خراسان:رضايت نسبي مردم از عملي شدن وعده برخورد شديد با جنايتکاران
رضايت نسبي مردم از عملي شدن وعده برخورد شديد با جنايتکاران»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم حميدرضا ناسخ است كه در آن ميخوانيد؛متجاوزان به جان و مال و ناموس مردم يکي پس از ديگري تاوان اعمال زشت خود را مي پردازند و مجازات مي شوند، اولين جرقه اين مجازات ها سال گذشته با اجراي حکم قصاص عامل جنايت ميدان سعادت آباد زده شد، هر چند پس از اجراي اين حکم عده اي بر اين باور بودند که به دليل رسانه اي شدن آن جنايت و همچنين تهييج افکار عمومي و واکنش برخي سياسيون، قوه قضاييه تحت تأثير فشارهاي مختلف بر آن شده است تا به پرونده مذکور در سريع ترين زمان ممکن رسيدگي کند و مجرمان خشن را به سزاي اعمال شان برساند. حتي پس از سخنان رئيس قوه قضائيه در سال گذشته که گفته بود:« دستگاه قضا با متجاوزان به جان و مال و ناموس مردم به شدت برخورد مي کند و احکام الهي را درباره آن ها به اجرا در مي آورد» نيز برخي ها بنا به بعضي دلايلي که ريشه تاريخي نه چندان دور دارد از اين سخنان استنباطي ديگر کردند و آن را شعاري خواندند اما سير ادامه برخوردهاي قاطع قوه قضائيه با مجرمان و جنايتکاران نشان داد که دستگاه قضايي در دوره فعلي هرگز اهل مماشات نيست.
محاکمه و مجازات عاملان جنايت پل مديريت تهران، قاتل روح ا... داداشي و اکنون اعدام ۴ تن از عاملان اصلي تجاوز به زنان در باغ حومه اصفهان در ۴شنبه پيش رو همه و همه نشان مي دهد که قوه قضائيه بر اساس عدالت عمل کرده و احکام الهي را عليه متجاوزان و جانيان به اجرا درآورده است.
حتي رسيدگي به پرونده هايي مانند راننده «ميني بوس مرگ» در قزوين و روباه پير در اصفهان که مربوط به سال هاي قبل مي باشد و اصلا رسانه اي هم نشدند گواه اين مدعاست. يادمان هست حتي پس از اجراي حکم اعدام عامل جنايت ميدان سعادت آباد و اخيرا قصاص قاتل روح ا... داداشي عده قليلي در داخل و رسانه ها و دولت هاي خارجي تبليغات منفي عليه دستگاه قضايي کشورمان را تا بي نهايت رساندند و با پيش کشيدن موضوع حقوق بشر از اجراي احکام اسلامي انتقاد نموده و حتي شديدا آن را محکوم کردند.
در حالي که اين محکوميت ها همچنان ادامه داشته و دارد. بر خلاف تصور بعضي ها، کوچک ترين خللي در اراده دستگاه قضايي براي تنبيه و مجازات مجرمان خشن ايجاد نشد و شاهد بوديم که قوه قضاييه بدون توجه به هياهوها و تبليغات موجود همچنان عزم خود را به منظور مجازات متجاوزان به جان و مال و ناموس مردم جزم کرده است و نشان داده است که بر خلاف برخي تصورها سخنان رئيس قوه قضائيه درمورد برخورد شديد با مجرمان شعاري و تبليغاتي نيست.
اين حرکت قوه قضائيه را که قطعا تأثير بسيار زيادي از جنبه بازدارندگي از وقوع جرم داشته و خواهد داشت ،با استقبال مردم روبه رو شده و همچنين موجب عبرت آموزي ديگران مي شود را بايد ارج نهاد و انتظار داشت که دستگاه قضايي در برخورد با ساير مجرمان در هر رده اي احکام دقيق و محکمي صادر کند. بي شک دستگاه قضايي در دوره فعلي پرونده هاي مسکوت مانده قبلي را به جريان انداخت و احکام برخي را صادر و اجرا کرد و مردم نيز با اين پيش زمينه ذهني که از قوه قضائيه دارند، انتظار دارند تا به پرونده ساير جناياتي که به هر دليلي هنوز به سرانجام نرسيده و حکمي براي آن ها صادر نشده هر چه سريع تر رسيدگي گردد و حکم آن ها مطابق شرع و به طور دقيق صادر و اجرا گردد.
فراموش نکنيم که هنوز مردم برخي پرونده ها و جنايات را فراموش نکرده اند به طوري که بارها در تماس با روزنامه خراسان اين سوال را مطرح مي کردند که سرانجام پرونده دندانپزشک متجاوز عراقي، عقرب سياه و... چه شد. اميد داريم با درايت و عزمي که از مسئولان قضايي سراغ مي رود پاسخي مثبت به اين قبيل سوال هاي افکار عمومي داده شود به گونه اي که ما در آينده اي نزديک اجراي احکام مجازات متجاوزان و جانياني که مردم در انتظار محاکمه و مجازات آن ها هستند را شاهد باشيم.
رسالت:آشتيناپذيري سياسي!
«آشتيناپذيري سياسي!»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛ستيهندگي معادل فارسي واژه آنتاگونيسم به معناي ستيزي است كه با لجاجت و جنگ و سركشي و نافرماني باشد.
ستيهندگي بيش از همه در حوزه انديشه سياسي به مفهوم تضاد، نزاع و آشتيناپذيري در منازعات سياسي است. ماركسيستها جامعه را از زاويه طبقات نگاه ميكردند و طبقات را هم در تضاد با هم ميديدند. لذا آشتيناپذيري يك ميراث زشت از تفكر ماركسيستي است.
طراحان جنگ نرم عليه ملت ايران در انتخابات سال 84 و سال 88 ويروس آنتاگونيسم را ابتدا به نخبگان سياسي و سپس به بدنه اجتماعي احزاب و گروههاي رقيب تزريق كردند. براي اولين بار طي سه دهه گذشته اردوكشيهاي خياباني به صورت يك سنت سيئه براي رقابتهاي سياسي باب شد. طرفين براي اثبات حقانيت خود به جاي گفتگو و تعامل سياسي مقداري از كلفتي رگ گردن و ضخامت بازو استفاده كردند. يك ضلع رقابت طراحي مواضع سياسي خود را به راديوهاي بيگانه بويژه بيبيسي و راديو آمريكا كنترات داد و سرويسهاي فعال جاسوسي دشمن هم در كف خيابان در عبور يك جريان سياسي از خطوط قرمز نظام و بيمهري به مردم و امام و رهبري آنها را ياري كردند. لذا يك ضلع رقابت خود را از يك مخالف قانوني به سطح يك مخالف غير قانوني فرو كاهيد.
رهبري معظم انقلاب هرچه تلاش فرمودند آنها را از اين بيراهه نجات دهند - به گونهاي كه سفره سياسي خود را از بيگانگان و منافقان و ملحدان جدا كنند- ممكن نشد. تقلب رمز آشوب آنها بود و هنوز هم كلمه رمز آنان براي عبور از انقلاب همين است و آن را رها نكردند. شرارتهاي سياسي روز قدس، 13 آبان، 16 آذر و روز عاشوراي سال 88 آنان به آنجا رسيد كه مردم در 9 دي سال 88 و 22 بهمن به خيابانها ريخته و انزجار خود را از نوع سياستورزي عدهاي كه فقط در زمين دشمن توپ ميزدند، اعلام كردند.
مقام معظم رهبري همواره روي اين مهم تاكيد داشتند كه مسئولان عدالت وانصاف در برخورد با مخالف را از نظر دور ندارند و كسي حق ندارد فراتر از قانون با جريان مخالفي كه حالا معاند شده بود، برخورد كند. مردم با بصيرت هميشگي خود از اين امتحان الهي روسفيد بيرون آمدند. اجازه ندادند ويروس آنتاگونيسم و ستيهندگي سياسي از سطح برخي نخبگان غافل به بدنه اجتماع نفوذ كند. لذا با كمترين هزينه، اقتدار و صلابت نظام حفظ شد. ايران اسلامي پس از فروكش شدن گرد و غبار نبرد نرم دشمن، مقتدرتر از گذشته در داخل و خارج ظاهر شد. اين خود بستري شد براي بيداري اسلامي در منطقه كه آثار و نتايج آن در جهان بر كسي پوشيده نيست.
دشمنان اسلام و نظام تئوري اردوكشي خياباني و ناامنسازي انقلاب را با تزريق ويروس آنتاگونيسم ميخواستند عملياتي كنند كه يك دفعه مواجه شدند در امپراتوري تحت نفوذ خودشان در منطقه، حكومتهاي مستبد و وابسته به آنان با همين اردوكشيهاي خياباني يكي پس از ديگري ازتخت به زير افتادند. دشمنان جمهوري اسلامي اصل نظام را در اين ناآراميها هدف قرار دارد. امروز نظام سرمايهداري در جنبش وال استريت در آمريكا و اروپا مورد چالش جدي قرار گرفته و سطح اعتراضات تا 140 شهر آمريكا گسترش يافته است.
ديدار روز جمعه شماري از اعضاي حزب موتلفه اسلامي
با حجت الاسلام و المسلمين سيد حسن خميني و ديدارهايي از اين دست تلاشي
براي كنترل و مهار ويروس آنتاگونيسم در فضاي سياسي كشور است.
اينكه
مباحث كليدي و مهم مطرح شده در اين ديدارها چقدر در تلطيف فضاي سياسي موثر
بود و ملاقاتكنندگان تا چه حد به اهداف خود نزديك شدند يك بحث است. اگر
روزي متن و محتواي مذاكرات منتشر شود همگان خواهند ديد كه اين مجموعه
تلاشها به منظور تنظيم دُز رقابت در رجوع به آراي مردم به گونهاي است كه
بيگانگان نتوانند با مداخله در امور داخلي ايران براي امنيت نظام تهديد
درست كنند.
مفهوم اين رفتار سياسي نه به معناي آشتي ملي است و
نه به معناي نجات ملي بلكه به اين معناست كه دُز رقابت در داخل را نبايد
آمريكاييها و انگليسيها و رژيم صهيونيستي با استفاده از عوامل خود در
داخل و رسانههاي جهنمي خود در خارج تعيين كنند. بلكه نخبگان و اضلاع رقابت
بايد به اين مهم توجه كنند كه انتخابات يك فرصت براي "تامين" امنيت ملي
است نه يك "تهديد" براي كل نظام و انقلاب!
كساني كه به اين مهم دقت
نكردند در انتخابات سال 84 و 88 خود را از يك ضلع رقابت قانوني به يك گروهك
غيرقانوني فرو كاهيدند و اين براي كل نظام يك آسيب است.
مدل رقابت را بايد خود نخبگان طراحي كنند. انتخابات دوره نهم مجلس و دوره يازدهم رياست جمهوري در پيش است. به نظر ميرسد مردم ما در مورد كيفيت رقابت هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ شكل از فضاي انتخاباتي سال 84 و 88 عبور خواهند كرد.مدل رقابت در دهه 90 معطوف به كاركردي خواهد بود كه ما آسيبهاي گذشته را پشت سر بگذاريم. در مدل ياد شده بايد عقلانيت سياسي، ادب و آداب سياستورزي، معنويت و اخلاق جايگاه ويژه داشته باشد.ملاقات با يك رجل سياسي مذهبي كه با ما ديدگاه متفاوت و حتي متضاد دارد به معناي پذيرش حرفهاي آنها و يا تبرئه آنها نسبت به خطاهاي سياسي ايشان نيست. اما نفس اين ديدارها نوعي خلعسلاح دشمن است كه طي دو سال گذشته سعي كردهاند فضاي سياسي كشور را با آنتاگونيسم سياسي آلوده كنند.
واكنش رسانههاي دشمن و برخي رسانههاي دوم خرداد نسبت به اين ديدارها نيز جالب است. آنهايي كه نانشان در بالا بردن دُز رقابت در داخل است به نوعي عدم رضايت خود را نشان ميدهند و سوزنباني اخبار اين ديدارها نشان دهنده نگراني آنها است. برخي دوستان هم كه به نوعي گله خود را از اين ديدارها ابراز ميكنند بايد بدانند بستر نبرد نرم در داخل، ايجاد ناآرامي، نفرت و غنيسازي ويروس آنتاگونيسم در فضاي سياسي كشور است. انقلاب در دهه 90 ماموريتهاي ويژهاي دارد.
تعميق گفتمان خدمت، پيشرفت و عدالت در داخل و
مديريت بيداري اسلامي در منطقه و جهانيسازي اسلام از جمله اين ماموريتها
است. ديگر وقتي باقي نميماند ما به عقب برگرديم.
قدس:حجاب ستیزی، ابزار تحدید مسلمانان در غرب
«حجاب ستیزی، ابزار تحدید مسلمانان در غرب»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن ميخوانيد؛موضوع اخراج دانش آموزان محجبه در کشورهای اروپایی، داستان تکراری برخورد با پوشش اسلامی را بار دیگر در محافل رسانه ای مطرح نمود. در واکنش به این موضوع، سازمانهای غیردولتی با بیانیه های علمی، عقلانی و مستند، رفتار مدعیان دروغین دموکراسی را محکوم نمودند.
اخراج پی در پی مسلمانان از محیطهای شغلی و تحصیلی در کشورهای غربی، این پرسش همیشگی را به ذهن متبادر می سازد که رفتار دولتمردان اروپایی نسبت به مسلمانان با وجود ادعاهای فراوان حقوق بشری، چگونه قابل توجیه است؟
غرب از رشد اسلام در جغرافیای سرزمینی خود در هراس است و حجاب را به عنوان نماد مذهب و اسلامگرایی را یک محدودیت و مانع در برابر ایده های نامشروع خود ارزیابی می کند. از این رو، موضوع برخورد با زنان محجبه و مسلمان را به شکل گسترده در کشورهای متعدد قاره اروپا در دستور کار قرار دادند تا به زعم خود مانع پیشرفت اسلامگرایی شوند. این در حالی است که اکنون رشد فزاینده گرایش به اسلام، آمار روبه رشد مساجد و انسجام مسلمانان در نقاط مختلف جهان، برنامه های آنان را با بن بست مواجه نموده است.
اسلام برای زن به عنوان یک انسان، ارزش و شأنیت قایل است و هرگونه استفاده ابزاری از آن را مغایر با هدفهای متعالی خلقت می داند و از حقوق زن در جامعه دفاع می کند. قرآن کریم می فرماید: «خلقکم من نفس واحده»؛ یعنی «خداوند شما (اعم از زن و مرد) را از یک حقیقت آفرید.» پیامبر اعظم(ص) نیز فرمودند: «الناس کلهم سواء کالانسان المشط»؛ «یعنی مردم اعم از زن و مرد، مانند دانه های شانه با هم برابرند.» ولی نوع نگاه در غرب بر اساس مبانی معرفتی اومانیسم، با دیدگاه اسلامی متفاوت است. نگاه منفعت طلبانه در غرب جنس مخالف را ابزار سوءاستفاده در حوزه های گوناگون قرار داد. روزگاری غرب برای زن هیچ گونه جایگاهی قایل نبود و از ابتدای قرن بیستم بویژه پس از پایان جنگ جهانی اول، زن برای بهره کشی در عرصه های گوناگون وارد صحنه اجتماع شد. حضرت آیةا... خامنه ای در فرازی از فرمایشاتشان در این زمینه فرمودند: «غربیها مدعی اند که حجاب یک مسأله دینی است و در جوامع لائیک نباید ظهور پیدا کند، اما علت واقعی مخالفت غرب با حجاب این است که سیاست راهبردی و بنیانی غرب درباره زن یعنی عرضه شدن و هرزه شدن زن را با چالش روبه رو می کند و مانع تحقق آن می شود.»
آنچه امروز سیاستمداران غرب را از حجاب زن مسلمان به عنوان یک شهروند دچار هراس نموده است، الگو شدن نمادهای دینی است که منافع نامشروع آنان را به خطر انداخته و نمی توانند رشد و تعالی انسانیت را به نظاره بنشینند. لذا با برخوردهای فیزیکی و یا تصویب قوانین محدود کننده، تلاش می کنند از رشد گرایش به آداب انسانی و اسلامی جلوگیری کنند. «مستر همفر» جاسوس انگلیسی می گوید: «پس از آنکه زنان را از چادر و عبا بیرون آوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم دنبال آنان بیفتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد و برای پیشبرد این نقشه لازم است اول زنان غیرمسلمان را از حجاب بیرون آوریم تا زنان مسلمان از آنان یاد بگیرند.» پر واضح است، غرب از تعریف وضعیتی که برای جامعه زنان در جغرافیای اندیشه مغرب زمین داشته، تجارت و از این طریق کسب ثروت نموده و نمی تواند با بی تفاوتی شاهد از دست دادن ثروتش باشد، لذا مکانیسم برخورد طراحی می کند.
نکته قابل تأمل دیگر رفتار دوگانه غرب در ادعای دموکراسی و حقوق بشر است. دولتمردان غرب همواره از طریق استفاده از این ابزار، کشورهای خارج از منظومه منافع و اقمار را در محافل جهانی محکوم و بستر برخوردهای حقوقی را فراهم می کنند. نخبگان غربی اعم از اجرایی و تئوریک با تدوین قوانین در پارلمان این کشورها، از حقوق همجنس بازان دفاع می کنند، ازدواج غیرعقلانی آنها را مشروع جلوه می دهند و توهین به عقاید مسلمانان، هتک حرمت قرآن و باورهای اسلامی را با توجیه آزادی بیان، قابل دفاع می دانند. در مقابل، با مسلمانان برخوردهای سلبی نموده و آنها را از حداقل حقوق اجتماعی شان محروم می کنند.
بدون تردید، این دوگانگی پرده از نفاق مدعیان انسانیت در کشورهای غربی برمی دارد و آنها را بیش از پیش نزد افکار عمومی جهان رسوا می سازد، به گونه ای که ماده 2 اعلامیه حقوق بشر در این زمینه اشعار می دارد: «هر فردی بدون هیچ گونه تمایز، بخصوص از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، ثروت، تولد یا هرموقعیت دیگر، از تمام حقوق و آزادیهای اعلام شده در این اعلامیه برخوردار است». این نوع نگاه به مفاهیم حقوق بشری از سوی بنگاه های خبرساز و تصمیم ساز غرب که سیاستمداران را تغذیه می کنند، بیانگر این واقعیت است که آنها تا زمانی به این ارزشها معتقدند که منافع استکباری شان تأمین گردد. اگر منافع آنها دچار مخاطره گردید، ظرفیت زیر پا گذاشتن همه شعارهای آزادی و دفاع از حقوق بشر و اعلامیه های جهانی مرتبط با آن را دارند.
بدون شک، یکی از علتهای نگرانی کشورهای اروپایی از موضوع حجاب امنیتی، معرفی کردن این موضوع است. صاحبان کرسی قدرت که اکنون در گرداب انواع مشکلات اقتصادی فرو رفته اند، تلاش می کنند با بزرگنمایی خطر مسلمانان، ضمن سر پوش گذاشتن بر ضعفها و ناتوانیهایشان، خود را به عنوان ناجی تمدن غرب در مقابل اسلام معرفی کنند، تا ضمن فرار از پاسخگویی به مشکلات، زمینه بازگشت به قدرت را نیز برای جریانهای سیاسی همسو فراهم کنند. «فلیپ روند» نویسنده تندرو غربی، برای توجه غربیان به خطر مسلمانان در غرب می گوید: «مسلمانان بمب انفجاری هستند و اسلام بسیاری از مردم، بویژه مردم اروپا را به سوی خود جذب می کند».
بر کسی پوشیده نیست، غرب هیچ گاه با اسلام از در آشتی وارد نخواهد شد. اگر از تعامل با جهان اسلام سخن گفته می شود، صرفاً قرائتی از اسلام را می پذیرند که استکبارستیز نباشد و اسلامی را تحمل می کنند که حاکمان آن در پازل تعیین شده از سوی نظام سلطه، نقش ایفا کنند. طرح اسلام ناب که حجاب در زمره مسلمات آن است و مسلمانان ناگزیر از رعایت این فریضه الهی می باشند، در اندیشه دولتمردان و نخبگان کشورهای یاد شده، توجیه پذیر نیست. مسلمانان در هر گوشه ای از جهان، به این واقعیت معترفند که محدودیتها در جوامع غیراسلامی برای آنها نوعی فرصت است، زیرا با دفاع مصرانه می توانند هویت اسلامی را حفظ و به جهانیان معرفی کنند، همان گونه که «یوهان ریدلی» خبرنگار مسلمان شبکه تلویزیونی «اسلام تی وی» معتقد است: «هرچه بر ما سخت بگیرند، بیدارتر می شویم».
سياست روز:فرو ريختن دژ اطلاعاتي غرب
«فرو ريختن دژ اطلاعاتي غرب»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛اکنون در غرب همه چيز با سالهاي دهه ۱۹۳۰ تفاوت يافته است. مردم با اضطرابي که از يک عدم اطمينان همگاني برميآيد به فردا مينگرند. آنها هر لحظه انتظار ميکشند تا آن دژ اطلاعاتي که موجوديت سياسي غرب بر آن بنيان گرفته است با يک انفجار فرو بريزد و آن روي پنهان تمدن آشکار شود. در آغاز ، تمدن با يک اعتماد مطلق به قدرت خويش پا ميگيرد و هنگامي که اين احساس جاي خود را به عدم اعتماد بخشيد، بايد دانست که موعد سرنگوني فرا رسيده است.(۱)
دنيا دستخوش تحولات شگرفي است، آبستن اتفاقات گسترده و آينده ساز. اتفاقاتي که آينده جهان و بشريت را رقم خواهد زد.
هر چند بسياري هستند که شايد بگويند اين تحولات و خيزشها، گذر است نسيمي است که وزيدن گرفته و به زودي پايان مييابد. اما اينگونه نيست. روزهاي سرنوشتسازي در پيش است. انقلابهاي مردمي کشورهاي اسلامي، اعتراضات و قيامهاي مردم اروپا و آمريکا تازه آغاز راه است. راهي که شرق و ايران سرمنشاء آن بود و آن را خيلي پيشتر از اين رفته بود.
اگر باور داريم تمدن از شرق به غرب رفته است که اينگونه نيز هست. اينک خيزشهاي اسلامي نيز از همين مهد تمدن باعث بيداري مردمي شده است. ايران اسلامي ۳۲ سال پيش از اين انقلابي را به پيروزي رساند که اکنون در حال درو کردن محصول آن بذري است که کاشته بود و اکنون همين انقلاب اسلامي الهامبخش خيزشهاي اسلامي ديگر گشته و امواج آن به سمت و سويي روانه شده است، که پيش از اين داعيهدار سردمداري دنيا را درسرداشتند و سروري مردم جهان را طلب ميکردند.
۱۷ سپتامبر، آغاز اعتراضات مردم آمريکا هيچگاه از خاطره مردم جهان بيرون نخواهد رفت.
دژ اطلاعاتي آمريکا که پايه و اساس رژيم اين کشور را تشکيل ميدهد، اکنون با آگاهي مردمي در حال فرو ريختن است.
اتحاد جماهير شوروي سابق، با نظام کمونيستي خود مردم را پشت ديوارهاي ايدئولوژي مارکسيستي پنهان کرده بود و در فضاي به شدت بسته بر مردم حکومت ميکرد که از دنياي بيرون از خاک شوروي اطلاعي نداشتند و تصورشان اين بود که هر چه هست اين طرف ديوار است.
ايدئولوژي سرمايه داري غرب به ويژه آمريکا نيز هر چند به ظاهر فضاي باز و آزادي را براي مردم خود دست و پا کرده است، اما با استفاده از فضاي گسترده رسانهاي خود به قلب واقعيتها و حقيقت جهان پرداخته و به حکومت خود ادامه داده واين دژ به ظاهر مستحکم اکنون با آگاهي مردمي به لرزه افتاده است. مردم آمريکا متوجه شدهاند که سران پشت پرده آمريکا، آنها را براي رسيدن به منافع و مطامع خود ميخواهند و از طريق شبکه گسترده و عنکبوتي رسانهاي خود افکار عمومي را در دست دارند و به هر جهت که بخواهند رهبري ميکنند. دوران حکومت رسانهاي غرب بر افکار عمومي پايان يافته است انعطافپذيري سيستم ليبراليزم نيز کارساز نيست، اگر پيش از اين سياست در قبال اعتراضات مردمي در غرب به ويژه آمريکا کارساز بود اما اکنون مردمي که معترض هستند فريب وعدههاي سردمداران خود را نخواهند خورد.
واقعه شگفتآوري که رخ داده بود اين بود که غرب ناگهان خود را نه با کشور «جشن هنر شيراز» و «آربيآوانسيان» و «اسرار گنج دره جني» و «دايي جان ناپلئون» و «جشنهاي دو هزار پانصد ساله» و «فريدون فرخزاد» که با کشور سيد مجتبي نواب صفوي و حاج مهدي عراقي روبرو يافت و انقلاب اسلامي در داخل هنرهاي سپر اطلاعاتي غرب روي داد، در يک جزيره ثبات و پيروز هم شد.(۲)
۱ـ شهيد آويني، مقاله انفجار اطلاعات
۲ـ شهيد آويني، همان منبع
آفرينش:تداوم بحران در بحرين
«تداوم بحران در بحرين»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛در روزهاي گذشته دهها هزار بحريني در مراسم تشييع پيکر نوجوان 17 ساله بحريني مشارکت کردند و با حضور گسترده اعتراض خود به جنايات آل خليفه را نشان دادند. اعتراضهايي که هر چند در ماههاي گذشته و به زعم مقامات منامه رو به سردي گراييده بود اما تظاهرات هاي اخير نشان داد که دامنه مخالفت و قيام دربحرين آتش زير خاکستري است که همچنان توان شعله ور شدن را داراست و همچنان نيز پتانسيلي است قدرتمند براي اعتراض و جنبش بر ضد ساختار سياسي اقتدارگرايانه اين کشور . در اين ميان بايد گفت که تداوم بحران در بحرين نه تنها با سرکوب و فشار بي سابقه نظامي، اجتماعي، سياسي و...رو به خاموشي نگراييده بلکه در پناه مقاومت مردمي و سرکوب مداوم نيرو هاي داخلي و خارجي بر مدافعان خارجي و بين المللي مردم نيز افزوده است .
بي گمان اکنون بحرين جدا از بسته بودن نظام سياسي ، حضور و حمايت نيروهاي امنيتي و نظامي خارجي يکي از عوامل اصلي در بهوجود آمدن تبعيضها و مشکلات در اين کشور و در نتيجه فراهم شدن زمينههاي بروز اعتراض در ميان اکثريت مردم شده است .وضعيتي که اکنون نيز جنبه هاي گسترده اي به خود گرفته و موجب افزايش خشونتها در اين کشور شده است .
در اين بين هر چند مقامات اين کشور شامل حمد بن عيسي آل خليفه پادشاه و وليعهد وي سلمان بن حمد و خليفه بن سلمان نخستوزير بر اين اميد بودند تا با توسل به نيروي سرکوب موج تحول خواهي دراين کشور نيز از بين رود، اما بايد گفت تحولات نوين در هفتههاي اخير بيانگر آن است که شعله قيام و جنبش در اين کشور خاموش نشدني است .
در اين راستا با توجه به تحريم گسترده انتخابات اخير از سوي مخالفان و فراخوان ها براي انحلال پارلمان در کنار سرکوب گسترده عملا مخالفت ها نيز از بين نرفته و اکنون نيز به نظر مي رسد شکاف ها و ترديد هايي در ساختار قدرت در داخل و بين حاميان منطقهاي و بين المللي دولت بحرين به وجود آمده است . در اين راستا از يک سو شيخ الازهر نيز در بيانيه اي اعلام کرد حکام دول خليج فارس بايد به سخنان مردم خود گوش فرا دهند که خود مساله قابل تاملي در جهان اهل سنت بود.
از سويي ديگر به نظر مي رسد با تداو م بحران بحرين انتقادهاي مستقيم تر و روشن تر از سوي برخي از محافل غربي نسبت به آل خليفه به چشم مي خورد . گذشته از اين در سطح منطقه نيز برخي از کشور ها همچون قطر نيز به دنبال ابتکاري براي حل بحران بحرين بوده و حتي در ميان لايه هايي از مقامات کشور هاي مداخله کننده در اين کشور ترديد هايي در مورد دخالت در بحرين به وجود آمده است. بر اين اساس بايد گفت همه شواهد و نشانه ها بيانگر آن است که عملا با تداوم بحران در بحرين نه تنها دامنه بحران کاهش نيافته است بلکه جدا از افزايش توجه به حقوق شهروندان اين کشور در سطح جهان، از دامنه و شدت حمايت کشورها و قدرتهاي بين المللي و منطقه اي نسبت به دولت آل خليفه نيز کاسته شده است امري که مي تواند زمينه افزايش فشار ها براي پذيرش خواسته هاي مردم اين کشور ، توجه به حقوق شهروندان و دستيابي به دموکراسي نهاديه شده در اين کشور را فراهم تر کند .
ملت ما:حفظ ارزشها يا كسب كرسيها؟
«حفظ ارزشها يا كسب كرسيها؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي ملت ما به قلم سيد محمود علوي است كه در آن ميخوانيد؛با توجه به رعايت سياست اخلاقمحور و يادآوري شكلگيري جبهه ايستادگي از 2 سال گذشته لازم به ذكر است كه فعاليتهاي اين جبهه منوط به انتخابات نبوده و در ساير زمانها و موارد نيز قابل تعميم است. ادامه فعاليت انتخاباتي ائتلافات شكل گرفته كه صرفا «اهداف انتخاباتي را دنبال ميكنند» پس از برگزاري انتخابات ضرورتي ندارد. ولي اگر جرياني تحت عنوان جبهه و حزب فعاليت خود را آغاز كند و پس از برگزاري انتخابات به فعاليت خود پايان دهد، از عنوان جبهه و حزب سوءاستفاده كرده است و در عمل در حد يك ائتلاف نوظهور عمل كرده است.
تجربه نشان داده است تشكيل جبههها و ائتلافات سياسي در آستانه انتخابات و انجام فعاليتهاي انتخاباتي اقدامي طبيعي است و اثري مثبت در روند پيشبرد اهداف سياسي كشور دارد. ايجاد جبهههاي نوظهور در آستانه انتخاباتها و آسيبهاي اين مسئله، بر لزوم ضابطهمند بودن اين مسئله تاكيد كرد ضمن اينكه هر اقدام و حركت سياسي در كشور بايد ضابطهمند باشد، لذا تحركات مجموعههاي سياسي علاوه بر ضابطهمند بودن و رعايت الزامات قانوني بايد با اخلاق و ادب سياسي همراه باشد.
آنچه حائز اهميت است رعايت اين نكته است كه بالاتر از الزامات قانون، رعايت اخلاقيات و ادب سياسي است. لذا بايد جامعه اسلامي اخلاقمدار و ادبمحور باشد و براساس موازين شرعي و آداب اجتماعي كه در ساير كشورها وجود ندارد عمل كند، چرا كه رعايت اينگونه موارد ارزشي بيش از ارزش كسب قدرت و كرسيهاي مجلس و نهادهاي سياسي كشور مهم است.
براين اساس اگر جامعه اسلامي ما از اخلاقيات عبور كرده و افرادي راكه در خارج از چارچوب ادب سياسي هستند به مجلس بفرستد معلوم نيست آن نهاد قانونگذاري كه توسط افراد بياخلاق اداره شود چه قوانيني را تصويب كرده و بازخورد آن در جامعه چگونه خواهد بود.
براين مبنا كانديداهاي انتخاباتي علاوه بر رعايت الزامات قانوني بايد موارد ديگري را مدنظر داشته باشند كه از جمله آن جدا از بايدها و نبايدهای قانوني شايستهها و ناشايستهها و ادب سياسي است. در آستانه انتخابات هيجانات احزاب و تشكلها بيش از دورههاي قبل شدت مييابد و احزاب و مجموعههاي سياسي از خواب بيدار ميشوند و تحركات خود را افزايش ميدهند.
پس از تشكلها اين نخبگان هستند كه آرايش سياسي احزاب را بيش از گذشته رصد كرده و حساس ميشوند و به ارزيابي احزاب ميپردازند. بر اين اصل اقدام تحكمآميز كميته 15 نفره اصولگرايي جامعه را از اخلاقيات دور ميكند در جايي كه با به حساب نياوردن جبهه ايستادگي و هيجانات جوانان از سوي كميته 8+7 جامعه را از فضاي ادبگرا به فضاي تحكمگرا و عدم رعايت اخلاق و سهمخواهيها ميكشاند.
جبهه ايستادگي مايل است با كميته 15 نفره، جبهه پايداري و همه احزاب و تشكلها درون نظام كه معتقد به منشور اصولگرايي هستند ارتباط صميمانهاي داشته و با آنها به وحدت برسد اما اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه رسميت داشتن تشكلها منوط به حضور در 8+7 است؟ اگر جبهه ايستادگي براي حفظ خود و نيروهاي خود به همان روحيه سهمخواهانه روي آورد اقدام جديدي رخ نداده است و فرهنگ جديدي را به عرصه سياسي كشور تقديم نكرده است، لذا با حفظ مسير اخلاقمحوري و ارزشمداري راه خود را دنبال كرده است.
بنابراين، اين جبهه ايستادگي نيست كه متضرر ميشود،
بلكه اين فضاي سياسي كشور است كه آسيب ميبيند. آنچه شايان توجه است با
توجه به شرايط كنوني جامعه و در آستانه انتخابات بايد از تزريق هر مطلبي كه
باعث ايجاد اختلاف در جريان اصولگرا شود بهشدت پرهيز كرد زيرا دستيابي به
كرسيهاي مجلس به هر قيمتي ارزش ندارد.
حمايت:كميتهاي براي حذف حقوق
«كميتهاي براي حذف حقوق»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛نشست كميته چهار جانبه صلح خاورميانه ديروز در بروكسل برگزار شد. اين كميته با محوريت سازمان ملل، روسيه ، اتحاديه اروپا و آمريكا ميباشد كه با ادعاي تحقق صلح در فلسطين و خاورميانه تشكيل شده است. نشست ديروز اين كميته در حالي برگزار شد كه در مواضع آن نكتهاي قابل تامل ميباشد و آن اينكه اعضاي اين كميته بارديگر اصل روند سازش را محور مواضع خود قرار دادند.
هر چند كه اين كميته با اين ادعا تلاش كرده تا خود را فعال در تحولات فلسطين معرفي نمايد اما عملكردهاي آن نشان ميدهد كه آنها همچون گذشته سياستي يكسان و بدون تغيير را پيگيري ميكنند و آن حمايت از رژيم صهيونيستي در برابر مقاومت و مطالبات جهاني است. اين كميته در حالي در مسئله فلسطين فعال شده و نسخه صادر ميكند كه امور جاري در اين كميته حقايق ديگري را از نشست بروكسل آشكار ميسازد.
اولا اعضاي اين كميته شامل اتحاديه اروپا، سازمان ملل ، آمريكا و روسيه است كه در مواضع خود همواره بر حمايت از رژيم صهيونيستي تاكيد داشته و فعاليتي براي حمايت از فلسطين صورت ندادهاند. نكته قابل توجه آنكه نماينده اين كميته توني بلر نخست وزير سابق انگليس است كه هرگز قدمي از حمايت صهيونيستها برنداشته و نابودسازي تمام حقوق فلسطيني ها را اولويت خود ميداند. محور تصميم گيري در كميته نيز آمريكا است كه همواره تاكيد داشته بدون خواست صهيونيستها هيچ اقدامي صورت نخواهد داد و حتي سران آن نطقهاي خود را از صهيونيستها دريافت ميكنند.
ثانيا، اين سوال براي افكار عمومي همچنان وجود دارد كه اگر كميته چهار جانبه براي فلسطين كار ميكند چرا در طول 5 سال گذشته هيچ قدمي براي پايان محاصره غزه، جلوگيري از اشغالگري صهيونيستها و بازگشت آوارگان فلسطيني به وطن، باز پس دهي اراضي اشغالي به فلسطيني و پايان اشغالگري صهيونيستها در قدس و كرانه باختري صورت ندادهاند. چرا در برابر تجاوزات صهيونيستها به كشورهاي منطقه نظير لبنان سكوت كردهاند. پاسخ به اين سوالات يك امر را آشكار مي سازد و آن اينكه كميته مذكور صرفا منافع صهيونيستها را در نظر دارد و هرگز براي فلسطين گامي بر نميدارد.
ثالثا اين نكته اساسي مطرح است كه چرا كميته چهار جانبه پس از مدتها سكوت اكنون كه جهانيان به فلسطين روي آوردهاند فعال شده و خواستار روند سازش شده است. اين رويكرد نشان ميدهد كه ماموريت اين كميته مصادره پرونده فلسطين و انحراف افكار عمومي از حقايق حاكم بر اين سرزمين است. آنها برآنند تا با ادعاي روند صلح جهان را به فلسطين بي تفاوت سازند. با توجه به اين شرايط ميتوان گفت كه نشست كميته چهار جانبه براي كمك به صهيونيستها براي خروج از انزواي جهاني و نابودسازي حقوق فلسطينيها است كه در لواي ادعاي صلح صورت ميگيرد. ماموريتي بس خطرناك تحقق آن پيامدهاي منفي بسياري براي فلسطين به همراه خواهد داشت.
مردم سالاري:سياست فوتبالي يا فوتبال سياسي
«سياست فوتبالي يا فوتبال سياسي»عنوان سرمقالهي مردم سالاري امرز به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛رنجي که مردم فلسطين از غصب سرزمينشان مي برند، اگر چه برکسي پوشيده نيست، اما براي من چندين سال پيش و زماني آشکارتر شد که براي شرکت در سميناري در مورد سرزمين هاي اشغالي به شهر قنيطره در مرز بلندي هاي تسخير شده جولا ن رفته بودم; نقطه اي مرزي از خاک سوريه که آن سوي آن، سرزمين هاي اشغالي را با پرچم رژيم صهيونيستي در نزديکترين موقعيت ممکن مي توانستي ببيني. در آن سمينار، فردي را ديدم که در نقطه اي از بلندي هاي جولا ن متولد شد که در زمان تولد او، متعلق به سوريه بود و امروز اشغال شده است.
فرد ديگري راديدم که متولد فلسطين بود و امروز، باريکه غزه، مجالي براي رشد به او نمي دهد و ناگزير به لبنان سفر کرده و آنجا ياد فلسطين را با کار خبري و رسانه اي زنده نگه مي دارد.فرد ديگري هم بود که... بگذريم. رنج مردمي را که ديگر سرزميني ندارند، آنجا با تمام وجود احساس کردم. اما نمي دانم چرا برخي تصور مي کنند تنها آنها با رنج مردم فلسطين شريکند و بقيه بايد در حاشيه باشند و جالب اينجاست که براي نشان دادن همبستگي ظاهري خود با مردم فلسطين حاضرند به هرمستمسکي چنگ بزنند.
در جديدترين نمونه هم مدير مسوول محترم روزنامه کيهان، از تيم ملي فوتبال ايران انتقاد کرده که چرا به تيم ملي فوتبال فلسطين 7 گل زده و خاطرنشان کرده که بازيکنان تيم ملي اگر هم نمي خواستند اين مسابقه را با باخت مصلحت انديشانه به پايان برسانند، لا اقل با نتيجه مساوي، زمين را ترک مي کردند تا حرمت حريف حفظ شود. اين موضوع از دو جنبه ورزشي و سياسي قابل نقد است. از جنبه ورزشي، چندان از مدير مسوول محترم کيهان انتظاري نيست چرا که ايشان با فلسفه بازي هاي تدارکاتي و بازي هاي رسمي فوتبال و تفاوت اين دو با هم بيگانه اند.
شايد پيشنهاد ايشان در مسابقه اي رسمي، کاربرد داشت و تيم ملي ايران مي توانست در مسابقه اي رسمي فقط يکي دو گل به فلسطين بزند، اما هدف از برگزاري مسابقه اي تدارکاتي، آزمودن کليه بازيکنان يک تيم است و در چنين مسابقه اي، همه بازيکنان با تمام توان به ميدان مي روند تا توانمندي خود را به مربيان تيم ملي ثابت کنند و در بازي هاي آتي، جايي ثابت براي خود بيابند. به همين دليل نمي توان نسخه «کيهان» را براي يک بازي تدارکاتي فوتبال تجويز کرد. اما اين موضوع از جنبه سياسي هم قابل بحث است که البته اشاره اي به آن مي کنم و مي گذرم.
سياست هاي دولتي که از بدو تاسيس مورد حمايت روزنامه «کيهان» و همفکرانش بوده باعث شده تيم ملي فوتبال ايران در عرصه بين المللي، با کمبود حريف تدارکاتي مواجه شود و حتي کويت که حريف هميشگي و سنتي بازي هاي تدارکاتي ما بوده از بازي با تيم ملي فوتبال ايران صرف نظر کند و آنگاه مجبور شويم با تيم ملي فلسطين، بازي تدارکاتي انجام دهيم و کار به جايي برسد که روزنامه کيهان هم از گل زدن به اين تيم انتقاد کند. حالا اينکه سياست فوتبالي داريم يا فوتبال سياسي، موضوعي است که در مجال فراخ تري بايد مورد بررسي قرار داد و در نهايت، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل...
تهران امروز:وحدت به مثابه بنيان اصولگرايي
«وحدت به مثابه بنيان اصولگرايي»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهران امروز به قلم سيدجواد سادات رضوي است كه در آن ميخوانيد؛جريان اصولگرايي در بازتعريف مفاهيم غيرقابل انكار اسلامي و اصول سياست مبتني بر ديانت و همبافتگي دو مفهوم دين و سياست با يكديگر شناخته ميشود. اسلام يك دين سياسي است و در عين آنكه به امور اخروي مومنان توجه دارد، نسبت به دنياي آنان نيز اصول و قواعدي را بنيان نهاده است كه مسلمانان موظف به پيروي از آن هستند. يكي از اين اصول وحدت و دوستي ميان مومنان و پرهيز و برائت از اولياي كفر و شرك است. در برههاي كه در آن قرار داريم، جريان اصولگرايي ـ يا در واقع اكثريت قريب به اتفاق آن ـ به اهميت وحدت و پرهيز از پراكندگي و چنددستگي پي برده و درصدد است با گسترش چتر وحدت بر سر همه گروهها و جريانهاي اصولگرا وحدت را بر اين طيف حاكم سازد.
هم از اين رو بود كه با پذيرش حكميت حضرات آيات مهدويكني و يزدي سازوكار 8 + 7 شكل گرفت و به ويژه حضرت آيت الله مهدويكني بر اين امر پافشاري داشتند كه جريان يا گروهي از اصولگرايان از اين ساز و كار كنار گذاشته نشود و همه سلايق اصولگرايي نماينده يا نمايندگاني در ساز و كار 8 + 7 داشته باشند. بيدليل نبود كه ايشان چندين بار از همه گروهها و جريانهاي اصولگرا دعوت به رايزني و حضور در اين ساز و كار كردند اما
به نظر ميرسد كه يك گروه مشخص آگاهانه و با قصد مخدوش ساختن وحدت به دست آمده هر روز بهانهاي ميتراشد تا مانع وحدتآفريني سازوكار 8 + 7 شود. در شرايط سخت پيشرو ساز جدايي ساز كردن نه تنها خطاست كه برخلاف منشور اصولگرايي نيز هست، منشوري كه مورد قبول تمامي گروهها و جريانهاي اصولگراست. اگر اين منشور را در پيش چشم داشته باشيم آنگاه به هيچ رو به جدا سري و تن در ندادن به حكميت دو فقيه بلندپايه راضي نخواهيم شد.
آينده در دست كساني است كه با پيگيري اصول و مفاد منشور اصولگرايي بر وحدت اصولگرايان پافشاري ميكنند.
ابتكار:فرهنگ هم گرفتار آقازادگي شد
«فرهنگ هم گرفتار آقازادگي شد»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن ميخوانيد؛هر روزه تعابير و اصطلاحات جديدي به متن گفته ها و نوشته هاي ما اضافه ميشود. اصطلاحاتي که بيش از آن که نشان دهنده غناي فرهنگي ما باشد خبر از اتفاقي نامناسب ميدهد. «آقازاده» از آن دست تعابيري بوده است که سال ها پيشتر به هنگام اشاره به فرزندان بزرگان مورد احترام مردم به کار ميرفت. امروزه اما به اتهامي بزرگ ميماند.
آقازادگي امروزه بيش از آن که نشان بزرگي ودانش باشد، نمادي از رانت خواري و سوء استفاده فرزنداني است که از موقعيت پدر در مناصب سياسي وجايگاه احترام مردمي، سود خود برده اند و زحمت مردمان داده اند.
همين موضوع سبب شد که آقازادگي به پديده اي مشهور در مناسبات اقتصادي تبديل شود و البته شاخصي براي پيشرفت ناگهاني و ثروت اندوزي يک شبه. پس بي خود نبود که بسياري از شيادان و تبهکاران عرصه اقتصاد نزديکي به فرزندان مسئولان را نيز در کنار زيرکي، موقعيت شناسي و رصد کردن تحولات بازار تجارت،در دستور کار خود قرار دادند و البته خيلي زود دريافتند که تجربه و دانش اقتصادي در برابر نزديکي به اين آقازاده ها، چيزي جز تلف کردن وقت و انرژي نيست. موضوعي که بايدعلماي اقتصاد بومي در بازنگري نظريات خود مد نظر داشته باشند.
انبوه خبرهاي درگوشي و شايعات منتشر شده در سطح گسترده پيرامون فرزندان برخي از بزرگان خود نشان دهنده گسترش اين پديده در ميان مردمي است که از تجارت و تحولات بازار سر رشته اي ندارند. موضوعي که البته پنهان کاري برخي از مسئولان متولي اين موضوع و ملاحظه کاري درباره بزرگان و فرزندان شان سبب گسترش بي اعتمادي مردم به نهادهاي قانوني کشور نيز شده است. در اين ميان علاوه بر منابع مادي و سرمايه ديگري نيز به تاراج رفته است:«اعتماد عمومي».همان که براي ادامه کار اين نهادها و البته حفظ هر نظامي لازم به نظر ميرسد.
شايع است که چندسال پيش از فرزند يکي از بزرگان در اين باره سئوالي شد که پاسخ وي عمق فاجعه را نشان ميدهد. او گفته بود: «مگر من ميتوانم مثل معلمان زندگي کنم؟»و همين پاسخ خود را آن قدر کافي و وافي ميدانست که انگيزه اي براي دست درازي به اموال مردمان باشد.
اينک اما تعبير جديد در رسانه ها مطرح ميشود وعليرغم اينکه از دو واژه مثبت تشکيل شده اما خبر از اتفاقي نامناسب ميدهد: «آقا زاده هاي فرهنگي ».نيمه دوم اين اصطلاح (فرهنگي) هم چندان کمکي به تطهير آن نميکند چرا نيمه اول آن (آقازاده) اثر منفي خود را گذاشته است.
آقازاده هاي فرهنگي، گوشه اي ديگر از سوء استفاده هاي فرزندان برخي از مسئولان است که اين بار عرصه فرهنگ را نشانه رفته اند و به کمک رانت هايي که حاصل ارتباطات خاص است،هم در سازمانها و نهادهاي متولي فرهنگ جا خوش کرده اند و هم نيم نگاهي به توليد محصولات فرهنگي دارند. حوزه اي که بسياري از توليد کنندگان محصولات فرهنگي با مشکلات ريز و درشت دست و پنجه نرم ميکنند و گاه نيز مغلوب مشکلاتي ميشوند که حاصل ضوابط دشوار و طاقت فرساست. اين درحالي است که اين آقازاده ها به راحتي پريدن از يک جوي کوچک، از اين موانع عبور ميکنند.
حضور فرزندان برخي از مسئولان فرهنگي در جايگاه هايي از اين حوزه تنها يک علت دارد و آن حضور پدران است.چرا که اگر مثلاً پدر در بخش کشاورزي مشغول به کار بود، فرزندان کاري به حوزه فرهنگ نداشتند و آينده خود را در همان بخش کشاورزي جستجو ميکردند و احتمالاً کشاورزان و متخصصان اين حوزه را زحمت ميدادند. هم اکنون برخي از شوراها و مناصب فرهنگي در اختيار کساني است که پله هاي اول ترقي را طي نکرده اند. حضور وابستگان برخي از اين مسئولين در عرصه توليدات فرهنگي نيز از موارد ديگري است که البته نتيجه اي جزء هدر دادن منابع مالي بيت المال ندارد و اين درحالي اتفاق ميافتد که بسياري از استعدادهاي درخشان پشت ديوار توجه همين مسئولين، توقف کرده اند.
آقا زادگي در اين حوزه را البته ميتوان بطور گسترده تري هم معني کرد يعني نياز نيست که حتما کسي پدرش مسئوليتي داشته باشد بلکه هستند افرادي که به دلايل غير فرهنگي به نورچشمي هاي مسئولان تبديل شده و هم در زمان پيش از توليد، هم در هنگام توليد و هم پس از توليد از پشتيباني آنان برخوردار ميشوند و از هيچ تلاشي براي موفقيت آنان فروگذار نميشود.
مي توان براي اين پديده جديد «آقازادگي فرهنگي» مصداق هاي زيادي ارائه داد که هيچ دردي از انبوه دردهاي فرهنگي اين مملکت را التيام نخواهند داد اما يک نکته ميتوان مورد توجه مسئولين کشور قرار گيرد و آن اين است که سابقه آقازاده هاي سياسي و زيان هاي جبران ناپذير آن ها براي کشور،عبرتي شود تا بتوان از رشد اين پديده در اين حوزه مظلوم جلوگيري کرد.
شرق:بحث انحرافي در عراق
«بحث انحرافي در عراق»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم حسن هانيزاده است كه در ان ميخوانيد؛بروز اختلاف امنيتي و سياسي ميان دولت نوريالمالكي و كاخسفيد بر سر موضوع مصونيت قضايي نيروهاي آموزشي آمريكا در عراق به يك چالش جدي براي اين كشور تبديل شده است. طبق توافقنامه امنيتي بغداد- واشنگتن كه در سال 2008 ميان عراق و آمريكا امضا شده، قرار است نيروهاي آمريكايي تا پايان سال 2011 ميلادي خاك عراق را ترك كنند.
اما با بروز رخدادهاي جديد در خاورميانه عربي، دولت آمريكا بر ابقاي بخشي از نيروهاي آموزشي خود در خاك عراق اصرار ورزيد. علت اين امر اين است كه تغييرات اخير منطقه و سرنگوني ديكتاتورهاي همپيمان آمريكا در مصر و تونس، آمريكا را به بازنگري در سياستهاي امنيتي و نظامي خود ناچار ساخت.
قيام مردم بحرين، يمن و منطقه شرقي عربستان اين نگراني را نزد ژنرالهاي آمريكايي ايجاد كرد كه ممكن است اين قيامها سرانجام به سرنگوني شماري از رهبران همپيمان سنتي آمريكا در خليجفارس منجر شود. سرنگوني احتمالي رژيمهاي پادشاهي بحرين و عربستان ممكن است، به مقر پنجم ناوگان دريايي آمريكا در منامه و بخشي از پايگاههاي اين كشور در منطقه نفتخيز الظهران عربستان آسيب وارد كند.
اين نگراني موجب شد تا آمريكا كشور عراق را به عنوان گزينه مناسب و جايگزين براي حضور نيروهاي آمريكا در منطقه نزديك به خليجفارس انتخاب کند. بنابراين از ماهها پيش جوزف بايدن، معاون رييسجمهوري و ژنرال مايكل مولن، رييس ستاد ارتش آمريكا در سفرهاي متعدد به عراق از دولتمردان اين كشور خواستند تا موافقتنامه امنيتي بغداد- واشنگتن را تمديد كنند.
قرار است بخشي از نيروهاي آمريكا تحت عنوان نيروهاي آموزشي به بهانه بازسازي ارتش عراق در خاك اين كشور باقي بمانند. مهمترين موضوع اختلافانگيز در مورد حضور نيروهاي آموزشي آمريكا در عراق، دادن مصونيت قضايي به نيروهاي آمريكايي است. تجربه گذشته نشان داده كه دادن مصونيت قضايي به نيروهاي آمريكايي دست آنان را براي نقض قوانين داخلي و ارتكاب جناياتي عليه شهروندان عراقي باز ميگذارد.
اگرچه دولت نوريالمالكي اساسا با ابقاي نيروهاي آموزشي آمريكا در عراق مخالفتي ندارد؛ اما فراكسيونهاي مختلف پارلمان عراق، دادن مصونيت قضايي به سربازان آمريكايي را نقض حاكميت ملي عراق ميدانند.
چانهزني آمريكا با دولت عراق براي گرفتن حق مصونيت قضايي حتي به مرحله تهديد نيز رسيده؛ اما دولت نوريالمالكي هنوز نتوانسته به يك راهحل توافقي مناسبي با دولت آمريكا برسد. برآيند گزارش رسانههاي عراقي نشان ميدهد كه موضوع مصونيت قضايي اساسا يك موضوع انحرافي است و هدف اصلي تثبيت حضور دايمي نيروهای آمريكا در عراق است.
براساس سناريوي تعريف شده، نيروهاي آمريكايي بايد براي پنجسال آينده جهت آموزش نيروهاي مسلح عراق در خاك اين كشور باقي بمانند. در اين سناريو، موضوع مصونيت قضايي تنها شامل افسران واحدهاي آموزشي ميشود، اما اين مصونيت شامل سربازان ردههاي پايين ارتش آمريكا نخواهد شد. دولت نوريالمالكي براي جلوگيري از خشم عمومي تلاش ميكند اين مصونيت را نيز از افسران آمريكايي سلب كند؛ اما قطعا در نهايت مجبور خواهد شد به يك توافق مياني با آمريكا برسد.
اما آيا حضور نيروهاي آموزشي آمريكا در عراق صرفا براي بازسازي ارتش اين كشور است يا آمريكا اهداف ديگري دارد؟ قطعا آمريكا اگر قصد بازسازي ارتش عراق را داشت در طول هشت سالي كه از اشغال عراق ميگذرد اين ماموريت را به خوبي انجام ميداد. آمريكا تلاش ميكند تا چندين پايگاه نظامي در راستاي ايجاد مزاحمت براي كشورهاي غيرهمسو با سياستهاي آمريكا در عراق ايجاد كند.
از سوي ديگر، خروج احتمالي نيروهاي آمريكا از افغانستان كه تاكنون هزينههاي انساني و سياسي بالايي براي نيروهاي آمريكايي داشته، موجب ميشود تا آمريكا كنترل خود را بر بخشي از منطقه از دست بدهد. بنابراين تنها عراق است كه ميتواند به عنوان حياط خلوت آمريكا در منطقه ژئو استراتژيكي اما پرالتهاب خاورميانه تلقي شود.
برخي از سياستمداران عراقي بيم دارند كه آمريكا در طول پنجسال آينده از رهگذر بازسازي نيروهاي مسلح عراق يك كودتاي نظامي را عليه دولت مردمي اين كشور سازماندهي كند. اگرچه اين تصور، كمي بدبينانه به نظر ميرسد اما با واقعيتهاي ميداني موجود در عراق كاملا همخواني دارد.
آمريكا در تحليل رخدادهاي ميداني و سياسي موجود در خليجفارس به اين نتيجه رسيده كه انقلابهاي عربي در آينده به كشورهاي عرب خليجفارس نيز سرايت خواهد كرد. وجود رژيمهاي غيردموكراتيك عربي در خليجفارس زمينه بروز يك نارضايتي سياسي را كاملا فراهم ميكند.
اگر اين انقلابها به كشورهاي سنتي و محافظهكار حوزه خليجفارس برسد، بدون شك آمريكا نفوذ خود را در اين منطقه حساس از دست خواهد داد. در اين صورت اوضاع از كنترل آمريكا خارج خواهد شد و كشورهاي غيرهمسو با آمريكا مديريت اين منطقه حساس را بر عهده خواهند گرفت.
بنابراين در چنين فضاي التهابآميزي كه رخدادهاي برقآساي جهان عرب امكان ارايه يك تحليل دقيق از آينده منطقه را غيرممكن كرده، دولت آمريكا، كشور عراق را آخرين منزلگاه نظامي و امنيتي خود ميداند. از نظر تحليلگران آمريكايي، كشور عراق از توفان تغييرات عربي عبور كرده و در آينده به سمت ثبات سياسي و امنيتي حركت خواهد كرد.
اين ثبات احتمالي كمك خواهد كرد تا آمريكا با استفاده از پايگاههاي نظامي خود در عراق بار ديگر شطرنج سياسي و نظامي خاورميانه را براساس سياستهاي راهبردي خود ترسيم كند. در اين شطرنج ممكن است، ترتيب چينش مهرههاي سياسي در عراق به دوران قبل از سرنگوني رژيم ديكتاتوري صدام حسين بازگردد و اقليت عراقي بار ديگر حاكميت را در بغداد به دست گيرد.
دنياي اقتصاد:استقرار مالكيت و عنصر غايب
«استقرار مالكيت و عنصر غايب»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن ميخوانيد؛تصميم ديروز مجلس درباره املاك بيسند، اقدامي مهم و نسبت به اصلاحيه مادتين 147 و 148 قانون ثبت، گامي به پيش است؛ اما هنوز براي استقرار مالكيت، عنصري مهم و كارساز غايب است.
طبق اصلاحيه مادتين 147 و 148 كه در سالهاي 1365 تا 1368 اجرا شد، متصرفان املاك خصوصي و دولتي ميتوانستند با مراجعه به ادارات ثبت و براساس قراردادهاي غيررسمي و سابقه احداث بنا و غرس اشجار، تقاضاي سند مالكيت كنند. در دوره 13 سالهاي كه اين قانون اجرا شد، بسياري از افراد ذيحق توانستند براي املاك خود كه ملكيت آن شرعا و عرفا محرز بود، سند مالكيت بگيرند؛ اما در كنار اين جماعت، گروه پرشماري نيز با سوءاستفاده از غيبت مالكان قانوني املاك خصوصي و بياطلاعي نهادهاي قانوني از حدود و ثغور اراضي و ابنيه دولتي و عمومي، تصرفات عدواني خود را صورت قانوني دادند و موفق به اخذ اسناد مالكيت شدند.
مصوبه ديروز مجلس در واقع تلاشي براي پالايش مادتين 147 و 148 و جلوگيري از سوءاستفادههاي احتمالي بود. گنجاندن عبارت «املاك داراي منشا تصرف قانوني» در اين زمينه كارگشا است و مانع تصرفهاي غيرقانوني و سپس اخذ سند مالكيت ميشود. اما اين راهحل نهايي براي حفظ حريم مالكيت نيست و كماكان حقوق مالكانه افراد در معرض اتلاف است؛ زيرا به موجب مصوبه جديد، راي هيات ويژه سازمان ثبت(كه مانند همان هياتهاي حل اختلاف در زمان اجراي مادتين 147 و 148 است) پس از صدور و دو نوبت آگهي در روزنامهها، موجب استقرار مالكيت مدعي خواهد شد. موكول كردن آگاهي صاحبان حق كه ممكن است به روزنامهها دسترسي نداشته باشند، راهحل مطمئني براي اثبات فقدان مالك قانوني نيست و چه بسا صاحب حقي اساسا از وجود مال خود بياطلاع باشد اما اين بياطلاعي جواز تصرف توسط ديگران نيست. بنابراين، در كنار تصويب قوانين ترميمي كه نوعا ماهيت موقتي و رفع اضطرار دارند، بايد از عنصر نيرومندتري كه 56 سال است از آن سخن گفته ميشود، اما هنوز در قانون ثبت ايران جاري نشده، ياد كرد: طرح كاداستر.
طرح كاداستر برنامه جامعي است براي نقشهبرداري و احصاي همه اراضي و ابنيه و املاك و تعيين مالكان آنها، نتيجه اجراي طرح اين است كه براي هر كس شمارهاي مانند همين شماره ملي رايج يا كد رهگيري دارايي در نظر گرفته ميشود و همه املاك او ذيل همان شماره ثبت ميشود. چنين طرحي كه اجراي آن امكانپذير (هرچند دشوار) است و كشورهاي زيادي آن را اجرا كردهاند، موجب شفافيت كامل ميشود. يعني اينكه به دقت معلوم ميشود كه هر فردي مالك چه چيزي است و هر لحظه ميتواند با رجوع به سامانه اينترنتي و وارد كردن رمز خود از ميزان دارايي خود و مدعيان احتمالي آن آگاه شود.
البته در هر كشوري، كساني هستند كه از اين درجه از شفافيت هراس دارند، اما از آنجا كه اين هراس عمومي نيست، ميتوان اجراي آن را در جهت منافع همگاني ارزيابي كرد.قانون كاداستر در سال 1334 تصويب شده و اصلاحيههايي از جمله اصلاحيه سال 1368 بر آن وارد شده و عمليات اجرايي آن در سال 1374 (با پنج سال تاخير) آغاز شد. حال كه نمايندگان مجلس با ورود به بحث اراضي و املاك بيسند، گام بزرگي در جهت استقرار مالكيت ارضي و ملكي برداشتهاند، جا دارد موضوع اجراي طرح كاداستر را نيز احيا كنند. اجراي توامان قوانين اعطاي اسناد مالكيت و احصاي مالكيت ارضي و ملكي نتايجي بزرگ درپي خواهد داشت كه جريان گردش سرمايه از طريق وثيقهگذاري را شتاب ميبخشد و بسياري از مشكلات برآمده از كمبود اعتبار سرمايهگذاري را برطرف ميكند.
جهان صنعت:چالش جدید منطقه یورو
«چالش جدید منطقه یورو»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم مسعود سلیمی است كه در آن ميخوانيد؛ خطر ورشکستگی بانکهای اروپایی خبر بسیار ناگواری است که در صورت عدم چارهاندیشی سریع و همهجانبه به بحران فعلی منطقه یورو ابعاد گستردهتری میدهد.
اوباما در هشداری به دستاندرکاران اتحادیه اروپا میگوید: قبل از اینکه بانکها مجبور شوند بخش عمدهای از سود خود را به عنوان وام به یونان بدهند، نسبت به افزایش سرمایه آنها اقدام کنید.
از سوی دیگر به گفته صندوق جهانی پول، بانکهای اروپایی تاکنون حدود 200 میلیارد یورو از سرمایه خود را در ارتباط با بحران بدهکاریهای دولتی از دست دادهاند؛ شرایطی که بقای آنها را زیر سوال برده و امروز بانک مشترک فرانسه و بلژیک، «داکسیا» به عنوان نخستین قربانی در آستانه اعلام رسمی ورشکستگی قرار گرفته است.بانکهایی که قادر به افزایش سرمایه نشوند به خودی خود توان پرداخت اعتبار را هم از دست میدهند و کم شدن حجم اعتبار هم به نوبه خود رشد کارخانهها و قدرت خرید مردم را پایین میآورد.
اگرچه تاکنون بانک مرکزی اتحادیه اروپا با خرید اوراق قرضه بانکها اقدام به تزریق نقدینگی کرده اما به گفته رییس بانک جهانی پول، این کار نوعی خرید زمان است و به طور اساسی مشکل را حل نمیکند.