۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۷۷۳۷۱
تاریخ انتشار: ۱۸:۳۵ - ۲۵-۰۵-۱۳۹۰
کد ۱۷۷۳۷۱
انتشار: ۱۸:۳۵ - ۲۵-۰۵-۱۳۹۰

عضو کیهان: جریان انحرافی در پی تغییرات ساختاری نظام است

مهدی محمدی، کارشناس مسائل سیاسی در جلسه هفتگی انصار حزب‌الله به تشریح پروژه‌های جریان انحرافی در عرصه سیاست داخلی، سیاست خارجی، اقتصاد و فرهنگ پرداخت و فاز نهایی این پروژه‌ها را 'هم‌افزایی' دو جریان انحرافی و فتنه برای انتخابات مجلس عنوان کرد.

به گزارش «نسیم»، متن کامل سخنان مهدی محمدی، کارشناس مسائل سیاسی در جلسه هفتگی انصار حزب‌الله بدین شرح است:

هر بحثی در مورد جامعه‌شناسی جریانهای سیاسی در ایران باید با ارجاع به فتنه سال 88 انجام شود. ما همچنان در دورانی از تاریخ انقلاب قرار داریم که نقطه شروع آن فتنه 88 است. در واقع اگر بخواهیم تاریخ سه دهه انقلاب اسلامی را به یک اعتبار تقسیم‌بندی کنیم می‌شود گفت که تاریخ انقلاب به دو دوران قابل تقسیم است: دوران ما قبل فتنه و دوران بعد از‌آن.

فضای سیاسی کشور بعد از فتنه 88

مشخصات فضای سیاسی کشور ما بعد از فتنه 88 به طور اساسی بافضای سیاسی ما قبل فتنه تفاوت کرد. این فتنه، تعریف نیروهای سیاسی، مناسبات نیروهای سیاسی با یکدیگر، مناسبات نیروهای سیاسی با حاکمیت و مناسبات نیروهای سیاسی با بدنه اجتماعی جامعه را به طور اساسی تغییر داد به طوری که هیچ کدام از این مناسبات اکنون مثل سابق نیست. اکنون به لحاظ زمانی ما دو سال از فتنه 88 فاصله گرفته‌ایم ولی به لحاظ کارکدرهای سیاسی و اجتماعی همچنان با آن زندگی می‌کنیم. به عقیده من دقیق ترین تحلیل این است که گفته شود ما در میانه فتنه‌ای زندگی می‌کنیم که 3 فاز مختلف داشته است. فاز اول این فتنه همان است که در فتنه 88 دیدیم. این فاز از 22 خرداد 88 آغاز شد و در 9 دی 88 خاتمه یافت. بازیگران اصلی این فاز هم جریان اصلاح طلب، آقای هاشمی و طرف خارجی بودند. فاز دوم فازی است که از 9 دی 88 آغاز شد و تا زمان خانه نشینی آقای احمدی نژاد ادامه پیدا کرد. بازیگر اصلی در این فاز جریان انحرافی بوده است. فاز سوم از فردای بازگشت آقای احمدی نژاد به محل کارش شروع شد و تا انتخابات ریاست جمهوری سال 92 ادامه خواهد داشت. در این فاز سوم که اکنن ما در میانه آن قرا داریم بازیگر اصلی ائتلافی از جریان انحرافی و جریان فتنه خواهد بود. در واقع این دو جریان برای هم‌افزایی علیه نظام تلاش خواهند کرد. اما مشخصات هر یک از این سه فاز چیست و چگونه به دنبال همدیگر قرار گرفته‌اند و با چه فضایی ظرف چند ماه آینده رو به رو خواهیم بود؟

اجازه بدهید از فتنه 88 شروع کنیم. فتنه‌ای که در سال 88 کلید خورد با صحنه گردانی و مدیریت و پشتیبانی آقای هاشمی، اجرای جریان اصلاح‌طلب و حمایت لجستیکی طرف خارجی سه رکن اساسی داشت. اگر شما این سه رکن را در کنار همدیگر قرار بدهید، کلیه رویدادهایی که سازنده فتنه 88 بود را می‌توانید از آنها نتیجه‌ بگیرید و چیز مهمی جا نخواهد افتاد.

کلیدی‌ترین اصل فتنه 88

رکن اول که کلیدی‌ترین اصلی است که فتنه 88 را به وجود آورد آن چیزی است که در جامعه‌شناسی سیاسی به آن از دست رفتن انسجام طبقه حاکم می‌گویند. یک مجموعه افرادی هستند که 30 سال است به عنوان الیت حاکم در جامعه شناخته شده‌اند و به نوعی حکومت در دست اینها بوده است. اصحاب امام(ره) و زحمت‌کشیده‌های انقلاب بودند.

در مباحث امنیتی مربوط به شکل‌گیری ناآرامی‌های اجتماعی این یک اصل است که اگر می‌خواهید نارضایتی را تبدیل به آشوب کنید ضرورت دارد که به نوعی انسجام طبقه حاکم از بین برود و در داخل حکومت دعوا شود. آقای حسین بشیریه پدر خوانده نظریه‌های سیاسی که جریان اصلاح‌طلبی از او پیروی می‌کند، یک مصاحبه مبسوطی با سایت انگلیسی زبان لوگوس کرد و خلاصه حرفش این بود که برای اولین بار در 30 سال گذشته در سال 88 اتفاقی افتاد این بود که مردم احساس کردند که درون حکومت یک دعوایی هست که این دعوا تمام‌شدنی نیست و طرفین برای اینکه در این دعوا به یکدیگر غلبه کنند، حاضرند حتی خود نظام هم صدمه ببیند بنابراین برای به خیابان آمدن انگیزه پیدا کردند. اصلی ترین نقش را در این موضوع آقای هاشمی داشت آن هم با نامه‌ای که 17 خرداد آن سال خطاب به حضرت آقا به صورت علنی نوشت. ایشان اگر می‌خواست با رهبری حرف بزند او را که می‌پذیرفتند می‌رفت حرفش را می زد ولی وقتی کسی تصمیم می گیرد نامه سرگشاده بنویسد مخاطبش در واقع مردم و در این موردخاص ضد انقلاب هستند. در نامه اصل حرف آقای هاشمی این است که می گوید یک طرف من هستم و قدیمی‌ها انقلاب و این مردمی که مثل آتشفشان به خیابانها ریخته اند و طرف دیگر شما هستید و احمدی‌نژاد. حالا انتخاب کنید.

 خلاصه نامه آن بود که رهبری را تهدید می‌کند که نیروهای اجتماعی ما کف خیابان حضور دارند، شما باید انتخاب کنید. مسئله کلیدی از حیث تبدیل اعتراض به آشوب این است که تاثیر این نامه را روی آن فعال شدن آن جریان ها و تیم های ضد انقلابی بررسی کنید که 30 سال در خانه‌ شان نشسته بودند و با وجود اینکه از نظام کینه داشتندوقت جرئت عرض اندام نداشتند چرا که به درستی تصور می کردند نظام منسجم تر و قدرتمند تر از آنی است که آنها بتوانند صدمه ای به آن بزنند. این نامه به مجموعه ضد انقلابی که کینه نظام را داشتند، جرئت داد به خیابان بیایند چون احساس ‌کردند در حکومت دعوا این قدر بالا گرفته است حالا وقتش فرارسیده تا آن ضربه ای را که همیشه دنبالش بودند به نظام وارد کنند. از دست رفتن انسجام طبقه حاکم اعتراض را تبدیل به آشوب کرد.

اگر آقای هاشمی نامه خرداد ماه 88 را خطاب به حضرت آقا نمی‌نوشت می‌توان به یقین گفت که بسیاری از آن چیزی که در آن سال کف خیابان دیدیم، اصلا امکان رخ دادن پیدا نمی‌کرد.

رکن دوم که فتنه 88 در این جمله خلاصه می‌شود؛ خیابانی شدن مبارزاه سیاسی. قاعده بازی سیاست این است که طرفین طی یک مجموعه قواعد پذیرفته شده می‌آیند و با یکدیگر رقابت می‌کنند و نتیجه بازی سیاست پای صندوق رای تعیین می‌شود و طرفین بر مبنای تعهدی که کرده‌اند نتیجه را می‌پذیرند.

در سال 88 برای اولین بار در کشور ما معیار بودن صندوق رای به عنوان محل حلّ و فصل منازعات سیاسی به چالش کشیده شد. و یک جریان سیاسی چون مطمئن شده بود قادر به پیروزی در انتخابات نیست سعی کرد با خیابانی کردن مبارزه سیاسی یک هدف دیگری را که غیر از پیروز شدن در انتخابات بود را محقق کند و این همان چیزی است که ما به آن می گوییم کودتای مخملی. یکی از تئوریسین های این جریان دو هفته قبل از انتخابات در یک جلسه‌ای گفته بود که ما به این نتیجه رسیدیم که این قدر رای نداریم که احمدی‌نژاد را شکست بدهیم. اما این قدر رای داریم که مملکت را به آشوب بکشیم.پس باید گزینه پیروزی در انتخابات را کنار گذاشت و به جای آن حضور مردم در خیابان به منظور امتیازگیری از نظام را در پیش بگیریم. تیم امنیتی دولت خاتمی پیغامی که به میرحسین موسوی دادند این بود که گفتند ما درسی که گرفته‌ایم این است که اگر از رهبری بخواهیم امتیاز بگیریم، راهش این است که مردم را به کف خیابانها بکشانیم. این پیغامی است که ابطحی در اعترافاتش می گوید آقای یونسی در شب 25 خرداد توسط علی محمدحاضری برای میرحسین موسوی فرستاد.

رکن سوم فتنه 88، سیاسی شدن اعتراضات اجتماعی و اقتصادی از طریق بحث تقلب بود. طبیعی است در هر مملکتی مردم یک‌سری اعتراضات و نارضایتی‌هایی دارند اما این اعتراضات تبدیل به آشوب نمی شود در عوض مردم سعی می کنند از طریق مکانیسم های موجود از جمله جابجا کردن دولت ها از طریق انتخابات آن را حل کنند بحث تقلب در سال 88 ایده‌ای بود که الان ما متوجه شده‌ایم و یافت‌های اطلاعاتی هم نشان می‌دهد که از طرف منافقین در ذهن میرحسین موسوی تزریق شد. بالاخره اردشیر ارجمند که همه‌کاره میرحسین بود الان کجاست؟ او برادر مسعود امیرارجمند رئیس سازمان اطلاعاتی منافقین مستقر در پاریس است. این آقا تمام مدت سال 88 به میرحسین مشاوره می‌داد که آخر سال88 دستگیر و قبل از اینکه دادگاهش برگزار شود فرار کرد و به پاریس گریخت. مستندات نشان می دهد الیت اصلی جریان اصلاح طلب می دانستند که تقلبی در انتخابات رخ نداده ولی به گفتن این دورغ نیاز داشتند تا مردم را به خیابان بکشانند.

اینها به موسوی گفته بودند اگر می‌خواهید مردم به خیابان بیایند و اعتراض را تبدیل به ناآرامی کنید باید یک چیزی بگویید که مردم به این نتیجه برسند که مشکل اقتصادی آنها منشاء سیاسی دارد و تا این سیستم سیاسی برقرار است مشکلاتشان به قوت خود باقی است. به این می گویند سیاسی کردن اعتراضات اجتماعی و اقتصادی. تقلب این پیغام را برای بخشی از طبقه متوسط فرستاد که این نظام حاضر نیست رای شما را صحیح بخواند چه برسد به اینکه بقیه مشکلات را حل کند در نتیجه آن کسی که حتی مشکل اقتصادی داشت، احساس کرد که فرصتی است به دست آمده که بیاید سنگی بردارد و شیشه‌ای را بشکند.
این سه رکن باهم تلفیق شد و فتنه 88 را رقم زد که حالا من بیشتر از این در این باره بحث نمی کنم چون بحث اصلی چیز دیگری است.

یک چیزی که کمتر راجع به آن بحث شده در واقع فاز دوم فتنه است و اینکه سهم جریان انحرافی در به وجود آمدن فتنه و فتنه ای که این جریان در پی آن است چیست؟ ما باید ببینیم رئوس حرکت انحرافی این جریان و پشت پرده راهبردهایی که تعقیب می کند چیست؟

این سوال مهم و ظریفی است. من به شما عرض می‌کنم بر مبنای مجموعه یافت‌ها به نظر می‌آید که جریان انحرافی الان شکل نگرفته و سابقه آن به سالهای اول و دوم دولت نهم برمی‌گردد، منتها چون اولا آن موقع غلبه نداشت و همه‌کاره دولت نشده بود و ثانیا نتوانسته بود ماهیت دولت را دگرگون کند به یک مساله تبدیل نشد و زمانی به مساله تبدیل شد که خطرش از حد مجاز عبور کرد.

دو اتفاق مهم از ناحیه جریان انحرافی رخ داده که به عقیده من نشان دهنده این است که در همان حالی که جریان چپ و آقای هاشمی مشغول فتنه بودند، این جریان هم مشغول یک فتنه عمیق‌تری بود، اما فرصت برای اعمال این فتنه را به دست نیاورد تا زمان برکناری آقای مصلحی و خانه‌نشینی آقای احمدی‌نژاد. اولین پروژه‌ای که جریان انحرافی کلید زد این بود که دو دولت نهم ارتباط دولت را اولا با نخبگان و ثانیا با طبقه متوسط شهری تیره کند. همان‌طور که می‌دانید تمرکز آقای احمدی‌نژاد در دولت نهم، روی طبقات محروم بود و طبقه متوسط شهری و نخبگان و طبقه‌ای که حاضر است برای علایق سیاسی خودش به خیابان بیاید و هزینه بدهد در 4 سال اول فراموش شدند.

آقای احمدی‌نژاد مطابق تئوری‌ای که مشایی و دوستانش تزریق کرده بودند هیچ ارزشی برای این طبقه قائل نبود و همیشه می‌گفتند که اصلا ما چه احتیاجی به اینها داریم ما از بالای سر اینها پل می‌زنیم و با مردم ارتباط می‌گیریم، مگر اینها چقدر هستند. در واقع تئوری آقایان این بود که گویی پارادوکسی هست میان ارتباط با طبقه متوسط و نخبگاه شهری و ارتباط با طبقه محروم و در حالی که خیلی از دلسوزان به اینها می گفتند چنین تناقضی وجود ندارد حاضر به پذیرش نبودند.

اشکال این حرف خودش را آنجایی نشان داد که ما در هفته اول بعد از انتخابات سال 88 به دنبال یک نفر می‌گشتیم که برود در تلویزیون از آقای احمدی‌نژاد دفاع کند، ولی گیر نمی‌آوردیم! چون روابط را با همه نخبگان تیره و تار کرده بود. در حالی همه توصیه رهبری این بود که باید از حداکثر ظرفیت‌ها استفاده شود. اگر آقای حداد عادل و جواد لاریجانی و امثال اینها آمدند به خاطر حفظ نظام بود و اینکه واقعا عقیده داشتند تقلبی رخ نداده و دارد به نظام ظلم می شود والا آقای احمدی نژاد بدون تردید به خاطر چسبیدن به این تدوری خطرناک نتوانسته بود هیچ پشتوانه ای از نخبگان غیر دولتی برایش خود فراهم که به خاطر خود او نه به خاطر مثلا کلیت نظام حاضر به دفاع از او باشند. هنوز هم نتوانسته است و همه اینهایی که دور این آقایان هستند دو تا سیلی هم حاضر نیستند برای احمدی نژاد بخورند. آن تیپی که حاضر است سیلی بخورد دیگر جایی در اطرافیان ایشان ندارد.

آقای احمدی‌نژاد مشورت با نخبگان را همیشه با امتیازدهی به نخبگان خلط می‌کرد؛ و همین باعث شد نخبگان را از دست بدهد. حالا کارکرد نخبگان چیست. کارکرد نخبگان مدیریت بحران است. بله پای صندوق رای هیچ فرقی میان مردم معمولی و نخبگان نیست. آن روزی که کشور به هم می ریزد و فضا بحرانی می شود نخبگان کارکرد خودشان را در دفاع از سیستم و آرام کردن اعتراض ها نشان می دهند و آقای احمدی نژاد اصلا به چنین چیزی فکر هم نکرده بود الان هم نمی کند. خیال می کند همان رایی که پای صندوق می آورد کافی است. در حالی که قطعا اینطور نیست.

در فضای بحران الیت نخبه است که باید بحران را مدیریت کند و ازتوده هیچ کاری بر نمی آید. اگر نبودند جامعه نخبه ای که در سال 88 بحران را مدیریت کردند و فتنه گری فتنه گران و دروغ گویی آنها را برای مردم روشن کردند آیا چیزی از رای 25 میلیونی آقای احمدی نژاد باقی می ماند. اینهایی که دور ایشان هستند چون سطح فکرشان بسیار پایین و ابتدایی است اصلا این چیزها را نمی فهمند. می گویند ما رای داریم. بله دارید ولی سرمایه اجتماعی موثر یعنی نخبگانی که روز مبادا به دادتان برسند و پای کارتان بایستند چقدر دارید؟ خیلی ها می آیند پای صندوق در روستاها شهرستان ها رایشان را می دهند می روند. آیا آنها می توان دعوای کف خیابان تهران را که در واقع جنگ طبقه متوسط است و نخبگان کارگردانان آن هستند مدیریت کنند؟ آیا اصلا انگیزه ای برای مشارکت در آن دارند؟ اینجاست که ارزش داشتن نخبگان سیاسی رسانه ای امنیتی و امثال اینها معلوم می شود.

بسیاری از کارهایی که آقای احمدی نژاد در اول دولتش کرد در جهت رماندن نخبگان حزب اللهی بود. غیر حزب اللهی را اصلا کاری ندارم. روزی که قصه مرحوم کردان پیش آمد تحلیل آقایان این بود که هیچ اتفاقی نیفتاده است. بالاخره یک اختلافی درون حکومت بود که عده‌ای معتقدند ایشان آدم خوبی است و عده‌ای دیگر به غیر از این اعتقاد داشتند و می‌گفتند باید مجازات شود. نهایتا مجلس هم او را استیضاح کرد و برکنار شد.

تئوری‌ای که جریان انحرافی به آقای احمدی‌نژاد، داده همیشه این بوده است که مشکل ما نیستیم، مشایی و کردان نیست، اینها با تو مشکل دارند. و با همین تئوری احمدی نژاد را وادار کردند و می کنند بایستند و از هر پلیدی دفاع کند.

در حالی که آن موقعی که ما به آقای کردان انتقاد می‌کردیم منظورمان آقای احمدی‌نژاد نبود. برعکس حرفمان این بود که آقای احمدی‌نژاد، این زیبنده و شایسته تو نیست که چنین آدمی را تمام‌قد دفاع می‌کنی. تو بایدنگیزه ات برای برخورد با او از همه بیشتر باشد.

در روز 25 خرداد که چندصد هزار نفر به خیابان آمدند و فاصله انقلاب تا آزادی را پر کردند یک نهادی از اینها پرسید که چه می‌خواهند و حرف حسابشان چیست. خیلی جالب است از 1000 نفر این سوال پرسیده شده و بالای 800 نفرشان در جواب می‌گویند آقای احمدی‌نژاد ایستاد و از آقای دروغگویی مثل کردان تا انتها دفاع کرد پس حتما این دولت در رای ما هم دست برده است و در انتخابات تقلب کرده است. این دولت اساسا متقلب و دروغگوست. ببینید ما چوب قضیه کردان را کف خیابان های تهران خوردیم حالا آقایان می گویند طرح امنیت اجتماعی فتنه را بوجود آورد!

پروژه بعدی جریان انحرافی این بود که آقای احمدی‌نژاد را از ارزشهای انقلاب و سوم تیر که بابت این ارزشها مردم به او رای داده بودند جدا کند. یادتان هست حضرت آقا یک وقت فرمودند بنده وقتی برنامه‌ها و سخنان انتخاباتی را در سال 84 از تلویزیون نگاه می‌کردم وقتی صحبت‌های آقای احمدی‌نژاد را گوش می‌کردم به خانواده گفتم ایشان برنده هستند ولو اینکه از داخل صندوق اسمش بیرون نیاید. نقل به مضمون عرض می کنم. علت این است که حرف امام و انقلاب را زنده کرد این خودش برد و پیروزی است و اصلا مهم نیست که نتیجه انتخابات چه شود.

دور کردن رئیس جمهور از ارزشها، مهمترین پروژه جریان انحرافی

مهمترین پروژه جریان انحرافی تفکیک احمدی‌نژاد از سوم تیر و دور کردن ایشان از ارزشهای انقلاب و مقابل قرار دادن او با احمدی‌نژادیسم به مثابه یک مکتب است. یعنی احمدی‌نژاد به عنوان یک مکتب در برابر احمدی‌نژاد به عنوان یک فرد قرا بگیرد. احمدی‌نژاد به عنوان یک مکتب همان کسی است که ما در سوم تیر 84 دیدیم؛ چرا که نماد ارزشهای انقلاب بود. اما احمدی‌نژاد به عنوان یک فرد آن کسی است که جریان انحرافی می‌خواهد الان بسازد و نسبتی هم با آن ارزش ها نداشته باشد و خودش بشود منشا خلق یک سری ارزش های جدید سیاسی و اجتماعی.

اصلا اینکه ما به اینها چریان می گوییم انحرافی به این دلیل است که آنها از خودشان منحرف شدند و الا اگر آقای احمدی‌نژاد، احمدی‌نژاد 84 باشد ما مخلص او هم هستیم و همه تلاش ما این است که همان احمدی‌نژاد باشد. هدف جریان انحرافی این است که ایشان را از ماهیت انقلابی اش تهی کندت و این مهم ترین مسئله ای است که باید روی آن کار و تامل کرد.
اینها این پروژه را در چند حوزه به شکلی ویژه دارند انجام می دهند.

1- در حوزه سیاست خارجی مهمترین برنامه جریان انحرافی نزدیک شدن به‌ آمریکا و وارد شدن به مذاکره با این کشور است. تحلیلی که این جریان به آقای احمدی‌نژاد داده این است که می‌گویند اگر تو به آمریکا نزدیک شوی، فرآیند سقوط آمریکا تسریع خواهد شد. سعی می کنند قضیه را اینطوری توجیه کنند که نتهم نشوند.

اما اصل قضیه این است که این است که اینها عقیده دارند اگر یک کسی بتواند در این کشور مذاکره با آمریکا را جوش بدهد و سر میز نشستن با آمریکا یک امتیازی است که هرکس بتواند از آن خود کند در فضای سیاست داخلی به شدت محبوب خواهد شد. چرا که به عقیده اینها مردم مشتاق مذاکره با آمریکا هستند و هرکس بتواند اول این کار را انجام دهد بازی را برده است. این تحلیل عمقا غلط است و مبتنی است بر یک درک کاریکاتوریزه از تفکرات جامعه ایرانی و لی بالاخره اینها اینطوری فکر می کنند.

مشایی: الان وقت مذاکره با آمریکاست(!)

لذاست که در یک جلسه خصوصی مشایی می‌گوید الان وقت مذاکره با آمریکاست و بعضی به دولت حسادت می‌کنند. تلاش این جریان برای نزدیک کردن احمدی‌نژاد به آمریکا و فرو کردن این تفکر در ذهن او که مذاکره با آمریکا یک امر واجب است ماموریت جریان انحرافی است . ظرف چند ماه آینده خواهید دید که آقای احمدی‌نژاد که به سازمان ملل می‌رود اینها ادبیاتی اینها راه می‌اندازند که آقای رئیس جمهور حتما باید یک مذاکره‌ای با مقامات آمریکایی انجام دهد تا فشارها کم شود. تحلیلشان هم این است که این معامله‌ای دوسر برد است. یا نظام اجازه می‌دهد یا نمی دهد. اگر اجازه داد که خوب به آن چیزی که می‌خواهیم می‌رسیم. و اگر اجازه نداد و مردم با آن تعریفی که اینها می‌کنند متوجه خواهند شد که ما با آمریکا مشکل نداریم .

برای همین است که وقتی تحولات عظیمی مثل تحولات منطقه و شمال آفریقا رخ می‌دهد آن هم تحولاتیکه هیچ تحلیلگری این تحولات را پیش‌بینی نمی‌کرد آقایان در داخل نشستند و گفتند الا و بالله پروژه آمریکایی‌هاست این در حالی است که حتی هنوز هم نفهمیده‌اند و نتوانسته‌اند یک راهبرد در مقابل تحولات منطقه و شمال آفریقا تعیین کنند و هنوز گیج هستند.

اسرائیلی‌ها بعد از این تحولات تمام روسای سازمان های اطلاعاتی شان را عوض کردند چرا که سرویس اطلاعاتی اسرائیل نتوانسته بود ذره‌ای پیش‌بینی کند که یک چنین تحول عظیمی در منطقه می‌خواهد رخ دهد.

آمریکایی‌ها هم وزیر دفاعشان را عوض کردند، رئیس سازمان سیا و مسئول بخش خاورمیانه شورای امنیت ملی را عوض کردند دقیقا به همین دلیل که اینها قادر به پیش بینی این تحولات نبودند.

آمریکایی‌ترین تحلل ممکن برای تحولات منطقه

جریان انحرافی در داخل آمریکایی‌ترین تحلیل ممکن را از تحولات منطقه ارائه کرد و آن این بود که گفتند تحولات منطقه کار آمریکاست و وقتی چنین تحلیلی ارائه شود نتیجه آن می‌شود که ما نباید تحولات را شارژ کنیم و به آن کمک کنیم که کمک نکردند و وزارت خارجه دولت آقای احمدی‌نژاد هیچ تحرک به دردبخوری از خود نشان نداد چرا که عقیده نداشتند بلکه بدتر از این عقیده داشتند ما باید به دیکتاتورهای منطقه کمک کنیم تا سر کار بمانند و نتیجه این شد که ملک‌عبدالله پادشاه اردن به ایران دعوت کردند که اگر نبود تدبیر نظام تا تهران هم می آوردندش.

2- در سیاست داخلی مهمترین کاری که جریان انحرافی در پی آن است، نفی موجودیتی به نام اصولگرایی است و همه حرف اینها این است که می گویند ما نمی‌فهمیم اصولگرایی چیست ما نه اصولگرا هستیم و نه می‌دانیم چیست. ما تا به حال از زبان آقای احمدی‌نژاد و دوستانش کلمه‌ای در مورد اصولگرایی نشنیده‌ایم. نمی‌گویند چون اعتقادی ندارند. در مرحله بعد مهمترین پروژه جریان انحرافی در سیاست داخلی ایجاد تغییرات ساختاری است. ما همیشه می‌گفتیم که جریان اصلاح‌طلب یک جریان ساختارشکن است. من امروز به شما عرض می‌کنم که جریان انحرافی هم یک جریان ساختار شکن است و فقط مسیری که برای ساختارشکنی طی می‌کند با مسیری که اصلاح‌طلبان طی کردند، متفاوت است. جریان انحرافی بر این عقیده است که سیستم و ساختار نظام جمهوری اسلامی به شکلی تغییر کند که بیشترین میزان آزادی عمل برای آقای احمدی‌نژاد به وجود بیاید و این پروژه سخت است چون این ساختار نگهبان دارد. مسیر جریان انحرافی برای ساختارشکنی مسیر معیشت مردم است. اینها سع داررند به مردم بگویند ما می خواهیم برای شما کار کنیم ولی این ساختار بیش از این به ما اجازه نمی‌دهد و باید عوض شود.

3- در عرصه فرهنگ مهمترین پروژه جریان انحرافی لیبرالیزه کردن عرصه و از سکه انداختن ارزشهای انقلاب اسلامی و جایگزینی آن با یک مجموعه ارزشهای من‌‌درآوردی جدید است که نماد و معیار و محک آن خود آقای احمدی‌نژاد و در واقع مشایی است. ناسیونالیسم ایرانی و زیر سوال بردن ارزشهای فقهی ما و مناسبات اجتماعی که حجاب یکی از آنهاست در دستور کار این جریان قرار دارد چون می خواهند یک منظومه فرهنگی جدید ایجاد کنند. خواهید که اینها به زودی بحث ازدواج موقت را کلید خواهند زد و به همین شکل که راجع به حجاب وارد عمل شدند، ویژه‌نامه 300 صفحه‌ای منتشر خواهند کرد و بحث‌های عجیب و غریب‌تر.

از حجاب را کلید خواهند زد چرا که اینها ارزشهای فرهنگی انقلاب اسلامی را قبول ندارند و هدف اینها در عرصه فرهنگی جذب طبقه متوسط یعنی طبقه‌ای که در 22 خرداد به میرحسین موسوی رای داد که البته نخواهند توانست و اشتباه می‌کنند. اینها می‌گردند ببینند جذاب‌ترین شعار برای جامعه چیست آن هم بدون اینکه برای آنها مهم باشد که موضوع به لحاظ شرعی حکمش چیست و اقتضای مصلحت نظام چیست و می‌گویند ما باید جذاب‌ترین شعارها را از آن خود کنیم و سر بدهیم. الان جذاب‌ترین شعار این است که چرا جلوی دختر و پسرها را در خیابان نگیرید می‌گویند این را نباید اصلاح‌طلبان بگویند ما باید بگوییم. ما می گوییم احمدی‌نژاد مصداقی از ارزشهای انقلاب است ولی اینها می‌گویند احمدی‌نژاد معیاری برای ارزشهای انقلاب است.

4- در حوزه اقتصاد مهمترین برنامه جریان انحرافی تبدیل شدن به یک کارتل اقتصادی است. تحلیل جریان انحرافی این است که ما نمی‌توانیم کار سیاسی بکنیم مگر اینکه قدرت اقتصادی داشته باشیم. مجموعه عظیمی از فساد اقتصادی که اینها به بار آوردند و در بازداشت‌های اخیری که از جریان انحرافی صورت گرفته مستندات آن به تفصیل درآمده، پیش‌فرضش این است که جریان انحرافی تئوری‌اش این است که ما اگر می‌خواهیم در آینده یک نیروی سیاسی ماندگار شویم باید پولدار باشیم و به لحاظ اقتصادی توانمند باشیم که این توانمندسازی را اینها دارند انجام می‌دهند. این درسی است که این آقایان از آقای هاشمی و کارگزاران آموخته اند. می گویند کادر سیاسی از دل کادر اقتصادی در می آید.

5- و نهایتا در عرصه اجتماع و جامعه هم پروژه‌ جریان انحرافی این است که کار را به جایی برسانند که نه اصولگرایی بماند و نه اصلاح‌طلبی؛ بلکه یک جریان سومی ظهور کند که همه را دربربگیرد. انقلابی و ضد انقلابی، مومن و کافر، باحجاب و بی‌حجاب همه را در بر بگیردو مرزها برداشته شود. اینها می‌گویند ما باید تبدیل به یک نیروی سیاسی شویم که مرزهای بین اینها را برداریم و در کل هدف آنها شکل‌دهی به یک طبقه اجتماعی جدید است که این طبقه جدید معیار هویت‌یابی آن ارزشهای انقلابی نباشد و خودش را بر مبنای هویت دیگری بنا نماید. لذا می‌گویند باید مرز بین اصولگرایی و اصلاح‌طلبی برداشته شود برای همین است که مثلا امروز انقلابی‌ترین حرفها را از احمدی‌نژاد می‌شنویم و کلی کیف می‌کنیم و فردا در جای دیگر به گونه‌ای سخن می‌گوید که لیبرال‌ترین حرفهای ممکن است. این تناقض‌گویی‌ها برای این است که هدف‌گذاری جریان انحرافی جذب همه است. می گویند و ما مامور نیستیم فقط انقلابی‌ها را جذب کنیم مگر چقدر هستند. ما مامور هستیم همه را جذب کنیم. البته اینها ادعاهای اینهاست و اینکه می‌توانند یا خیر بحثی جداگانه که دارد خواهم گفت.

پروژه‌های این جریان که مبانی فتنه عظیم‌تری را ایجاد کرد در عرصه سیاست داخلی، سیاست خارجی اقتصاد و فرهنگ همین چیزهایی بود که بیان شد. مرجع پروژه‌های اینها که در قضیه خانه‌نشینی احمدی‌نژاد خودش را نشان داد این بود که که جریان انحرافی تحلیل و تصورش این بود که با انجام این مجموعه پروژه‌ها موفق شده خودش را تبدیل به یک الیت سیاسی یگانه کند. آنها برای در اختیار گرفتن دستگاه امنیتی کشور خیز برداشتند، یکی از خطوط قرمز را نقض کردند و حضرت آقا جلوی اینها ایستاد و آقای احمدی‌نژاد رفت و خانه‌نشین شد برای اینکه جریان انحرافی می‌خواستند تست کنند، ببینند این پروژه‌هایی که اجرا کرده‌اند چقدر جواب می‌دهد و چقدر توانسته‌اند به اهدافشان برسند. لذا دیدید وقتی آقای احمدی‌نژاد خانه‌نشینی اختیار کرد، بلافاصله یک مقاله روی سایت خدمت قرار دادند و درآن گفتند اگر مردم در طرفداری از احمدی‌نژاد به خیابان بریزند فتنه‌ای رخ خواهد داد که فتنه سال 88 در مقابل آن بازیچه‌ای بیش نیست و این چنین نظام را تهدید به آشوب کردند. این مقاله را منتشر کردند چون تحلیلشان این بود که مردم با یک اشاره احمدی‌نژاد فوری خیابان می‌ریزند ولی چنین نشد.

وقتی که احمدی‌نژاد خانه‌نشین شد جریان انحرافی 3 پیام را می‌خواستند بدهند به 3 گروه. یک پیام به طبقه متوسط که به میرحسین رای دادند و آن اینکه اگر شما دنبال کسی هستید که جلوی نظام بایستد، بهتر از احمدی‌نژاد گیرتان نمی آید و شاهد این گفته کامنت‌هایی است که در پی این یادداشت در سایت خدمت آمده بود. همه ضد انقلاب صف کشیده بودند و سوت و کف و هورا برای احمدی‌نژاد سر داده بودند که ما تازه داریم تو را می شناسیم! پیام دوم برای آن 25 میلیون نفری بود که به احمدی نژاد رای دادند و آن هم این بود که ما می‌خواهیم برای شما کار کنیم، اما نمی‌گذارند و دست ما را بسته‌اند! یک پیام هم برای خارج از کشور می خواستند بفرستند و آن اینکه ما در ایران تصمیم‌گیرنده هستیم و این طور نیست که در ایران ما تابعی از تصمیم های جای دیگر باشیم.

علتش این است که این آقایان تحلیلشان این است و طرف خارجی هم گفته و در مقالاتشان هم آمده است که ما در ایران با کسی وارد مذاکره می‌شویم که بدانیم تصمیم گیرنده است هرکس در ایران می‌خواهد با او مذاکره کنیم و او را به عنوان طرف مذاکره به رسمیت بشناسیم اول باید به اما اثبات کند که تصمیم‌گیرنده است و این آقایان می‌خواستند ثابت کنند که تصمیم گیرنده هستند تا شایستگی مذاکره با آمریکا را پیدا کنند. اما پروژه خانه‌نشینی به چند دلیل شکست خورد:

اول اینکه قرار بود و خیال می کردند این پروژه ابعاد اجتماعی پیدا کند و مردم به دفاع از جریان انحرافی به خیابان بریزند که نه فقط این نشد بلکه برعکس شد و کار به جایی رسید که آقای احمدی‌نژاد جرئت سفر به قم رفتن را پیدا نکرد. دوم اینکه هیچ گونه حمایت سیاسی هم از این قضیه خانه‌نشینی نشد و یک نفر هم در جامعه سیاسی ما پیدا نشد که بگوید آقای احمدی‌نژاد خوب کاری کرده است و لذا تنها ماندند. سوم اینکه این پروژه شکست خورد چون حضرت آقا کوتاه نیامدند. مشی مقام معظم رهبری در جریان فتنه هم همین بود که هیچ باج ناحقی داده نخواهد شد. دلیل بعدی شکست پروژه خانه‌نشینی این بود که این جریان می خواست مشایی را به عنوان راه حل به نظام تحمیل کند که چندین بار این طرف و آن طرف هم گفتند که به گوش نظام برسد که خب این اتفاق هم نیفتاد. اینها به دنبال این بودند برای خودشان مشروعیت ایجاد کنند و بگویند ما همان کسی هستیم که نظام برای حل مشکلش ناچار به ما رجوع کرد و ما هم تنها راه بودیم و حل کردیم. دلیل دیگر شکست جریان خانه‌نشینی این بود که فضا بعد از 6 سال ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد فضا برای اطرافیان او امنیتی شد و با آنها برخورد شد در حالی که اینها تصورش را نمی‌کردند که یک روزی نظام بتواند وارد شود و سرحلقه‌های منحرف اینها را دستگیر کند. الان هم مهمترین تلاش جریان انحرافی این است که به گونه‌ای خودش را از فضای امنیتی رها کند و نظام از این فاز بگیر و ببند بیرون بیاید.

این از فاز دوم فتنه. فاز سوم اما مربوط به این است که دو جریان انحرافی و فتنه می‌خواهند هم‌افزایی کنند و در دو سال باقی‌مانده یک پروژه مشترک را تعقیب کنند. البته هر کدام از دو جریان خیال می کند انتها خط برنده او خواهد بود ولی فعلا در میانه راه به این نتیجه رسیده اند که عملا باید پروژه های واحدی را تعقیب کنند. هر دو جریان به همدیگر به عنوان فرصت نگاه می کنند. هم جریان فتنه و هم جریان انحرافی از این به بعد تلاش خواهند کرد وزن خودش را بالا نشان بدهند و به دنبال این هستند که مردم را به این نتیجه برسانند که مشکل ساختار نظام است. این دو جریان به این نتیجه رسیده‌اند که در بدنه اجرایی می‌توانند با همدیگر کار کنند. لذا الان 80 درصد کاندیداهای انحرافی با جریان فتنه در شهرستانها مشترک هستند. آقای یکی از سران جریان فتنه می‌گوید من در مورد انتخابات در شهرستانها کلا با 100 نفر جرف زده‌ام و از این 100 نفر، 80 نفر به من گفته‌اند که مشایی هم با آنها تماس داشته است. اشتراک دیگر این دو جریان این است که هر دو می‌خواهند پیوند با خارج را حفظ کنند و ارتباط با خارج جزء‌ بحث‌های کلیدی هر دو جریان است به گونه‌ای که در جاهایی واسطه‌های مشترک دارند. مگر آقای ملک‌زاده که همه کاره‌ اینهاست کی بود؟ او قبل از این همه کاره آقای جاسبی بوده است. آقایان می‌گویند ما ضد هاشمی هستیم، واقعا مخاطب را احمق فرض می‌کنند. چگونه می‌شود ضد هاشمی باشید اما کادرهای کلیدی شما آدمهای هاشمی باشند. کسانی که هنوز رفت آمد می کنند و من عقیده دارم اگر پایش بیفتد قطعا بین هاشمی و احمدی نژاد، هاشمی را انتخاب می کنند. مگر معاون اول ایشان کیست؟ نکته دیکر این است که هر دو جریان به این نتیجه رسیده‌اند که راه ادامه حیات آنها تداوم بحران‌آفرینی است و این کار را خواهند کرد. جریان انحرافی تحلیلش این است اگر بحران ایجاد شود نظام در برخورد با آنان محافظه‌کارتر می‌شود و جریان فتنه تحلیلش این است اگر بحران ایجاد شود نظام مشغول جریان انحرافی می‌شود و سراغ ما نمی‌آید. چرا آقای خاتمی بعد از فلاکت و بدبختی که اینها بعد از سال 88 گرفتارش شدند به خودش جرئت می‌دهد که برای نظام شرط بگذارد؟ چه چیزی خاتمی را به اینجا رسانده که تو می‌توانی شرط بگذاری در مقابل نظام و احتمال پذیرش شرط وجود دارد؟ این یک چیز بیشتر نیست و آن وجود جریان انحرافی است. جریان انحرافی مهمترین خدمت که به جریان فتنه می کند این است که دارد فتنه 88 را تطهیر می‌کند. تا جایی که فتنه‌گران می‌گویند ما اصلا فتنه‌گر نبودیم و کاری که کردیم درست بود. الان همه پروژه آقای هاشمی جا انداختن این حرف است. آن همه خیانت و جنایت کردند حالا به خاطر رفتار جریان انحرافی که جالب ایت ادعا می کند ضد هاشمی است دارند درستی و حقانیت خیانت هایشان را نتیجه می گیرند.. در حالی که مشکل اینها اصلا دولت نبود. مشکل نظام بودو دیدید سال 88 نوک پیگاه حملاتشان چه چیزهایی بود. الان جریان انحرافی دارد بزرگترین خدمت را به جریان فتنه می کند و من تحلیلم این است که این پیوند قوی تر هم خواهد شد.

اما نکته اینکه بیان آن ضروری است اینکه به این باید توجه کنید که ما در انتخاب خویش در سال 84 یعنی انتخاب آقای احمدی‌نژاد اشتباه نکردیم چون ایشان پایبندترین شخص به ارزشهای انقلاب بود. حتی در سال 88 هم در بین کاندیداهای موجود بدون تردید احمدی‌نژاد از همه بهتر بود و در این هیچ شبهه‌ای نیست و در انتخاب مردم هیچ خللی نیست.

حضرت آقا هم اگر دفاعی کرد دفاع از ارزشهای انقلاب بود. قطعا کسی نمی تواند بگوید اینجا اشتباهی وجود داشته.معیار ارزش های انقلاب اسلامی است که شاخٌ آن هم رهبری است. تا وقتی احمدی در این مسیر باشد که هنوز هست این حمایت حق اویت. ضمن اینکه حمایت هم توام با هدایت بوده و حمایت صرف نبوده. انتقاد و تذکر و توبیخ هم بوده. ولی این تقصیر ما نیست که آقای موسوی و کروبی و رضایی به اندازه احمدی نژا توان تبدیل شد ن به مصداق ارزش های انقلاب در سال 88 را نداشتند. اگر داشنند حمایت ها عینا مشمول آنها هم می شد.

از حیث فضای آینده هم این مهم است که در انتخابات آینده ریاست جمهوری تقریبا بدون تردید می توان گفت حریف جریان حزب الله جریان انحرافی نیست بلکه مجددا جریان چپ در مقابل جریان حزب الله قرار خواهد گرفت. یکی از مهمترین نقشه های جریان فتنه در دو سال اینده نیمه تمام گذاردن دوره فعالیت دولت دهم است و این اقدام بدان جهت صورت می گیرد که دیگر هیچ جریان اصولگرایی در اینده سر بلند نکند. هدف هاشمی و مشایی در اینده منهدم کردن جریان اصولگرایی است اما در مقابل هدف مقام معظم رهبری ادامه یافتن حیات دولت دهم تا انتها با سربلندی است به گونه ای که در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 بتوان سر را بالا گرفت و با استناد به کارنامه دولت مردم را به رای دادن به اصولگرایان دعوت کرد. در انتخابات اینده ریاست جمهوری اصولگرایان و اصلاح طلبان به شکل دو قطب ظاهر خواهند شد از این رو کارنامه اقای احمدی نژاد باید قابل دفاع باشد و اصرار ما برای تفکیک رئیس جمهور از جریان انحرافی نیز به همین علت است. وظیفه داریم هنگامی که معایب را مطرح می کنیم خوبیهای این دولت و شخص رئیس جمهور را نیز بیان کنیم . مثلا وی تنها فردی بود که توانست بحران اقتصادی در غرب را پیش بینی کند. او تنها فردی بود که سه سال پیش گفت در امریکا 5 سنت برای چاپ یک اسکناس صد دلاری هزینه می کنند و در هر صد دلار 99 دلار و 95 سنت و به دنیا دروغ می گویند و این کسر بودجه روزی امریکا را بر زمین خواهد زد. مسئولان در کشور با استناد بر این تحلیل از سال 2006 به بعد ذخایر ارزی کشور را از دلار به یورو تبدیل کردند و از بروز بحران اقتصادی در کشور جلوگیری شد.

باید مراقب بود در دامی که عده ای برای پایان زود هنگام عمر دولت دهم پهن کردند نیافتیم. ضمن انکه با جریان انحرافی باید برخورد امنیتی ، سیاسی و رسانه ای شود در عین حال باید از مجموع دولت دفاع کرد و قابل دفاع هم هست. کارنامه این دولت هنوز هم با هیچ یک ار دولت های قبلی قابل مقایسه نیست. در جریان خانه نشینی اقای احمدی نژاد برخی اصرار داشتند که با عزل رئیس جمهور این جریان پایان یابد در صورتی که نظر صحیح این بود که فردی که با شعار اصولگرایی امده است اگر عزل شود علم اصولگرایی بر زمین می افتد و معلوم نیست کسی بتواند ان را مجددا از زمین بردارد . مواظب باشید مبادا بغض جریان انحرافی ما را در بازی جریان فتنه بیاندازد.

و نکته اخر اینکه باید تاکید کنم که مشورتی که جریان انحرافی دارد به احمدی نژاد می دهد در این باره که آنها می توانند سبد رای موسوی را جذب کنند مطلقا مسخره و بی مبناست. اگر آقای احمدی نژاد لیبرالی ترین شعارها را هم بدهد و پررنگ ترین خط قرمز ها را هم نقش کند آن عده به او گرایشی نشان نخواهند داد. تنها اتفاقی که می افتد این است که احمدی نژاد حزب اللهی ها را از دست می دهد بدون اینکه غیر حزب اللهی ها را به دست بیاورد.
والسلام
ارسال به دوستان
وبگردی