كيهان:الگوي كاهش جرايم
«الگوي كاهش جرايم»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد؛در اين عبارات و گزاره ها كه حاوي حقايق و دقايقي غيرقابل انكار است، دقت كنيد؛
1- فارين پاليسي: «توازن قوا در خاورميانه بيش از پيش به سود ايران رقم خواهد خورد.»
2- دان مريدور معاون نتانياهو: «تحولات منطقه نشان مي دهد گسترش نفوذ ايران در مقابل هژموني آمريكا قرار گرفته است.»
3- موسسه بروكينگز: «براندازي در ايران غيرممكن است.»
4-
شبكه خبري راشاتودي: «يك بعد قدرت ايراني ها حتي بيشتر از قدرت هسته اي
است، اين معما بيگانگان را گيج كرده كه همه منتظرند حمله عليه ايران آغاز
شود اما مردم ايران خيلي آرام هستند.»
5- واشنگتن تايمز: «انقلاب [امام] خميني همچنان در حال سركوب قدرت آمريكاست.»
6- نوام چامسكي: «آمريكا ديگر نمي تواند خواسته هاي خود را به ايران تحميل كند.»
7- هافينگتون پست: «قدرت نرم ايران، سدي در برابر آمريكاست.»
8-
و... اينها تنها نمونه هايي از حجم انبوه و مطالب بسيار گسترده درباره
اقتدار فزاينده جمهوري اسلامي ايران در معادلات منطقه اي و حتي فرامنطقه اي
است كه در چهار، پنج ماه گذشته بر روي خروجي رسانه هاي خارجي قرار گرفته
است.
اما موضوع يادداشت پيش روي نه به «جنگ نرم» دشمنان اختصاص دارد و نه احتمال «جنگ سخت» را عليه كشورمان مورد واكاوي قرار داده است.
اين نوشته تنها درصدد است تا با دريافتن علت العلل موفقيت جمهوري اسلامي چه در پهنه جنگ نرم يا سخت دشمنان، الگويي را استخراج كرده و استفاده از آن را در حوزه هاي اجتماعي و قضايي توجه داده تا در نهايت به نهادينه شدن يك مكانيسم بومي و موفق و كم هزينه منجر گردد.
حتي دشمنان بيروني نيز تاكيد مي ورزند كه علت اصلي موفقيت ايران اسلامي در برابر فشارهاي همه جانبه در كارزار سخت يا نرم، اتكا به ماهيت ايدئولوژيك انقلاب اسلامي و توان مردمي ملتي مومن و مسلمان بوده است.
امروزه در پي تحولات منطقه خاورميانه و شمال آفريقا طي هفت ماه گذشته، موج بيداري اسلامي ملت هاي منطقه و شعار نه شرقي، نه غربي برگرفته از انقلاب اسلامي ايران است كه در قامت يك الگوي كارا و نجات بخش در صحنه اجتماع و سياست رخ نموده است.
بنابراين در تمامي مصادر حكومتي بايد به الگوي بومي و اسلامي نزديك و نزديك تر شد و از ظرفيت هاي راهگشاي ديني و اعتقادي بهره برد.
مقدمه بحث كمي طولاني شد؛ اجازه بدهيد به مقوله و موضوع اصلي اين نوشته بپردازيم. در چند هفته گذشته منتهي به ماه مبارك رمضان با حوادث و ناهنجاري هاي اجتماعي روبرو بوديم كه بازتاب پررنگي در سطح جامعه و عموم مردم داشت.
رويدادهايي چون قتل يك ورزشكار با سلاح سرد، مجروح و مضروب شدن يك طلبه جوان ناهي از منكر، حادثه پل مديريت و چند نمونه از اين دست باعث شد تا بار ديگر مباحث پردامنه اي چون «امنيت اجتماعي» و «راه هاي كاهش جرايم» يا «شيوه هاي مبارزه با ناهنجاري هاي اجتماعي» در رسانه ها و حتي محافل عمومي به پيش كشيده شود اما واقعيت اين است كه اين «چه بايد كرد؟» در قالبي منسجم و كاربردي ساماندهي نشده است.
اين نكته را نيز بايد خاطرنشان كرد كه بنابر گزارش هاي منتشر شده از سوي مقامات انتظامي و قضايي هر سال در كشور ما در ماه مبارك رمضان ميزان جرايم و تخلفات بطور چشمگيري كاهش پيدا مي كند.
اين اتفاق مبارك و اين عامل موثر كه ناشي از فضاي معنوي و ايماني ماه رمضان است بايد به عنوان يك الگوي بومي و ديني در ساير ماه ها نيز مورد بهره برداري و استفاده قرار بگيرد.
سال گذشته در ماه مبارك رمضان نگارنده در يادداشتي با عنوان «پدافند غيرعامل قضايي» نوشته بود: «آنچه ضرورت دارد تا تهديدات قضايي كه همانا جرم و جنايت است از جامعه رخت بربندد مي توان تحت عنوان پدافند غيرعامل قضايي صورت بندي و شكل دهي كرد؛ با اين توضيح كه پدافند غيرعامل هر اقدام غيرمسلحانه اي است كه موجب كاهش آسيب ها در هنگام جنگ و رويارويي با دشمن مي شود و پدافند غيرعامل قضايي هر اقدام غيرقضايي است كه موجب كاهش جرم و جنايت مي شود.»
از همين روي مهم ترين عاملي كه در قالب و شكل «پدافند غيرعامل قضايي» مي توان از آن بهره برد تمسك به الگوي رمضان و تعميق باورهاي ديني است. در بسياري از كشورهاي دنيا در مقوله پدافند غيرعامل قضايي كه منجر به پيشگيري از جرايم و كاهش جرم و جنايت مي شود از سيستم نظارت بيروني استفاده مي شود. يعني تقويت «نظارت» بر كردار و رفتار شهروندان از طريق قانون و نظارت همگاني كه خود يك سيستم كنترلي اجتماعي را به بار مي آورد. به عبارت ديگر؛ بيشتر تكيه بر آن است كه در موضوعات اجتماعي مردم همديگر را كنترل كنند و البته نهادها و ارگان هاي مربوطه نيز در زمينه نظارت بيروني به وظايف خودشان مي پردازند. اما در كشور ما علاوه بر استفاده از سيستم نظارت بيروني و همگاني، از مكانيسم ديگري به عنوان «نظارت دروني» مي توان استفاده كرد. وقتي آمارها و گزارش ها و اتفاق نظرهاي مسئولان انتظامي و قضايي و كارشناسان همگي حاكي از آن است كه در ماه مبارك رمضان منحني جرايم و تخلفات رو به نزول ميل مي كند، اين رويداد چيزي جز سيطره معنويت بر جامعه و تاثير عنصر ايمان و تقوا بر افراد نيست. اينجاست كه از ظرفيت شاخصي به نام «رمضان» به عنوان يك سيستم نظارت دروني بايد كمال استفاده را برده و تحقق آن را در ديگر ايام و ماه ها مهيا كرد.
حقوقدانان و جرم شناسان در مباحث مربوطه به پيشگيري از وقوع جرم به مباحث مبسوط و دقيقي پرداخته اند؛ از جمله نكات قابل توجه اين است كه اگر در پيشگيري از جرم بيشتر به پيشگيري كيفري بسنده شود و اجراي مجازات ها را تنها راهكار بدانيم قطعا در مسير پيشگيري از جرم به نقطه مطلوب نمي رسيم.
آنچه مورد تأكيد حقوقدانان و جرم شناسان است، اين كه «پيشگيري كيفري» بايد با «پيشگيري فرهنگي و اجتماعي» همراه باشد چرا كه در اين نوع از پيشگيري علل وقوع جرم از بين مي رود.
از همين رهگذر؛ نكته اي كه بايد به مطالب فوق علاوه كرد اين است كه در پيشگيري فرهنگي، عناصري چون «ايمان»، «تقوا»، «مسئوليت پذيري اخلاقي» و در يك كلام «باورهاي ديني» نقش ممتاز و برجسته و بسزايي دارد.
بنابراين ماه مبارك رمضان اين قابليت را داراست كه
در حوزه و حيطه جرايم و ناهنجاري هاي اجتماعي نه به مثابه يك عامل تسكيني
موقتي و كم بازدارنده بلكه با بازدارندگي موثر و قطع ريشه هاي ناهنجاري ها
نقشي بي بديل را عملياتي نمايد.
اكنون بايد مسئولان مرتبط و دست
اندركاران حوزه مسايل امنيت اجتماعي به جاي صرف هزينه هاي كلان به اسم كار
فرهنگي كه بعضاً از مكانيسم هاي تقليدي از پيشگيري از جرم نشأت گرفته بر
الگوي رمضاني پيشگيري از جرم همت بگمارند.
بدون ترديد بازدارندگي عقايد ديني در شكل نگرفتن ناهنجاري ها و جرايم كه تجلي آن به شهادت آمار و گزارش هاي مسئولان و نهادهاي ذي ربط در ماه مبارك رمضان به بار نشسته است يك فرصت و ظرفيت ويژه است تا با برنامه ريزي ها و تدوين يك مانيفست، اين الگو در سطح جامعه و در پهنه تمامي ماه هاي سال اجرايي شود.
كم توجهي در زمينه استفاده از الگوهاي ديني و تعميق باورها و ارزش ها در حوزه هاي اجتماعي و قضايي، در حالي است كه در نقطه مقابل دشمن مقوله تضعيف باورهاي ديني را نشانه رفته است.
و بالاخره بايد گفت؛ پيرامون پدافند غيرعامل قضايي و بخصوص استفاده و بهره گيري از الگوي ماه رمضان در كاهش جرايم و تخلفات و ناهنجاري ها، مجلس و رسانه ها وظيفه حساس و مهمي بر دوش دارند.
از آنجايي كه تمامي اقدامات و فعاليت هاي جاري در كشور بايد به موجب «قانون» باشد و به تعبيري «قانون» نرم افزار كشور براي حركت رو به پيشرفت و تعالي مادي و معنوي است؛ قوه مقننه نقش بزرگ و تعيين كننده اي دارد تا به الگوهاي ديني و از جمله الگوي مورد اشاره، جامه قانون بر تن كند و بستر عيني و اجرايي كار را فراهم نمايد.
از سوي ديگر؛ رسانه ها و صاحبان قلم و انديشه در استفاده بهينه و مؤثر از الگوها و ظرفيت هاي بومي و ديني در ذيل قالب پدافند غيرعامل قضايي كه خروجي آن كاهش جرايم و تخلفات و ناهنجاري ها است مي توانند همچون كاتاليزوري باشند كه به كار سرعت ببخشند.
خراسان:بازگشت بحران مالي غرب؛ اقتصادهاي نفتي نيز هوشيار باشند
:بازگشت بحران مالي غرب؛ اقتصادهاي نفتي نيز هوشيار باشند»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم مهدي عرفانيان ست كه در آن ميخوانيد؛افزايش نگراني ها از حادشدن بحران بدهي هاي دولت آمريکا از يک سو و گسترش بحران اقتصادي در اتحاديه اروپا و کشورهايي نظير اسپانيا و ايتاليا از طرف ديگر به کاهش بي سابقه شاخص هاي بازارهاي مالي آمريکا و اروپا و آسيا انجاميد.
تحليل گران بازارهاي سرمايه سقوط شاخص هاي بورس نيويورک در روز گذشته را پس از بحران اقتصادي سال ۲۰۰۸ آمريکا بالاترين حد نزول در اين بازار دانستند و گسترش سقوط شاخص ها به بازارهاي اروپا و آسيا بار ديگر سايه ترس از بحران هاي اقتصادي را بر سر اروپا و آمريکا افکند.سقوط شاخص هاي بازارهاي مالي آمريکا و اروپا و به دنبال آن آسيا بار ديگر نام جمعه سياه را در تاريخ اقتصادي ايالات متحده تکرار کرد.
جو رواني حاکم بر سيستم سرمايه داري اقتصادهاي بزرگ دنيا و نگراني از مثمربه ثمر نبودن تمهيداتي نظير افزايش سقف بدهي هاي دولت آمريکا پس از هفته ها مذاکرات فشرده در کنگره آمريکا اينک کشورهاي مرتبط با ايالات متحده و شرکاي تجاري را نيز با ترس و واهمه اي بي سابقه روبه رو کرده است.
به شکلي که «داکس» شاخص بازار مالي آلمان و «فوتسي» شاخص بازار مالي انگلستان نيز کاهش بيش از ۳درصدي را تجربه کردند. سقوط همزمان بازارهاي مالي آمريکا، اروپا و آسيا بار ديگر نقاط ضعف نظريات پيوستگي بازارهاي مالي را به رخ کارشناسان اقتصادي مي کشد.جالب توجه اين که وضعيت حاد بازارهاي مالي در اروپا همزمان با تلاش سياستگذاران اروپايي براي آرام کردن وضعيت اقتصادي در اين کشورها اتفاق مي افتد و بانک مرکزي اروپا براي کمک به کشورهايي که در منطقه يورو دچار مشکل هستند، در نظر دارد اوراق قرضه اي راکه اين کشورها چاپ کرده اند، خريداري کند.
به دنبال بروز بحران اقتصادي در يونان، پرتغال و جمهوري ايرلند و وارد عمل شدن صندوق بين المللي پولي براي نجات اين کشورها، اين نگراني ايجاد شده است که ممکن است اسپانيا و ايتاليا هم به سرنوشتي مشابه دچار شوند و براي نجات به کمک مالي صندوق بين المللي پول نياز پيدا کنند.
همزماني گسترش بحران اقتصادي در منطقه يوروي اروپا و ترديد جدي در مورد توانايي دولت آمريکا در بيرون آمدن از مسير «بن بست» بحران بدهي ها و رکود حاکم بر اقتصاد ژاپن به عنوان يکي از بزرگترين اقتصادهاي دنيا، سرمايه گذاران خرد و کلان را بر آن داشته تا به دنبال تمهيدات احتياطي براي کمتر آسيب ديدن از تکرار بحران مجدد اقتصادي در دنيا باشند. کما اين که ارزش برابري دلار در برابر ساير ارزها طي چند روز گذشته کاهش چشمگيري داشته است و اقتصادهاي بزرگي نظير چين به سرعت در حال تبديل ذخاير ارزي خود از دلار به ساير ارزها مي باشند.قيمت جهاني هر اونس طلا نيز طي يک هفته گذشته ۳۰ تا ۳۵دلار افزايش يافته است که نشانه اي از جايگزيني طلا به جاي سهام و دلار مي باشد.
بازار نفت نيز به عنوان مهمترين بازار نقش آفرين در اقتصاد کشورمان و ساير کشورهاي نفتي در شرايط جديد دستخوش تحولات مهمي شده است به طوري که در بازارهاي جهاني افت بيش از ۲۰دلاري قيمت ها طي يک هفته گذشته برنامه هاي کشورهاي توليدکننده و مصرف کننده را تغيير داده است و تقاضا براي خريدهاي «آتي» به شدت کاهش يافته است.
به نظر مي رسد در اين شرايط تصميم سازان اقتصادي کشور بايد با رصد دقيق تحولات و در نظرگرفتن تمهيدات در بخش هاي مرتبط بااقتصاد جهان نظير نفت، گاز و صنايع مرتبط تهديدات احتمالي را از اقتصاد ايران دفع کنند.وابستگي بودجه ۹۰به نفت 81.5دلار مهمترين خطر پيش روي اقتصاد ايران در مواجهه با تکرار بحران سال ۲۰۰۸ است که از هم اکنون بايد مسئولان اقتصادي کشور به موازات جدي شدن بحران به فکر رفع مشکلات ناشي از آن در اقتصاد کشور باشند.
جمهوري اسلامي:درسي براي ديكتاتورهاي عرب
«درسي براي ديكتاتورهاي عرب»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛خفت و حقارتي كه حسني مبارك و همدستانش در لحظه ورود به قفس آهنين در دادگاه مستقر در آكادمي امنيتي مصر از خود به نمايش گذاشتند، در تاريخ معاصر اين كشور به عنوان مكمل پرونده جنايات و شيادي اين ديكتاتور خونريز عرب و همدستانش به ثبت رسيد.
مبارك، دو فرزندش، حبيب العادلي وزير كشور و 6 تن از مقامات ارشد رژيم كمپ ديويدي مبارك حتي در جريان پيگيري پرونده اتهاماتشان هم در قامت "متهمين خاص" ظاهر شدند. براي انتقال آنها از هواپيما و هلي كوپتر استفاده شد و مبارك برروي يك تخت سيار بيمارستاني به همراه يك تيم كامل پزشكي وارد قفس محاكمات شد و تمامي متهمين درلباس عادي ظاهر شدند. همين امر نشان ميدهد كه متهمين اين پرونده، هر يك به درجاتي، مورد ملاحظه قرار گرفتهاند. دو فرزند مبارك مرتباً تلاش ميكردند مانع تهيه عكس و فيلم از چهره پدر شوند و درون قفس، كسي مانع آخرين نقشآفريني آشكار آنها نشد.
به نطر ميرسد مبارك و همدستانش هنوز هم در تصميم سازيهاي پشت پرده بيتاثير نيستند و نمايش اخير، فرصتي براي "مظلوم نمائي" به اميد فضاسازي در جهت فرار از مجازات است كه البته در تاريخ بيسابقه نيست و آگوستينو پينوشه ديكتاتور شيلي هم با همين ترفندها و تمارض توانست پس از حضور در يك دوره از محاكمات نمايشي، به بهانه بيماري و كهولت سن از مجازات معاف شود.
با اينهمه، خفت و حقارت حسني مبارك هرچند با هدف فرار از مجازات، براي رئيسجمهور مادام العمر مصر كه شايد هنوز هم در فكر به قدرت رساندن فرزندش جمال مبارك باشد، بسيار شرم آور است.
اين سرنوشتي است كه هر لحظه ممكن است براي ساير ديكتاتورهاي عرب هم تكرار شود. دقيقاً به همين دليل است كه روند تحولات مصر و بويژه محاكمات اخير مصر، در بسياري از كشورهاي عربي، انعكاسي نداشته و دربارها نگرانند با انعكاس اين اخبار ملتها براي برخورد قاطع با رژيمهاي ديكتاتوري عرب، انگيزههاي بيشتري پيدا كنند و از ملت مصر الگو بگيرند.
موضوع مهمتر به واكنش آمريكا، اتحاديه اروپا و رژيم صهيونيستي باز ميگردد كه اين واكنشها براي ملتها، دولتها و حتي ديكتاتورهاي عرب هم هشدار دهنده است و نشان ميدهد قدرتهاي شيطاني، كارگزاران و مزدوران منطقهاي را تنها تا جائي ميپسندند كه بتوانند از وجود آنها سوءاستفاده كنند اما اگر كار به جائي برسد كه وجود آنها براي منافعشان سودي ندارد، ضربه اصلي از جانب همان قدرتها وارد ميشود. غافلگيري آمريكا و غرب در قبال حوادث مصر باعث شد كه واشنگتن اصليترين مهرهاش را عليرغم آنهمه خوش خدمتي به صهيونيستها و غرب، به حال خود رها كند تا براي نجات از مرگ، به اين روشهاي حقيرانه متوسل شود و در قفس آهنين، به تخت بيمارستاني پناه ببرد.
دنيا اين روزها به چشم خود ديد كه سرسلسله ديكتاتورهاي جهان عرب در چنين شرايطي در مقابل قاضي تفهيم اتهام شد و با گستاخي كم نظيري تمامي اتهاماتش را رد كرد، حال آنكه صدها ساعت فيلمهاي خبري از ميدان التحرير قاهره روند قتل عام مردم مصر را به صورت زنده به دنيا مخابره كرده و همه در اين زمينه به قطعيت رسيدهاند.
در واقع براي مجازات مبارك و همدستانش به خاطر 32 سال خيانت و جنايت، احتياج چنداني به محاكمه نيست بلكه با مروري بر روند حاكميتش، محكوميت وي محرز است، با وجود اين، فقط چند مورد از اتهامات مبارك در كيفرخواست مطرح است و موارد جديتر از جمله همدستي آشكار و نهان با آمريكا و صهيونيستها در مرحله خيانت به آرمان فلسطين، تكميل و تمديد محاصره غزه با بستن گذرگاه رفح، همدستي با اسرائيل در بمباران مناطق مرزي غزه با مصر به منظور انهدام كانالهاي زيرزميني انتقال مايحتاج مردم غزه، ايجاد ديوار فولادي در مرز مصر با غزه براي تكميل محاصره ابدي آن، اعمال فشار بر كشورهاي عرب و فلسطينيها به منظور وادار كردن آنها به قبول طرحهاي رژيم صهيونيستي، پادوئي اين رژيم و پيشبرد اهداف صهيونيستي در جريان پيمان مادريد، پيمان اسلو، اجلاس آناپوليس، جلوگيري از تفاهم گروههاي فلسطيني و ممانعت از تحقق طرح آشتي ملي فلسطينيها، همدستي با صهيونيستها در 2 جنگ عليه لبنان و غزه.
تصادفي نيست كه مبارك در اين فاصله عليرغم التماس به تمامي كشورهاي دنيا براي پذيرش وي فقط يك پيشنهاد دريافت نمود و صهيونيستها به وي توصيه كردند به اسرائيل پناهنده شود. حتي اگر هيچ دليلي براي اثبات نقش و جايگاه مبارك در خوش خدمتي به اشغالگران صهيونيست وجود نداشت، همين پيشنهاد نشان ميدهد كه مبارك تا چه اندازه براي صهيونيستها و در جهت تحقق اهداف آنها مؤثر بوده است.
اين پيشنهاد صهيونيستها در حقيقت اوج مراتب وابستگي مبارك به اشغالگران را به نمايش گذاشت. با صرفنظر از اين مسائل، وجود مبارك در قفس آهنين و تلاش وي براي همراه داشتن يك نسخه از قرآن، يادآور حادثهاي مهم است كه 30 سال پيش رخ داد. آن روز، ستوان شهيد خالد الاسلامبولي قهرمان نام آور مصر كه انورسادات را با رگبار سلاحش به هلاكت رسانده بود، براي آنكه نشان دهد اين اقدام را در حمايت از آرمان فلسطين و براساس تعاليم قرآن كريم بعمل آورده، در حالي كه يك جلد قرآن كريم دردست داشت در دادگاه حضور يافت ولي حسني مبارك و فرزندان وي، قرآن را وسيلهاي براي فريب افكار عمومي قرار دادند تا از مجازات بگريزند.
البته ملت مصر، حكم خود را درباره مبارك صادر كرده و اگر قرار باشد عدالتي برقرار شود، ديكتاتور اعدام خواهد شد.
موضع
قاضي و حكم دادگاه درباره مبارك و دستيارانش هرچه باشد، پرونده مبارك و
همدستانش بهرحال مختومه خواهد شد ولي اين براي ديكتاتورهاي ديگري كه هنوز
در رأس قدرت هستند، بايد درسهاي فراواني را بهمراه داشته باشد. مبارك در
نطقهاي تلويزيوني خود به مردم مصر اطمينان ميداد پيام آنها را شنيده است
ولي به طور همزمان دستور كشتار صادر ميكرد.
اما آيا ديكتاتورهاي عرب پيام محاكمه مبارك در آكادمي امنيتي مصر را شنيده اند؟ اين سرنوشتي است كه دير يا زود، در انتظار آنها نيز خواهد بود. البته آنها به انواع ترفندها متوسل شده و ميشوند كه با دفعالوقت، ملتها را خسته كنند و از پيگيري حقوقشان منصرف نمايند.
اما ايكاش ديكتاتورهاي يمن، بحرين، عربستان، اردن و مراكش به اين نكته توجه ميكردند كه هرچه باشند، قطعاً از مبارك نيرومندتر نخواهند بود. هر اقدامي، هر جنايتي و هر فاجعهاي رخ دهد، قطعاً پرونده آنها سنگينتر خواهد شد و اگر سالم به درون قفس آهنين برسند، براي مظلوم نمائي در اوج خفت و حقارت مجبورند به تخت بيمارستاني پناه ببرند، البته اين ترفندها هم تأثيري در سرنوشت محتوم آنها ندارد و براي شام سياه ديكتاتورهاي عرب، سحري متصور نيست.
رسالت:خطاي تاريخي !
«خطاي تاريخي !»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در ان ميخوانيد؛ديروز سالروز صدور فرمان مشروطيت بود. آيت الله هاشمي رفسنجاني در پايگاه خبر رساني خود يك يادداشت خوب به مناسبت سالگشت مشروطه نوشته است. وي در اين يادداشت آورده است:" روحانيت نبايد خطاي تاريخي خود را تكرار كند و برنامه اختلاف افكني دستهاي پنهان ولي فعال استعمار را در داخل كشور همراهي نمايد." خطاي تاريخي روحانيت در دوران مشروطه چه بود؟ برنامه اختلاف افكني دستهاي پنهان ولي فعال استعمار چه مشخصاتي داشت؟
آقاي هاشمي رفسنجاني در مقاله خوب خود به اين دو سئوال پاسخ نميدهد اما هشدار ميدهد؛ " طراحان نقشههاي شوم عصر مشروطه امروز به ميدان آمدهاند تا با سوءاستفاده از اختلاف سليقههاي داخلي و ادبيات به ظاهر ارزشي، برنامه روحانيت ستيزي خود را كامل كنند. اين گروه تلاش ميكنند مردم را از روحانيت جدا كنند و در ميان روحانيون اختلاف بيندازند كه متاسفانه اين روزها شاهد آنيم"
طراحان نقشههاي شوم عصر مشروطه چه كساني بودند؟ كدام گروه امروز تلاش ميكند مردم را از روحانيت جدا كند؟
آقاي هاشمي رفسنجاني در نوشتار خود به اين دو سئوال هم پاسخ نميدهد. اما انديشيدن به سئوالات مطرح در نوشتار ايشان خالي از لطف نيست. ميشود با باز خواني حوادث مشروطه به تك تك اين سئوالات از اين باب پاسخ گفت كه عبرتي باشد براي آينده كه به تعبير ايشان خطاي دوران مشروطيت تكرار نشود. تقريبا تا آنجا كه حافظه تاريخ اجازه ميدهد مشروطه از شكل گيري كميتهاي 9 نفره در باغ ميكده در خيابان گمرك در سال 1284 شمسي با سوگندي كه حضار ياد كردند شكل گرفت.
حضرات آيات شيخ فضل الله نوري، سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبايي از جمله شخصيتهاي برجسته و روحاني در راس اين كميته بودند و از كساني چون سيد جمال الدين واعظ اصفهاني ، ملك المتكلمين و دولت آبادي نيز دراين كميته ياد ميشود. آنها ظاهرا در آنچه نفي ميكردند همصدا بودند. اما پس از فرمان مشروطه در آنچه كه بهعنوان تصوير مطلوب در ذهنشان بود به راههاي متفاوت رفتند. جريان روشنفكري غربي ونيز مداخلات روس و انگليس در امور انقلاب مشروطه آنها را به بيراهه كشاند.
اصلاح طلبان آن روز با گفتمان " عدالت" و " شورا " به ميدان آمده بودند اما به تعبير شيخ فضل الله نوري آنها دستور عدل را از پاريس و نسخه شورا را از انگليس آورده بودند طبيعي بود كه علما و فقهايي چون آيت الله شيخ فضل الله نوري نميتوانستند آن دستور و نسخه را بپذيرند.
اگر علماي آن روز دست روشنفكران غربي را ميخواندند رضاخان از وسط آتش و خون وكشت وكشتار مشروطه همانند ناپلئون پس از انقلاب فرانسه بيرون نميآمد. اگر مكتب " سامرا" و " مكتب نجف" در تئوري پردازي گفتمان مشروطه ونزديك كردن فهم خود از فلسفه سياسي اسلام به يك صراط ميرسيدند، در روز روشن يك فقيه مجاهد همچون آيت الله شيخ فضل الله نوري را در ميدان توپخانه تهران به دار نميآويختند.
اگر علما سياستهاي روس و انگليس را سناريو خواني ميكردند و براي هر سناريو برخورد عالمانه ، شجاعانه و مجاهدانه داشتند رهبران روحاني مشروطه يكي به دار، ديگري با گلوله كشته نميشد و سومي در انزوا سياسي و گمنامي به ملاقات خدا نمي رفت. اگر رهبران مشروطه ميدانستند قدرتهاي جهاني در قراردادهاي 1907 ، 1915 و 1919 چه خوابهايي براي نابودي ملت و دولت ايران ديدهاند اين قدر بيپروا بر روي هم چنگ نميزدند. ماموريت جريان روشنفكري وابسته در آن دوره پديده دو قطبي پروتستان و كاتوليك در ميان روحانيت بود تا در اين شكاف بنشيند و به تعهدات خود دروابستگي به اجانب عمل كنند.
جريان روشنفكري ميخواست استبداد بسيط قاجاري را به استبداد مركب رضاخاني تبديل كندواين را از روي ترجمه وتجربه انقلاب فرانسه به صورت آرماني دنبال ميكرد و اين دگرديسي را ما در كارنامه سياسي تقيزادهها به خوبي ميتوانيم ببينيم. اين يك سئوال كليدي است كه چرا با اينكه در راس جنبش تنباكو و جنبش مشروطه و نهضت مشروطه علما و مراجع عالي قدر بودند كار به جايي رسيد كه روشنفكران ضد دين وارث آن شدند، اما در انقلاب اسلامي اين اتفاق نيفتاد. به نظر ميرسد مردم عصر امام خميني (ره) اين تجربه را داشتند كه هرگز به جريان روشنفكري اعتماد نكنند و لذا آنها را در غائله بني صدر و غائله 18 تير و غائله خرداد 88 تنها گذاشتند. اما برخي علما هنوز اين تجربه تاريخي را به كار نميبرند گاهي به قدرتهاي خارجي و نيز جريان روشنفكري اعتماد ميكنند وخسارتهايي را به بار ميآورند.
فتنه سال 88 كه ميرفت اقتدار ملي را مخدوش كند از همين جنس بود. جنگ نرم آمريكا وانگليس و رژيم صهيونيستي در فتنه 88 نظير همان مداخلات روس و انگليس در نهضت مشروطه و نهضت ملي در امور داخلي ايران بود. همراهي روشنفكران با افسران و ژنرالهاي جنگ نرم در راديوها و رسانههاي غربي با جنگ نرم آمريكا نظير همان همراهي روشنفكران وابسته با دولتهاي غربي در به دار كشيدن آيت الله شيخ فضل الله نوري در جريان مشروطه بود. مردم خوب اين را حس ميكردند. نظام، رهبري و ولايت فقيه هدف اصلي دشمن و روشنفكران و فريب خوردگان بود.
ملت ما سال 88 را در مقابله با فتنه گران سپري كردند و انتظار داشتند آيت الله هاشمي رفسنجاني كه به حق از اركان نظام هستند مردم را در اين مقابله همراهي كنند. اما اين ركن را در كنار رهبري نديدند و گلايههايي داشتند كه در 9دي و 22 بهمن در تظاهرات سراسري بيان كردند . اگر خطاي تاريخي روحانيت را در مشروطه بخواهيم رصد كنيم آن است كه آنها در همراهي با آيت الله شيخ فضل الله نوري - كه به تعبير جلال آل احمد نعش او بردار علامت استيلاي غرب زدگي در ايران است- كوتاهي كردند. اكنون هم اگر برخي علما درحمايت از رهبري و ولايت فقيه ومراجع عظيم الشان كوتاهي كنند ممكن است ما به همان سرنوشت مشروطه دچار شويم.
البته يك تفاوت هم اينجا وجود دارد و آن اينكه مردم در نهضت امام خميني (ره)
علي
رغم بيمهري شمار اندكي از علما به نهضت و رهبري نهضت با هوشياري تمام در
حمايت از انقلاب ورهبري آن كوتاهي نكردند و همين سِّر پايداري واستمرار
نهضت امام خميني (ره) است .
سياست روز:اتاق ايران بايد بسيجي وار عمل نمايد
«اتاق ايران بايد بسيجي وار عمل نمايد»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم علي يوسف پور است كه در آن ميخوانيد؛اعلان سال ۹۰ به عنوان سال جهاد اقتصادي از سوي مقام معظم رهبري حكايت از اين مساله دارد كه...
۱- اعلان سال ۹۰ به عنوان سال جهاد اقتصادي از سوي مقام معظم رهبري حكايت از اين مساله دارد كه مشكلات و معضلات اقتصادي كشور ما از طريق معمول به سختي قابل حل ميباشد و جهت غلبه بر مشكلات سد راه اقتصاد كشور نيازمند عزم جدي، بسيج همه نيروها و امكانات تلاشهاي فوقالعاده دارد.
تصويب قانون اصل ۴۴ در مجلس شوراي اسلامي و تشكيل كميسيوني به اين نام در مجلس و اقدامات دولتهاي نهم و دهم در جهت واگذاري شركتهاي دولتي، نشان دهنده عزم دولت و مجلس جهت كم كردن تصدي گريهاي دولت دارد كه بخش خصوصي، تعاوني و عمومي بتوانند فعالتر در عرصه اقتصاد كشور ظاهر شوند، خوشبختانه مسئوليت قوه قضائيه نيز اقدامات لازم را در جهت همراهي و رفع موانع حقوق و قضائيه در جهت اجراي قانون اصل ۴۴ به عمل آوردهاند.
با وجود اقدامات انجام شده توسط سه قوه كشور كه در ۶ سال گذشته يك جهش به حساب ميآيد اما تا رسيدن به وضعيت مطلوب كه همانا مشاركت مردم در ۸۰ درصد اقتصاد كشور ميباشد راه درازي در پيش ميباشد.
۲-موانع اصلي كه بحث خصوصي سازي و اجراي قانون اصل ۴۴ را به كندي پيش ميبرد به قرار ذيل ميباشد. الف: ساختار گسترده تصدي گري دولتي نه تنها در بخش اقتصادي بلكه در بخشهاي ديگر مانند مسائل اجتماعي، فرهنگي، سياسي و محيط زيست كه بخش اقتصادي كشور نيز تحت تاثير آن ميباشد. ب: وجود فرهنگ نهادينه شده تماميت خواهي و انحصار اختيارات در مديران دولتي كه سايه آن بر همه بخشهاي كشور مشاهده مي شود.
به عنوان نمونه در بخش شرح وظايف شوراهاي شهري و روستايي بعد از گذشت چندين دوره از انتخابات شوراها و شهرداران هنوز ارگانهاي دولتي ذيربط همكاري كمي با اين ارگان مردمي دارند و هر چند يكبار در صدد محدود كردن اختيارات آنان ميباشد.
ج- در حوزه اقتصادي تماميت خواهي مديران دولتي دوچندان ميشود چون در اين حوزه منافع اقتصادي كلان و بادآورده وجود دارد.
وجود اين منافع اقتصادي باعث گرديده است كه مديران دولتي شريكاني هم در اين حوزه بخش خصوصي براي حفظ وضع موجود پيدا نمايند كه اين اشتراك منافع باعث گرديده كه قدرت مقاومت در حوزه اقتصادي در مقابل واگذاريها چندين برابر گردد. بخش خصوصي ويژه خوار يازالو صفتي كه در پي به دست آوردن ثروتهاي بادآورده و يك شبه ميباشد با همكاري و اشتراك مساعي گسترده كه با مديران و كارشناسان دولتي در بخشهاي مختلف قدرتهاي پنهاني رابه وجود آوردهاند كه با نفوذ دربدنه دولت در كميسيونهاي اقتصادي مجلس و در محاكم قوه قضائيه درصدد تداوم بخشيدن به منافع نامشروع خويش ميباشند.
اين جريان كه در زبان مردم به مافياي اقتصادي در حوزههاي مختلف معروف گشتهاند هركجا كه گردش اقتصادي وجود دارد و امضاهاي طلايي مديران دولتي وجود دارد تجمع كردند و هم مانند زالوهاي سيري ناپذير در عمده فعاليتهاي اقتصادي كشور رخنه كردهاند و از طريق نامشروع و غيرقانوني به جمع آوري ثروتهاي بادآورده مشغول هستند اين جريان هوشمند و بسيار پيچيده عمل مينمايد و در طول سي سال گذشته بسياري از نيروهاي انقلاب كه در مناصب مختلف حكومتي بودند جذب اين جريان شدهاند و با ثروتهايي كه از طريق سوء استفاده از جايگاه خويش به دست آورند به اشرافيگري روي آوردند وعملا به اردوگاه اين جريان- ويژه خوار پيوستند.
همانگونه كه مقام معظم رهبري فرمودند جهاد اقتصادي بسيار مشكلتر از جهاد نظامي ميباشد و در عمل هم ثابت شده است بسياري از سربازان و سرداران خودي كه در جبهههاي نظامي پيروز ميدان بودند در جبهه مبارزه اقتصادي خود را به رقيب تسليم كردند اين جريان با ثروت كلاني كه در اختيار دارد از راههاي گوناگون به خصوص از طريق به ظاهر نيكوكاري روي افراد مذهبي و معتقد هم به طريق غيرمستقيم يا مستقيم نفوذ مينمايند و سعي در رسيدن به اهداف خويش دارند.
جريان فوق توسط استكبار جهاني مستقيم يا غير مستقيم حمايت و هدايت ميگردد تا كشورها نتوانند با يك جهش اقتصادي بتوانند ضمن حل مشكل مردم در منطقه به عنوان قدرت اول مطرح گردد.
۳-اگرچه چندين دهه از تشكيل اتاقهاي بازرگاني و صنايع ميگذرد اما به علت تسلط دولت به عمده شئونات اقتصادي، عملكرد اتاق هميشه در حاشيه بوده است و اثرگذاري آن در تصميمات ناچيز بوده و ميباشد اتاق هم همانند بازرگانان و صاحبان بنگاههاي اقتصادي براي حفظ موجوديت و منافع خود به حوزه اقتدار حداقلي اكتفا كرده بود. شايد بهترين اقدامات همين گونه بود كه اعضاي اتاق در ادوار مختلف عمل ميكردند.
اما در شرايط فعلي كه مقام معظم رهبري به طور مستمر پشتيباني خويش از حضور مردم در اقتصاد را اعلام نمودهاند سران قواي كشور نيز به ميان آمدهاند براي فعاليتهاي اتاق شرايط جديدي به وجود آمده است در سه دهه گذشته هميشه عمده مشكلات نظام با حضور مردم و نهادهاي مردمي حل شده است براي حل مشكلات اقتصادي كه در حال حاضر به مشكل اول نظام جمهوري اسلامي تبديل شده است تنها با حضور مردم و آگاه شدن افكار عمومي از عملكرد دستگاهها، مديران دولت و زالوصفتهاي ويژهخوار مشكلات پيش روي اقتصاد حل خواهد شد و در اين ميان اتاق بازرگاني ايران و ساير اتاقهاي كشور ميبايستي نقش فرماندهان بسيج را در كشاندن افكار عمومي درصحنههاي اقتصادي ايفا نمايند چون حوزه اقتصاد يك حوزه تخصصي و پيچيده ميباشد به طور منطقي حضور فعالانه و با برنامه و تهاجمي اتاق ميتواند باعث آگاهي مردم و حضور آنان گردد.
مديران دولتي و شبكه زالو صفتهاي ويژه خوار تنها وحشتي كه دارند اين است كه عملكرد جنايت بار آنان در معرض افكار عمومي قرار بگيرد. زواياي تاريك زندگيشان توسط ؟ مردم برملاء گردد. در اين جهت ميبايستي هيات رئيسه اتاق با تدوين يك برنامه جامع و مدون با كمك از رسانهها افراد دلسوز و متعهد- نقش بسيج را در اين جهاد اقتصادي به عهده بگيرد و اگر همانند گذشته عمل نمايند معلوم نيست كه در دهه كار آينده مشكلات اقتصادي كشور حل گردد.
مردم سالاري:مشروطه و درس هايي که از مشروطه خوانده نشد!
«مشروطه و درس هايي که از مشروطه خوانده نشد!»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم ميرزا بابامطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد؛ديروز 14 مرداد سالروز انقلا ب يا جنبش مشروطه بود. جنبشي که در فاصله بر تخت نشستن محمدشاه جانشين فتحعلي شاه قاجار و پايان نيمه دوم فرمانروايي ناصر الدين شاه به دست بزرگاني چون ميرزا ابوالقاسم خان و ميرزاتقي خان امير کبير از رجال دارالسلطنه تبريز از ميان انديشه هاي تجدد خواهي مختلف، در عمل با اهتمام به اصلا ح طلبي در نظام خودکامه و مستبد شاه قاجار نطفه هاي اوليه آن ايجاد شد، و دو دهه پس از قتل اميرکبير، بيانيه مهم اجتماعي - سياسي ميرزا محمدخان مجدالملک در انتقاد از اوضاع ايران و انحطاط کشور با هدف پيشنهاد طرحي براي اصلا حات نوشته شد که در تاريخ به رساله مجديه معروف است. مجدالملک رساله خود را با يک بيت شعر آغاز مي کند که گوياي وضع مبهم زمانه خود است:
من گنگ خواب ديده و عالم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنيدنش
مجدالملک در رساله خود، علماي اعلا م را نيز به انجام تکليف ديني والهي خود فرا مي خواند و در عين حال اشاره مي کند که اگر مصلحي از ميان علما پيدا شود «حکم تکفير» او از دو محضر صادر خواهد شد، يکي از محضر دولت و ديگري با مبا شرت برخي از جانب عوام علت!
مجدالملک مانند بسياري از رجال اصلا ح طلب زمان خود چون آيت الله نائيني، آيت الله شيخ هادي نجم آبادي و... راه اصلا ح و توسعه را نه در تقليد از غرب و جداسازي دين از سياست و نه در واکنش سلبي از دستآوردهاي بشري مي دانست، بلکه در واکنش مشروط و اسلا مي جستجو مي کرد و تنها راه برون رفت از بن بست نابساماني هاي مزمن کشور را در دو چيز مي دانست: 1- قانون و استقرار نظامي حقوقي مبتني بر شرع مقدس اسلا م 2- اهتمام و جديت دراجراي قانون و در بيانيه خود درصدد القاي اين معنا به ناصرالدين شاه بود. رئيس کشوري که از اجراي عدالت ناتوان باشد، حتي اگر به ظاهر عادل باشد، عادل نيست. يگانه راه دفاع از عدالت، مانند دفاع از قانون، اجراي آن است، زيرا عدالت و قانوني که قابل اجرا نباشد، دفاع از آن لقلقه لساني بيش نخواهد بود.
مجدالملک در اين رساله به خطر رجحان نهادن عوام برخواص توسط عاملا ني که او آنها را «متحدثان بازار» مي نامد اشاره مي کند و اجراي اصلا حات با تدابير نيم بند را امکان ناپذير مي شمارد و براي اجراي اصلا حات راستين، کندن ريشه هاي گنديده تباهي و از ميان بردن جرثومه هاي فساد را ضروري مي داند.
مجدالملک هوشمندانه شالوده خودکامگي را تباهي و منافع اقتصادي مي داند و فرياد برميآورد که هيچ نظام خودکامه اي را نمي شناسيم که متوليان آن از حراميان نبوده باشند! و گام نخست و بلند راه ناهموار اصلا حات را بريدن شريان منافع حراميان مي دانست و در عين حال هشدار مي داد که اگر درنظام هاي خودکامه راه انقلا ب از راه اصلا ح هموارتر است وهدفش از اين حرف ترغيب حکام مستبد به اصلا ح بود.
اوبه اعتبار جهاني کشور توجهي ويژه نشان مي داد ونظام خودکامه را مايه برباد رفتن آبروي ايران مي دانست. مجدالملک با تکيه بر دريافت هوشمندانه که از تامل در تاريخ خودکامگي پيدا کرده بود، مي دانست که اصلا حات نمي تواند صرف اصلا ح سياسي باشد و بر پيوستگي اقتصاد و سياست تکيه مي کرد و اعتدال اصلا ح طلبانه را مماشات نمي دانست. براي وجه ايجابي اصلا حات اهميت بيشتري از وجه سلبي آن قائل بود و تقليل علم سياست واقتصاد جديد را به علوم قديم غفلت مي دانست. مجدالملک در رساله خود يک نگاه آسيب شناسانه هم به مطبوعات داشت و تولي گري حکومت در مطبوعات را مانعي براي انتشار مطالب روشنگرانه و عاملي براي تداوم خودکامگي مي دانست.
مهمترين فراز اين رساله اين بود که قانون را براي اصلا حات کافي نمي دانست و برنهادهاي اجراي قانون تاکيد مي کرد و اجراي قانون بدون اين نهادها را ناممکن مي دانست و استقرار نهادها را ضامن تداوم حکومت قانون بر مي شمرد و فرق اساسي ميان مردم سالا ري واستبداد را بودن يا نبودن نهادهايي که وظيفه اجراي قانون را دارند مي دانست و در مورد مجلس عقل و غيرت را شرط تشکيل مجلس و نهاد نظارت بر اجراي قانون را مهمتر از تدوين آن براي مجلس بر مي شمرد و...
منظورم از اين اشارات، اولا: يادي از جنبش مشروطيت و تجليل از آزاد مرداني که در ايجاد، تداوم و تغذيه فکري اين جنبش نقش داشتند و جان باختند، ثانيا: توصيه بر اين که نخبگان جامعه اين تاريخ را به دقت بخوانند و رسانه ها بر بيان و تحليل و تفسير آن اهتمام ورزند، چون تمام پديده هاي امروز جامعه ما در تاريخ مشروطيت وجود داشته و تجربه شده است. مباد، عده اي بخواهند دوباره آنها راتجربه کنند که اين يعني تلف کردن وقت يک ملت و از بين بردن فرصت براي حرکت و مانعي در، برداشتن گامي به جلو.
در حقيقت با مطالعه دقيق مي توان گفت تاريخ ايران از زمان مشروطيت تاکنون ورق نخورده است. برنخبگان، بر روشنفکران و مديران سياسي کشور است که تلا ش کنند اين تاريخ را ورق بزنند و تکرار گذشته را اجازه ندهند، که اگر چنين شود فرصتي که امام راحل(ره) فراروي ماگشود از دست خواهد رفت و اين شايسته نسل هاي فداکار اين عصر نخواهد بود.
تهران امروز:تراژدي انسانی در سومالي و وظيفه ما
«تراژدي انسانی در سومالي و وظيفه ما»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهران امروز به قلم امیر دبیریمهر است كه در ان ميخوانيد؛هيچ خبري نگرانكنندهتر و مهيبتر از اين نیست كه در گوشهاي از اين جهان، جان صدها هزار نفر انسان مستضعف بهويژه كودكان و زنان در معرض خطر مرگ قرار گرفته است و وجه وحشتناكتر آن مرگ گسترده انسانها ناشي از گرسنگي ، تشنگي و بيماري است.
متاسفانه اين خبر در حال وقوع است و در سال 2011 كه تصور ميكنيم بشريت غرق در پيشرفتها و موفقيتهاي گوناگون است و «ثروت ملل» رو به فزوني است، مردم كشور سومالي واقع در شرق و شاخ قاره آفريقا و همسايه اتيوپي، جيبوتي و كنيا در معرض يكي از فجيعترين رويدادهاي بشري هستند. اكثريت جمعيت 10ميليون نفري سومالي در قحطي، آوارگي و ناامني به سر ميبرند و جان صدها هزار آواره سوماليايي در خطر است.
آنتونيو گوترا، رئيس كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل بعد از بازديد از بزرگترين اردوگاه پناهندگان جهان در داداب در كنيا (همسايه جنوبي سومالي) به صراحت اعلام كرده بدترين فاجعه انساني جهان در سومالي روي داده است. هرچند سايه شوم قحطي و خشكسالي بيسابقه در 60 سال اخير كشورهاي اتيوپي و كنيا و بخشهايي از اوگاندا و جيبوتي را نيز فرا گرفته است اما وضعيت سومالي وخيمتر از آن است كه تصور شود. سازمانهاي بينالمللي براي تامين غذاي ضروري 4 ميليون انسان در معرض خطر به حدود نيم ميليارد دلار كمك مالي نياز دارند.
گزارشهاي يونيسف حكايت از اين دارد كه عمق فاجعه در سومالی به حدي است كه پدران و مادران سوماليايي براي دستيابي به آب و غذا مجبور ميشوند كودكان خود را كنار خيابانها و جادهها رها كرده و به امید به دست آوردن لقمه ای نان به اردوگاههاي معدود توزيع غذا هجوم ببرند.
ادامه از صفحه اول: براي اطلاع كساني كه چنين
وضعيتي در يك گوشه برايشان عجيب مينمايد، بايد گفت سومالي در حال حاضر
تنها كشوري است كه از سال 1991 دولت ندارد. در واقع بعد از سرنگوني
«زيادباره» ديكتاتور 80 ساله سومالي در سال 1991، شورشيان به جان يكديگر و
مردم سومالي افتاده و سومالي را به سرزمين وحشت تبديل كردند. سازمانهاي
بينالمللي كه سومالي عضو آنهاست، يعني سازمان ملل، سازمان وحدت آفريقا،
اتحاديه عرب و سازمان كنفرانس اسلامي در اين 20 سال به ويژه در 2 سال اخير
نتوانستهاند اقدام موثري براي نجات و کمک به مردم اين كشور انجام دهند و
صلح و امنيت و غذا همچنان روياي دستنيافتني مردم مسلمان سومالي است و 38
هزار سرباز خارجي مستقر در سومالي که اکثرا آمریکایی هستند نيز نتوانسته
جهنم سومالي را تحملكردني كنند.
هرچند متوسط طول عمر انسانها در سومالي حدود 45 سال است و 35 درصد كودكان در اين كشور در بدو تولد يا قبل از 5 سالگي تلف ميشوند اما با وقايع اخير اين احتمال وجود دارد متوسط عمر مردم سومالي باز هم كاهش يابد.
گذشته از سابقه و تاريخ سومالي و علل شكلگيري وضعيت رقتبار مذكور در اين كشور مسلمان، توجه به 3 نكته و مسئله در اينجا ضروري است.
1 - ناكارآمدي و انفعال سازمانهاي بينالمللي در رسيدگي به وضعيت سومالي در سالهاي اخير نشان ميدهد اين سازمانها بهويژه سازمان ملل متحد در تحقق اهداف اوليه خود شكست خورده است.امروز در سومالي نه امنيت وجود دارد و نه امكانات اوليه زندگي براي زنده ماندن. سازمان ملل و ديگر سازمانهاي بينالمللي اساسا براي پاسداري از صلح و امنيت و رسيدگي و تامين حقوق اوليه انسانها مثل تامين آب و غذا تاسیس شدند ولي تجربه سوزناك سومالي نشان ميدهد اين سازمانها كارآمدي لازم را ندارند. البته ذكر اين نكته ضروري است كه فرآيند تصميمگيري و اولويتدهي به مسائل جهاني بيشتر از اصل وجود اين سازمانها مورد نقد است. مشكل بزرگ سازمانهاي بينالمللي، فقدان درك صحيح از ضرورتها و اولويتهاي بشري است. چنانچه رسانهها نيز اغلب عامدانه يا سهوا دچار اين آفت ميشوند.امروز جهان با مسائل و مشكلات گوناگوني در پنج قاره مواجه است اما هيچكدام به اهميت و حساسيت مرگ روزافزون عدهاي كودك بر اثر گرسنگي و بيماري نيست و من اين سوال را مطرح ميكنم آيا توجه رسانهاي و عزم بينالمللي به تناسب اهمیت موضوع به مسئله توجه ميكند؟ شرمآورانه بايد گفت خير.
2 - فاجعه سومالي از افول اخلاق و انساندوستي نيز در سطح جهاني حكايت دارد. دچار بدبيني نشدهام و قضاوت را به شما ميسپارم آيا جهان با سونامي ژاپن هم اينچنين بيتفاوت برخورد كرد؟ آيا حادثه تروريستي نروژ در رسانهها برجستهتر از فاجعه سومالي نبود؟ آيا بحران اقتصادي يونان بيشتر از قحطي سومالي در سرخط خبرها نيست؟ گناه مردم سومالي اين است كه فقيرند و مستضعف و در عين حال مسلمان. این مردم با ملاكهاي نا عادلانه جهان مدرن هيچ ستارهاي ندارند جز پوستي سياه و سوخته و چشماني از حدقه درآمده به انتظار جرعهاي آب و لقمهاي نان.ديدن تصاوير ارسال شده از سومالي و مطالعه گزارشها براي صاحبنظران اين پيام را دارد كه هنوز بشر در انحطاط و اضمحلال اخلاقي و انساني است و در خصوص پيشرفت و تكامل انسان در حوزه اخلاق و انساندوستي بزرگنمايي صورت ميگيردو واقعیت تلخ تر از آن است که تصویر سازی می شودو اين دست فجايع بهانه خوبي است براي تامل و توجه بيشتر به اين دست مسائل، البته با نگاهي منتقدانه و چارهساز.
3 - نكته آخر و مهمتر سخن با مردم عزيز كشورمان است كه در ماه مبارك رمضان كه يكي از شئون آن به ياد آوردن درد گرسنگي و تشنگي است، براي كمك به مردم سومالي بشتابند. قلب هر انسان دلسوزي از ديدن تصاوير قحطي سومالي به درد ميآيد و اشكهاي انسان ناخواسته جاري ميشود- وقتي جان دادن كودكي را بر اثر گرسنگي در برابر چشمان مادرش ميبينيم- چه برسد به اينكه بدانيم اين مردم مسلمان هستند و سالهاست در آوارگي و ناامني به سر ميبرند.
سال گذشته در چنين روزهايي سيل ويرانگر بسياري از مردم پاكستان را بيخانمان كرد و مردم ما سخاوتمندانه دست ياري به همسايه شرقي بلند كردند و بحمدالله امسال مردم پاكستان رمضان آرامتري را سپري ميكنند و ممنون و دعا گوی همه یاریگران بهویژه مردم ایران هستند اما مردم مظلوم و مستضعف سومالي وضعيتي بسيار وخيمتر از مردم پاكستان دارند و چشم بهراه كمكهاي جهاني بهويژه مردم مسلمان هستند. عظمت روحي ملتها در اين عرصهها و صحنهها آشكار ميشود.
لازم است با هماهنگي و همكاري دولت محترم بهويژه فعال شدن رسانهها و سازمانهايي مانند جمعيت هلال احمر، كميته امداد، بنياد مستضعفان و بنيادهاي خيريه غیر دولتی و وزارت امور خارجه تمام توان ملي ايران براي كمكرساني به مردم سومالي بهكار گرفته شود و با اين اقدام هم بار ديگر در صحنه جهاني از نوعدوستي، صلحطلبي و باورمندي ايرانيان به آموزههاي الهي تصويري درخشان و خيرهكننده ترسيم شود و هم در اين ماه مبارك قلب مبارك رسول خدا حضرت محمد مصطفی (ص) از توجه جامعه اسلامي به يكديگر شاد گردد و در نهايت جلب رضايت الهي در ماه خدا ذخيره دنيا و آخرت همه ايرانيان گردد.
ابتكار:از بنبست گفتماني اصولگرايان تا اغتشاش گفتماني اصلاحطلبان!
«از بنبست گفتماني اصولگرايان تا اغتشاش گفتماني اصلاحطلبان!»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن ميخوانيد؛کمتر از هشت ماه به انتخابات مهم مجلس دوره نهم باقي است. سخنهاي بسياري در اهميت اين انتخابات نوشته و گفته شده است. انتخابات مجلس نهم نقطه عطف وزنکشي گروههاي سياسي است. کليد رياستجمهوري يازدهم در دستان مجلس نهم است. اما با نگاهي به آنچه اين روزها در سپهر سياست ايران ميگذارد، آشفتگي و بههمريختگي سياسي نمايان ميشود.
تا مدتها اصولگرايان تنها مدعيان بلامنازع و حاضر در صحنه انتخابات بودند که به توهم نبودِ رقيب قدرتمند گذشته، يعني اصلاحطلبان، مسير را هموار ميديدند و نگاهي از سر فراغت به انتخابات ميانداختند؛ اما ناگهان متوجه شدند که در درون خود، رقيبي قدرتمند و البته خطرناکتر از اصلاحطلبان وجود دارد؛ پس هراسان و بيمناک شدند. اما عنوان جريان انحرافي براي اين گروه شانس عرضاندام را از آنان گرفت. مُهر جريان انحرافي، انرژي اين گروه را رو به تحليل برد و کابوس آشفته اصولگرايان را به رؤيايي شيرين بدل ساخت. اما درحاليکه بزرگان اصولگرا در حال مدلسازي با شيوه 8+7 بودند و تلاش ميکردند با اين مدلها جامعيت خود را به رخ بکشند، ناگهان گروهي با خاستگاه اجتماعي دولت و البته متشکل از مطرودان و معزولان آن، با محوريت شخصيتي همچون آيتالله مصباحيزدي، با تابلوي جبهه پايداري قد علم کردند.
خبر تشکيل جبهه پايداري همچون گردبادي، توهمات ديگر گروههاي اصولگرا را به باد داد. دکتر محسن رضايي هم که در مدلهاي ذکرشده اصولگرايان قرار نداشت، اقدام به تشکيل جبهه ايستادگي کرد. به فاصله چند روز هرکدام از اينها براي ديگري خط و نشان کشيدند و ديگري را به کجروي متهم کردند و خود را در صراط مستقيم معرفي نمودند. پادرمياني آيتالله مهدويکني هم نتوانست دامنه چندگانگيها را برچيند. تغيير تابلوها و تعارض آنان گوياي آشفتگي در گفتمان است. در گذشته ساحت سياست ايران تحتالشعاع دو گفتمان اصلي بود: گفتمان اصلاحطلبي و اصولگرايي. اما از زمانيکه اصلاحطلبان دچار بحران در فعاليت شدند و عرصه سياست تکساحتي گشت، هر روز شاهد برافراشتهشدن تابلوي جديدي با اسامي متفاوت بودهايم.
اکنون جبهه پايداري مدعي است که تابلوي اصولگرايان، بدون پشتوانه اجتماعي است و خود نيز ترجيح ميدهند که بدون تابلوي اصولگرايي فعاليت کنند. اينان همان کساني هستند که در سال 84 تحت عنوان «رايحه خوش خدمت» راه خود را از راست سنتي جدا ساختند که البته با استقبال مردم نيز روبهرو شدند و نامزد خود يعني محمود احمدينژاد را بر کرسي رياستجمهوري نشاندند.
طيف اصولگرايان در طول شش سال گذشته تلاش کردند در بزنگاههاي اختلاف، با بزرگنمايي خطر حضور اصلاحطلبان، تفاوتها را تاکتيکي و سليقهاي قلمداد کنند؛ اما اين روزها تفاوتها نه تاکتيکي، که واقعي و گاه تا مرز جان جدي شده است. گروهي ميخواهند دايره خوديها بازتر شود و عدهاي دايره را از اين هم که هست، تنگتر ميخواهند.
تضادها چنان سر برآورده که بسياري چنين ميانديشند: همانطورکه اصلاحطلبان به پايان تاريخيشان رسيدند و بانيان آن ميبايست خود را براي پس از آن آماده کنند، اصولگرايان هم به خط پايان رسيدهاند. آنان اکنون با تغيير تابلوها درصدد آمادگي براي پس از اصولگرايي هستند؛ چراکه عملکردها با شعارها فاصله بسيار دارد.
ريشه بخش مهمي از بنبستهاي گفتماني، در حقبهجانبي کساني است که گمان ميکنند هرچه کردهاند و بکنند، خوب است. بنابراين حال که اصلاحطلبان با اين وضع و حال دستبهگريبان هستند و البته اغتشاش و ورشکستگي گفتماني بر شکست سياسي آنها نيز افزوده است، نبايست به ورود بانشاط آنها در انتخابات آينده خوشبين بود. گرچه بسياري از آنان پا در گِل و خون، در دل به آينده اميدوار هستند؛ اما واقعيت آن است که اينان هيچ توهمي درباره موقعيت خود ندارند و شرط و شروطي که هر دو طرف طرح ميکنند، درحقيقت محک موقعيت است و نبايد جدي تلقي شود.
گفتمان اصولگرايي دور محور ولايتمداري و عدالت بود. اين دو شعار در تابلوي عملکرد ششساله اصولگرايان کمرنگ و در مواقعي هم مخدوش شده است. درنتيجه بسياري از آنان حاضر نيستند در زير اين تابلو باقي بمانند. آنان براي برونرفت از اين وضعيت سعي در تغيير تابلو دارند. هيچکس هم در اين بحران حاضر به پذيرش سهم نيست. هرکس تلاش ميکند خود را مبرا و ديگري را مقصر صددرصد قلمداد نمايد.
بديهي است تغيير يک گفتمان و شکلگيري گفتماني جديد، محصول يک پروسه با عوامل مختلف است. يک شخص بهتنهايي قادر به گفتمانسازي و يا تغيير گفتمان نيست.
با اين تفاسير، چشمانداز آرايش سياسي گروهها معماوار و پيچيده خواهد بود. معماي اصلي اين است که آيا جبهه اصولگرايان به وحدت کامل ميرسند؟ اگر مثبت است، رقيب آنان کيست؟ تکليف ياران رئيسجمهور چه خواهد شد؟ آيا آنان فرصت رخنمايي خواهند يافت؟ آيا اصلاحطلبان اصلي قدرت هماوردي پيدا خواهند کرد؟ نسبت جبهه پايداري با ياران رئيسجمهور چگونه است و موضع محمود احمدينژاد در برابر اينگونه گروهها چه خواهد بود؟
شايد جمله امام جمعه محترم مشهد درخصوص انتخابات مجلس آتي صحيح باشد که گفتند: انتخابات مجلس نهم مشکلترين انتخابات در طول جمهوري اسلامي خواهد بود!
ايران:باورهاي نفوذي!
«باورهاي نفوذي!»عنوان سرمقالهي روزنامهي ايران
به قلم علياكبر جوانفكر است كه در آن ميخوانيد؛«اين مشكل من نيست، مشكل
توست! به ما چه مربوطه! كلاه خودت را محكم بچسب! سرت به كار خودت باشه! مگر
ما وكيل وصي ديگرانيم! گليم خودت را از آب بيرون بكش!»
اين جملات و مفاهيمي نظير آن كه به باورها و اعتقادات ملت ايران رسوخ و نفوذ كرده، به رفتار تبديل شده
ـ و در تعاملات و ارتباطات روزانه مردم به كار برده ميشود، هيچ سنخيتي با آموزههاي ديني و فرهنگ و تاريخ ملت ايران ندارد.
با اندكي تأمل و جست وجو ميتوان دريافت كه برخي از مفاهيم و جملات رايج در زبان مردم ايران، يك امر كاملاً وارداتي است. ارتباط ميان انسانها در فرهنگ ماشيني رايج در دنياي غرب مبتني بر نوعي سودجويي است و احساسات مشترك انساني مانند همبستگي، همدردي، غمخوار يكديگر بودن و دست گيري از همنوعان در نازلترين سطح ممكن قرار دارد و آن نيز هنگامي بروز و ظهور پيدا ميكند كه پاي منافع مشترك مادي در ميان باشد. در دنياي ماشيني غرب كه با نگاه ابزاري به انسان نگريسته ميشود، احساس قرابت ميان آحاد جامعه برپايه ارزشهاي انساني رنگ ميبازد و هر كس به دنبال آن است كه گليم خودش را از آب بيرون بكشد. جمله «اين مشكل توست» را در پايگاههاي اينترنتي انگليسي زبان جست وجو كردم كه نزديك به 80 ميليون صفحه را نشان داد و اين امر روشن ميسازد كه غرب منشأ اصلي چنين مفاهيمي است.
در جوامع سكولار غربي است كه انسانها در غربت و تنهايي ميميرند و جسد آنها وقتي كشف ميشود كه مدت زماني طولاني از مرگشان سپري شده باشد. دست پروردگان همين جوامع از رهگذر ظلم و ستم به ساير ملتها، فقر و تنگدستي را به آنها تحميل كرده و سپس ميليونها زن و كودك گريخته از فقر و تهيدستي را كه به غرب پناه آوردهاند، به بردگي، ذلت، فساد و تباهي ميكشند.
عوامل ارتكاب جنايات ضد بشري در ابوغريب، گوانتانامو و زندانهاي مخفي غرب نيز نمونههاي ديگري از آموزش ديدگان فرهنگ غربي محسوب ميشوند. تنها كساني قادر به شكنجه و قتل فجيع انسانهاي بيگناه و بمباران دهها مراسم عروسي در افغانستان هستند كه به جاي حفظ و تقويت ارزشهاي انساني، خوي حيواني را در خود نهادينه كرده باشند و اين نيز محصول فرهنگ سكولار در غرب است. تجربه نشان ميدهد كه آنها براي نجات خود حاضرند ميليونها انسان بيگناه را به فجيعترين شكل نابود كنند.
سردمداران دولت امريكا، نمونه روشني از انسان نماهايي هستند كه جز منافع خود به هيچ چيز ديگري نميانديشند. انتشار هزاران ميليارد دلار اسكناس بدون پشتوانه و تزريق آن به اقتصاد جهاني، آيا جز نابود كردن اقتصاد ساير كشورها براي نجات اقتصاد امريكا مفهوم ديگري دارد؟ ريشه بسياري از مشكلات غامضي كه امروز دامنگير جامعه بشري شده است، به رفتار ظالمانه غرب و در رأس آنها امريكا و انگليس باز ميگردد. آنها براي ساير ملتها مشكل درست ميكنند و سپس با وقاحت تمام ميگويند «اين مشكل توست و مشكل من نيست».
ملت ايران پيرو دين مبيني است كه همواره بر مسئوليتهاي مؤمنين نسبت به خود، پدر و مادر، خانواده، همسايگان، اقوام و بستگان، دوستان، جامعه پيراموني و حتي جامعه جهاني، تأكيد ميكند و بر اهتمام مسلمين به اين امور اصرار ميورزد.
در حديثي از پيامبر عزيز اسلام (ص) آمده است:كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته. مفهوم روشن حديث آن است كه مسلمانان نسبت به وضعيت جامعه اسلامي و انساني مسئوليت دارند و بايد پاسخگوي مسئوليت خود باشند.
در حديث ديگري از رسول خدا آمده است: «من سمع منادياً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم»؛ هركس بانگ كسي را بشنود كه از مسلمانان مددخواهي ميكند و پاسخش را ندهد و به ياري اش نشتابد مسلمان نيست». اين حديث نبوي نيز به روشني بر مسئوليت مسلمانان نسبت به دستگيري از ديگران و مدد رساندن به همنوعان تأكيد ميكند و حتي گفته شده است كه اگر ليوان آب به دست داريد و فرياد ياللمسلمين به گوشتان رسيد بايد آن را بر زمين بگذاريد و به كمك بشتابيد.
در حديثي از امام صادق (ع) نيز، ضرورت اهتمام مسلمانان به حل مشكلات و رفع نيازهاي همسايگان و رعايت حقوق همسايگي تا چهل خانه از هر طرف، مورد تأكيد قرار گرفته است كه اگر چنين شود در واقع همه مسلمانان اهتمام خود را معطوف به حل مسائل و مشكلات يكديگر كردهاند. به وضوح ميتوان دريافت كه آموزههاي ديني، تعامل، همفكري، همكاري و همدلي ميان مسلمانان را يك امر ضروري ميشمارد و بر اين نكته تأكيد دارد كه مفهومي مانند «اين مشكل من نيست و مشكل توست» در قاموس جامعه اسلامي معنا ندارد. از نظر دين مبين اسلام، مشكل تو عين مشكل من است و مشكل من عين مشكل توست و المؤمنون اخوه نيز برآمده از همين رويكرد ديني در تعامل مسلمانان با يكديگر است. چگونه ميتوان فرض كرد كه آحاد مردم مسلمان بويژه در كشوري مانند ايران، نسبت به يكديگر احساس برادري داشته باشند اما از خود در برابر وضعيت و سرنوشت يكديگر بيتفاوتي و بي مسئوليتي را بروز دهند!
كساني كه در دوران فتنه شعار نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران را سر دادند، نه فقط حاضر به فداي جان خود در راه ايران نيستند بلكه حتي خراش كوچكي بر بدن خويش را برنميتابند. كساني كه با ارزشهاي انساني مانند نوعدوستي و كمك به همنوعان گرفتار و ستم كشيده بيگانه شدهاند و از آنها روگيري ميكنند، هيچگاه حاضر به فداكاري در راه دفاع از وطن كه خود يك ارزش والاي انساني است، نخواهند شد.
جهت گيري مردم مسلمان ايران در موضوعات مختلف، اثبات كننده اين واقعيت است كه روح و جان مردم ما با ارزشهاي اسلامي و انساني، عميقاً عجين شده است اما با اين همه نميتوان تأثيرات سوء ناشي از نفوذ برخي مفاهيم غيرارزشي و ضد انساني غرب به فرهنگ ملت ايران را ناديده گرفت و نگران آن نبود، بنابراين از صاحبنظران و دست اندركاران فرهنگي كشور انتظار ميرود كه به جست و جو و كشف مفاهيم و جملات رسوخ كرده در فرهنگ اسلامي بپردازند و براي مقابله با آنها چارهانديشي كنند.
و در تعاملات و ارتباطات روزانه مردم به كار برده ميشود، هيچ سنخيتي با آموزههاي ديني و فرهنگ و تاريخ ملت ايران ندارد.
با اندكي تأمل و جست وجو ميتوان دريافت كه برخي از مفاهيم و جملات رايج در زبان مردم ايران، يك امر كاملاً وارداتي است. ارتباط ميان انسانها در فرهنگ ماشيني رايج در دنياي غرب مبتني بر نوعي سودجويي است و احساسات مشترك انساني مانند همبستگي، همدردي، غمخوار يكديگر بودن و دست گيري از همنوعان در نازلترين سطح ممكن قرار دارد و آن نيز هنگامي بروز و ظهور پيدا ميكند كه پاي منافع مشترك مادي در ميان باشد. در دنياي ماشيني غرب كه با نگاه ابزاري به انسان نگريسته ميشود، احساس قرابت ميان آحاد جامعه برپايه ارزشهاي انساني رنگ ميبازد و هر كس به دنبال آن است كه گليم خودش را از آب بيرون بكشد. جمله «اين مشكل توست» را در پايگاههاي اينترنتي انگليسي زبان جست وجو كردم كه نزديك به 80 ميليون صفحه را نشان داد و اين امر روشن ميسازد كه غرب منشأ اصلي چنين مفاهيمي است.
در جوامع سكولار غربي است كه انسانها در غربت و تنهايي ميميرند و جسد آنها وقتي كشف ميشود كه مدت زماني طولاني از مرگشان سپري شده باشد. دست پروردگان همين جوامع از رهگذر ظلم و ستم به ساير ملتها، فقر و تنگدستي را به آنها تحميل كرده و سپس ميليونها زن و كودك گريخته از فقر و تهيدستي را كه به غرب پناه آوردهاند، به بردگي، ذلت، فساد و تباهي ميكشند.
عوامل ارتكاب جنايات ضد بشري در ابوغريب، گوانتانامو و زندانهاي مخفي غرب نيز نمونههاي ديگري از آموزش ديدگان فرهنگ غربي محسوب ميشوند. تنها كساني قادر به شكنجه و قتل فجيع انسانهاي بيگناه و بمباران دهها مراسم عروسي در افغانستان هستند كه به جاي حفظ و تقويت ارزشهاي انساني، خوي حيواني را در خود نهادينه كرده باشند و اين نيز محصول فرهنگ سكولار در غرب است. تجربه نشان ميدهد كه آنها براي نجات خود حاضرند ميليونها انسان بيگناه را به فجيعترين شكل نابود كنند.
سردمداران دولت امريكا، نمونه روشني از انسان نماهايي هستند كه جز منافع خود به هيچ چيز ديگري نميانديشند. انتشار هزاران ميليارد دلار اسكناس بدون پشتوانه و تزريق آن به اقتصاد جهاني، آيا جز نابود كردن اقتصاد ساير كشورها براي نجات اقتصاد امريكا مفهوم ديگري دارد؟ ريشه بسياري از مشكلات غامضي كه امروز دامنگير جامعه بشري شده است، به رفتار ظالمانه غرب و در رأس آنها امريكا و انگليس باز ميگردد. آنها براي ساير ملتها مشكل درست ميكنند و سپس با وقاحت تمام ميگويند «اين مشكل توست و مشكل من نيست».
ملت ايران پيرو دين مبيني است كه همواره بر مسئوليتهاي مؤمنين نسبت به خود، پدر و مادر، خانواده، همسايگان، اقوام و بستگان، دوستان، جامعه پيراموني و حتي جامعه جهاني، تأكيد ميكند و بر اهتمام مسلمين به اين امور اصرار ميورزد.
در حديثي از پيامبر عزيز اسلام (ص) آمده است:كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته. مفهوم روشن حديث آن است كه مسلمانان نسبت به وضعيت جامعه اسلامي و انساني مسئوليت دارند و بايد پاسخگوي مسئوليت خود باشند.
در حديث ديگري از رسول خدا آمده است: «من سمع منادياً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم»؛ هركس بانگ كسي را بشنود كه از مسلمانان مددخواهي ميكند و پاسخش را ندهد و به ياري اش نشتابد مسلمان نيست». اين حديث نبوي نيز به روشني بر مسئوليت مسلمانان نسبت به دستگيري از ديگران و مدد رساندن به همنوعان تأكيد ميكند و حتي گفته شده است كه اگر ليوان آب به دست داريد و فرياد ياللمسلمين به گوشتان رسيد بايد آن را بر زمين بگذاريد و به كمك بشتابيد.
در حديثي از امام صادق (ع) نيز، ضرورت اهتمام مسلمانان به حل مشكلات و رفع نيازهاي همسايگان و رعايت حقوق همسايگي تا چهل خانه از هر طرف، مورد تأكيد قرار گرفته است كه اگر چنين شود در واقع همه مسلمانان اهتمام خود را معطوف به حل مسائل و مشكلات يكديگر كردهاند. به وضوح ميتوان دريافت كه آموزههاي ديني، تعامل، همفكري، همكاري و همدلي ميان مسلمانان را يك امر ضروري ميشمارد و بر اين نكته تأكيد دارد كه مفهومي مانند «اين مشكل من نيست و مشكل توست» در قاموس جامعه اسلامي معنا ندارد. از نظر دين مبين اسلام، مشكل تو عين مشكل من است و مشكل من عين مشكل توست و المؤمنون اخوه نيز برآمده از همين رويكرد ديني در تعامل مسلمانان با يكديگر است. چگونه ميتوان فرض كرد كه آحاد مردم مسلمان بويژه در كشوري مانند ايران، نسبت به يكديگر احساس برادري داشته باشند اما از خود در برابر وضعيت و سرنوشت يكديگر بيتفاوتي و بي مسئوليتي را بروز دهند!
كساني كه در دوران فتنه شعار نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران را سر دادند، نه فقط حاضر به فداي جان خود در راه ايران نيستند بلكه حتي خراش كوچكي بر بدن خويش را برنميتابند. كساني كه با ارزشهاي انساني مانند نوعدوستي و كمك به همنوعان گرفتار و ستم كشيده بيگانه شدهاند و از آنها روگيري ميكنند، هيچگاه حاضر به فداكاري در راه دفاع از وطن كه خود يك ارزش والاي انساني است، نخواهند شد.
جهت گيري مردم مسلمان ايران در موضوعات مختلف، اثبات كننده اين واقعيت است كه روح و جان مردم ما با ارزشهاي اسلامي و انساني، عميقاً عجين شده است اما با اين همه نميتوان تأثيرات سوء ناشي از نفوذ برخي مفاهيم غيرارزشي و ضد انساني غرب به فرهنگ ملت ايران را ناديده گرفت و نگران آن نبود، بنابراين از صاحبنظران و دست اندركاران فرهنگي كشور انتظار ميرود كه به جست و جو و كشف مفاهيم و جملات رسوخ كرده در فرهنگ اسلامي بپردازند و براي مقابله با آنها چارهانديشي كنند.
ملت ما:برنامه محوري، حلقه مفقوده وحدت اصولگرايان
«برنامه محوري، حلقه مفقوده وحدت اصولگرايان»عنوان سرمقالهي روزنامهي ملت ما به قلم فرزاد خلفي است كه در ان ميخوانيد؛اين روزها وحدت اصولگرايان براي انتخابات مجلس نهم يكي از دغدغههاي مهم دلسوزان انقلاب اسلامي است. دغدغهيي به منظور دستيابي به تفاهم عملي براي حضور جريانها و احزاب سياسي اصولگرا در انتخاباتي با مشاركت حداكثري است.بيترديد شكلگيري مجلسي كه به تعبير امام راحل(ره) بايد عصاره فضائل ملت، تبلور عيني واقعيتها و نيازهاي جامعه و تجلي اراده ملي باشد، بدون برنامه محوري، نميتواند تحقق يابد و در اين ميان به نظر ميرسد، وحدت اصولگرايان تحتالشعاع مسايل شخص محوري و شخصيتزدگي است تا برنامه محوري. رويكرد برنامه محور حلقه مفقودهيي است كه ميتواند وحدت را با چالش مواجه كند.
شايسته و بايسته است، مكانيزمي تعريف شود كه وحدت حول برنامهها شكل گيرد تا اشخاص و همچنين احزاب و جريانهاي سياسي درون گفتمان انقلاب اسلامي با ارايه برنامه مبتني بر آسيبشناسي وضع موجود و هدفگذاري وضع مطلوب و آينده نگرانه رسالت مجلس را بهعنوان نهاد قانونگذاري و نظارتي تبيين نمايند و از ميان برنامهها، شايستهترينها انتخاب شوند تا مسير تحقق وحدت آسانتر، سريعتر و كم هزينهتر شوند. با وجود چنين مكانيزمي برنامهها به جاي اشخاص مينشيند و اقبال عمومي جامعه براي مشاركت سياسي حداكثر، براساس برنامههاي اعلامي نيز افزايش خواهد يافت.
كشور ما در حوزههاي مختلف داراي آسيبهايي است كه با شناخت اين آسيبها مناسب است كه برنامهها تدوين شود و براساس آن راهكارهايي براي دستيابي به وضع مطلوب ارايه گردد. براي دستيابي به رويكردي برنامهمدار آسيبشناسي حوزههاي زير ضروري به نظر ميرسد.
1- گفتمان انقلاب: گفتمان انقلاب نيازمند زدودن غبارهاي انحصار و قرائتهاي تك ساحتي است و عليرغم تاكيد مقام معظم رهبري مبني بر حذب حداكثري و دفع حداقلي و توسيع دايره نيروهاي انقلاب، با موانعي روبهرو است و خطكشيهاي سليقهيي و مرزبنديهاي كاذب نه تنها وحدت بخش و روح افزا نيست، بلكه تهديدكننده امنيت ملي است. اجراي گفتمان انقلاب، تقويت روحيه ايثار، سادهزيستي، اخلاقمداري و تحكيم ارزشهاي اسلامي و انقلابي مورد توجه است.
2- مشاركت سياسي: مشاركت حداكثري ضامن بقاي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران بوده است. به هر ميزان دايره مشاركت سياسي وسيعتر شود نوميدي و عقبنشيني دشمنان نظام نيز بيشتر ميشود. مشاركت جريانهاي مختلف سياسي كه قانوناساسي و اصل ولايت فقيه را قبول داشته و بدان التزام عملي دارند و همچنين حضور اقوام، مذاهب و اقليتها در همه ابعاد مشاركت سياسي را نيز بايد مدنظر قرار داد.
3- توسعه اقتصادي: كشور ما همچنان داراي اقتصادي نفتي است و بودجه دولت متكي به نفت است و با رشد اقتصادي 8 درصدي متناسب با برنامه پنجم توسعه و چشمانداز بيست ساله فاصله زيادي دارد. همچنين ما از وجود تورم دو رقمي و بيكاري رنج ميبريم و آهنگ اجراي سياستهاي كلي اصل 44 كه سرآغاز و نويدبخش انقلاب در حوزه اقتصادي بوده كند است.
4- فرهنگي – اجتماعي: ناهنجاريهاي اجتماعي و گسست بين نسلي از يك سو و چالش هويتي از سوي ديگر، تهديدكننده جدي حوزه فرهنگي و اجتماعي است. بيترديد بيكاري يكي از متغيرهاي اثرگذار در تشديد ناهنجاريهاي فرهنگي و اجتماعي است. معضل اعتياد و بالا رفتن آمار طلاق و شيوع طلاقهاي عاطفي و تبعات آن در حوزه خانواده نيز نگرانكننده است.
از سوي ديگر ايران كشور جواني است با ظرفيتها و پتانسيلهايي چون سابقه و دامنه قوي فرهنگي تاريخي، تمدني اسلامي – ايراني، موقعيت مهم ژئوپلتيك و ژئواستراتژيك در نظام بينالملل، دانش بومي و ذخاير نفت و گاز و سرشار از تجربياتي چون انقلاب اسلامي و دفاع مقدس است كه ميتواند بهمنظور پيدا كردن مسير ميانبر براي دستيابي به اهداف عاليه خويش بهكار گرفته شود.
براساس محورهاي مورد اشاره در بالا، بايد ديد وحدتي كه قرار است براي انتخابات شكل گيرد تا چه ميزان به ارايه برنامهها براي برونرفت از وضع موجود و حركت در مسير دستيابي به وضع مطلوب متكي است. وضع مطلوبي كه چشمانداز بيست ساله، ايران توسعهيافته با جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوري و با هويت اسلامي و انقلابي در منطقه را نويد ميدهد.
آفرينش:اولين وزير ورزش و انتظارات
«اولين وزير ورزش و انتظارات»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم مهدي شكري است كه در ان ميخوانيد؛محمد عباسي دومين وزير پيشنهادي رييس جمهوري براي تصدي وزارت ورزش و جوانان از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي راي اعتماد گرفت.
عباسي پس از جمع آوري آرا از 246 نماينده حاضر در صحن علني مجلس شوراي اسلامي، با كسب 165 راي موافق، 61 راي مخالف و 19 راي ممتنع نخستين وزير ورزش نام گرفت و رسمآ امور اداره ورزش را تحويل گرفت و عهده دار مسوليت کلان ورزش کشور شد. به يقين انتظارات از اولين وزير ورزش بسيار بالاست و وزير ورزش مسوليتي بسيار خطير و دشوار بر عهده دارد و در صورتي در عملکرد خود موفق خواهد بود که از کارشناسان نخبه در ورزش استفاده نموده و اين افراد را در کنار خود جمع کند. در اين راستا مي توان به اين نکته مهم اشاره داشت که ، تشکيل تيم هاي مشورتي قوي، اتاق هاي فکر و جمع آوري نخبگان ورزش از جمله اقدامات موثري است که وزير ورزش مي تواند به آن جامعه عمل بپوشاند.
از طرف ديگر ادامه سياست تامين زيرساخت ها، توجه به پيشکسوتان، اولويت بندي رشته ها برحسب مدال آوري، بهره گيري از تمامي ظرفيت ها، ايجاد ذائقه هاي نو، اجراي عملي خصوصي سازي و تقويت باشگاه ها از جمله انتظارات جامعه ورزش از وزير ورزش است. آقاي وزير ، واقعيت اين است که اقداماتي در زمينه زير ساخت ها در کشور صورت گرفته است و طبيعي است جامعه ورزش علاقمند به استمرار اين سياست در دستگاه ورزش کشور است.
صد البته برنامه ريزي منسجم و مناسب براي حضور قدرتمند تيم هاي رشته هاي مختلف ايران در مسابقات فرامنطقه اي و جهاني همچون المپيک 2012 از ديگر خواسته هاي جامعه ورزش از اولين وزير است که در اين راستا، بايد يک اهتمام ويژه اي بوجود آيد تا در المپيک لندن، نتايج مطلوبي کسب کنيم چرا که يکي از شاخصه هاي عملکرد موفق و توسعه ورزش در هر کشوري، مدال آوري در سطح جهاني است. از سوي ديگر بايد به ظرفيت هاي خود بيشتر توجه کنيم و براي رشته هاي مدال آور اهميت بيشتري قائل شويم و آنها را در اولويت برنامه ها قرار دهيم تا در مسابقات جهاني بتوانيم سهم خود را بگيريم.
در مرحله بعدي بايد به رشته هاي در حال پيشرفت به تناسب پيشرفتشان بهاء داده شود و به ورزش همگاني نيز بايد توجه کرد ، در اين راه مي توان از پتانسيل هاي بالاي دستگاه هاي مختلف همچون وزارت آموزش و پرورش و نيروهاي مسلح بهره گرفت. آقاي وزير ، دستگاه ورزش کشور به عنوان موتور محرک به کارگيري توان ساير دستگاه ها مي تواند معيار و ترازي در اين خصوص تعريف کند تا از تمامي پتانسيل هاي موجود در کشور استفاده شود.
وزير ورزش بايد به گونه اي عمل کند تا زير ساخت هاي فراهم شده در چند سال گذشته در اختيار جامعه ورزش قرار گيرد و پروژه هاي که تکميل نشده است، به فوريت آماده بهره برداري شود. امروزه نقش مديران حرفه اي که قادر باشند با برنامه ريزي اصولي و هدفمند و بر پايه نيازهاي جامعه و تشکيلات با بهره گيري از تمامي امکانات بالقوه و بالفعل در راه توسعه گام بردارند، بيش از هر زمان ديگري مشهود است. از اينرو وزير ورزش بايد به استفاده از مشاوران، متخصصان و صاحبان اهل فن در رشته هاي مختلف ورزشي به عنوان يک اصل مهم و اساسي توجه کافي داشته باشد.
با توجه به اينکه ورزش و تربيت بدني به عنوان يک پديده مهم و اثر گذار در تمامي جهات اجتماعي همواره مطرح بوده، مي طلبد که مدير آن نيز فردي آگاه و متخصص در تمامي زمينه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ورزشي و مديريتي باشد. وزير ورزش با بهره گيري از تمامي امکانات و ظرفيت ها و استفاده از افراد خوشنام، صاحب نظر و اهل فن، بي شک در مسير توسعه و پيشرفت رشته هاي مختلف ورزشي موفق خواهد بود.
به عبارتي ساده تر بايد گفت:ورزش ايران نياز به يک انقلاب و تغيير دارد زيرا به نظر مي رسد مهندسي ورزش کشور به روز نيست و ساختارهاي ورزشي ما نيازمند تغيير است.
درحال حاضر در مقياس بين المللي تاسيسات ورزشي کشور ما ضعيف است از اينرو وزير ورزش بايد پروژه هاي بزرگ ورزشي را در اولويت قرار دهد و بر اين اساس برنامه ريزي کند. در سالهاي اخير کميت پروژه هاي ورزشي در سطح کشور زياد شد، اما تمرکز بر سرعت عمليات تکميلي اين پروژه ها تحت تاثير قرار گرفت. وزير ورزش بايد طرح نظارت و ارتقاي هيات هاي ورزشي کشور را در برنامه هاي اين وزارتخانه قراردهد زيرا در سالهاي اخير نقش نظارت بر عملکرد فدراسيون ها و هيات هاي ورزشي کشور روز به روز رو به افول رفت. وزير ورزش طرح جامع خصوصي سازي باشگاههاي ورزشي کشور را در دستور کار اين سازمان قرار دهد. در اين راستا بايد لوايح حمايتي و نظارتي طراحي و زمينه اي فراهم شود تا باشگاهها در يک برنامه زمانبندي ده ساله به خودکفايي برسند.
حمايت:از حرف تا عمل
«از حرف تا عمل»عنوان سرمقالهي روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛كشورهاي غربي همواره خود را مدعي تدوين قوانين بشري معرفي كرده و حتي خواستار الگو برداري ساير كشورها از اين الگوها شدهاند. آنها حتي الگوهاي حقوق بشري ساير اديان نظير حقوق بشر اسلامي را كه اساس آن را عدالت و مساوات ميان انسانها تشكيل ميدهد، در حاشيه قرار داده و تلاش كردهاند تا مانع از رويكرد جهاني به اين اصول شوند.
غرب از ويژگيها و جايگاه ارزنده حقوق بشر اسلامي در هراس است لذا تلاش ميكند تا الگو خويش را جايگزين آن سازد الگويي كه اكنون در عمل ميتوان نتايج آن را مشاهده كرد.هرچند كه غربيها ادعاهاي بسياري در زمينه حقوق بشر سر ميدهند، اما بررسي كارنامه داخلي و جهاني آنها نشانگر حقايق ديگري ميباشد. در الگوي غربي چند اصل قابل مشاهده است.
اولا در حوزه داخلي كشورهاي غربي آزادي بيان و عقيده به دو بخش تقسيم شده است. هنگامي كه افراد، محافل رسانهاي و سياسي عليه اسلام اقدام ميكنند از آزادي بيان ياد ميكنند، چنانكه نمود آن را در انتشار كاريكاتورهاي موهن از پيامبر اسلام(ص)، چاپ كتابها و گزارشهاي ضد اسلامي در نشريات غربي، برگزاري نمايشگاهها و اجلاسهاي ضد اسلامي و... ميتوان مشاهده كرد.
جالب توجه آنكه در كشورهايي مانند انگليس به اسلام ستيزان نشان شواليه و شجاعت اعطا ميشود.در همين كشورهاي مدعي آزادي بيان، مسلمانان حق برگزاري مراسمهاي مذهبي و يا حتي داشتن مسجد و مراكز ديني را ندارند چنانكه نمود آن را در تخريب و اهانت به مساجد و مقدمات اسلامي در بسياري از كشورهاي غربي ميتوان مشاهده كرد.
براساس گزارشهاي منتشره مسلمانان در جوامع غربي از تبعيضهاي گستردهاي رنج ميبرند به ويژه اينكه محاكمه رسانهاي و سياسي غربي همواره از اسلام و مسلمانان چهرهاي منفي و ضد بشري را به نمايش گذاشتهاند.ثانيا جنايات و نقض حقوق بشر اعمال شده در قبال مسلمانان، صرفا شامل درون جوامع غربي نميشود، بلكه اين كشورها در سراسر جهان اين سياست را در پيش گرفتهاند.
جنگ افروزيهاي سالهاي اخير غربيها نشانگر اراده آنها براي اسلام ستيزي ميباشد كه نمود آن اشغال عراق و افغانستان و كشتار هزاران مسلمان بيگناه در اين كشورها است. البته بايد سكوت غرب در برابر جنايات رژيم صهيونيستي عليه مردم مسلمان فلسطين و نيز جنايات پنهاني كه غرب در سراسر جهان به بهانه مبارزه با تروريسم عليه مسلمانان صورت ميدهد را بر اي مجموعه افزود.
شرق:دشواري ماندن آمريكا در عراق
«دشواري ماندن آمريكا در عراق»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم حسن كاظميقمي است كه در ان ميخوانيد؛در خبرها آمده است كه عراق و آمريكا بر سر حضور بخشي از نظاميان آمريكايي پس از سال 2011 به توافقات اوليه رسيدهاند. اما آن چه در حال حاضر در رفتار عراقيها اعم از دولت، رهبران سياسي، مراجع ديني و مردم در رابطه با حضور نظاميان آمريكايي ديده ميشود، اين است كه اراده جدي آنها مبني بر پايان دادن به اين حضور نظامي است.
روند تحولات سياسي و امنيتي در عراق نشان ميدهد به ميزان كاهش حضور نظاميان خارجي، فضاي سياسي و امنيتي اين كشور و ميزان تحكيم پايههاي حاكميت ملي بهبود يافته است. طبيعتا از اين منظر عراقيها ضرورتي براي ادامه حضور خارجيها در كشور خود احساس نميكنند. آن چه تاكنون در فضاي سياسي عراق مشاهده ميشود واكنش فراكسيونهاي سياسي پارلمان، دولت، مردم و مراجع در جهت حركت به مسيري است كه در نهايت به اين منجر خواهد شد كه در چارچوب توافقنامه امنيتي، نظاميان آمريكايي تا پايان سال 2011 ميلادي اين كشور را ترك كنند.
اگرچه آمريكاييها بنا بر اهداف بلندمدت خود كه در واقع در مقابل مردم عراق قرار دارد، تلاش ميكنند تا به بهانه حفاظت از سفارتخانه، كنسولگريها و مستشاران نظامي، بخشي از نيروهاي خود را در اين كشور نگه دارند، اما در اين شرايط آمريكاييها با مشكلات و مخالفتهايي براي اين امر مواجهند.
در خبرها ذكر شده است كه برخي از نيروهاي سياسي با حضور نظاميان آمريكايي موافقند. البته اين امكان وجود دارد كه برخي از چهرهها يا فراكسيونهاي سياسي موضع ممتنع يا تمايل به ادامه حضور نظامي آمريكا را مطرح كنند. اما واقعيت اين است كه اين موضع در مقابله با خواست مردم و نظر جمعي حاكميت عراق است. باور افكار عمومي و سياسيون عراق بر اين است كه مهمترين عوامل ناامني در عراق حضور نيروهاي نظامي خارجي و تروريستهاست.
در نتيجه شرايط سياسي اين روزهاي عراق به گونهاي شكل گرفته است كه نه مردم، نه دولت و پارلمان آماده پذيرش ادامه اين حضور نيستند، بنابراين بعيد است كه توافقات پنهاني ميان مقامات آمريكايي و دولت عراق صورت گرفته باشد؛ يا در صورت وجود اين توافقات پايان اميدواركنندهاي براي آن وجود داشته باشد. به غير از مخالفت افكار عمومي بحث ديگري كه مطرح ميشود، جو فراگيري در پارلمان مبني بر مخالفت با حضور آمريكاييهاست.
طبيعي است كه امضاي توافقنامه و هر نوع توافقي منوط به تاييد پارلمان است و با توجه به مجموعه شرايط ذكرشده تاييد اين توافق بسيار دور از ذهن به نظر ميرسد.
دنياي اقتصاد:وزيران جديد و اقتصاد ايران
«وزيران جديد و اقتصاد ايران»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در ان ميخوانيد؛چهار وزير كه چهارشنبه گذشته راي اعتماد گرفتند از امروز رسما عهدهدار وظايف وزارتي خود ميشوند.
سه وزارت جديد يعني «نفت»، «صنعت و معدن و تجارت»، «تعاون، كار و امور اجتماعي» اساسا ماهيت اقتصادي دارند و وزارت «ورزش و امور جوانان» به صورت غيرمستقيم با اقتصاد سروكار دارد. با توجه به اينكه اين وزارتها به همراه وزارت امور اقتصادي و دارايي، وزارت نيرو و جهاد كشاورزي استخوانبندي اقتصاد ايران را تشكيل ميدهند، ميتوان گفت شيوه مديريتي و اسلوب اقتصادي اين شش وزارت بر شكلگيري جهت اقتصادي كشور تاثير فراوان خواهد گذاشت. شرط نخست كاميابي، بازبيني روشهاي گذشته و رجحان بخشيدن به روشهاي مطلوب پيشينيان و كنار گذاشتن روشهاي نامطلوب است. كارهايي كه در گذشته يا انجام نشده يا اجرا شده و نتايج مطلوب در پي نداشته است، اجمالا به شرح زير است:
1- شفافسازي: بنيان اقتصاد و مديريت جامعه بر اطلاعات روشن، دقيق و بيشبهه است؛ زيرا اينگونه اطلاعات است كه به مسوولان فرصت ميدهد كاستيهاي راه طي شده را دريابند و درصدد رفع آنها برآيند. براي نمونه وزارت صنعت، معدن و تجارت بايد به درستي بداند و به دقت به جامعه اعلام كند كه در سالهاي اخير رشد صنعتي و ميزان سرمايهگذاري در صنايع و معادن چقدر بوده و تراز بازرگاني ايران چه مسيري را طي كرده است.
داشتن تصوير روشن از توليد و تجارت، به دولت و كارشناسان فرصت ميدهد كه راههاي افزايش توليد و صادرات و يافتن نقطههاي بهينه واردات را شناسايي كنند.
افتوخيز رشد اقتصادي و سرمايهگذاري در همه كشورهاي جهان وجود دارد و پنهان كردن واقعيتها هيچ كمكي به بهبود اوضاع نخواهد كرد. برعكس، وقتي كه مسوولان و كارشناسان به روشني بدانند در چه مقاطعي و تحت چه شرايط و الزاماتي، منحنيهاي اقتصادي بالا و پايين ميشوند، بهتر ميتوانند راهحل ارائه كنند تا اينكه بر واقعيتها پرده انكار و كتمان كشيده شود. اين شفافسازي در ديگر حوزهها مانند اعلام نرخهاي واقعي بيكاري، تورم، نكولهاي بانكي، آسيبهاي اجتماعي، كاميابيها و ناكاميهاي ورزشي، بهرهوري و نظاير اينها هم لازم است.
2- سرمايهگذاري: امكانات و منابع اقتصادي دولت ايران هرقدر هم فراوان و متنوع باشد، موجب بينيازي از سرمايهگذاري بخش خصوصي ايران و سرمايهگذاري خارجي نخواهد شد. اين نياز هم در حوزههاي مرتبط با وزارت صنايع و معادن و تجارت احساس ميشود و هم به درجات بيشتر در بخشهاي مرتبط به وزارت نفت. چند سالي است كه مدام از كاهش تدريجي ظرفيت توليد نفت و لزوم بازسازي صنايع نفت و گاز سخن گفته ميشود. بخشي از اين نيازها به دست متخصصان شركت نفت و با كمك سرمايههاي داخلي برطرف ميشود، اما بخشهاي ديگري نيز به جذب سرمايهها و متخصصان خارجي نياز دارد.
در دنياي تخصصي شده امروز، نياز كشورها به يكديگر به هيچ وجه نشانه ضعف آنها نيست، بلكه اقتضاي تخصيص بهينه منابع و بهرهگيري از مزيتهاي نسبي اين است كه هر كشوري، بخشي از نيازهايش را از طريق مراودات بينالمللي برآورده كند. وزارت نفت ايران براي بهرهگيري بيشتر از ميدانهاي نفتي و گازي مشترك با همسايگان جنوبي، به ايجاد تحرك در صنايع نفتي به ويژه در عسلويه نياز مبرم دارد. قبول اين واقعيت كه آهنگ رشد در اجراي طرحهاي در دست كار كندتر از گذشته شده است، موجب چارهجويي خواهد شد. با توجه به اينكه سازمان كشورهاي صادركننده نفت (اوپك) انسجام دهههاي پيشين را از دست داده و گرايشهاي تكروانه در آن بيشتر شده است، ايران ناگزير است با افزايش ظرفيت توليد، خود را براي آينده نامطمئن پيشرو آماده كند.
تهديدهاي گاهگاهي برخي همسايگان ايران مبنيبر افزايش توليد، زنگ خطري است كه عاقلانهترين پاسخ به آن، افزايش ظرفيت توليد است؛ زيرا عهد حقوقي ميان اعضاي اوپك نااستوارتر از اقتضائات مصالح ملي هر يك از كشورها است و در روز تنگ قدرت توليدي بهتر از معاهدات و قول و قرارها به كار ميآيد.
3- تخاصمزدايي: رواج ادبيات اقتصادي چپگرايانه در همه جاي جهان از جمله ايران، به اين گمان دامن زده است كه ميان كارگران و كارفرمايان تخاصمي هميشگي وجود دارد؛ حال آنكه اين دو گروه كارورز، لازم و ملزوم يكديگرند.
چند سالي است كه اين نگاه خوشبينانه به رابطه كارگر و كارفرما در ايران امكان بروز يافته و بسياري از مشكلات در چارچوب همكاري سهجانبه كارگران، كارفرمايان و دولت حل و فصل شده است. تقويت اين رابطه، كارگران را از اتحاديههاي كارگري كه نوعا رنگ سياسي به خود ميگيرند بينياز ميكند، كارفرمايان را از صرف نيروهاي فراوان براي جلوگيري از بينظميها در محلهاي كار خلاص ميكند و دولت امكان مييابد كه در فضاي مسالمتجويانه، برنامههاي كلان خود را در زمينه اشتغال پيگيري كند. وزارت تعاون، كار و امور اجتماعي به جاي برخي وظايف تصديگرايانه ميتواند نيروي اصلي خود را صرف ترميم رابطه كارفرمايان و كارگران كند.
4- تصديزدايي: تجارب جهاني و داخلي و الزامهاي قانوني برآمده از ابلاغيه اصل 44 قانون اساسي و اميد و آرزوهاي مندرج در سند چشمانداز، همگي دولت را به كنار كشيدن تدريجي خود از تصديگري و تقويت بخش خصوصي فرا ميخوانند. وزارتهاي جديد كه شكل تجميع شده وزارتهاي پرشمار گذشتهاند، براي پيشبرد چنين برنامهاي مبسوطاليدتر از گذشتهاند و به همان نسبت ناگزيرتر؛ زيرا تحقق هدفهايي كه در بندهاي قبلي از نوشتار مطرح شد، همگي به ارادهاي استوار براي تقويت بخش خصوصي نياز دارند.
از وزيران جديد نميتوان انتظار داشت همه كاستيهاي اقتصادي كشور را كه انباشتههاي ساليان و دههها هستند، حلوفصل كنند، اما ميتوان توقع داشت كه خطاهاي آزمودهشده را تكرار نكنند. دولت بزرگ و داراي مسووليتهاي اقتصادي پرشمار، هر قدر هم خيرخواه باشد و كارگزاران آن توانا و پاكدست باشند، راه به جايي نخواهد برد.