كيهان:بار آمريكا را برنداريد
«بار آمريكا را برنداريد»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛روز يكشنبه پنجمين سالگرد پايان جنگ 33روزه و به عبارت بهتر پنجمين سالگرد پيروزي شگرف و عظيم حزب الله لبنان بر رژيم صهيونيستي بود. روزي كه اسرائيل اين جنگ را آغاز كرد، گمان نمي كرد، شكست خورده از آن بيرون بيايد و روزي كه شكست خورده بيرون آمد، گمان نمي كرد اين شكست آثار بسيار بزرگي در پي داشته باشد. اينك 5 سال پس از آغاز آن جنگ از هم پيمان مصري رژيم غاصب اسرائيل، اثر و خبري نيست، هم پيمان سعودي اش دچار لرزش هاي شديد شده، هم پيمان اردني اش ناچار است دو ماه يك بار كابينه را تغيير دهد، هم پيمان لبناني اش- جريان 14مارس و دولت فواد سينيوره- كاملا مضمحل گرديده است، لندن كه از طريق فرودگاه «هيثرو» بمب هاي 5 تني عاريتي! براي تل آويو ارسال مي كرد، دستخوش آشوب و درگيري است، حزب كاديما و رهبر آن زمان آن- ايهود اولمرت- كاملا منزوي شده اند. حزب كارگر به رهبري باراك از حيز انتفاع افتاده و حزب ليكود به رهبري نتانياهو با اعتراضات متراكم مواجه و فلج گرديده است، آمريكا در بحراني عميق و كم سابقه فرو رفته است. اگرچه همه اينها نتايج مستقيم جنگ 33روزه و پيروزي مقاومت در آن نيست ولي بدون ترديد از آن رخداد بزرگ تاثير فراواني گرفته است.
جنگ 33روزه جنگ دست هاي خالي ملتي بود كه به وعده خدا در پيروزي و لطف باور داشت و جنگ دست هاي پر از سلاحي بود كه به بي كرانه هاي ماديت متصل بود و به همين دليل ترديدي وجود ندارد كه حتي حاشيه نشينان ساكن لندن هم باور كردند كه مي توان ارتش، پليس و MI6 را پشت سر گذاشت و حرف خود را به كرسي نشاند همانطوري كه حزب الله به آن نايل آمد. جنگ 33روزه نشان داد كه «مردم» اگر به خود بيايند بر همه فايق مي آيند. به همين جهت مي توان گفت الگوي مقاومت در برابر قدرت نظامي برتر و سيستم اطلاعاتي پيچيده، اساسا متعلق به حزب الله لبنان- و البته پيش از آن متعلق به انقلاب اسلامي ايران- است كه حالا نمونه هاي آن در هر جا عليه قدرت هاي اطلاعاتي و نظامي مسلط استفاده مي شود.
در جنگ 33روزه، آمريكا مي خواست ريشه مقاومت را بركند و لذا اصرار زيادي داشت كه با همه سختي هايي كه متوجه ارتش اسرائيل بود، جنگ ادامه پيدا كند. در آن زمان كاندوليزا رايس تازه به وزارت امور خارجه آمريكا آمده بود، در نقش «فرمانده اصلي و ميداني اسرائيل» تل آويو و بيروت را ترك نمي كرد. او با استفاده از دولت هاي حاكم بر اين دو پايتخت درگير جنگ مي خواست كار حزب الله- و سپس كار مقاومت در منطقه- را تمام كند. برابر بررسي هايي كه در آن موقع كارشناسان نظامي مطرح كردند، در روز نهم جنگ، فرماندهان اسرائيل و رئيس دستگاه امنيتي اين رژيم با صراحت به نخست وزير- اولمرت- گفتند كه امكان پيروزي بر حزب الله وجود ندارد. در آن جلسه كابالانسكي- فرمانده زميني جبهه شمال در توجيه اين مسئله گفته بود ما با كساني مي جنگيم كه آنها را نمي بينيم. اما در همان جلسه رايس با تحكم خاصي گفته بود: «همه راهها براي عقب نشيني بسته است.» آن موقع يكي از ژنرال هاي اسرائيلي گفته بود: «رايس روي گردن ما نشسته و مي گويد بايد جلو برويد در حاليكه ما مي دانيم روبرويمان باتلاق قرار دارد.» اما هنر رايس در اين جنگ اين بود كه مشكل اسرائيلي ها را بيشتر كند.
در روز دوازده يا سيزده جنگ بود كه بگومگوي ژنرال هاي رژيم صهيونيستي با رايس بالا گرفت و در نهايت رايس گفته بود: «بسيار خوب يك قطعه از جنوب لبنان را بگيريد تا در مذاكرات دست بالايي داشته باشيد» ژنرال ها خيلي تلاش كردند تا به يك قطعه اي براي وجه الضمان متاركه دست پيدا كنند ابتدا از «بنت جبيل» كه آنان عمدا آن را «عاصمه حزب الله»، نام نهادند تا پس از دستيابي به اين شهر كوچك بگويند پايتخت حزب الله را به تصرف درآورده ايم، حرف زدند ولي وقتي نتوانستند، به سمت يك روستاي كوچك- مارون الراس در سه كيلومتري شمال فلسطين- رفتند ولي بر اين روستا و حتي تپه هاي اطراف آن نيز نتوانستند مسلط شوند و دست آخر براي آنكه رايس دست بردارد در روز نوزدهم جنگ به «قانا»- روستايي در نزديكي مركز استان جنوب- حمله كردند و دهها نفر از زنان و كودكان پناه گرفته در يك اقامتگاه را كشتند. آمريكا ناچار شد دست هاي خود را بالا برده و مقدمات تصويب قطعنامه اي در شوراي امنيت را فراهم كند.
كم نبودند تحليل گراني كه مواجهه دستگاه سياسي، امنيتي و انتظامي انگليس با معترضان را با آنچه در كشوري نظير مصر يا يمن با مخالفان انجام مي شود، قابل تطبيق دانستند. وقتي ديويد كامرون نخست وزير انگليس از احتمال استفاده از ارتش براي سركوب مخالفان حرف زد همه فهميدند كه انگليس اقتداري در درون ندارد هر چند، براي آن هزينه هاي زيادي بر مردم تحميل و زندگي را براي شهروندان دشوار كرده است.
فرداي شبي كه لندن در برابر توده هاي خشمگين زانو زد رئيس پليس لندن خطاب به مردم خشمگين انگليس گفت: «دوربين هاي ما تصوير همه شما را ثبت كرده و ما همه را دستگير مي كنيم.» واقعاً هم هيچ نقطه اي در لندن نيست كه از ديد دوربين هاي پليس و MI6 مخفي بماند و بر اين اساس پليس به دستگيري گسترده مردم دست زد و مدعي شد با دوربين هاي خود آنان را شناسايي كرده است. رفتار دولت انگليس حتي رفتاري جهان سومي - با پوزش از همه آنها كه با اين عنوان خطاب مي شوند- هم نيست در هيچ جاي جهان سوم با مخالفان اينطور برخورد نمي شود. در واقع اين نحوه مواجهه شديد با مردم نشان داد كه سيستم سياسي و امنيتي انگليس شديداً نگران بزرگ و بزرگتر شدن دايره اعتراضات عليه نظام سياسي انگليس است.
اين نشان مي دهد كه واقعاً انگليس از درون مستعد فروپاشي است. همين احساس هم از تجربه حزب الله به هيأت حاكمه لندن رسيده است تجربه اي كه مي گويد يك گروه شهادت طلب مي تواند هرم قدرت را وارونه كرده و ماهيت يك كشور را دگرگون كند.
تحولات اروپا البته به انگليس محدود نبوده حدود دو سال پيش عين همين صحنه را در پاريس شاهد بوديم ماه پيش نيز مادريد صحنه تظاهرات ميليوني مردم عليه دولت اسپانيا بود. دو هفته پيش نروژ نيز دستخوش سلسله ناآرامي هايي گرديد اين تحولات نشان داد كه -حداقل- كشورهاي حوزه اسكانديناوي در معرض يك انقلاب خاورميانه اي قرار دارند.
اين كپي برداري در واقع نشان مي دهد كه شيوه مبارزاتي خاورميانه به غرب منتقل گرديده است. كم نيستند تحليل گراني كه معتقدند دوره تمدن اروپا به پايان رسيده و آشوب هاي لندن تنها نشانه هاي باليني اين پايان يافتگي است.
غرب در همين زمان در حال مباحثه هاي مهم پيرامون ماندن يا نماندن نيروهاي آمريكا و اروپا در افغانستان و عراق است و همه چيز از اين حكايت مي كند كه به احتمال بسيار قوي آمريكا در زمان هاي مقرر خاك اين دو كشور را ترك خواهد كرد. با اين وصف آمريكايي ها مي دانند كه پشت اين رفتن، بازگشتي نخواهد بود.
اما روي ديگر سكه را هم بايد ديد. آمريكا و اروپا در اين شرايط كه توان اثرگذاري بر تحولات منطقه عربي را ندارند، دنبال آن هستند كه با شلوغ كردن فضا مانع بازي درست و به موقع ديگران شوند. اگر نگاهي به رسانه ها و چهره هاي وابسته به غرب بياندازيم درمي يابيم كه «سرگرم سازي» با انواع شيوه ها در همه جا جريان دارد. اين ها دنبال اين هستند كه مسائل فرعي را اصلي نموده و به عبارت ديگر مسائل حاشيه اي را به دغدغه اصلي عناصر فعال تبديل نمايند. اين سياستي است كه بدون آنكه نياز به رمل يا اسطرلاب باشد، همه وابستگان به غرب آن را دريافته اند. از روابط تلخ تركيه و سوريه بگيريد تا تحكم شوراي همكاري خليج فارس به سوريه، طرح موضوع رانندگي زنان در عربستان تا تعداد زيادي از بحث هاي داخلي ايران و... همه از اين فكر خبر مي دهند.
مسئله اصلي اين است كه بار آمريكا به زمين افتاده و زمان آن است كه كشورهاي اسلامي اين فرصت تاريخي را دريابند. اين فرصت بيش از همه براي جمهوري اسلامي ايران است كه با تلاش حساب شده مسلمانان را به بازيابي قدرت خود فرا بخواند. اين به انسجام كافي در درون نياز دارد. به موازات آن استراتژيك ترين كار دشمن بهم ريختن دروني كشورهاي اسلامي و بخصوص نظام جمهوري اسلامي است به گونه اي كه قدرت مديريت مسلمانان و نظام در داخل مستهلك گردد. يادمان نرفته است كه در جريان فتنه 88 يكي از سران فتنه كه هنوز هم بر حرف هاي نادرست خود تاكيد دارد گفته بود: كاري مي كنيم كه نظام نتواند اوضاع داخلي را جمع وجور كند و ناچار شود دست هاي خود را بالا ببرد.» در همين فضا يك نفر از فتنه گران انحرافي از يك طرف مي گويد: تحليل نظام در مورد تحولات منطقه نادرست است و هم او اعوان و انصارش را راه مي اندازد تا با چنگ زدن به چهره مقدسات، آرامش داخلي را برهم بزند و خود هم خط بدهد كه: «خاتون، اسم رمز فتنه احتمالي».
در واقع مسئله اصلي اين است كه دوران به حاكميت رسيدن تفكرات «حزب اله»ي در عرصه بين الملل آغاز شده و همه قاعده ها و قوانين قبلي را نيز منسوخ كرده است اين دوره مصداق كامل نفحه اي است كه اميرمومنان-عليه السلام- به درك آن فرا خوانده است. حالا در ميانه همين ميدان كه زمان طلوع اسلام ناب محمدي-ص- در عرصه بين الملل آغاز شده است، يك چهره سياسي اجرايي كه قاعدتاً حق ندارد بنام اسلام و انديشه اسلامي حرف بزند چون اندوخته و فكر آراسته اي ندارد در يك جلسه كاري- نقل به مضمون- مي گويد: «از آنجا كه قرآن بدون دستيابي به «انسان كامل» دردي را دوا نمي كند، بنابراين نمي توانيم از قرآن هم استفاده كنيم.» بعد براي توجيه اين سخن باطل، نابجا به حديث شريف ثقلين استناد مي كند و حال آنكه امروز دست امت اسلامي پر از تعاليم روشن نبي مكرم و ائمه اطهار است. يعني عترت حاضر است نه غائب و فقهاي ما هم بعنوان ميراث داران و پاسداران قرآن و عترت در ميان ما هستند. اين حرف چرا زده مي شود براي آنكه آن مسئله اصلي كه آغاز طلوع اسلام ناب محمدي- ص- است، فراموش شود. به عبارت ديگر در زمانه شكست آمريكا و عوامل منطقه اي و بين المللي اش عده اي به كمك آمريكا شتافته اند تا آن را به هر زحمتي سر پا نگه دارند. اما هيهات كه اين شدني نيست چون نمي توان كسي را كه خدا اراده ذلت او داشته باشد، عزيز كرد.
خراسان:درخواست خودروسازان براي افزايش مجدد قيمت خودرو و مطالبات افکار عمومي
«درخواست خودروسازان براي افزايش مجدد قيمت خودرو و مطالبات افکار عمومي»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن ميخوانيد؛شرکت هاي خودروساز پس از افزايش ۲ تا ۳ درصدي قيمت توليدات خود طي ماه هاي ابتداي سال درخواست خود را براي افزايش قيمت برخي محصولات به کارگروه خودروي وزارت صنعت، معدن و تجارت ارائه کرده اند. فارغ از دلايل خودروسازان براي ارائه درخواست افزايش قيمت و اين که اين دلايل تا چه اندازه ممکن است منطقي باشد توجه به چند نکته درباره اين درخواست ضروري است:
۱ - دولت پس از اجراي هدفمندي يارانه ها با نظارتي جدي و پيگير هرگونه افزايش قيمت محصولات توليدي را به موافقت ستاد هدفمندي يارانه ها منوط کرد. پس از تفويض نظارت به سازمان حمايت از مصرف کننده اين سازمان از ابتداي سال درخواست برخي توليدکنندگان را بررسي و با افزايش قيمت برخي محصولات توليدي از روغن خوراکي، ماکاروني، پودر شوينده گرفته تا بليت قطار و هواپيما موافقت کرد.هرچند ميزان افزايش قيمت اين محصولات کمتر از ميزان مدنظر توليدکنندگان بود اين افزايش قيمت ها مشمول خودرو نيز شد و اين سازمان با افزايش ۲ تا ۳ درصدي قيمت خودرو موافقت کرد. با اين حال خودروسازان در حالي درخواست مجدد افزايش قيمت را ارائه داده اند که هيچ يک از توليدکنندگان مجال بيش از يک بار افزايش قيمت محصولات خود را نيافته اند و بلکه هنوز بسياري از توليدکنندگان که با افزايش هزينه هاي توليد مواجه شده اند مجوز افزايش قيمت را نگرفته اند اما خودروسازان براي دومين بار به دنبال افزايش قيمت هستند که اين مسئله نشان دهنده قدرت اثرگذاري بالاتر رايزني هاي خودروسازان در مقايسه با ساير توليدکنندگان است به گونه اي که صداي اين گروه در مقايسه با ساير توليدکنندگان صداي رساتري است که اين مسئله مي تواند به تبعيض در رسيدگي به درخواست هاي افزايش قيمت منجر شود.
۲ - درخواست خودروسازان براي افزايش قيمت در حالي صورت گرفته است که شرکت هاي خودروساز خارج از عهدي که توليد کنندگان با دولت براي جلوگيري از افزايش خودسرانه و غيرقانوني قيمت ها پس از هدفمندي داشتند، اقدام به افزايش خارج از مجوز قيمت برخي محصولات کردند به گونه اي که اقدام آنان تاکنون منجر به تشکيل ۴ پرونده گران فروشي براي اين شرکت ها در سازمان تعزيرات حکومتي شده است. اين مسئله قطعا بايد دربررسي درخواست افزايش قيمت خودروسازان لحاظ شود که آيا خودروسازان باز هم فراتر از مجوز اقدام به افزايش قيمت مي کنند؟ و اگر اين گونه است قطعا در پذيرش درخواست خودروسازان بايد احتياط به خرج داده شود.
۳ - سال ۱۳۸۹ پس از بررسي هايي که منجر به تثبيت تعرفه ۹۰ درصدي واردات خودرو شد، نمايندگان قانوني تحت عنوان قانون ارتقاي کيفيت خودرو تصويب کردند که بر اساس آن بازگشت تعرفه واردات خودرو به ۹۰ درصد به افزايش کيفيت توليدات داخل منوط شد. با گذشت بيش از يک سال از تصويب اين قانون همچنان شائبه هاي جدي درباره عمل خودروسازان به قانون و نظارت نهادهاي مسئول از جمله وزارت صنايع و سازمان استاندارد در اين زمينه وجود دارد.
اگرچه طي سال هاي اخير در طراحي موتورهاي پايه گازسوز و ديزلي تحقيقات و کارهاي اوليه خوبي صورت گرفته است ولي در عرصه اجرا به ويژه در ۲ حيطه کاهش مصرف سوخت و افزايش ايمني اقدام قابل توجهي صورت نگرفته است. به گونه اي که همچنان پليس راه به عنوان متولي امنيت جاده اي در چالش با خودروسازان براي افزايش ايمني خودروهاي توليدي است.در نهايت به نظر مي رسد رسيدگي به هر گونه درخواست خودروسازان براي افزايش قيمت بايد مشروط به افزايش کيفيت توليدات و پاسخگو شدن شرکت هاي خودروساز درباره پرونده هاي گران فروشي شود و افزايش بدون ضابطه قيمت خودرو هيچ کمکي به توسعه اين صنعت مهم کشور نخواهد کرد.
جمهوري اسلامي:ناصحاني كه گوش شنوا ندارند
«ناصحاني كه گوش شنوا ندارند»عنوان سرمقالهي روزنامهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛تهاجم سياسي - تبليغاتي سنگين و سازمان يافتهاي كه غرب و دربارهاي ارتجاع عرب عليه سوريه به راه انداختهاند، تحت هيچ شرايطي با عملكرد و كارنامه سياه آنها همخواني ندارد، مگر آنكه آنرا حركتي براي تحت فشار قرار دادن دمشق به منظور اعلام برائت از جبهه مقاومت اسلامي در منطقه ارزيابي كنيم.
ناگفته پيداست كه سركوب مخالفان و كشتار شهروندان براي هيچ كشور و نظامي زيبنده نيست و سوريه نيز نميتواند از اين قاعده مستثني باشد. ولي سئوال اصلي اينست كه آيا موضع گيري عربستان، آمريكا و صهيونيستها عليه سوريه به خاطر كشتار مردم است كه آنها را نگران و داغدار نموده يا هدف ديگري در آن است؟
ملك عبدالله پادشاه عربستان در يك بيانيه رسمي خواستار پايان دادن به خون ريزي در سوريه شده است. وي به دمشق هشدار داده كه بايد ماشين كشتار و خون ريزي متوقف شود و آنچه در سوريه ميگذرد مورد قبول عربستان نيست و لازم است دمشق پيش از آنكه فرصتها از ميان بروند، به تصميم گيري عاقلانه روي آورد و اصلاحات واقعي و نه فقط وعده آنرا، اجرا كند. روشن است كه آل سعود و شخص ملك عبدالله نگران حفظ نفوس مسلمين و سلامت شهروندان سوري نيست؟ اگر چنين است، چرا كارنامه سياه رياض، چيز ديگري را نشان ميدهد؟ چرا آل سعود با اشغال بحرين و اعزام ماشين جنگي به اين كشور، فرياد مظلوميت تاريخي مردم بحرين را با گلوله و سركوب و خفقان پاسخ داد؟ و چرا هنوز هم به اين كشتار وحشيانه ادامه ميدهد؟
چرا هنوز بن علي ديكتاتور تونس از حمايت آل سعود برخوردار است؟ و چرا علي عبدالله صالح هنوز هم از عربستان، دستور كشتار و سركوب مردم مظلوم يمن در ماه مبارك رمضان را صادر ميكند؟ ملك عبدالله چگونه به خود اجازه ميدهد با استاندارد دوگانه از اين مقولات سخن بگويد؟ مگر خون مردم يمن، بحرين، مصر، ليبي و اردن با خون مردم سوريه فرق ميكند؟ به راستي چرا رسانههاي رژيم آل سعود از انعكاس اخبار مصر طفره ميروند؟ اگر منبع خبري مردم عربستان فقط منحصر به رسانههاي رژيم آل سعود باشد، آنها از سقوط مبارك، از محاكمهاش و از پناه گرفتن وي در شرمالشيخ و توسل به تخت بيمارستان درون قفس آهنين براي فرار از مجازات، بياطلاع ماندهاند. در اين نكته ترديدي نيست كه حتي دولت سوريه در خط مقدم مبارزه عليه اشغالگران صهيونيست هم نميتواند به هر بهانه و در هر فرصتي خون مردم را بريزد و سپس آنرا توجيه نمايد ولي آنچه امروز شاهد آنيم، جبهه مشترك آمريكا، صهيونيستها و ارتجاع عرب است كه يكباره خود را عاشق سينه چاك مردم سوريه معرفي ميكنند و ناگهان طرفدار ملتها شدهاند و حال آنكه دستشان به طور همزمان به خون ملتهاي مظلوم منطقه آغشته است.
دولت سوريه هم بايد پاسخگو باشد ولي شاه عربستان كه دستور اشغال بحرين و قتل عام مردم بحرين را صادر ميكند، قطعاً در موقعيتي نيست كه به خونخواهي مردم سوريه، سخن بگويد. شعارهاي امروز آل سعود، هرگز كسي را فريب نخواهد داد و همه ميدانند صاحب اين كلام، دستش به خون ملتها رنگين شده و اتفاقاً براي سرپوش گذاشتن بر جنايات خود فرياد بر ميآورد كه ماشين كشتار را متوقف كنيد! البته ماشين كشتار بايد متوقف شود اما نه فقط در سوريه، بلكه در قطيف عربستان، بحرين، يمن، اردن، مصر، مراكش، الجزاير و حتي درون سياهچالهاي قرون وسطائي آل سعود در گوشه و كنار عربستان.
به راستي آل سعود براي سرمايهگذاري بدفرجام در اقدامات تروريستي در عراق، چه منافعي دارد كه به اين حمام خون پايان نميدهد؟ اگر پادشاه عربستان از جنايات آل سعود در عراق بياطلاع است، خوبست از دولتمردان عراقي بخواهد يك نسخه از كارنامه سياه مزدوران آل سعود در عراق را در اختيارش بگذارند تا دريابد چه كسي بايد دستور توقف ماشين كشتار را صادر كند؟
آيا ملك عبدالله از خشم و خروش يهوديان صهيونيست عليه دولت نتانياهو در روزهاي اخير خبر دارد كه در مقياس ميليوني به اعتراض پرداخته اند؟ چگونه قابل درك است كه در چنين فضائي نوك پيكان تبليغات آل سعود عليه سوريه نشانه گيري شود درحاليكه آل سعود در اوج جنايات ارتش صهيونيستي عليه مردم لبنان و غزه نه تنها بيانيهاي عليه اشغالگران شرور صادر نكرد كه حتي براي موفقيت اشغالگران و نابودي مقاومت در منطقه سنگ تمام گذاشت! همين تضادها و تناقضات است كه پردههاي ريا و سالوسي را كنار ميزند و چهره بدون نقاب آل سعود عليه مصالح جهان اسلام و جهان عرب را فاش ميكند. كيست كه نداند آل سعود براي توقف حركتهاي مردمي در بهار عربي، چه هزينهها كه نكرده است؟ دميدن در تنور التهابات سوريه در چنين شرايطي به هر دليلي صورت گرفته باشد، قطعاً بيانگر صداقت و حسن نيت خادمالحرمين نيست.
پادشاه عربستان اگر صداقت و حسن نيت ميداشت، با مردم مظلوم عربستان مماشات ميكرد و به اصلاحات واقعي در اين سرزمين ميپرداخت و به يكهتازيهاي شاهزادگان عياش و بيفرهنگ خاتمه ميداد. قطعاً آن زمان چندان دور نيست كه پادشاه عربستان خطاب به مردم اين كشور اعتراف كند كه صداي انقلاب آنها را شنيده است.
اين روزها مردم بحرين و يمن با شعارهاي تند، از دولتهاي آمريكا و عربستان ابراز انزجار ميكنند ولي آل سعود همچنان از ديكتاتور يمن در رياض پذيرائي ميكند. چگونه است كه حكام سعودي فرياد مظلوميت مردم سوريه را از هزاران كيلومتر فاصله ميشنوند ولي براي شنيدن صداي مردم بحرين و يمن و شرق عربستان گوش شنوا ندارند؟ ترديدي وجود ندارد كه سنت الهي سرانجام اين فريادها را به گوش آل سعود خواهد رساند هر چند تلاش ميكنند اين صداها را نشنوند.
رسالت:خدا در سياست و اجتماع
«خدا در سياست و اجتماع»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن ميخوانيد؛"خدا" براي افراد و ديدگاههاي مختلف ( باورمند به آن )، معناي واحدي ندارد. براي بعضي افراد،" خدا" مفهومي است در کنار ساير مفاهيم ولي البته مقدستر، براي بعضي ديگر، "خدا" مفهومي است که در حالت عادي در زندگيشان نقش کليدي ندارد ولي در هنگام بروز دشواريها بهعنوان پناهگاه يا کليد حل مسائل پر معناتر ميشود و بعد از عبور از بحران هم "خدا" به جايگاه عادي برگشته و فرد تمامي هنرمندي حاصل از حل مسئله را به خود اختصاص داده و نقش خدا ناديده گرفته ميشود؛ ولي براي بعضي ديگر "خدا" همه زندگي آنهاست، البته نه بر سر زبان بلکه در عمل.
"سياست" سپهر ظهور هوشمندي والبته بيشتر، مکر انسانهاست. سياستمداران عمدتاً افرادي هوشمند و از جهاتي ديگر "مکار" تصوير ميشوند که از طريق زدوبند و ابزارسازي ديگران کار خويش را پيش ميبرند و با تواضع و عدم تظاهر بيگانهاند، زيرا تظاهر و خودنمايي کليد پيشرفت در چنين سياستي است. البته در تئوري، چنين سياستي که برپايه اخلاق ماکياوليستي شکل گرفته است، به غربيان اختصاص دارد و نه ما (سياستمداران مسلمان) که قرار است مسيري ديگر را پيش بگيريم! نگاهي به رفتارهاي سياسي از جمله خودنماييها، قبيلهگريها (تقدم منافع جناحي و گروهي بر حق گرايي) برچسبزنيها و... متأسفانه نشان ميدهد که ارزشهاي فرهنگ غرب در حوزه سياست ما هم مشتريان کمي ندارد.
حال پرسش اين است،"خدا" در سياست ما کجاست؟ آيا خدا را مفهومي در کنار ساير مفاهيم سياسي ميانگاريم؟ که به گمانم اين هم نوعي از شرک است. يا خداوند را تسهيل کننده نيل به قدرت ، بهدليل اعتماد آفريني تظاهر باور به آن، مي دانيم؟ پناه ميبريم بر خدا از آنکه به خداوند نيز بسان ابزار قدرت نگاه کنيم، امّا آيا بعضي اينگونه عمل نميکنند ولو برزبان نياورند؟
قرآن، کلام خدا، بر سُنتهاي الهي تأکيد کرده است. اين سُنتها را تا چه حد جدي ميانگاريم؟ چه بسا در تحليلهاي سياسي آنگاه که از نقش خدا سخن گفته ميشود، بهگونهاي به تحليلگر مينگرند گويي به متوهمي ديوانه صفت نگريسته ميشود، يا از او ميخواهند "آسماني" (بهمعناي خيالي) سخن نگويد و از او ميخواهند "زميني"(يعني علمي!) سخن بگويد. چرا سخن از حضور نيروي الهي در همه جا منجمله سياست، برداشتي متوهمانه دانسته ميشود. چرا فکر ميکنيم سُنتهاي الهي در همه جا جاري هستند، جز در هنگام طراحي الگوهاي توسعه و پيشرفت؟ نگاهي به الگوهاي توسعه حتي بعد از انقلاب نشان ميدهد که نگاه پوزيتيويستي غربي بر تمامي الگوها غلبه داشته است و کارشناسان مذکور همه عناصر را براي تحول و پيشرفت موردتوجه قرار دادهاند، جز "خدا"؟ وقتي هم از علت پرسش شود، گفته ميشود ما خواستهايم به موضوع علمي نگاه کنيم؛ عجيب نيست؟
به عبارتي بهگونهاي رفتار ميشود گويي، خداوند فقط خداي عوامالناس است و هر چه بر علم و دانش افروده ميشود، بايد از نقش خداوند در حيات اجتماعي بشر کاست. آيا اين همان نگرش ماديگراي غربي نيست که در رنسانس به گفتمان غالب تبديل شد؟
توسعه غربيها با تمامي الگوهاي علمي و کارشناسي شده ظاهراً به آبادي نسبي دنياي آنها انجاميده، هرچند صداي شکستهشدن ستونهاي بهظاهر محکم آن به گوش ميرسد و انديشمندان ژرفنگر آنان نسبت به پوچي تمدن ايجاد شده هشدار دادهاند.
در غرب موجي براي برگشت به معنويت و خدا پديد آمده است، آن گاه در جامعهاي که بهنام خدا انقلاب کرده است.هر تحليلي که خدا و قدرت لايزال او مبناي تحولات شمرده شود، غيرعلمي و متوهمانه تلقي ميگردد. براستي ما که در حال کپيبرداري و مونتاژ مدلهاي غربي توسعه تحت نام فريبنده بوميسازي هستيم، تا چه حد در پي کشف مدل از سنتهاي الهي بودهايم؟
نگاهي به آنچه که در جامعه و سياست ما ميگذرد و دقت در هشدارهاي مکرر رهبري نشان از آن دارد که عليرغم شعارهاي بسيار، خدا در جامعه و سياست ما هنوز در متن رفتارها، برنامهها و راهبردها قرار ندارد،البته هرگاه "خدا" محور عمل بوده است، نتايج شگرفي بهدست آمده است، نمونه روشن و نماد آشکار آن دوران دفاع مقدس.
گمان دارم اگر روزي بندهاي از بندگان خدا به ما هشدار دهداي مومنان! خدا را از زبان به قلب و ارکان خود ببريد، نبايد بر او خرده بگيريم و اگر به سياستمداران ما هشدار داده شود که آنچنان غرق "عمل" شدهايد که "خدا" و "نور او" از رفتار و کردار شما دورگشته و برکت از اعمال شما رخت بربسته است، هشدار دهنده را ديوانه نپنداريم.
واقعيت آن است که قدرت پردهاي بر گوش و چشم صاحبان آن ميکشد که فقط ياد خدا آن را پاره ميسازد، حجاب غفلتي است که ذکر چاره آن است و آن هم نه ذکري که بر زبان در دام تکرار افتد بلکه ذکري که به حضور و ظهور نور خدا در همه ارکان و رفتار بشري انجامد، آنگاه مردم که ميفهمند و خوب هم ميفهمند، راه دل خويش را براي سياستمداران الهي ميگشايند و برکت خدا در همه اعمال جاري ميگردد.
اصلاحات واقعي ،تقليد مهوع کودکانه از رفتارهاي غربيان نيست بلکه اصلاحات درست فقط آن است که همه بويژه سياستمداران، عليرغم شعارها، در عمل بهسوي خدا و خداييشدن رفتارها باز گردنند. در اين صورت شاهد ظهور برکات الهي در جامعه خويش خواهيم بود.اين وعده الهي است در آن ترديد نکنيم.
قدس:رؤياي «اخواني» شدن حزب حاکم ترکيه
«رؤياي اخواني شدن حزب حاکم ترکيه»عنوان يادداشت روز روزنامهي قدس به قلم صادق مهدي شکيبايي است كه در آن ميخوانيد؛جنبش «اخوان المسلمين» در سال 1928 - چهار سال پس از سقوط خلافت اسلامي عثماني در ترکيه- تشکيل يک مرکز هماهنگي و رويارويي با غرب در مصر تأسيس شد. رهبران گذشته و کنوني جنبش معتقدند «اخوان المسلمين» در طول فعاليت طولاني خويش از دستيابي به هدف اصلي، يعني رسيدن به حاکميت ناکام مانده است. هنگام تأسيس اخوان المسلمين به عنوان يک تشکل فراگير اسلامي مطرح بود و فعاليت آنها طبق قانوني که در سال 1923 تدوين شده بود، انجام مي شد. در آن دوران اين جنبش به عنوان يک تشکل عقيدتي، تربيتي و اجتماعي مطرح بود که حق داشت در زمينه اقتصاد نيز فعاليت کند.
اخوان المسلمين در کشورهاي عربي و اسلامي از جمله مغرب، تونس، سودان، سوريه، ترکيه، فلسطين، کشورهاي حوزه قفقاز و ديگر نقاط جهان، شاخه هايي دارد که زير نظر «تشکلهاي جهاني اخوان المسلمين» اداره مي شوند. دعوت به وحدت دو جهان عربي و اسلام و استقلال رأي آنها و عدم جهت گيري آن به سوي شرق يا غرب، يکي از مهمترين هدفها و شعارهاي جماعت اخوان المسلمين بود که در آغاز دهه 40 مطرح شد.
با وجود انگيزه ها و هدفهاي والاي مؤسسان اين جماعت اسلامي، اما اخوان المسلمين طي دهه هاي گذشته به دليل سياستهاي حاکمان وقت مصري، از رسيدن به حاکميت دور ماند.
در اين بين شاخه هاي اين جماعت در خارج نيز به تبع محصور ماندن جنبش مادر، در کشورهاي متبوع با سرکوب شديد روبه رو شدند و برخي از اين شاخه ها به لحاظ ايدئولوژيک براي ادامه حيات خود از هدفهاي اصلي جنبش دور ماندند، اما وارد حيات سياسي و اجتماعي مردم شدند. احزابي چون، توحيد و اصلاح مغرب، اصلاح و تجديد سودان، توسعه و عدالت ترکيه، النهضه تونس، شاخه اخوان المسلمين سوريه، حزب التحرير ازبکستان و... از جمله شاخه هاي جماعت اخوان المسلمين بودند که طي سالهاي گذشته، موازي با حصر جنبش مادر، انزوا پيشه کردند و اين امر شايد تا سال 2002 زماني که حزب عدالت و توسعه در ترکيه حاکميت را در دست گرفت، ادامه داشت.
حزب عدالت و توسعه ترکيه با پيروزي در انتخابات سراسري، بي درنگ براي نقش آفريني در حيات سياسي، اقتصادي و اجتماعي مردم کشورش و ارائه نسخه جديدي از برنامه هاي اخواني، شروع به فعاليت کرد. اين نقش آفريني، ابتدا در قالب اصلاحات اقتصادي در درون و جهش چشمگير اقتصادي ترکيه در دوران زمامداري اين حزب آغاز شد و بعدها طي مخالفت با استفاده آمريکا از خاک اين کشور براي اشغال عراق در سال 2003 و مخالفت با جنايتهاي رژيم اشغالگر قدس، در سالهاي 2008 و 2009 عليه فلسطينيها ادامه يافت.
همه اينها نشان مي داد حزب عدالت و توسعه تلاش دارد نمونه اي بي بديل از نگاه اخواني را در استقلال رأي و حوزه هاي اقتصادي و اجتماعي به جهان اسلام ارائه دهد.
ارتباط گيري اين جنبش طي ماه هاي اخير با شاخه هاي اخوان در تونس، ليبي، مصر، مغرب، سودان، سوريه و احتمالاً در آينده با شاخه هاي اخواني در حوزه قفقاز شمالي و جنوبي، از ديد بسياري از ناظران سياسي بر پررنگ شدن نگاه اخواني حزب عدالت و توسعه ترکيه به تحولات پيراموني و جهاني دلالت دارد. شايد مواضع اخير ترکيه درباره تحولات ليبي و سوريه را بتوان از همين زاويه ارزيابي کرد.سوريه که به زعم استراتژيستهاي غربي، کليد حل مسائل خاورميانه محسوب مي شود، اين روزها مورد عتاب دولتمردان حزب اسلامي عدالت و توسعه قرار گرفته است. دليل آن نيز به واسطه انزواي شاخه اخوان المسلمين سوريه تعريف مي شود. شهر حماه، جايي که اعتراض مردم آن در دهه هفتاد قرن بيستم توسط دولت وقت سوريه سرکوب شد، هيچ گاه نتوانست به عنوان يک جريان قدرتمند در حيات سياسي سوريه نقش آفريني کند. ازاين روست که تحولات اين روزهاي سوريه که ترکها بشدت به آن انتقاد دارند با محوريت شهر حماه اتفاق مي افتد.
تقويت شاخه اخوان المسلمين در سوريه، يکي از هدفهاي اصلي دولتمردان ترکيه در همسويي اين روزهاي آنان با سياستهاي غربي عليه دمشق محسوب مي شود.
از سوي ديگر تغيير و تحولات اخير در دستگاه نظامي و امنيتي ترکيه نيز که طي آن ژنرالهاي نزديک به سياستهاي حزب عدالت و توسعه به قدرت رسيدند، به باور بسياري از تحليلگران در چارچوب راهبرد جديد حزب حاکم بر ترکيه صورت گرفته است. مقامهاي سابق نظامي ترکيه، ورود به خاک سوريه را براي امنيت ملي ترکيه بسيار خطرناک توصيف مي کردند، اما مقامهاي جديد از طرح اين مسأله در رسانه هاي جمعي ابايي ندارند.
طي ماه هاي اخير دولت ترکيه با هدف پناه دادن به آوارگان سوري و پايان دادن به اختلافهاي معارضان و دولت، طرح ايجاد منطقه حايل را در مرز خود با سوريه پيشنهاد کرد که مورد موافقت ناتو نيز قرارگرفت. پس از مخالفت دولت دمشق با اين طرح، بنا شد شهر حماه همچون شهر بنغازي ليبي، به عنوان پايگاهي براي استقرار معارضان دولت دمشق تعيين شود، اما طرحهاي پيشگيرانه دولت سوريه اين توطئه را ناکام گذاشت. پس از آن «جبل لبنان» با حضور سلفي ها، کمک سعوديها، 14 مارسي ها و تأييد ترکيه قرار است نقش پايگاه غرب عليه دمشق را ايفا کند. اگرچنين باشد، اين تصميم نه تنها کمکي به طرح اخواني حزب عدالت و توسعه و بازگشت ترکيه به دوران اوج خلافت اسلامي عثماني نخواهد کرد، بلکه تداعي کننده تجربه تلخ تاريخي براي ترکها خواهد بود.
جبل لبنان در سال 1861 ميلادي در اثر فشار قدرتهاي اروپايي بر امپراتوري عثماني، به خود مختاري دست يافت. اين راه حل براي پايان دادن به جنگ ميان ماروني ها و دروزي ها به توصيه اروپاييان تهيه شده بود. اين امر دخالت اروپاييان، از جمله فرانسويها را در پي داشت که با شش هزار نظامي در حمايت از ماروني ها به جبل لبنان حمله کردند و به کشتار مردم اين منطقه دست زدند.
ايران:راه درست
«راه درست»عنوان سرمقالهي روزنامهي ايران به قلم غلامحسين اسلاميفرد است كه در آن ميخوانيد؛1- پس از ماهها كار شبانهروزي و طاقتفرسا بالاخره ويژهنامه «خاتون» ضميمه روزنامه شد تا اهالي ايران زمين طعم يك اثر فاخر و متفاوت در حوزه انديشه را بچشند. نظري كه با تراز جهاني و با دنبال كردن راهبرد «جذب حداكثري» تبيين و تأليف شد. دهها مقاله، گزارش، مصاحبه و... با اساتيد برجسته حوزه و دانشگاه تنها گوشهاي از نمود بيروني تلاش بيوقفه فرزندان انقلابي ايران بود كه مشاهده فرموديد. تبلور گفتههاي حضرت آقا در اثر ما اين شد كه ديديد. جهت يادآوري بد نيست كلام مولا را باز هم مروري كوتاه بكنيم: «حالا بعضيها- مطبوعاتي و غيرمطبوعاتي- تا اسم بينالمللي ميآيد، لبخند تمسخر ميزنند؛ اينها نميفهمند؛ درك نميكنند افق ديد وسيع يعني چه.
تا شما نظر به قله نداشته باشيد امكان ندارد تا دامنه هم بتوانيد حركت كنيد، چه برسد به اين كه اميدِ به قله رسيدن باشد؛ همت بلند. در روايات ما به مؤمن هم توصيه شده است كه همتْ بلند داشته باشد. بزرگان به سالك هم ميگويند: همتت عالي باشد. اين قدمهاي اول و فتوحات ابتداي كار، كسي را دلخوش نكند؛ همتهاي بلند بايد داشت. نگاه هم بايستي انساني باشد. انسان يعني آنچه كه در همه جهان گسترده است؛ «إمّا اخ لك في الدّين او نظير لك في الخلق»؛ يا با شما دينش يكي است يا اگر دينش هم يكي نيست، در خلقت و آفرينش مثل شماست؛ انسانيت. نگاه بايستي متوجه يك چنين گستره وسيعي باشد.» (1)
2- هنوز چند ساعت از انتشار روزنامه و ويژهنامه خاتون نگذشته بود كه يك سايت خبري با تحريف يكي از مصاحبههاي منتشر شده در ويژهنامه، موج حملات جديد عليه را كليد زد. زمان زيادي لازم نبود تا سيستم پيامكي وابسته به يكي از سايت هاي ديگر هزاران پيامك را زنگ بيدارباش مخاطبانش كند. هر چه از ساعات اوليه انتشار ميگذشت، حجم و شدت حملات سنگين و بيمنطقتر ميشد. اهالي مبهوت اين همه خوشاخلاقي برادران و خواهران روزهدار خويش بودند! طاعات و عباداتشان قبول درگاه حق! با اين تبليغات سبب شدند خاتون در كمتر از چند ساعت ناياب شود.
3- كاش سخنان خطبههاي عيد فطر سال 88 آقا را به ياد ميآورديم وقتي از فضاي رسانهاي كشور از باب پرداختن به جريان «فتنه» و نه «اختلاف سليقه» اينچنين گله كردند «من هيچ موافق نيستم با اين كه فضاي جامعه را فضاي سوءظن و فضاي بدگماني قرار بدهيم. اين عادات را از خودمان بايد دور كنيم. اين كه متأسفانه باب شده كه روزنامه و رسانه و دستگاههاي گوناگون ارتباطي - كه امروز روزبهروز هم بيشتر و گستردهتر و پيچيدهتر ميشود - روشي را در پيش گرفتهاند براي متهم كردن يكديگر، اين چيز خوبي نيست؛ دل ما را تاريك ميكند، فضاي زندگي ما را ظلماني ميكند. هيچ منافات ندارد كه گنهكار تاوان گناه خودش را ببيند، اما فضا، فضاي اشاعهگناه نباشد؛ تهمت زدن، ديگران را متهم كردن به شايعات، به خيالات. فضا را نبايد از تهمت و از گمان سوء پر كرد...»
ايشان در ادامه مي
فرمايند «... مجازات مجرم كه از طرق قانوني جرم او ثابت شده است، غير از
اين است كه به گمان، به خيال، به تهمت، يكي را متهم كنيم، بدنام كنيم، توي
جامعه دهن به دهن بگردانيم. اين كه نميشود. اين فضا، فضاي درستي نيست. يا
ديگران - خارجيها، بيگانهها، تلويزيونهاي
مغرض - عليه كسي يا كساني حرفي بزنند، ادعا كنند كه اينها فلان جا خيانت
كردند، فلان جا خطا كردند؛ ما هم عين همان را پخش كنيم. اين، ظلم است؛ اين،
مورد قبول نيست...»، «...نبايد گفت اينها شفافيت است. اين، شفافيت نيست؛
اين، كدر كردن فضاست.»(2)
البته توقع به ياد آوردن خطبههاي دو سال پيش
در حالي كه بيانات صريح و قاطع يك ماه پيش ايشان را برخي ناديده ميگيرند
توقع نابجايي است.
4- فرهنگ مانند هواي تنفس براي يك كشور است. شاكله و برونداد فرهنگ يك كشور چيزي جز اخلاق اجتماعي جاري و ساري بين مردم آن اجتماع نيست، اجتماعي كه در دهكده جهاني آن گونه به نمايش در ميآيد كه رسانههايش آن را نشان ميدهند. حالا با اين اوصاف جهان در مورد ما چگونه قضاوت خواهد كرد؟! تحريف آشكار تيترهاي درشت ويژهنامه از آن كارها بود كه تعجب انسان را بر مي انگيزد! وقتي فلان شخصيت شاخص و خاص دهها جمله بر ضد خاتون اعلامنظر ميكند و آنگاه كه چند ساعت بعد با او تماس ميگيريم، ميگويد «هنوز خاتون را نديده و نخواندهام» ما بايد چه كنيم؟!
ميشود ليست بلند اين افراد، ساعت اظهارنظر و ساعت و صوت پياده شده تماسمان با آنها را منتشر كنيم تا معلوم شود «بي تقوايي» چقدر راحت آدم را به كام آتش ميبرد؟ بارها گفتهايم و باز به تبع مولايمان تكرار ميكنيم «ظلم و بي انصافي نكنيد»، اثر وضعي اين ظلم كردنها بر همه اجتماع تأثير ميگذارد.
5- اما سخن آخر يادآوري بيانات حضرت امامخميني(رض) خطاب به بزرگان و روحانيون والامقام است. امام راحلمان آنجا كه پس از نوشيدن جام زهر قطعنامه 598 به شما عزيزان توصيه كرد «علما و روحانیون انشاءالله به همه ابعاد و جوانب مسئولیت خودآشنا هستند ولی از باب تذكر و تأكید عرض میكنم امروز كه بسیاری از جوانان و اندیشمندان در فضای آزاد كشور اسلامیمان احساس میكنند كه میتوانند اندیشههای خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامی بیان دارند، با روی گشاده و آغوش باز حرفهای آنان را بشنوند و اگر بیراهه میروند، با بیانی آكنده از محبت و دوستی راه راست اسلامی را نشان آنها دهید و باید به این نكته توجه كنید كه نمیشود عواطف و احساسات معنوی و عرفانی آنان را نادیده گرفت و فوراً انگ التقاط و انحراف بر نوشتههاشان زد و همه را یكباره به وادی تردید و شك انداخت.
اینها
كه امروز این گونه مسائل را عنوان میكنند، مسلماً دلشان برای اسلام و
هدایت مسلمانان میتپد، والا داعی ندارند كه خود را با طرح این مسائل به
دردسر بیندازند. اینها معتقدند كه مواضع اسلام در موارد گوناگون همان
گونهای است كه خود فكر میكنند. به جای پرخاش و كنار زدن آنها، با پدری و
الفت با آنان برخورد كنید. اگر قبول هم نكردند، مأیوس نشوید. در غیراین
صورت خدایناكرده به دام لیبرالها و ملیگراها و یا چپ و منافقین میافتند
و گناه این كمتر از التقاط نیست.»(3)
1- بيانات در ديدار اعضاي بسيجي هيأت علمي دانشگاهها (2/4/89)
2- خطابه عيد سعيد فطر سال 88
3- پيام امام راحل پس از صدور قطعنامه 598 / پنجم ذیحجه 408 / 29/4/67
سياست روز:چرا کميته صيانت از آراء؟
«چرا کميته صيانت از آراء؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم حسن اختري است كه در آن ميخوانيد؛الف) سخنگوي شوراي نگهبان در يک مصاحبه (۱) گفت: البته منتقد قانون فعلي انتخابات هستم و معتقدم اين قانون بايد در آينده اصلاح شود و از مجلس و دولت ميخواهم نسبت به اصلاح قانون انتخابات در يک مجموعه جامع اقدام کنند.
وي ادامه داد: به طور طبيعي تدوين يک قانون جامع براي انتخابات پيچيدگيها و سختيهاي خاص خودش را دارد، دولت و مجلس هم در اين باره ذينفع هستند. بنابراين، اين ملاحظات نقش دارد تا آنجا که مربوط به ما بوده اعلام آمادگي کرديم، من فکر ميکنم بخشي از اين مباحث حول مسائل سياسي است که مانع اصلاح قانون انتخابات از سوي دولت و مجلس شده است. البته ممکن است مسائل و ملاحظات ديگري وجود داشته باشد.
ب) يکي از ليدرهاي جناح اکثريت مجلس هشتم که در برابر انتقادات سکوت کرده و يا با لبخند پاسخ ميدهد. چندي قبل پيشنهاد تشکيل کميته صيانت از آراي مردم را داده بود که با مخالفتهايي نيز همراه شد. البته پيشنهاد تشکيل چنين کميتهاي در دورههاي گذشته نيز مسبوق به سابقه است آنچه که تعجب حتي دوستان او را برانگيخت اين بود که معمولا چنين پيشنهاداتي از طرف جناح اقليت که قدرتي در دست ندارند داده ميشود نه از طرف اکثريتي که هم مجلس و هم دولت را توامان در اختيار دارند.
ج) طبق قانون انتخابات فعلي رياست ستاد انتخابات کشور برعهده معاون سياسي وزارت کشور ميباشد. که از طرف وزير کشور بکار گمارده ميشود و به تبع آن فرمانداران و بخشداران حوزههاي انتخابيه نيز رياست هياتهاي اجرايي انتخابات را برعهده ميگيرند.
گرچه هياتهاي اجرايي از بين معتمدين سي نفره مردم البته گرايش سياسي اکثريت معتمدين بستگي به گرايش جناح حاکم دارد ـ انتخاب ميشوند وليکن از آنجايي که رياست هيات اجرايي با فرماندار و يا بخشداري است که از طرف دولت گمارده شده است. لذا هيچ سازکاري براي تصميمي به غير از آنچه که رياست هيات اجرايي اراده کرده و يا به آن رسيده باشد وجود ندارد واگر در مواردي به ندرت و نيز رئيس هيات خواسته باشد از مطالبات به حق اعضاي هيات اجرايي تمکين نمايد. که با نظر جريان حاکم مغايرت داشته باشد از طرف مقامات مافوق توبيخ و يا حتي از پست خود برکنار خواهد شد.
اگر به پرونده دورههاي گذشته انتخابات در کشور مراجعه شود در حاکميت جناحهاي مختلف شاهد مثال به حد کافي وجود دارد. اين واقعيتي است انکارناپذير و اشکال اساسي است که به ساختار قانون انتخابات فعلي برميگردد.
د) اگر پذيرفته شود که قانون فعلي انتخابات کشور داراي اشکالات اساسي و ساختاري ميباشد آنچنان که سخنگوي داوران و ناظران انتخابات نيز منتقد آن بوده و از دولت و مجلس ميخواهد که نسبت به اصلاح قانون انتخابات در يک مجموعه جامع اقدام کنند.
يقينا انتظار تهيه چنين لايحهاي از طرف دولت و واگذاري اختيارات خود به مجموعه جامعتري از نظام منطقي و واقعي به نظر نميآيد. بنابراين اين مهم ميبايد در قالب طرحي از طرف نمايندگان مجلس شوراي اسلامي تحقق يابد. وظيفهاي که متاسفانه در ادوار گذشته از جمله مجلس هفتم و هشتم مورد غفلت و کوتاهي واقع شده است.
مجلسيان در يک دور تسلسل براي برآورده کردن مطالبات و خواستههاي حوزه انتخابيه خود که تضميني براي انتخاب مجدد آنها نيز باشد ناگزير به تمکين از دولتيان هستند لذا به جاي ارائه طرحي جامع اگر پيشنهاد تشکيل کميته صيانت از آرا داده ميشود پر بيراهه نبوده و تعجببرانگيز نميتواند باشد.
هـ) تدوين قانون جامع انتخابات کشور نه تنها يک ضرورت بلکه نوعي اعتمادسازي در افکار عمومي نيز خواهد بود. اين اصلاحات ميبايد در چارچوب قانون اساسي و با استفاده از ظرفيتهاي ميثاق ملي باشد. طرفي بنام «سماک» در اوايل مجلس هفتم و دولت نهم ارائه شد و به صورت يادداشتهايي در روزنامه سياست روز چاپ و در اواخر سال ۱۳۸۸ در قالب گزارش چهارم انجمن روزنامهنگاران مسلمان منتشر گرديد و براي دولتمردان و مجلسيان ارسال شد. که چون صدا ضعيف بود و هوو جنجالآفريني ايل و تباري از جناحهاي سياسي را در پي نداشت لذا گوش شنوايي نيز پيدا نشد. در آن طرح آمده بود که ميتوان سازمان ملي انتخابات کشور را متشکل از نمايندگاني از سه قوه مقننه، مجريه و قضائيه و دو نماينده از طرف مقام معظم رهبري به عنوان سازماني مستقل تشکيل و جايگزين ستاد انتخابات کشور نمود و کليه مسئوليتها، تعهدات و اعتبارات وزارت کشور در خصوص انتخابات را به آن سازمان منتقل کرد .
هنوز
هم بر اين باورم اگر اراده جدي براي حل اساسي ايرادات قانون انتخابات کشور
وجود داشته باشد در همين زمان باقيمانده تا انتخابات مجلس نهم نيز ميتوان
با طرحي دو فوريتي از طرف نمايندگان متعهد مجلس که منافع ملي را به
خواستههاي شخصي، قومي و حزبي ترجيح ميدهند در صحن علني مجلس مطرح و يکبار
براي هميشه به کشمکشهاي اجرا و نظارت پايان داد.
حمايت:انتخابات مجلس شورای اسلامی و روند جاری
«انتخابات مجلس شورای اسلامی و روند جاری»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛طی روزهای اخیر تحرکات و یا اظهار نظرهای مربوط به انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی در کشور روند تصاعدی بیشتری پیدا کرد. در همین روزهای اخیر بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در دیدار دانشجویان اعلام داشتند که هنوز وقت پرداختن به مباحث انتخاباتی نرسیده است.
رئیس مجلس شورای اسلامی نیز در همین هفته اعلام کردکه نباید به خاطر روندهای قبل از انتخابات امور مردم و کار نهادها و سازمانها برزمین بماند. با این حال خبرها تحرک جدی احزاب و گروههای سیاسی برای تعیین لیستهای نامزدهای خود، لابی با مراکز تأثیر گذار در هر منطقه، مذاکره با مراکز دینی برای اخذ تأییدیه های مورد نیاز و فعالیت های متنوع دیگر را حکایت مینماید.
در همین راستا برخی از فعالین سیاسی در خصوص برخی فعالین دیگر نظرات انتقادی را مطرح میکنند و گروهی نیز درصدد ایجاد همگرایی بین شاخه های مختلف فکری خود هستند و خلاصه در این ماه مبارک رمضان سفرههای افطاری متعددی را میتوان یافت که با برنامه ریزی سیاسی برای انتخابات آتی مجلس نیز توأم شده اند. نظر به اهمیت مقوله انتخابات و در ادامه مباحث چند مورد قبلی که ستون به سوی عدالت در زمینه انتخابات از اول سال تقدیم مخاطبان ارجمند نموده است و در راستای برحذر داشتن از برخی روشها و منشهای مغایر با عدالت خواهی در کشور، امروز نیز چند نکته دیگر تقدیم حضور میشود با این امید که مفید واقع شود.
از جمله عناصر مهم در بسترسازی انتخابات شایسته در هر کشور رسانه ها و فعالین سیاسی اجتماعی هستند که در عرصه عمومی اظهار نظرهای آنان نمود مییابد.اگر در کشوری احزاب واقعی و دارای پشتوانه وسیع مردمی و کادرسازی مستمر نیز وجود داشته باشد، طبیعتاً نقش مهمی در بسترسازی های قبل از زمان انتخابات بر عهده دارند.
در کشور ما ظاهراً رسانه ها بار بسیاری از احزاب را نیز بر دوش می کشند و فعالان سیاسی اجتماعی منتسب به گرایش های مختلف فکری نیز دایماً در تلاشند تا اگر فعالیت سازمان یافته حزبی انجام ندادهاند و اگر کادر سازی مناسب و نظارت تخصصی و فنی بر اعضای خود نداشته اند، لااقل در دوره انتخابات و ماههای قبل از آن در عرصه رسانه ها حضور یابند و با ابزار رسانه دیدگاه های خود را به سمع و نظر عموم برسانند و از این طریق همفکران را به خود جذب کنند.
حال با توجه به نقش مهمی که رسانه ها بر دوش دارند از حیث حقوقی اهتمام به چند نکته ضروری است: اول اینکه مقامات رسمی و نهادهای نظارتی لازم است تحلیل جامعی از نقش رسانه ها داشته باشند و حداکثر تدابیر را بکار گیرند که رسانه ها در عین رعایت آزادی قانونی خود نگران نباشند که اگر مطلبی به نقل از فعالین سیاسی اجتماعی ذکر شود که به مذاق فلان نهاد یا سازمان یا فلان مسئول خوش نیاید ممکن است با برخورد روبرو شوند. رسانه ها اگر در فضای نگرانی و اضطراب و اتهام افکنی در مقوله انتخابات ورود کنند قطعاً افراط و تفریط در کارهای آنان دیده خواهد شد و چنین رسانه هایی نمیتوانند بسترساز خوبی برای فضای عمومی جامعه به سمت عقلانیت واعتدال واخلاق ورزی باشند.
دوم اینکه فعالین سیاسی اجتماعی در اظهارنظرها وفعالیتهای خود عنایت داشته باشند که ایجاد التهاب و تنش و سوءتفاهم در جامعه بسیار زیانبار است و میتواند اجرای بسیاری از قواعد حقوقی را مخدوش سازد فلذا در عین بهره مندی از آزادی بیان و تکثر دیدگاه ها ، از رویکردهای مچ گیرانه ویا ادبیات توام با توهین وناسزاگوئی یا ایجاد سوء تفاهم نسبت به رقبای خود به شدت پرهیز کنند و بدانند که هر چه همگرایی و همدلی با حفظ مواضع و دیدگاههای مختلف در جامعه بسط یابد در نهایت به نفع همه گروههای سیاسی و کلیت کشور خواهد بود.
سوم اینکه فعالین سیاسی که در قدرتند یعنی مسندی و پستی را در نظام بر عهده دارند چه در مرکز و چه در استانها، بیش از دیگران باید در رفتار و منش و تصمیمات خود دقت کنند. اگر استانداری، فرمانداری یا مسوول دیگری در قوه قضاییه یا نهادهای نظامی، انتظامی و .. حرفی بزند یا اقدامی کند که حاکی از مداخله در روندهای سالم انتخابات باشد و یا حاکی از سوءاستفاده از اختیارات یا اموال عمومی باشد، قطعا خلاف است و به کلیت نظام لطمه میزند. از همین رو نهادهای نظارتی وظیفه جدی برای جلوگیری از تخلفات این طیف از فعالین سیاسی اجتماعی بر عهده دارند.
جهت دهی افکار عمومی به سمت عقلانیت و محاسبه گری و دقت و تامل در تعیین سرنوشت خود و پرهیز از رویکردهای احساسی و هیجانی و زودگذر یکی از الزاماتی است که از ماههای قبل از انتخابات باید به آن اهتمام ورزید. برای حصول این مهم، نقش رسانه ها باز برجسته می باشند. در جهت ایفای این مهم رسانه ها میتوانند جامعه را نسبت به ابعاد حقوقی انتخابات از هم اینک آشنا کنند.
فلسفه انتخابات در ادبیات حقوقی، انتخابات از منظر اندیشه اسلامی وتطبیق با دیگر مکاتب فکری ، شرایط انتخابات آزاد و منصفانه در معیارهای حقوقی، شرایط کاندیداها و نامزدها در نظام های حقوقی مختلف ، شرایط رای دهندگان در نظام های حقوقی مختلف، نظارت بر انتخابات در نظام های حقوقی متنوع، موضوعات مهم مرتبط با انتخابات از قبیل تبلیغات انتخاباتی از منظر قواعد حقوقی ،چالشهای فراروی انتخابات در ابعاد مختلف و موضوعات دیگر مشابه هر یک بحث های حقوقی جدی دارند که رسانه ها از ماهها قبل از انتخابات میتوانند به آن بپردازند و آگاهی های عمومی را ارتقا بخشند تا همه متفکرانه به سمت انتخابات حرکت کنند.
ایکاش احزاب منسجم و سازمان یافته ای نیز می داشتیم که همین آموزشهای دقیق حقوقی را برای اعضای خود از ماهها قبل اجرا میکردند تا اینطور نباشد که چند هفته مانده به انتخابات شاهد انواع عدم رعایت موازین حقوقی از سوی بازیگران مختلف این عرصه خصوصا خود فعالین سیاسی وگروههای مرتبط باشیم.
سخن آخر:
ایجاد
هیجانات کاذب و متوقف کردن امور کشور به بگومگوهای رایج بین برخی فعالین
سیاسی اجتماعی و یا سهم خواهی های قبیله گرایانه و غیر منطبق با اصول و
معیارهای اسلامی و قانونی فرایندهای منفی هستند که هیچ خدمتی به انتخابات
سالم و پرنشاط نمیکنند.
بر همین اساس انتظار میرود که همه عوامل موثر در عرصه اجتماعی به خصوص رسانه ها و فعالین سیاسی اجتماعی مراقب این لغزشگاه باشند و بنحوی حرکت کنند که جامعه روز به روز آگاه تر، معتدلتر و سنجیده تر به ماههای نزدیک انتخابات و اجرای آن وارد شود. ترویج منشور اخلاقی انتخابات که خوشبختانه در پی مطالعه عمیق علمی در کشور چند سال پیش تدوین شد یکی از اقدامات فرهنگی مناسبی است که میتواند بسترهای لازم را برای اجرای قواعی حقوقی و پیشبرد عدالت ایفا کند.
آنان که در پی نامزد شدن هستند نیز از هم اینک دقیق درد ها و مشکلات جامعه را با مشورتهای علمی لازم مورد مطالعه قرار دهند تا مبتنی بر آگاهی و بار علمی لازم و راهکارهای منطقی و برنامه های شفاف و واقعی در این عرصه وارد شوند . از تجربیات تلخ وقایع دو سال گذشته باید استفاده درست کرد وتلاش نمود که جامعه بدور از بسترهای هیجانی که در مقطع انتخابات به یکباره شکل می گیرد از حق تعیین سرنوشت خود بهره مند شود.
هم چنین از یاد نباید برد که تحولات منطقه ای در حال جریان تمرکز جهانی بیشتری به کشورمان بخشیده است وبر همین اساس هر چه فرایندهای مردم سالاری سنجیده تر شفاف تر وبا مشارکت وسیع تر مردم به پیش رود ضمن دفع بسیاری از تهدیدها موجب تقویت مشروعیت نظام و الگوبرداری از مدل اسلامی ایران از سوی سایر ملتها می شود. به امید اینکه هر یک از ما به وظیفه خود درست عمل کنیم.
آفرينش:عراق و حضور آمريکايي ها
«عراق و حضور آمريکايي ها»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛اکنون حدود 47هزار نظامي آمريكايي در عراق حضور دارند حضوري که بر مبناي توافقنامه امنيتي پيشين قرار شد تا پايان سال 2011 ميلادي پايان يابد اما اکنون و در يک سال گذشته فشارها براي تمديد توافقنامه امنيتي با عراق ادامه دارد و واشنگتن سوداي حضوري بيشتر در اين کشور را در سر دارد. در اين بين ماه هاست مذاكراتي در خصوص تمديد حضور نظاميان آمريكايي در عراق با دولت بغداد انجام شد و همچنين مذاکرات گوناگوني بين جناح هاي شيعه کرد وسني اين کشور صورت گرفته است .
در اين ميان به نظر مي رسد واشنگتن درصد است تا با توجه به رخدادهاي اخير منطقه در فكر تداوم حضور خود در عراق باشد چه اينکه با توجه به تحولات بحرين و احتمال سرايت بحران به کشور هاي عربي حوزه خليج فارس ، عراق مي تواند پايگاه مناسب براي جايگزيني نيرو ها باشد . گذشته از اين نيز واشنگتن در صدد است تا با تداوم حضور خود در عراق و همچنين حضور در مناطق مرزي با کشور هايي همچون ايران از اهرم هاي فشار خود در منطقه در راستاي منافع خود بهره برداري کند . در اين بين اين تداوم حضور اکنون ماههاست که موضوعي اصلي در محافل سياسي عراق شده است.در بعد منطقه اي جدا از مخالفت هاي صرح و آشکار ايران ساير کشورهاي همسايه عراق از جمله ترکيه و حتي سوريه، اردن و کشورهاي عربي حوزه خليج فارس با تمديد موافقتنامه امنيت مخالفت زيادي ندارند. در بعد داخلي از سويي اکنون نگاه هاي متفاوتي به حضور امريکايي ها در عراق وجود دارد.
در اين بين کردها بيشتر موافق تداوم حضور امريکايي ها در کشور هستند چه اينکه آنان از حضور نيرو هاي امريکايي در عراق بهره برده و روابط تنگاتنگي هم با امريکايي ها دارند و بر اين نظرند که تازماني که امريکايي ها در اين کشور هستند مي توانند امتيارات بيشتري از دولت براي برقراري خودمختاري کامل ، گرفتن بودجه بيشتر و آزادي عمل بيشتر طلب کنند. از سويي ديگر در جناح هاي لائيک و شيعي عراقي نيز شکاف هايي بر سر اين موضوع بروز کرده است .در اين حال دولت نوري المالکي اکنون بر سر دوراهي اي سخت قرار گرفته است .يعني از سويي فشارهاي داخلي طرفداران حضور امريکا در عراق و همچنين واشنگتن را براي تمديد موافقنامه امنيتي با عراق احساس مي کند و از سويي نيز مخالفتهاي احزاب شيعي مجلس اعلا و جريان مقتدي صدر و همچنين بخش زيادي از بدنه دولت را فراروي خود دارد .
در اين راستا بايد گفت نوري المالکي در شرايطي قرار گرفته است که از طرفي در انديشه برآورده کردن خواسته هاي داخلي و خارجي مخالفان تمديد موافقنامه امنيتي با کشور ش است و از سويي نيز از ان مي هراسد تا در صورت کناره گيري از تمديد موافقنامه با امريکايي ها فرايند ثبات و امنيت در عراق توسط اهرم ها و حاميان حضور امريکا در عراق آسيبي جدي ببيند. در اين حال اکنون به نظر مي رسد هر چند ممکن است در آينده شاهد تمديد توافقنامه امنيتي از سوي دولت عراق با امريکا باشيم اما بايد گفت که به نظر مي رسد دولت عراق با توجه به حساسيتهاي داخلي و خارجي شرايط بسياري را براي تمديد حضور امريکايي ها مد نظر قرار خواهد داد تا با محدود کردن دوره زماني حضور امريکايي ها و استفاده از آن در جهت امنيت در عراق بيشترين منافع و کمترين آسيب ها را از قبل تمديد حضور امريکايي ها در عراق ببرد.
مردم سالاري:ولا دت کريم اهل بيت
«ولا دت کريم اهل بيت»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم سيدرضا اکرمي است كه در آن ميخوانيد؛1- نيمه رمضان المبارک، امتياز ويژه دارد و آن ولا دت «سبط اکبر، سيد جوانان بهشت» امام حسن مجتبي(ع) است که در سال سوم هجري در مدينه از پدري به نام «علي» و مادري به نام «فاطمه» ديده به جهان گشود و حدود 47 سال زندگي کرد و در نهايت با دسيسه معاويه و توسط جعده همسر وي مسموم و در جنه البقيع مدفون شد. در برش تاريخي انقلا ب اسلا مي، معمار انقلا ب حضرت امام خميني (ره) نيز درهمين نيمه ماه رمضان ازدواج و زندگي جديد پربرکت خود را آغاز کرد.
2- ولا دت حضرت در خاندان طهارت «في بيوت اذن الله ان ترفع ويذکر فيها اسمه، يسبح له فيها بالغدووالا صال، نور آيه 35» نقطه عطفي شد و زندگي آنان را شاداب تر نمود، چون همه وجود مولود «حسن» بود و هرچه جلو ميآمد برجستگي و برازندگي حضرت نمودارتر مي شد، تا آنجا که «کريم اهل بيت» شد و ملجا همه درماندگان و گرسنگان و محرومان. تا آنجا که نوشته اند اموال خود را تقسيم مي کرد و معمار اصلا ح و مسالمت امت اسلا مي شد; آن گونه که پيامبر اعظم موسس اسلا م ناب محمدي شد و امام علي معمار عدالت علوي و امام حسين معمار آزادي و آزادگي.
3- حضرت مجتبي (ع) در زندگي خود، ناگفته ها بسيار دارد، از جمله پيام رسان سخنان رسول خدا به مادر در سنين کودکي بود، که در مسجد النبي حضور مي يافت و گفته هاي حضرت را براي مادر خود بازگو مي کرد. در محاصره خانه عثمان توسط انقلا بيون پيام رسان پدر بود و مي خواست «خليفه کشي» باب نشود و البته خليفه گوش نکرد و مفسدان را از اطراف خود دور ننمود تا آن خاطره رخ داد و سپس علي مظلوم، متهم به دخالت در قتل عثمان شد و جريان جمل را به وجود آوردند و حضرت را بدهکار معرفي کردند، در جمل فاتح حادثه شد و با پي کردن شتر همسر پيامبر، غائله را ختم نمود. در صفين شجاعت و شهامت بي نظير وي و برادرش حسين بن علي، زبانزد است و پدر توصيه مي کرد اين دو برادر را نگهداريد و مراقبت کنيد، مبادا از دست بروند.
در داستان صلح با معاويه، به قدري عالمانه و عاقلا نه و مدبرانه عمل کرد که رسول خدا از ديرباز فرموده بود«ان ابني هذا سيد و لعل الله ان يصلح به بين و فئتين عظيمتين من المسلمين» فرزندم «حسن» سيد و آقا و بزرگ است و اميد است در آينده توسط وي بين دو گروه بزرگ مسلمان اصلا ح و آشتي به وجود آيد. بي شک رسول خدا، سال 40 هجري را مي ديد و از تقابل امام و معاويه آگاه بود و مي دانست حضرتش بر سر دو راهي جهاد و شهادت يا صلح و مسالمت قرار مي گيرد، همراهان وي، حضرتش را تنها مي گذارند و شعار «البقيه، البقيه» در مقابل «الجهاد، الجهاد» مي دهند و جهاد با فردي چون «معاويه» که در دشمني با اسلا م و پيامبر اسلا م و مسلمانان و مکر و نيرنگ در دوران استانداري دودمان ابوسفيان و تقابل با امام علي در جنگ صفين و حکميت عمرو عاص و ابوموسي اشعري، فردي شناخته شده بود را نپذيرفتند و به طور رسمي و علني در مدائن قصد کشتن امام را داشتند.
امام با درايت، صلح پيشنهادي معاويه را با شرائط محکم و مستحکم پذيرفت و معاويه را در سوژه سازي و بهانه جوئي و تعرض به خاندان علوي و شيعيان امام علي(ع) ناکام گذاشت و خدا مي داند که اگر مصالحه نبود از معاويه، چه صدمات و تصادمات سنگيني بوجود مي آمد.
اهل بيت از بين مي رفتند، خاندان علوي و هاشمي تارومار مي شدند، شيعيان حضرت يکي پس از ديگري به شهادت مي رسيدند و در نتيجه اسلا م و قرآن از بين مي رفتند.
معاويه
و دودمان اموي، کلمه اي از اسلا م را قبول نداشتند و سلطنت و قدرت و ثروت
را طالب و خواهان بودند. تاريخ اعترافات ابوسفيان و مذاکرات مغيره بن شعبه
بامعاويه و حرف دل معاويه که محمد بايد دفن شود و اظهارات يزيد را ثبت کرده
که همه آنها با صداي رسا اعلا م مي دارند تقابل بني اميه و بني هاشم از
جمله معاويه و امام مجتبي، تقابل اسلا م و کفر، نبوت و سلطنت، امامت و قدرت
بود و جمع اين دو هرگز نشايد.
4- اينک در سالروز ولا دت حضرت، فرصتي
است که حضرت را بشناسيم و به درستي و شايستگي حضرتش را به ديگران بشناسانيم
و در حد امکان از آنان تبعيت و پيروي کرده و آنان را الگو قرار دهيم.
5- از حضرت در زمينه «مسجد محوري» حديث دل پذيري وجود دارد که در همه زمانها و به ويژه عصر تهاجم فرهنگي، قابل توجه است. امام مي فرمايد:من ادام الا ختلا ف الي المسجد، اصاب احدي ثمان: آيه محکمه و اخا مستفادا و علما مستطرفا و رحمه منتظره و کلمه ثدله علي الهدي او ترده عن ردي و ترک الذنوب حيا» او خشيه، بحارالا نوار 78 ص 108»هرکس آمد و رفت به مسجد را تداوم بخشد به يکي از هشت دستاورد مي رسد: آيت محکم، برادر سود رسان، دانش نو، رحمت مورد انتظار، سخني که وي را هدايت کند يا وي را از پستي بازدارد، ترک گناهان به دليل شرم يا ترس از خداوند، مسجد را محور فکر و فرهنگ وفقه و اخلا ق قرار دادن و با خدا محوران در مسجد انيس و همدل شدن و امام مسجد را مرشد و دليل قرار دادن و مسجد را سنگر دانستن، برکات بسيار دارد.
تهران امروز:«حجاب» همچنان دغدغه است
«حجاب همچنان دغدغه است»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهران امروز به قلم مجيد رفيعي است كه در آن ميخوانيد؛مسئله پوشش زنان از زمانهاي دور، در جامعه ايراني محل بحث و نظر بوده است. آنچه از منابع و شواهد تاريخي برميآيد اين است كه ايرانيان حتي پيش از پذيرش اسلام، نسبت به پوشش نگاه ويژهاي داشتهاند. شايد يكي از دلايل پذيرش اسلام توسط ايرانيان همين نگاه مشتركي بود كه بين مسلمانان و ايرانيان وجود داشت. حتي مطالعه تاريخ معاصر كشور ما نيز حكايت از اهميت پوشش و حجاب نزد مردم دارد. آنجا كه قانون كشف حجاب پهلوي اول به اجرا درآمد و با واكنش و مقاومت متدينين جامعه مواجه شد، شاهدي بر اين ادعاست.
اينها همه درست در مقابل فرهنگ يوناني آن روزگار يا فرهنگ غرب در عصر حاضر است كه نشان دادن بدن عريان را به نوعي نشاني بر حسن و افتخار خود ميدانستهاند. مسئلهاي كه امروزه نيز در غرب به عنوان فرهنگ برهنگي رواج دارد.
اما مسئله حجاب در جامعه ايراني - اسلامي همچنان موضوعي است كه داراي درجه بالايي از حساسيت و توجه عرصه عمومي كشور قرار دارد. به نظر ميرسد متاسفانه آنچه تاكنون در كشور در حوزه عفاف و حجاب شاهد آن بودهايم عموما تصميمات مقطعي بوده تا اقداماتي ريشهاي. در اين خصوص همين نكته قابل توجه است كه گرم شدن هوا هر ساله فصل تازهاي بوده است از جلب شدن توجهات رسانهاي و مديريتي به اين مقوله! طبق عادت ايرانيمان نيز هميشه تقصير را بر گردن ديگري انداختهايم. متاسفانه در اين بين هميشه اقدامات نيروي انتظامي در چشم بوده و البته مورد نقد و نظر قرار گرفته است؛ چه در صحبتهاي كوچه بازاري مردم و چه در بين صاحبان تريبون و رسانه و كارشناسان.
شايد اگر آنجا كه سالها پيش رهبر معظم انقلاب بحث شبيخون فرهنگي را مطرح و مورد توجه مسئولان و نهادهاي مربوطه قرار دادند، اقدامات بايستهاي صورت ميگرفت، به اينجا نميرسيديم كه سنگيني بار معضل بيحجابي و بدپوششي در كشور اين روزها تنها بر دوش نيروي انتظامي احساس شود.
در اينجا مجال نيست به كارنامه اقدامات مسئولان و سياستگذاران فرهنگي كشور در دولتهاي مختلف در عرصههاي ديگر بپردازيم، اما برآيند كلي و آنچه از فحواي دغدغههاي مردم قابل تحليل است اصل بودن فرهنگ حجاب در جامعه ايراني –اسلامي استكه بايد به درستي تبيين و از آن حراست شود.
شايد به جهت همين اهميت باشد كه در روزهاي گذشته انتشار ويژه نامهاي با محوريت طرح عفاف و حجاب با بحثهاي فراوان اجتماعي همراه شد و انتقاد متدينين، علما و رسانهها را برانگيخت. انتقاداتي كه نشان از رصد دقيق اوضاع فرهنگي كشور از سوي دلسوزان است.
متوليان اين رسانه نيز بهتر است منصفانه به مسئله پيش آمده نگاه كنند و توجه داشته باشند كه فرافكني و طرح موضوعات انحرافي مثل اتهام كج فهمي از مطالب اين ويژه نامه و طرح شكايت از رسانههاي منتقد، هيچگاه مانع از پيگيري اين مسئله نخواهد شد و اتفاقا از آنجا كه اين افراد دستي نيز بر تصميم سازيهاي فرهنگي كشور دارند مراقبت نمايند تا با تكرار خطاهاي خود بر باورهاي مذهبي مردم خدشه وارد نكنند.
ابتكار:لذتي که در خبر است، در تکذيب آن نيست!
«لذتي که در خبر است، در تکذيب آن نيست!»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم سيدعلي محقق است كه در آن ميخوانيد؛کم پيش ميآيد که جامعه رسانه ايراني روزي را شب کند و يک سوژه خبري جنجالي و پرمناقشه، صدر تا ذيل و يمين تا يسار حوزه اطلاعرساني رسمي و نيمهرسمي و غيررسمي کشور را همچون گردباد در کسري از ساعت نپيمايد و بههم نريزد. ازقضا هميشه هم پاي يک سايت خبري در ميان است.
طي سالهاي اخير به مدد گسترش روزافزون فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات، صدها و بلکه هزاران سايت خبري و پايگاه اطلاعرساني نيمهرسمي و غيررسمي، در کنار سازمان رسمي رسانه در کشور، يعني روزنامهها و خبرگزاريها شکل گرفته و رشد يافته و بهتدريج خود را به سازمان رسمي و حرفهاي فعاليت مطبوعاتي در کشور تحميل کردهاند.
اکنون و با گذشت حدود يک دهه از شکلگيري اولين سايتهاي خبري ايراني، پارهاي از آنها به لحاظ جذب مخاطب پيش افتاده و با استفاده بهينه از قابليتهاي خود و شناخت زيرکانه نيازهاي نسل جديد مخاطبان رسانه، به پايگاههاي پيشرو و موفق بدل شده و چه بخواهيم، چه نخواهيم، گوي سبقت را از دو شق اصلي سازمان رسمي ربودهاند.
بهتدريج جريانات سياسي و گروهها و افراد و احزاب با کشف اين ظرفيت بيبديل به عاشقان سينهچاک راهاندازي سايتهاي خبري مبدل شدند، بهگونهاي که در اين مدت به تعداد قرائتهاي متعدد و متنوعي که از اصولگرايي و اصلاحطلبي و... در کشور وجود دارد (بخوانيد به تعداد راههاي رسيدن به قدرت) سايتهاي بهاصطلاح خبري و تحليلي توليد و تکثير شده است.
به مدد تحولات روزافزون سياسي و اجتماعي و رشد فناوريها و توفيقات سايتهاي پيشرو، اين ظرفيت بهعنوان واقعيتي مسلم و کتمانناپذير در جامعه رسانهاي کشور جايگاهي مستقل يافته و حتي در بسياري از مواقع به خطدهنده اصلي جريان رسمي انتشار اخبار در کشور مبدل شده است.
همانگونه که پدران معنوي سايتهايي از اين دست با ديگر فعالان سياسي همسو و غيرهمسوي خود، زاويههاي حاده و منفرجه و قائمه دارند، سايتهاي خبري وابسته به هر جريان نيز همواره در قرائت و ديدگاه و تشخيص درست و غلط يک واقعه يا حتي تمييز حق و باطل يک ديدگاه، با سايتهاي دور و نزديک خود با زاويههايي از 5 و 10درجه گرفته تا 180درجه متمايز ميشوند.
دراينميان به همان ميزان که بهواسطه حضور سايتهاي خبري متعدد و متنوع، اطلاعرساني و توليد خبر تسريع و تسهيل شده است، قواعد فعاليت حرفهاي رسانهاي هم دستخوش تغيير و آشفتگي شده. در بسياري از مواقع، اخلاق بهعنوان اولين پيشنياز فعاليت مطبوعاتي، مثل آبخوردن قرباني مطامع و هدفگذاريهاي خاص اصحاب اينگونه سايتهاي خبري ميشود.
برايناساس هرچند همهچيز دستبهدست هم داده تا حجم و کميت اطلاعرساني به مردم و انتشار خبر افزايش يابد، اما آمار اخبار و اظهارات غيرواقعي و تکذيبيهها و جوابيههاي ناشي از اينگونه اخبار نيز در رسانهها سيري تصاعدي و کمسابقه يافته است. تنوع خط و مشيهاي سياسي، اختلافات جناحي و درونگروهي متعدد، جو مسموم ميل به انتقامگيري و تخطئه رقيب و غيرشفافبودن فضاي رسمي، باعث شده است تا توليد و نشر و بازنشر خبرها و گزارشهاي مجعول و جهتدار از يک واقعه به يک رويه متداول در جامعه رسانهاي کشور بدل شود.
به هزارويک دليل فضا و عرصه رسانهاي کشور متأثر از فضاي اجتماعي و سياسي کشور، مسموم و سياستزده و آکنده از بياخلاقي و تندروي شده. قضاوتهاي عجولانه، تفسيرها و تحليلهاي غيرواقعي و انتساب مقلوب اعمال و اظهارات به افراد و جريانات، به دمدستيترين فعاليتهاي بهاصطلاح مطبوعاتي در کشور مبدل شده است.
کمتر روزي است که به اتکاي نامهها و نمابرها و گفتههاي غيرموثق يک منبع نامعتبر، خبري شکيل و رسمي در فضاي بيانتهاي رسانهاي کشور دستبهدست نشود. کمتر روزي است که يک سايت خبري به اتکاي يک دستور يا يک هدف پشت پرده، با ترکيبکردن حداکثر 50درصد از يک واقعيت با حجمي از دروغ و اغراق و نمک! يا سرپوشگذاشتن به نيمه ديگر آن واقعيت، گزارشي نيميراست و نيميغيرواقعي را تنظيم نکند و در سايت خود نشر ندهد.
کمتر روزي است که ديگر رسانههاي خبري نيز به مدد دکمههاي جادويي صفحه کليد رايانهها، يعني ctrl C و ctrl V، بدون کمترين کنکاشي در ماهيت آنچه نقل شده است، ملغمه و معجون هدفمند سايت همسايه را در پايگاه و روزنامه خود بازنشر ندهند. درنهايت متأسفانه کمتر روزي است که چهرهاي سياسي، مذهبي، اجرايي و شايد قضايي، بهعنوان مخاطب اينگونه رسانههاي رسمي و غيررسمي، تحتتأثير معجون توليدشده سايت مذکور قرار نگيرد و به اتکاي اعتماد به منبع انتشار خبر و گزارش، اقدام ننمايد و واکنش نشان ندهد و خط و نشان نکشد. در اين ميانه ماهيت پيام و رسانه نيز چنان است که اثر وضعي هر پيامي الزاماً با جوابيه و تکذيبيه و اصلاحيه نيز پاکشدني نيست؛ چراکه براي مخاطب لذتي که در خبر است، در تکذيب خبر نيست.
شرق:چرا ملك عبدالله رفتني نيست؟
«چرا ملك عبدالله رفتني نيست؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم محمدعلي سبحاني است كه در آن ميخوانيد؛وجود چند ويژگي در ساختارهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي باعث شده نوع خيزش مردمي در اردن با ساير كشورهاي عربي متفاوت باشد. اردن از دو جامعه فلسطينيالاصلها و اردنيالاصلها تشكيل شده است. فلسطينيهاي اردن آوارگاني هستند كه از آنسوي رود اردن به اين كشور آمده و با گذشت حدود 70سال به مرور به اتباع اردني تبديل شدهاند.
آنها به دلايل مختلف از جمله داشتن اقوام، به فلسطين اشغالي تردد ميكنند. از طرف ديگر بخشي از فلسطينيهايي كه به اردن آمدند از آنجا به ساير كشورهاي جهان مهاجرت كردند. به همين دليل اردن به پايگاهي براي تردد فلسطينيها و نقطه مركزي حيات آنها تبديل شده است. پس دولتي كه در اردن حاكم است با دو ملت و دو هويت مواجه است و به همين جهت فرصتي برايش پيش آمد تا با اين دو ملت مانند دو حزب تعامل داشته باشد و بتواند جريانات اجتماعي را كنترل كند.
گفتني است فلسطينيها به دليل توجه بينالمللي و ويژگيهاي تردد در اردن مطالبات حقوقي بيشتري دارند و دولت نيز به اين امر توجه كرده است.
به همين دليل بيشتر فلسطينيهاي ساكن اردن خواهان امنيت اين كشور هستند. اردنيالاصلها هم وضع مشابهي دارند و احساسشان اين است كه در صورت تغيير شرايط احتمال دارد در پروسه انتخابات آزاد، يك فلسطيني به عنوان رييسجمهور انتخاب شود.
نكته جالب اين است كه پس از اين تحولات برخورد حكومت با مردم خشن و كوبنده نبوده، پس بايد گفت اين دو جريان اجتماعي كه ريشه در دو واقعيت متفاوت دارند هنگامي كه به بررسي اوضاع ميپردازند (بهرغم اينكه شايد از وضعيت موجود راضي نباشند) به دليل نبود جايگزيني مناسب هنوز تمايلي به برهم ريختن اوضاع كشور ندارند و بايد از اين مسايل به عنوان شانس حكومت اردن نام برد.
مبحث ديگر اين است كه اگر به ريشهيابي خانوادگي حكومت اردن بپردازيم، خواهيم ديد كه خاندان هاشمي، مهاجراني هستند از سرزمين حجاز كه پس از جنگ جهاني اول (كه منجر به شكست عثماني و انعقاد قرارداد «سايس پيكو» و تشكيل كشورهاي كوچك همچون سوريه، عراق، فلسطين، لبنان و اردن شد) به اين كشور آمدند و عضو هيچ يك از دو گروه اجتماعي فلسطيني و اردني نيستند. اين ويژگي ديگري است، چرا كه نه فلسطينيها و نه اردنيها نميتوانند بر سر اين موضوع كه رييس اداره كشور از آنهاست، اختلاف پيدا كنند.
به هر حال برخي از تحليلگران نوع برخورد حكومت اردن را مانع افزايش ناآرامي در اين كشور ميدانند. نوع برخورد حكومت اردن را نميتوان راضيكننده دانست ولي حكومت در ابتدا به مردم حق تظاهرات آزاد داد و اعلام كرد نيازي به مجوز براي تظاهرات نيست، ضمن اينكه كنترل تظاهرات را به صورت مسالمتآميز در دست گرفت تا حداقل كسي كشته نشود. البته درگيريهايي هم وجود داشت و دارد و اقدامات كنترلي هم بوده و هست اما در هر صورت حكومتها براي كنترل اوضاع و ناآراميهاي اجتماعي فضاهايي را براي خود تعريف ميكنند، ولي چون پادشاه حق اعتراض را به مردم داد، مسوولان نظامي و انتظامي حق برخورد خشن با مردم را نداشتند. اين رمزي بود كه جريانهاي راديكال اجتماعي به هيچوجه فرصت پيدا نكردند تا خواهان سرنگوني حكومت شوند و شعارها از اصلاحطلبي به اسقاط نظام برگردد.
بنابراين اردن در چارچوب اصلاحطلبي باقي ماند و مردم و احزاب نشاندار از احزاب اسلامي گرفته تا احزاب علمي و جريانات اجتماعي تاكنون به اين ويژگي پايبند بودهاند، ضمن اينكه هرگاه حكومت عكسالعملي ديده، كابينه را تغيير داده تا به مردم نشان دهد كه آمادگي تعامل با آنها را دارد و قصد سركوب ندارد، البته به نظر نميرسد همين مقدار از اصلاحات كافي باشد و مساله در همين مرحله خاتمه يابد، زيرا مردم مطالبات برحقي دارند و ميخواهند دولت از مشروطه ظاهري و دروغين به مشروطه واقعي تبديل شود و نقش پادشاه در تصميمات نهايي حكومت كاهش يافته و نقش نيروهاي اجتماعي، دولتها، مجلس و احزاب آزادتر و واقعيتر باشد.
اگر اردنيها ميخواهند به جامعهاي باثبات برسند بايد در اين كشور رفراندوم صورت گيرد، چرا كه حكومتها چارهاي ندارند جز اينكه با مردم به نقطه تعادلي برسند تا مردم حس كنند راي آنهاست كه سيستم را اداره ميكند.
مسلما اين اعتراضات ادامه پيدا خواهد كرد تا اينكه دولت تغييراتي را در ساختار حكومت ايجاد كند تا مانند مدل پادشاهي در اروپا كه بسترهاي دموكراتيك در آنها پيدا ميشود مانند اسپانيا، انگلستان و... به اداره كشور بپردازد. در اين حكومتها، مردم تصميم ميگيرند، دولت و مجلس را خودشان تعيين ميكنند و پادشاه فقط به عنوان سمبل وحدت اجتماعي و ملي نقش بازي ميكند و اين مدلي است كه ميتوان گفت تا حدودي توفيقاتي در پي داشته است.
و نكته پاياني اينكه آمريكا و غرب هم به ثبات در اردن علاقهمندند، چرا كه تصور ميكنند در صورت از بين رفتن پادشاهي اردن ممكن است بيثباتي به وجود بيايد و روي ثبات كل منطقه تاثير بسيار منفي داشته باشد. به همين دليل غرب، كمكهاي اقتصادي فراواني به اردنيها ميكند. از چند سال پيش آمريكا به اردنيها اين امكان را داده تا بخشي از كالاهاي توليديشان را به صورت مستقيم و بدون هرگونه تشريفات گمركي وارد بازار آمريكا كنند و اين مساله كمك فراواني به اقتصاد اردن ميكند. فراموش نكنيم كه چنين فرصتي را آمريكا به كمتر كشور جهانسومي ميدهد.
دنياي اقتصاد:اثرات بازتوزیعی طرح هدفمندسازی یارانهها
«چه کسی نفع میبرد و چه کسی میبازد؟اثرات بازتوزیعی طرح هدفمندسازی یارانهها»عنوان سرمقالهِ روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم حامد قدوسی است كه در ان ميخوانيد؛طرح هدفمندسازی یارانهها، قیمتهای نسبی برخی از کالاهای کلیدی از جمله حاملهای انرژی را به طور قابل ملاحظهای تغییر داده است.
تغییر در قیمتهای نسبی و نیز همراه شدن آن با برخی پرداختهای انتقالی باعث خواهد شد تا بازارهای مختلف کار، سرمایه و کالا در کوتاهمدت و بلندمدت به این تغیيرات واکنش جدی نشان دهند و طبعا اثر این تغییرات برای همه عاملها در اقتصاد یکسان نخواهد بود. ارزیابی جنبههای رفاهی سیاست حذف یارانهها و طراحی مکانیسمهای مناسب پوششی، مستلزم شناخت درست از برندگان و بازندگان تغییر است. تا کنون عمده توجه سیاستگذاران به تفکیک گروههای درآمدی بوده است، حال آنکه اثرات متفاوتی ممکن است در درون هر گروه درآمدی بروز کند و لذا تحلیلهای سیاستگذاری باید در سطحی جزئیتر صورت گیرد.
در این سرمقاله کوتاه سعی میکنیم برخی از اثرات بازتوزیعی طرح را برشمرده و نمونههایی از برنده و بازندههای احتمالی هر اثر را ذکر کنیم.
1- مصرفکنندگان: گروههای مختلف درآمدی نه تنها تقاضای متفاوتی دارند بلکه سهم متفاوتی از درآمد خود را صرف حاملهای مختلف سوخت میکنند. به عنوان مثال، خانوادههای کمدرآمدتر معمولا تقاضای بیشتری برای نفت سفید (برای گرمایش و طبخ غذا) و گازوئیل (به علت استفاده از وسایل حملونقل عمومی) دارند و ممکن است سهم بیشتری از درآمد خود را صرف حاملهای انرژی و گندم بکنند. در مقابل صاحبان خودرو مصرف بنزین بالاتری دارند. متناسب با افزایش نسبی قیمت هر یک از این محصولات، اثرات روی گروههای مختلف متفاوت خواهد بود.
2- عاملهای تولید: بالا رفتن قیمت انرژی، صنایع مختلف را به سمت بهینهسازی مصرف انرژی سوق خواهد داد. این که آیا در این فرآیند، تمایل به جایگزینی انرژی با سرمایه بیشتر خواهد بود یا با نیروی کار به ساختار فناوری تولید و قیمتهای نسبی این دو عامل جایگزین بستگی خواهد داشت. اگر صرفهجویی در مصرف انرژی از محل تجهیزات سرمایهبرتر صورت بگیرد، ممکن است تقاضا برای سرمایه بالا رفته و تقاضا برای نیروی کار پایین بیاید، در چنین شرایطی صاحبان سرمایه در این فرآیند منتفع شده و نیروی کار متضرر میشود.
3- سهامداران و صاحبان صنایع: تغییرات شدید در قیمت عاملها، موقعیت رقابتی صنایع مختلف را تحتالشعاع قرار داده است. این تاثیرات برای سهامداران صنایعی که قدرت رقابتی خود را از دست داده و از دور رقابت خارج میشوند، زیانبار خواهد بود. از طرف دیگر اگر برخی گروههای صنعتی بتوانند از طریق پیشبردن فرآیند چانهزنی با دولت سهم بیشتری از کمکهای انتقالی به صنایع را از آن خود کنند، ممکن است سهامداران این صنایع، صاحب منافع بادآوردهای شوند.
4)منافع محیطزیستی: افزایش قیمت سوخت اگر باعث کاهش مصرف سوخت شود، میتواند کیفیت محیطزیستی را در شهرهای بزرگ و آلوده مثل تهران و مشهد و اصفهان ارتقا دهد. به این ترتیب ساکنان این شهرها از مزایای مثبت طرح بهرهمند میشوند. در مقابل در مناطق حاشیهای نه تنها چنین اثر مثبتی وجود ندارد، (چون چنین مشکلی از ابتدا وجود نداشته است) بلکه به علت جایگزینی احتمالی حاملهای تجاری با سوختهای جنگلی (چوب) امکان تخریب محیط زیست و افت درآمد و کیفیت زندگی در بلندمدت برای ساکنان این مناطق وجود دارد.
5- صاحبان تخصصها: تحول فناوری تولید از بهرهوری پایین انرژی به بهرهوری بالا، مستلزم بازسازی ساختار شرکتها و تغییر در ترکیب نیروی کار است. در این فرآیند تقاضا برای برخی تخصصها که در راستای بهینهسازی مصرف سوخت هستند، بالا رفته و در مقابل ممکن است بخشی از نیروی کار متخصص در فناوری قدیمی شغل خود را از دست بدهند.
6- نفعبرندگان مستقیم از سوخت یارانهای: قاچاق سوخت به کشورهای همجوار یک منبع درآمد عمده برای برخی ساکنان مناطق مرزی در غرب و شرق کشور است که متاسفانه فاقد منابع درآمدی جدی در بخشهای دیگری هستند؛ بنابراين قاچاق سوخت (هر چند غیرقانونی) به نوعی شکل مکانیسم تامین اجتماعی را برای آنها ایفا میکرده است. حذف یارانهها عملا یک منبع درآمدی برای این بخشها را قطع میکند و ممکن است اقتصاد این مناطق را با مشکل جدی روبهرو کند؛ بنابراين لازم است سیاستهای تور تامین اجتماعی برای این مناطق در اولویت بالاتری قرار گیرد.
7- صاحبان مسکن و وسایل نقلیه: وقتی قیمت سوخت به ناگهان زیاد میشود جذابیت خودروهای پرمصرف کم شده و بر جذابیت خودروهای کممصرف افزوده میشود. از طرف دیگر تقاضای مسکن در مناطقی که دور از مراکز تجاری-صنعتی هستند و لذا هزینه رفتوآمد زیادی را به ساکنان تحمیل میکنند، افت کرده و تقاضا برای مناطق نزدیک زیاد میشود. در بلندمدت قیمت سوخت، قیمتهای نسبی زمین و مسکن در شعاعهای مختلف مناطق بزرگ شهری و ثروت صاحبان زمین و مسکن در این مناطق را تغییر میدهد.
8- صاحبان دستمزدهای
چسبنده و داراییهای نقدی: اگر انجام پرداختهای انتقالی به استقراض از
بانک مرکزی و تورم اضافی بینجامد، کسانی که در بخشهای با دستمزد اسمی
چسبنده (مثلا کارکنان دولت) کار میکنند و نیز کسانی که سرمایههایشان به
شکل اوراق بهادار نقد (پول نقد) و شبه نقد (مثل اوراق مشارکت) است، در این
فرآیند متضرر خواهند شد. صاحبان پساندازهای کوچک که به علت ضعف بازارها
قادر نبودهاند در این فاصله پسانداز خود را در داراییهای مقاوم در مقابل
تورم (مثل مسکن) ذخیره کنند از جمله دیگر زیاندیدگان طرح خواهند بود.طبعا
این یک فهرست نمونه است و اثرات بازتوزیعی میتواند فراتر از این موارد
باشد. تنوع در اثرات بازتوزیعی ورودی مهمی برای طراحی سیاستهای بهینه
مالیاتی و جبرانی مکمل طرح است که در مقاله دیگری در این باره صحبت خواهیم
کرد.