«بسياري در اين امت هستند كه از اين شخصيت والا، آگاهي و شناختي جز اندك ندارند و به همين دليل است كه به جرأت مي‌توانيم بگوييم كه ايشان ميان امت اسلام و حتي در ايران چقدر مظلوم هستند، حتي ايشان در مهم‌ترين بعد شخصيتي‌شان كه همان بعد سياسي و رهبري است هنوز شناخته شده نيستند، چون شخصيتي است كه دشمنان از يك سو آن را محاصره كرده‌اند و از سوي ديگر، دوستان آن گونه كه بايد، حق اين شخصيت را ادا نمي‌كنند و اين مسووليت ماست كه اين امت را با اين شخصيت بزرگ و عظيم آشنا كنيم تا از آن بهره‌اي لازم و شايسته را ببرند و از بركات وجودي چنين رهبري و چنين ولي فقيه و انديشمند و متفكري براي حال و آينده و دنيا و آخرت خود مستفيض شوند.»

اين بخشي از اظهارات دبيركل مقتدر، شجاع و با تدبير حزب‌الله لبنان درباره رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي است كه هفته گذشته در «همايش نوآوري و اجتهاد از ديدگاه آيت‌الله خامنه‌اي» در بيروت مطرح شد.بنياد كارنگي آمريكا نيز براي چندمين بار آيت‌الله خامنه‌اي را قدرتمندترين رهبر جهان معرفي كرد. اين نوشتار به دنبال پاسخ‌هايي براي اين پرسش است كه دلايل مظلوميت و ناشناخته ماندن قدرتمندترين رهبر جهان و اين شخصيت انديشمند و متفكر چيست؟

در بعد بين‌المللي پاسخ اين پرسش را در برنامه‌ريزي هدفمند نظام سلطه بايد جستجو كرد. سياستمداران غربي با درسي كه از دوران امام خميني(رحمه الله) گرفتند به اين جمع‌بندي رسيدند كه نبايد اجازه داد بار ديگر رهبر جمهوري اسلامي ايران در افكار عمومي جهان شناخته شود، چون در اين صورت افكار عمومي دنيا با نظرات و مواضع يك انسان الهي آشنا مي‌شود كه سخنان نافذ و مستدل او بنيان نظام سلطه را به چالش مي‌كشد. اما در بعد داخلي از حسادت‌ها و برخي كينه‌هاي شخصي كه بگذريم 4 دليل براي اين اتفاق مي‌توان ذكر كرد.

1.‌ حجاب معاصرت: همزماني و نزديك بودن، همواره مانع درست ديدن بوده است. انسان در كنار دامنه كوه كه مي‌ايستد نمي‌تواند عظمت و بزرگي آن را درك كند. بايد قدري فاصله گرفت تا در يك چشم انداز مناسب بتوان ابعاد، عظمت و شگفتي كوه را تماشا كرد. در مورد انسان‌هاي بزرگ نيز چنين است و كمتر ديده شده است كه آنها در دوران خودشان به درستي درك و شناخته شوند. اين حجاب در برخي فرهنگ‌ها مثل جامعه ما ضخيم تر هم هست!

2.‌ حجاب چند بعدي بودن: انسان‌هاي بزرگ گاهي فقط در يك جنبه، شاخص و فرهيخته هستند. شناخت يك يا دو جنبه از چنين انسان‌هايي ممكن و دست يافتني است، اما وقتي يك انسان در ابعاد مختلف شاخص، فرهيخته، متفكر و ممتاز مي‌شود غالبا ابعاد متنوع او تحت‌الشعاع يك يا دو ويژگي قرار مي‌گيرد خصوصا اگر اين شخصيت سياسي باشد آن هم در جايگاه رهبر. رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز كه در باور صاحب‌نظران رشته‌هاي مختلف، شخصيتي فقيه، سياست ورز، فرهنگي و هنرشناس، متفكر و نظريه‌پرداز، اديب و شاعر، تاريخ‌دان، مسلط به مسائل و معادلات بين‌الملل، آشنا به امور نظامي و... مي‌باشند حتما اين حجاب مانع ديده شدن همه توانمندي‌ها و ابعاد وجودي ايشان مي‌شود.

3.‌ ملاحظات دوستان: كشور ما در حافظه تاريخي خود حاكمان و پادشاهان بي سواد و نالايق كه به رغم بي‌صلاحيتي همواره مورد تملق و چاپلوسي بادمجان دور قاب‌چين‌ها بوده‌اند را دارد؛ رفتارهايي كه نزد مردم مذموم و ناموجه است. اين ذهنيت براي دوستان ارادتمند و فرهيختگان آشنا به ابعاد گوناگون شخصيتي رهبر انقلاب تا حدودي بازدارندگي داشته و آنها را براي جلوگيري از سوءتفاهم‌هايي اين چنيني به تحفظ وا داشته است.

4.‌ نهي رهبر انقلاب: برخلاف زمامداران فاسق و مستبدي كه نه تنها از تملق و مداهنه رويگردان نبودند و ناراحت نمي‌شدند بلكه به شاعران و مديحه سرايان درباري صله مي‌دادند تا در مدح فضائل نداشته آنان شعر بسرايند؛ رهبران الهي و خدا محور نه تنها از عباراتي كه بوي تعريف و تمجيد مي‌دهد رويگردانند بلكه همواره افراد و مجموعه‌هايي را كه حتي به حكم وظيفه مي‌خواهند برخي و گوشه‌اي از فرهيختگي و فرزانگي آنان را باز گويند نهي مي‌كنند. حضرت آيت‌الله خامنه‌اي نيز بارها جلوي چنين اقداماتي را گرفته‌اند. اين روحيه ايشان كه نشأت گرفته از آموزه‌هاي ديني و حاكي از بي ميلي و عدم رغبت به دنيا و مظاهر آن است، جلوه‌هاي گوناگوني دارد كه علاوه بر ساده‌زيستي خود و خانواده ايشان كه زبانزد عام و خاص و حتي مخالفان ايشان است مي‌توان نمونه ديگر آن را در پرهيز از دادن رساله مشاهده كرد.

حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در عين تثبيت مرجعيت شان و داشتن ميليون‌ها مقلد و كرسي درس خارج و به‌رغم اصرار بسيار دوستان و عالمان حوزوي تاكنون از دادن رساله خودداري كرده‌اند و اين در عرف حوزه معناي خاص خود را دارد! در پايان و گذشته از همه آنچه گفته شد بايد اين حجاب‌ها و ملاحظات را درنورديد و به قول سيدحسن نصرالله «اين مسووليت ماست كه اين امت را با اين شخصيت بزرگ و عظيم آشنا كنيم.»

كيهان:واشنگتن در بازي با آتش بحرين

«واشنگتن در بازي با آتش بحرين»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان است كه در آن مي‌خوانيد؛به موازات تحولات منطقه اي خاورميانه و شمال آفريقا در بستر خيزش اسلامي ملت ها، پيامدهاي حقوقي و سياسي اين تحولات نيز عيان تر از گذشته قابل رؤيت و ارزيابي است.

اين نوشته در تلاش است از ميان تحولات منطقه اي به موضوع بحرين بپردازد، چه اين كه موقعيت و وضعيت بحرين در پي جنايات رژيم آل خليفه با همدستي آل سعود، آمريكا و رژيم صهيونيستي گوياي حقايق و دقايقي است كه صحنه تحولات و آينه واقعيت ها را شفاف تر كرده و مهر تاييدي است بر اين كه اتفاقات و وقايع دلخراش در بحرين از عارضه بيش فعالي آل واشنگتن- جماعت آمريكايي- صهيو نيستي و حاكمان سرسپرده آل خليفه و آل سعود- حكايت دارد اما چرا؟

1- جاي ترديدي نيست كه از 14 فوريه با جوشش و خروش مردم مظلوم و مسلمان بحرين عليه سياست هاي آمريكايي رژيم آل خليفه، كلكسيوني از جنايات و تجاوزات ددمنشانه در سركوب حركت هاي مدني و مردمي به وقوع پيوسته است. رژيم آل خليفه بنا بر آنچه كه به تاييد سازمان هاي غيردولتي از جمله عفو بين الملل، ديده بان حقوق بشر و ساير مجامع حقوقي بين المللي رسيده است در تمامي 4 ماه گذشته ارتكاب به جرايمي چون قتل و كشتار، بازداشت و دستگيري فعالان سياسي و حقوق بشري، شكنجه زندانيان، توسل به خشو نت براي سركوب تجمعات و اعتراضات مسالمت آميز، استفاده از گازهاي سمي و تسليحات نامتعارف عليه مردم، و... تا تخريب مساجد، حسينيه ها و اماكن مذهبي را در سياهه جنايات و تجاوزات آشكار خود به ثبت رسانده است.

جناياتي كه به لحاظ موازين حقوق بين الملل مصداق هاي آن مي تواند «نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه»، «جنايت عليه بشريت» و «نسل كشي» مستند به منشور سازمان ملل و اساسنامه ديوان كيفري بين المللي (ICC) باشد و از همين روي، جنايات آل سعود و آل خليفه غيرقابل انكار است و اما اين جنايات تحت مديريت واشنگتن پرمدعا كه همواره تقلا مي كند ژست حقوق بشري خود را در دنيا به رخ بكشاند عليه مردم مظلوم بحرين در اين گستره زماني 4 ماهه صورت گرفته است. سفر مقامات آمريكايي به منامه و از جمله 2 سفر رابرت گيتس و جفري فلتمن كه به محيط رسانه درز پيدا كرد گواهي غيرقابل خدشه نسبت به ادعاي پيش گفته است. البته چراغ سبز آمريكا به رژيم آل خليفه براي سركوب گسترده مردم شيعه و انقلابي بحرين موقعي روشن تر شد كه آل سعود در ماه مارس به دستور مقامات آمريكايي و با ادعاي سست و پوچ نيروهاي سپر جزيره به بحرين قشون كشي كرد و در راستاي همدستي و شريك جرمي با آل خليفه به جنايت و تجاوز دست يازيد.

جالب است كه حتي آمريكايي ها سكوت هم نكردند و با صراحت لشكر كشي سربازان سعودي به بحرين را به معناي دخالت نظامي و حمله به آن كشور ندانستند!

نكته اي كه بايد خاطر نشان كرد اين است كه علي رغم تقلاها و تحركات و دسيسه هاي آمريكا، آل سعود و آل خليفه در سركوب مردم بحرين به اميد و با هدف فروكش كردن اعتراضات، نه تنها كماكان جوشش و خروش انقلابي ملت بحرين عليه آل واشنگتن شعله ور است بلكه خروجي اين اقدامات وقيحانه از دست رفتن اعتبار نيم بند و مشروعيت از دست رفته حقوق بشري آمريكا بوده است و دوگانگي رفتار و گفتار آمريكايي ها در مقوله حقوق بشر با شاخص اتفاقات غيرقابل انكار در بحرين برملا شده است تا جايي كه حتي تحليلگران و رسانه هاي غربي با تصريح و تاكيد بر رويكرد ضد حقوق بشري آمريكا از اين گزاره هاي حتمي و قطعي رونمايي كردند:
الف)آمريكا نمي خواهد پايگاه نظامي خود را در بحرين از دست بدهد (آسوشيتدپرس)
ب)جزيره بحرين به عنوان پايگاه ناوگان پنجم نيروي دريايي آمريكا مهم تر از آن است كه آمريكا بخواهد با حكومت بحرين درگير شود (روزنامه اتريشي دي پرسه)
ج) سركوب مردم بحرين از سوي حاكمان اين كشور از آمريكا سرچشمه مي گيرد. (مجله آمريكايي تايم)

نمونه هايي از اين واقعيت ها، واقعيت تلخي را براي واشنگتن به همراه دارد و آن عارضه بيش فعالي كاخ سفيد است كه همچون كودكي هر چند پرتحرك و پرفعاليت است اما با نقص توجه و عدم تمركز روبروست.

2- اگرچه همان طور كه در بالا آمد جنايات و تجاوزات آل خليفه و آل سعود با چراغ سبز آمريكا همراه بوده و قرائن و نشانه هاي غيرقابل خدشه اين موضوع را به اثبات مي رساند اما اتفاق هفته پيش و سفر وليعهد بحرين به آمريكا و ديدارهاي او با مقامات بلندپايه واشنگتن نشان از آن دارد كه بيش فعالي آمريكايي ها مزمن شده است.

اوباما در ديدار با وليعهد بحرين حمايت راسخ واشنگتن از حكومت آل خليفه را اعلام مي كند تا عملاً و بدون هيچ پرده پوشي مجوز سركوب مردم مظلوم بحرين را مورد تأييد قرار داده باشد.

هيلاري كلينتون نيز در يك نشست خبري پس از ديدار با سلمان بن حمد آل خليفه- وليعهد بحرين- تأكيد مي كند كه بحرين شريك و متحدي بسيار مهم براي آمريكا به حساب مي آيد.

طرفه آنكه وليعهد بحرين هم كه علاوه بر اوباما و هيلاري كلينتون با «تام دونيلون» مشاور امنيت ملي آمريكا ديدار مي كند در نشستي خبري حضورش در آمريكا را با توجه به آنچه كه او زمان چالش برانگيز خوانده «افتخارآميز»! توصيف مي كند.

بنابراين آنچه به وقوع پيوسته فراتر از رسوايي حقوق بشري براي آمريكايي ها است چرا كه با توجه به سفر پرمعناي وليعهد بحرين به آمريكا و حمايت آشكار و بي پرده واشنگتن از اقدامات جنايت آميز و تجاوزكارانه رژيم آل خليفه، آمريكايي ها رسماً و بر مبناي موازين حقوقي نقش «معاونت در جرم» نقض فاحش حقوق بشر در بحرين را برعهده گرفته اند همچنانكه آل سعود با لشكركشي به بحرين «شريك جرم» جنايات و تجاوزات آل خليفه است.

گفتني است؛ معاون در جرم در صحنه جرم حضور فيزيكي ندارد اما شرايط وقوع جرم را تسهيل مي كند ولي شريك در جرم در صحنه جرم حاضر بوده و به همراه مباشر و فاعل جرم اقداماتي را مرتكب مي شود.

آمريكايي ها امروز رابطه شان با حقوق بشر محدود به نقض مستقيم حقوق بشر در كشورشان نيست بلكه با حمايت آشكار از اقدامات ناقضين حقوق بشر معاونت در جرم را عهده دار شده اند كه اين نيز بخاطر ديپلماسي از نوع بيش فعالي است و در قضيه بحرين اين بيش فعالي آمريكايي ها به مرحله مزمن و حاد رسيده است.

3- آمريكايي ها البته بسيار كوشش كرده اند تا در داستان تلخ جنايات آل خليفه و آل سعود عليه ملت بحرين به گونه اي عمل نمايند كه ردپايي برجا نگذارند. بهمين خاطر سانسور خبري حوادث و رخدادهاي بحرين را در پيش گرفتند. همدستي واشنگتن، رياض و منامه در اخراج خبرنگاران از بحرين براي جلوگيري از پوشش خبري جنايات و تجاوزات رژيم آل خليفه در همين راستاست. ضمن آنكه رسانه هاي خبري غرب علي رغم ادعاي پرطمطراق آزادي و دموكراسي كاملاً برمبناي اين مشي سياسي عمل كردند.
اما بجز «سانسور» شگرد ديگر آمريكايي ها «تحريف» بوده كه از قضا آقاي اوباما سردمداري اين تاكتيك را برعهده مي گيرد.

اوباما در ديدار وليعهد بحرين علي رغم حمايت آشكار از رژيم آل خليفه - همانطور كه در بالا اشاره شد- بنا به گزارش خبرگزاري رويترز، خواستار برخورد با افرادي مي شود كه در تظاهرات مردمي اين كشور، ناقض حقوق بشر بوده اند!! اين رويكرد متناقض و پرابهام و ايهام در حالي است كه ناقض اصلي حقوق بشر و حقوق شهروندان بحريني، رژيم ديكتاتوري آل خليفه است كه آقاي اوباما آن را متحد راهبردي و شريك مهم براي واشنگتن مي داند.

4- در ادامه عارضه بيش فعالي آمريكايي ها در پهنه سياست خارجي مي توان به تلاش هاي آمريكا براي فشار به سوريه به بهانه حقوق بشر اشاره كرد. پيش نويس قطعنامه اي با هدايت آمريكا از سوي برخي كشورهاي اروپايي عليه سوريه در جهت آنچه كه سركوب معترضان ناميده شده صادر مي شود. همچنين به دنبال ارسال پرونده سوريه از سوي شوراي حكام آژانس انرژي اتمي به شوراي امنيت كه شائبه هاي سياسي آن نمايان است، مقامات آمريكايي نتوانستند خوشحالي خودشان را پنهان نمايند و از جمله هيلاري كلينتون در بيانيه اي از تصميم شوراي حكام استقبال مي كند.

جفري فلتمن معاون وزير خارجه آمريكا نيز به صحنه مي آيد و در گفت وگو با شبكه تلويزيوني الجزيره- از واشنگتن- از تشديد مجازات ها بر نظام بشار اسد سخن مي راند و مدعي مي شود: «جامعه بين المللي نگران اوضاع سوريه است و به ملت سوريه كمك مي كند».

آمريكايي ها براي افكار عمومي دنيا توضيح نمي دهند اگر واقعا هدف كمك به ملت ها است چرا از باب نمونه در برابر كلكسيوني از جنايات آل خليفه عليه ملت بحرين واكنش نشان نمي دهند و قطعنامه اي بر ضد رژيم آل خليفه صادر نمي شود.

ناگفته پيداست كه حمايت دروغين آمريكايي ها از ناآرامي در سوريه در پوشش حمايت از مردم تنها در اين جهت است كه اولا سوريه در جبهه و خط مقاومت قرار دارد و حاكم اين كشور سرسپرده و دست نشانده آمريكا نيست و ثانيا اعتراضات در سوريه كه تنها از سوي اقليتي انجام مي شود ويژگي ضد آمريكايي و ضد صهيونيستي ندارد. در حالي كه يكي از مشخصه هاي اصلي قيام هاي منطقه ضد آمريكايي و ضد صهيونيستي بودن است.

5- و بالاخره آنچه كه نمي توان بيرون از دايره واقعيت مورد تاكيد و اشاره قرار داد اين است كه هرچند به تعبير محمد حسنين هيكل روزنامه نگار پرآوازه مصري انقلاب بحرين مظلوم است اما علي رغم تمامي كارشكني ها و دسيسه هاي غربي و همدستي واشنگتن و آل خليفه و آل سعود و رژيم صهيونيستي، مقتدرانه به مسير خود در بستر بيداري اسلامي در حركت است و تظاهرات دو روز پيش هزاران تن از شيعيان بحرين كه به درخواست تشكل «الوفاق» بزرگترين گروه جناح مخالف در اين كشور انجام شد خود نشانه و نمادي از اين ايستادگي و اقتدار انقلابي است و مشكل آمريكايي ها و حاكمان دست نشانده و مرتجع عرب اين است كه به قول «گاردين» آنها از تكرار انقلاب ايران در بحرين در هراسند. از سوي ديگر، بي شك بيش فعالي آل واشنگتن نيز در پهنه تحولات منطقه راه گشا نخواهد بود و تنها به مثابه علاقه اطفال به بازي هاي خطرناك مثل بازي با كبريت يا دست زدن به اجاق گاز است.

خراسان:خطر جدي نگرفتن ابهامات باقيمانده از فتنه 88

«خطر جدي نگرفتن ابهامات باقيمانده از فتنه 88»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي خراسان به قلم محمد سعيد احديان است كه در آن مي‌خوانيد؛دوسال از حماسه سازي 40 ميليوني مردم ايران در انتخابات سال 88 مي گذرد حماسه بزرگي که هنوز شيريني آن را نچشيده بوديم به بخشي از تلخ ترين روزهاي تاريخ انقلاب تبديل شد اما براساس اصلي تقريبا هميشه جاري مي توان دوباره تلخي اين تهديد را به فرصتي شيرين براي واکسينه کردن و جاودانگي انقلاب تبديل کرد براي نيل به اين منظور توجه به نکاتي را ضروري مي دانم.

1.همانطور که در يادداشت «نقطه عطف مهمتر از نقطه اوج» استدلال هايم را ارائه کردم، جريان سبز بدنه اجتماعي مردمي خود را از دست داده است لذا با اطمينان مي توان مدعي شد که هيچ نگراني جدي از اقدامات تنش زاي ضد انقلاب وجود ندارد به همين دليل و با توجه به اين که غبارآلودگي جاي خود را به شفافيت در فضاي سياسي داده است زمان آن رسيده است که فضاي امنيتي به طورکامل جاي خود را به فضايي منطقي، همراه به سعه صدر براي نقد و تبادل نظر بدهد و اقداماتي که نظام در دوباره بازکردن فضا با اجازه انتشار روزنامه هايي مانند شرق، روزگار و به زودي اعتمادملي و رفع فيلتر سايت هاي منتقد درون نظام شروع کرده است - که مي توانست زودتر و بيشتر باشد- سرعت بيشتري بگيرد و دامنه آن گسترده تر شده و حداقل فضاهاي دانشگاهي را نيز دربرگيرد.

2.اينگونه به نظر مي رسد که برخي مسئولان و بسياري از فعالان سياسي و رسانه اي با همين استدلال که عمر جريان سبز به پايان رسيده است به جاي آنکه بازکردن فضاي سياسي را استنتاج و پي گيري کنند، به خيالي آسوده و آرامش خاطري غفلت زا رسيده اند.

اکنون مي توان کمي صريح تر تذکر داد که درست است که تکليف نيات و نادرست بودن ادعاهاي سران جريان سبز براي بدنه اجتماعي آن به اندازه کافي روشن شده است اما واقعيت اين است که ابهامات بسيار زيادي در ذهن بسياري از نه تنها حاميان قديم جريان سبز بلکه برخي از مردم به ويژه در قشر دانشجو باقي مانده است ابهاماتي که اگر به آن ها پاسخ مقتضي داده نشود خطري بزرگ آينده انقلاب را تهديد مي کند بگذاريد به تحليل رهبرانقلاب در مرقد حضرت امام(ره) مبني بر برنامه هاي ده ساله دشمن اشاره اي بکنم تا شايد بتوانم خواب غفلت را از چشمان برخي مسئولين و نخبگان تاثيرگذار دور کنم، اگر براساس تحليل رهبرانقلاب دشمن از سال 68 برنامه ريزي ده ساله اي کرد تا توانست با استفاده از اشتباهات برخي "غائله" 18 تير 78 را ايجاد کند و اگر دشمن با برنامه ريزي ده ساله ديگر با پيش زمينه ذهني باقي مانده در تير 78 و با سوءاستفاده از اشتباهاتي ديگر توانست "بحران" ماه هاي بعد از خرداد 88 را رقم بزند،در اين صورت اگر ما به ابهامات باقي مانده در ذهن برخي از مردم بي توجه مانديم، اصلاحات لازم را انجام نداديم و اقناع افکارعمومي را فراموش کرديم، آيا اين امکان وجود نخواهد داشت که ده سال ديگر دشمن با مخلوط کردن حق و باطل و بهره برداري از برخي اشتباهات ديگر، سال 98 بحراني بس بزرگتر را رقم بزند؟ آيا در آن روز ابهامات حل نشده سال 88 که بسيارفراگيرتر و عميق تر از تير78 است از پس زمينه هاي ذهني به لايه هاي تصميم گيري اذهان منتقل نخواهد شد و با توجه به فراگيرتر بودن و عميق تر بودن اين ابهامات آيا مي توان به ناموفق بودن حتمي دشمن اطمينان داشت؟

3.تعجب مي کنم از کساني که فکر مي کنند همه ابهامات بعد از انتخابات براي مردم حل شده است و بيشتر تعجب مي کنم از افرادي که فکر مي کنند با اقدامات و برنامه هايي يک سويه مانند "ديروز، امروز، فردا" و بدون در نظر گرفتن پيش فرضهاي منتقدين و شنيدن حرف هاي آنان توانسته اند يا مي توانند ابهامات را برطرف کنند درحاليکه به نظر مي رسد براي حل ابهامات باقي مانده دو مسير بايد به طور دقيق و کامل طي شود. اولين مسير مربوط به سوالات و ابهاماتي مي شود که منتقد به دليل کم اطلاعي، کم شدن اعتمادشان، فضاسازي ها يا غبارآلودگي در اشتباه هستند. براي برطرف کردن اين اشتباهات تنها پاسخ هاي اقناعي در فضايي آزاد و دوسويه باعث مي شود منتقدين منصف نگاه خودشان را اصلاح کنند وگرنه با روشنگري بدون استدلالي منطقي با ادبيات تند يا حتي با استدلال ولي بدون در نظر گرفتن حرف ها و پيش فرض هاي طرف مقابل، نه تنها ابهامي را برطرف نمي کند و کسي را از اشتباه در نمي آورد بلکه باعث مي شود ابهام هايي به ابهام هاي موجود اضافه شود.

4.اما مسير دوم بر مي گردد به آن دسته از سوالاتي که منتقدين در ادعاهاي خود محق هستند. اشتباه است اگر فکر کنيم در فتنه 88 تمامي عملکرد حاکميت در زمينه هاي مختلف درست بوده است. قبلا هم نوشته ام که اصولا مفهوم اصلي فتنه يعني مخلوط شدن باطل با برخي از حرف هاي حق به گونه اي که اين حرف هاي حق باعث درست جلوه داده شدن باطل مي شود به عبارت ديگر وقتي رهبرانقلاب از کلمه فتنه براي وقايع بعد از انقلاب استفاده مي کنند، به اين معنا است که وجود اشکالات و نقطه ضعف هايي را پذيرفته اند و انتظاردارند جامعه بين سخنان حق و باطل تفکيک قائل شود به همين دليل نيز مسئولين مربوط و افرادي که خود را حامي انقلاب مي دانند بايد در اولين گام، بين حق و باطل تفکيک قائل شوند و در گام دوم به صورتي کاملا صريح و رسا اشتباه ها را بپذيرند و نقطه ضعف هايي که در ساختار يا عملکردهاي نظام ديده شد را به سرعت و براي هميشه اصلاح کنند چرا که همه دفاع ما از نظام اين است که هيچ گاه نظام مدعي نبوده و نيست که داراي نقطه ضعف نيست بلکه مدعي است در کليت مسير درستي را طي مي کند و مسئولين عاليرتبه نظام در قبول اشتباهات و رفع نقطه ضعف ها کوچکترين ترديدي به خود راه نمي دهند به همين دليل اگر به مسيردومي که ذکر شد اهميت کمي نشان داده شود امکان درست به سرانجام رساندن مسير اول و اقناع بخشي از افکارعمومي بسيار مشکل و شايد ناممکن شود.

چگونه توجيه کنيم افرادي که خاطره عدم برخورد با خاطيان ماجراي کوي دانشگاه در تير78 را در ذهن دارند و اطلاع درستي از برخورد با عوامل کوي دانشگاه در انتخابات 88 ندارند يا چگونه دفاع کنيم وقتي که چند سال از اعلام عمومي جنايت هاي کهريزک توسط رهبرانقلاب گذشته باشد اما پرونده برخي از متهمين مشهور يا در حال انجام مراحل اوليه باشد يا همانند حکم مجرمان کوي دانشگاه بدون آنکه اطلاع رساني شايسته اي شود در خفا صورت گيرد در حاليکه بي ترديد اگرنظام با صدايي بلند از تريبون هاي رسمي و پرتاثير خود مانند صداو سيما و تريبون هاي نمازجمعه نشان دهد در رفع نقاط ضعف جدي است و در اجراي باورهاي مورد ادعايش، بي اقناع، سريع و صريح است بيشتر راه اقناع افکار عمومي را طي کرده است و زمينه براي روشنگري موثر در ديگر موارد نيز ايجاد مي شود و در اين صورت چه باک از برنامه هاي ده ساله يا چندساله دشمن.
 
رسالت:هدفمندي يارانه‌ها، مسكن و اشتغال

«هدفمندي يارانه‌ها، مسكن و اشتغال»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛مجلس شوراي اسلامي در نخستين روزهاي آغاز سال به استقبال نامگذاري گفتمان جهاد اقتصادي در سال 90 رفت. مجلس پانزدهم فروردين 90 موافقت كرد يك كميسيون ويژه جهاد اقتصادي در مجلس تشكيل شود. روز 21 فروردين با راي مستقيم نمايندگان 15 تن از نمايندگان به عنوان اعضاي كميسيون ويژه جهاد اقتصادي در مجلس تعيين شدند.

اين كميسيون عملياتي كردن انديشه جهاد اقتصادي، وظايف و اقدامات اساسي در اين باره را در دستور كار دارد.

فلسفه شكل گيري كميسيون بنا به آنچه در مجلس مطرح شد چند قلم اقدامات بود.

1- شتاب دادن به پيشرفت كشور
2- بهبود شاخص‌هاي اقتصادي مانند سرمايه‌گذاري، استعمال و بهره‌وري
3- بررسي طرح‌ها و لوايح اقتصادي مرتبط با منويات مقام معظم رهبري
4- تقويت و توسعه كارآفريني
5- معطوف كردن نظام ديوانسالاري و مديريت كلان كشور به معيشت مردم
6- حمايت از ايده‌هاي جديد و نوآوري و نوانديشي جديد در حوزه اقتصاد

بيش از يك ماه از شكل‌گيري كميسيون ياد شده مي‌گذرد اما هيچ اطلاع رساني از همت مجلس در اين باب صورت نگرفته است. مردم نمي‌دانند مجلس در مورد سال جهاد اقتصادي تاكنون چه كرده و در آينده چه مي‌خواهد بكند.

با تصويب قانون اجراي سياست‌هاي كلي اصل 44 قانون اساسي و اجرايي شدن آن قرار بود يك انقلاب اقتصادي در ايران رخ دهد. روح اين قانون اين بود كه بر اساس يك عقلانيت اقتصادي كارهايي را كه مردم مي‌توانند انجام دهند دولت انجام ندهد و با يك مديريت دقيق مالي و محاسباتي، بنگاه‌هاي اقتصادي دولت به مردم واگذار شود. اين قانون اكنون در حال اجراست اما منجر به يك انقلاب اقتصادي نشده است. بالا رفتن نرخ رشد توليد، رفاه و رونق اقتصاد محصول اين واگذاري‌ها نبوده است.

اگر دولت مي‌توانست تضميني براي تداوم توليد و اشتغال در اين واگذاري‌ها بگيرد مي‌توانستيم افق روشني از انقلاب اقتصادي را رويت كنيم. البته نبايد نااميد بود بايد به تصميمات دولت به عنوان مجري و مجلس به عنوان ناظر چشم دوخت. ان‌شاء‌الله حتما فرجي حاصل مي‌شود.

به نظر مي‌رسد كميسيون بايد روي 3 مسئله متمركز شود تا آثار و نتايج آن را در پاسخگويي به مطالبات مردم لمس كند.

امروز دولت اقدامات خوبي در مورد مسكن انجام داده است اما اين اقدامات منتج به نتيجه دلخواه نشده. امروز دولت با هدف گذاري 5/2 ميليون شغل در صدد پاسخگويي مطالبات مردمي در اين مورد است. مجلس بايد بر اساس وفق و مدارا بنا را بر تعامل و همكاري با دولت بگذارد و هر گونه بهانه جويي را در اين مورد سد نمايد.

موضوع هدفمندي يارانه‌ها مهم‌تر از دو مقوله ياد شده است. قرار است با هدفمندي يارانه‌ها منابع عظيم درآمدي آزاد شود تا به گروه‌هاي هدف و نيز براي ايجاد رمقي تازه در توليد به كار گرفته شود.

سه ماه از سال مي‌گذرد و نيز  6 ماه از تاريخ اجراي قانون هدفمند كردن يارانه‌ها مي‌گذرد اما هنوز در مورد منابع حاصل از هدفمند كردن يارانه‌ها اختلاف وجود دارد. دولت و مجلس در ترتيب يك انضباط مالي و محاسباتي در حصول درآمدهاي قانون هدفمند كردن يارانه‌ها توفيقي نداشتند. هر دو به سئوالات مطرح در اين مورد پاسخ نمي‌دهند حتي بدنه كارشناسي آنها در اين باب سكوت كرده‌اند. حال آنكه دولت و مجلس هر دو بايد خود را آماده پاسخگويي به سئوالات مطرح در اين باب نمايند.

در جريان مصاحبه رئيس‌جمهور قرار بود خبرنگار رسالت دو سئوال مطرح كند كه توفيق طرح سئوال پيدا نكرد. يكي از آن سئوالات به شرح زير مربوط به هدفمندي يارانه‌ها بود: " بر اساس جزء الف بند 12 قانون بودجه سال 90 قيمت نفت خام تحويلي به پالايشگاه‌ها در داخل بايد 95 درصد فوب خليج‌فارس باشد از آغاز هدفمندكردن يارانه‌ها تاكنون مطلع شديم بين شركت ملي نفت و پالايشگاه‌ها به عنوان تحويل دهنده نفت خام وتحويل گيرنده نفت خام حتي يك ريال هم مبادله نشده است.

 سئوال مهم اين است اگر اين وجه به عنوان كف منابع حاصل از هدفمند كردن يارانه‌ها حاصل نشده است، پس دولت پرداخت‌هاي نقدي خود را به مردم از چه منبعي مي‌خواهد پرداخت كند". تاكنون دفتر رئيس‌جمهور و وزارت نفت به اين سئوال پاسخ نداده‌اند. آيا كميسيون ويژه جهاد اقتصادي مجلس به عنوان يك نهاد مسئول در مجلس مي‌تواند از طريق حسابرسان ديوان محاسبات به اين سئوال پاسخ دهد؟ همين مسئله مي‌تواند سرآغاز ورود مجلس به انضباط مالي در اين مورد باشد.

كميسيون ويژه جهاد اقتصادي مجلس بايد يك دستور كاري خاص داشته باشد تا بتواند در اين جهاد مقدس كارنامه مشخص ارائه دهد.

به نظر مي‌رسد رصد قوانين مجلس در خصوص هدفمند كردن يارانه‌ها، اشتغال و مسكن شروع خوبي است. بحمدالله مجلس ابزارهاي دقيق نظارتي و اختيارات قانوني را در دست دارد و مي‌تواند مجريان را در مسير قانون به سوي اهداف جهاد اقتصادي هدايت كند.

سياست روز:چه بايد كرد؟

«چه بايد كرد؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد؛در اين كه حجاب بايد در يک کشور اسلامي همچون ايران توسط مردم رعايت شود شکي نيست. حجاب از ملزومات اسلام است. احکام اسلامي نيز بر آن تاکيد دارند.

قانون، عرف و احکام ديني بايد توسط مردم جامعه اسلامي رعايت شود. اما اين موارد نيازمند زمينه‌سازي و زيرساخت اجراي آن قوانين و احکام است.

اما براي آن که چنين حکم شرعي و قانون در جامعه نهادينه شود چه بايد کرد؟ اکنون که بيش از 30 سال از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران مي‌گذرد، شايد نتوان برنامه‌اي را يافت که در آن سعي شده باشد، يک کار فرهنگي و اجتماعي را درباره حجاب به جامعه ارائه دهد.در مقايسه با ديگر هزينه‌هايي که صرف برخي مسائل از جمله فوتبال، هزينه‌هاي برگزاري سمينارها و همايش‌ها و ... مي‌شود، چقدر در زمينه ترويج فرهنگ حجاب در جامعه سرمايه‌گذاري مادي و معنوي شده است؟!

همه مي‌دانيم که آموزش و تربيت در خانواده از اهميت و اولويت بسزايي در اين زمينه برخوردار است. پدران و مادران در خانواده در حق فرزندان خود وظايفي دارند که بايد درصدد اجراي آن وظايف بکوشند. اما اگر اين پدران و مادران خود از فلسفه حجاب آگاهي نداشته باشند چه بايد کرد؟!

هستند خانواده‌هايي که به اين موضوع اهميت نمي‌دهند. اين اهميت ندادن دلايل خاصي دارد که به رفتار فرهنگي و اجتماعي آن خانواده باز مي‌گردد. تاثيرپذيري از فرهنگ‌هاي غربي، با توجه به استفاده از آموزه‌هاي آنها از طريق برنامه‌هاي ماهواره‌اي يکي از اساسي‌ترين دلايل خودباختگي در قبال موضوع حجاب در اسلام است.البته دلايل اساسي ديگري نيز وجود دارد.

از جمله مي‌توان به مسائل اقتصادي اشاره کرد. هنگامي که در جامعه‌اي اسلامي مشکلات و معضلات اقتصادي افزايش مي‌يابد، گروهي براي نشان دادن اعتراضات خود نسبت به اين وضع، اعتراض خود را با بد پوششي نشان مي‌دهند. تحقيقات نشان داده است برخي افرادي که مورد تذکر درباره موضوع حجاب قرار گرفته‌اند، اظهار داشته‌اند که چيزي مهمتر از حجاب در کشور وجود ندارد که «گير» مي‌دهيد؟

يکي از عواملي که مي‌تواند در بحث حجاب چه زن و چه مرد مورد توجه قرار گيرد، بحث اقتصادي جامعه است. وجود شغل و امنيت شغلي، کسب درآمد مشروع و مناسب، ازدواج و تحکيم آن، مسکن و ... از عواملي هستند که با ايجاد آنها مي‌توان توقع داشت که افراد جامعه به خواسته‌هاي قانوني توجه کنند.

از ديگر عواملي که مي‌توان در بحث بدپوششي جوانان به آن اشاره کرد.
1ـ ضعف دستگاه‌هاي فرهنگي در امر ترويج حجاب
2ـ آشنا نبودن با احکام شرعي و الهي در موضوع حجاب
3ـ رفتارها و روش‌هاي غلط در دفاع از حجاب
4ـ مقابله سياسي با موضوع حجاب
5ـ تبليغات گسترده منفي و تهاجم فرهنگي عليه حجاب
و ...
اما باز هم مهمترين راه کار براي حل اين موضوع ا ستفاده از ابزارهاي فرهنگي و آموزشي در جامعه است.خاستگاه آن هم در کلاس‌هاي مدرسه و از بدو شروع آموزش به نونهالان جامعه تا بالاترين سطوح آموزشي است.

تاکنون به ياد داريد که در يکي از کتاب‌هاي مدارس اين کشور به طور خاص به بحث حجاب پرداخته شده باشد؟

چقدر از کتاب «فلسفه حجاب» استاد شهيد مطهري براي آموزش و روشنگري جوانانمان استفاده شده است؟

اين کتاب مي‌تواند، مرجع بسيار خوبي براي آموزش جوانان باشد، جواناني که در زير بمباران تهاجم فرهنگي غرب، تشنه حرفي تازه در باب زندگي زير سايه احکام اسلامي هستند. آنها هنگامي به سوي فرهنگ برهنه غرب پيش مي‌روند که خلائي را در داخل احساس کنند.

خلائي که پيش از آن که برخورد انتظامي با آنها شود، بايد زمينه‌سازي براي پذيرش اين موضوع آماده شود و آنگاه پس از ايجاد زمينه‌هاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و ... در صورت مشاهده مواردي از بد پوششي در جامعه اقدام انتظامي با محوريت امر به معروف و نهي از منکر به عنوان آخرين ابزار مورد استفاده قرار گيرد. که البته عوامل اجراي اين آخرين ابزار نيز بايد صلاحيت لازم براي امر به معروف و نهي از منکر را داشته باشند.

مردم سالاري:هشت ماه به انتخابات مجلس...

«هشت ماه به انتخابات مجلس...»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن مي‌خوانيد؛دوسال پيش در چنين روزي، نتايج انتخابات رياست جمهوري دهم اعلا م شده بود; نتايجي که در شهرهاي بزرگي مثل تهران، براي برخي کمي غيرمنتظره به نظر مي رسيد. آنچه که در هفته ها و ماه هاي پس از انتخابات رياست جمهوري دهم رخ داد براي همگان آشناست و نيازي به تکرار آن به نظر نمي رسد.

اما پرسش اين است که راي دهندگان انتخابات دهم رياست جمهوري و جريان هاي سياسي فعال در آن مقطع از تحولا ت سياسي کشور، اکنون درچه شرايطي به سر مي برند؟ در آن زمان، اصلا ح طلبان با دو کانديدا وارد عرصه انتخابات شده بودند و آنچه پس از انتخابات رخ داد، وضعيت را به گونه اي پيش برد که عده اي تصور کنند پايان حيات سياسي اصلا ح طلبان فرارسيده است اما اکنون که دو سال از پايان انتخابات رياست جمهوري دهم سپري شده، نه تنها اصلا ح طلبان به پايان راه نرسيده اند بلکه با نزديک شدن به زمان انتخابات مجلس نهم، شاهد تحرکات تازه اي از سوي اصلا ح طلبان، حتي آن دسته از اصلا ح طلباني هستيم که مدتي است در عرصه رسانه اي، حضوري ندارند و به حاشيه رانده شده اند.

اختلا فات اصولگرايان حامي دولت با دسته ديگر اصولگرايان به حدي جدي شده که عده اي از اصولگرايان از هردو طيف براي مقابله با طيف مقابل، صوري يا جدي، از ائتلا ف با اصلا ح طلبان هم استقبال کرده و درک کرده اند که عرصه سياسي کشور، نيازمند حضور اصلا ح طلبان است. جدي شدن اختلا فات اصولگرايان طي ماه هاي اخير، يک پيام ديگر نيز باخود دارد و آن کاهش حاميان رئيس جمهوري است که برخي حاميانش معتقدند در انتخابات، مي توانست بيش از 30 ميليون راي هم کسب کند.در انتخابات رياست جمهوري دهم بيش از 16 ميليون نفر به کانديداي پيروز راي ندادند.

 اما امروز تعداد منتقدان دولت بيشتر شده و وقتي اصولگرايان حامي دولت هم طي دو سال اخير با دولت زاويه پيدا کرده اند و در تريبونها تندترين انتقادات را به دولتمردان روانه مي کنند، طبيعي است که نمي توان انتظار داشت کسي به جمع حاميان دولت اضافه شده باشد. اختلا فات اصولگرايان، فضا را براي ورود مجدد اصلا ح طلبان به حاکميت فراهم ساخته چرا که اين تنها راه براي پيگيري مطالبات اصلاح طلبانه مردم است.

اکنون درحالي که فقط حدود 8  ماه تا برگزاري انتخابات مجلس شوراي اسلا مي باقي مانده است، زمان آن فرارسيده که اصلا ح طلبان فعالتر شوند و فضا در عرصه هاي مختلف از جمله صداوسيما که به عنوان رسانه ملي  شناخته شود براي حضور فعال تمامي نحله هاي فکري و جريانات سياسي فراهم شود تا کساني که عرصه را براي يکه تازي خود مساعد مي بينند بدانند که رقيب همچنان در ميدان حاضر است.

تهران امروز:كوچك‌سازي بهتر است يا چابك‌سازي؟

«كوچك‌سازي بهتر است يا چابك‌سازي؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن مي‌خوانيد؛چه ضرورتي دارد كه وزارتخانه‌ها از 21 دستگاه به 17 عدد برسد؟ طراحان برنامه پنجم توسعه كه كاهش وزارتخانه‌ها را مطرح و تصويب كردند و آن را در قالب ماده 53 قانون برنامه گنجاندند، معتقدند اين كار براي «كوچك‌سازي» دولت صورت مي‌گيرد اما چرا دولت بايد كوچك شود؟ اين عده معتقدند دولت ـ چه دهم باشد چه يازدهم ـ بايد به لحاظ ساختاري كوچك شود زيرا دولت در حال حاضر به جهت ساختار و تشكيلات «بزرگ» و «فربه» است و تحرك و پويايي لازم را ندارد، به همين دليل بسياري از كارها بر زمين مي‌ماند.

پس ضروري است كه از حجم دولت كاسته شود تا بتوان با صرف هزينه و زمان كمتر بهره‌وري بيشتري داشت. تا اينجا و از نقطه نظر تئوريك روند انجام اين كار معقول و مطلوب نشان مي‌دهد ولي مشكل از آنجا آغاز مي‌شود كه خود اين اصلاح ساختار و تشكيلات به عوض آنكه در راستاي افزايش توان و بهره‌وري و تحرك دولت و دستگاه‌هاي ديگر باشد عملا در اين مدت كوتاه به حركتي بازدارنده، پرهزينه و ايستا تبديل شده است.

تفاوت تفسير و برداشت از ماده 53 قانون برنامه پنجم توسعه تا بدانجا پيش رفت كه باعث ايجاد هزينه‌هاي نادرست و ناروا براي سيستم اجرايي كشور شد، در حالي كه قرار بود با اجراي درست اين ماده دولت پوياتر شود اما صرفنظر از اين تفاوت تفسير كه مشكلات زيادي را به وجود آورد، سوال اصلي اين است كه آيا براي پوياتر كردن يك سيستم فقط بايد به «كوچك‌سازي» پرداخت؟ و آيا نمي‌شود با باز مهندسي سيستم‌ها و بازتعريف حوزه وظايف و اختيارات همين دستگاه‌هاي موجود به افزايش توان و ارتقاي كيفي و كمي دستگاه‌ها همت گمارد؟

به نظر مي‌رسد مي‌شود بدون آنكه تعداد وزارتخانه‌ها ـ‌حتي در دولت‌هاي بعدي ـ كاهش يابد به بازسازي و بازيابي توان اجرايي كشور ياري رساند و اينهمه هزينه‌هاي مادي و معنوي نداد. هدف «كوچك‌سازي» به هر قيمتي نيست، بلكه اصل آن است كه با كوچك‌سازي به «چابك‌سازي» سيستم‌ها بپردازيم و بتوانيم با هزينه كمتر سود بيشتري نصيب كشور بكنيم. كوچك‌سازي زماني مطلوب است كه روند انجام بهينه يك كار به گونه‌اي باشد كه بتوان آن را با صرف هزينه كمتر انجام داد ولي حذف انتزاعي مراحل انجام يك امر و «مخلوط» كردن دو نهاد در هم، نه كوچك سازي است و نه مطلوب.

براي عبور از چنين معضلي بهتر آن است كه همت نهادهاي تصميم‌گير به جاي آنكه صرف «كوچك‌سازي» شود، به «چابك‌سازي» معطوف گردد. تفاوت چابك‌سازي با كوچك‌سازي اين است كه حداقل در چابك‌سازي از ادغام‌هاي «انقلابي» و «ايذايي» خبري نيست و به جاي اعمال نگاه شكلي در تغيير ساختارها به ديدگاه ماهويي تحولات پرداخته مي‌شود. مهم آن است كه از داده‌هاي كمتر، ستانده بيشتري به دست آيد و اين كار را مي‌توان با چابك‌سازي انجام داد و در عين حال عوارض جانبي اقداماتي مثل كوچك‌سازي را هم نپرداخت چون به هر حال هر نوع كوچك‌سازي قهرا با تعديل نيروي انساني هم همراه خواهد بود كه مي‌تواند از عارضات آينده تلقي شود ولي در چابك‌سازي با استفاده از مدهاي جديد آموزشي مي‌ توان با همان نيروها و حتي ساختارها به ارتقاي كيفيت و افزايش بهره‌وري دست يافت و در عين حال پيامدهاي ديگري نيز نداشت.

اكنون كه نمايندگان مجلس به بازنگري ماده 53 قانون برنامه پنجم رسيده‌اند، خوب است در روش دستيابي به هدف كه همانا پوياترسازي سيستم‌هاي دولتي است، تامل يا تجديدنظري داشته باشند.

ابتكار:خاک بر سر جنوب! 

«خاک بر سر جنوب!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي‌خوانيد؛«خاک بر سر جنوب»، اين يک توهين يا ناسزا نيست. اين جمله‌اي خبري است که در ميان خبرهاي مربوط به ادغام وزارتخانه‌ها، دعواهاي دولت و مجلس، جريان انحرافي، انتخابات مجلس آينده، حمله به يک روحاني، تکذيب افزايش قيمت کالاها، تکذيب آمارهاي مختلف دولتي و غيردولتي و... بازتاب چنداني ندارد. متن خبر هم حکايت از اين دارد که مردم جنوب کشور که سال‌هاي پرحادثه‌اي را گذرانده‌اند و از زير رگبار توپ و تانک و خمپاره‌ي صدام، جان سالم به‌در برده‌اند و هنوز با بي‌آبي دست‌وپنجه نرم مي‌کنند، چند سالي است که به بلاي «گرد و خاک» مبتلا شده‌اند، همان‌که اين روزها اسم «ريزگردهاي عربي» را هم به خود گرفته است و نشان‌دهنده خاستگاه عربي اين بلاي آسماني و زميني است.

اين موضوع البته در چند ماه اخير، به دليل گسترش آن به شهرهاي مرکزي کشور، به‌خصوص تهران، توانسته است خود را تا حد يک خبر ملي بالا بکشد و اذهان برخي از مسئولان را، به‌طور موقت، به خود مشغول کند؛ اما پس از مدت کمي به جايگاه اوليه خود، يعني فراموش‌خانه‌ي ذهن و زبان مسئولان بر‌مي‌گردد، اگرچه اصل موضوع که همان گرد و خاک باشد، هر روزه بر سر و روي چشم مردم جنوب پاشيده مي‌شود و کام مردم رنج‌کشيده‌ي اين سرزمين را تلخ‌تر از پيش مي‌کند.

چند سالي که آسمان برخي شهرهاي جنوبي کشور، به سرخي مي‌زند و تنفس در هواي اين شهرها، تنها بلعيدن گرد و خاک است. مردان و زنان و کودکان با ماسک‌هايي بر صورت، به زندگي نه‌چندان مسالمت‌آميز خود با اين ميهمانان ناخوانده‌ي سر و صورت و ريه‌هايشان ادامه مي‌دهند. اين تصاوير را هرروزه مي‌توان در خيابان‌هاي جنوب ديد.
اين بلاي آسماني اگرچه مختص جنوب کشور نيست و هم‌اکنون شهرهايي از غرب، جنوب‌غربي و مرکز کشور را نيز دربر گرفته است، اما بدون ترديد مردم سرزمين جنوب که تا سال‌هاي سال زخم‌دار گلوله‌ها و ترکش‌هاي همسايگان طمع‌ورز خواهند بود، انتظار دارند که سال‌هاي پس از جنگ با سال‌هاي جنگشان متفاوت باشد. آن‌ها البته اين نوع زندگي را بارها آزموده‌اند: يا در زير رگبار مسلسل‌ها و خمپاره‌ها و يا در صف تانکرهاي آب شرب. اما اين هيچ مجوزي به مسئولان نمي‌دهد تا از کنار اين‌همه محروميت، با شعار و هياهو بگذرند و با گذاشتن هندوانه‌ي صبر و مقاومت زير بغل‌هاي خسته اين مردم (که خود صبور و مقاوم بوده‌اند)، بر دشواري‌هايشان چشم ببندند و حل مسائل را به آينده‌‌اي بهتر و برنامه‌هاي چندساله حواله دهند.

به‌نظر مي‌رسد با توجه به خاستگاه اين گرد و خاک که کشورهاي همسايه عربي است، نياز به نوعي ديپلماسي گفت‌وگومحور، با عنايت به دشواري‌هاي زندگي بخش وسيعي از مردم اين سرزمين احساس مي‌شود.

بي‌ترديد روا نيست مردم جنوب کشور که فعلاً هماهنگ با نظام، حرفي از زيان‌ها و خسارت‌هاي همسايه‌ي جنوبي به زندگي‌شان نمي‌زنند، همچنان چوب بي‌تدبيري و ضعف مديريت مسئولان عراقي و کوتاهي برخي مسئولان داخلي را بر گرده خود احساس کنند.

 لازم است که متوليان ديپلماسي کشور نه در گفت‌وگوهايي فرسايشي و درازمدت با مسئولان کشورهاي همسايه، بلکه با حرکت‌هايي انقلابي، آن‌چنان‌که خود مي‌گويند، تکليف اين موضوع را مشخص کنند. فقط فراموش نکنند که اين موضوع لايروبي يا تعيين خط‌القعر اروندرود يا حل اختلافات مرزي ميان دو کشور نيست که گذشت زمان تأثير چنداني بر آن نداشته باشد، بلکه هرچقدر زمان تعلل مسئولان بيشتر شود، بر دشواري زندگي مردماني از جنس فقر و جنگ افزوده مي‌شود.

ايران:يوسفِ يعقوب ما رسيد...

«يوسفِ يعقوب ما رسيد...»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي ايران به قلم اميد معنوي است كه در آن مي‌خوانيد؛سلام بر سلطان خوبان و شاه خراسان و خورشيد ايران؛ امام رضاي مهربان!

امروز، من و آسمان، همراه با زمين و زمان،‌خيلي حالمان ديدني‌ست... به اين همه انتظار و صبوري، مي‌ارزيد.

آمدي و تمام دلواپسي‌ها، جايشان را به نفس نفس آواز فرشته‌ها دادند... چقدر به موقع آمدي!

اي سيب بهشتي خدا ! خدا را شكر، كه دل و جان آقايمان امام رضا(ع) با آمدنت، آرام گرفت... چشم نرگس، به شقايق نگران ... و عاشقان، بر دف ماه مي‌كوبند و عشق پاك، مي‌پراكنند. تو، اينقدر بخشيده‌اي و مي‌بخشي و خواهي بخشيد تا «جواد» خدا بماني ... تو ستاره كوثرنشين شبهاي تنهايي !

براي من، از مشهد تا كاظمين، هيچ فاصله‌اي نيست...
اصلاً راستش را بخواهيد؛ شما در مشهد، جاري‌تريد تا در كاظمين! شهر شما، همين‌جاست... آقاي جود! همين‌جا بمانيد... آنجا غريبيد...

اينجا؛ سحر، صبح، ظهر، شب و بويژه نزديكي‌هاي غروب، صحن‌هاي حرم قدس بابايت رضا، پر است از حنجره‌هايي كه تو را صدا مي‌زنند و قسم‌هايي كه تو را واسطه مي‌آورند...

نامتان، نورتان و كرمتان، ما را عاشق‌تر بابايتان مي‌كند و ... بابايتان را مهربان‌تر از پيش. مادرم، حرز تو را همراه جسم من مي‌كرد تا هميشه و همه‌جا، با تو جان بگيرم. از قديم، مي‌شنيدم. هركس مي‌خواهد صاحب خانه شود يا خدا به او فرزندي عطا كند يا از مال دنيا، بي‌نياز گردد؛ بايد نذر چشمان تو، آهي خرج كند تا نگاهي، مستغني‌اش سازد...

مشهد مشهد، كام عشق را شيرين كردي و جاده جاده تا خدا، وصال را تفسير كردي! اي‌كاش، اينجا بودي تا نقاره‌ها، قربان نگاهت مي‌شدند و آشنايان، فداي غربتت... كه دور از بابايت، مانده‌اي...! خيلي دوست داشتم امروز، در حرم بابايت، پر مي‌زدم و تو را دانه‌دانه، زمزمه مي‌كردم؛ آن وقت حضرت بابا رضايت، مهربان‌تر از هميشه، راهي‌ام مي‌كرد...

با شما كه پاي حرف‌هاي دل همه دوستانتان، صبورانه مي‌نشينيد، بايد ساده و راحت، اما پاك و بي‌غل و غش، نوشت و سخن گفت: آري... دروازه دل هشتمين دلدار خدا، كسي نيست جز نهمين يادگار آل طاها، حضرت باب‌الحوائج، جوادالائمه(ع).

و امروز، خداي جواد به امام رضايمان، «جواد» هديه مي‌كند... من چه بگويم كه بابا، با ديدن قنداقه بهشتي‌ات فرمود: از اين مولود، پربركت‌تر نيست!

چه عطايي! چه خير كثيري! چه نوري! و... چه شوري برپاست! فقط خدا مي‌داند كه چقدر از چشمان بابايت، عاطفه مي‌باريد.

با تو كه مي‌روم حرم؛ آقا، دستم را محكم‌تر مي‌گيرد...
در اين روز ستاره سرخي كه قانون علم را بر هم زده است و تمام خورشيدهاي كربلا، شيفته لبيك او به مقتدايش هستند، نيز به دنيا آمد. نامش علي‌اصغر است، طفل كوچكي كه قنداقه‌اش را فرشته‌ها روي دست حسين(ع) به نظاره نشسته‌اند؛ ولي با اشك، ولي با آه، ولي با گريه بر ماه... او كه سند تمام مظلوميت جد غريب شماست. ولادت اقيانوس جود و كرم، باب‌الحوائج حضرت امام محمدتقي جوادالائمه (ع) و كوچكترين سرباز فرهنگ عاشورا حضرت علي‌اصغر حسين (ع)، بر عاشقان خجسته باد.
 
آفرينش:گره گشايي از تحريم هاي غرب

«گره گشايي از تحريم هاي غرب»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد؛برنامه هسته اي کشورمان در طي چند دوره مذاکرات با غرب به نتيجه اي نرسيده است. و هر بار به جز تصويب و اجراي تحريم هاي جديد دستاورد خاصي نداشته است. کشورهاي غربي در راس آنها آمريکا با اتخاذ تصميم فشار از طريق تحريم هاي اقتصادي قصد دارند تا ايران را در مورد غني سازي و ديگر فعاليت هاي هسته اي منصرف و به چارچوب مورد نظرشان وادار کنند.

تا كنون با فشارهاي آمريكا و برخي از متحدان اروپايي اين كشور 4 قطعنامه تحريمي عليه ايران در شوراي امنيت به تصويب رسيده و علاوه بر اين تحريم ها آمريكا و اتحاديه اروپا نيز تحريم هاي مستقلي را عليه ايران به مورد اجرا گذاشته اند. اين تحريم ها از ممنوعيت صادرات برخي كالاهاي دو منظوره گرفته تا تحريم هاي مالي و بانكي و نيز قرار دادن نام برخي مقام هاي ايراني در ليست سياه و توقيف اموال و دارايي‌ها در آمريكا را شامل مي شود.

اما دور جديد فشارهاي بين المللي آمريکا عليه ايران در حالي پيگيري مي شود که براساس اعلام وزارت خزانه داري آمريكا، واشنگتن دور جديدي از تلاش هاي بين المللي خود را براي ترغيب ژاپن و كره جنوبي به منظور تشديد فشارهاي تحريمي عليه ايران آغاز مي كند.

به همين منظور کوهن مسئول خزانه داري آمريکا با سفر به شرق آسيا قصد دارد تا مقامات کره جنوبي و ژاپن ديدار کند. اين ديدارها به منظور همراهي و ترغيب بيشتر کره و ژاپن درجهت افزايش فشارها و تحريم ها عليه ايران مي باشد. كره جنوبي يكي از شركاي تجاري مهم ايران در منطقه شرق آسيا به حساب مي آيد و ايران نيز مهم ترين شريك تجاري سئول در منطقه خاورميانه و خليج فارس است. آمريکا در سياست جديد خود به طور فعال به دنبال همراهي متحدانش و ديگر کشورهاي مرتبط با ايران براي اجراي اهمرم‌هاي فشار خود مي باشد. و مشاهده مي کنيم که دراين راستا چگونه به ديپلماسي و رايزني با کشورهاي دنيا پرداخته است.

آنچه مسلم است اگر دراين پيکار مشاهده گر باشيم و نخواهيم عکس العملي نشان دهيم مطمئنا بايد منتظر فشارهاي سنگين تري باشيم. به نظر نمي رسد کشور و مردم تحمل فشارهاي بيشتري را داشته باشند. هرچند که مردم از اهداف و آرمان هاي خود عقب نمي کشند اما نبايد گذاشت که طرف مقابل به راحتي ما را در محاصره خود در بياورد. در حال حاضر غرب و آژانس بهانه مخالفت با برنامه هاي هسته اي ايران را عدم اعتماد به فعاليت هاي هسته اي کشورمان عنوان کرده اند. هرچند که اين تصميم را حربه اي سياسي بدانيم مطمئنا راهکار مقابله و خروج از آن نيز سياسي است.

ما فعلا در تمامي تصميماتي که غرب در جهت تحريم کشورمان اتخاذ کرده است، فقط در زمين خودمان و با داشته هاي خودمان بازي کرده ايم و هيچ گاه بازي را به زمين حريف نکشيده ايم. و همين اتکا به داشته ها و بازي در زمين خود مسلما با معضلاتي رو به رو خواهد شد. به عنوان مثال صادرات نفت ايران به هند يکي از مشکلاتي است که در حال حاضر براي کشور ايجاد شده است. هند کشوري است که در روند پيشرفت اقتصادي قرار دارد و نيازمند انرژي مي باشد و ايران هم به عنوان يکي از صاحبان بزرگ نفت و گاز در جهان مي تواند اين نياز هند را تامين کند. اما در حال حاضر به علت تحريم بانک هاي اروپايي در تبديل ارز و همکاري با ايران ، مشخص نيست که هند چگونه مي تواند بدهي خود به ايران را پرداخت کند. علي رغم عدم پرداخت بدهي هاي هند به ايران، مسولان اين کشور به دنبال مذاکره با مقامات عربستان و کويت جهت تامين نفت مورد نياز خود هستند.

 با اين تفاسير ايران يکي از بازارهاي مهم نفت خود را از دست مي دهد و از آنجا که تا کنون نفت سپربلاي ما در مقابل تحريم هاي غرب بوده نقطه ضعفي جدي براي ما محسوب مي شود. اما آنچه که به عنوان راهکار عقلاني براي خروج از اين بازي زيان بار به نظر مي رسد آن است که در زمين حريف به ادامه بازي پرداخت. همانطور که گفته شد در حال حاضر غرب به خاطر عدم اطمينان به ايران به اين تحريم ها روي آورده است .

هرچند که اين بهانه ها سياسي باشد اما ما مي توانيم با افزايش مراودات ديپلماتيک خود نظر کشورهاي غربي را نسبت به موضع مان تغيير دهيم يا حداقل با افزايش سطح مراودات خود مانع از افزايش تحريم هاي جديد شويم. دستگاه ديپلماسي خارجي کشورمان از پتانسيل هاي فراوان و نيروهاي زبده اي برخوردار است که هرکدام با توجه به تخصصشان قادرند سطح روابطمان با کشورهاي غرب و منطقه را افزايش دهند. در حال حاضر ما هيچ گونه مراوده اي با غرب نداريم.

و اين همان خواست آمريکاست، تا ايران در انزوا قرار بگيرد. خروج از انزوا و افزايش روابط ديپلماتيک با کشورهاي دنيا مطمئنا چاره اي در حل مشکلات فعلي مي باشد. همانطور که آمريکا با افزايش رايزني هاي خود به دنبال ترغيب کشورها عليه ايران است، ما هم لازم و ضروري است تا سطح روابطمان با کشورهاي دنيا را افزايش دهيم و قبل از حريف به فکر مقابله باشيم.

حمايت:هنرهاي ماندگارو اشتغال پايدار

«هنرهاي ماندگارو اشتغال پايدار»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حمايت به قلم مهدي خليلي است كه در آن مي‌خوانيد؛حكايت هنرهاي اسلامي و صنايع دستي و سنتي همان حكايت فرزند در دانه اي است كه فرجامش بي توجهي و سهل انگاري والدين و نگاه ترحم انگيز ديگران نسبت به اين فرزند است. هنرهاي دستي و سنتي كه زاييده ازدواج مشروع تمدن و فرهنگ ما هستند و هنرمندان ما از پشتوانه پرباري از ميراث فرهنگي و شخصيت انساني برخوردارند، نسبت به آنچه از دنياي غرب آمده و تحت تاثير زرق و برق ماشين و سردادن شعار فناوري، بي مهري هاي فراواني در حق او دانستيم و به فراموشي اش سپرديم. ‏

صنايع دستي، تخيل هاي مجرد ذهني را به تصاوير و شكل هاي محسوس و عيني تبديل مي كنند. با چنين درك و برداشت در اين دوران،‌ارزش كار دستي تا حد كار علمي بالا رفته و حتي در برخي از كشورهاي غربي، صنعتگر ماهر هنرمند، از جايگاه بالاتر و حتي درآمد بيشتري نسبت به نخبگان جامعه برخوردار است. كشور ما كه از بيكاري فارغ التحصيلان دانشگاهي رنج مي برد، براي جبران عقب ماندگي خود و براي دستيابي به رشد و توسعه و پيوستن به ملل پيشرفته و مدرن به دستان ماهر صنعتگران سخت نيازمند است. در باورهاي سنتي و ديني ايراني، هوشمندانه آمده است: .... كسي كه با دستش كار مي كند، كارگر است، كسي كه با دست و عقلش كار مي كند، پيشه ور است و كسي كه با دست و احساسش كار مي كند، هنرمند است ... ‏

خاك هنر پرور و هنرمند پرور ايران زمين هنرها و هنرمندها پرورانده است و اين هنرها و صنايع دستي، بخش مهم و اثرگذاري از ميراث تمدن انساني و اسلامي را تشكيل داه است. اين ميراث اصيل بازگو كننده چهره فرهنگي برجسته و مشخص كننده اي هويت اسلامي است كه انسان، هم خود را با آن مي شناسد و هم ملت هاي ديگر او را بدان مي شناسند. بنابراين هنرها و صنايع دستي ايران، ميراث و هويت است. اين ميراث همگام با فرهنگ بومي و ملي اسلامي تكامل پيدا مي كند و با خلاقيت صنعتگران همواره در حال نو به نو شدن بوده و به عنوان بخشي از ميراث فرهنگي نقش موثري در حفظ و پاسداري از وحدت ملي دارد. اما اين زمانه كه مدرنيته و تكنولوژي قدرتمنداست، فعاليت هاي توليدي و هنرهاي دستي را تحت تاثير قرارداد و به قول نويسنده كتاب تقليد و تجدد،‌ توليد ماشين غرب،‌ بازارهاي ما را در نورديد و اينكه در اغلب كشورهايي كه قدمتي در صنايع دستي دارند، صنايع فني غربي وارد عمل شده است. اكنون پيشه هاي سنتي و حرف دستي در حال از بين رفتن است.

روزگاري قالي ايران كه صاحب نظران، ايران را سرزمين طراحي نقش و رنگ هاي قالي مي دانند كه حداقل هزار طرح ايراني وجود داشته و قالي ايراني به عنوان يك توليد فرهنگي شاخص كه با هزينه سرانه كمي توانسته براي ميليون ها نفر ايراني به صورت مستقيم و جنبي ايجاد اشتغال و درآمد كند و سالانه درآمد ارزي مطمئني را براي كشورمان به ارمغان آورد، داراي جايگاه رفيع فرهنگي، هنري و مذهبي بوده، چرا كه زيباترين خاطرات زندگي در گره هاي قالي نقش بسته است و فرزانه اي پس از مشاهده عبادت از سر اخلاص ايرانيان به بررسي قالي هاي نفيس كه به واقع باغي پر از گل هاي زيبا و تصويري دلنشين از بهشت موعود را در پيش چشم خود مي آورد گفته است كه در كدام قوم و ملت جز ايراني ها در صحنه ي گيتي سراغ داريد كه بر گلستاني از گل به عبادت و نيايش پروردگار بپردازند؟ و آبراهام پوپ هوشمندانه درباره صنايع دستي ايراني مي گويد: صنايع دستي ايران هنرمندانه خلق شده است و هر يك پيام آور عقيده ها، سليقه ها، روش هاي زندگي و شخصيت نياكان مردم اين كشور است. صنايع دستي،‌زبان گويا و روشن،‌تاريخ، تمدن، هويت و هنر ايرانيان است. البته تضعيف و انحطاط و افول و بحران هاي هنرهاي سنتي و صنايع دستي در ايران را تنها به گردن بيگانگان و استعمارگران نيندازيم. ‏

قطعا غفلت مسوولان هنري، عاملي مهم در ركود هنرهاي سنتي وتضيعف صنايع دستي بوده است. اما هنرمندان نيز در توليدات هنري به قول فيلسوف مشهور آلماني - هگل - به روح زمانه توجهي نمي كنند و هنوز در آثار هنري، مردان و زنان قاجاري ترسيم مي شوند كه يادآور حكايت آن موذن زشت آوازكي كه بانگ نماز مي داد و مرد كافر او را هديه مي دادکه اسبا ب ناراحتي مومنان ومسلمانان را فراهم مي ساخت و موجبات دوريجوانان از مسجد و نماز مي گرديد.‏

‏ چه بايد كرد؟ ‏
‏ محصولات هنري و صنايع دستي، نياز به سرمايه زيادي ندارند و در عوض مي توانند براي زنان و مردان شغل فراهم كنند. اين رشته مي تواند مهاجرت به شهرهاي بزرگ را متوقف كند و در رشد و توسعه روستا موثر افتد. همچنين اين بخش از اقتصاد كشور ما در رونق. و توسعه ي گردشگري تاثيرگذار است و مي تواند ما را از بسياري از كالاهاي ساخته شده وارداتي و بي هويت بي نياز كند. اما بايد اعتراف كرد كه متاسفانه هنرهاي سنتي و صنايع دستي در كشور ما فعاليت كمتري رسمي و يا فعاليتي كه به رسميت شناخته شده، نيستند. علت اين وضع به دو عامل باز مي گردد؟ اول اينکه اين فعاليت ها معمولا از سوي اقشار حاشيه اي يا به حاشيه مي رانده شده ي جامعه صورت مي گيرد.ودوم اينکه صنعتگران و هنرمندان به لحاظ جغرافيايي و فرهنگي پرا كنده اند و از تشكلات نيرومندي برخوردار نيستند و همين امر باعث شده تا منافع آنها در دولت به گونه شايسته اي مد نظر قرار نگيرد. بنابراين ضروري است كه دولت، رسالت خويش را با جامعه هنري و هنرمندان سنتي با ساختارها و كاركردهاي امروزي به تعريف شايسته و بايسته اي اقدام نمايد و همه ي دست اندر كاران صنايع دستي،‌ گفتگوي سازنده براي گزينش شايستگان براي تربيت نسل جديد و صنعتگران ورزيده داشته باشند. البته شايستگان،‌بايد به شيوه هاي امروزي به حفظ اصالت فرهنگي گام بردارند. همچنين بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه با تكيه بر اصول و ديدگاه هاي اقتصادي و سياسي نمي توان به مشكلات فرهنگي و مداواي آنها پرداخت. پرداختن به مسائل اقتصادي براي رفع نيازهاي فرهنگي مي باشد، درحالي كه مسوولان ما به عكس عمل مي نمايند،‌يعني مسائل فرهنگي را فداي مسائل اقتصادي مي كنند. ‏

مساله اشتغال و هنرهاي سنتي يك وظيفه ي ديني، ملي و اجتماعي است و غفلت از آن گناهي نابخشودني است. بدانيم كه در سال 1400 مي بايست 30 درصد از توليدات غير نفتي به صادرات صنايع دستي اختصاص يابد. هنرهاي سنتي و صنايع دستي به صنايع اولويت هاي كشور تبديل شده و راه حل هايي خلاقانه و عقلايي و به دور از احساس و پرهيز از اقتصاد نفتي به اين سمت نزديك گرديدو توليدات صنايع دستي بالاترين ارزش افزوده را نسبت به ساير توليدات صنعتي داراست و 80 درصد بهاي فرآورده هاي دستي ناشي از ارزش افزده اي است كه به صورت نيروي كار در آن تبلور يافته است و بخش عمده اي از موارد اوليه آن از منابع بومي تامين مي شود. و همچنين ميزان نياز به سرمايه گذاري براي اشتغال زايي بسيار پايين است براي اشتغال زايي در صنعت به ازاي هر شغل بايد حداقل 15 ميليون تومان و حداكثر 30 ميليون تومان سرمايه گذاري كرده در صورتي كه در صنايع دستي به رقمي بالغ بر 2 تا 4 ميليون نياز است. و البته بر مسوولان و هنرمندان فرض و فريضه است كه هنرهاي سنتي با روح زمانه تلفيق نمايند و به نياز ها و ذائقه هاي امروزي توجه كنند. ‏   

دنياي اقتصاد:عريضه‌اي براي شوراي پول و اعتبار

«عريضه‌اي براي شوراي پول و اعتبار»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم دكتر احمد يزدان‌پناه است كه در آن مي‌خوانيد؛دوست داشتم رساله تئوريك و عملياتي صندوق‌ بين‌المللي پول در مورد سياست‌هاي نرخ بهره براي كشورهاي در حال توسعه را براي اعضاي شوراي پول و اعتبار به فارسي برگردانم اما پشيمان شدم؛

چرا كه گرفتاري‌ها و مشغله‌هاي آنان اجازه نمي‌دهد آن را با دقت مورد نياز براي آن، مطالعه كنند و در تصميم‌سازي‌هاي خود از آنها رهنمود گيرند. ولي دريغم آمد جمع‌بندي آن رساله را كه نكات كليدي خوبي براي شرايط كشور ما دارد، براي روزنامه نفرستم.
تصميم‌سازي‌هاي شورايي كه بر مبناي خرد جمعي است اگر به حالت «جعبه سياه» عمل كنند؛ يعني پس از وقوع حادثه نتوان علل پيامد تصميم‌سازي‌ها را مشخص كرد، كاري از پيش نمي‌برند. چون و چراها و زيربناي نظري آن تصميمات اگر در معرض افكار صاحب‌نظران قرار نگيرد چه اميدي به موفقيت سياست‌هاي اعلامي آنها بايد داشت؟
سياست‌هاي نرخ سود و نرخ تسهيلات بانكي براي يك كشور در حال توسعه

1- نرخ‌ بهره در تعيين، (الف) تقاضا براي دارايي‌هاي مالي داخلي، (ب) سطح پس‌انداز و سرمايه‌گذاري جامعه و (پ) حساب‌ جاري و حساب سرمايه در تراز پرداخت‌ها، عنصري بسيار مهم است. اهميت اين متغير كلان در كشورهاي در حال توسعه متفاوت است؛ چرا كه درجه توسعه يافتگي بازارهاي مالي و درجه تفاوت تصميم‌گيري‌ها در حوزه پس‌انداز و سرمايه‌گذاري و درجه آزادي ورود و خروج سرمايه در آن كشورها متفاوتند.

2- مقامات پولي در بسياري از كشورهاي در حال توسعه‌ اكراه دارند تا اجازه دهند نرخ‌هاي بهره‌ توسط قواي بازار تعيين شوند. اين عدم تمايل را مي‌توان به كمك عواملي چون ناقص بودن بازارهاي مالي در آن كشورها و اين واقعيت كه در بسياري از آنها عمده‌ترين موسسات مالي و بانكي دولتي هستند، توضيح داد. اين نگرش هم كه نرخ بهره به عنوان قيمت وجوه تنها مسووليت تعادل‌سازي بين عرضه و تقاضا وجوه قابل استقراض را ندارد، بلكه از آن به عنوان ابزار سياستي براي دستيابي به اهداف گوناگوني مي‌توان استفاده كرد، مزيد بر علت شده است. بدين دلايل، گرايش كلي در آن كشورها اين است كه نرخ بهره به صورت دستوري يا اداري زير نرخ تورم تعيين شود، حتي وقتي نرخ‌هاي بهره در بازارهاي مالي بين‌المللي به صورت واقعي (پس از لحاظ نمودن تورم) به شدت مثبت هستند اين سياست باز در آن كشورها تعقيب مي‌شود. مثل هر كالاي ديگري، وقتي قيمت تعادلي وجوه را زير نرخ تعادلي تعيين كنيد، مازاد تقاضا براي اعتبار به وجود مي‌آوريد و شايد چاره‌اي نداشته باشيد جز اينكه با ابزارها و تدابير اداري، اعتبارات را به صورت ناكارآ تخصيص دهيد!

3- سركوب نرخ‌هاي بهره موجب كاهش نرخ پس‌انداز، سرمايه‌گذاري و لذا موجب كاهش رشد اقتصادي نسبت به زماني كه نرخ تعادلي بهره در اقتصاد حاكم است، مي‌شود. چرا؟ زيرا با سياست كاهش نرخ بهره بدون توجه به نرخ تورم جاري و انتظاري، پس‌اندازهاي مالي داخلي نه تنها تشويق نشده، بلكه پس‌اندازكنندگان جريمه مي‌شوند و لذا انباشت ساير ابزار پس‌انداز در جامعه مثل خريد كالاهايي چون طلا و دارايي‌هاي خارجي رونق مي‌گيرند. تجارب برخي كشورهاي در حال توسعه مويد وابستگي پس‌اندازهاي مالي داخلي به نرخ‌هاي بهره است. وقتي نرخ‌هاي بهره در بسته‌هاي پولي بانك‌هاي مركزي يا به صورت بخشنامه‌هاي دولتي زير حد تعادلي آن قرار مي‌گيرد، اين امر باعث هدايت كسب و كارها به سرمايه‌گذاري با نرخ‌هاي بازده اجتماعي پايين مي‌شود؛ يعني بنگاه‌هاي توليدي را هم به سوي سفته‌بازي‌هاي غيرمولد مي‌كشاند؛ يعني به جاي آنكه منابع كمياب مالي كشور صرف سرمايه‌گذاري تجهيزات و ماشين‌آلات جديد شوند و خلق ارزش و شغل نمايند، به هرز مي‌روند.
ترتيبات گزينشي اعتبارات هم در شرايطي كه نرخ بهره زير نرخ بهره تعادلي است، براي بهبود كيفيت و مولديت سرمايه‌گذاري‌ها كارساز نيستند.

4- نرخ‌هاي بهره واقعي اگر براي مدتي طولاني منفي باقي بمانند به عنوان يك عامل بي‌ثباتي كل اقتصاد ملي عمل مي‌كنند. افزايش سرعت گردش پول و كاهش نرخ‌هاي واقعي بهره موجبات مازاد تقاضاي كالاها و خدمات را فراهم آورده و فشارهاي تورمي جامعه را تشديد مي‌كنند و همزمان موجب كاهش دسترسي مردم به اعتبارات لازم براي تامين مالي سرمايه‌گذاري‌ها و لذا تامين رشد اقتصادي پويا و پايدار لازم براي آن اقتصاد مي‌شوند. سركوب نرخ بهره اجراي «مديريت تقاضا» را با مشكلات عديده روبه‌رو و در برخي موارد آن را غيرممكن مي‌سازد. براي بازگشت پايداري ثبات اقتصادي كشور و تامين نرخ رشدي پايدار، نرخ‌هاي بهره بايد بالاتر از تورم باشند.

5- تحت شرايط نرخ‌هاي بهره اداري اگر اصلاحاتي براي آنها صورت مي‌خواهد بگيرد، يكي از مشكلات اساسي آن است كه نرخ بهره را چقدر بايد افزايش داد. اگرچه شرايط جامعه و اقتصاد شايد مي‌طلبد كه نرخ‌هاي بهره را به شدت بالا ببريم؛ ولي با توجه به آثار منفي اين سياست بايد اسير جو نشد. وقتي نرخ بهره را بيش از حد بهينه خود بالا مي‌بريد با كاهش تقاضاي سرمايه‌گذاري،‌ موجب كاهش نرخ رشد اقتصادي مي‌شويم، حتي اگر وجوه براي تامين سرمايه‌گذاري‌ها در دسترس باشند. اين ملاحظه وقتي اصلاح ساختار نرخ‌هاي بهره را در چارچوب يك بسته پولي و بانكي كه آن نيز در چارچوب برنامه‌هاي تعديلات ساختاري و آزادسازي‌ها و برنامه‌هاي تثبيت تورم قرار دارد پيگيري مي‌شود، اهميت بيشتري پيدا مي‌كند. توصيه سياستي صندوق بين‌المللي پول آن است كه در اين شرايط به جاي آنكه از نرخ تورم جاري استفاده شود، بهتر است از نرخ تورم انتظاري جامعه براي بالا بردن نرخ‌هاي بهره استفاده شود.

براي موفقيت سياست اصلاح ساختار نرخ‌هاي بهره لازم مي‌آيد كه افكار عمومي جامعه به توانمندي مقامات پولي و دولتي ايمان راسخ داشته باشند و بر اين باور باشند كه آنها با برنامه‌هاي علمي و عملي كوتاه مدت و بلندمدت خود اهداف قابل دسترس و غيرآرمان‌گرايانه‌اي را تعقيب مي‌كنند و با ثابت قدمي در جهت اهداف پولي گام برمي‌دارند و در عين حال براي مقابله با مشكلات پيش‌بيني نشده انعطاف‌پذيري كافي دارند.

6- در دوران انتقال از مرحله نرخ‌هاي بهره كمتر از تورم، يعني دوره سركوب مالي در جامعه به سوي نرخ‌هاي بالاتر بهره كه نرخ واقعي بهره مثبت مي‌شود ممكن است مشكلاتي كوتاه مدت براي بخش‌هاي مالي و واقعي(توليد و اشتغال) ظهور نمايد. اينها حل‌نشدني نيستند، ولي اين وظيفه شوراي پول و اعتبار و بدنه كارشناسي بانك مركزي است كه علائم ظهور و دوري و نزديكي ظهور آنها را رصد كنند تا با اعمال سياست‌هاي مناسب و به‌موقع غافلگير نشوند.

 جهان صنعت:ابهام‌های یک ادغام دیگر

«ابهام‌های یک ادغام دیگر»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت به قلم مجید احمدی‌ است كه در آن مي‌خوانيد؛طرح ادغام وزارتخانه‌ها برای رسیدن به 17 وزارتخانه در قانون برنامه پنجم توسعه به دولت تکلیف شده و اکنون در حالی روزهای اجرایی شدن را می‌گذراند که بررسی‌های تاریخی نشان از فراز و نشیب فراوان این‌گونه طرح‌ها از دوره قاجاریه دارد.

اگرچه تاکنون تغییری در تعداد و نام وزارتخانه‌ها در دولت کنونی انجام نشده است اما با تصویب قانون تشکیل وزارت ورزش و جوانان در مجلس و تکلیف قانون برنامه پنجم توسعه (درباره کاهش تعداد وزارتخانه‌ها) یکی از پرتغییرترین ادوار تاریخ معاصر درخصوص تحول وزارتخانه‌ها را در دولت احمدی‌نژاد به وجود خواهد آورد.

در این خصوص طرح موضوع ادغام سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی کشور از سوی برخی از نمایندگان مجلس (در روزهای گذشته) واکنش‌های زیادی را به‌دنبال داشته است تا به یاد ضرب‌المثل قدیمی بیفتیم که می‌گوید  این شتری است که در خانه همه می خوابد. این مثال حالا‌ نقل محفل اقدامات ادغامی دولت است. این بار شتر ادغام در محدوده سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی و نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلا‌می می‌چرخد تا شاید در همین محدوده‌ها بخوابد و این سازمان‌را با این وزارتخانه‌نه ادغام کند.

دولت دهم تصمیم دارد با ادغام برخی از وزارتخانه‌ها مانند بازرگانی و صنایع‌ومعادن، راه و مسکن و شهرسازی، نیرو و نفت، کار و امور اجتماعی و رفاه و تامین اجتماعی در کنار تشکیل وزارت ورزش و جوانان تعداد و عناوین وزارتخانه‌ها را تغییر دهد این موضوع در حالی است که سازمان میراث فرهنگی به‌عنوان تنها متولی دولتی و قانونی حفظ، نگهداری، پژوهش و معرفی داده‌های فرهنگی اعم از ملموس و غیرملموس مطرح است . اما  این سازمان هم طی سال گذشته چندپاره‌شدن و جابه‌جایی از تهران را تجربه کرده است. این سازمان به چند استان و شهرستان فرستاد شد تا تغییرات ساختاری شدیدی را تجربه کند و ساختار خود را از دست داده و در این فرآیند، تخصص‌زدایی شود. ‌ 

بی‌شک با توجه به ارتباط گسترده داخلی و بین‌المللی سازمان میراث فرهنگی که در راستای تحقق اهداف قانونی کشور صورت می‌گیرد، این ادغام می‌تواند مانعی در مسیر تحقق این اهداف ایجاد کند. ‌
 
اکنون این سوال مطرح است که با توجه به سابقه سازمان و این موضوع که این سازمان در گذشته و تا سال 73 زیرنظر وزارت فرهنگ و آموزش عالی و بعد از آن تا 23 دی‌ماه سال 82 زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلا‌می بوده  و در نهایت از این وزارتخانه نیز جدا شد و سازمانی عریض و طویل به وجود آمد، آیا نمی‌شد در تمام این سال‌ها روی عملکرد آن یک بررسی جامع صورت گیرد تا تکرار اشتباه نشود؟

حال این موضوع مطرح است که در صورت انجام چنین اقدامی، چه بررسی کارشناسانه‌ای انجام شده که تضمین دهد دوباره این زنجیره خطا و آزمون تکرار نشود.

از سوی دیگر وزارت ارشاد به تنهایی دارای تعداد زیادی از مدیریت‌های کل و معاونت است که رسیدگی به آنها خود ید طولا‌یی می‌طلبد،بنا بر این بازهم باید ماند و منتظر نشست و دید که تجربه نه چندان موفق ادغام‌های دولت دهم به کجا خواهد رسید؟ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلا‌می نیز صراحتا مخالفت خود را با این ادغام اعلا‌م کرده، در واقع این وزارتخانه در انجام وظایف اصلی خود مانده است. از همین رو  به نظر می‌رسد که به صلا‌ح نیست سازمان عریض و طویلی همچون میراث فرهنگی را به این وزارتخانه اضافه کنیم و خواهان انجام مناسب وظایف باشیم.


ارسال به دوستان
نیفلو؛ تسکین درد زانو در کمتر از 15 دقیقه (+فیلم و عکس) پارک قیطریه و تمدن ۳۲۰۰ ساله‌ای که زیر آن خوابیده است! چند راهکار ساده برای ترک عادت ناخن جویدن سه چالش اساسی نظام در سال ۱۴۰۳ به روایت حسین علایی /حاکمیت باید یک تغییر معنادار در سیاست‌های اقتصادی و سیاسی خود ایجاد کند بازداشت فرزند حمید نوری توسط پلیس سوئد ملکه جنگنده‌ های F-35؛ زنی که صنایع نظامی را متحول کرد(+عکس) مجید انتظامی: از تلویزیون شکایت کردم گفتند موسیقی خوب نساز وقتی هر محله ای چند تا بدنساز داشته باشه! (عکس) صدیقی از سخنرانان شب قدر دانشگاه امام صادق حذف شد مرگ شبانه؛ چرا بعضی‌ها در خواب می‌میرند؟ بازگشت آزادی از نخستین تجربه ملی (+عکس) وجود ترکیبات شیمیایی در برخی دارو‌های مکمل و نیروزا دستگیری ۲ سارق زورگیر سابقه دار حین سرقت در فردیس نوروز ۱۴۰۳ زیر فشار کمرشکن گرانی /فقط رأی می‌خواهند،بعد یادشان می‌رود /هم خسته‌ایم، هم بریده‌ایم/فریادها به گوش دولت می‌رسد؟ اندیشه پویا؛ یاد شاهرخ مسکوب/ تبعیدی سرگردان
وبگردی