كيهان:چالش اول حاملان انقلاب
«چالش اول حاملان انقلاب»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛حسينيه امام خميني(ره) هفته گذشته به فاصله 3 روز ميزبان 2 ديدار مهم بود.
مسئولان ارشد نظام روز يكشنبه ميهمان افطار مقتداي انقلاب بودند و جمع بندي فرصت ها و تهديدهاي پيش روي كشور را در كنار برخي بشارت ها و تذكرها شنيدند.
چهارشنبه گذشته نيز اين دانشجويان بودند كه به بركت افطار ماه مبارك رمضان، توفيق يافتند تا با مولاي خود مشتاقانه بگويند و بشنوند، اگرچه نه يك دل سير! كه گفت «كفاف كي دهد اين باده ها به مستي ما». در همين محفل بود كه جوانان شنيدند انقلاب قطعاً و برخلاف بقيه انقلاب ها بدون انحراف پيش مي رود و اينكه بايد به ميدان زورآزمايي عظيمي كه پيش رو قرار دارد، نگاه جبهه اي و هوشمندانه داشت.
ولي امر مسلمين از مسئولان مي خواست با انرژي و چابكي - و بدون موانع دست و پاگير- آستين همت بالا بزنند و از جوانان پرنشاط دعوت مي كرد در عين جواني و شادابي و هيجان، از ژرف انديشي و وسعت نظر و هوشمندي باز نمانند. اما چگونه مي شود به چالاكي و جسارت و همت و اراده، جوان بود و به درايت و ژرف نگري و بصيرت و بينش، چونان پيران دنيا ديده و سرد و گرم چشيده؟ چگونه مي شود از پس غبارها و پيچيدگي ها و تيره و تاري ها، مانند يك دوربين ديد در شب، صحنه را دقيق و عميق ديد و مشروط به كدام شرط است كه مي توان به سرعت يك كماندو و پارتيزان از جا جست، از تهديد شانه خالي كرد و از همان تهديد فرصتي براي غافلگيري دشمن ساخت؟ اين پرسش، امروز به مراتب از 8 ماه پيش كه طوفان انقلاب ها در خاورميانه، هنوز رژيم هاي خودكامه و دست نشانده غرب را دچار تلاطم نكرده بود يا حتي يكي دو ماه پيش كه نه در واشنگتن و نيويورك و نه در تل آويو و لندن و بيرمنگام طوفان هاي غريب اجتماعي، سياسي يا اقتصادي برنخاسته بود، خطيرتر به نظر مي رسد.
چه كسي باور مي كرد غول اقتصاد و سياست آمريكا اين بار از سمت مغز (دولت) به زمين بخورد؟ در باور چند تن از ناظران مي گنجيد پس از آن كه رهبر ارشد جمهوري اسلامي اعلام كرد بيداري ملت ها تا قلب اروپا خواهد رفت، جنبش هاي اجتماعي معترض از يونان به اسپانيا و ايتاليا و ايرلند و سپس به جزيره انگليس اردوكشي كند يا از تظاهرات 300هزار نفري مهاجران وامانده عليه رژيم اشغالگر در خيابان هاي تل آويو سردرآورد؟ تا همين يك ماه پيش در مخيله چند نفر مي گنجيد كه 16هزارنيروي پليس با وجود دستگيري 1500 نفر، در كار سركوب معترضان لندن عاجز بمانند و آقاي نخست وزير تهديد به آوردن ارتش در خيابان و اعلام حكومت نظامي كند؟ بيخود نبود كه ديلي تلگراف نوشت «آبروي ديرينه انگليس با اين اعتراض ها و آشوب ها از بين رفت» و بي دليل نبود كه پليس و دولت علناً وارد فاز دستگيري كاربران شبكه هاي اجتماعي نظير مسنجر بلك بري و تويتر به عنوان متهمان تحريك و سازماندهي اعتراضات شدند و دست به استفاده از گلوله پلاستيكي و جنگي بردند. اينكه ديويد كامرون پس از جلسه اضطراري كميته امنيت ملي مجلس عوام مي گويد مرخصي همه پليس ها لغو شده تا آشوب ها را كنترل كنند، براي فهم عمق ماجرا كافي است و چه تفاوتي مي كند كه شبكه بي بي سي به فوران يك جنبش اجتماعي عصيانگر اعتراف كند يا دنبال آسمان و ريسمان باشد كه «يكي از دلايل بالا بودن شركت كنندگان در آشوب ها و ناآرامي ها، تعطيلات تابستاني و طولاني بودن روز است»!! همچنين اتفاق كوچكي نيست عصيان چند صد هزار صهيونيست مهاجر اشغالگر عليه رژيم تل آويو با وجود فضاي ذاتاً امنيتي و پليسي اسرائيل. آيا بمب ساعتي از درون و عمق رژيم اشغالگر صهيونيست فعال نشده است؟ آيا اعانه هاي چند ده ميلياردي آمريكا و اروپا به رژيم صهيونيستي نيز نتوانسته بر بحران مليت، هويت، موجوديت، مشروعيت و كارآمدي در اين رژيم غلبه كند و پنجمين يا چهارمين ارتش بزرگ دنيا- بنا بر ادعاي خودشان- را سربازان و مهاجران اشغالگر عضو همان رژيم از هم خواهند دريد؟ هيچ كس در جهان امروز نمي تواند به سادگي از كنار چنين سؤال هايي عبور كند. چه كسي مي تواند انكار كند كه گوشه تا گوشه دنيا به جنبش درآمده و توده هاي ناچيز شمرده شده و ناديده گرفته شده به ويژه در غرب موضوعيت پيدا كرده اند.
در يك ميدان زورآزمايي بزرگ با ابعاد و مختصات جهاني، مسئوليت مهدي باوران منتظر كدام است؟ سنگيني و زمينگيري و بي عملي و ضعف اراده و قبيله بازي و گروكشي و حاشيه پردازي و رفتارهاي سياسي- فرهنگي زرد؟! يا تدارك براي فرو نشاندن آتش دل ستم ديدگان و مستضعفان؟ مي توان خون به جگر خوبان و ولي نعمتان و اصحاب جبهه حق و مردمان پا به ركاب اين جبهه كرد و مي توان بر همين دل هاي آزرده مرهم گذاشت و سوز سينه شان را فرو نشاند. مي توان قلب مولا و مقتداي خود را در كنار قلب مردمان ستمديده و زجركشيده خشنود ساخت يا آزرد. مي شود شجاعت و تهور يك مرد جنگي بيدار را به نمايش گذاشت يا وسط ميدان بزرگ رزم، در خوابي عميق فرو رفت. يا بدتر به طمع جمع آوري غنيمت، گرفتن سهم و احياناً تسويه عقده هاي ناگشوده، با دوستان گلاويز شد. و باز مي شود ميدان را خالي گذاشت و از مواجهه گريخت. خطبه تكان دهنده اي است از اميرمؤمنان(ع) در بحبوحه جنگ پرفراز و نشيب صفين آنجا كه مولاي متقيان از فرو نشستن سوز سينه خود خبر داد و فرمود «و قد رأيت جولتكم و انحيازكم عن صفوفكم... و لقد شفي و حاوح صدري ان رأيتكم بأخره تحوزونهم كما حازوكم ... و من جولان و سپس رانده شدن و فرار شما از صف هاي رزم را ديدم كه بي سر و پاها و فرومايگان خشن و باديه نشين شام شما را به عقب نشيني وادار كردند، در حالي كه شما بزرگان عرب و جاندانه هاي شرف و پيشروان و برجستگان آن هستيد. و سوزسينه من فرو نشست كه ديدم همان گونه كه آنها شما را عقب راندند، صفوف آنان را درهم شكستيد و آنان را از لشكرگاهشان با رگبار تير و نيزه عقب رانديد، آن چنان كه شتران تشنه از آبشخور خود رانده شوند و روي هم سوار شوند» (خطبه 107 نهج البلاغه). يوم الله نهم دي ماه 1389 در تهران، نمونه چنان قدرت نمايي هايي در برابر جبهه استكبار بود همچنان كه جنگ شامخ 33 روزه حزب الله لبنان و شكار ناوچه ها و مركاواها و سربازان رژيم صهيونيستي در آن نبرد ظاهراً نابرابر. امروز و هنوز در حالي كه ما به درستي سراغ افكار عمومي در انگليس و اروپا يا سرزمين هاي اشغالي نرفته ايم، اين همه غوغا برپا شده، تا فردا كه در اين حوزه نبرد نرم متمركز شويم، چه رويدادهاي شگرفي رقم بخورد.
حكايت گروكشي برخي رجال و طيف هاي سياسي در ميانه چنين ميدان بزرگي، حكايت همان عمله اي است كه وسط مرافعه دو مهندس، دنبال دسته بيل و لنگه كفش خود مي گشت! اينكه كساني در جهاني چنين مشتاق الگوي انقلاب و بازيابي كرامت، گير اين باشند كه مثلا در انتخابات آيا بايد متحد بود يا نه و اگر ائتلاف كرديم سهم هر رجل و طيف سياسي چه قدر است، هر چند كه در جاي خود قابل بحث باشد، نشانه آن است كه هنوز سطح و عمق چالش به درستي مشخص نشده است و الا فلان مدير شهري يا تقنيني همت خود را صرف سهام انتخاباتي نمي كرد حال آنكه به صراحت، نهي رهبر معظم انقلاب از ورود مسئولان در امور انتخاباتي را شنيده بود. يا فلان طيف سياسي به بهانه اينكه عمر و زيد و بكر را در جبهه بزرگ اصولگرايي نمي پسندند و به رويكرد سياسي شان- ولو به حق- ايراد دارد، پشت پا به اصل ضروري وحدت نمي زد. بايد ديد چگونه مي شود چالاكي و همت جواني را با بصيرت پيران دنياديده يكجا جمع كرد و به استقبال شايسته تحولات شتابان معاصر رفت؟ در اين باره سخن فراوان است اما شايد بتوان كليد پاسخ به اين پرسش را در طليعه همان كلام بلند اميرمؤمنان (كلمه قصار 147 نهج البلاغه) جست آنجا كه به كميل فرمود «اين دلها چونان ظرف است و ارزنده ترين آنها پر گنجايش ترين آنهاست». بايد ديد دل هاي ما ظرف كدام سوداهاست و لبريز كدام همّ و غم هاست؟ بايد ديد انباشته از عاشقي و پاكباختگي و ايثار و مجاهدت است يا گاراژ و بنگاه معاملاتي و زر و سيم و سهام و قدرت؟
مهرماه سال 1383 كه مصادف با ايام ماه مبارك شعبان بود، مقتداي انقلاب همين كليد ظريف و دقيق را به دست پرسنل وزارت اطلاعات دادند و از جمله فرمودند «فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره. به قدر سنگيني يك ذره- ذره كه مي دانيد چيست؟ همين چيزهايي كه در فضا و نور آفتاب معلقند و ديده مي شوند، ذره هستند- اگر شما كار كنيد، ضايع نمي شود. فرض كنيد كه شما ساعت كارتان تمام شده و 5 دقيقه اضافه مي مانيد كه نه مدير مي فهمد، نه بالادست مي فهمد، نه در سوابق اثر مي گذارد و نه اضافه كار مي دهند؛ اما خدا و كرام الكاتبين اين 5 دقيقه را مي بينند و آن را در پرونده شما ثبت مي كنند كه اين آقا بعد از ساعت خدمت چون ديد اين پرونده نصفه كاره است، پنج دقيقه بيشتر كار كرد. چنين چيزي را ما در هيچ جا غير از عرصه دين و ايمان ديني نداريم...
يك جا پول خوبي سر راه شما قرار مي گيرد؛ يك رشوه، هديه، چشم روشني- اينها اسم هاي مختلفي دارد- و شما مي توانيد بدون اينكه هيچ برگه و اثر انگشتي جا بگذاريد، امضايي بدهيد و گرفتاري براي خودتان درست كنيد، اين پول را بگيريد و بگذاريد توي جيبتان اما محض رضاي خدا نمي گيريد... اين دل چيز عجيبي است؛ گاهي اوقات به وسيله اي كه انسان را به اوج آسمان و اوج معنويت مي برد، تبديل مي شود، گاهي هم به عكس، به سنگ سنگيني تبديل مي شود كه بسته مي شود به پاي انسان و انسان را تا اعماق دره فرو مي برد؛ غرق مي كند؛ پدر انسان را درمي آورد. اگر دل را به پول و به شهوت جنسي و به مقام و به اين چيزها داديد، اين همان سنگ سنگين است، دل ديگر نيست. در آن صورت؛ ده بود آن، نه دل كه اندر وي- گاو و خر بيني و ضياع و عقار. آن دلي كه انسان در آن عشق اتومبيل فلان جور دارد، آن دل نيست، گاراژ است، بنگاه معاملاتي است! آن دلي كه همه اش در آن ميل جنسي موج مي زند، ديگر دل نيست، عشرتخانه است. شاعر آن زمان كه ضياع و عقار و زمين و ملك و گاو و خر در زندگي نقش داشته، از اينها نام برده و مي گويد دلي كه اينها در آن باشد، آنجا طويله است! ده است! دل نيست؛ دل جاي خداست، جاي نور است».
چاره برنادلي و بصيرت(شهامت و همت و شعور)، رفع گير از خود است. كسي مي تواند نگاه ژرف جبهه اي داشته باشد كه اسير و درگير تمنيات شخصي و طايفه اي و باندي نباشد. گاه انسان تبديل به ميوه سردخانه اي مي شود؛ خوش رنگ اما از درون پوسيده. طراوت و بالندگي انقلاب اسلامي ما تا به امروز از طراوت «حاملان» آن تامين شده است، مردماني كه هرگز خود را نقطه پرگار حبّ و بغض ها نكردند و فضيلت ها و ارزش ها را جاي آن نشاندند.
خراسان:از جهاني شدن سرمايه تا جهاني شدن اعتراض
«از جهاني شدن سرمايه تا جهاني شدن اعتراض»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم علي رضا رضاخواه است كه در آن ميخوانيد؛ناآرامي هاي انگلستان همان طور که بسياري از تحليل گران معتقدند نه بي سابقه بوده است و نه به احتمال زياد بي لاحقه باقي خواهد ماند. نگاهي به تاريخ معاصر انگلستان و آشوب هاي خياباني دهه ۱۹۸۰ ميلادي در دوران صدارت خانم تاچر به روشني سابقه شورش هاي خياباني طبقه فرودست و مهاجر را در اين کشور نشان مي دهد.
اگر «ناکارآمدي سياست هاي فرهنگي در از بين بردن مسائل نژادي» را در کنار «مسائل اقتصادي» چون فاصله طبقاتي، بيکاري، رکود اقتصادي، کاهش کمک هاي دولتي به طبقه فقير و افزايش قيمت ها دو عامل اصلي شورش هاي اخير در خيابان هاي انگلستان از تاتنهام تا منچستر بدانيم، با اطمينان مي توان ادعا کرد که تداوم اين شورش ها نه فقط در خيابان هاي لندن و بيرمنگهام و ليورپول که در شهرهاي ديگر جهان از پاريس و برلين و نيويورک و واشنگتن گرفته تا احتمالا سيدني و توکيو مي تواند نمود پيدا کند. در اولين شب اعتراضات خياباني در لندن خبرگزاري فرانسه نوشت: بيم درگيري هاي خياباني به کشورهاي اروپايي نيز کشيده شده است. اين ترس با درگيري گروه هايي از جوانان سوئدي در حومه استکهلم با پليس شدت گرفته است.
اين گروه ۲۰ تا ۳۰ نفره شيشه هاي يک باجه بليت فروشي را شکستند و يک کپسول آتش نشاني را در يک ايستگاه مترو در غرب شهر استکهلم خالي کردند. با اين حال سخنگوي پليس استکهلم مي گويد: «پليس سوئد هر گونه ارتباط اين درگيري ها با آشوب هاي اخير در پايتخت انگليس را انکار کرده است.» چهار نفر ديگر از اين افراد نيز توسط تصاوير دوربين هاي امنيتي شناسايي شده اند و تحت تعقيب هستند.
روز چهارشنبه شبکه خبري يورو نيوز از درگيري خياباني جوانان اسپانيايي با پليس اين کشور خبر داد و نوشت: «صدها جوان چهارشنبه شب با پليس اسپانيا درگير شدند. اين درگيري ها در يک منطقه توريستي به نام «جورت دل مره» در نزديکي مرز فرانسه روي داد.
در اين حادثه ۲۲ نفر از جمله ۹ مأمور پليس زخمي شدند.» روز پنج شنبه پس از آن که پليس انگلستان بعد از ۵ روز درگيري خياباني توانست آرامش نسبي را به اين کشور بازگرداند خبرگزاري آلمان گزارش داد: در ساعات نيمه شب پنج شنبه ۹ دستگاه خودرو در جنوب غرب برلين به صورت هم زمان از سوي افرادي ناشناس به آتش کشيده شدند.
به نوشته روزنامه «مورگن پست» هنوز فرد خاصي در اين زمينه دستگير نشده و تحقيقات براي يافتن عامل يا عاملان اين آتش سوزي هاي عمدي ادامه دارد.يک روز بعد از اين حادثه کشاورزان فرانسوي به محموله هاي ميوه اي که از اسپانيا وارد اين کشور شده بود، حمله کردند. آن ها به واردات اين ميوه ها که باعث کاهش قيمت برخي ميوه هاي تابستاني شده است، اعتراض دارند.
در همين روز شبکه خبري فاکس نيوز در تحليلي به احتمال تسري اعتراضات خشونت بار لندن به خيابان هاي آمريکا پرداخت و با اشاره به شرايط بد اقتصادي ايالات متحده اين امر را بعيد ندانست. واقعيت آن است که نظام سرمايه داري که مدت ها بي رقيب در عرصه اقتصادي جولان مي داده هم اکنون با يک چالش جدي مواجه شده است.
به اعتقاد بسياري از کارشناسان جهاني شدن سرمايه داري جهاني شدن بحران هاي آن را نيز به دنبال خود مي آورد. اين فقط بازارهاي بورس جهاني نيست که پا به پاي هم بالا و پايين مي روند و بحران اقتصادي يک کشور باعث افت شاخص هاي بورس در ديگر کشورها در سراسر جهان مي شود.
ناآرامي هاي اجتماعي نيز همين خصوصيت را به همراه دارند. اگر اعتراض هاي مردم تونس به مرزهاي اين کشور محصور نشد و بلکه به سرعت به مصر و سپس به ليبي و يمن و بحرين و جاهاي ديگر کشيد، دليلي وجود ندارد که ناآرامي هاي انگلستان نيز به اين کشور محدود شود.
امري که به دليل وجود شبکه هاي خبري ماهواره اي و
شبکه هاي اجتماعي مجازي بسيار محتمل و قابل وقوع به نظر مي رسد. با اين حال
کنترل شديد رسانه ها و سانسور خبري همان طور که پيش از اين ديويد کامرون
نخست وزير انگلستان پي گيري آن را از طريق دولت متبوعش وعده داده بود اولين
گام حاکمان دموکراسي هاي غربي براي مقابله با گسترش نارضايتي هاي عمومي
خواهد بود.
جمهوري اسلامي:افزايش تعطيلات، با كدام توجيه؟
«افزايش تعطيلات، با كدام توجيه؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛موضوع افزايش تعطيلات كشور، با تصويب لايحه افزايش تعطيلي عيد فطر در جلسه 9 خرداد ماه هيأت دولت و ارسال آن به مجلس شوراي اسلامي جهت بررسي، وارد مرحله اقدام شده است.
بنابه گفته معاون امور مجلس رئيس جمهور، اين لايحه با پيشنهاد خود رئيسجمهور در جلسه هيأت دولت مطرح شد و با قيد يك فوريت به تصويب رسيد. براساس همين گزارش، اين لايحه با قيد فوريت به مجلس ارائه ميشود تا موضوع افزايش تعطيلي عيد فطر از همين امسال به مرحله عمل برسد.
آنچه در لايحه مورد نظر رئيسجمهور پيشنهاد شده افزايش يك روز به تعطيلي عيد فطر است ولي اين تبصره نيز به آن اضافه شده كه درصورت مصادف شدن دومين روز شوال با تعطيلي رسمي يا هفتگي، روز بعد از آن يعني سوم شوال نيز تعطيل خواهد بود. بدين ترتيب، اگر اين لايحه در مجلس به تصويب برسد، تعطيلات عيد فطر در بعضي سالها به بيش از دو روز خواهد رسيد.
اين اقدام دولت كه مستقيماً از نگرش شخص رئيسجمهور
به موضوع تعطيلات كشور ناشي ميشود، مسبوق به سوابق عملي و نظري است. از
آغاز دولت نهم، كشور با مسائلي از قبيل كاهش ساعات كار ادارات با نظر
رئيسجمهور به شكلها و مناسبتهاي مختلف و حتي با تعطيلي يك يا چند روزه
كشور به دلايلي از قبيل گرما يا آلودگي هوا مواجه بود. اين اقدامات بارها
مخالفت صاحبنظران و در مواردي مخالفت مجلس شوراي اسلامي را برانگيخت و حتي
در پارهاي موارد متوقف شد، لكن اظهارات چندي قبل رئيسجمهور و اقدام اخير
مبني بر تصويب لايحه افزايش تعطيلات عيد فطر نشان ميدهد اين قصه سر دراز
دارد و آقاي احمدي نژاد، مصمم است نظر خود را به كرسي بنشاند كما اينكه در
مورد كاهش ساعات كار ماه مبارك رمضان اين كار را كرده است.
در مبحث افزايش تعطيلات كشور و كاهش ساعات كار، ملاحظاتي وجود دارد كه در اين مقاله به آنها ميپردازيم.
1 - اظهارنظر و دادن پيشنهاد براي افزايش تعطيلات و كاهش ساعات كار ادارات، از حقوق رئيس دولت است كما اينكه تصويب كردن يا مخالفت با اين پيشنهاد نيز از حقوق نمايندگان مجلس شوراي اسلامي است. بنابر اين، تا اين مرحله، مشكلي وجود ندارد و طرفين ميتوانند از حقوق قانوني خود استفاده نمايند. البته در اين ميان، نقد اين مقوله نيز از حقوق مطبوعات و صاحبنظران است و آنها نيز ميتوانند با استفاده از اين حق، به نقد لايحه دولت بپردازند و نمايندگان مجلس را در جريان نقطه نظرات اهل فن قرار دهند و مصالح كشور را گوشزد نمايند تا در تصميم گيري مجلس لحاظ شود.
2 - اقدام عملي براي كاهش ساعات كار ادارات به هر دليل، برخلاف قانون است، زيرا براساس قانون، هر كارمند موظف به انجام 44 ساعت كار در هر هفته ميباشد و كاهش آن به كمتر از 30 ساعت در هفته توسط دولت، فاقد مبناي قانوني است. توجيهي هم كه براي كاهش ساعات كار در ماه مبارك رمضان توسط دولت ارائه شده، دقيقاً برخلاف روح اين ماه و فلسفه تشريع روزه است. روزه داري، در بخش جسماني كم خوردن است كه موجب راحتي جسم ميشود و در بخش معنوي روي آوردن به دعا و پالايش روح است كه آن نيز موجب چالاكي و آمادگي بيشتر روزهدار براي كار ميگردد. بنابر اين، كاهش ساعات كار در ماه مبارك رمضان به بهانه روزه، نوعي متهم كردن روزه به عوارض منفي براي روزهدار است، چيزي كه درست در نقطه مقابل فلسفه روزه قرار دارد.
3 - تجربهاي كه از كاهش ساعات كار ادارات به دست آمده، نارضايتي ارباب رجوع، به تعويق افتادن كارها و انباشته شدن پرونده هاست. اين واقعيت تلخ، هنگامي ملموستر خواهد بود كه بدانيم طبق خوشبيانهترين ارزيابيها ساعات مفيد كار روزانه در ايران فقط يكساعت و 4 دقيقه در بخش دولتي و دو ساعت و 6 دقيقه در بخش خصوصي است. اين، يعني در ادارات ما كه قرار است هر هفته 44 ساعت كار مفيد انجام شود فقط 6 ساعت و 24 دقيقه كار مفيد انجام ميشود درحالي كه هم اكنون در ژاپن ميزان كار مفيد هفتگي 40 تا 60 ساعت و در كره جنوبي 54 تا 72 ساعت است. اين وضعيت منفي، كشور ما را از نظر سرانه كار مفيد ساليانه تا 800 ساعت پائين آورده بطوري كه در فهرست جهاني فقط از كويت و عربستان بالاتر هستيم و در رديف سوم از آخر قرار داريم. براي درك صحيح اين فاجعه، خوب است بدانيم سرانه ساعات كار مفيد ساليانه در ژاپن 2420 ساعت، كره جنوبي 1900 ساعت و آلمان 1700 ساعت است.
قابل تأمل اينكه از اين نظر حتي افغانستان نيز از ايران جلوتر است بطوري كه سرانه ساعت كار در افغانستان 950 ساعت يعني 150 ساعت بيشتر از ايران است. علت اينكه فقط كويت و عربستان جايگاهي پائينتر از ايران دارند اينست كه آنها بيش از ايران به نفت وابسته هستند. آيا با توجه به اين جايگاه پائين كه كشور ما از نظر ساعات مفيد كار و سرانه كار مفيد ساليانه دارد، ظلم نيست كه ساعت كار ادارات را كاهش و ميزان تعطيلات را افزايش دهيم؟!
4 - از نظر تعاليم ديني نيز كاهش ساعات كار و افزايش تعطيلات، قابل توجيه نيست. در رواياتي كه از معصومين عليهمالسلام دردست داريم، مردم به كار كردن تشويق شدهاند اما هرگز به كم كردن ساعات كار و افزودن بر تعطيلات ترغيب نشدهاند. در جهت عكس، روايات و توصيههاي ديني زيادي داريم كه از تنبلي، كسالت و فرار از كار مذمت ميكنند و افرادي را كه داراي چنين ويژگيهائي هستند فاقد ايمان يا داراي ايمان ضعيف ميدانند. يكي از معاني آيه شريفه "ليس للانسان الاماسعي" نيز اينست كه انسان بايد به كار و تلاش روي بياورد تا به جائي و چيزي برسد. اينكه در سه دهه گذشته، مسئولان نظام جمهوري اسلامي، كه از نظر تسلط بر مباني اسلامي بسيار جلوتر از مسئولين فعلي بودند و افرادي از قبيل امام خميني و حضرت آيتالله خامنهاي در ميان آنها حضور داشتند، هرگز درصدد كاهش ساعات كار ادارات در ماه مبارك رمضان و افزايش تعطيلات در مناسبتهائي از قبيل عيد فطر بر نيامدند نيز نشان ميدهد اين اقدام فاقد وجهه ديني است و حداقل اينكه نبايد به آن رنگ و لعاب ديني و مذهبي زد.
5 - به بيانات هفته گذشته رهبر معظم انقلاب در جمع مسئولان كشور اگر مراجعه كنيم، كاملاً مشخص ميشود كه اقداماتي از قبيل كاهش ساعات كار ادارات و افزايش تعطيلات، برخلاف راه و رسم ترسيم شده توسط ايشان ميباشد. ايشان در بخشي از اين بيانات گفتند:
"در زمينه اقتصاد فعاليتهاي زيادي شده، با ارزش هم هست، اما مسأله اشتغال حل نشده است، مسأله تورم حل نشده است، مسأله فرهنگ حل نشده است، مسأله ساعات مفيد كار حل نشده است. فرهنگ كار بايد در كشور يك جوري باشد كه مردم كار را عبادت بدانند، هر يك ساعت كار با شوق بيافزايند در مدت و مقدار كاري كه انجام ميدهند. بايد كار كرد. با بيكاري و بيميلي به كار و تنبلي و وادادگي، كشور پيش نخواهد رفت." (روزنامه جمهوري اسلامي 18 مرداد 90)
در بيان رهبري، كار "عبادت" است ولي دولت، عبادت ماه رمضان را در تقابل با كار كردن ميداند و با همين توجيه ساعات كار را كاهش ميدهد. عجيب اينكه درست بعد از همين سخنراني رهبري كه مالامال از تشويق به كار است، اعلام ميشود كه دولت لايحه افزايش تعطيلات عيد فطر را با فوريت تصويب كرده و به مجلس ارسال ميكند! و عجيبتر اينكه اين اقدامات، در سالي صورت ميگيرد كه رهبري آنرا "سال جهاد اقتصادي" ناميدهاند و روشن است كه كاهش ساعات كار و افزايش تعطيلات، در نقطه مقابل جهاد اقتصادي قرار دارد.
6 - يكي از نكاتي كه آقاي رئيسجمهور در اظهاراتي كه اخيراً در توجيه تعطيل كردن پنجشنبهها و همچنين افزايش تعطيلات رسمي كشور داشتند آمده، اينست كه با افزودن اين تعطيلات بر تعطيلات كنوني مردم فرصتي براي كنار خانوادههاي خود بودن و رفتن به مسافرت پيدا خواهند كرد. اين سخن ممكن است به مذاق عدهاي از مردم خوش بيايد، اما آيا با واقعيت نيز منطبق است؟ و آيا مصالح عمومي و منافع كشور را نيز در نظر گرفته است؟
پاسخ اين سؤالها را ميتوان از اطلاعات آماري كه از تعداد تعطيلات در اختيار داريم به دست آورد. هم اكنون مجموع تعطيلات قابل استفاده ساليانه براي هر فرد كارمند يا كارگر 107 روز است (25 روز مناسبتهاي ملي و مذهبي، 52 روز جمعه و 30 روز مرخصي استحقاقي). اين رقم، بسيار بيشتر از مقدار مورد نياز افراد براي سفر، در كنار خانواده بودن و انجام همه كارهاي لازم شخصي و خانوادگي است. اگر 52 پنجشنبه را نيز به اين رقم بيافزائيم و بعضي تعطيلات پيشنهادي دولت را نيز اضافه كنيم، تعداد ايام تعطيل در هر سال از 160 روز بيشتر ميشود يعني نزديك نصف سال! اين، يعني ظلم به كشور و مردم.
با توجه به اين واقعيتها، آيا مصالح كشور ايجاب ميكند بر تعطيلات بيافزائيم و چرخ اقتصاد كشور را كند نمائيم؟! از نمايندگان مجلس، كه وظيفه آنها در نظر گرفتن مصالح و منافع كشور و ملت است، اين انتظار وجود دارد كه با اين موضوع برخوردي واقع بينانه و علمي كنند و با توجه به نياز شديد كشور به كار و تلاش و رفع بيكاري و ساير مشكلات اقتصادي، تصميمي منطبق بر منافع ملت و مصالح كشور بگيرند.
رسالت:شورشهاي شبانه
«شورشهاي شبانه»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛ نزديك به يك هفته است مردم شهرهاي بزرگ انگليس شب را با شورش سحر ميكنند . اينروزها مردم جهان تصاويري كه از انگليس ميبينند ، انبوه ساختمانها ، ماشينها و مغازه هايي است كه به آتش كشيده شده تا شب ظلمت پيرترين نظام سرمايهداري جهان را به نوعي روشني بخشند.
شورش در شب يا به تعبيري انقلاب شبانه ويژگي رويدادهاي بحران آلود وگرفتاري جديد دولت انگليس است. اين بحران در كنار مطالبات پاسخ نداده شده سنديكاهاي كارگري از ديگر مشكلات آنان است. به نظر ميرسد جامعهشناسان و روانشناسان انگليسي كه در دانشگاههاي اين كشور بحرانهاي سياسي- اجتماعي احتمالي را رصد ميكنند غافلگيرشدهاند.
حكومت از اين پديده بيخبر بود اگرآنها آماده چنين پديدهاي بودند قاعدتا در اوج بحران، كامرون نخست وزير انگليس براي گذران تعطيلات خود نبايد در ايتاليا ميبود.
تاكنون مسئولان امنيتي، نظامي و سياسي سه نشست كاري برگزار كردهاند محصول اين سه نشست اين بوده كه شورشيان را مشتي اوباش و اراذل بنامند كه مستحق سركوب شديد هستند. چهره سياستمداران انگليسي را در سه گانه "گرگ"،" روباه" و " انسان" ميتوان ترسيم كرد. آنها فعلا چهره انساني را رها كردهاند ترجيح دادهاند مثل گرگ به جان مردم بيفتند و مثل روباه به دروغ ونيرنگ بگويند كه شورشيان جاني و تبهكارند ومعترضان با باندهاي قاچاقچي مواد مخدر مرتبط هستند.
به هر حال امروز سايه حكومت نظامي اعلام نشده بر شهرهاي بزرگ اين كشور بويژه لندن سنگيني ميكند.
آنها نيروي 20 هزار نفري پليس رابراي مهاربحران به صورت اعلام شده درخيابانها دارند. اما كساني كه حوادث اخير را از نزديك دنبال ميكنند شمار آنان را بيش از اين رقم ميدانند.گونه شناسي دستگير شدگان نشان مي دهد، معلمان ، دانشجويان ، اساتيد دانشگاه و برخي كسبه از جمله پستچي و آرايشگر و ... هم مشاركت فعال در اعتراضات دارند. شهرداريها و برخي نهادهاي امنيتي با آنكه دكور شهرها را مرتب تغيير و تعمير ونگهداري ميكنند اما نميتوانند چهره جنگ زده شهرها را لاپوشاني كنند.
برخي معترضان واصحاب شورش در برابر دوربين وميكروفن خبرنگاران يك جمله را تكرار ميكنند و آن اينكه ؛ "فقط ميخواهيم صدايمان شنيده شود".
قاعدتا در جوامع به اصطلاح آزاد همه حرف ميزنند و حكام معتقدند كه صداي آنها را ميشنوند. اما اينها چه كساني هستند كه معتقدند صدايشان تاكنون شنيده نشده، بايد نخبگان انگليسي به اين سئوال پاسخ دهند!؟ صداي شهروندان را شبكه هاي مافيايي چون باند رابرت مرداك سوزنباني ميكنند و آنها هستند كه تصميم ميگيرند چه كسي حرف بزند و چه كسي گوش دهد و چه كساني حق حرف زدن ندارند.
اكنون دولت انگليس با پديده اي در كف خيابان روبهروست كه مجبور است بزودي اعلام كند حرف آنها را حاضر است بشنود . اما كامرون نخست وزير انگليس زبان به تهديد و خشونت گشوده و پاسخ آنها را با باتوم به همراه چاشني ضرب و شتم و حتي گلوله پلاستيكي ميدهد. بايد ديد حكومت انگليس قادر به خفه كردن صداي مردم هست يا نه؟
معترضين تاكنون نشان دادهاند نه تنها صداي خود را به گوش حكام مستبد انگليس رسانده بلكه صداي آنها تا آن سوي دنيا هم شنيده ميشود. واقعيتها نشان ميدهد دولت انگليس با يك جنبش اجتماعي و بحران اجتماعي روبهروست اگر توفيق مهار آن را پيدا نكنند اين بحران به شكل يك بحران سياسي خود را نشان خواهد داد.
حوادث امروز جهان يكي ازعبرتهاي شگفت انگيز انقلاب اسلامي است. يكي از دعاهاي هميشگي مردم ايران در برابر ستم بيگانگان در مساجد، تكايا واجتماعات عظيم سياسي اين است كه : " خدايا شر دشمنان اسلام را به خودشان برگردان" اين دعاها مانند همه دعاهايي كه خداوند بزرگ وعده استجابت آن را داده است نيز مورد استجابت الهي بوده است. برخي از شرور دشمن را به شرح زير ميشود اشاره كرد:
1- شر"تجزيه" ايران هميشه در دستوركار استكبار بوده است. سالهاي نخستين انقلاب اسلامي روسها روي آن زياد كار ميكردند. خداوند اين شر را آنچنان به آنان برگرداند كه از اتحاد جماهير شوروي به عنوان يك قطب قدرت عليه ايران اسلامي چيزي باقي نماند و همه امپراتوري آنان مورد تجزيه واضمحلال قرار گرفت.
2- شر جنگ تحميلي: با پذيرش صلح از سوي امام(ره) كه شبيه صلح حديبيه و فتح بدون خونريزي مكه بود اين شر به كشورهاي عرب و آمريكا برگشت ودر مدت كوتاهي آنها را در برابر هم قرار داد. عراق به كويت وعربستان حمله كرد آمريكا به عراق لشكر كشي كرد. صدام سرنگون شد وجغرافيايي سياسي منطقه به سرعت به نفع ايران تغيير يافت. صلح امام خميني (ره) و پذيرش قطعنامه به تعبير قرآن به صورت يك عمليات فتح المبين درآمد كه با هيچيك از فتحهاي رزمندگان قابل مقايسه نبود.
3- شر جنگ نرم عليه حيات انقلاب اسلامي به كارگرداني استكبار جهاني و با كمك و پول كشورهاي مرتجع منطقه و نيز عناصر خائن و غافل آنها در داخل به خودشان برگشت. بيداري اسلامي در منطقه اوج گرفت و حاكمان مستبد و جور يكي پس از ديگري از تخت حكومت فرو افتادند واكنون در چنگال مردم در حال محاكمه هستند.
4- انگليسيها كه در فتنه 88 آتش بيار معركه بودند- بهگونهاي كه برخي از اعضاي سفارت به هنگام فتنهانگيزي درميان فتنهگران دستگير شدند- امروز اين شر به خود آنان برگشته و دولت تبهكار انگليس در كف خيابان در حال سركوب مردم خود در لندن، منچستر، بيرمنگام ، ليورپول و ديگر شهرهاي انگليس است. به طوري كه نخست وزير روسياه انگليس 20 هزار نيروي پليس سركوبگر را در خيابانها كافي نميداند و در نطق اضطراري خود در پارلمان وعده دخالت ارتش براي سركوب را داده است.
آنها كه به قول خودشان شبكه هاي اجتماعي در ايران را با فيس بوك وتوئيتر تجهيز و سازماندهي ميكردند، امروز خود گرفتار همين شبكههاي اجتماعي هستند و دولت سخن از محدود كردن اين شبكه باكنترل فضاي مجازي در اينترنت به ميان آورده است.
5- شر محاصره اقتصادي و ايجاد تنگنا براي مردم
ايران كه يكي ديگر از شرور آنان بود امروز بازگشت اين شر به اردوگاه غرب
را از طريق سقوط شاخصهاي بورس در سرتاسر غرب و نيز بحران مالي و در نتيجه
ركود وبيكاري در دنياي استكبار شاهديم.
اين ضرب المثل ايراني هميشه ورد
زبان عوام است: " چاه نكن بهر كسي اول خودت دوم كسي" امروز بايد خطاب به
مجلس عوام انگليس بگوييم ازكندن چاه عليه مردم ايران پرهيز كنيد. چون
خودتان در آن سقوط خواهيد كرد.
در پايان بايد خداوند را به خاطر الطاف بيكرانش به ملت ايران واستجابت دعاي "پروردگا را شر دشمنان را به خودشان برگردان" از صميم قلب شاكر باشيم.
قدس:انگلستان؛ فاصله ميان ادعا تا واقعيت
«انگلستان؛ فاصله ميان ادعا تا واقعيت»عنوان يادداشت روز روزنامهي قدس به قلم سيامک باقري است كه در آن ميخوانيد؛شايد کمتر کسي تصور مي کرد به فاصله کوتاهي از انقلابهاي خاورميانه، اروپا هم گرفتار همان چيزي شود که ديگر کشورها را بدان سرزنش مي کرد.
بريتانيا که روزي سربازانش تا هند پيش رفته بودند، اکنون حتي از کنترل لندن هم عاجز مانده و براي خاموش کردن اعتراضهاي مردم خود، به خشونت متوسل شده است.
اکنون چندين شب است لندن و چند شهر ديگر انگلستان، به دليل آنچه تنها يک جرقه بر خرمن محروميت و فاصله طبقاتي غرب بود، در آتش مي سوزد و پليس براي سرکوب معترضان، از هيچ خشونتي کوتاهي نکرده است.
جالب آنکه «بي بي سي» هم که تا ديروز اغتشاشگران ايران يا بحرين و حتي مصر را آزاديخواه مي ناميد، امروز مردم کشور خود را آشوبگر و اوباش مي نامد. آتش زدن بانکها، غارت اموال مردم و کشتن نيروهاي امنيتي در ايران، از نظر «بي بي سي» و رسانه هاي غربي آزاديخواهي است، اما اعتراض جوانان انگليسي به تبعيض نژادي و محروميت مستتر در کشور ملکه ها، آشوبگري و بازي رذيلانه تعبير مي شود.
اين در حالي است که به اذعان همين رسانه ها، تا کنون 4 نفر در اعتراضهاي خياباني به دست پليس کشته شده اند. در ابتدا پليس ادعا کرد فردي که به واسطه کشته شدن او ماجرا آغاز شد، مسلح بوده و حتي به مأموران پليس شليک کرده است، اما بعد مشخص شد گلوله اي که به بدن پليس مضروب وارد شده، از اسلحه يکي از همکارانش شليک شده است.
عمليات رواني «بي بي سي» از سوي دوستان و همراهانش مانند «فرانس 24 » يا «سي ان ان» هم پوشش داده مي شود. به عنوان مثال در حالي که اين رسانه ها لندن را آرام جلوه مي دهند، گزارشها حاکي است اعتراضها ادامه دارد و تنها سياهپوستان، محور اصلي اعتراضها نيستند.
خبرنگاران مستقل گزارش داده اند درگيريها همچنان در نقاط مختلف لندن ادامه دارد و بعيد نيست که اين اعتراضها به ليورپول هم سرايت کرده و در شهرهاي ديگر نيز شاهد درگيري پليس با مردم معترض باشيم.
اگرچه اعتراضها به دليل کشته شدن يک سياهپوست شروع شد، اما هم اکنون همه جامعه اجتماعي انگلستان از اين اتفاقها متأثر است و لايه هاي زيرين انگلستان، اين اعتراضها را بيان دردهاي خود مي دانند. فقر، رکود اقتصادي، فاصله طبقاتي و مشکلات اجتماعي مسأله اي نيست که به راحتي بتوان آن را در جامعه بريتانيا ناديده گرفت.
واقعيت آن است که سيستم سياسي ليبرال دموکراسي، با مباني اومانيستي و کاپيتاليستي منجر به شکاف بين دارا و ندار و فقير و غني شده و به لحاظ ارزش، اين جامعه دچار سقوط معنوي شده است. همچنين، سياستهاي پليسي و امنيتي که نگهدار جامعه اجتماعي بود و دولتي که با دوربينهاي مخفي، مردمش را تحت نظارت مي گرفت، ديگر کارآمد نيست و اکنون اين وضعيت بغرنج، به نقطه اي رسيده است که نمي توان آينده خوبي را هم براي آن پيش بيني کرد.
جامعه انگلستان به دليل مشکلات متعدد ملتهب است و اولين جرقه مي تواند مردم اين کشور را به اعتراضهاي گسترده وادار کند. بيکاري بالاي جوانان انگليسي که از 2/12 درصد در سال 2000 به 6 و 19 درصد در سال گذشته افزايش پيدا کرده است، يکي از عوامل جدي اعتراضهاست. علاوه بر اين، لندن يکي از گران ترين شهرهاي دنياست و مشکلات اقتصادي در آن، گريبان بسياري از خانواده ها را گرفته است. اين وضعيت نامساعد اجتماعي، سبب شده است نه تنها خانواده هاي سياه پوست، بلکه همه مردم اين کشور در طول سالهاي گذشته، نفرتشان نسبت به حکومت و دولتشان افزايش پيدا کند، زيرا اين حکومتها نتوانسته بودند در طول اين سالها، از راه حلهاي مسائل و مشکلات اجتماعي آنها حمايت کنند.
بحران جهاني و سقوط بورسهاي مختلف هم نشان داد غرب با وجود همه ادعاها، نه تنها در دموکراسي بلکه در اقتصاد هم پايه هاي استواري نداشته و آماده لرزش شديد است، به گونه اي که در اتفاقهاي اخير، تا کنون بيش از 500 نفر توسط نيروهاي پليس انگليس بازداشت شده اند و نيروهاي امنيتي با باتوم، خودروهاي زرهي و سگ، به مردم حمله کرده اند.بدون ترديد، گسترده شدن اعتراضها براي هيچ کس مسرت بخش نيست، اما دولت و پليس انگلستان قطعاً نمي تواند با زور و باتوم اعتراضها را خاموش کند. حتي اگر هم موفق به انجام اين کار شود و از تبديل شدن اعتراضها به يک دومينوي در حال تخريب جلوگيري کند، اين يک راهکار موقت خواهد بود.
در واقع، سرکوب مردم بدون توجه به تراکم فشار اقتصادي و اجتماعي حاکم بر جامعه، منجر به ملتهب تر شدن جامعه و پنهان کردن آتش در زير خاکستر خواهد شد، زيرا پتانسيل اعتراض بخصوص در ميان جوانان انگليسي، بسيار زياد است و آنها مي توانند به هر موردي واکنش نشان داده و جنجالي تازه به پا کنند.
بهترين کار اين است که دولتمردان انگليسي به جاي استفاده از خشونت، صداي اعتراض مردم خود را بشنوند و سعي کنند به جاي پاک کردن صورت مسأله، به مشکلات مردم رسيدگي نمايند و فاصله طبقاتي و بي عدالتي موجود را کاهش دهند.
سياست روز:بحرانهاي استکبار جهاني و پيروزي بزرگ مسلمانان
«بحرانهاي استکبار جهاني و پيروزي بزرگ مسلمانان»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم علي يوسف پور است كه در آن ميخوانيد؛۱ـ شش آيه اوليه سوره مبارکه روم به اين مطلب اختصاص دارد که روميان از ايرانيها شکست ميخورند و بعد از چند سال روميان بر پارسيان غلبه خواهند کرد. امور عالم قبل و بعد در يد قدرت قادر متعال ميباشد و اين حوادث (شکست و پيروزي ابرقدرتهاي زمان) باعث خوشحالي مومنان خواهد شد. به ياري خداوند که هر که را خواهد نصرت و پيروزي ميبخشد و او مقتدر و مهربان است اين وعده خداست که خداوند هرگز خلاف وعده عمل ننمايد. (سوره روم ـ آيه ۶ـ۱)
اين سنت خداوند که در قرآن کريم در آيات مختلف تاکيد فراوان شده است که قدرتهاي استکباري به خاطر عملکرد ظالمانه خود سقوط خواهند کرد و به ورطه نابودي کشيده ميشوند و تاريخ بشريت از ظهور و سقوط تمدنها و قدرتهاي بزرگ استکبار جهاني که در ۴۰۰ ساله اخير دولتهاي مختلفي در راس آن بودند. اسپانياييها، پرتغاليها، فرانسويها، انگليسيها و در ۶۰ سال اخير آمريکاييها اگرچه دولت مسلط در راس استکبار جهاني تغيير کرده است اما خبر سلطه در طول چند قرن گذشته به کشورهاي آمريکاي لاتين، آفريقا و کشورهاي آسيايي بخصوص مسلمانان تداوم پيدا کرده است و با غارت و چپاول کشورهاي جهان سوم، کشورهاي اروپايي و آمريکايي به آباداني و رفاه رسيدهاند گفته ميشود آمريکا در طول ۲۰۰ سال گذشته بيش از هشت ميليون نفر از سرخپوستان، اهالي آمريکاي لاتين، ويتناميها، کرهايهاي مسلمان را قتل و عام کرده است.
۲ـ حضرت امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي در فرازهاي مختلفي ميفرمايند اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت مينشاند، قرن آينده قرن اسلام است، قرن پيروزي مستضعفان بر مستکبران ميباشد. تاکنون قسمت زيادي از پيشگوييهاي ايشان به واقعيت پيوسته است، ابرقدرت شرق به همراه ايدئولوژي مارکسيست به تاريخ پيوسته، بيداري مسلمانان به ملتهاي آمريکاي لاتين و ملتهاي اروپايي هم کشيده است و شاهد سقوط ديکتاتورها و دولتهاي مستبد هستيم که اين جريان هر روز با شدت بيشتري نسبت به قبل در ميان ملتها رو به گسترش ميباشد. از طرف ديگر موسسات علمي و تحقيقاتي غرب و عدهاي از دانشمندان واقعبين غرب نيز در سالهاي اخير با انتشار مقالاتي فروپاشي قدرتهاي غربي و ظهور قدرتهاي آسيايي و آمريکاي لاتين را پيشبيني کردند که اين پيشبينيها هم در حال وقوع است.
۳ـ چارليچاپلين با ساختن فيلم عصر جديد بحران معنويت در غرب و سرگشتگي انسان معاصر غربي را اعلام کرد.
اکنون که بيش از هفتاد سال از ساخت آن فيلم ميگذرد، ملتهاي غربي با بحران معنويت و با يک برهوت انساني مواجه هستند خدمت به همنوع حتي نزديکان وخانواده انساني در جوامع غربي جايگاهي ندارد. در توفانها و بلاياي طبيعي که در سالهاي اخير در آمريکا روي داده است، تا سالها آسيبديدگان از حوادث نه از کمکهاي دولتي خيري به آنان رسيد نه از همدردي مردم خود آمريکا که توفان آلاباما مصداق روشن اين ادعا ميباشد و روشنفکران واقعي و مردم غربي در جستوجوي برون رفت از اين بنبست معنوي هستند و به همين علت شاهد روي آوري مردم به اديان الهي بخصوص اسلام در آمريکا و اروپا ميباشيم.
نقطه بزرگ آسيبپذيري ديگر استکبار جهاني بحرانهاي اقتصادي است که در ۱۰ سال گذشته شاهد اقتصاد روبه زوال آمريکا و اروپا بودهايم. اقتصاد غرب که برپايه چپاول و غارت منابع ملتهاي جهان سوم بنا شده است با آگاهي روبه رشد ملتها مواجه شد که در قيامهاي آنان متجلي است و با سقوط دولتهاي وابسته به استکبار ملتها مقدرات خويش را در دست خواهند گرفت و با ايجاد دولتهاي مستقل راههاي بهرهکشي دول استکباري قطع خواهد شد و اين اقتصادهاي وابسته به منابع ارزان قيمت توان اداره خويش را از دست خواهند داد.
از طرف ديگر روحيه اسراف و مصرفگرايي دامنه اقليت ثروتمند غربي را گرفته است و هماکنون اقتصاد اکثر کشورهاي اروپايي وآ مريکايي به يک اقتصاد مصرفي تبديل شده است و از فعاليت و توليد خيلي خبري نيست و اين کشور چين است که عمده بازارهاي غربي را به تصرف خويش درآورده است. اقتصاد نقطه قوت و اقتدار دول استکباري بوده است که هماکنون به نقطه آسيب آنان تبديل شده است.
۴ـ آمريکا به عنوان سرکرده استکبار جهان هماکنون در باتلاقهاي عراق و افغانستان به دام افتاده است و انشاء الله تا ۵ـ۴ سال آينده با خواري و خفت مجبور به ترک اين دو کشور خواهد شد. از طرف ديگر نهضتهاي اسلامي يکي پس از ديگري دولتهاي وابسته به آمريکا را به سقوط ميکشاند که اين روند آزاديخواهي برگشتناپذير خواهد بود. بنابراين بحرانهاي اقتصادي اجتماعي که دول غربي به آن گرفتار شدهاند و بيداري ملل مسلمان و مستضعف جهان از سوي ديگري آيندهاي را در دهههاي آتي رقم خواهد زد که ديگر از استکبار در صحنه سياسي جهان خبري نخواهد بود و شاهد ظهور قدرتهاي بزرگي مانند ايران، ترکيه و مصر در حوزه ملتهاي مسلمان خواهيم بود و در سطوح جهاني چين، هند، برزيل قدرتهاي بزرگ اقتصادي آينده جهان هستند آيا صبح نزديک نيست؟
حمايت:انفجار بيروت
«انفجار بيروت»عنوان سرمقالهي روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛پس از مدتها برقراري ثبات و امنيت به ويژه در فضاي سياسي لبنان با تشكيل دولت ميقاتي، بار ديگر انفجار در بيروت پايتخت و قتل چند نفر فضايي از بحران امنيت را بر اين كشور حاكم ساخت.
تجربه تلخ انفجارهاي هدفمند كه فضايي از وحشت سراسري را به همراه داشته، موجب شده تا اين انفجارها و برخي درگيريهاي منطقهاي تكرار روزهاي ناآرام لبنان را در اذهان تداعي نمايد. بسياري از ناظران سياسي بر اين عقيدهاند كه اين ناآراميها برگرفته از طيف گستردهاي از توطئههايي است كه عليه لبنان از سوي برخي جريانهاي داخلي لبنان، صهيونيستها و برخي كشورهاي عربي و غربي طراحي و اجرا ميشود. در اين باب سناريوهاي متعددي مطرح است.
برخي بر اين عقيدهاند كه جريان وابسته به گروه 14 مارس كه قدرت را از دست دادهاند برآنند تا با فضاي بحراني و تبليغاتي شرايط را براي سقوط دولت ميقاتي نخست وزير فراهم آورده و دوباره به قدرت بازگردند. در اين چارچوب سمير جعجع و سعد حريري از اركان جريان 14 مارس، به صراحت به انجام هرگونه اقدامي براي سرنگوني دولت ميقاتي تاكيد كردهاند.
اعمال فشار بر لبنان براي پذيرش خواستههاي دادگاه ترور رفيق حريري نخست وزير فقيه لبنان از ديگر سناريوهاي مطرح ميباشد. دادگاه بينالمللي يا بهتر بگوييم دادگاه فتنه ساز عليه لبنان و مقاومت در آخرين اقدامات خود با صدور كيفرخواست، طرح به چالش كشاندن مقاومت و ايجاد چالشهاي داخلي در لبنان را در پيش گرفته است. در كنار فشارهاي سياسي ايجاد فضاي ناامني و بحراني ميتواند گامي براي اجراي سياستهاي اين دادگاه براي اعمال فشار بر لبنان باشد. اقدامي كه هدف آنها فتنه سازي داخلي و به چالش كشاندن مقاومت ميباشد.
در كنار اين سناريوها، بسياري ناآراميهاي كنوني و آينده لبنان را برگرفته از سياستهاي همزمان صهيونيستها و برخي كشورهاي عربي و غربي ميدانند. آنهايي كه با بحران سازي به دنبال سلطه بر لبنان در ابعاد مختلف بوده و براي رسيدن به آن به هر جنايتي متوسل ميشوند. صهيونيستها برآنند تا همچنان به تجاوزات خود به لبنان به ويژه سرقت منابع گازي و آبي اين كشور ادامه دهند، غرب و اعراب به دنبال سلطه بر ساختار سياسي لبنان و نيز بهره گيري از بحرانهاي اين كشور براي اعمال فشار بر جبهه مقاومت به ويژه سوريه هستند.
اسناد نشان ميدهد كه ائتلافي از جريان 14 مارس، صهيونيستها، برخي كشورهاي عربي و غرب، اركان فتنهها و بحرانهاي لبنان را تشكيل ميدهند تا منافع خود را در اين كشور و منطقه تامين نمايند. فتنههايي كه در آينده در ابعاد مختلفي ادامه خواهد يافت و بمبگذاري بحران خير نيز تنها گوشهاي از ابعاد آن بوده، هرچند كه بيداري مقاومت همچون گذشته سدي در برابر اين فتنهها است و ميتواند شكست آنها را رقم زند.
آفرينش:تعطيلات و ايران
«تعطيلات و ايران»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قثلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛بحث افزايش يا کاهش تعطيلات در کشور بار ديگر به يکي از مباحث داغ کشور تبديل شده و موافقان و مخالفاني نيز دارد. در اين بين چندي پيش، رئيس جمهور نيز از برنامه اي براي افزايش تعطيلي در کشور خبر داده و طرح هايي همچون تعطيلي روز پنج شنبه مورد نظر قرار گرفت. در اين ميان موافقان افزايش شمار تعطيلات در کشور بر اين نظرند که با توجه به ابعاد گوناگون زندگي افزايش تعطيلي براي رسيدگي مردم به امورات خانواده و... مطلوب به نظر ميرسد .
در اين ميان اين دسته كار كردن را به ساعت طولاني نمي دانند و به نظر کيفيت محور هستند .در مقابل نيز بسياري ديگر معتقدند که کشورمان ايران با 25 روز تعطيلات عمومي در سال، صاحب رتبه نخست در جهان از لحاظ تعطيلات رسمي است يعني در حالي که بيشتر کشورهاي جهان بين 9 تا 11 روز از سال را تعطيلند ايران، سالانه 25 روز تعطيل رسمي مذهبي و ملي دارد.در اين بين طرفداران اين نظر بر آن هستند که با توجه به افزايش تعطيلي ها مد نظر پنج شنبه، ايران تعطيل ترين کشور جهان مي شود امري که مطلوب به نظر نمي سد و پيامدهاي منفي را خواهد داشت .
آنچه مشخص است بحث بر روي کاهش يا افزايش تعطيلات در کشور بحثي مهم است در اين بين با توجه به اهميت موضوع و ابعاد اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي ،سياسي و يا بين المللي اين امر بيش از هر زماني بايد با توجهي دقيق تر به مساله نگريسته شود تا در صورت گزينش هر کدام از دو حالت (کاهش يا افزايش تعطيلات) پيامدهاي منفي همه جانبهاي موجب کشور نگردد.
در اين بين بايد گفت که امروزه کشور ها بنا به مصالح ملي ، سياسي و اقتصادي خويش تعطيلات خود را تنظيم ميکنند و در واقع هم مي توان تعطيلات زياد (بالاتر از هجدده روز) و هم تعطيلات کم (کمتر از شش روز) را در ميان کشورها يافت اما يکي از مسائل مهم نوع استفاده از تعطيلات و همچنين توان بهره وري در روزهاي غير تعطيل است .
در اين بين بايد گفت که به طور مثال در حوزه اقتصادي اگر متوسط نرخ ساعات کار مفيد کشوري كه داراي تعطيلات زياد است عملا مي تواند از کشوري با نرخ پايين کار مفيد در عين داشتن روزهاي تعطيل کم، بهتر باشد. به طور مثال کشوري همچون عربستان (که تنها دو عيد قربان و فطر، همچنين 23 سپتامبر روز ملي به طور رسمي تعطيل است ) مشخص است که کيفيت نرخ کار مفيد اين کشور کمتر از بسياري از کشور هاي ديگر با تعطيلات بسيار است. گذشته از اين نيز بايد توجه داشت که در صورت گزينش هر کدام از دو حالت افزايش يا کاهش تعطيلات اثرات آن در بعد داخلي و خارجي دقيقا مورد توجه باشد مثلا اگر چنانچه پنج شنبه در کشور همچون جمعه تعطيل رسمي اعلام گردد با توجه به تعطيلي شنبه و يک شنبه در بسياري از کشور ها عملا روابط ما با بسياري از کشورها (بويژه در حوزه اقتصادي با توجه به عدم تقارن تعطيلي ها) افزايش قابل توجهي خواهد کرد.لذا اکنون به نظر مي رسد که بحث مهم تعطيلي ها در کشور مطرح است بيش از هر زماني بايد به پيامد هاي آن نيک نگريسته شود تا با انجام ارزيابي هاي دقيق کارشناسي نسبت به تصميم گيري اقدام گردد.
مردم سالاري:فلش بک به روز خبرنگار
«فلش بک به روز خبرنگار»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد؛
قومي به جد وجهد گرفتند زلف يار
قومي دگر حواله به تقدير کرده اند!
مهمترين
رويداد اجتماعي هفته گذشته، روزخبرنگار و تجليل از خبرنگاران در گوشه
وکنار جامعه بود. همه مي دانيم که مناسبت اين روز، سالگرد شهادت خبرنگار
شهيد محمود صارمي خبرنگار عزيز خبرگزاري ايرنا است که در 17 مرداد سال 1377
به دست گروه مرتجع طالبان در مزار شريف افغانستان در 30 سالگي و در نهايت
مظلوميت به شهادت رسيد و به همين مناسبت اين روز را روز خبرنگار نام
نهادند.
انتظار بود که در چنين روزي تنگناها و مشکلا ت صنفي، اجتماعي، اقتصادي و حرفه اي خبرنگاران بررسي و موانع فعاليت آنان شناسائي و برطرف مي شد ولي چند سالي است که يکي دو روز مانده به 17 مرداد تا چند روز بعد از آن به ياد اين روز و خبرنگاران مي افتند و اينجا و آنجا به همت روابط عمومي ها مراسمي و تقديري و تجليلي و... برگزار مي شود و دوباره روز از نو، روزگار از نو! خبرنگار مي ماند و مشکلا ت پيش روي او که البته در همين حد هم بايد از روابط عمومي ها تشکر کرد.
از حق نگذريم روز خبرنگار يک تفاوت عمده با ساير روزهاي منتسب به يک گروه اجتماعي مثل روز معلم، روز پرستار، روز کارآفرين و... دارد و آن اين که در روزهايي که ذکر شد، خود افراد يک قشر جمع مي شوند و براي هم کف مي زنند، اما در روز خبرنگار خود خبرنگاران جمع مي شوند، اما ديگران براي آنها کف مي زنند و از خدماتشان سخن مي گويند.
اما روز خبرنگار امسال با چند رويداد جالب همراه بود که نمي شود از آنها گذشت و بر آنم ولو فهرست وار اشاره اي و نظري به آنها داشته باشم:
1- رئيس جمهور در مراسمي که به مناسبت تقدير از خبرنگاران حوزه دولت توسط معاون ارتباطات و اطلاع رساني دولت ترتيب داده شده بود به نکاتي از جمله دو نکته زير اشاره کرد:
خبرنگاران به دنبال اطلا ع رساني صحيح و آرمان ها و اعتقادات خود هستند، اما متاسفانه بعضا مسوولين رسانه ها با نگاه سياسي خاص خود، اخبار خبرنگاران را برخلا ف خواست آنها تغيير مي دهند.
تشکيل جلسه اي با حضور خبرنگاران حوزه دولت براي
بررسي پيشنهادات به منظور برگزاري هر چه بهتر و موثر دوره چهارم سفرهاي
استاني را پيشنهاد دارم و...
اميدوارم جامعه خبري ايران نيز همچون گذشته
پرنشاط، با انگيزه، هدفدار و پايبند به ارزش هاي انساني بتواند الگوي اطلا
ع رساني درست و حق طلب را در برابر چشم جهانيان قرار دهد.
2-اما رويداد مهم ديگر: تنها دو روز بعد از روز خبرنگار، دفترچه هاي انتخاب رشته دانشگاه ها و مراکز آموزش عالي منتشر شد و خبرنگاران با چشماني از حدقه در رفته با خبر حذف رشته هاي مرتبط به خبرنگاران مثل روزنامه نگاري، روابط عمومي و ارتباطات در مهمترين دانشکده مرتبط، يعني دانشکده ارتباطات مواجه شدند و موجي از تعجب و تاسف فضاي کشور را فراگرفت. گرچه براثر فشار افکار عمومي در اصلا حيه اي موضوع ختم به خير شد، اما تفاوت نگاه رئيس دولت با کارگزاراني در بدنه دولت قابل تعمق و تاسف است.
اما در سخنان رئيس جمهور محترم چند نکته وجوددارد که با آموزه هاي حرفه اي روزنامه نگاري جمع نمي شود و بايد براي آنها تعيين تکليف شود تا به اقتدار خبرنگار کمک کند.
اول: سخن از الگوي اطلا ع رساني درست است، اطلا ع رساني يعني چه؟ آنچه که نگارنده از اطلا ع رساني درست مي فهمد «توزيع و تبيين» رويدادها است.
وقتي خبرنگار را فقط توزيع کننده رويداد مي خواهند و مي گويند آنچه که ما به تو مي رسانيم از طريق پايگاه هاي تعريف شده، مشخص شده و سوالا ت جامعه را بي پاسخ مي گذارند، اطلا ع رساني محقق مي شود؟
دوم:سخن از تقابل مسوولين رسانه ها با خبرنگاران، چه استنادي دارد؟ از کجا فهميده شده است؟ چه پشتوانه تحقيقي و مطالعاتي آن را حمايت مي کند؟ مراد سکوت در برابر اين نظريه به معناي قبول آن از طرف مديران رسانه ها وخبرنگاران تلقي شود، که اگر چنين نگاه و نگرشي تعميم يابد، اقتدار و هويت خبرنگاران که همه سرمايه آنها است خواهد شکست.
سوم: رئيس جمهور از جامعه خبري و نشست با خبرنگاران سخن گفته اند، آيا از نهادهاي مدني خبرنگاران و روزنامه نگاران مطلع هستندکه چه برسر آنها آمده است؟ آيا مي دانند که شرط حمايت از خانه هاي مطبوعات، تبعيت آنها از اساسنامه اي است که خارج از اراده آنان برايشان نوشته شده است، آيا و آيا و...
چهارم: رئيس جمهور اشاره دارند که خبرنگاران به دنبال اطلا ع رساني صحيح و آرمانها و اعتقادات خود هستند، اين سخن با آموزه هاي آکادميک مغاير است و در اخلا ق خبرنگاري واخلا ق حرفه اي، خبرنگاران را بر آن مي دارد که در موقع تهيه خبر، ملا حظات، اعتقادات، ذهنيات، اغراض شخصي و دوستي هاي خويش را کنار بگذارد و به نيابت از مخاطبانش و به جاي آنها ببيند و خبر را به صورت عيني بنويسد، حال آنکه آرمانها و اعتقادات ذهني و فردي است نبايد باعث شوند، بخشي از واقعيت را ناديده انگارد، مگر آنکه اين بخش واقعيت، با هنجارها و اعتقادات عمومي جامعه ناسازگار باشد و نگراني هائي را در عرصه اجتماعي وارد کند، مثل اخباري که به مقدسات و معتقدات ديني، اخلا قي و عفت عمومي، و حيثيت افراد خدشه وارد سازد.
بنابراين خبرنگار نبايد به دنبال اعتقادات و آرمان هاي شخصي خود باشد و در اين مورد با ديدگاه رئيس جمهور نمي توانيم موافق باشيم.
قدرت نهادهاي مدني به اختياراتي است که به آنها تفويض مي شود، نهادهاي مدني مطبوعاتي و خبرنگاري چه قدرتي و چه جايگاهي در سياستگذاري ها و حمايت ها دارند؟
آيا رئيس جمهور مي دانند که خبرنگاران نماينده اي در هيات منصفه مطبوعات و در هيات نظارت بر مطبوعات ندارند؟آيا مي دانند که خانه خبرنگاران، باشگاه خبرنگاران در حوزه مطبوعات براي جمع شدن و تبادل نظر کردن وجود خارجي نيافته است؟آيا از زندگي و سرنوشت ده ها خبرنگاري که رسانه آنها تعطيل شد ه اند، اطلا ع دارد؟
با اين فلش بک مختصر، مي خواهم نتيجه بگيرم که بايد روز خبرنگار تبديل شود به نشست هاي علمي و تخصصي در بررسي موانع واقعي خبرنگار و تقويت نهادهاي مدني روزنامه نگاري و خبرنگاري در غير اين صورت مثل بسياري از مسائل و رويدادها، اين نيز بگذرد!
تهران امروز:آشفته بازار پرسپوليس
«آشفته بازار پرسپوليس»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم آرش راهبر است كه در آن ميخوانيد؛يك شكست خانگي كافي بود تا پرسپوليس بر اساس پيشبينيهاي كادر فني سرخها به تيمي بحرانزده تبديل شود و هواداران پرشمار خود را بيش از پيش در نگراني فرو ببرد. گرچه گردانندگان اين تيم در دو بازي گذشته، به خاطر شعارهايي كه روي سكوها شنيده شد به شكل خفيفي هوادارانشان را مورد شماتت قرار دادند اما حضور پررنگ طرفداران اين تيم در بازي مقابل شهرداري تبريز نشان داد كه هنوز حلقه مودت آنها با پرسپوليس سست نشده. هواداراني كه البته به سرعت عنان از كف دادند و هر چه خواستند به تيم شكستخورده در خانه تاختند. اين البته آغاز بحران بود و طولي نكشيد كه عوامل ديگري نيز وارد ميدان شده و آتش خشم و نگراني را تندتر كردند.
رفتار حرفهاي و معقول علي كريمي در پايان مسابقه تلنگري بود به همه آنهايي كه حتي به اندازه سرسوزن بر صحنه اين باخت فوتبالي حاضر بودند اما چه سود كه كمتر كسي اين رفتار را الگو قرار داد. علي كريمي چه در طول بازي و چه در پايان بازي نماد تلاش و انگيزه براي كسب برتري بود و در پايان بازي نيز با وجود شكست، نمايشي كمنظير از اقتدار و منش يك كاپيتان را در برابر چشمان نگران و حنجرههاي خشمگين هواداران ارائه كرد. او بازيكنان تيمش را جمع كرد و از آنها خواست كه دور زمين راه بيفتند و از هواداران عذرخواهي كنند. اين را ميتوان مسئولانهترين رفتار يكي از عناصر پرسپوليس در پنجشنبه شب تلخ اخير دانست. اتفاقي كه حتي هواداران را نيز تحت تاثير قرار داد.
در ديگر سو اما واكنشهاي ديگري پيش آمد كه بيترديد آرامش را از كالبد خسته و درهمشكسته پرسپوليس ميگيرد و مانع از درست فكر كردن و درست تصميمگرفتن ميشود. ساعاتي پس از شكست بود كه رسانهها پر شد از اظهارنظرهاي شتابزده و توهينآميز بازيكنان، مربيان و حتي مديران اين تيم. محمد مايليكهن در برنامه تلويزيوني به جاي آرام كردن فضا و ارائه تحليل منطقي از بحران پرسپوليس و برونرفت از آن، خود آتشبيار معركه شد و رسما مجموعه فني و حقوقي استقلال را به جان تيمش انداخت. درگيري لفظي ناراحتكننده و گستاخانه مايليكهن و فتحاللهزاده در تلويزيون آنقدر مبتذل و دلخراش بود كه قطعا دستمايه مناسبي براي ساخت برنامه طنز ديگري در تلويزيون ميتواند باشد. بيشك برخورد كاريكاتورگونه اين دو، عبرتآموزتر از شوخيهاي فوتبالي برنامه طنز «خندهبازار» بود. كافي است كه تصاوير اين مجادله بيفايده و بيشرمانه يكبار ديگر از تلويزيون پخش شود و فوتبال ايران را مضحكه عالم وآدم كند.
ساعتي پس از اين رفتار غيرمنتظره و بيادبانه در تلويزيون بود كه شماري از بازيكنان پرسپوليس هم وارد كارزار شده و هر چه دلشان ميخواست بر زبان راندند. جواد كاظميان، هواداران را به اهل كوفه تشبيه و احتمالا خود را اهل حق تلقي كرد و كمي بعد هم عليرضا حقيقي با ادبياتي بسيار زشت و زننده جواد خياباني گزارشگر اين مسابقه را به باد ناسزا گرفت و او را خالي از شعور فوتبال توصيف كرد.
واكنش دروازهبان جوان پرسپوليس به گزارشگري كه يكي، دو بار نام ميثاق معمارزاده، گلر ديگر اين باشگاه را به زبان آورد، بيسابقه بود حال آنكه هيچيك از هواداران پرسپوليس از اين دروازهبان پرمدعا واكنشي در حد نجات دروازه در بازيهاي اخير نديدهاند.
در كنار اين همه ماجرا بايد به واكنش پيشكسوتان ديگر پرسپوليس هم نظري انداخت و اظهارات آنها را از زاويه ديگري تحليل كرد. حميد درخشان و افشين پيرواني كه خود را مدعي نيمكت تيم پرطرفدار ميدانند حالا از فرصت استفاده كرده و سرپرست و سرمربي تيم را به باد استهزا ميگيرند. درخشان بار ديگر اين باخت را تقديم كميته فني كرده تا دوباره انتصاب حميد استيلي را فرمايشي جلوه دهد و افشين پيرواني نيز ديكته فني استيلي را پر از غلط دانسته و بيمحابا كاشاني را با عنوان «آقاي موقتي»، مسئول اين ناكامي معرفي كرده است.
تيمهاي بزرگ گاهي با يك شكست به عمق بحران فرو ميروند و در اين شرايط بايد همه عناصر باشگاه را براي تجديد قوا و بازگشت به حال عادي بسيج كرد. پرسپوليس اما در همان هفتههاي نخست دچار پريشاني مفرط شده و براي بازگرداندن آرامش، با وجود اين همه رفتار غيرمسئولانه كار سختي پيشرو دارد. قهر كردن هواداران و حضور كمرنگ آنها در ورزشگاه را ميتوان پرده بعدي اين نمايش دراماتيك دانست. پرسپوليس بدون هوادار،
به شدت يك تيم معمولي است...
ابتكار:قبيلهگرايي در سياست، خودحقپنداري در معرفت
«قبيلهگرايي در سياست، خودحقپنداري در معرفت»عنوان يرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن ميخوانيد؛رهبر معظم انقلاب در ديدار خويش با مسئولان نظام در هفته گذشته، مطالب مهمي را ايراد فرمودند. معظمله ضمن آسيبشناسي رفتار قبيلهاي در سياست و اقتصاد، فرمودند: ميل به رفتارهاي قبيلهاي در ميدان سياست، در ميدان اقتصاد، از ديگر نقاط ضعف ماست. با دقت در جمله فوق، بهخوبي مشخص ميشود که ريشه بخش زيادي از رفتارهاي سياسيون و گروهها به اين مسئله برميگردد. تصلب حاکم و انعطافناپذيري گروههاي سياسي در برابر همديگر، مرزکشيهاي آهنين و بالابردن تابلوي گفتوگو ممنوع، نشان اين حقيقت است.
اگر کسي جزو قبيله و گروه ما باشد، تمام خطايش قابل
اغماض خواهد بود و درصورتيکه از حزب ما نباشد، اولين خطايش براي محروميت
دائمي او کافي است.
همبستگي موروثي در قالب روح واحدي به نام قبيله و
گروه سياسي، باعث سرکوب تنوع و خلاقيتهاي فردي ميشود. در چنين اوضاعي
ناهمگونيها و تفاوتها در همگونيهاي حزبي و قبيلهاي غرق ميشوند. فردي
که به حزب و گروه خويش علقه دارد، بهطور ناخودآگاه عصبيت و خشونت حزبي به
او سرايت ميکند. در چنين سنتهايي مسئوليتها همانند اموال و داراييها،
مِلک خصوصي صاحبمنصبان قلمداد ميشود. رانتهاي سياسي و اقتصادي، بذل و
بخششهاي بيحساب و کتاب از بيتالمال، مصاديق اين سنت است. هماکنون در
ليست اعضاي هيئتمديره بسياري از شرکتهاي دولتي، فهرستي از نامهايي به
چشم ميخورد که نه مناصبشان با رشته تحصيلي آنان متناسب است و نه حضورشان
ضرورتي دارد؛ اما دريافتهايي آنچناني هم دارند. گويي بناست خراج رئيس
قبيله پرداخت شود. گاهي اين افراد در دهها شرکت ديگر هم پايگاه و جايگاهي
دارند.
سهمخواهي در رفتار قبيلهاي، شيوه متداول و رسم چانهزني است. هر قبيلهاي براساس وزن و سابقه، سهم بيشتري را طلب ميکند. آنچنانکه اين روزها دعواي سهمخواهي گروهها در مدلهاي بهاصطلاح ائتلافي، تداعيکننده سنت قبيلهاي است. احزابي که هيچ پشتوانه اجتماعي ندارند و تنها به دليل مناسبتهاي رفتاري و خويشاوندي، خود را صاحب سهم اصلي ميدانند؛ با قبيلههاي جوامع ماقبل مدرن هيچ تفاوتي ندارند؛ چراکه احزابشان در آستانه انتخاباتها سربر ميآورند و فضاي سياسي را با جار و جنجال ملتهب ميسازند و به نمايندگي کل ملت سخن ميرانند.
خويشاوندگرايي و روحيه ستيزهجويي ويژگي بارز جوامع قبيلهاي است. همان خصوصيتي که شاخصه مهم و اصلي گروههاي سياسي کنوني جامعه ايران است. نگاه به هرم احزاب سياسي نوعي هستههاي فاميلي را نشان ميدهد. رويکرد حاکم بر گروهها سلبي و انکار غير خود است. نگره تماميتخواهي که خود را صاحب تمام حقيقت ميداند، بهعنوان ويژگي جوامع قبيلهاي، يکي از آسيبهاي اصلي گروههاي سياسي کنوني است که توانسته زمانه را به مخالفسازي و مخالفپروري بهنفع خود و بهضرر کليت نظام تغيير دهد. عدهاي همواره تلاش ميکنند زلف خود را به سقف نظام سنجاق کنند و از اين طريق خود را از انتقاد مصون دارند. اين افراد، مخالف خود را مخالف نظام برميشمارند. تاوان و هزينه مخالفت کردن را آنچنان زياد ميکنند که کسي توان پرداخت آنرا نداشته باشد و درنتيجه مخالفتي هم نکند.
جالب اينکه رفتار قبيلهاي احزاب سياسي، گفتمان هم توليد کرده است. گفتمان «با ما» و «بر ما» بهآساني راه را بر گفتوگو و تعامل مسدود ميکند و زمينه افتادن به ورطه مطلقخواهي و خودنگري و دگرگريزي را در فرد و جامعه و نظام تقويت ميکند.
گروههاي سياسي که حتي از نظر طيفبندي، خود در يک دسته بهحساب ميآيند، آنچنان مرزها را نفوذناپذير و ضخيم کردهاند که هيچ راه حلي قادر به شکستن آنها نيست و به هيچ شيخوخيتي هم تن نميدهند. محق دانستن خود و قائل نشدن ذرهاي حق براي ديگري، ساقطکننده هر قِسم گفتوشنود و تعامل است. اين در حالي است که رقابت تنها در اتمسفر گفتوشنود و حاکميت استقلال و حقوق فردي محل بروز مييابد. در جايي که حق بهصورت انحصاري در اختيار يک ديدگاه باشد، غير او باطل و مستوجب حذف است.
رفتار برخي گروههاي سياسي، رفتار ارباب و رعيتي است که در جوامع قبيلهاي ديده ميشود. همانطور که اربابها افکار خود را قانون سعادتمند و حياتبخش و رعيت را پيرو و مطيع خويش ميشمارند، آنان هم کسانياند که تصور ميکنند حق تعيين سرنوشت مردم را دارند و مردم فقط وظيفه حضور در پاي صندوقها و البته رأيدادن به آنان را دارند. کساني که مردم را به خود دعوت ميکنند، در جهانبيني ارباب و رعيتي تعريف ميشوند.
هيچکدام از انبيا مجاز نبودند مردم را به خود دعوت کنند. مبناي فرعون که مردم را به خود دعوت ميکرد، اين نبود که مجسمهاي از من بسازيد و در خانه يا معبد در برابر آن عبادت کنيد. داعيه او اين بود که قانون و خط و مشي مردم بايد براساس انديشه من باشد. درحقيقت قد و قواره خود را ملاک و معيار حق ميپنداشتند. اميرالمؤمنينعلي(ع) فرمود: حق و باطل بنابر ارزش و موقعيت انسانها شناخته نميشوند، حق را بشناس، اهلش را خواهي شناخت، باطل را بشناس، اهلش را خواهي شناخت.
حاصل سخن اينکه دعوت به خود باعث اختلاف است. اينهمه اختلاف و تعدد و اينکه هر روز شاهد برافراشتهشدن تابلوي جديدي در ساحت سياست هستيم، ناشي از اين است که دعوتها به خود است، والا اگر قبله و کعبه يکي باشد، اختلافي بروز نخواهد کرد.
شرق:آزمون يك سنت تاريخي در عصر جهاني
«به بهانه ناآراميهاي انگلستان آزمون يك سنت تاريخي در عصر جهاني»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم حسين سليمي است كه در آن ميخوانيد؛آيا سنت 320 ساله سياسي انگلستان در حال تغيير است؟ آيا سرزميني كه بيش از سه قرن و نيم است كه انقلاب اجتماعي- سياسي و جنگهاي داخلي را به خود نديده و همواره با اصلاح دروني نظام سياسي- اجتماعي نيروهاي جديد اجتماعي را درون خود جذب كرده، در عصر جهاني راه و طريق ديگري اتخاذ خواهد كرد؟
انگلستان در ميان كشورهاي اروپايي از نظر سياست داخلي حتي در زير شديدترين فشارها، جزيره ثبات به شمار ميرفت. در طول قرن نوزدهم، زماني كه فرانسه در آتش انقلابهاي مكرر ميسوخت، سرزمينهاي آلماني و ايتاليايي فراز و نشيب استقلال از طريق جنگ را طي ميكردند، اروپاي شرقي در كشمكش رهايي از زير چكمههاي امپراتوري سنتگراي اتريش بود و آتش انقلاب و مليگرايي تمامي اروپا را فراگرفته بود، انگلستان از نظر سياست داخلي با چند رفرم داخلي نيروهاي جديد اجتماعي را جذب كرد و با سوار شدن بر موج تحولات بر بام سياست جهاني نشست.
حال اين پرسش مطرح است كه آيا سوختن انبارهاي بزرگ شركتهاي صنعتي در لندن و منچستر و چند شهر ديگر و غارت مغازهها و آشوبهاي خياباني مشي مصالحهجويانه حكومتگري در انگلستان را دگرگون خواهد كرد؟ آيا پليسي كه قرنها اسلحه را در درون جامعه بر زمين گذاشته بود و حتي حق حمل سلاح نداشت، دوباره در مقابل جريانهاي اجتماعي مسلح خواهد شد؟ و آيا حكومتي كه نقش ميانجي را براي نيروهاي مختلف سياسي - اجتماعي ايفا ميكرد دست خود را همچون مشتي براي كوفتن خواهد فشرد؟ براي يافتن پاسخ اين پرسشها بايد زمينهها و ريشههاي اين بحران را مورد توجه قرار دهيم. بيگمان با آغشتهشدن به كشمكشهاي سياسي جاري امكان درك درست اين پديده را از دست خواهيم داد و انديشه خود را به باد توفانهاي روزمره خواهيم سپرد.
واقعيت اين است همواره در انگلستان شورشهاي اجتماعي زماني رخ داده كه نيروها و گروههاي اجتماعي جديدي ظهور كردهاند كه جايگاهي در ساختار جامعه نداشتهاند. به طور مثال در سال 1819 زماني كه طبقه كارگر، پس از انقلاب صنعتي تازه پا به عرصه وجود گذاشته بود، به دنبال جايگاه اجتماعي و اقتصادي جديدي در جامعه انگلستان بود كه با شورش خونين منچستر حضور خود را اعلام كرد و حكومت زماني كه احساس كرد با قدرت سركوب، امكان مهار اين نيروي اجتماعي جديد را ندارد، با قانوني كردن و قدرت دادن به اتحاديههاي كارگري و مجاز دانستن اعتصاب و اعتراضات كارگري، اين نيروي جديد را در درون نظام اجتماعي سياسي جذب كرد.
از آن پس تا دهه 1980 كه باز هم با اعتصاب و اعتراضهاي كارگري در مقابل سياستهاي دولت محافظهكار مارگارت تاچر، شرايط اجتماعي انگلستان به هم خورد، اتفاقي نيفتاد و اين بار هم در نهايت با يك توافق پايدار با اتحاديههاي كارگري ماجرا خاتمه يافت. البته هيچيك از شورشهاي يادشده به گستردگي شورشهاي امروزي نبودهاند، خصوصا كه شورشهاي جاري توسط هيچ گروه سياسي يا نهاد معيني سازماندهي نشده و اصلا معلوم نيست چه كسي و با چه هدفي آنها را سازماندهي كرده است.
ميتوان گفت همانطور كه طبقه نوظهور كارگر پايهگذار اعتراضها و شورشهاي شناختهشده در تاريخ انگلستان بود، اقليتهايي كه امروز ديگر حدود يك چهارم جمعيت انگلستان را تشكيل ميدهند، بخشي از ناآراميهاي اخير را پديد آوردند. امروز بيش از 20درصد مردم انگلستان را سياهپوستان، هنديالاصلها، پاكستانيها، مهاجران اروپاي شرقي و... تشكيل ميدهند كه هيچيك انگليسيالاصل نيستند.
آنها به لحاظ اجتماعي و فرهنگي خود را در شرايطي تبعيضآلود تلقي ميكنند و اين تلقي، آنان را ناراضي و جوانانشان را معترض ميكند. اين امر لزوما يك اعتراض سياسي يا ناشي از فقر نيست، زيرا بسياري از ثروتمندترين افراد جامعه انگلستان؛ هندي، روسي يا مسلمان پاكستاني يا ايراني هستند. اين يك احساس اجتماعي است كه از ساختار سنتگراي جامعه انگلستان برميخيزد و هرچند حقوق اقليتها نسبت به برخي كشورهاي ديگر اروپايي بيشتر به رسميت شناخته شده و حتي آزاديهاي مذهبي بيشتري به آنان داده ميشود، اما در نهايت نوعي كنارگذاري و طرد در ساختار اجتماعي و فرهنگي نسبت به آنها نهادينه شده كه خشم نهفتهاي را در بين نسل جوان اين اقليتها به وجود ميآورد.
به همين دليل نيز اعتراضها از منطقه سياه پوستنشين تاتنهام و در اعتراض به كشتهشدن يك فرد سياه پوست كه بيشترين احساس تبعيض را دارند، آغاز شد و حالت شورشهاي كور و عصبي را به خود گرفت. از اين رو به نظر ميرسد اگر دولت انگلستان بخواهد به سنت تاريخي خود رفتار كند، اكنون زمان به رسميت شناختن تمامعيار اين گروههاي اجتماعي و شكستن ساختارهاي فرهنگي و اجتماعي سنتي در قبال گروههايي است كه انگليسي به شمار ميروند اما انگليسيالاصل نيستند. اما به نظر ميرسد خشم اقليتها تنها عامل اين شورشها نيست.
بيگمان افزايش شديد نرخ بيكاري و كاهش بودجههاي رفاه اجتماعي توسط دولت محافظهكار عاملي براي تشديد اين خشم و افزايش زمينه ذهني شورش است. كاهش شديد قدرت خريد طبقات پايين در جامعه و نيز كاهش امكانات عمومي رفاه اجتماعي در حوزههاي بهداشتي، آموزشي و خدمات شهري، موجب شد تا زمينههاي اعتراض عمومي تشديد شود. در كنار اين عوامل، علت ديگري نيز وجود دارد كه در بسياري از تحليلهاي رسمي ناديده گرفته شده و آن افزايش بزهكاري و زمينههاي بزهكاري جوانان و نوجوانان در جامعه انگلستان است.
از حدود سه سال پيش جامعهشناسان انگليسي هشدار دادند بزهكاري كور و خشونتهاي جوانان در اين جامعه در حال افزايش است. از جمله افزايش ناگهاني جرايم مرتبط با چاقو و چاقوكشي به يكي از عمدهترين دغدغههاي كارشناسان و رسانههاي اين كشور بدل شده بود كه حتي ضريب امنيت اجتماعي را در جوامع شهري كاهش داده بود.
اين هشدارها در سايه بحران اقتصادي بزرگ در سال 2008 و پس از آن رقابتهاي انتخاباتي انگلستان پوشيده ماند و امروز در اين شورشها به گونه ديگري خود را بازمينماياند. تحت تاثير همين عامل است كه شورشهاي اخير به شورشهايي خشن و فراگير اما غيرسياسي بدل شدهاند؛ شورشهايي كه هيچ خواسته سياسي و ايدئولوژيكي در پشت آن نيست و تنها مانند زخمهايي چركين پيكره جامعه را دردآلود كرده است.
واقعيت غيرمنتظره ديگري كه امكان كنترل اين شورشها را از دولت ستانده بود، سازماندهي اين شورشها در شبكههاي جهاني توييتر و فيسبوك بود، آن هم در شرايطي كه معلوم نبود كه چه گروه و نهادي و با چه خواستهاي اين سازماندهي را انجام ميدهند. اين امر گوياي آن بود كه دولتها و نهادهاي رسمي اجتماعي به تنهايي ديگر امكان خلق و سازماندهي پديدههاي اجتماعي را ندارند.
انگليسيهاي اهل معامله و مذاكره اين بار كسي را براي مذاكره در مقابل خود نداشتند. اين شورشها غيرسياسي بودند و امكان كنترل سياسي آنها نبود، اما يك حقيقت ديگر را آشكار كرد و آن، اينكه بسياري از مسايل مهم جهان جديد سياسي نيستند و گاه معضلات اجتماعي، بحرانهايي دامنهدارتر از مسايل سياسي را به وجود خواهند آورد.
گويا تنها در خاورميانه نيست كه دولتها كنترل كامل خود را بر جامعه از دست ميدهند، بلكه اين اتفاقي است كه در عصر جهانيشدن در تمامي جوامع افتاده است؛ عصري كه در آن نيروهاي ناشناخته اجتماعي دايما حيطه اقتدار بلامنازع دولتها را به چالش ميكشند.
دنياي اقتصاد:رابطه اقتصادي چين و آمريكا
«رابطه اقتصادي چين و آمريكا»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دكتر مرتضی بینا است كه در آن ميخوانيد؛در هفته گذشته هیاهوی بسیاری در مورد تصمیم شرکت استاندارد اند پورز برای کم کردن درجه اعتباری وامهای آمریکا به راه انداخته شد و نظریات گران شدن هزینه وام گرفتن برای دولت آمریکا در رسانهها بسیار دیده میشد.
البته در روزنامه «دنیای اقتصاد» مورخ 11 مرداد پیشبینی شد که نه تنها کم کردن درجه اعتباری تاثیری بر نرخ بهره دولتی نخواهد داشت بلکه در یک تناقض عملی، امکان پايین آمدن نرخ بهره دولتی هم وجود دارد، و دلایل آن هم در همان مقاله توضیح داده شده است. به طور خلاصه در شرایط بحرانی، و در حالی که خطر اکثر پروژههای سرمایهگذاری بالاست، سرمایهداران امنترین محل برای پارک کردن موقتی سرمایههای خود را در اوراق قرضه آمریکا میيابند. امروز هم با مراجعه به سایت خزانهداری آمریکا مشاهده میکنید که بعد از اعلام شرکت استاندارد اند پورز، نرخ بهره اوراق قرضه برای تمام دورهها از سه ماهه تا سی ساله پايینتر آمده، مثلا نرخ بهره 10 ساله در تاریخ 1 آگوست 77/2درصد است و در تاریخ 9 آگوست 20/2درصد، که این یک افت 18 درصدی در متداولترین شاخص نرخ بهره است! با توجه به حجم 5/14 تریلیون دلاری وام آمریکا، با مدت متوسط 10 ساله، میتوان با یک محاسبه سرانگشتی نتیجه گرفت که شاید بیش از 600 میلیارد دلار در ظرف چند روز به ارزش اوراق قرضه آمریکا افزوده شده باشد. البته این به آن معنی نیست که به وامهای آمریکا 600 میلیارد دلار اضافه شده باشد، بلکه معنی آن این است که تقاضا برای خرید اوراق قرضه موجود بالا رفته و در نتیجه قیمت اوراق افزایش یافته است. با توجه به افت شدید شاخصهای سهام، این تقاضای اضافه برای اوراق قرضه آمریکا احتمالا با فروش سهام شرکتها فراهم شده باشد. پیدا کردن آمار مربوط به نقدینگی حاصل از فروش سهام در بازارهای جهانی، کار راحتی نیست، ولی میتوان حدس زد که بیش از یک تریلیون دلار باشد، و میتوان حدس زد که علاوه بر خرید اوراق قرضه آمریکا، مقدار زیادی هم یا به صورت نقد نگهداری میشود یا به سمت طلا سرازیر شده باشد.
در این بین آقای پوتین آمریکا را متهم کرد که با کمک سیاست پولی خود مانند یک انگل از بقیه جهان تغذیه میکند، و مقامات چین هم طبق معمول شدیدا از سیاست پولی آمریکا شکایت کردند و نگرانی خود را از بیارزش شدن دلار، رشد تورم و امکان به وجود آمدن عدم ثبات در بازارهای مالی ابراز داشتند.
طبق آمار خزانهداری آمریکا، چین در ماه مه 2010، دارای 868 میلیارد دلار و در ماه مه 2011، دارای 1160 میلیارد دلار اوراق قرضه آمریکا بوده است، یعنی ظرف یک سال 192 میلیارد دلار به ارزش اوراق خود اضافه کرده است. با توجه به ثبات نسبی نرخ بهره در سال گذشته میتوان نتیجه گرفت که این 192 میلیارد دلار تقریبا معادل خرید اوراق قرضه جدید است.
یعنی چین در ظرف یک سال 192 میلیارد دلار وام جدید به آمریکا داده است. سوالی که مطرح میشود این است که چرا چین با تمام نارضایتیها و شکایتهای خود از وام گرفتنهای آمریکا، حاضر میشود در ظرف یک سال 192 میلیارد دلار به آمریکا وام جدید بدهد؟
برای جواب این سوال، اقتصاددانان تئوریهای متعددی را پیشنهاد میکنند، اما من در اینجا سعی میکنم مساله را از نظر مالی بررسی کنم. اولا در سالهايی که چین شروع به خرید اوراق قرضه آمریکا کرد نرخ بهره بسیار بالاتر بود، مثلا در سال 2000 میلادی نرخ بهره اوراق قرضه 10 ساله آمریکا نزدیک به 5درصد بود در حالی که امروز این نرخ نزدیک به 2درصد است. مفهوم این نکته این است که با پايینتر رفتن نرخ بهره، قیمت اوراق قرضه آمریکا بالاتر رفته و بنابراین تا به امروز چین به طور مستمر شاهد بالاتر رفتن ارزش سرمایهگذاریهای خود در اوراق قرضه آمریکا بوده است! چین صحبتی از سودی که تا به امروز از خرید اوراق قرضه آمریکا برده نمیبرد؛ چون خب هر چه باشد چین است و یدطولايی در شکایات.
در ثانی، مساله اصلی برای جنسهای کیفیت پايین چینی، رقابتی بودن از طریق قیمت است. چین به این مساله آگاه است که در حال حاضر تنها دلیلی که جنسهای چینی در سطح دنیا خریداری میشوند، قیمت پايین آنها است. برای پايین نگه داشتن قیمتها، چین فقط دو راه میشناسد: 1- پايین نگه داشتن پول ملي چین نسبت به دلار و 2- پايین نگه داشتن دستمزدها و نرخ تورم در چین. شما این نگاه چین را با آلمان مقایسه کنید که برای صادرات و رقابتی بودن، سعی در بالا بردن بهرهوری، بالا بردن تخصص کارگران و بالا بردن کیفیت اجناس خود دارد.
چین برای پايین نگه داشتن ارزش پول خود در مقابل دلار مجبور است مقدار زیادی از دلارهای حاصل از صادرات را در آمریکا نگه دارد و از بازگرداندن دلارهای صادراتی به چین خودداری کند، و چون دارای تخصص کافی برای سرمایهگذاریهای صنعتی نیست اکثر دلارهای اضافی را با خرید اوراق قرضه آمریکا سرمایهگذاری میکند. خود این خریدها باعث پايین آمدن نرخ بهره میشود. خب حالا شما خود را جای کسی بگذارید که دیگران حاضرند با نرخ بهره خیلی پايین به شما وام بدهند و شما برای این وامها جای مصرف و سرمایهگذاری با بهره بالاتر دارید؛ آیا شما از قبول این وامها امتناع میکردید؟
مساله دیگری که برای چین وجود دارد، نداشتن زیرساختهای کافی برای جذب همه سرمایههای دلاری است. چین نگران آن است که با ورود دلارهای صادراتی به اقتصاد چین و عدم سرمایهگذاری آنها در تولید، با رشد نقدینگی ناخواسته و تورم مصرفی روبهرو شود. حکومت کمونیستی چین هنوز توان لازم برای بالابردن بهرهوری و ایجاد تخصصهای صنعتی برای جذب همه سرمایههايی که در اثر فعالیت میلیونها چینی به دست میآید را کسب نکرده است. این توانايیها در کشورهای پیشرفته صنعتی بیشتر است و فعلا چین ترجیح میدهد به جای ارتقاي کیفیت محصولات خود، سیاست ارزی را دنبال کند.
به نظر میآید تا بهبود وضعیت صنعتی چین و به دنبال آن ارتقاي بهرهوری و ارتقاي کیفیت محصولات، اين كشور همچنان به وام دادن به آمریکا و شکایت خود از سیاست آمریکا ادامه بدهد.