كيهان:لانه شارلاتان ها !
«لانه شارلاتان ها!»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛يكشنبه شب هفته جاري، رهبرمعظم انقلاب در جمع كارگزاران نظام، ضمن تبيين حكيمانه «گفتمان واقع بيني» و ضرورت فراگيري آن، به شماري از «بايد»ها و «نبايد»ها و نمونه هايي از «همت»ها و «غفلت» ها اشاره فرمودند كه هر چند تمامي آنها در زير مجموعه «گفتمان واقع بيني» آمده بودند ولي هر كدام از آن هشدارها مي تواند و بايد سرفصل يك بررسي و كاوش جداگانه با هدف عبرت گيري و درس آموزي باشد. از سوي ديگر، نگاهي به دغدغه هاي آقا و مروري بر هشدارهاي بر زمين مانده رهبري نشان مي دهد برخي از كاستي ها و يا به فرموده ايشان، «نقطه ضعف»ها، فقط ناشي از «غفلت» نيست، بلكه دست هاي ديگري نيز به كينه يا خيانت در پس ماجرا بوده است و در مواردي، هنوز هم هست.
و اما، يادداشت امروز را به مناسبت روز خبرنگار و سالروز «خون نگاري» برادر شهيدمان «محمود صارمي»، به يكي از دغدغه هاي بارها اعلام شده حضرت آقا كه در سخنان يكشنبه شب معظم له نيز آمده بود، اختصاص مي دهيم. ايشان در فهرست غفلت ها، به «غفلت از نفوذ دشمن در فضاي رسانه اي كشور» اشاره كردند كه مروري گذرا بر سابقه ماجرا مي تواند چگونگي غفلت از اين دغدغه آقا و پي آمدهاي ناگوار بي توجهي به آن را نشان بدهد. در بسياري از موارد ديگر نيز، ماجرا، كم و بيش اينگونه بوده است كه هر كدام فصل جداگانه اي را مي طلبد.
درباره نفوذ دشمن به فضاي رسانه اي كشور، گفتني است كه سابقه هشدارهاي رهبرمعظم انقلاب نسبت به جدي بودن تهاجم و شبيخون فرهنگي دشمن به دو دهه قبل بازمي گردد ولي داستان اين وجيزه را از دهه گذشته آغاز مي كنيم؛
1-بيش از 11 سال قبل-12 ارديبهشت 1379- رهبرمعظم
انقلاب در مراسم باشكوه «گردهمايي جوانان عاشورايي» كه با حضور پرشور و كم
نظير جوانان و نوجوانان در مصلاي تهران برپا شده بود، در بخشي از سخنان
خويش خطاب به آنان فرمودند؛
«من قلبا از بعضي از پديده هايي كه در كشور
هست، رنج مي برم، من نمي خواهم آن چيزي كه براي من رنج آور است با
افكارعمومي مطرح كنم. اما آن داستان غم انگيز را مي گويم من دو سال قبل از
اين در يكي از خطبه هاي نمازجمعه گفتم كه دستگاههاي استكباري دنيا و آمريكا
از تبليغات براي ساقط كردن و ايجاد اغتشاش در كشور استفاده مي كنند و
البته به آن دستگاههاي تبليغي گفتم اينكه شما سرنوشت كشورهاي اروپاي شرقي
را در ايران دنبال كنيد خيال خام است. اما متاسفانه همان دشمني كه به وسيله
تبليغات خود همتش اين است كه كشور را ساقط كند، امروز در داخل پايگاه پيدا
كرده است. بعضي از مطبوعات پايگاه دشمن شده اند. من نه با آزادي مطبوعات
مخالفم و نه با تنوع مطبوعات. اگر به جاي 20 روزنامه، 200 روزنامه هم در
بيايد بنده خوشحالتر خواهم شد و از زيادي روزنامه ها احساس بدي ندارم. اگر
مطبوعات آنگونه كه در قانون اساسي است مايه روشنگري باشند، به نفع مردم و
دين قلم بزنند، اين مطبوعات هرچه بيشتر باشند بهتر است اما وقتي مطبوعاتي
پيدا مي شوند كه همه همتشان تشويش افكارعمومي، ايجاد بدبيني مردم به نظام
است، 5 تا 10روزنامه گويا از يك مركز هدايت مي شوند، تيترهايي مي زنند كه
هركس نگاه كند، فكر مي كند همه چيز در كشور از دست رفته است! اميد را در
جوانان مي ميرانند، روح اعتماد به مسئولين را در مردم تضعيف مي كنند،
نهادهاي رسمي را تضعيف مي كنند، مدل اينها كيست؟ مطبوعات غربي هم اينگونه
نيستند؛ اين يك شارلاتانيزم مطبوعاتي است».
نكته در خور توجه ديگر آن كه حضرت آقا بعد از بيان گلايه ياد شده، خطاب به خيل عظيم جوانان و نوجوانان عاشورايي مي فرمايند؛
«من بعد از آن كه با مسئولين و رئيس جمهور در ميان گذاشتم، به عنوان يك «شكوه» اين را با شما در ميان مي گذارم» ايشان بلافاصله براي پيشگيري از سوءاستفاده دشمنان تاكيد مي ورزند كه «مبادا برخلاف قانون دست به كاري بزنيد.» و اين سوال پيش مي آيد كه پس، گلايه آقا نزد جوانان و نوجوانان عاشورايي براي چيست؟ ايشان در پاسخ به اين سوال مقدر و ناپرسيده مي فرمايند:
«مراقب نفوذيها باشيد. فقط خواستم شما بدانيد و افكارعمومي بدانند كه دشمن در كشور چكار مي كند و هدف دشمن از اين كارها، بي ايمان كردن مردم و ايجاد گسست بين نسل كنوني و گذشته است».
آيا رهبرمعظم انقلاب از مسئولان وقت نااميد شده بودند كه مي فرمودند «بعد از آن كه با مسئولين و رئيس جمهور - خاتمي- در ميان گذاشتم، به عنوان يك «شكوه» اين را با شما در ميان مي گذارم.»... بگذريم، بخوانيد.
2- بعد از سخنان آقا در جمع جوانان عاشورايي كه بازتاب گسترده اي داشت و با حمايت پي در پي اقشار مختلف فرهنگي، دانشجويي و حوزوي روبرو شد، آقاي عطاءالله مهاجراني وزير وقت ارشاد كه خود يكي از سرشاخه هاي عوامل نفوذي دشمن بود، مصاحبه اي با راديو فرانسه ترتيب داد(!) و در پاسخ به سوال خبرنگار درباره تبديل برخي مطبوعات به «پايگاه دشمن» گفت؛ «اين صحت ندارد! مديران مسئول مطبوعات مي پذيرند كه برخي از خدشه ها در كارشان باشد ولي پايگاه دشمن نيستند.» مهاجراني بعد از پايان جلسه ماهانه اش با مديران مسئول مطبوعات، در جمع خبرنگاران داخلي و خارجي از قول مديران مسئول! گفت؛ «مديران مسئول به خود حق مي دهند كه از اين بخش از بيانات مقام معظم رهبري كه «برخي مطبوعات به پايگاه دشمن تبديل شده اند» گله مند باشند» اين اظهارنظر مهاجراني در حالي صورت مي گرفت كه در جلسه وزير ارشاد با مديران مسئول مطبوعات، نگارنده فهرستي از عوامل نشان دار گروههاي سلطنت طلب، رابطين «سيا» و اعضاي گروهك هاي تروريستي را به آقاي مهاجراني ارائه داده و گفتم؛ اين عده كه در فلان روزنامه و فلان هفته نامه و... - با ذكر نام- حضور فعال دارند، نمونه هايي از نفوذ عوامل بيگانه به مطبوعات كشور هستند كه به قول آقا، برخي از مطبوعات را به پايگاه دشمن تبديل كرده اند. و آقاي مهاجراني، ضمن تائيد نظرنگارنده- كه با توجه به مستند بودن آن، نمي توانست تائيد نكند- گفت؛ «اتفاقاً شب گذشته خدمت آقاي رئيس جمهور- آقاي خاتمي- بودم و ايشان هم نسبت به دو نفر از افراد ليست شما از جمله هزارخاني و اسماعيل خويي اعتراض داشتند و قرار شد به روزنامه هاي مربوطه تذكر داده شود»! و مي دانستيم كه دروغ مي گويد و او خود يكي از عوامل دشمن است. اما، از شما چه پنهان مانند امروز كه به انگليس پناهنده شده و آشكارا با آيپك و MI6 همكاري مي كند از وابستگي او باخبر نبوديم.
3- در همان سال ها، برخي از روزنامه ها مستقيماً - تأكيد مي شود كه مستقيماً- از آن سوي آب ها اداره مي شدند. مدير مسئول فلان روزنامه زنجيره اي - كه مثل بقيه هم قماشي هاي خود خيلي پيچ و تاب نداشت- آشكارا تهديد كرده بود كه اگر روزنامه مرا توقيف كنيد، ايتاليا فلان قرارداد تجاري خود با ايران را لغو مي كند! آن روزنامه زنجيره اي ديگر، مقالات سايت فارسي بي بي سي را با تغيير نام نويسنده، به نام خود منتشر مي كرد، آن ديگري از فلان مفسد اقتصادي پول مي گرفت و مطالب ديكته شده او را چاپ مي كرد، دلارهاي آمريكايي با واسطه و بي واسطه ميان برخي از گردانندگان نشريات زنجيره اي پخش مي شد كه كيهان به چند نمونه از آن با ذكر سند اشاره كرده بود. كشف جاسوس آمريكا و موساد در برخي مطبوعات و...
4- سه هفته بعد از ابراز نگراني رهبر معظم انقلاب درباره تبديل برخي مطبوعات به پايگاه دشمن، حجت الاسلام يونسي كه در آن هنگام وزير اطلاعات بود، طي مصاحبه اي گفت: «پيرو فرمايشات مقام معظم رهبري، نفوذي هاي مطبوعاتي دشمن را شناسايي كرده ايم» و افزود «هنوز افراد شناسايي شده به دادگاه معرفي نشده اند» و تا ماه ها بعد از آن هم علي رغم آن كه برخي مطبوعات، آشكارا در خدمت اهداف اعلام شده دشمنان بيروني قرار داشتند، وقتي از حجت الاسلام يونسي وزير اطلاعات وقت سؤال مي شد كه، كار نفوذي هاي شناسايي شده به كجا انجاميد؟ پاسخي شنيده نمي شد و سرانجام در مقابل فشار افكار عمومي كه مي پرسيدند اگر نفوذي ها شناسايي شده اند، چرا به دادگاه معرفي نمي شوند؟ جناب يونسي، توضيحي- بخوانيد بهانه اي- ارائه كرد كه... بخوانيد؛
«وقتي يك تشكيلات اطلاعاتي در يك سيستم نفوذ كند مي تواند از آن پس اهداف ديگري براي خود تعريف كند، مثلا مديريت آن باند را به عهده بگيرد و در مواردي همين كار صورت مي گيرد؛ در مورد جريان هاي سياسي كه هدف ماجراجويي و شيطنت ندارند، بلكه اهداف سياسي منحرفي دارند و افراد هم معمولا گمراه شده اند، اگر بتوانيم در همان موقع با مديريت صحيح، سر شبكه را اوت كنيم، يعني اگر رياست آن گروه به دست وزارت اطلاعات بيفتد، آن موقع يك كار رواني حساب شده را شروع مي كند كه چطور اين تشكيلات از هم بپاشد تا نيازي به دستگيري نباشد و افراد انگيزه شرارت و انگيزه تروريستي را از دست بدهند؛ از اين گونه موارد زياد داريم»!!
... و با همين توجيهات كه مي فرمودند «زياد داريم»! خطر حضور دشمن در رسانه هاي كشور را ناديده گرفته و عمدا بر زمين نهادند. واقعيت آن بود كه «عوامل دشمن» تحت حمايت دولت اصلاح طلب به برخي از مطبوعات نفوذ كرده بودند و وزير وقت اطلاعات درباره انتشار خبر شناسايي نفوذي ها ناپرهيزي كرده بود!
5- داستان پرماجراي نفوذ دشمن در مطبوعات، با بي توجهي عمومي همچنان ادامه يافت تا نوبت به فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 رسيد. دشمن در جريان فتنه 88، بسياري از عوامل نفوذي- و تا آن هنگام پنهان- خود را به ميدان آورد و نه فقط آنها را سوزانيد، بلكه تبديل به زغال كرد. باور نمي فرمائيد؟! فقط يك نيم نگاهي به روزنامه نگاران و مديران مطبوعاتي و مشاوران و نزديكان خاتمي و موسوي و كروبي كه بعد از فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 به آمريكا، انگليس و ساير كشورهاي اروپايي پناهنده شده و امروز رسما به خدمت سازمان هاي اطلاعاتي اين كشورها درآمده اند، بيندازيد!
و اما، امروز، همان خط سياسي و فرهنگي كه نفوذي هاي به خارج گريخته دنبال مي كردند، در برخي از مطبوعات و شماري از برنامه هاي راديو و تلويزيون به وضوح ديده مي شود و حاكي از آن است كه دشمنان بيروني كماكان برخي از رسانه ها و يا بخش هايي از برخي رسانه ها را به عنوان «پايگاه تبليغاتي» و «عمليات رواني» در اختيار دارند. پالايش رسانه ها از نفوذ عوامل دشمن برخلاف آنچه به عمد تبليغ مي شود، چندان دشوار نيست و مسئولان مربوطه به جاي آن كه در پاسخ به بيانات حكيمانه رهبر معظم انقلاب، زبان به تمجيد و تقدير بگشايند- كه جاي تقدير فراوان نيز دارد- بايستي براي رفع دغدغه آقا كه دغدغه همه مردم مسلمان اين مرز و بوم است كمر همت ببندند.
و بالاخره، اين نكته نيز گفتني و البته خنديدني نيز
هست كه اين روزها برخي از نشريات زنجيره اي به مناسبت روز خبرنگار درباره
«مطبوعات مستقل»! قلم فرسايي مي كنند.
در اين باره و برخي ديگر از دغدغه هاي اعلام شده آقا، گفتني هاي ديگري نيز هست كه به بعد موكول مي كنيم.
خراسان:چرايي آشوب در انگلستان
«چرايي آشوب در انگلستان»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم عليرضا رضاخواه است كه در آن ميخوانيد؛با گسترش دامنه اعتراضات جوانان لندن به ديگر شهرهاي انگلستان در سومين شب ناآرامي هاي اين کشور، روز گذشته ديويد کامرون، نخست وزير انگلستان پس از پايان شوراي امنيت ملي اين کشور معترضان را به برخورد با مشت آهنين تهديد کرد.پس از آن که پليس لندن جوان ۲۹ ساله اي را در منطقه فقيرنشين تاتنهام در شمال شرقي لندن با شليک گلوله از پاي در آورد، مردم و به ويژه جوانان اين منطقه طي چند شب تظاهرات پي در پي به اين اقدام پليس اعتراض کردند.با اين حال، به ظاهر چنين بهانه اي کافي بود که تنها در طول دو شب آتش اعتراض ها نه تنها تمام مناطق لندن را فرا بگيرد بلکه به شهرهاي ليورپول، ساسکس و بيرمنگام نيز برسد.در تحليل عوامل بروز ناامني هاي اخير در انگلستان مي توان موارد زير را دخيل دانست.
۱ - نااميدي مردم به ويژه اقليت هاي نژادي از دستگاه قضايي
شهردار سابق لندن در مصاحبه اي با شبکه يورونيوز در رابطه با چرايي گسترش دامنه اعتراض ها از تاتنهام به ديگر نقاط لندن مي گويد: «وقتي مردم مي بينند عدالت اجرا نمي شود، بايد منتظر واکنش هاي ناشي از عصبانيت آن ها بود.»جوانان رنگين پوست انگليسي همواره از نژادپرستي پليس انگلستان رنج برده اند. هفته گذشته نيز به دنبال تيراندازي پليس يک جوان ۲۹ ساله مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.
پس از آن که رسانه ها به اشتباه پليس در اين ماجرا پي بردند، مردم خواستار جوابگويي پليس شدند، اما برخورد خشن پليس باعث تبديل اعتراض مسالمت آميز جوانان تاتنهام به يک آشوب خياباني شد. همان طور که شهردار سابق لندن نيز اشاره کرده است، جوانان محله هاي فقيرنشين هيچ اميدي به اجراي عدالت توسط ساختارهاي قضايي انگلستان ندارند، لذا در تلاش اند تا با هزينه مند ساختن اشتباهات و يا اقدامات نژادپرستانه پليس لندن، مانع تکرار چنين حوادثي شوند.
۲ - شکست سياست هاي فرهنگي دولت انگليس
دليل دومي که براي آشوب هاي اخير در لندن و ديگر شهرهاي انگلستان ذکر مي شود، شکست سياست هاي فرهنگي دولت انگلستان در اجراي چند برنامه فرهنگ گرايي مي باشد. وجود مهاجران فراوان در انگلستان و زندگي مجزاي آن ها از جريان اصلي در انگليس باعث شکل گيري تنش و شورش در اين کشور شده است.
۳ - فقر شديد و فشار برنامه هاي اقتصادي دولت بر محرومان
تا همين چند روز پيش سياستمداران انگليسي مدعي بودند که تاتنهام و محلاتي نظير آن در مناطق فقيرنشين آباد گشته و به منطقه اي با مردماني راضي از عملکرد دولت تبديل شده اند. دولت هاي کامرون و براون هر دو مدعي شدند سياست هاي دولت در راستاي رسيدگي به مناطق محروم باعث تغيير در مناطق فقيرنشين شده است. اما اين ادعاها در حوادث چند شب گذشته لندن رد شد.فقر شديد و بيکاري در محلات تاتنهام و بريکتون که بيشترين حجم ناآرامي ها از اين مکان ها گزارش شده است، به اعتقاد بسياري عامل اصلي ناآرامي هاي لندن مي باشد.
البته تصميمات اخير دولت محافظه کار کامرون تحت عنوان کاهش هزينه ها نيز در بروز اين خشم عمومي بي تاثير نبوده است. شورش تاتنهام يادآور شورش خشونت باري است که در سال ۱۹۸۵ و در ميانه صدارت مارگارت تاچر و حکومت محافظه کاران در همين منطقه رخ داد.در همين حال نبايستي از نقش اينترنت و رسانه هاي نوين در گسترش اين آشوب ها غافل شد.
عاملي که به اذعان معاون پليس لندن باعث ناکارآمدي نيروهاي پليس در مقابله با جوانان معترض شده است.از سوي ديگر اين آشوب ها توانايي پليس انگلستان را در ايجاد امنيت در آستانه المپيک ۲۰۱۲ زير سوال برده است امري که در صورت تداوم اعتراض و آشوب صدمات جبران ناپذيري را براي اعتبار و امنيت اقتصادي انگلستان به دنبال خواهد داشت.
جمهوري اسلامي:با اين آفت مبارزه كنيم
«با اين آفت مبارزه كنيم»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه درآن مي خوانيد؛بسياري از ائمه جمعه شهرهاي بزرگ به ويژه مراكز استانها در خطبههاي نماز اولين جمعه ماه مبارك رمضان با مطرح ساختن ضرورت توجه به فقرا و مستمندان در اين ماه، از گسترده شدن سفرههاي افطاري در ادارات و مراكز دولتي انتقاد كردند و به مسئولان يادآور شدند كه حق ندارند از بيت المال براي افطاري دادنهاي تشريفاتي آنهم به كساني كه نيازمند نيستند هزينه كنند.
اين اقدام ائمه جمعه، در متن وظايف آنها قرار دارد و ايكاش همه ائمه جمعه و خطبا در سراسر كشور و در مناسبتهاي مختلف نسبت به مسئوليتي كه در برابر تودههاي محروم مردم برعهده دارند احساس وظيفه ميكردند و به آن عمل مينمودند. متأسفانه پرداختن به امور حاشيه اي، ورود به منازعات گروهي و جناحي و درگير مسائل فرعي شدن موجب فاصله گرفتن بسياري از روحانيون از وظايف اصلي خود كه تحكيم رابطه مردم با دين خداست گرديده و راه را براي فعاليتهاي تخريبي راهزنان عقيده باز كرده است.
رابطه مردم با دين خدا هنگامي برقرار ميشود و رو به استحكام ميگذارد كه بدانند دين، حامي آنهاست و سعادت دنيا و آخرتشان را تأمين ميكند. مبلغان دين خدا اگر با مشكلات مردم آشنا باشند و براي حل اين مشكلات تلاش كنند، در كار تبليغ دين نيز موفق خواهند بود. سيره عملي پيامبر اكرم و ائمه معصومين صلواتالله عليهم اجمعين همين واقعيت را نشان ميدهد. مولود معصوم ماه مبارك رمضان امام حسن مجتبي عليه السلام و شهيد بزرگ اين ماه حضرت علي عليهالسلام، به بذل و بخشش معروف بودند و هستند تا جائي كه اهل بيت عليهم السلام به خاطر توجه خاص به فقرا و نيازمندان مورد مدح قرآن كريم قرار گرفتند و امام مجتبي عليه السلام چند بار تمام يا نصف اموال خود را ميان فقرا تقسيم كردند. همين ويژگي براي ساير ائمه معصومين عليهم السلام نيز در تاريخ ثبت شده و اصولاً پيشوايان معصوم، در ميان مردم، با مردم و مثل مردم زندگي ميكردند و پناهگاه مردم براي حل مشكلات آنها بودند.
روحانيت نيز در طول تاريخ اسلام همواره در ميان مردم و با مردم بوده و مثل مردم زندگي كرده و همواره پناهگاه مردم بوده است. اين همراهي و همدلي با مردم، موجب شد مردم به روحانيون اعتماد كنند، به دعوت آنها براي حضور در همه صحنهها پاسخ مثبت بدهند و به پشتوانهاي قوي براي انجام كارهاي بزرگ توسط آنها تبديل شوند.
انقلاب اسلامي كه توانست سد بزرگ و 2500 ساله شاهنشاهي را بشكند و غل و زنجير بردگي قلدران و مستبدان را از دست و پاي ملت ايران بردارد و اراده ملت را بر سرنوشت كشور حاكم كند، فقط به دليل همراهي مردم با روحانيت و در رأس آن امام خميني رضوانالله تعالي عليه به پيروزي رسيد و اين، محصول اعتماد چند قرنه مردم ايران به روحانيت بود، روحانيتي كه در غمها و شاديها و همواره در كنار مردم بود و از حقوق آنها در برابر زورگويان و تزويرگران داخلي و خارجي دفاع كرد.
استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران، اين انتظار و توقع را در مردم پديد آورد كه پيوند مردم و روحانيت محكمتر شود و روحانيون با يك همت بزرگ تاريخي از اين فرصت استفاده كنند و درصدد جبران محروميتهائي كه توسط شاهان ستمگر بر مردم اين كشور تحميل شده بود برآيند. اگر بخواهيم منصفانه قضاوت كنيم، بايد اعتراف نمائيم كه روحانيت در طول سه دهه گذشته تلاش زيادي براي محروميت زدائي از ايران بعمل آورد و خوشبختانه در اين زمينه موفق نيز بود. عليرغم جنگ تحميلي 8 ساله، فشارهاي بين المللي، محاصره و تحريمهاي اقتصادي، كارشكنيهاي سياسي و تبليغات سوء بيسابقهاي كه در اين مدت عليه روحانيت صورت گرفت، مديريت روحانيت توانست به شكل گيري زيرساخت اقتصادي و عمراني كشور و دست يابي به پيشرفتهاي زيادي در زمينههاي مختلف بيانجامد و چهره ايران حتي تا عمق روستاها تغيير كند و مردم در سراسر كشور احساس كنند كه مسئولان درحال خدمت به آنها هستند و بيت المال، هزينه خود مردم و رفاه آنها و عمران و آبادي كشورشان ميشود.
هر چند عدهاي قدرت طلب و بيانصاف، تلاش ميكنند اينهمه خدمت را ناديده بگيرند و بطور غيرمستقيم، نظام حكومتي ديني را متهم به ناكارآمدي كنند، لكن آثار اين خدمات در سراسر كشور و براي همه مردم كاملاً ملموس و انكار آن همچون انكار وجود روز در گرماگرم تابش خورشيد است.
در كنار اين واقعيت انكارناپذير، نبايد از آفاتي كه در كمين هستند غافل باشيم. صاحبنظران، هشدار ميدهند كه فاصله طبقاتي درحال بيشتر شدن است. عدهاي هر روز فربهتر ميشوند درحالي كه عدهاي دستشان به دهانشان نميرسد. درست در همين شرايط، مشاهده گسترده شدن سفرههاي افطاري تشريفاتي آنهم براي بينيازان در برابر چشم فقرا، يك منكر است كه وظيفه همگاني نهي از منكر را طلب ميكند و در اين ميان، روحانيون بيش از ديگران بايد احساس مسئوليت كنند. حتي اگر اين سفرهها با غذاهاي رنگارنگ هم تزيين نشوند و هزينههاي هنگفتي در بر نداشته باشند، باز هم مجوزي براي هزينه كردن از بيت المال براي گستردن آنها وجود ندارد. همين رقمهاي كوچك هستند كه وقتي كنار همديگر قرار ميگيرند ميتوانند مشكلي از انبوه مشكلات مردم فقير را برطرف نمايند. مهمتر اينكه اصولاً نبايد اجازه داده شود در جامعه اسلامي با پول بيت المال سفره پهن كردن به فرهنگ تبديل شود.
اينكه در تعاليم اسلام، تشويق به اطعام شده و اين ترغيب و تشويق در ماه مبارك رمضان چند برابر است، براي اينست كه هركس از جيب خود و اموال شخصي خود هزينه كند و اطعام نمايد، نه از بيت المال. حتي هزينه كردن از اموال شخصي نيز بايد در چارچوب مشخصي باشد (في حلالها حساب و في حرامها عقاب) تا بيحساب و كتاب خرج نشود، چه رسد به اموال بيت المال.
ماه مبارك رمضان را اگر ماه خودسازي و تهذيب نفس ميدانيم، يكي از مهمترين محورهاي خودسازي، مهار زدن بر نفس در برابر اشتهاي سيري ناپذير خرج كردن از بيت المال است. اين را بايد هر روز خطبا در منابر و هر هفته ائمه جمعه در خطبه هايشان گوشزد كنند تا نظام جمهوري اسلامي را از اين آفت حفظ نمايند، به ويژه آنكه اين ماه رمضان، در آستانه انتخابات مجلس قرار دارد و بسياري از سفرههاي افطاري، رنگ و بوي تبليغات انتخاباتي دارند.
رسالت:غفلت از تهاجم فرهنگي دشمن
«غفلت از تهاجم فرهنگي دشمن»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛مقام معظم رهبري در ديدار مسئولان نظام غفلت از تهاجم فرهنگي دشمن و نفوذ آنان در فضاي رسانهاي كشور را يكي از ضعفهاي اساسي و مهمترين تهديد كليدي ياد كردند. مسئله تهاجم فرهنگي و نفوذ دشمن در رسانههاي كشور طي سه دهه گذشته همواره از مسائل اصلي ما بوده است. امام خميني (ره) اهتمام ويژهاي براي مقابله با اين پديده داشتند.
امام (ره) يك وقتي فرموده بودند؛ "اهميت انتشارات مثل اهميت خونهايي است كه در جبههها ريخته مي شود." (1)
و نيز فرموده بودند: "آنكه از همه خدمتها بالاتر
است اين است كه نيروي انساني ما را رشد بدهد اين به عهده مطبوعات، مجلهها
است. راديو و تلويزيون است. سينماها و تئاترها است. اينها ميتوانند نيروي
انساني ما را تقويت كنند و تربيت صحيح بكنند" (2)
هم او بود كه فرمود:
"مطبوعات بايد حامل پيام ملت و پيام اسلام باشد. مطبوعات بايد مهذب جامعه
باشد و اخلاق الهي را در جامعه پخش نمايد." (3)
نگاه امام (ره) به رسانه اين بود كه آرمانهاي ملت را انعكاس بدهد جامعه را نسبت به توطئه دشمن آگاه كند و مبلغ احكام اسلام و احكام دين باشد. (4)
امام از رسانهها و اهل قلم انتظار داشتند در جهت وحدت و همگرايي جامعه گام بردارند، اميد را در ملت ايجاد كنند. (5)
امروز وقت آن است كه از خود بپرسيم در مطبوعات به طور اخص و در رسانههاي ديداري و شنيداري كشور و نيز فضاي مجازي چه كردهايم. آيا ما به وظايف خود و انتظاراتي كه امام (ره) از ما داشتند عمل كرده ايم.
امروز شمار زيادي از كاركنان رسانههاي دشمن در اروپا و آمريكا را كساني تشكيل ميدهند كه طي سه دهه گذشته در مطبوعات ايران و ديگر رسانههاي داخل قلم ميزدند. آنها شب گفتههاي بي بي سي و راديو آمريكا را در روز در رسانهها تكرار ميكردند و وقتي دستشان رو شد مجبور شدند به اتاق فرمان خود در غرب برگردند و همان اباطيل را از منبع اصلي آن منتشر كنند. آنها آزادانه به مقدسات مردم و اسلام اهانت ميكردند و در راه بازگشت ديكتاتوري به كشور و سلطه مجدد غرب در ايران تلاش ميكردند.
آنها در راه تبليغ ماركسيسم و آموزههاي غرب آزادانه به اسلام و قرآن اهانت و آن را نمادي از آزادي مطبوعات و آزادي بيان تلقي ميكردند و اگر مردم و نظام در برابر آنها ميايستادند جمهوري اسلامي را متهم به نقض حقوق بشر مينمودند.
آنها عمدا قلم خود را به دروغ، تهمت، اهانت و تشويش اذهان ميآلودند تا در صورت توقيف ، ثابت كنند در ايران آزادي نيست اما فرداي همان روز توقيف روزنامه خود، از نشريهاي ديگر سر بر ميآوردند و دوباره روز از نو و روزي از نو، شروع به لجن پراكني عليه مردم و نظام ميكردند.
آنها جلوي نقد مشفقانه و سازنده را ميگرفتند تا جامعه اصلاح نشود و به جاي آن به تخريب و تحقير ملت و نظام در برابر اجانب روي ميآوردند و نام آن را نقد سالم ميگذاشتند.آنها مامور بودند تشنج و دعوا ايجاد كنند و با توفان ياس و نااميدي اميد به پيروزي را در دل ملت بميرانند و براي دشمن جهت ضربه زدن به انقلاب فرصت آفريني نمايند.
آنها قبل از اينكه بمبها و موشكها و گلولههاي دشمن به قلب ملت ايران اصابت كند، با دروغ و تهمت، با بيآبرو كردن انقلابيون و تضعيف روحيه مردم روح مقاومت ملت ايران را نشانه گرفته بودند.
مقام معظم رهبري پس از امام (ره) از اين پديده به عنوان "تهاجم فرهنگي دشمن" و "نفوذ در فضاي رسانهاي كشور" ياد كردند و آن را هم در قالب يك "پروسه" و هم در اندازه يك "پروژه" مورد شناسايي قرار دادند.
معظم له طي دو دهه گذشته با چشمان بيدار خود اين جريان را رصد فرمودند و در جاي جاي رهنمودهاي خود نسبت به آن هشدار دادند، اما متاسفانه مسئولان فرهنگي از آن غفلت كردند. همان روز كه براي اولين بار از تهاجم فرهنگي به عنوان يك تهديد ياد كردند يكي از مسئولان فرهنگي كشور نگاه ايشان را تخطئه كرد و گفت؛ "تهاجمي" در كار نيست بلكه آنچه مطرح است "تبادل" است ما در اين "تبادل" بايد حرف خودمان را داشته باشيم.
بعدها معلوم شد كه او در تور سربازگيري دشمن قرار دارد و بزودي از اردوگاه انقلاب به اردوگاه ضد انقلاب خواهد رفت و در بالاترين ردهها، آنها را در اين تهاجم ياري خواهد كرد.
وزير فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات همان كسي كه "تهاجم فرهنگي" را "تبادل فرهنگي" ترجمه ميكرد يكي از اشرار فتنه سال 88 بود كه صدا و تصوير او را از بي بي سي فارسي ميشنيديم. او به همراه برخي قلم به مزدان اجنبي كه روزگاري در مطبوعات كشور قلم ميزدند اتاق فكر لندن را عليه ملت و انقلاب و اسلام تجهيز ميكردند. آنها مامورند راه بازگشت سلطه غرب به ايران را از طريق بازتوليداستبداد در ايران هموار كنند.با آنكه طي سه دهه گذشته بارها از سوي مردم مورد لعن و نفرين قرار گرفتند و شناسايي شدند مرتب در رسانههاي جديدالتاسيس، خود را باز توليد كردند. فقط آنهايي كه كارشان به رسوايي كشيد ننگ پناهندگي به بيگانگان را پذيرفتند و رسما جيره غذايي خود را به دلار و يورو در آمريكا و اروپا ميگيرند. اما هنوز كساني از آنها در داخل هستند كه جيره "جنگ فرهنگي" خود را به ريال ميگيرند.
سئوال مردم از مسئولان اين است كه با اين پديده چه بايد كرد؟ آنها به بهانه آزادي بيان و حقوق بشر ميخواهند مصونيت حقوقي براي خود درست كنند.
آنها پيشقراول جنگ سخت دشمن هستند و مسلسلهاي خود را پنهان كردهاند و با ظاهري اتو كشيده و آرام در حالي كه قلم در دست دارند دشمن را در لايههاي پيچيده جنگ نرم تدارك و تجهيز ميكنند.
مردم انتظار دارند در سه سطح حقوقي، سياسي و امنيتي
با سربازان ارتش رسانهاي غرب در ايران و خارج از مرزهاي ايران برخورد شود
و از حقوق ملت و نظام دفاع شود. آيا نهادهاي مسئول در نظام ميتوانند به
اين مطالبه حقيقي مردم پاسخ دهند؟
آيا دستگاه قضائي كشور، احزاب و گروههاي اسلامي و نهادهاي مسئول امنيتي ميتوانند مردم را در سطوح حقوقي، سياسي و امنيتي ياري دهند؟
پي نوشتها:
1- حضرت امام در ديدار با مسئولان انتشارات سپاه پاسداران 8/2/61
2- حضرت امام خميني(ره) 14/4/59
3- امام خميني (ره) 4/6/58
4- امام (ره) 26/2/58 و 13/10/57 و 4/6/59
5- امام (ره) 4/12/59 و 29/10/57
قدس: نبرد رسانه اي نيابتي رياض عليه دمشق
«نبرد رسانه اي نيابتي رياض عليه دمشق»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در ان ميخوانيد؛در روزهاي اخير، تحولات سوريه با موضعگيريهاي کشورهاي همسايه و بعضاً اروپايي وارد مرحله جديدي شده است. بر کسي پوشيده نيست که بيش از همه مخالفتهاي خارجي، تمرکز دشمنيها عليه دمشق در عربستان است، به نحوي که رياض در اقدامي مداخله جويانه اذعان نمود «آنچه در سوريه مي گذرد، مورد قبول عربستان نيست». در واقع، ملک عبدا... ضمن فراخواني سفيرش از دمشق، با اين تهديدها و توصيه ها، نسخه دموکراسي براي سوريه مي پيچد.
پرسش اينجاست که چرا رياض بيش از ديگر کشورها مدعي مداخله در سوريه است؟
عبدا...
در شکل گيري موازنه قوا، پس از بهار عربي همپيمانان ديکتاتور خويش را از
دست داد. مي توان ادعا نمود که سياستهاي عربستان در فرايند بيداري اسلامي
منزوي گرديده است، زيرا حوادث در جهان عرب، حاکمان مستبد را از اريکه قدرت
پايين کشيده که در برخي کشورها، رأس هرم فراري است و در کشوري مانند مصر
همتاي ملک عبدا... در حال محاکمه است. محاسبات دولتمردان سعودي از رخدادهاي
دمشق، سقوط اسد در روزهاي آتي است، لذا تلاش مي کنند در معادله قدرت پس از
اسد، سهم شايان توجهي را با حذف ايران از آن خود کنند.
پس از سقوط صدام، عراق از يک کشور دوست و همسو با عربستان به يک دولت شيعي نزديک به سياستهاي ايران تبديل شد و بر هم خوردن اين موازنه، سبب نگراني سران رياض گرديد، به گونه اي که ملک عبدا... در مصاحبه اي اعلام نمود ما در جنگ ايران و عراق 30 ميليارد دلار هزينه کرديم، اکنون آماده ايم براي ساقط نمودن نوري مالکي 100 ميليارد دلار هزينه کنيم. براي اثبات اين ادعا مي توان به سخنان «ريچارد هاس» استناد نمود. رئيس شوراي روابط خارجي آمريکا در مصاحبه با روزنامه هافينگتن پست، از توسعه نفوذ ايران سخن گفته و اعراب را به مقابله با سلطه امپراتوري ايران تشويق کرده و از احياي هژموني فارسي بر منطقه ترسانده است. در واقع، روند حوادث در کشورهاي همسايه بلندپروازيهاي فرزندان عبدالعزيز را با مشکلاتي مواجه نمود که افزون بر عراق، ناکاميهاي رياض در لبنان را نيز مي توان به اين ادعا اضافه کرد.
سالهاست در تحولات منطقه، خاندان اسد (پدر و پسر)
محور مقاومت بوده اند. اين رفتار، فرصت ميدان داري حوادث جهان عربي را با
تأکيد بر فلسطين و لبنان از عربستان سلب کرده است. به همين دليل، دولتمردان
رياض همواره مترصد موقعيتي بودند تا تنها کشور مستقل جهان عرب را که خروجي
موضعگيريهايش به نفع اسرائيل غاصب و جريان وابسته به غرب در جهان اسلام
نبوده است، رام و وادار به تمکين نمايند؛ هر چند تاکنون تلاشهاي آنها بي
نتيجه بوده است. لذا، شرايط کنوني که با هزينه سعودي و آمريکايي هدايت مي
گردد، براي دستيابي به هدف ذکر شده، براي آنها مغتنم است.
ناکامي
عربستان در لشکرکشي به بحرين و ناتواني در مهار تحولات يمن با وجود پناه
دادن به ديکتاتور اين کشور و کارگر نيفتادن کمکهاي ميلياردي براي جلوگيري
از محاکمه مبارک، همگي بيانگر اين واقعيت است که دولتمردان عربستان از
دخالت و تحريک اعتراضها در سوريه دست بر نخواهند داشت و تلا ش مي کنند با
بزرگنمايي مشکلات در دمشق، به گونه اي فرافکني نموده و اذهان عمومي را از
شکستهاي رياض در ماه هاي اخير منحرف کنند. افزون بر مسائل مطرح شده، اين
کشور از اعتراضهاي داخلي نيز رنج مي برد. شهروندان عربستاني تحت تأثير
بيداري اسلامي، با طرح مطالبات اوليه خود، حاکمان سعودي را در تنگناي شديدي
قرارداده اند. به اين موضوع مي توان جنگ قدرت را در خاندان سعودي نيز
اضافه نمود.
نبايد فراموش نمود، آنچه اکنون ملک عبدا... به عنوان مأموريت انجام مي دهد، صرفنظر از چالشهاي آنها با خاندان اسد، مأموريت نيابتي از سوي واشنگتن است که قبلاً کسينجر طرح آن را ارائه نمود، به نحوي که بي ثباتي در پايگاه هاي آمريکا بايد به محور ضد آمريکا نيز سرايت نمايد. سفر غيرقانوني سفير آمريکا در سوريه به حماه، در اين راستا قابل توجيه است. يا مي توان به جلسات پنهاني با محوريت سيا براي تشديد بي ثباتي در دمشق استناد نمود. اقدامهايي از قبيل تشديد جنگ رسانه اي، دامن زدن به شايعه مداخله ناتو در سوريه و يا ورود شوراي امنيت به موضوع سوريه، در اين راستا قابل توجيه است.
گفتني است، اکنون کشوري مدعي ژست دموکراسي در کشور ديگري است که از حداقلهاي مؤلفه هاي نظام مردم سالار برخوردار نيست. در اين کشور، نظام قبيله اي و قرون وسطايي، شهروندان را از حقوق ابتدايي محروم نموده که اين دستورات و بخشنامه هاي دولتمردان با حمايت ايدئولوژيک وهابيت تئوريزه مي گردد. همچنين، پارلمان، حقوق شهروندي، انتخابات، قانون اساسي و مطبوعات آزاد و مستقل واژه هاي بيگانه و نامأنوسي براي افکار عمومي داخل عربستان است.
دولتمردان کشور ياد شده چگونه مي توانند دولتهاي ديگر را به احترام حقوق شهروندان خود وادار نمايند؟
بنابراين، عربستان با موضعگيريهاي اخير خود، نمي تواند انگيزه انسان دوستانه و اسلامگرايانه داشته باشد، بلکه مواضع دستگاه ديپلماسي سعودي، جلوه دستورالعمل نشستهاي مخفيانه سيا براي مقابله با نظام مردمي بشار اسد است. اگرچه اسد در اين کشور به برخي وعده هاي داده شده عمل کرده و تلاش مي کند معضلات را از طريق گفتگو با مخالفان حل نمايد، ولي محور رياض- تل آويو و واشنگتن، فقط به سقوط نظام فعلي سوريه در راستاي يارگيري، مي انديشند.
سياست روز:ميراثداري يا ميراثخواري؟
«ميراثداري يا ميراثخواري؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم حسن اختري است كه در آن ميخوانيد؛يکم) ستاره بخت دکتر محمود احمدينژاد در قامت نهمين و دهمين رياست جمهوري ايران، پس از آنکه برخي طرفداران دوآتشه او را معجزه قرن بيست و يکم و بعضي از شبه رجال سياسي تا حد پيامبري بالا بردند که اگر قرار بود پيامبر ديگري بعد از رسولالله مبعوث شود يقينا او پيامبر بعدي ميبود و آخرين لقبي که به او اعطا شده محمود کبير بود در حال افول است. البته اين سنت الهي است که هر آغازي را پاياني و هر فرد وامتي را اجل حتمي است. که هيچ راه گريزي نيز در آن يافت نميشود.
اما آنچه که غير معمول و دور از انتظار مينماياند اجلي معلق و زودرس ميتواند باشد چرا که هنوز دو سال از دوران رياست جمهوري او باقي است. شايد اين نيز از ويژگيهاي منحصر به فردي است که آقاي احمدينژاد در اين دوران از خود بروز و ظهور داشتهاند.
دوم) حضور آقاي احمدينژاد به عنوان کانديداي نهمين دوره رياست جمهوري با چالش اکثر گروهها و نحلههاي اصولگرايي همراه بود او نه تنها قاعده بازي که اصولگرايان براي نهمين دوره رياست جمهوري تدارک ديده بودند را به رسميت نشناخت بلکه در حرکتي متهورانه همه را در حالتي آچمز قرار داد که چارهاي جز پذيرفتن او نداشتند. گرچه امروزه برخي حمايتهاي او از افرادي که انتساب به جريان انحرافي و يا اتهام فساد مالي دارند باعث شده که بعضي از دوستان ديروز منتقدان جدي امروز او را اصولگرا ندانند وليکن او نيز صادقانه تاکنون خود را اصولگرا معرفي نکرده است که اکنون به خاطر عدول از خط اصلي مورد شماتت دوستانش قرار گيرد. او پديدهاي است در نوع خود بي نظير و شايد رمز موفقيتش نيز در متفاوت بودن او باشد در طول دوران خدمتاش پيوسته جريانات مختلف خود را منتسب به او کرده و يا دوست ميداشتند که دکترا آني باشد که در ذهن آنها تبلور يافته است که اگر چنين ميبود که ديگر احمدينژاد نبود. پديده نوظهوري نميتوانست باشد که عالم و آدم را به چالش فرا خواند.
سوم) رئيسجمهور محترم براي رساندن کشور به «آرمان شهري» که در ذهن خود دارد و فقط اندک دوستان حلقه خمسه و عشره او از آن مطلع بوده و به عقايد او ايمان دارند. تاکنون از هيچ کوششي دريغ نورزيده است. او در اين حرکت جهادگونه با دستاني پاک صادقانه تا پاي جان ايستادگي کرده است. از تعداد سورتي پروازهايي که براي سرکشي به اقصي نقاط کشور داشتهاند که کمتر خلباني ياراي رقابت با اوست بگذريم. چرخاندن سه دوره هيات دولت به دور ايران و اجراي هدفمندي يارانهها از کارهاي شاقي است که دولتهاي قبل جرات چنين کاري را نداشتند انصافا شجاعت ايشان در تصميم به جراحي اقتصاد ايران ستودني است. اما در کنار همه خوبيهايي که داشتهاند برخي از موضعگيري و تصميمات رياست محترم جمهوري هزينههاي قابل توجهاي را براي کشور برداشته است مثل نظر ايشان در مورد بلامانع بود رفتن خانمها به استاديوم براي تماشاي فوتبال که مراجع عظام و علماي اعلام را برآشفت و يا طرح مکتب ايراني که به حيثيت جهاني ايران در جهان اسلام لطمه وارد کرد و يا عدم ابلاغ و اجراي برخي مصوبات مجلس شوراي اسلامي که منجر به تشکيل هيات حل اختلاف بين روساي سه قوه از طرف مقام معظم رهبري گرديد و ...
چهارم) دو گروه ادعاي ميراث داري و يا ميراثخواري از قبل دوران رياست جمهوري او را دارند گروه اول کساني هستند که همچنان وفادار به رياست جمهوري باقيمانده و او را در حکم «يک» و بقيه را صفر ميپندارند که با وجود او معني و مفهوم دارند و رابطه خود را مريد و مرادي تعريف ميکنند. اين گروه که نگاهي ايدئولوژيک نيز به مسائل سياسي دارند از اينکه ميراث دولتهاي نهم و دهم ميبايد توسط آنها در دولتهاي بعدي نيز ادامه يابد کوچکترين ترديدي نميبينند و حاضرند هرگونه سرمايهگذاري و هزينهاي را نيز براي تحقق آن پرداخت کنند. که به دست آوردن دو سوم آراي مجلس نهم مقدمه تداوم راه پر فراز و نشيب آينده آنهاست.
اما گروه دوم که نقش اساسي در تئوريزه کردن و تثبيت دولتهاي نهم و دهم داشتهاند برخي از مواضع آقاي احمدينژاد و ياران او را برنتافته و در طي سالهاي اخير از طرف گروه اول طرد شده و در هيبت منتقدان در قالب «جبهه متحد اصولگرايان» مدعي ميراثداري سوم و بيست و دوم خرداد ماه برآمدهاند.
پنجم) تجربه سالهاي گذشته نشان ميدهد که ملت ايران از هوش و ذکاوت بالايي برخوردارند. در محاسبات نهايي از هزينه و فايدهاي که جناحهاي مختلف براي نظام داشتهاند. رويکرد جديد خود در انتخابات آينده را برميگزينند اين رويکرد همچون رودخانهاي خروشان و سيلآسا جاي گروههاي اقليت و اکثريت را در مجلس نهم تعيين خواهد کرد. وجود احزاب و تشکلهاي سياسي ميتواند نقش مراتع و جنگلها را در سيستمهاي آبخيزداري ايفا کرده و از جاري شدن سيلابها و طغيان رودخانهها جلوگيري کند.
مردم سالاري:هشداري درباره پست تازه سعيدلو
«هشداري درباره پست تازه سعيدلو»عنوان سرمقالهِ روزنامهي مردم سالاري به قلم محمدحسين روانبخش است كه در آن ميخوانيد؛محمود احمدي نژاد روز گذشته با ايجاد يک معاونت جديد براي رياست جمهوري، در حکمي علي سعيدلو را به عنوان "معاون امور بين الملل" منصوب کرد تا اين يار ديرين خود را که از شهرداري به هيات دولت آورده همچنان حفظ کند. ايجاد اين معاونت در حالي است که سال گذشته نيز احمدي نژاد به چند تن از نزديکان خويش از جمله اسفنديار رحيم مشايي و حميدبقايي حکم "نماينده ويژه در امور بين الملل " داده بود که با مخالفت هاي بسياري روبرو شد و از آن تفسير به موازي کاري در دستگاه ديپلماسي کشور شد و اگر چه اين احکام از " نمايندگي" به " مشاورت" تغيير يافت ولي در باطن هيچ تغييري در آن ايجاد نشد و منوچهر متکي وزارت خويش را بر سر مخالفت با اين احکام و رفتار نماينده هاي ويژه رئيس جمهور از دست داد. حال که به نظر مي رسد محدوديت هاي پيش روي اين نمايندگان ويژه، مانع از نقش آفريني يا به عبارت درست تر دخالت آنها در سياست خارجي شده و موازي کاري در اين دستگاه حساس کم شده است و با توجه به شکست جريان انحرافي در انتصاب يکي از اعضاي متهم اين جريان به سمت معاون وزير خارجه، با اين حکم بار ديگر شائبه دخالت وموازي کاري در وزارت خارجه بوجود مي آيد.
از سوي ديگر با توجه به بيگانگي سعيدلو با سياست خارجي، معلوم نيست در آينده تاثير اين حکم چگونه باشد و چه مشکلاتي را پيش روي دستگاه ديپلماسي کشور قرار دهد. اين در حالي است که درحکم احمدي نژاد براي سعيدلو ذکر شده که" نظر به تجارب و خدمات ارزشمند "سعيدلو، اين حکم برايش صادر شده! براي اينکه بدون دليل و شاهد ،قضاوت نکرده باشيم. بد نيست يکبار ديگر رفتار حميد بقايي را در اين حوزه مرور کنيم و ببينيم که يک حکم نامناسب و اعتماد نادرست چطور در دستگاه ديپلماسي آثار سوئي به جاي گذاشته و مي گذارد: اولين شاهکار نمايندگان ويژه احمدي نژاد، سخناني بود که بقايي درباره کشتار ارامنه در ترکيه گفت و اسباب زحمت دستگاه ديپلماسي کشور را فراهم آورد! بقايي در همايش "ايران; پل پيروزي" در مورد درخواست غرامت از سه کشور آمريکا، بريتانيا و روسيه به خاطر اشغال ايران در طي جنگ جهاني سخن مي گفت اما به دليل عدم آشنايي با الفباي سياست خارجي چنين گفت: در برخي از کشورها حتي موضوعاتي کمرنگ تر از موضوع ايران را پيگيري کرده که در اين باره مي توان به اقدامات ژاپن درباره بمباران هيروشيما در خلال جنگ جهاني دوم اشاره کرد. هم چنين مي توان به درخواست ارامنه درباره نسل کشي دولت عثماني در سال 1917 اشاره کرد که ارامنه اين موضوع را به عنوان يک وجه عرق ملي دنبال مي کنند. اين سخن بقايي در رسانه هاي ترکيه و ارمنستان واکنش هاي متناقضي در پي داشت به صورتي که در ارمنستان از آن استقبال شد، اما در ترکيه بلوايي را به پا کرد که احمد داوداوغلو، وزير امور خارجه ترکيه، را مجبور کرد تا با متکي تماس گرفته و از همتاي ايراني خواستار توضيح در مورد آن شود.
با توجه به روابط استراتژيک ايران با ترکيه چاره اي نبود جز آن که به نحوي غائله به پا شده رفع و رجوع شود و به همين خاطر، روابط عمومي سازمان ميراث فرهنگي في الفور اطلاعيه اي صادر کرد و مدعي شد که اظهارات بقايي در باره روابط دولت عثماني و ارامنه از سوي رسانه ها درست منعکس نشده است. علاوه بر اين اطلاعيه، بقايي وارد ميدان شد تا در برابر خبرنگاران حاضر توضيحي در مورد سخنان خود بدهد و تاکيد کرد که تنها قصد بيان يک مثال را داشته و نمي خواسته هيچ گونه اظهار نظر خاصي را بيان کند. با وجود اطلاعيه سازمان ميراث فرهنگي و مصاحبه بقايي اما گزارش مرکز پژوهش هاي مجلس و اعتراض متکي نشان مي دهد که خدشه وارد شده بر روابط ترکيه و ايران به درستي ترميم نشد و سخنان بقايي همچنان بر آن سايه انداخته است. در واقع، سخنان وي و واکنش هاي تند مقامات و رسانه هاي ترکيه بعد از آن نشان دهنده حساسيت هاي بالا در عرصه سياست خارجي است که کارآزمودگي ديپلماتيک در اين عرصه را اثبات مي کند.
جالب اينجاست که همان روزها خبري مبني بر " کشف
اسنادي از وزارت خارجه در کيف شاه در کاخ نياوران " منتشر شد که در ماه
هاي اخير، مديرعامل بازداشت شده منطقه آزاد ارس و مدير سابق کاخ موزه
نياوران گفت که اين شايعه با طراحي حميد بقايي براي انحراف افکار عمومي از
سخنان جنجالي وي درباره ترکيه صورت گرفت!
يکي ديگر از اقدامات حميد
بقايي سفر به مصر و يمن و مذاکره و گفت وگو باديکتاتورهاي اين کشورها، آن
هم دقيقا در آستانه قيام هاي مردمي اين کشورها بود !
حميد بقايي اواخر آذر 89 وارد صنعا پايتخت يمن شد تا پيام محمود احمدي نژاد را به علي عبدالله صالح، همتاي يمني وي تقديم کند. اين نماينده ويژه احمدي نژاد درهمان ايام درباره سفرش و پيامي که حامل آن بود، گفت: اين پيام درخصوص روابط برادرانه دو کشور برادر و راه هاي تقويت و توسعه آن در زمينه هاي مختلف و حائز اهميت مشترک است. يمن و ايران از ساليان سال روابط خوبي با هم در تمامي زمينه ها داشته اند. يمن يکي از دولت هاي مهم در خاورميانه و مورد توجه ايران است.
وي همچنين بيان کرد: سياست ايران بر اساس توسعه روابط اسلامي، عربي و منطقه اي به ويژه با يمن است. اميدواريم که اين سفر آغازي براي توسعه روابط بين دو کشور برادر باشد.
ماموريت وي شبيه ماموريت اسفنديار رحيم مشايي بود که در 21 آذرماه 89 به اردن رفت و با عبدالله دوم پادشاه اردن ديدار و دعوتنامه احمدي نژاد را براي سفر به تهران تسليم وي کرد; سفري که قرار بود به بهانه جشن نوروز شکل گيرد ولي با مخالف نمايندگان مجلس و مقامات عالي رتبه نظام انجام نشد و بعدها حرف و حديث هاي زيادي درباره دليل دعوت از عبدالله ( که در نمايش ضد ديني ظهور نزديک است، سفياني معرفي شده است) شنيده شد.
اواسط دي ماه 89، دو هفته قبل از آغاز قيام مردمي تونس که به سقوط حکومت ديکتاتوري علي عبدالله صالح در يمن و در ادامه سقوط حکومت مبارک در مصر منجر شد بقايي در گفت وگو با شبکه العالم شرح خدمات خود در سفر به مصر و يمن را به تفصيل بيان کرد. بقايي در آن گفت وگو با اشاره به سفر خود به مصر گفت: سفر من به مصر نخستين سفر رسمي يکي از مقامات جمهوري اسلامي ايران به مصر بعد از گذشت 30 سال بود. البته پيش از اين مسوولان ايران به مصر سفر کرده بودند، اما هدف آن سفرها شرکت در اجلاس هاي بين المللي بود که در مصر برگزار مي شد نه به دعوت دولت مصر. اما سفر من نخستين سفري بود که يکي از مسوولان ايران به دعوت رسمي انجام داد.
بقايي سپس درباره سفر خود به يمن هم گفت: يمن کشوري است که به لحاظ سياسي و تاريخي با ايران رابطه اي نزديک داشته است اما اخيرا روابط اين دو کشور شاهد فراز و نشيب هايي شده بود با اين حال خواست ملت ها و مسوولان دو کشور کاهش يا سردي روابط نبود، بلکه همه به دنبال توسعه روابط اين دو کشور بودند.
وي افزود: احمدي نژاد پيامي براي علي عبدالله صالح رئيس جمهور يمن آماده کرده بودند که من حامل آن پيام بودم و در سفري که با برخورد گرم و خوب دولت يمن مواجه شد، با وزير خارجه و وزير گردشگري و چند تن از وزيران و مسوولان به ويژه نخست وزير و خود رئيس جمهور يمن ملاقات کرديم و به اين جمع بندي رسيديم که بايد فصل جديدي در روابط بين دو کشور باز کنيم. در حال حاضر اميدواريم که ميزبان هياتي از يمن در ايران باشيم و همين ارتباطات خواهد توانست روابط دو کشور را از فضايي که اخيرا شکل گرفته بود، خارج کند".کمتر از يکماه بعد معلوم شد که چقدر اين پيامها و پيام رساني ها اشتباه و مبني بر عدم درک شرايط کشورهاي منطقه بود.
با توجه به همه آنچه بيان شد، بديهي است که نادرستي همه اين رفتارها ومشکلات ناشي از آن، بيشتر از اينکه به حميد بقايي برگردد به رفتار و نحوه مديريت محمود احمدي نژاد بر مي گردد و به همين دليل است که انتصاب سعيدلو به عنوان معاون امور بين الملل که در ادامه همان رفتار و مديريت است، مي تواند حوادثي بدتر از آنچه ذکر شد در صحنه سياست خارجي بوجود آورد.
حمايت:ما جماعت اهل " غر زدن "
«ما جماعت اهل غر زدن »عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛ماه مبارک رمضان یکی از ماههای مهم خداست که باید در آن ، خوبی های وجود انسان بیش از همیشه متبلور شود.هر چه انسان خود را بیشتر متخلق به اخلاق الهی کند در شب قدر ، بهره بیشتری خواهد برد.
محبت و الفت که در دین مبین ، به آن تاکید شده یکی از مهمترین خلقیاتی است که باید در این ماه پر برکت ، وجودمان را با آن بیاراییم.اما متاسفانه شاهد آن هستیم که برخی ، نه تنها این ماه را بهانه ای برای تالیف قلوب مومنین نمی کنند،بلکه بر تنگ نظری وبد گمانی وغر زدن های خود به همه چیز می افزایند. قطعا شما هم با افرادی مواجه هستید که دایم به جامعه ، مسئولین ، مردم و حتی خودشان ایراد می گیرند. این افراد نه تنها هیچ وقت نیمه پر لیوان را نمی بینند بلکه قایل به شکستن لیوان هستند.هیچ خبر ، کار یا فردی برای آنها حس مثبت نگری ایجاد نمی کند. این افراد حتی کارهای خیر ، مفید برای جامعه وخدمات سایرین را به دیده بد می نگرندهر چند هیچ عقل سلیمی مثبت نگری مطلق به تمامی رویدادهای پیرامون آدمی را خوب نمی داند اما بی شک عقل سلیم ، منطقی وانسانی منفی نگری مطلق را هم بد می داند.
فردی که همه حوادث ورخدادهای جامعه خود را بد می داند ودایم غر می زند حتما باید به یک روانشناس مراجعه کند چون قطعا او بیمار است.به راستی مگر می شود درجامعه وکشور دوست داشتنی ما همه چیز منفی باشد ولایق غر زدن و ایراد گرفتن. هزاران انسان مهربان در این ملک کهن زندگی می کنند که نگاه به چهره پرتلاش وخستگی ناپذیر آنها ، نور امید وحس خوشی را در دل هر انسانی روشن می کند.صد ها ماجرای عاطفی وانسانی را هرروز در کشورمان شاهد هستیم که هرکدام شان می تواند بهانه خوبی برای زیبا نگریستن به دنیا باشد. هزاران پیشرفت وپویایی را در این مرز پرگوهر تجربه کرده ایم که هر کدام از آنها برای اینکه سرمان را بالا بگیریم وبه خود ببالیم کافی است.
از سوی دیگر ناامیدی وبدتر از آن انتقال این احساس غلط وخطرناک در جامعه ، گناه بزرگی است که هر ایرانی غیرتمند وعاشق وطن از آن فراری است.بی شک مضرات بیمارینا امیدی به مراتب خطرناک تر از سرطان وایدز است پس بیاییم از انتشار این بیماری مرگ اور جلوگیری کنیم. به دور از هر گونه سیاسی نگری وسیاسی بازی ، باید به این تذکر همیشگی مقام معظم رهبری گوش داد که از نا امید کردن مردم بپرهیزیم .
در بسیاری از موارد آنکه غر می زند ومی نالد در زندگی شخصی و رفتار اجتماعی خود ، انسانی ضعیف ومنفعل است و آگاهی ، اطلاعات واخبار درستی از پیرامون خود ندارد.همچنین در اغلب موارد اینگونه افراد فاقد قدرت تحلیل مسایل اطراف خود بوده ، ید طولایی در پذیرفتن وسپس انتشار شایعات بی اساس د ارند.خداوند متعال در آیات کتاب آسمانی خود ما را حتی از ظن وگمان بد نهی کرده ومی فرماید : " ان بعض الظن اثم یعنی برخی از گمان های شما گناه کبیره هستند. با این تعبیر آسمانی والهی ، چگونه است که برخی به خود اجازه می دهند به راحتی نسبت به همه انسانهای دیگر از بالا تا پایین ، گمان بد داشته باشند.؟
اینگونه انسانهای بیمار ، شک نکنند که در روز رستاخیز باید پاسخگوی بدبینی ها ودر پی آن تهمت ها و غیبت هایی که کرده اند باشند وچه سخت است قانع کردن قاضی عدل الهی در آن روز هولناک. نقد منصفانه ، انتشار اخبار صحیح پشت پرده برای برملا شدن دست متخلفان ودلسوزی واقعی برای رفع بدی ها در جامعه کاملا با منفی نگری مطلق وغر زدن های همیشگی تفاوت دارند.
وطن امروز:آقايان هاشمي و خاتمي ديديد گفتيم؟!
«از جمله هزاران جايي كه بايد بگوييم:آقايان هاشمي و خاتمي ديديد گفتيم؟!»عنوان يادداشت روز روزنامهي وطن امروز به قلم حسین قدیانی است كه در آن ميخوانيد؛میان بیداری اسلامی با حال و روز این روزهای اقتصاد غرب و در راس آن آمریکا، نمیدانم ارتباطی وجود دارد یا نه اما این هر دو رویداد، مهر ورشکستگی و ابطال بر پیشانی تفکرات لیبرالی در کشور ما زده است. از یاد نبردهایم که هم دولت سازندگی و هم دولت اصلاحات با ما بر سر این مفاهیم دعوای اساسی داشت. آقایان هاشمی و خاتمی و اعوان و انصارشان، خوب میدانم که چرا این روزها دوست ندارند با ما بر سر مفاهیمی از این دست سخن بگویند.
فتنهگران دانهدرشت، نه اعتقادی به نتیجه دادن مقاومت داشتند و نه تصویری درست از اوضاع زار و نزار امروز اقتصاد جهانی. در عرصه اقتصاد خارجی، جریان لیبرالی کارگزاران، مدام برای ما این نسخه را تجویز میکرد که چارهای نداریم الا پیوستن به اقتصاد جهانی.
ایشان بر این باور بودند که ما هم باید عضو WTO شویم و هم هضم شویم در اقتصادی که با دلار اداره میشود. تفکر لیبرالی «کارگزاران» اصولا اعتقادی به مفهوم «مقاومت اقتصادی» نداشت و چاره درد تحریم را در پاک کردن صورت مساله میدید؛ اینکه ما ایمان بیاوریم به خداوندی دلار، تا بلکه آمریکا دست از سر ما بردارد. روی دیگر این سکه اما عدم اعتقاد به «مقاومت سیاسی» بود که تفکر لیبرالی «مشارکت» و «سازمان مجاهدین» پرچمدار آن بود. از جمله هزاران جایی که ما حق داریم و وظیفه داریم به هاشمیچیها و خاتمیچیها «دیدید گفتیم» بگوییم، همین موضع بلند و باشکوه مقاومت در 2 عرصه اقتصاد و سیاست است.
اگر در حرف، این آمریکاست که ما را تحریم کرده، لیکن در مقام عمل، اقتصاددانان دنیا این روزها 2 جمله را زیاد بر زبان جاری میکنند؛ یکی اینکه جمهوری اسلامی عقل کرد که اقتصاد خود را به زلف «جهانی شدن» گره نزد و دیگری اینکه بر اساس شاخصها، ظاهرا این اقتصاد غرب است که در خطر سقوط بسر میبرد و تحریم، آنقدرها که از اسمش برمی آید، تهدید نبوده برای جمهوری اسلامی. اینکه جهانیان این روزها شاهد افول سیطره آمریکا بر اقتصاد و سیاست دنیای معاصرند و اینکه مقاومت اقتصادی در داخل، همان اندازه نتیجه مثبت داشته که مقاومت سیاسی در منطقه، نشان میدهد که ما در زمینه مفهوم مقاومت درست فکر میکردیم. نیز نشان میدهد منش انقلاب اسلامی و روش جمهوری اسلامی در مقابله با تحریم اقتصادی و تهدید سیاسی، درست و صحیح بوده است. در عرصه سیاست، بعد از فتنه 88 علیه جمهوری اسلامی، این دیکتاتورهای دستپرورده آمریکا هستند که یکییکی دارند از تخت سلطنت به زیر کشیده میشوند و درون قفس محاکمه میشوند.
در عرصه اقتصاد اما به نظر میرسد بعد از آن همه تحریم و اتخاذ خوی ابرقدرتی و زرسالاری، این دلار است که این روزها درون قفس دارد محاکمه میشود. مگر جز این است که دلار مظهر دیکتاتوری در حوزه اقتصاد است؟! اگر دیکتاتوری بد است، اقتصاد هیچ فرقی با سیاست ندارد و دلار هیچ تفاوتی با حسنی مبارک و معمر قذافی و علی عبدالله صالح و ملک عبدالله ندارد.
شگفتا که دیکتاتورها در هر دو حوزه اقتصاد و سیاست، محصول و دسترنج آمریکا محسوب میشوند. این روزها وضع اسکناس بدون پشتوانه دلار، یک چیزی در مایههای قیافه مچاله و کریه و زشت فرعون مصر است. خوشبختانه یا متاسفانه، بهترین و مناسبترین تجلی طعنه «دیدید گفتیم» به امثال آقایان هاشمی و خاتمی همین جاهاست. صرف نمیکند برای آقای هاشمی که از اوضاع امروز اقتصاد آمریکا سخن بگوید و به صرفه نیست برای آقای خاتمی که سخن از بیداری اسلامی براند.
سخن گفتن از گودرز و شقایق، پایین آوردن سطح دعوای ما با تفکر ضدمقاومت اهالی فتنه است. طرفه حکایت اینجاست که ماهها بعد از فتنه 88 حالا BBC باید درگیریهای خشونتبار در شمال شهر لندن را سانسور کند و VOA تظاهرات گسترده در خیابانهای تلآویو را. این اما همه دیدنیهای جهان کنونی ما نیست، که عبرت آموزتر و جالبتر از محاکمه فرعون مصر، محاکمه فرعون عرصه اقتصاد دنیا، یعنی دلار است. اگر مبارک را مردم مصر نمیخواهند و این بالطبع، موضوع همه جهانیان نیست، دنیایی دارد به حاکمیت بلامنازع دلار بر اقتصاد جهانی، «نه» میگوید.
دیکتاتور اقتصادی دقیقا همان بلا را بر سر خود آورد که دیکتاتورهای سیاسی. پول بدون پشتوانه حتی اگر دلار باشد، مثل قدرت سیاسی بدون پشتوانه است و هر دو به یک فرجام مشترک و یک سرانجام واحد میرسند. درباره اوضاع دلار و حال و روز اقتصاد آمریکا این روزها آنقدر دیده و شنیده و خواندهاید که قصدی برای ارائه آمار ندارم، بویژه که دلار خودش دارد خودش را محاکمه میکند و اینکه دیگر «مرگ بر آمریکا»ی ملت ما نیست؛ هر چند که قطعا و حتما یکی از جلوههایش هست! آنچه بنا دارم در واپسین سطور این یادداشت بنویسم، سخنی است خطاب به آقای هاشمی؛ آقای هاشمی! دیدید گفتیم که جمهوری اسلامی نباید به WTO بپیوندد؟! همچنین سخنی است خطاب به آقای خاتمی؛ آقای خاتمی! آیا برخورد پلیس لندن با مردم بیگناه درست است؟! آیا آمار شورش و اغتشاش در خیابانهای تلآویو را دارید؟!
نظرتان درباره سقوط دیکتاتوری به نام دلار و ایضا دیکتاتوری به نام علی عبدالله صالح چیست؟! باور کنید نمیدانم بگویم: بیچاره دلار یا بیچاره شما، که با پشتوانه یک پول بدون پشتوانه رفتید و دست دوستی به جورج سوروس دادید تا از جمهوری اسلامی کاریکاتور بکشید! آقایان! پولی که پشتوانه اقتصادی نداشته باشد، به کار فتنه سیاسی علیه نظامی که پشتوانهاش، خون 300 هزار شهید، خمینی و خامنهای و یک ملت عاشورایی نترس از تحریم و تهدید است، نمیآید. بیچاره نتانیاهو که دل به شما بست و بیچاره شما که دل بستید به چند دلار بدون پشتوانه. آقایان! ما از قبل گفته بودیم که مقاومت در هر دو حوزه اقتصادی و سیاسی جواب میدهد.
ما از زبان شهدا گفته بودیم. دیدید گفتیم؟
تهران امروز:باز هم انتصاب حاشيهساز
«باز هم انتصاب حاشيهساز»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهرانارموز به قلم عمادالدين پارسا است كه در آن ميخوانيد؛بعد از راي اعتماد خوب نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي به وزيران پيشنهادي رئيسجمهور و نشان داده شدن علاقه دو قوه به همكاري و همياري در پيشبرد امور كشور انتظار اين است كه مسئولان كشور از هرگونه موضعگيري و تصميمگيري حاشيهدار و مسئلهساز پرهيز كرده و فضاي آرام كشور را با حواشي بياهميت تحتالشعاع قرار ندهند ولي متاسفانه ديروز با انتشار خبر انتصاب علي سعيدلو به سمت «معاون رئيسجمهور در امور بينالملل» به منظور «پيگيري و برنامهريزي مسئوليتهاي بينالملل رئيسجمهور» پرسشهاي مهمي در ذهن افكار عمومي به ويژه ناظران سياسي و اصحاب رسانه شكل گرفت كه در اينجا به سه مورد آن اشاره ميكنم.
1 - از انتصاب اخير شائبه موازيكاري در سياست خارجي برداشت ميشود. مسئلهاي كه مسبوق به سابقه است يعني زماني كه رئيسجمهور محترم تعدادي از نزديكان و همفكران خود را كه مسئوليتهاي اجرايي داشتند بهعنوان مشاور رئيسجمهور در مناطق مختلف جهان منصوب كرد و با واكنش منفي گستردهاي به ويژه در مجلس و وزارت امور خارجه مواجه شد و بعد از مخالفت صريح مقام معظم رهبري در ديدار هيات وزيران با ايشان در شهريور سال گذشته، نه رسما بلكه عملا اين اقدام ابتر شد و استمرار نيافت.
رهبر معظم انقلاب كه همواره نسبت به سياست خارجي كشور حساسيت و اشراف قابل توجهي داشتهاند در اين ديدار فرمودند: «در دولت نبايد كارهاي موازي انجام بگيرد. كار موازي چند عيب دارد: اولا هزينه انساني زيادي بيجا مصرف ميشود، ثانيا هزينه مالي زيادي مصرف ميشود، ثالثا تناقض در تصميمگيريها به وجود ميآيد ، وقتي دو دستگاه مسئول يك كاري هستند، اين، يك تصميم ميگيرد، آن هم يك تصميم ديگر ميگيرد و رابعا از همه بالاتر، مسئوليت لوث ميشود.
فرض كنيد توي فلان مسئله اقتصادي يا مسئله فرهنگي يا مسئله سياست خارجي يا هرچه، اگر چنانچه يك مشكلي پيش بيايد، مسئوليت لوث ميشود. وقتي كار موازي انجام گرفت، مسئوليت لوث ميشود. بين دولت ،يعني قوه مجريه و بعضي از دستگاههاي بيرون از قوه مجريه، يك جاهايي بعضي موازيكاريها هست.
همه تلاشمان اين است كه بلكه اين موازيكاريها را يك جوري حل كنيم، اصلاح كنيم، علاج كنيم. در داخل دولت، ديگر نبايستي از اين موازيكاريها به وجود بيايد. حالا يك موارد خاصي هست اما كلياش اين است كه موازيكاري خوب نيست.»
وقتي در كشور چنين راهبردي در نفي موازي كاري وجود دارد هيچ توجيهي در انتصاب يك فرد بهعنوان معاون امور بينالملل رئيسجمهور وجود ندارد.
البته شايد آقاي رئيسجمهور با استناد به اصل 124 قانون اساسي كه تصريح ميكند «رئيسجمهور ميتواند براي انجام وظايف قانوني خود معاوناني داشته باشد.» چنين انتصابي را انجام داده باشد اما در پاسخ بايد گفت مگر وزارت امور خارجه با هزاران كارشناس و مدير تحت مديريت وزيرامور خارجه وظيفهاي جز اجرا و پيگيري مسئوليتهاي قانوني رئيسجمهوري در سطح بينالمللي دارند كه لاز م باشد فرد ديگري براي اين مهم منصوب شود.
2 - اشكال دوم در تضاد بودن ايجاد معاونت امور بينالملل رئيسجمهوري با سياست كلي كوچك و چالاك و چابكسازي دولت است. هنوز چند هفتهاي از ادغام چند وزارتخانه مهم در كشور نميگذرد و بحمدالله رويكرد كوچكسازي در همه بخشهاي دولت و نظام بهعنوان يك سياست صحيح و پذيرفته شده در حال نهادينه شدن است.
در اين وضعيت ايجاد يك ساختار موازي جديد در رياستجمهوري محلي از اعراب ندارد و اثرات رواني منفي بر بوروكراسي كشور ميگذارد. ضمن اينكه بايد منتظر طراحي چارت سازماني، جذب نيرو، خريد ساختمان و.... براي اين معاونت جديد الاحداث باشيم كه هيچ مشخص نيست چه وظايفي برعهده دارد كه در چارچوب وظيفه وزارت امور خارجه و دفتر رياستجمهوري نميگنجد وضرورت داشته براي انجام آنها معاونتي جديد براي رئيسجمهور ايجاد شود.
3 - اشكال سوم اين است كه بر فرض رئيسجمهور براي خود وظايفي در سطح بينالمللي تعريف كرده و وزارت امور خارجه را از انجام آنها ناتوان ميداند يا مصلحت نميداند وزارت امور خارجه آنها را برعهده بگيرد! انتصاب آقاي سعيدلو براي اين سمت نقش آشكار شايسته سالاري است. وقتي به سوابق آقاي سعيدلو نگاه ميكنيم هيچ سابقهاي در فعاليتهاي بينالمللي مشاهده نميشود و رشته تحصيلي ايشان نيز ربطي به روابط بينالملل ندارد.
آيا واقعا در كشور قحطالرجال است و هيچ فرد آشنا به مناسبات بينالمللي، مسلط به زبانهاي خارجي، شناخته شده در سطح بينالمللي و برخوردار از سوابق مرتبط بينالمللي وجود نداشت تا اين مسئوليت خطير! را برعهده بگيرد و تنها رئيس سابق سازمان تربيت بدني و معاون سابق اداري و مالي شهرداري ازعهده آن برميآيد؟
اين پرسشها از سر دلسوزي براي نظام و كشور و با احترام وافر به وظايف و اختيارات قانوني رياست محترم جمهوري و البته با صراحت مطرح شده و اميدواريم اگر آقاي احمدينژاد پاسخ مقبولي براي آنها ندارند در تصميم خود تجديدنظر فرموده تا ناهنجاري موازي كاري در ميان دستگاههاي كشور شايع نشود.
ابتكار:آنگاه که علما عباي دغدغهها ميكنند
«آنگاه که علما عباي دغدغهها ميكنند»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم غلامرضا كمالي پناه است كه در آن ميخوانيد؛آيتالله حسين مظاهري، رئيس حوزهي علميهي اصفهان، طي سخناني با عنوان «فضيلتهاي فراموششده» اخيراً گفته «صداقت، صفا و صميميت فضايل مهم و فراموششدهاي هستند که در بين مردم مغفولاند. درعوض رذايلي همچون دروغ، تقلب، حقهبازي و نيرنگ، جايگزين صفت حسنهي صدق شده و شهرت فراواني يافتهاند.» چندي است که علماي دين، رک و پوستکنده دردها و معضلات عيان جامعه را بر زبان ميرانند.
تاکنون سعي مروّجان اخلاق بر اين بوده که در لفافه و با ايما و اشاره سخن بگويند؛ اما اکنون رذايل اخلاقي بهاندازهاي فراگير و آشکار شده که اظهر من شمس گشته و راهي براي لاپوشاني نيست. آيتالله جواديآملي تازگيها گفته «ظاهر مردم، باطن مسئولان است» و اين سخن درد گراني است که باتأسف واقعيت دارد. ظاهر مردم چيست؟ فقر و بيکاري، ذهن و زبان و جسم و جانِ درصد زيادي از مردم را به تسخير درآورده است. از درون اين اوضاع، دروغگويي چنان شايع گشته که گويي برترين فضيلت است و البته به زيرکي تغيير نام داده است.
هرکسي بتواند با شارلاتاني و دروغگويي و نيرنگ حرف خود را به کرسي بنشاند و کار خويش را به پيش ببرد و گوي سبقت را چه در زندگي شخصي و روزمره، چه در سطوح اداري، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و ورزشي از ديگران بربايد، نزد ديگران زيرک است و مورد ستايش و احترام قرار ميگيرد. ورزشکاران بههم فحش ميدهند، زيراب هم را ميزنند، همديگر را هل ميدهند، با دست توپ را دزدانه وارد دروازه ميکنند و... سپس حاشا ميکنند، اگر ثابت نشود، پيروزند. سياستمداران در زمان رقابتها به همديگر تهمت ميزنند، عليه هم دروغ ميبافند، آبروي هم را لگدمال ميکنند و خوشخوشان بر مرکب مراد سوار ميشوند، انگار نه انگار.
در عرصه فرهنگي از هم مطلب ميدزدند، شعر و کتاب ديگري را به نام خويش ميکنند، پاياننامه ديگران را دولپي ميبلعند، مدارک دکتري جعل ميکنند و...، ککشان هم نميگزد. خلاصه بلبشويي شده است. «هنر خوار شد، جادويي ارجمند/ نهان راستي، آشکارا گزند» ناگفته نماند اين خصايل منفي در ذات ايرانيها نبوده، بلکه به شهادت تاريخنويسان غير ايراني، اجداد ما از دروغگويي بهشدت نفرت داشتند و از عواملي که باعث اين رذيلت اخلاقي ميشد، پرهيز ميکردند.
هرودت، تاريخنويس مشهور يوناني، نوشته ايرانيها از دروغ نفرت دارند؛ به همين علت هيچگاه زير بار قرض و وام نميروند؛ زيرا ميدانند براي اداي بدهکاري ممکن است در تنگنا قرار بگيرند و به دروغ متوسل شوند. اما معالاسف امروزه اغلب ايرانيان تا خرخره در قرض و وام فرو رفتهاند. اوضاع اقتصادي و تورم و گراني چنان آنان را در تنگنا قرار داده است که قادر به پرداخت بدهي خود نيستند. به همين علت مجبورند دروغ پشت دروغ ببافند. براي استخدام در فلان شرکت يا سازمان دولتي، لحن و ظاهر خويش را برخلاف واقعيت و باطن خود درميآورند. چند روز پيش در مجلس روضهخواني و افطاري يکي از بزرگان کشور شرکت داشتم.
تعداد زيادي فقط براي نشاندادن خود به آن بزرگ حضور يافته بودند و اين موضوع از رفتارشان کاملاً پيدا بود. بهجرئت ميگويم وقت نماز، درصدي از آنان بدون وضو به نماز ايستادند. دروغ به مردم، به خود و به خداي خود. همين چيزهاست که باعث شده آيتالله مظاهري بهتلخي بگويد: «جامعهي ما روي دروغ و رياکاري ميچرخد.» جاي تأسف است که برخي مسئولان ارشد در نظام اسلامي براي مصلحتهاي کوچک، دروغهاي بزرگي گفته و ميگويند که پيامدهاي نارواي آنها امروز گريبان جامعه را گرفته است.
اين شيوهي ناپسند در همهي دولتها بوده و ممکن است نيت خوبي پشت اينها باشد؛ ولي چون ظاهر و پوستهي زيبايي نداشته است، اثرات ناگواري بهجا گذاشته و اين لباس زشت در جامعه مد شده است. مردم هم ياد گرفتهاند که براي پيشبرد امور خويش تا ميتوانند از راستي و درستي فاصله بگيرند؛ زيرا با صداقت کلاه سرشان ميرود! واقعيت اين است که زنجيرهاي از فسادها و بياخلاقيها پاي عدالت و درستکاري را به زنجير کشيده است.
در همين چند ماههي اخير، زنجيرهاي از قتلها، تجاوز گروهي به زنان، ترورهاي پيدرپي، کودکآزاري مداوم، اسيدپاشي و معشوقکشي، شاديهاي غيرمعمول و... بهشدت تکرار شده است. کمي در چهره و رفتار و لحن مردم نگاه کنيد. گويي بر روي انباري از باروت پوستهاي نازک از آرامش کشيدهاند. آرامش مردم طبيعي نيست.
آنان زورکي خود را آرام نگه داشته و همديگر را تحمل ميکنند. کافي است جرقه و تلنگري بر اين پوستهي نازک زده شود، آنگاه اين تحمل زورکي و آرامش تصنعي کنار ميرود و چه آتشي به پا ميشود. چنانچه دو خودرو در خيابان بههم بخورند، رانندگان براي هم قمه ميکشند. دختري از دست خواستگار مصرش خسته شود، براي هميشه از بينايي و زيبايي محروم ميشود (آمنه). گاهي هم وحشيانه آشولاش ميشوند. (پل مديريت). رگ قهرماني را ميزنند (داداشي). دختر نمايندهاي را ميربايند و ميکشند (باقرنژاد). به زور وارد محدوده زندگي مردم ميشوند، دست و پاي مردان را ميبندند و به زنانشان تجاوز ميکنند (خمينيشهر) و خلاصه هر دم از اين باغ بري ميرسد.
راستي ريشه اين کجخلقيها چيست؟ چه شده که مردم اينجوري شدهاند؟ بيگمان مردم مشکل دارند. فقر و بيکاري و بياعتمادي هيزمهاي اين آتشها شدهاند. نان گران شده، لبنيات از سفره مردم پر کشيده، گوشت روي سفرههاي بسياري از مردم هر روز غيبت ميخورد. حتي سيبزميني و پياز هم ناز ميکنند. درخت تورم و گراني هر روز تناور و رشيدتر ميشود، از آنطرف مردم کوتوله ميشوند. دولت هم ميخواهد سنگي از يارانههاي نقدي زير پاي مردم بگذارد تا بلکه دست آنان به شاخهاي از اين درخت برسد؛ اما هيهات، دستها کوتاه و خرما بر نخيل.از ازدواج که ديگر نگو و نپرس. ميل به اين رسم نيکو در بسياري کور شده است. کثيري به خاطر محروميت و فقر از اين موضوع عقدهاي شده و به ناهنجاري کشيده ميشوند. دسته ديگري ازدواج را دمده ميدانند و با پولهاي بادآورده به خوشگذراني روي ميآورند، يکي، دوتا...صدتا... و طعمههاي اين گروه هم غالباً دختران و زنان آسيبپذير و گرفتار هستند. به گفته شاعر معاصر:
«آن سوي ايستگاهِ فعلهها/ بيوهي سيسالهاي با کيف زنانهاش در دست/ چشمانتظار دعوتي نامعلوم/ قدمهاي بيمقصد خود را/ رو به شبِ شمال ميشمرد/ او تنها مسافرِ مغمومِ عصرِ اولين پنجشنبهي پاييز نيست/... وقتي که بازميآمد/ زن... خسته و خاموش/ چراغ به چراغ/ رو به دلواپسي جنوب برميگشت/ بوي بستر کهنه و دهان مرده و سيگار زر ميداد:/ صد گرم گوشت، پنج نان تازه، مشتي برنج و/ يک آبنباتِ کوچک چوبي.../ فقط همين»
آري با چنين اوصافي چه انتظاري است که اخلاقيات در جامعه جان بگيرد؟ حال، هرچه ميگوييم که دستها، پاها، معده، کليهها، ريهها و رودههاي اخلاق در جامعه کار نميکند، باز با بيخيالي جواب ميشنويم: مردم نان شب دارند بخورند و پول يارانه ميگيرند. اما اينبار علمايي همچون آيتالله مظاهري به ما جرئت دادهاند روش ايما و استعارهگويي پزشکان و روشنفکران را کنار بزنيم و رک و پوستکنده داد بزنيم: اخلاقيات در جامعه مختصري فوت کرده است و اينبار علماي دلسوز، خود عبا از دغدغههاي خويش کندهاند.
آفرينش:بحران مالي درغرب؛ فرصت يا تهديد براي ايران
«بحران مالي درغرب؛ فرصت يا تهديد براي ايران»عنهوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در ان ميخوانيد؛همواره اين موضوع براي مردم و سرمايهگذاران اقتصادي مهم بوده است که بحران مالي در غرب چه تاثير بربازارو اقتصاد ما خواهد داشت. برخي معتقدند به واسطه بسته بودن اقتصاد ايران و عدم عضويت در تجارت جهاني مولفه ها و بسترهاي اقتصادي ما دچار آسيب نمي شوند و يابه واسطه همين بسته بودن با توجه به ضعف اقتصادي در غرب فرصتي براي پيشرفت و سرعت گرفتن اقتصاد ما فراهم خواهد شد.
اين بحران مالي که در آمريکا و غرب ايجاد شده و به واسطه آن بسياري از مردم در اروپا و آمريکا دست به تظاهرات زده و آشوب به بپا کرده اند ، روي ديگري هم دارد که بايد به آن توجه کرد. بحران مالي در غرب و افزايش نرخ بيکاري در اين کشورها به سبب رکود صنايع و کارخانجات توليدي و بنگاه هاي اقتصادي مي باشد. مسلما با رکود اين کارخانجات تقاضا براي انرژي هم کاهش مي يابد و ميزان خريد نفت در بازارهاي جهاني کاهش خواهد يافت. اين کاهش تقاضاي انرژي از دوجهت به طور مستقيم اقتصاد کشورما را تحت تاثير قرار مي دهد. اولا از آنجا که بودجه وتمامي برنامه هاي کلان اقتصادي کشور ما بر پايه نفت بسته شده قاعدتا رکود اقتصادي در غرب و کاهش خريد نفت، اقتصاد ما دچار ضعف و تزلزل خواهد شد. بايد واقع بين بود و اقرار کرد که همواره نفت نه تنها در اقتصاد ما، بلکه در بسياري از مسائل کلان سياسي و بين المللي تاثير گذار بوده است و رکود بازار نفت مسبب کاهش قدرت ما در برخي زمينه هاي سياسي و بين المللي خواهد شد. دوما از آنجا که در چند وقت اخير کشورهايي همچون عربستان و نيجريه و حتي عراق توليدات نفت خود را افزايش داده اند و ازما پيشي گرفته اند مسلما با کاهش تقاضا براي نفت، سهم ما از بازار جهاني نفت به مراتب کمتر خواهد شد و از اين بابت اقتصاد ما ضررهاي فراواني خواهد کرد.
نکته ديگر که بحران مالي غرب را متوجه اقتصاد کشورمان مي کند بحث صادرات غير نفتي است. با رکود بازار کسب و کار و توليد در غرب تقاضاها براي کالاهاي غير نفتي از محصولات پتروشيمي گرفته تا مواد خام معدني و فرش و محصولات کشاورزي، همگي دچار رکود خواهند شد و اين امربخش صادرات ما را تضعيف خواهد کرد و وابستگي ما را به نفتي که خود دچار بيماري رکود شده بيشتر خواهد کرد.
نکته بعدي که شايد مهمترين عامل براي غرب و يکي از معضلات اين بحران براي اقتصاد ما تلقي شود بحث افزايش قيمت طلا در بازار جهاني است. در حال حاضر با افزايش صد در صدي سقف بدهي هاي دولت آمريکا و رکود شديد بورس اين کشور بسياري از سرمايهداران و سهامداران سرمايه خود را از بورس خارج کرده و به سمت بازار طلا کشيده شده اند.
اين مشکل براي غرب عاملي مهم تلقي مي شود چون بسياري از مردم سهام بانک ها و شرکت هاي مرتبط با انرژي را که اکثرا دولت متصدي آنها بوده را فروخته و به سمت بازار طلا هجوم آورده اند و اين امر مشکلات و بحران هاي مالي دولت هاي غربي را دوچندان کرده است.
اما تاثير اين افزايش قيمت طلا با توجه به جايگاه آن در بازار اقتصادي کشور ما مسلما باعث اختلالاتي خواهد شد.اختلالاتي که در چند وقت گذشته نمونه آن را ديده ايم و همچنان پس لرزه هاي آن در بازار احساس مي شود.
در نتيجه بايد گفت که صرف اينکه ايران در تجارت جهاني شرکت ندارد، نمي توان اقتصاد کشور را از بحران مالي آمريکا و اروپا مصون دانست. شايد ديرتر و با شدت کمتري شاهد اين موج باشيم اما بايد سياست هاي اقتصادي خود را در فرصتي که داريم طوري تنظيم کنيم که دوباره عنان بازار و اقتصاد از دستمان خارج نشود و اين موج بحران آسيب چنداني بر اقتصاد ما وارد نکند.
دنياي اقتصاد:آهنگر بلخي و مسگر شوشتري
«آهنگر بلخي و مسگر شوشتري»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن ميخوانيد؛آتشي كه در دهههاي 1980 و 1990 در فرانسه و به شكل محدودتر در انگلستان روشن شد، طي يك سال گذشته دوباره شعلهور شده و دامن اروپا را گرفته و هر از گاهي گوشهاي از اين قاره را ناآرام ميكند.
جنجاليترين اين ناآراميها در يونان رخ داد و حالا لندن و چند شهر ديگر انگلستان دچار آشوب شده است. بهانه ناآراميهاي انگلستان، قتل مردي است كه شنبه گذشته به دست پليس كشته شد؛ اما علت اصلي آن را بايد در برنامههاي اقتصادي دولت و واكنشهاي اجتماعي به آن، جستوجو كرد. ديويد كامرون نخستوزير محافظهكار انگلستان، چند ماه پيش، طرحي براي افزايش صرفهجويي و كاستن از هزينههاي عمومي تدوين كرد. براساس اين طرح، دولت بايد ظرف سه سال آينده 80 ميليارد پوند(130 ميليارددلار) صرفهجويي كند؛ محل اين صرفهجويي، پارهاي خدمات عمومي است كه بار سنگين آن موجب كسري بودجه دولت شده است.
به اعتقاد كامرون، انگلستان براي خلاصي از اين وضع و غلبه بر عوارض اقتصادياش چارهاي به جز اعمال سياستهاي رياضت اقتصادي ندارد. معمولا نخستين قربانيان سياست رياضت اقتصادي، قشرهاي كم درآمد هستند كه توان انتظار كشيدن تا روز به بار نشستن سياستهاي اصلاحي و ترميمي و رياضتي را ندارند؛ زيرا با آغاز برنامههاي صرفهجويي، نوعا خدمات تامين اجتماعي و كمكهاي درماني و آموزشي ضعيف ميشوند و هزينه بهداشت و تحصيل كم درآمدها بالا ميرود.
دو دهه پيش دولت محافظهكار مارگارت تاچر برنامه مشابهي را در ابعاد وسيعتر اجرا كرد و نتايج آن چنان درخشان بود كه ابتدا ايالات متحده آمريكا و پس از آن ديگر كشورهاي جهان(صنعتي و در حال توسعه) از آن پيروي كردند و بر اثر آن رشد اقتصادي همه كشورها( به جز در مقاطع و جاهاي استثنايي) شتاب گرفت.
در آن دوره نيز اعتراضهاي گستردهاي شكل گرفت و حتي سنديكاها قصد داشتند اعتصاب سراسري و طولاني برگزار كنند؛ اما دولت تاچر آن اعتراضها را در هم كوبيد. به همين جهت ميتوان اعتراضهاي كنوني در انگلستان و ديگر كشورهاي اروپايي را ادامه همان تحولات دو دهه پيش به شمار آورد. تنها تفاوت اساسي اين است كه در ناآراميهاي دهههاي 1980 انگلستان مهار شورش تنها بر عهده پليس بود؛ اما اين بار، از بيم گسترش ناآرامي، احتمال ميرود نيروهاي ارتش به خيابانها گسيل شوند. اگر ارتش عهدهدار سركوب شورش شود، اين نخستين استفاده از ابزار قهرآميز در چنين ابعادي از سال 1919 تاكنون به شمار ميرود. در سال 1919، پليس لندن اعتصاب كرد و با توجه به حضور فعال كمونيستها در همه جاي اروپا، ارتش انگلستان عهدهدار نظم داخلي شد و اگر دوباره ارتش وارد خيابانها شود، براي كارگزاران امنيت انگلستان نوعي عقبنشيني و ضربه اخلاقي تلقي خواهد شد.
اما فارغ از شيوه مواجهه دولت با شورش، آنچه اين روزها در لندن و ديگر شهرهاي اروپايي ميگذرد، مصداق مثل معروف ايراني است كه «گنه كرد در بلخ آهنگري، به شوشتر زدند گردن مسگري» زيرا بلوايي كه در اروپا راه افتاده در واقع نتيجه عمل اقتصادي چپگرايان است كه آتش آن دامن راستگرايان را گرفته است. اقتصادهاي اروپايي در دهههاي 1960 و 1970 ابتدا به كندي و سپس با شتاب از شيوه اداره خصوصي فاصله گرفتند و به دامن «دولتهاي رفاه» غلتيدند. معناي ظاهري«دولت رفاه» نويدبخش بهبود سطح زندگي است، اما آنچه در عالم واقع رخ داد اين بود كه دولتهاي اروپايي در دهه 1970 چتر برنامههاي حمايتي خود را گسترده كردند و به سازمانهاي بزرگ امدادرساني تبديل شدند.
رسالتي كه اين دولتها براي خود تعريف كردند موجب فربه شدن ديوانسالاريها و افزايش هزينه دولتها (در واقع هزينه مالياتدهندگان)، كسري بودجه، كاهش انگيزههاي بخش خصوصي و كاهش توليد ثروت بود.دو دهه است كه دولتهاي اروپايي ميكوشند خود را از اين وضع خلاص كنند، اما ذائقه شهروندان اين كشورها به اعانههاي دولتي عادت كرده است و هرگاه سرعت فاصله گرفتن از اقتصاد دولتي بيشتر ميشود، مردم به هر بهانهاي خشم خود را نسبت به مخالفان اقتصاد دولتي نشان ميدهند.
در واقع طرفداران اقتصاد آزاد، اين روزها هزينه اقدام طرفداران اقتصاد دولتي را ميپردازند كه چهار دهه پيش، اقتصاد اروپا را از معبر رقابت و فعاليت آزاد شهروندان به سوي تصديگري دولتي سوق دادند و حالا كه قرار است قطار اقتصاد بر ريل خود بيفتد به شهروندان فشار وارد ميشود.
از آنجا كه براي اقتصاد اروپا و ديگر نقاط جهان راهي به جز حركت به سوي آزادسازي و خصوصيسازي و خلاصي از تصديها و تعهدات دولتي متصورنيست احتمالا دولت كامرون در سركوب اعتراضها و ناآراميها ترديد به خود راه نخواهد داد و يك بار ديگر راستگرايان قرباني تبليغات رقيبان چپگرا خواهند شد، زيرا هنر اصلي گروه اخير، بهرهگيري از مخالفتهاي اجتماعي در انتخاباتي است كه چهار سال ديگر برگزار ميشود. اگر تا آن زمان طرحهاي رياضتي محافظهكاران نتيجه مطلوب به بار نياورده باشد، فصل شادماني چپگرايان آغاز خواهد شد.