۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۹:۰۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۸۵۰۸
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۸ - ۰۸-۰۳-۱۳۸۶
کد ۱۸۵۰۸
انتشار: ۰۸:۲۸ - ۰۸-۰۳-۱۳۸۶

40 زن قرباني نفرت يك آمريكايي

طي چند ماه آينده 7 زن به طور مرموزي در ايالت يوتا، اورگان و واشنگتن ناپديد شدند.تمامي مفقود شدن زنان نيز مشابه بود، زنان بلند قد، با موهايي بلند و قهوه اي بودند و در ساعات پاياني روز روي داده است.


 

واژه "قاتل سريالي" را بايد با «تد باندي» عجين دانست. هنگامي كه اين واژه شنيده مي شود همه به ياد قاتلي سنگدل و بي رحم مي افتند كه حتي فكر كردن به جناياتش باعث رعب و وحشت مي‌شود. 

به گزارش فارس، وي قبل از آنكه در سال 1989 اعدام شود به قتل 40 زن جوان طي چهار سال دلهره آور در 12 ايالت آمريكا در اواسط دهه 70 اعتراف كرد. به اين ترتيب وي به يكي از خوفناكترين قاتلان بي رحم در تاريخ آمريكايي بدل شد كه قتل و جنايت به يكي از فرهنگهاي آن تبديل شده است. اما آنچه كه تدي باندي را از ديگر قاتلان سريالي متمايز مي ‌كرد و كليشه نبود اين بود وي آنچنان تاثير گذار بود كه دفتر حزب جمهوريخواه در ايالت واشنگتن وي را استخدام كرد، آنچنان در زندان محبوب بود كه از اين محبوبيت خود براي دو بار فرار از زندان استفاده كرد و شخصيت جذابي داشت كه حتي زنان در حالي كه وي در بند زندانيان در انتظار اعدام بود، براي وي كارت پستال هاي ازدواج مي فرستادند.

چه دليلي باعث شد كه تد باندي دست به قتل دختران و زنان جواني بزند كه در ميان آنها برخي دختران 12 ساله نيز ديده مي شدند؟ جواب اين پرسش به درون اين شيطان باز مي گردد. بسياري از نخستين قربانيان باندي از لحاظ فيزيكي شبيه اولين دوست دختر وي بودند كه قدي بلند با موهايي قهوه‌اي داشت.

باندي در 24 نوامبر سال 1946 در برلينگتون ورمونت به دنيا آمد. النور لوئيس مادر باندي در 22 سالگي با پدر وي لويد مارشال كاول ازدواج كرد اما از قرار معلوم كاري به كار همسر و فرزندش نداشت و پس از آن مادر و پسر براي زندگي با والدين مادر راهي فيلادلفيا شدند.والدين النور در اقدامي عجيب از هراس آنكه مبادا دخترشان متهم شود كه از راهي نامشروع فرزندي به دنيا آورده ، تد را فرزند خود ناميدند و وي را به اين باور واداشتند كه مادرش، خواهر بزرگتر وي است.
النور و باندي در سال 1950 به تاكوما واشنگتن نقل مكان كردن تا با بستگان زندگي كنند. در آنجا بود كه النور به طور قانوني نام ديگري براي فرزند خود ثبت كرد و تد كاول به تئودور رابرت نلسون تغيير كرد و النور نيز نام لوئيس كاول را براي خود برگزيد.النور سپس با يك آشپز ارتش به نام جاني كالپرپر باندي ازدواج كرد.پس از ان تد كاول به تد باندي شهره شد.

با گذر زمان لوئيس و جاني صاحب چهار فرزند شدند كه تدي اكثر اوقات را به نگهداري از آنها سپري مي كرد.به نظر مي رسيد كه تد هرگز نتوانست با ناپدري خود ارتباط نزديكي داشته باشد.

استفان ميچهود در كتاب "تنها شاهد زنده" سال هاي نوجواني باندي سال هاي ناخوشايندي توصيف كرده است. باندي به عنوان يك كودك خجول بود و از سوي كودكان بزرگتر تحقير مي شد.
باندي در سال 1965 از دبيرستان وودرو ويلسون فارغ التحصيل شد و از طريق بورسيه به دانشگاه "پوگت ساوند" راه يافت. وي واحدهاي درسي در روان شناسي و مطالعات آسيايي را فرا گرفت اما پس از گذارندن دو ترم به دانشگاه واشنگتن در سياتل منتقل شد.

باندي در سال 1967 با دختري زيبا به نام استفاني بروكس آشنا شد.اين دو سريعا عاشق يكديگر شدند. زندگي براي باندي زيبا شد و از وضعيت كنوني خود راضي بود.در طول پاييز سال 1968 باندي بار ديگر به دانشگاه ديگري منتقل شد و در دانشگاه استنفورد در پائولو التو در كاليفرنيا ثبت نام كرد.كمي پس از آن استفاني از دانشگاه واشنگتن فارغ التحصيل شد و ناگهان روابط ميان آنها پايان يافت.استفاني بعدها توضيح داد كه بر اين احساس بود كه باندي برنامه واقعي و اهدافي براي آينده ندارد و وي كسي نبوده كه بتواند به پاي چنين مردي بايستد.باندي از اينكه نخستين عشق خود را از دست داده بود به هم ريخت و پريشان شد و تمركز خود را بر مسائل از دست داد.وي در نهايت به دليل نمرات بدي كه مي‌گرفت مجبور شد كالج را ترك كند.
باندي در حالي كه سعي مي كرد استفاني را فراموش كرده و به زندگي عادي بازگردد، سفر به سراسر كشور را آغاز كرد. وي در نهايت تصميم گرفت از ورمونت زادگاهش ديداري داشته باشد كه در آنجا هنگامي كه به دنبال يافتن سوابق تولد خود بود با واقعيت تلخي روبرو شد كه وي را بشدت آزرده كرد.

وي كشف كرد كه خواهرش در واقع مادرش بوده است و زني كه وي را بزرگ كرده در واقع مادر بزرگش بوده است.

باندي طي پاييز سال 1969 بار ديگر وارد دانشگاه شد و تمامي واحدهايش را با نمره‌هاي عالي پشت سر گذاشت.وي مردي بود كه يك هدف داشت كه بتواند استفاني را بار ديگر از آن خود كند.با اين وجود، استفاني علاقه‌اي نداشت كه روابط عاشقانه‌اش را با باندي از سر بگيرد.باندي با جديت تلاش مي‌كرد و بطور فزاينده‌اي درگير سياست شد و در مبارزات انتخاباتي مختلف شركت مي كرد.وي در اوقات فراغت خود در درمانگاه بحران سياتل مشعول كار شد و در آنجا با آن رول آشنا شد كه بعدها به عنوان دوست وي زندگي و جناياتي را كه باندي صورت داد در كتاب پر فروشش به نام" غريبه‌اي كنار من" به رشته تحرير درآورد.

در همين دوران بود كه باندي با مگ اندرس زن مطلقه اي آشنا شد كه به عنوان منشي كار مي كرد.اين دو بتدريج به يكديگر علاقه مند شدند و مگ عاشق باندي شد. باندي با وي به مهرباني رفتار مي كرد و نقش پدر را براي دختر كوچك مگ بازي كرد. با اين حال باندي هنوز نمي توانست به آساني استفاني را فراموش كند و با نامه و تلفن تماس هايش را با وي حفظ كرده بود.
باندي دو سال بعد را به صرف مبارزات انتخاباتي و گذراندن در مدارس حقوق پرداخت. وي در مقطعي به دليل نجات دادن جان كودك سه ساله اي كه در حال غرق شدن بود از سوي پليس سياتل لقب قهرمان گرفت. در حالي كه زندگي باندي به مسير عادي خود بازگشته و آينده درخشاني در انتظارش بود، باندي در تابستان سال 1973 از دانشگاه واشنگتن فارغ التحصيل شد و سريعا در دانشكده حقوق دانشگاه يوتا پذيرفته شد.بااين حال وي به دليل رابطه اش با مگ يا شغلي كه در دفتر حزب جمهوريخواه در واشنگتن براي خود دست و پا كرده بود تا سال تحصيلي بعد به دانشكده نرفت.

باندي طي يكي از سفرهايش براي حزب جمهوريخواه تصميم گرفت با استفاني ملاقاتي داشته باشد و ياد روزهاي خوبي كه با يكديگر داشتند را زنده كند. باندي بشدت استفاني را تحت تاثير قرار داد و علاقه بار ديگر ميان اين دو از سرگرفته شد و حتي از ازدواج با يكديگر صحبت كردند.مگ هيچ ايده اي نداشت كه باندي مخفيانه با استفاني ديدار مي كرد و اين در حالي بود كه باندي عشقش را براي مگ نيز ادامه مي داد.استفاني اكنون بر اين احساس بود كه باندي مرد روياهاي وي است و به آينده اي روشن در كنار باندي فكر مي كرد.در حالي كه هيچ يك از دو زن از وجود ديگري خبر نداشت، در عين حال از دگرگوني كه براي باندي در حال وقوع بود بي خبر بودند. به دلايلي نامعلوم باندي به قتل زنان روي آورد و نخستين قتل وي تنها سه روز قبل از سال نو روي داد. قربانيان با دقت تمام انتخاب مي شدند و هر يك هيكل و مدل مويي شبيه استفاني داشتند.

در 4 ژوئيه 1974 جوني لنتز 18 ساله نخستين قرباني باندي شد. جوني در خانه اي بزرگ در سياتل به همراه تعدادي از دوستان خود زندگي مي كرد. هيچ كس هنگامي كه وي براي صبحانه به سر ميز نيامد مظنون نشد كه ممكن است اتفاق بدي روي داده باشد.هنگامي كه غيبت وي طولاني شد دوستانش بتدريج نگران شدند و برآن شدند به اتاقش رفته و علت را جويا شوند كه در كمال تعجب با جسد غرق در خون جوني در تختش مواجه شدند.هنگامي كه آنها پتو را از روي وي برداشتند با صحنه دلخراشي مواجه شدند.

قرباني بعدي باندي ليندا آن هيلي يك هواشناس 21 ساله و دانشجوي حقوق در دانشگاه واشنگتن در سياتل بود. در 31 ژانويه 1974 يكي از هم اتاقي هاي ليندا از سوي رئيس ليندا دريافت كرد مبني بر اينكه وي به سر كار نيامده است.هم اتاقي ليندا به اتاقش رفت و ديد كه رختخوابش مرتب شده و دوچرخه اش در كنار اتاق است.روز به پايان رسيد و هيچ خبري از ليندا نشد. والدين نگران وي باپليس تماس گرفتند و از پليس خواستند براي يافتن وي اقدام كند.پليس به عنوان بخشي از تحقيقات اتاق ليندا را بازرسي كرد.هنگامي كه يكي از ماموران پليس روتختي را كنار زد با كمال تعجب ديد كه بالش و پتوي وي آغشته به خون است.افسر ديگر لباس شب ليندا را پيدا كرد كه روي آن خون خشك شده مشاهده مي شد.ماموران تحقيق نتوانستند شواهدي كه از وجود مظنوني حكايت داشته باشد، بيابند.در حالي كه يك مامور انتظامي به تحقيقات ادامه داد باندي مشغول زندگي روزمره خود در سياتل بود و كمترين نگراني براي شناخته شدن نداشت.

در فوريه سال 1974 باندي بدون هشدار و دليل روشني، استفاني بروكس را براي هميشه ترك كرد و استفاني هرگز بار ديگر از وي چيزي نشنيد يا او را نديد.

طي چند ماه آينده 7 زن به طور مرموزي در ايالت يوتا، اورگان و واشنگتن ناپديد شدند.تمامي مفقود شدن زنان نيز مشابه بود، زنان بلند قد، با موهايي بلند و قهوه اي بودند و در ساعات پاياني روز روي داده است. در حالي كه تحقيقات براي يافتن افراد مفقود شده تشديد شد، ماموران از چندين شاهد شنيدند كه مردي خوش هيكل سوار بر خودرو داراي علامتي بر روي پا يا بازو در بسياري از رويدادها ديده شده است.بسياري از زناني كه وي به آنها نزديك مي شد وي را تد مي‌ناميدند.

هيچ‌كس نمي‌دانست بر سر دختران چه آمده است تا اينكه در اوت 1974 دو جسد در واشنگتن در چهار مايلي درياچه ساماميش پيدا شد.ماموران تحقيق به اين ايده رسيدند كه دنيس ناسلاند و يانيس اوت در حالي كه مورد اذيت و آزار قرار گرفته بودند، به قتل رسيده اند.سرنخ هاي كمي در محل قتل پيدا شد اما شباهتها بين قتل هاي واشنگتن و اورگان سريعا ماموران تحقيق در ايالت يوتا را به خود جلب كرد.سه ايالت دست به همكاري مشترك زدند و به اين نتيجه رسيدند كه يك نفر اين جنايتها را صورت داده است.

ماموران تحقيق نخستين سرنخ جدي را در 8 نوامبر سال 1974 در زماني يافتند كه مردي سوار بر يك خودروي "وي دبليو" براي ربودن دختر 18 ساله اي به نام كارول دارونچ در فروشگاهي در شهر سالت ليك تلاش كرد. دختر توانست فرار كند و به ماموران تحقيق مشخصات ظاهري مرد و خودوريش را داد.در حالي كه كارآگاهان در شهر سالت ليك به دنبال مظنون مورد نظر مي گشتند، مقامات در بانتي فول يوتا مطلع شدند كه دختري 17 ساله به نام دبي كنت از دبيرستان ويومونت ناپديد شده است.شاهدي بعدا گفت فولكس واگني را ديده است كه با سرعت تمام از پاركينگ دبيرستان بيرون آمده است.

قتل ها چهار ماه متوقف شد تا اينكه بار ديگر در كلورادو از سر گرفته شد و طي آن چهار زن به طور مرموزي ناپديد شدند. تقريبا يك ماه بعد، جسد يكي از زنان چهار مايل دورتر از مكاني كه ناپديد شده بود، يافت شد. در پي كالبد شكافي، روشن شد كه به زن تجاوز شده و با وسيله اي تيز به قتل رسيده است. در واشنگتن محله تيلور ماونتينز تبديل به مكاني شد كه قاتل چندين قتل را در آنجا انجام داده بود كه يكي از آنها چندي بعد به نام ليندا آن هيلي 21 ساله شناسايي شد.
در 16 اوت 1975 كارآگاهان سر انجام سرنخي را كه اميدوار بودند به دست بياورند به دست آوردند هنگامي كه يك مامور پليس بزرگراه در گرانگر يوتا اعلام كرد يك فولكس واگن را در بزرگراه مشاهده كرده است.هنگامي كه پليس طبق روال شماره خودرو را چك مي كرد راننده با خودرواش فرار كرد. پليس خودروي مظنون را تعقيب كرد و چند مايل پايين تر خودرو را ديد كه كنار ساختماني توقف كرده است. هنگامي كه افسر پليس خواستار مدارك شناسايي راننده شد، وي گواهينامه خود را به وي داد كه بر روي آن تئودور رابرت باندي نوشته شده بود.مامور پليس كه به راننده شك كرده بود، خودرويش را گشت و يك جفت دستبند، مقداري طناب، يك ماسك اسكي، يك ديلم، يك يخ شكن و بسته هاي نايلوني را پيدا كرد.باندي به اتهام سرقت بازداشت شد.

طولي نكشيد كه كارآگاهان توانستند شباهت هاي فيزيكي بين باندي و مظنوني كه مي خواست كارول دارونچ را بربايد بيابند و چندين شاهد نيز توانستند باندي را در ميان مظنونين پليس شناسايي كنند. گرچه باندي گفت در ربودن و قتل مقتولان دست نداشته است اما پليس متقاعد شد كه مرد مورد نظر خود را يافته اند و دست به تحقيقات گسترده اي درباره سوابق وي زدند.
طي چند هفته آينده چندين شاهد از منطقه ليك ساماميش پارك به مقر پليس آمده و باندي را به اسم تدي شناسايي كردند كه در منطقه آنان در حال قدم زدن بود. در پي بازرسي از آپارتمان باندي پليس به شواهد تازه اي دست يافت. آنها همچنين دريافتند كه وي در تيلور مانتينز نيز فردي شناخته شده بوده است كه در آنجا جسد چندين زن يافت شد و وي از كارت اعتباري خود براي خريد بنزين در شهرهايي استفاده كرده بود كه برخي از زنان در آنها مفقود شده بودند.
مدارك عليه باندي افزايش يافت اما همچنان تاكيد مي كرد كه وي بيگناه است.

در حالي كه باندي در 23 فوريه سال 1976 به اتهام تلاش براي ربودن كارول دارونچ محاكمه مي شد، ماموران تلاش كردند رابطه اي بين وي و ديگر قتل ها بيابند. به نوشته كتاب، "غريبه اي كنار من" باندي 29 ساله خوش تيپ و مودب در جريان محاكمه روند اوضاع را به نفع خود تغيير داد.
وي مطمئن و خونسرد نشان مي داد و به نحوي رفتار مي كرد كه از طرح چنين اتهاماتي عليه خود بشدت آزرده شده است.

وي با وجود انكه رد كرد كه دارونچ را ملاقات كرده است، نتوانست بهانه قانع كننده اي براي اينكه در آن روز كجا بوده است بياورد. با وجودي كه وي مطمئن بود مي تواند خود را از اتهامات وارده از سوي قاضي در مورد ربودن دختر مبرا كند، قاضي وي را مجرم شناخت .و او را به يك تا 15 سال زندان محكوم كرد.

در 22 اكتبر سال 1976 پليس كلورادو باندي را به قتل كارين كمبل 23 ساله متهم كرد. جسد وي در حالي كه مورد تجاوز قرار گرفته شده و متلاشي شده بود در 19 فوريه سال 1975 پيدا شد و كاراگاهان بر اين باور بودند كه مدارك كافي براي مرتبط كردن باندي با اين جنايت دارند. باندي در طول آوريل ساال 1977 به كلورادو بازگردانده شد و به زندان گارفيلد كاونتي منتقل شد و در انتظار تشكيل دادگاه به اتهام قتل كمبل ماند كه براي 14 نوامبر سال 1977 برنامه ريزي شده بود.

باندي كه به هيچوجه طاقت ماندن در زندان و آغاز محاكمه خود را نداشت براي فرار از زندان برنامه ريزي كرد. باندي كه امتياز ويژه اي براي استفاده از كتابخانه دادگاه پاتكين كاونتي را دريافت كرده بود، به دنبال فرصتي بود كه بگريزد و در 7 ژوئن سال 1977 توانست از پنجره طبقه دوم فكرش را عملي كند.

تقريبا 7 ماه بعد باندي در 30 دسامبر سال 1977 بار ديگر از زندان گريخت. وي طي اين ماه‌ها غذا كم مي‌خورد و به حدي لاغر شده بود كه بتواند از سوراخ روي سقف سلولش عبور كند. وي با گذر از سوراخ به دستشويي آپارتمان نگهبانش رفت و در آنجا منتظر ماند و با مناسب شدن اوضاع از درب اصلي آپارتمان خارج شد. 15 ساعت طول كشيد تا زندانبان متوجه غيبت وي شوند.
وي پس از راهي شدن به سوي شيكاگو سوار بر هواپيما به فلوريدا رفت. ماموران سر درگم بودند كه وي به كجا رفته است.

باندي در ژانويه سال 1978 توانست آپارتماني نزديك دانشگاه ايالتي فلوريدا براي خود دست و پاك كند وي با سرقتهاي كوچك امرار معاش مي‌كرد. وي براي اينكه شناخته نشود ريش گذاشت. به نوشته كتاب «تنها شاهد زنده»، باندي كه از آزادي جديدش راضي نبود و نمي‌توانست تمايلات خود براي قتل ديگران را كنترل كند، بار ديگر وارد عمل شد. وي در شب 14 ژانويه سال 1977 وارد پانسيوني شد و به 4 دختر در اتاق‌هاي پانسيون حمله كرد. 2 دختر به دليل آسيب‌هاي وارده در گذشتند اما 2 دختر نجات يافتند. پزشكي كه دو جسد را بررسي كرد، مشاهده كرد كه آنها در ابتدا با ضربه سنگين ناشي از اصابت شي‌ء سخت بيهوش شده، سپس مورد تجاوز قرار گرفته و خفه شده‌اند.

باندي يك ماه بعد باز دست به كار شد. والدين دخترك 12 ساله‌اي به نام كيمبرلي پيچ اعلام كردند كه وي مفقود شده است. گرچه پليس سريعا وارد عمل شد اما دختر پيدا نشد.

6 روز پس از گم شدن كيمبرلي، يك افسر پليس كه در حال گشت‌زني در يك منطقه مسكوني بود متوجه مردي شد كه سوار بر يك فولكس واگن در منطقه پرسه مي‌زند. افسر پليس شماره خودرو را چك كرد و متوجه شد پلاك آن سرقتي است. افسر پليس سريعا آژير را به صدا در آورد و به خودرو نزديك شد. مظنون فرار كرد اما افسر پليس توانست وي را متوقف كند. افسر از راننده خواست روي زمين بخوابد و به وي نزديك شد. در اين ميان راننده با افسر درگير شد اما افسر پليس توانست وي را كنترل كند و به او دستبند بزند.

پس از آن مشخص شد اين راننده همان تئودور رابرت باندي است.

ماموران تحقيق فلوريدا خواستار نمونه اي از اثر زندانهاي وي شدند تا با اثر گازي كه روي جسد يكي از دختران پانسيون به جا مانده بود مطابقت داده شود.

اين مطابقت درست از آب درآمد و چهره واقعي باندي براي همه روشن شد.

باندي در 23 جولاي سال 1980 به ارتكاب دو فقره قتل مجرم شناخته شد و به مرگ با صندلي الكتريكي محكوم شد. در عين حال وي به قتل كيمبرلي ليچ نيز متهم شد. جسد وي چند هفته پس از دستگيري باندي كشف شد.

در پي دستگيري باندي، مقامات سياتل متقاعد شدند كه نخستين قرباني باندي دختري 15 ساله به نام كتي ديواين بوده است كه در 25 نوامبر سال 1973 مفقود شده و جسد متلاشي شده وي كمتر از يك ماه بعد پيدا شد. باندي با وجود آنكه خود اعتراف به اين قتل كرده بود همواره خود را بي‌گناه مي ناميد.

باندي پس از 10 سال سپري كردن در زندان در 24 ژانويه سال 1989 اعدام شد. وي در جريان آخرين مصاحبه‌اش اعتراف كرد كه 40 زن را به قتل رسانده است. يكي از مشهورترين نقل قول‌هاي باندي درباره جناياتش كه در كتاب دكتر جيمز داسبون به نام «زندگي بر روي لبه» آمده، اين است: ما قاتلان سريالي فرزندان شما هستيم، شوهران شما هستيم، ما همه جا هستيم. و فردا فرزندان بيشتري از شما به قتل خواهند رسيد.

جسد باندي در پي اعدام به درخواست خانواده‌اش سوزانده شد و خاكستر وي در كوهستان‌هاي واشنگتن پخش شد.

 

ارسال به دوستان
وبگردی