كيهان:از بروكسل 82 تا واشنگتن90
«از بروكسل 82 تا واشنگتن90 »عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛فرآيند 70روزه برگزاري انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي، رسماً از روز شنبه با ثبت نام داوطلبان آغاز مي شود. 12اسفند، موعدي است كه صورت بندي مجلس نهم با رأي ملت مشخص خواهد شد؛ اما تا به اين صورت بندي و تركيب مجلس جديد برسيم، فضاي انتخابات متأثر از تعاملات، رقابت ها يا تقابل طيف هاي سياسي خواهد بود.
طيف هاي رقيب به اقتضاي هر انتخابات، فضاسازي مي كنند و البته طيف هايي هم هستند كه در نقطه تقابل با جمهوريت و انتخابات و رأي مردم ايستاده اند و مي كوشند از رونق اين فصل پرنشاط سياسي حتي درحد تحريم انتخابات بكاهند. جبهه سياسي ديگري كه مي تواند موازي اين روند مورد توجه قرار گيرد، تحركات از سر آشفتگي و اضطراب برخي قدرت هاي متخاصم بيگانه است. آمريكا، رژيم صهيونيستي و برخي دولت هاي خاص اروپايي در وضعيتي بي سابقه و به غايت بغرنج پس از جنگ دوم جهاني به سر مي برند و بخش بزرگي از مصيبت هاي تجربه نشده اي را كه با آن دست و پنجه نرم مي كنند، زير سر آرمان گرايي نافذ ملت و حاكميت ايران مي دانند.
بدين ترتيب، انتخابات نهمين دوره مجلس در ايران، با فصل مهمي از تاريخ تحولات بين المللي مقارن شده، همچنان كه 2سال پس از تكوين اولين رگه هاي فتنه 88 (به ميدان گسيل شدن سرپل و لولاي اصلي فتنه در اسفند87) برگزار مي شود.
اسناد و اخبار متعدد حاكي از آن است كه سازمان منهزم فتنه هرچند با معضلات بزرگ روبروست اما درعين حال به سادگي نمي تواند از كنار اين انتخابات عبور كند و بي آن كه نفياً يا اثباتاً اثري بر صحنه انتخابات بگذارد، گواهي مرگ خود را نزد دوست و دشمن امضا كند.
قطب بندي اصلي در انتخابات را چگونه بايد ديد؟ آيا مثل انتخابات 2 سال پيش كه كساني گفتند دو قطبي موجود، دو قطبي هاشمي رفسنجاني- احمدي نژاد است، بايد فضا را همين گونه تصور كرد كه طيف هايي القا مي كنند؟ آيا قطب بندي مهم و اصلي، ميان گروه 8+7 و جبهه پايداري است چندان كه طيف هايي به آن دامن مي زنند؟ آيا عمليات تأخيري و حركت با چراغ خاموش و موتور روشن طيف موسوم به اصلاح طلب- كه مرزهاي آن تا حدود زيادي با سازمان فتنه سبز برداشته شده- به همين منظور نيست تا جريان هاي اصلي «معارضه» در حاشيه ديده شوند يا اصلاً به چشم نيايند؟ ناظران و رصدگراني كه لنگيدن طيف هايي از سياسيون را در همين 2سال اخير ديده اند و از آن سو، هجوم مغول وار و سازمان يافته جبهه ضدانقلاب خارجي و اپوزسيون را عليه بنيان هاي اصلي دين و انقلاب و كشور مشاهده كرده اند، چگونه مي توانند به برخي قطب بندي هاي گمراه كننده و ناقص و نارسا تن دهند؟ هر مجموعه اي با هر گرايشي كه به تقليل قطب بندي هاي واقعي به صف بندي هاي انحرافي يا كم مايه دامن زند، بداند يا نداند، قطعه اي از پازل دشمن را سرجاي خود مي نهد حتي اگر عوامل القاي اين دو قطبي هاي كم مايه، به ظاهر مخالف هم تلقي شوند.
قلم زنان حلقه انحرافي كه به زعم خود مي خواهند اعوجاجات سؤال برانگيز اين حلقه را با چسباندن هر منتقدي به هاشمي رفسنجاني و عملكرد ملامت برانگيز وي در قبال فتنه سبز بپوشانند و زير پاي اتحاد اصولگرايان در جبهه متحد را از اين طريق شل كنند، در همان سناريويي نقش مي آفرينند كه برخي به ظاهر طرفداران جبهه متحد بازيگرانند و برچسب همراهي با حلقه انحرافي را به جبهه پايداري مي زنند. حاصل اين بازي دوگانه قرار است در كدام سبد بريزد؟ در سبد فتنه چند لايه و پيچيده اي كه دو سال پيش، هيزم اشتعال خود را از لنگي هاي كثيرالعلل برخي خواص پرآوازه -مانند هاشمي- تأمين كرد.
انهدام انسجام جبهه حاملان انقلاب كه امروز به نام اصولگرايي شناخته مي شوند، مقصد اصلي دو قطبي هاي انحرافي است. البته اين سخن بدان معنا نيست كه در چينش فهرست نامزدها و درباره كساني كه آلوده فتنه شدند و مثلاً ستاد اصولگرايان حامي موسوي! را علم كردند و تا امروز هم از همراهي سازمان فتنه عذرخواهي نكرده اند، ذره اي كوتاه بياييم؛ همان گونه كه آلودگان به حلقه انحرافي- يا هر حلقه و فرقه ديگري كه حريت و آزادگي و كرامت افراد را مي گيرد و سرسپردگي را مطالبه مي كند- جايي ميان اصولگرايان نخواهند داشت... با همه اين اوصاف و دقايق و ظرايفي كه در كار هست، قطب بندي اصلي جاي ديگري است و تا اين قطب بندي هست، نمي توان از راهبرد اتحاد و انسجام و همدلي و الفت اصولگرايان ذره اي غفلت كرد.
مسئله و صورت بندي اصلي كه به يك معنا از 30سال پيش و به يك معناي ديگر از 8-7سال پيش (سقوط تدريجي اصلاح طلبان از چشم مردم و حاكميت) پديدار شده، موضوع استقلال از بيگانگان يا پذيرفتن نقش نيروي ميداني و پياده نظام آنان از طرف برخي گروه هاست. اگر روزگاري رصدگران اطلاعاتي سفارت آمريكا در گزارش هاي سرّي خود به وزارت خارجه، از نهضت آزادي به عنوان رابطين و دوستان خوب آمريكا در ايران ياد مي كردند كه مي توانند ملت انقلابي ايران را مهار كنند و انقلاب را به بيراهه بكشانند، 20سال بعد برخي طيف هاي سياسي، كار را به جايي رساندند كه زمامداران آمريكايي و انگليسي و اسرائيلي را سر ذوق آوردند تا كساني مثل بوش بارها بگويند ما از اصلاح طلبان در ايران پشتيباني مي كنيم. دوز خيانت و جفاهاي برخي اضلاع جبهه اصلاحات به كشور و ملت به شدت بالا رفته بود.
در سال هاي 81-80 و در سفر يك مقام سياسي مجلس ششم به بروكسل، مخفيانه از وي و دوستانش در حزب مشاركت خواسته شد تقابل با نظام را تشديد كنند تا بتوان سرمايه گذاري روي اين طيف را در غرب توجيه كرد. اگر آن زمان پشت اتاق هاي در بسته گفته مي شد كه گزينه نهايي ما در ايران شما هستيد به شرط اينكه بجنبيد و جنم و جربزه خود را نشان دهيد، چند سال بعد اين حمايت ها بي پروا و علني شد. فقط بوش و رايس نبودند كه علنا گفتند از اصلاح طلبان حمايت مي كنيم. جانشينان آنها نيز پس از دو سال حمايت هاي كج دار و مريز، علناً وارد عرصه شدند.
مصاحبه وقيحانه هيلاري كلينتون با تلويزيون بي بي سي و سپس صداي آمريكا، تا ابد اسباب سرشكستگي اركان اصلي فتنه سبز خواهد بود. او در آن مصاحبه ها اعلام كرد كه آمريكا حاضر است مانند مدل ليبي، به اپوزيسيون سبز كمك كند مشروط بر آن كه اين طيف نيز بجنبند و درخواست ها را علني كنند. و همان جا گفت كه سبزها مي گويند مايل نيستند كمك هاي آمريكا علني شودو باعث بي اعتباري گردد. (اين «سبزها مايل نيستند» از لابلاي ملاقات هاي متعدد.
1-برخي اعضاي حلقه لندن 2- سه تفنگدارمتوهم شامل سازگارا و مخملباف و نوري زاده 3-شوراي هماهنگي سبز شامل امير ارجمند و مزروعي و... با مقامات آمريكايي استخراج شده است). با اين حال طبق تقسيم كار، برخي از اعضاي فراري دفتر تحكيم و حلقه كيان و نشريات زنجيره اي آنها (مجيد محمدي، علي افشاري، ابراهيم نبوي و...) به فرموده، دست به انتحار زدند و راز شكست مشترك «نومحافظه كاران آمريكا- اصلاح طلبان ايران» را در همين دانستند كه تيم بوش بدون اپوزيسيون سازي به عراق حمله كرد و اصلاح طلبان هم در قبال كليت جبهه اپوزيسيون و آمريكا، كج دار و مريز رفتار كردند و نتوانستند امكان بسيج همه اين ظرفيت در هماهنگي با غرب را فراهم كنند.
تفاسير صداي آمريكا و راديو فردا و بي بي سي و برخي رسانه هاي مشابه از سخنان مختصر كلينتون اين بود كه جريان سبز- با مركزيت اصلاح طلبان- بايد تجديد سازمان كند، خارج از فضاي مجازي خود را نشان دهد، قيد بحث هايي چون استقلال و حاكميت ملي و مخالفت با سلطه طلبي استعمار و... را بزند و علنا قلاده طلايي نوكري تام و تمام نسبت به آمريكا را گردن آويز خود كند. بايد پرسيد از جبهه عريض و طويل اصلاحات به جز چند نفر خاص و غيرتمند، چند فرد و گروه - شوراي هماهنگي كذايي كه جاي خود- شرافت و عزت و وطن دوستي به خرج دادند و به وزير خارجه آمريكا و مقامات رژيم صهيونيستي گفتند «شما غلط مي كنيد كه از ما حمايت مي كنيد، ما از شما بيزاريم»؟!
اين وضعيت صم بكم را دست كم نگيريد. اين طيف دچار اختناق مغز و روح، ظرفيت هاي مناسبي براي خيانت نشان داده اند. درست است كه جرئت نمي كنند از تحريم انتخابات سخن بگويند و نبايد هم چنين تير خلاصي به خود بزنند اما آنان همان هايي هستند كه در بحبوحه فشارهاي دولت بوش، نامه سركشيدن جام زهر را خطاب به رهبر انقلاب- بخوانيد خطاب به ملت ايران- نوشتند و بعد به بازي تحصن و تحريم انتخابات دست يازيدند و سرانجام يابو برشان داشت كه بگويند دولت و مجلس در قبضه ماست و گردنمان كلفت است، پس در انتخابات را تخته مي كنيم و نمي گذاريم انتخابات مجلس هفتم (سال 1382) برگزار شود.
اينها همان محافلي هستند كه عار ندانستند و حاضر شدند به جاي ميليشياي سازمان منافقين، خياباني شوند و چماقداري كنند و 8 ماه باب ميل رؤساي خبيث ترين سرويس هاي جاسوسي دنيا، آتش افروزي و شهرآشوبي كنند. ظرفيت بيگاري دادن و بار كشيدن اين طيف بسيار بود هر چند كه با درايت و تدبير و شجاعت نظام «امت-امام»، شتر فتنه پي شد و آنها زير دست و پا ماندند.
رفتار انتحاري فرستادگان چند لايه فتنه سبز به خارج (حجيم شده خيانت هاي طيف افراطي جبهه اصلاحات) چنان حماقت آلود بود كه باعث شد در همين يك ماه گذشته برخي فعالان راديكال اپوزيسيون نظير علوي تبار، برقعي و دباشي در نوشته ها و مصاحبه هايي، از آنان به عنوان «كساني كه مشغول روسپي گري سياسي هستند»، «ستون پنجم پسامدرن آمريكا كه علنا دعوت به حمله نظامي عليه ايران مي كنند»، «بي شرم هايي كه مي گويند امپرياليسم و استعمار، گفتماني كهنه و منسوخ است و حاكميت ملي و استقلال در جهان جديد ديگر معنا ندارد» و «ميرزآقاخان نوري، شاپور بختيار، مسعود رجوي و تيمسار مدني هاي جديد كه تا مرز همكاري با صدام پيش رفتند» ياد كنند با اين حال، دولت بخت برگشته آمريكا و رژيم صهيونيستي آن قدر به فلاكت افتاده اند كه به ناچار روي همين جماعت حساب مي كنند.
البته اقدامات اين طيف راديكال و افتاده در بن بست، با تحركات طيف هاي ديگري كه از چند جهت و به شكل زيرزميني، اتحاد و انسجام اصولگرايان- متوليان انقلاب و حاكميت- را آماج حمله قرار داده اند، كامل مي شود.
موضوع اين نوشتار را بايد در فرصت هاي ديگري بسط داد و راهبرد ويژه دشمن در قبال انتخابات مجلس نهم را تحليل كرد. اما آنچه بايد در اين مجال گفت، اعتنا و اهتمام به اين واقعيت است كه ملت و نظام ما در بحبوحه يك جنگ بزرگ و پيروز جهاني عليه جبهه استيلا و استكبار به سر مي برد. به قول ولي نصر از مشاوران دولت اوباما «آمريكا و اوباما بايد بياموزند كه ايران مشكل بزرگي است و سياست آمريكا در اين باره آشفته و در هم برهم بوده است. درسي كه بايد بياموزيم اين است كه مشكل ايران، مشكل ساده و كوچكي نيست بنابراين فرمول ساده و دقيقي هم وجود ندارد». انتخابات مجلس را با همه اهميتي كه دارد بايد در متن اين ماجراي بزرگ ديد.
جبهه مقاومت اسلامي به رهبري ايران، چه در تك هاي خود و چه آنجا كه با پاتك هاي دشمن مواجهه خيره كننده اي داشته، ضربات اساسي و بي سابقه اي به جبهه استكبار زده است. نيروهاي ميداني دشمن در اين ميان به شدت فرسوده و مضمحل ارزيابي مي شوند. همزماني خروج اجباري آمريكا و سازمان تروريستي ورشكسته منافقين از عراق (آخر دسامبر) تنها يك مصداق كوچك از ده ها شاهد مثال در اين باره است همچنان كه اضمحلال فتنه سبز و شناسايي و انهدام شبكه خاكستري و مشترك سيا و موساد و ام آي6 در ايران، نمونه ديگري است. با اين حال نبايد از تك و تاب دشمن زخم خورده غافل شد. ظفر نهايي، محصول همين حزم و احتياط و پايداري شجاعانه است. مسابقه انتخابات نمي تواند و نبايد وسعت و حساسيت آوردگاه اصلي را از نگاه مترصد اصولگرايان بپوشاند. نبايد گرماي آتش تفرقه، مارهاي توسري خورده و افسرده را از حالت نيمه مرگي، به حيات انگلي بازگرداند.
خراسان:ميليون ها دانش آموز در انتظار اعلام نظر شفاف قانونگذاران
«ميليون ها دانش آموز در انتظار اعلام نظر شفاف قانونگذاران»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم فاطمه تواناعلمي است كه در آن ميخوانيد؛لاريجاني در نامه اي به مخبر دزفولي دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي تذکر داد که چرا در اجراي نظام آموزشي ۳-۳-۶ خلاف مصوبه اين شورا عمل شده است زيرا قرار بود آموزش و پرورش اقدامات خود را درباره نظام آموزشي جديد برنامه ريزي و حتي زمان اجراي آن را براي تصويب نهايي به شوراي انقلاب فرهنگي ارائه کند.آنچه از اين نامه برمي آيد اين است که فقط کليات تغيير نظام آموزشي ۳-۳-۶ و حذف دوره پيش دانشگاهي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي به تصويب رسيده و هنوز جزئيات آن که شامل سازوکارهاي اجرايي، نحوه اجراي اين تغييرات که مهم ترين بخش است، به تصويب و تاييد شوراي عالي انقلاب فرهنگي نرسيده است.
اما آموزش و پرورش بدون توجه به اين تذکرها و ايرادهاي قانوني تلاش دارد مثل هميشه در اقدامي زودهنگام و شتابزده، آنچه را مدنظر دارد حتي از راه غيرقانوني اجرايي سازد که اين موضوع سوالاتي را به ذهن متبادر مي کند.وزير محترم آموزش و پرورش! بنا به زعم کارشناسان، اجرا و پياده سازي نظام آموزشي ۳-۳-۶ مهم ترين و بزرگ ترين تغيير در نظام آموزشي در ۳۷ سال گذشته است و از سال ۵۳ به بعد که نظام آموزشي از ساختار ۶-۶ به ۴-۳-۵ تغيير ساختار داد هيچ تغيير ساختاري به اين شدت و حدت در نظام آموزشي رخ نداده است.
بنابراين مشخص است که اجراي اين تغييرات اگر بدون پشتوانه قانوني و شتابزده و بدون فراهم آوري زيرساخت ها باشد نظام آموزشي را دچار اختلال و به هم ريختگي و دانش آموزان را گرفتار افت تحصيلي مي کند. بنابراين اين سوال از شخص شما وجود دارد که چرا برخلاف قانون سخن حق را بر نمي تابيد و تا تصويب نهايي جزئيات و سازوکارهاي اجرايي نظام آموزشي جديد در مراجع قانوني منتظر نمي مانيد تا پس ازآن با حمايت و پشتوانه قانون، کارشناسان و دلسوزان نظام آموزشي در اين راه که استارت اوليه تحول بنيادين است، گام برداريد.شما که بهتر از همه مي دانيد اگر برنامه هاي تحولي آموزش و پرورش با حرکات نمايشي و تبليغاتي و عجولانه همراه شود، دود آن به چشم مخاطب ميليوني آموزش و پرورش يعني ۱۲ ميليون دانش آموز و تمام خانواده هاي آن مي رود.
آيا مي دانيد در حال حاضر اطلاع رساني عجولانه و اصرار بر اجراي نظام آموزشي جديد از سال آينده در حالي که هنوز مهر تاييد نهايي شوراي عالي انقلاب فرهنگي را ندارد مدارس، دانش آموزان و اولياي آن ها را در شوک عظيمي فرو برده است و هر لحظه بر ابهامات آن ها مي افزايد. نگراني و دلهره دانش آموزان پنجم ابتدايي از مواجهه با پايه ششم ابتدايي که تا به حال وجود نداشته و آن ها اولين گروه براي ورود به اين پايه هستند و نگراني خانواده از سرنوشت تحصيلي دانش آموزانشان واقعيتي است که شما از آن بي خبريد در حالي که شما همچنان بر اجراي اين نظام آموزشي اصرار و ابرام داريد بدون آن که بدانيد آيا جامعه دانش آموزي و خانواده هاي آن تاب و تحمل اين تغييرات را دارند.
اصلا چه تضميني وجود دارد که شوراي عالي انقلاب در تصويب جزئيات باز هم به تصميم ۶ ساله شدن دوره ابتدايي آن هم از سال آينده، برسد اگر شوراي عالي انقلاب فرهنگي به هر دليلي زمان اجرا را به سال ديگري موکول کرد تا جزئيات ديگري را به تصويب رساند يا به اين نتيجه رسيد که تغييرات از پايه ۶ ابتدايي آغاز نشود و از پايه ديگري ايجاد شود، چگونه پاسخگوي اذهان عمومي که مدت ها آن ها را درگير اين موضوع کرده ايد، خواهيد بود.
شايد هم مي خواهيد شوراي عالي انقلاب فرهنگي را در برابر عمل انجام شده قرار دهيد. وزير محترم بدانيد نتيجه پياده سازي تغييرات نظام آموزشي به شکلي شتابزده، غيرقانوني و... مثل تعطيلي روز پنجشنبه ها نيست که با وجود همه انتقادات و مخالفت ها، حرف خود را بر کرسي اجرا نشانديد. گرچه آن هم دانش آموزان و مدارس را دچار مشکل کرده و نارضايتي ها روزافزون است اما نمي توان آن را با تغييرات بنيادين در ساختار و پيامدهاي آن اگر بدون پشتوانه قانوني باشد، مقايسه کرد.
از همه مهم تر اين سوال که چرا بر اجراي اين تغييرات از سال آينده اصرار داريد در حالي که علاوه بر نداشتن مصوبه نهايي شوراي عالي انقلاب هنوز زيرساخت هاي آن نظير نيروي انساني، فضا و کتاب هاي درسي نگراني هاي زيادي درباره آماده نبودن وجود دارد. اما مهم تر از اقدامات نادرست و نسنجيده آموزش و پرورش در اطلاع رساني پياده سازي تغييرات و بي تفاوتي شوراي عالي انقلاب فرهنگي نسبت به اقدام آموزش و پرورش در اطلاع رساني و اصرار بر اجراي نظام آموزشي جديد بدون تاييد و تصويب نهايي اين شوراست که جاي سوال دارد.
دبير محترم شوراي عالي انقلاب فرهنگي! اين سوال از شما و مجموعه شوراي انقلاب فرهنگي وجود دارد که چرا در حالي که اجراي نظام آموزشي 3-3-6 هنوز مراحل تصويب نهايي خود را در شورا طي نکرده است به راحتي چشم روي تخلف از خلاف قانون آموزش و پرورش بسته ايد و مهر سکوت بر لب زده ايد، چنان که رئيس مجلس شوراي اسلامي در نامه به جنابعالي به صراحت اعلام کرده اند که قرار بوده است آموزش و پرورش اقدامات خود را در اجراي نظام آموزشي جديد برنامه ريزي و حتي زمان اجرا را براي تصويب نهايي به شوراي انقلاب فرهنگي ارائه کند. در حالي که دبيرخانه اين شورا در پاسخ به انتقادها و تذکرات با صدور اعلاميه مهر تاييد بر اقدامات غيرقانوني و شتاب زده آموزش و پرورش مي زند.
آيا اطمينان داريد که آنچه قرار است در قالب جزئيات نظام آموزشي جديد تصويب شود همان هايي است که حاجي بابايي و مسئولان آموزش و پرورش مکرر در بحث سازوکارها به آن اشاره مي کنند اگر درصدي از آنچه در شورا قرار است به تصويب برسد با آن چه در حال حاضر اطلاع رساني مي شود متفاوت باشد پاسخ اين مخاطب ميليوني را چه کسي خواهد داد.
شما که بهتر از هر کس مي دانيد آنچه وزير آموزش و پرورش در بوق و کرنا کرده است تنها سطحي از يک برنامه عظيم و ملي است که بدون جزئيات و سازوکار قابليت اجرايي ندارد و آن هم نيازمند تصويب در شوراي عالي انقلاب فرهنگي است، چرا در مقابل اقدامات عجولانه آموزش و پرورش تذکر قانوني نمي دهيد. به هر حال افکار عمومي شايد بيش از آن که آموزش و پرورش را مسئول وضعيت به وجود آمده در مدارس و در ميان خانواده بداند، انگشت اتهام را به سوي شما نشانه مي گيرد که بايد پاسدار وزن و اعتبار مصوبات شورا باشيد.
بنابراين هنوز هم جامعه منتظر اعلام نظر شوراي عالي انقلاب در زمينه اين چالش و پاسخ به نامه رئيس مجلس شوراي اسلامي که به صورت واضح و روشن به سکوت شوراي عالي انقلاب فرهنگي در مقابل اطلاع رساني زودهنگام و اعلام زمان اجراي آن از سوي آموزش و پرورش، تذکر داده است، مي ماند.
جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته
«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهورس اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛تقويم در اين هفته ورق خورد و امروز وارد آخرين فصل سال 90 شديم. زمستان كه همواره نمادي از سپيدي و پاكي طبيعت در كشور ما بوده، در سالهاي اخير بر اثر آلودگي هوا و افزايش آلايندهها، در چنان وضعيتي گرفتار شده كه تصاوير اين فصل با غبار آلودگي و كمبود هواي پاك، يكسان شده است، آنچنان كه شهرهاي بزرگ كشور اين روزها يكي پس از ديگري در دام آلودگي هوا گرفتار آمده و وضعيت اضطراري را به عنوان يك پديده عادي پشت سر ميگذارند بدون آنكه كسي پاسخگو بوده و راهي براي خروج از اين وضعيت بينديشد.
روز گذشته مصادف با بيست و پنجم ماه محرم، به روايتي سالروز شهادت پيام آور كربلا و نگاهبان قيام عاشورا حضرت سيدالساجدين علي بن الحسين عليه السلام بود و مردم ايران در دهه سوم اين ماه عزا، سوگوار اين امام همام بودند.
اين هفته و روز 27 آذر همچنين يادآور شهادت آيتالله دكتر محمد مفتح، مجاهد بزرگ سنگر وحدت حوزه و دانشگاه در سال 1358 توسط گروهك منحرف فرقان بود. هرگاه سخن از وحدت حوزه و دانشگاه به ميان ميآيد، ناخودآگاه، نام آيتالله مفتح در اذهان تداعي ميشود؛ شهيدي از حوزه كه در دانشگاه شهيد شد و خون سرخش را براي اعتلاي وحدت حوزه و دانشگاه تقديم كرد.
شهيد مفتح از شخصيتهاي برجسته علمي محسوب ميشود كه عمر پربركت خود را در راه تبليغ و ترويج اسلام در ميان نسل جوان و دانشجويان سپري كرد و يك لحظه از اين تلاش فاصله نگرفت و يكي از اهداف بزرگ خود را ايجاد پيوند ميان حوزه و دانشگاه و ايجاد رابطه بين طلبه و دانشجو قرار داده بود. اينك 32 سال پس از شهادت اين استاد حوزه و دانشگاه، كاستيهاي بسيار در راه وحدت اين دو بخش علمي و معرفتي جامعه وجود دارد و زواياي بسياري هنوز ناگشوده مانده كه همگي نشان از عدم وجود همت كافي در راه تحقق آرمان شهيد مفتح دارد. نياز به وحدت حوزه و دانشگاه امروز بيش از هر زمان ديگري در جامعه احساس ميشود چرا كه همگان به اين نتيجه رسيدهاند كه وحدت و همگرايي اين دو نهاد عملي و فرهنگي است كه ميتواند استقلال كشور را بيمه كند.
در اين هفته دست اندركاران حج 90 با رهبر معظم انقلاب ديدار كردند كه ايشان بر جايگاه رفيع حج و ظرفيت عظيم اين فريضه اجتماعي در ايجاد وحدت ميان مسلمانان تاكيد نمودند. حضرت آيتالله خامنهاي حج را يك فرصت بزرگ و يك نعمت الهي توصيف كردند كه شكر كامل آن به استفاده حداكثري از اين فرصت بينظير است. ايشان برنامه ريزي در حج را به گونهاي مطلوب خواندند كه در آن زائر ايراني مظهر انساني متدين و مودب، مهربان و با روحيه اخوت اسلامي بوده و از فرصت حضور در سرزمين وحي بيشترين استفاده معنوي را نموده و با اعمال خود، بهترين مبلغ انقلاب اسلامي باشد.
در اين هفته بازار پولي كشور به شدت متشنج بود و در اين ميان بلايي كه بر سر اقتصاد كشور آمد، افزايش لحظه به لحظه تورم و بيارزش شدن پول ملي است. سياست ناكارآمد و مديريت غيرعلمي دولت در كنترل نقدينگي سرگردان و هدايت آن به سمت سكه و ارز و عدم تدبير در امور باعث شد كه همه كارشناسان به اين نتيجه برسند كه كنترل اين وضعيت يا از دست دولت خارج شده و اگر مديريتي نيز وجود دارد، به صورت غلط و در جهت قرباني كردن ارزش پول ملي به سوداي كسب درآمد ريالي بيشتر و جبران كسري بودجه است. به هر حال بر عقلاي قوم لازم است كه ريشههاي اين مديريت ناكارآمد را شناسايي كرده و هرچه سريعتر راه حلي براي آن بينديشند.
در هفته جاري، تحولات در صحنه بينالمللي با شتاب بيشتري در جريان بود. در مصر، اوضاع كماكان بحراني است و چند شهر اين كشور طي هفته جاري دستخوش تظاهرات و ناآرامي بود كه مركز اين تشنجات، ميدان التحرير قاهره بوده است. اوضاع پس از يك دوره آرامش نسبي چند ماهه، بار ديگر از زماني بحراني شد كه مردم دريافتند نظاميان حاكم قصد پيگيري سياستهاي رژيم گذشته و ادامه ديكتاتوري را دارند.
اين اعتراضات، طي هفته جاري نيز ادامه يافت و نظاميان حاكم تظاهرات معترضان را با گلوله و سركوب شديد پاسخ دادند كه در جريان آن دست كم 14 نفر كشته و نزديك به هزار نفر زخمي شدهاند. برخورد وحشيانه پليس مصر با معترضان، صحنههاي تكان دهندهاي را به وجود آورد كه خشم و نفرت مصريها را از تيم نظامي حاكم به اوج رسانده است. واقعيت اين است كه مردم مصر نظاميان را نميخواهند و خواهان حكومتي بدون دخالت و سلطه اين نظاميان، كه عمدتاً منصوب رژيم مبارك و وفاداران به وي ميباشند، هستند. در اين ميان رفتار گروه اسلامي اخوان المسلمين كه در دو دور انتخابات برگزار شده حدود 40 درصد كرسيها را به دست آوردهاند مورد انتقاد انقلابيون قرار گرفته است. اخوانيها كه در اعتراضات سال قبل نيز كه به سرنگوني مبارك منجر شد حضور كمرنگي داشتند در جريانات اخير، سياستي محافظه كارانه در برخورد با شوراي نظامي حاكم در پيش گرفته و به جاي اينكه به دفاع از مردم معترض و خواستههاي آنان برآيند، اعلام كردهاند مواجهه با نظاميان را به مصلحت مصر نميدانند!. معترضان، اين رفتار انفعالي و مصلحت جويانه اخوان المسلمين را عاملي در گستاخي بيشتر نظاميان براي سركوب بيشتر دانستهاند.
اين هفته آمريكا رسماً عقب نشيني خود از عراق را اعلام كرد و در يك مراسم نمادين پرچم آمريكا از آخرين پايگاهي كه در عراق در اختيارش بود پايين كشيده شد. آمريكا هر چند اعلام كرده است حدود 15000 نفر از افرادش را در سفارتخانه اين كشور در بغداد، باقي نگاه دارد ولي ترديد نيست كه آمريكاييها در عراق شكست خوردند و چارهاي جز عقب نشيني از اين كشور نداشتهاند. آمريكا درحالي به عراق لشكركشي كرد كه چندين هدف اعلام شده و اعلام نشده براي اين اقدامش در نظر داشت. آمريكاييها نه تنها به هيچ يك از اين اهدافشان دست نيافتند بلكه شرايط را براي خود، بدتر از قبل ساختند. به اذعان مقامات آمريكايي و محافل مطبوعاتي اين كشور، نظامي كه اكنون بر عراق حاكم است هرگز آن نظام مورد نظر آمريكا نبوده است و اين محافل، حفظ رژيم صدام را براي منافع آمريكا بسيار سودمندتر خواندهاند. اين محافل اذعان كردهاند كه آمريكا در جنگ عراق ميلياردها دلار سرمايه مردم آمريكا را بر باد داده و هزاران نظامي را در جنگي بيهوده به كشتن داده است.
اين هفته، صحنه سياسي عراق نيز دچار تشنج شد كه به موضوع "طارق الهاشمي" معاون رئيسجمهور عراق مربوط ميگشت. دولت عراق اعلام كرده است كه طارق الهاشمي در عمليات تروريستي عراق دست دارد و چند تن از محافظان وي به اين مسئله اعتراف كردهاند. همچنين گزارش شد كه طارق الهاشمي براي گريز از بازداشت به كردستان عراق گريخته است. طارق الهاشمي روز سهشنبه در كردستان عراق مقابل دوربينها ظاهر گشت و ضمن رد اتهامات مذكور اعلام كرد حاضر است محاكمه شود ولي نه در بغداد بلكه در كردستان عراق!
ناظران اين اظهارات طارق الهاشمي را به دليل روابط خاص وي با جناح كرد عراق تلقي كردهاند. در اين باره، جلال طالباني رئيسجمهور عراق نيز در موضع گيري دوپهلو كه حمايت غيرمستقيم از طارق الهاشمي از آن استنباط ميشد اعلام كرد وي را در جريان پرونده طارق الهاشمي قرار ندادهاند.
نوري مالكي نخستوزير عراق در واكنش به حمايتهاي پشت پرده از طارق الهاشمي هشدار داده است. واقعيت اين است كه دست داشتن جناحي از اهل تسنن عراق در ترورها و ناآراميهاي عراق از چند سال قبل مطرح بوده است ولي پيگيري جدي آن در مقطع فعلي و پس از اعلام خروج آمريكا، بيانگر اين نكته است كه تاكنون آمريكاييها مانع دنبال كردن اين مسئله بودهاند.
اين هفته، "كيم جونگ ايل" رهبر كره شمالي در سن 69 سالگي بر اثر سكته قلبي درگذشت و بلافاصله فرزند 28 ساله وي به عنوان جانشين كيم جونگ ايل، اعلام شد. ايل، مدت 17سال بر كره شمالي حكومت كرد كه خود وي جانشين پدرش كيم ايل سونگ شده بود. رژيم كره شمالي، نظامي كمونيستي است كه قدرت اصلي در آن دردست رهبري حزب كمونيست ميباشد. اين كشور از حدود 6 دهه قبل، به دليل خصومت با آمريكا و متحدينش در منطقه آسياي جنوب شرقي تحت تحريمهاي گسترده بوده است. جامعه كره شمالي تحت سلطه نظامي به شدت امنيتي قرار دارد به گونهاي كه مردم، تنها مجاز هستند به منابع خبري تحت كنترل دولت دسترسي داشته باشند. با اينحال، نظر كارشناسان بر اين است كه آمريكا نيز تمايلي به حل بحران كره شمالي ندارد زيرا به حفظ شرايط موجود براي ادامه حضورش در منطقه آسياي جنوب شرقي نياز دارد. براساس اين نظر، آمريكا براي مهار چين درحال رشد، به اين بحران، يعني خصومت با كره شمالي و تهديد جلوه دادن اين كشور به منظور حفظ حضور دائمي در اين منطقه نياز مبرم دارد.
از سوي ديگر اين سياست، عاملي مؤثر در استمرار حكومت نظامي - امنيتي حاكم بر كره شمالي بوده است و حكومت اين كشور كه از 6 دهه قبل در انحصار خاندان "كيم" ميباشد هر صداي منتقدي را به خدمت كردن به منافع آمريكا نسبت داده و آنرا سركوب كرده است. با درگذشت "كيم جونگ ايل"، اكنون گمانه زنيهايي درباره آينده كره شمالي مطرح است بسياري اين اتفاق را مسئلهاي عادي دانستهاند كه تاثير چنداني در سياستهاي اين كشور نخواهد داشت. برخي نيز آنرا سرآغاز تحولي اساسي در نظام حكومتي اين كشور پيشبيني كردهاند.
اين
هفته، سوريه سرانجام طرح اتحاديه عرب را پذيرفت و اين رويداد را ميتوان
نقطه عطفي در بحران يكساله اين كشور تلقي كرد كه تحولات را وارد مرحله
جديدي ميسازد. در گام اول قرار است هيئتي مركب از پانصد نفر از سوريه ديدن
و درباره نقض حقوق بشر در اين كشور تحقيق كنند. با اينحال، نيبل العربي،
دبيركل مصري اتحاديه عرب تاكيد كرده است كه توافق سوريه با طرح اتحاديه عرب
متضمن رفع سريع تحريمها عليه اين كشور نميباشد و سوريه بايد گامهاي بعدي
را نيز بردارد. هنوز مشخص نيست كه گامهاي بعدي چه ميتواند باشد و آيا
دمشق حاضر خواهد بود به همه شرايط اين اتحاديه كه، عمده آن شرايط را با غرب
هماهنگ كرده است تن دهد يا خير.
رسالت:فروش نفت در داخل چه شد؟
«فروش نفت در داخل چه شد؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛يك سال از تصويب و عملكرد موفق دولت در خصوص اجراي قانون هدفمند كردن يارانهها گذشت.
در اين مدت تحليلهاي برخي مبني بر عدم توانايي دولت در اجراي اين قانون به وقوع نپيوست.
برخي
پيشبيني كرده بودند با اجراي اين قانون نرخ تورم تا 60 درصد هم بالا
خواهد رفت. همچنين موج نارضايتي در جامعه بحران خواهد آفريد، اما اين
اتفاقات نيفتاد.
معلوم بود كساني كه خطرات و آسيبهاي اين قانون را بزرگ جلوه ميدادند آگاه از توان اجرايي كشور نبودند و يا خيلي مايل نبودند اقتصاد كشور از اين مرحله عبور كند.
يكي از دلايل توفيق اين قانون و عدم تحقق پيشبيني نظرات منفي برخي اين بود كه قرار نبود با افزايش قيمتهاي حاملهاي انرژي قدرت خريد مردم كاهش پيدا كند. چرا كه منابع مالي آزاد شده دوباره به جيب گروههاي هدف باز ميگشت. مكانيسم اين بازگشت به گونهاي بود كه اقشار محروم جامعه ميتوانستند هزينههاي خود را بر مبناي درآمد جديد مديريت كنند. در اين مديريت همه به اين نتيجه رسيدند كه وضعيت جديد به مراتب بهتر از گذشته است.
نگارنده
مدتها قبل فارغ از قيل و قالهاي نقدهاي مثبت و منفي در مورد طرح هدفمند
كردن يارانهها، طي نقدي مشفقانه نوشت؛ اين طرح در يك جمله عملياتي كردن
فروش نفت در داخل است كه طي سه دهه گذشته در ماليه عمومي و بودجه ساليانه
دولتهاي پس از انقلاب به فراموشي سپرده شده بود. (1)
لذا در تبصره الف ماده يك قانون هدفمند كردن يارانهها فروش نفت در داخل از خلاء قانوني درآمد اما هنوز عملياتي نشده است.
امروز كه بيش از يك سال از اجرايي شدن قانون هدفمند كردن يارانهها ميگذرد بايد ديد اين مهم چرا تحقق نيافته است.
تقريبا در تمام گزارشات مالي كه از سوي نهادهاي مسئول و نيز نهادهاي نظارتي در اين مورد منتشر شده، اين مهم ناديده گرفته شده است.
امروز هيچ كس نميداند نفت خام توليدي به 9 پالايشگاه كشور براي توليد فرآوردههاي نفتي به چه مبلغي فروخته ميشود؟!
دقت شود، سخن از خريد و فروش نقدي است نه اعمال حساب جمعي و خرجي! سخن از واقعي شدن قيمتهاست كه شاكله قانون هدفمند كردن يارانهها است نه بدهكار بستانكار كردن دو طرف حساب، يعني شركت ملي نفت و پالايشگاههاي كشور. همه از قيمت حاملهاي انرژي در پايانههاي فروش مطلع هستند اما از قيمت نفت خام تحويلي به پالايشگاههاي نفتي و گازي كسي مطلع نيست.
اين ابهام اولين توفيق دولت را در عملياتي كردن قانون هدفمند كردن يارانهها زير سئوال ميبرد. چرا كه ماليه عمومي را در همان ابهامي كه در گذشته در چند و چون فروش نفت در داخل به سر ميبرد رها ميكند.
اگر حسابدهي، حسابگري و حسابرسي قانون هدفمند كردن يارانهها را خارج از استانداردهاي حرفهاي مالي رها كنيم، بيانضباطيهاي مالي كه در گزارش تفريغ بودجه سالهاي گذشته وجود داشت استمرار پيدا ميكند.
بايد ديد چه ديدگاه مصلحت جويانهاي وجود دارد كه اجازه نميدهد فروش ارزي نفت به خارج و فروش ريالي نفت در داخل شفاف بشود و اين ديدگاه با وجود قانون شفاف هدفمند كردن يارانهها همچنان به تحميل نظر خود اصرار دارد.
آيا سازمان حسابرسي، ديوان محاسبات و سازمان بازرسي كل كشور به عنوان سه نهاد مالي نظارتي ميتوانند به اين سئوال پاسخ دهند؟
پينوشت:
1) رجوع شود به سرمقاله فروش نفت در داخل، رسالت 11/10/87
قدس:عراق و احتمال جنگ داخلی
«عراق و احتمال جنگ داخلی»عنوان يادداشت روز روزنامه قدس به قلم حسن هانی زاده است كه در آن ميخوانيد؛افشای طرح طارق الهاشمی معاون رئیس جمهور عراق برای ترور نوری المالکی نخست وزیر این کشور و صدور حکم بازداشت وی، عراق را وارد فرایند خطرناکی نمود.
دادگاه عالی عراق بر اساس بند 4 قانون مبارزه با تروریسم، حکم بازداشت طارق الهاشمی را صادر کرد. این بند صراحت دارد هر شخصی که به گروه های تروریستی برای ایجاد ناامنی در عراق کمک کند، به مجازات حبس ابد تا اعدام، محکوم خواهد شد.
4 نفر از نزدیکان طارق الهاشمی پس از دستگیری اعتراف کردند به دستور معاون رئیس جمهور عراق، اقدام به بمب گذاری در مناطق مختلف عراق کرده اند.طرح مربوط به معاون رئیس جمهور عراق برای ترور شخصیت های سیاسی و بمب گذاری در مراکز حساس این کشور، در چارچوب تلاش برخی قدرتهای منطقه ای وفرا منطقه ای برای ایجاد جنگ داخلی در عراق قابل تجزیه وتحلیل است. خروج قهری نیروهای آمریکا از عراق، به طور طبیعی واکنشهای انفعالی برخی کشورهای عرب منطقه از جمله عربستان سعودی را به دنبال داشت.
این کشور که همواره از شکل گیری یک نظام پارلمانی در عراق نگران است، تلاش می کند تا وانمود سازد که ملت عراق شایستگی لازم را برای داشتن یک نظام دموکراتیک ندارد.رژیم آل سعود با بهره گیری از توان مالی و رسانه ای خود، در صدد جریان سازی خبری و ایجاد اختلاف میان طیف های عراقی برآمده است. پس از خروج نیروهای آمریکا از عراق که تحت فشار دولت نوری مالکی صورت گرفت، گروه های وابسته به عربستان از جمله ائتلاف العراقیه، به رهبری ایادعلاوی، تلاش کردند تا فضای سیاسی عراق را دچار تنشهای داخلی کنند.صدور حکم بازداشت طارق الهاشمی معاون رئیس جمهور عراق و عضو ائتلاف العراقیه بهانه لازم را به این ائتلاف داد تا روند دموکراتیزه سازی عراق را برهم بزند.
ائتلاف العراقیه اخیرا تهدید کرده در اعتراض به بازداشت معاون رئیس جمهور عراق، از دولت وپارلمان این کشور خارج خواهد شد. این تهدید در چارچوب سیاست فهرست العراقیه برای بر کناری دولت نوری مالکی قرار دارد.با این که جرم طارق الهاشمی کاملاً ثابت شده، رسانه های عربستان ادعا کردند شیعیان عراق در صدد حذف شخصیت های سنی مذهب از ساختار قدرت هستند.
لذا اکنون آمریکا با فشار بر دولت نوری مالکی در صدد است وانمود کند که خروج نیروهای آمریکا از عراق به افزایش نا امنی ها در این کشور منجر خواهد شد.از سوی دیگر، عربستان نیز که نقشی کاملاً تخریبی در رخدادهای عراق ایفا می کند، با تشویق فهرست العراقیه برای خروج از دولت نوری مالکی تلاش می کند تا زمینه بروز یک جنگ مذهبی را فراهم سازد.
در این میان ائتلاف کردستان عراق و شخص جلال طالبانی رئیس جمهور این کشور، هنوز موضع شفافی در برابر حکم باز داشت طارق الهاشمی اتخاذ نکرده اند.در عین حال، مسعود بارزانی رئیس اقیلم کردستان عراق مخالفت صریح خود را با دستگیری طارق الهاشمی اعلام کرده واین امر نشان می دهد که برخی طیف های عراقی برای رسیدن به مقاصد خود مایلند تا به اختلافهای رهبران سیاسی عراق دامن زده شود. معاون رئیس جمهور عراق پس از صدور حکم بازداشت خود تلاش کرد تا از این کشور فرار کند، اما ماموران امنیتی از خروج وی جلو گیری کردند.
طارق الهاشمی سپس ادعا کرد به شرطی در دادگاه حاضر خواهد شد که این دادگاه در اقلیم کردستان و با حضور ناظران اتحادیه عرب بر گزار شود. چنین پیش شرطهایی نشان می دهد معاون رئیس جمهور عراق قوانین داخلی کشور خود را قبول ندارد وتلاش می کند تا یک چتر حمایتی بین المللی برای خود ایجاد کند. عربستان سعودی نیزاعلام کرد حکم باز داشت طارق الهاشمی معاون رئیس جمهور عراق باید سریعاً لغو شود، اما دولت نوری مالکی تأکید کرد به این تهدیدها اهمیتی نمی دهد.
اگر ائتلاف العراقیه موفق شود به ناامنی ها در عراق دامن بزند، قطعاً این کشور در آینده به سمت هرج ومرج وجنگ داخلی پیش خواهد رفت.
بروز
در گیریهای احتمالی در عراق قطعاً بر کشورهای همجوار عراق تأثیر منفی باقی
خواهد گذاشت، با وجود آن، عربستان همچنان تلاش می کند تا ازرهگذر ایجاد
جنگ داخلی، از شکل گیری یک نظام مردمی در عراق جلو گیری کند.
سياست روز:اندر حكايت يك نشست
«اندر حكايت يك نشست»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم علي تتماج است كه در آن ميخوانيد؛ايتاليا كه اين روزها با بحران شديد داخلي و انزواي گسترده منطقهاي و جهاني مواجه است، ميزبان نشست به اصطلاح كشورهاي همفكر در برابر جمهوري اسلامي ايران بود، تا به زعم خود تدابيري واحد در قبال جمهوري اسلامي اتخاذ نمايند. اين نشست با حضور معدود كشورهايي كه همچنان در توهم كسب منافع در همسويي با آمريكا ميباشند، در حالي خود گواهي بر جايگاه جهاني ايران و ناتواني آمريكا در ايجاد اجماع جهاني در برابر آن است، كه در باب اهداف و دلايل اين نشست نكاتي چند قابل توجه است.
اولا هر چند كه ايتاليا با ميزباني اين نشست بر آن بوده تا جايگاه جهاني خود را به نمايش گذارد، اما بررسي شرايط داخلي و خارجي اين كشور حقايقي ديگر را آشكار ميكند. ايتاليا كه در عرصه داخلي با بحران شديد اقتصادي و اعتراضهاي مردمي همراه است، در صحنه اروپا نيز با انزواي شديد مواجه ميباشد. در اين ميان، ايتاليا با ميزباني چنين نشستهايي به زعم خود تلاش دارد از يك سو بر فضاي ناآرام داخلي و سركوبهاي مردمي سرپوش گذارد و از سوي ديگر با ميزباني آمريكا و برخي كشورهاي عربي از حمايتهاي اقتصادي آنها براي كاهش چالشهاي اقتصادي برخوردار شود. جالب توجه آنكه محافل رسانهاي و اقتصادي اين كشور، بارها نسبت به پيامدهاي سنگين مشاركت ايتاليا با غرب عليه ايران براي اقتصاد اين كشور هشدار دادهاند.
ثانيا، در باب حضور برخي كشورهاي عربي در اين اجلاس نيز ميتوان گفت، اين كشورها همچنان در اين تصور قرار دارند كه پذيرش خواستههاي آمريكا در قبال ايران، ميتوانند از حمايت هاي آمريكا در برابر قيامهاي مردمي و نيز رسيدن به موقعيت منطقهاي برخوردار شوند. اين در حالي است كه جهانيان اذعان دارند كه از يك سو ملتهاي منطقه ديگر پذيرنده دولتي كه همسو با اهداف آمريكا باشد، نيستند و از سوي ديگر مخالف شديد هرگونه اقدام عليه جمهوري اسلامي ايران هستند. لذا مشاركت اين كشورهاي عربي را ميتوان نوعي خودزني دانست كه به انزجار بيشتر مردمي از آنها و انزواي منطقهاي آنان منجر خواهد شد.
ثالثا، نكته مهم در قبال اجلاس رم، اهداف و خواستههاي آمريكا است. هر چند كه آمريكا سعي كرده، اين نشست را نوعي موفقيت براي خود عنوان دارد، اما در اين زمينه نيز نكاتي مهم قابل توجه است.
نخست آنكه آمريكا در هفتههاي اخير در حوزه اطلاعاتي و نظامي با شكستهاي سنگين در برابر اقتدار ايران مواجه شده است. اقتدار ايران در مهار هواپيماي جاسوسي آمريكا( پهپاد) و سپس بازداشت جاسوس سيا توسط دستگاههاي اطلاعاتي جمهوري اسلامي ايران، حقارت نظامي و اطلاعاتي سنگيني را به آمريكا تحميل كرد. رويكرد عراق و افكار عمومي، براي اخراج منافقين به عنوان بازوي اقدامات تروريستي آمريكا عليه ملت ايران و نظام اسلامي از عراق را نيز بايد به اين شكستها اضافه كرد.
دوم آنكه پس از شكست در سوق دادن آژانس بين المللي انرژي اتمي و شوراي امنيت براي اعمال مجازات عليه ايران، آمريكا رويكرد به يارگيري براي اعمال تحريمهاي يك جانبه عليه ايران را در پيش گرفت. آمريكا با تبليغات گسترده در حالي به دنبال اجراي اين طرح بوده كه واكنشهاي جهاني به اين امر قابل توجه است.
اتحاديه اروپا به خواست نيابتي انگليس براي تحريم نفت و گاز ايران پاسخ منفي داد، هند با اعمال تحريمهاي يك جانبه ايران مخالفت كرد، ژاپن و كره جنوبي به عنوان دوستان ديرينه آمريكا، با طرح منع واردات نفت از ايران مخالفت كردند. بسياري ديگر از كشورها نيز به اين خواست آمريكا پاسخ منفي دادند.
سوم آنكه آمريكا در كنار اعتراضهاي شديد مردمي در عرصه داخلي، در تحولاتي همچون سلطه گري در عراق، بحران سازي در سوريه، انزواي منطقهاي ايران از جمله در قبال تحولات افغانستان، ايجاد فضاي منفي عليه جبهه مقاومت، به شكست كشاندن بيداري اسلامي در منطقه و.. با ناكامي همراه شده در حالي كه جهانيان ايران را پيروز اين صحنهها عنوان كردهاند. در چنين شرايطي به صراحت ميتوان گفت كه آمريكا با برگزاري نشست رم، از يك سو به دنبال سرپوش نهادن بر شكستهاي خود در برابر جمهوري اسلامي بوده و از سوي ديگر برآن بوده تا چنان وانمود سازد كه در اجراي اهداف خود تنها نميباشد و همچنان متحداني براي آن باقي مانده است.
جالب توجه اينكه برخي از كشورهاي حاضر در اين نشست صراحتا اعلام كردهاند، مخالف هرگونه اقدام نظامي و تحريمي عليه ايران ميباشند و حضورشان در اين نشست نيز صرفا براي بيان ديدگاه و نوعي احترام ظاهري به همپيماني با آمريكا بوده است.
با توجه به آنچه ذكر شد، ميتوان گفت كه اجلاس رم نه نشانه قدرت و برتري حاضران در نشست، بلكه گواهي ديگر بر ناتواني اين كشورها در اجراي طرحهاي خصمانه در قبال جمهوري اسلامي است. به عبارت ديگر اين نشست را ميتوان، نشست شكست خوردگان دانست كه با چنين نشستهايي به دنبال سرپوش نهادن بر ناكاميهاي خود در برابر اراده ملت ايران و اقتدار نظام اسلامي در تحقق آرمانهايشان هستند؛ در حالي كه ملت ايران و نظام اسلامي با وحدت و يكپارچگي، شكستي ديگر را به بانيان اين نشست تحميل خواهند كرد.
مردم سالاري:دغدغه هايي درباره اجراي فاز جديد هدفمندي
«دغدغه هايي درباره اجراي فاز جديد هدفمندي»عنوان سرمقاله روزنامه مردمخ سالاري به قلم محمدحسين روانبخش است كه در آن ميخوانيد؛يکسال پس از اجراي قانون هدفمندي يارانه ها و در حالي که در اين يکسال انتقادات بسياري به روش اجرايي دولت وجود دارد و بسياري از صاحب نظران نسبت به عواقب ناشي از آن هشدار مي دهند ، اظهارات محمود احمدي نژاد و بعضي مهره هاي اقتصادي دولتش نشان مي دهد که آنها بدون توجه به انتقادات مشفقانه مي خواهند فاز دوم اجراي اين قانون را همانطور که خودشان دوست دارند اجرا کنند.
جالب اينجاست که اين اتفاق در حالي دارد مي افتد که وضعيت اقتصادي کشور به بحراني ترين حالت رسيده و از سوي ديگر فشارهاي بين المللي به کشور و چنگ اندازي غرب به تحريم و تهديد، هشياري بيشتري در زمينه اقتصاد را طلب مي کند. با اين حال همانطور که در اخبار ديروز آمده بود تيم اقتصادي دولت ناتوان از ارائه تحليلي درست در جلسه غيرعلني مجلس بودند و در حالي که هدف از تشکيل اين جلسه که به درخواست 160 نماينده ترتيب داده شده بود آگاهي نمايندگان مجلس از شرايط فعلي ايران در عرصه بين الملل و اثرات تحريم ها و تبادل نظر درخصوص راهکارها براي برون رفت از شرايط موجود و نابساماني بازار طلا و ارز بود، درخواست کنندگان اصلي برگزاري اين جلسه که حدود دو ساعت به طول انجاميد، به نحوه برگزاري اين جلسه انتقاد داشتند و معتقد بودند با توجه به توضيحات تکراري مسئولان شرکت کننده در جلسه، اطلاعاتي به داشته هاي آنان اضافه نشده است!
از سوي ديگر توجه به اين نکته مهم است که بدانيم يک سال بعد از آغاز اجراي هدفمندي يارانه ها، دولت چه وضعيتي دارد و چه ميزان از اين قانون بدرستي اجرا شده و تا چه حد به اهداف خود رسيده است. واقعيت اين است که آنچه منتقدان دولت و به خصوص نمايندگان مجلس در اين خصوص مطرح مي کنند بسيار نگران کننده است.
يکي از عمده ترين اشکالاتي که از سوي منتقدان به عملکرد يکساله دولت وارد مي شود اين است که اولا دولت شيب مورد نظر براي حذف يارانه ها را رعايت نکرده و در واقع به گونه اي عمل کرده که گويي مي خواهد به جاي حذف تدريجي در مدت پنج سال، دو يا حداکثر سه ساله قيمت کالاهاي مورد نظر را با قيمت بازارهاي منطقه همسان کند يا از آن بازارها هم جلو بزندو از سوي ديگر همواره درباره اختصاص درآمدهاي ناشي از اجراي اين طرح به توليد کنندگان و نحوه توزيع آن حرف و حديث هاي بسياري عنوان شده و مشکل به حدي بوده که بسياري از توليدکنندگان در زمينه هاي مختلف کشاورزي، دامداري و صنعتي در آستانه تعطيلي قرار گرفته اند.
کسري بودجه دولت براي توزيع يارانه ها بين مردم هم موضوع ديگري است که اما و اگرهاي بسياري را دامن زده است و بعضي اين موضوع را به گراني عمدي دلار و طلا و سکه مربوط مي دانند. علاوه بر اينکه افزايش بي رويه گراني و تورم در ماه هاي اخير به مشکلات مردم بيش از پيش دامن زده است و به نظر مي رسد دولت ناتوان از کنترل بازار است يا اقدام موثري در اين زمينه نمي کند.
پيوند اين مشکل با تعطيلي کارخانجات توليدي و گسترش روزافزون بيکاري علي رغم ادعاهاي عجيب دولت در زمينه ايجاد شغل بود که باعث شد داريوش قنبري مرداد ماه سال جاري در صحن علني خطاب به محمود احمدي نژاد گفت: جناب احمدي نژاد! پس از گذشت 6 سال از رياست جمهوري جنابعالي، اکنون مردم ايران به لحاظ اقتصادي دو دسته اند: يا بيکارند يا بدهکار.
به جاي آمدن پول نفت بر سر سفره ها احکام جلب دادگاه ها براي دريافت مطالبات بانک ها از بدهکاران به در خانه هاي مردم مي رود و طرح هدفمند شدن يارانه ها نيز طوري توسط دولت جنابعالي اجرا گرديد که هدف قانون گذار را برآورده نکرد.
اجراي نادرست اين طرح آنچنان گراني ايجاد کرده که عملا از پولي که به مردم پرداخت مي شود چيزي برايشان باقي نمي ماند و حتي مجبورند از جيبشان هزينه اجراي اين طرح را پرداخت کنند. بحث عدم پرداخت يارانه نقدي بخش توليد هم از جمله موضوعاتي است که چندي پيش رحماني فضلي رئيس ديوان محاسبات کشور نيز در گزارشي به آن اشاره کرد.
اين موضوع به حدي حاد شده که يک سايت اصولگرا اوايل آذر گزارش داد که در يکي از جلسات هيات دولت، از طرف يکي از وزيران اعتراضي مي شود مبني براينکه دستگاه هاي توليدي و صنعتي بعد از هدفمندي يارانه ها هزينه هايشان بالا رفته و هيچ کمکي از سوي دولت به آنها نشده است! همچنين رئيس کميسيون ويژه طرح تحول اقتصادي نيز چند روز قبل از درخواست تعدادي از نمايندگان براي راي گيري گزارش اين کميسيون از تخلفات دولت در اجراي قانون هدفمند کردن يارانه ها در صحن علني مجلس خبر داد که در صورت تاييد اين گزارش تخلفات دولت به قوه قضائيه ارجاع مي شود. حالا در حالي که دولت اصلا پاسخي به اين انتقادات نداده و گويي اصلا توجهي به آن ندارد و در حالي که در روزهايي که اوضاع و احوال بازار ارز و طلا چنان بهم ريخته است که قيمتها لحظه اي تغيير مي کند، احمدي نژاد از طرفي مي گويد که اقتصاد کشور باثبات و آرام است و از طرف ديگر وعده مي دهد که فاز جديد هدفمندي يارانه ها امسال اجرايي مي شود. بديهي است که وقتي شرايط فعلي اقتصادي کشور، با ثبات و آرام توصيف مي شود و رئيس قوه اجرايي اين گونه نظري دارد، نگراني ها نسبت به آينده شدت مي گيرد و بايد از نمايندگان مجلس و ديگر5 مقامات تاثير گذار خواست که مانع از ادامه روند نادرست فعلي شوند و نگذارند اقتصاد نابسامان طبقات زيرين جامعه را بيش از پيش له کند.اين مهمترين وظيفه اي است که امروز هر مسوولي بر دوش دارد.
تهران امروز:بازار ارز نيازمند راهكارهاي سنجيده
«بازار ارز نيازمند راهكارهاي سنجيده»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم فرامرز قراباغي است كه در آن ميخوانيد؛آشفتگي بازار ارز و طلا، نتيجه مديريت ناكارآمد در تصميمسازي و تصميمگيري نظام پولي و مالي كشور، يعني بانك مركزي است.
رشد 50 درصدي نرخ ارز نسبت به مدت مشابه در سال گذشته و رشد جهشي قيمت سكه بهرغم آنكه سياستهاي مختلف انقباضي و انبساطي را بانك مركزي آزموده است، سودجويي دلالان و واسطههاي بزرگ در بازار ارز و سكه، همگي نتيجهاي جز مديريت بيبرنامه بانك مركزي نبوده است. بهرغم تاكيدات مكرر رئيسجمهوري مبني بر اراده دولت براي پايين نگهداشتن نرخ ارز و ثبات بازار، رئيس كل بانك مركزي تاكنون موفق به اجراي خواستها و اهداف دولت نشده است.
كارنامه محمود بهمني در دوره رياستش بر بانك مركزي چندان كه بايد درخشان نبوده است. بزرگترين اختلاس تاريخ ايران در زمان وي و در بانكهاي صادرات، ملي و مجموعههاي مالي ديگر رخ داده است. قائممقام پيشين وي هنوز يكي از متهمان ماجراي اختلاس
سه هزار ميليارد توماني است و فرار مديرعامل سابق بانك ملي و نيز انتصاب وي به رغم دوتابعيته بودنش در زمان آقاي بهمني رخ داده است. اكنون بانك مركزي در مظان اين اتهام قرار دارد كه با انقباض و انبساط عرضه ارز و سكه در بازار، بازار را آشفته ساخته است، حال آنكه بانك مركزي وظيفه متعادلسازي بازار عرضه و تقاضا را دارد و پرسش اينجاست كه چرا هزاران شهروند شب تا به صبح را پشت در بانكهاي توزيع كننده سكه سپري ميكنند تابا خريد 5 سكه پولي به جيب بزنند.
اين اشتغال و درآمد كاذب ناشي از ناتواني مديريت بازار و ايجاد تعادل در آن است كه از وظايف اساسي بانك مركزي به شمار ميرود. به نظر ميرسد آنچه در توان مديريتي آقاي بهمني بوده، وي انجام نداده است و بانك مركزي نياز به تزريق خوني تازه دارد.
ياز به مديريتي كه اولا بيش از آقاي بهمني مستقل باشد و ثانيا بسيار بيشتر از وي كارآمدي از خود نشان دهد.با وضع موجود پيشبيني شكلگيري تقاضاي كاذب و بزرگتر شدن حباب قيمت سكه و نرخ ارز چندان مشكل نيست اما مسئله اينجاست كه با وضعيت موجود، بزرگتر شدن اين حبابها احتمالا ممكن است منجر به وضعيتي بحراني شود. چنانكه نيروي انتظامي وادار به مداخله شد و دلالان و فروشندگان خياباني را وادار به پراكنده شدن كرد.
در واقع ضعف بانك مركزي را نيروي انتظامي ميپوشاند اما اين وضعيت چندان پايدار نخواهد بود، برخورد انتظامي با وضع موجود تنها يك مسكن موقتي است، بايد از راهكارهاي سنجيده مديريتي براي مديريت بحران بهره گرفته شود و تاكيد بر روشهاي نرمافزاري باشد تا سختافزاري. در حال حاضر بانك مركزي ميدان را به دلالان و فرصتطلباني سپرده است كه نه در گوشه و كنار خيابانها بلكه در طبقات بالاي برجهاي چند طبقه نرخ ارز و سكه را تعيين ميكنند.قطعا افزايش نرخ ارز به ركود تورمي دامن خواهد زد و پولهايي كه بايد صرف سازندگي و پيشرفت كشور شوند تبديل به سكههاي طلايي ميشوند كه كاربردي جز راحت كردن خيال صاحبانشان ندارند.
شرق:مصایب تنفس در هواي تهران
«مصایب تنفس در هواي تهران»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم اسماعيل كهرم است كه در آن ميخوانيد؛راه دور نرويم خود من مشكل ريه پيدا كردم و آخر سر همين چند ماه پيش مجبور به جراحي شدم. نه در عمرم لب به سيگار زدهام كه حالا فكر كنيد دود و دخانيات مسبب اين مشكل من بوده و نه مساله ديگري مطرح بود. مساله فقط و فقط آلودگي هوا بود كه ريههاي ما را سوزانده است. اين در حالي است كه من كه بيشتر وقتم را در طبيعت ميگذرانم، چنين مشكلي پيدا كردهام؛ بيچاره كساني كه تمام روزهاي خود را در تهران ميگذرانند. خدا ميداند چه بلايي سر ريههايشان آمده است.
در بيمارستاني كه عمل جراحي ريه را انجام دادم، پزشكان ميگفتند مراجعات براي درمان و جراحي ريه به قدري زياد شده كه خود ما هم ميترسيم. حق هم دارند. هواي تهران مثل قاتل معلق ميماند كه هر روز دهها نفر را به كام مرگ ميكشاند و مقصر هم خودروسازان هستند كه هميشه گفتهام بزرگترين خيانت را به مردم كردند.
و اگر امروز ريههاي من محيطزيستي كه بيشتر وقتم را در كوه و طبيعت ميگذرانم مشكل پيدا كرده و جوان 20ساله و 30ساله ما يكباره ايست قلبي ميكند و مرگوميرهاي ناگهاني بين شهروندان ما زياد شده، علتش خودروهاي بيكيفيتي است كه در معابر تردد ميكنند. خودروسازان فعال در كشور هيچ به فكر ارتقاي استانداردها و كيفيت آنچه توليد ميكنند، نيستند.
وقتي پيكان 35ساله را ميبينم كه در خيابانهاي تهران تردد ميكند، وحشت ميكنم چون رفتوآمد اين ماشين در خيابان مساوي است با مرگ و بيماري من و هزاران شهروند ديگر؛ حالا بماند كه پرايد از همان لحظه خروج از كارخانه آلودگي توليد ميكند و بارها در اين رابطه به صنايع هشدار داده شده اما همه بيفايده بوده است؛ البته من گاهي فكر ميكنم شايد آقايان خودروساز بيمارستان نرفتهاند و نديدهاند مردم با ريهها و قلبهاي بيمار چگونه در اورژانس صف كشيدهاند.
حتما اگر سري به بيمارستانها بزنند، متوجه ميشوند خودرو توليديشان چه بلايي سر مردم آورده است. سالها پيش اين روزها را ميديديم و گفتيم؛ اما كسي گوش نكرد و حالا هم كسي موضوع را جدي نميگيرد. ظاهرا تعداد بيشتري بايد بميرند و صفهاي طولانيتري بايد جلو اورژانسهاي بيمارستانها تشكيل شود تا آقايان خودروساز باور كنند پيكان و پرايد ما را ميكشند.
بماند كه سمند و پژو پارس هم از نظر توليد آلايندههاي زيستمحيطي خطرناك محسوب ميشوند. امروز همه ميدانيم كه 80 درصد آلايندههاي شهر از منابع متحرك نشأت ميگيرد كه اين منابع متحرك خودرو و موتوسيكلت هستند و اگر كمي استانداردها در توليد آنها ارتقاي يابد تا حدودي مشكل برطرف ميشود اما ما عملا ارادهاي در اين زمينه نميبينيم و هر روز اوضاع بدتر ميشود.
آيا
تعطيليهاي پيدرپي پاييز 89 درس عبرتي براي مسوولان نشده است؟ آيا دوباره
بايد شهر به تعطيلي كشيده شود تا در مورد ارتقاي كيفيت خودرو تازه
تصميمهايي اتخاذ شود و اينكه چه زماني اجرا شود، خدا ميداند؛ البته اين
را هم بگويم كه ديگر كار از هشدار و نگراني گذشته و اگر صد روز هم خودمان
را بكشيم، اتفاق خاصي نميافتد. اين همه از خودرو بيكيفيت و تاثير آن بر
آلودگي هوا گفتيم. نهتنها توليد خودرو كيفيتر نشد بلكه سوخت بيكيفيت هم
به آن اضافه شد. ما بايد هم از كيفيت پايين خودرو رنج ببريم، هم سوخت.
ماشين
خراب و بنزين خراب به جرات ميتوانم بگويم هيچ چيز به اندازه همين خودروها
و سوخت بيكيفيت محيطزيست تهران را تخريب نكرد. ما در تهران هوا تنفس
نميكنيم، بلكه سم است كه در حلقمان ميريزد. خودروها در تهران مرگ حمل
ميكنند و من صادقانه ميگويم از نفس كشيدن در هواي تهران واهمه دارم؛
ميترسم و گاهي نفسم را در خيابان حبس ميكنم تا كمتر آلوده شود.
ابتكار:هدف بانک مرکزي از دستکاري بازار طلا چيست؟
«هدف بانک مرکزي از دستکاري بازار طلا چيست؟»عنوان يادداشت روز روزنامه ابتكار به قلم فرهاد دادجو است كه در آن ميخوانيد؛در ايام اخير سياستهاي متعددي از سوي بانک مرکزي براي پايين نگه داشتن قيمت سکه طلا اتخاذ شده است. برخلاف بسياري از اظهارات، اين نوشته به دنبال نقد يا تاييد سياستهاي اتخاذي نيست، بلكه در پي ترديد افكندن در خصوص اساس ورود بانك مركزي براي تثبيت قيمت سكه است.
. آيا بانك مركزي ترديد دارد كه تمام كساني كه در صفهاي پشت بانكها در انتظار خريد سكهاند فقط با انگيزه سفتهبازي گردآمدهاند و ميخواهند از تفاوت چند ده هزار توماني قيمت رسمي و بازار سود ببرند؟ چرا بايد ذخاير طلاي كشور در شرايط سخت بينالمللي به قرباني سود بيزحمت اينان شود؟ آيا از اين پس قرار است دولت در خصوص هر تقاضاي سفتهبازي اينگونه عمل كند يعني يك قيمت رانتي اعلام نمايد و صف خريد تشكيل دهد؟ اگر نه، سكه چه ويژگي خاصي دارد كه دولت خود را ملزم به تثبيت قيمت آن ميداند؟ چرا اجازه نميدهيم ريسك اين نوسان را همين سفتهبازان تحمل كنند؟ چرا سود بدون ريسك برايشان فراهم ميكنيم؟ بيشك اگر حبابي در بازار سكه تشكيل شود و مثلا قيمت به هزار تومان هم برسد، به دليل شكاف با قيمتهاي جهاني طلا، سريعا شكسته خواهد شد و با انتشار خبر زيانديدگان، تا مدتها كسي براي سفتهبازي سكه وسوسه نخواهد شد.
. شايد استدلال بانك مركزي براي اين حضور غيورانه و جدي در بازار سكه آن است كه عدم كنترل بهاي سكه نشانهاي از ناتواني بانك و دولت است. اين در حالي است كه اگر سياست بانك اصلاح و رسما اعلام شود، همگان خواهند دانست كه قوت يا ناتواني بانك مركزي كشور با حفظ ارزش پول ملي اثبات ميشود. وظيفه اصلي و ميدان نبرد بانك مركزي نه در بازار سكه كه در بازار ارز و سياستهاي پولي و نقدينگي كشور است. آيا اين راه كه بانك مركزي ميرود به تركستان ختم نميشود؟
. از دو سال پيش تاكنون قيمت سكه در بازار كشور تقريبا به برابر افزايش يافته است. سطح رفاه واقعي چند نفر از خوانندگان اين نوشتار به اين دليل، كاهش يافته است؟ چند توليدكننده بخاطر اين رشد قيمت، به زحمت افتادهاند؟ اساسا چند درصد از خانوارها و توليدكنندگان، اثر افزايش قيمت سكه را در زندگي خود لمس كردهاند؟ پاسخ روشن است: قيمت سكه هيچ تاثير محسوسي بر بخش واقعي اقتصاد ايران ندارد (البته ميتواند در كوتاهمدت برخي وجوه سرمايهگذاري را به سوي سفتهبازي منحرف كند).
اين قاعده يك و تنها يك استثناء دارد و آن مرداني هستند كه به دليل شكايت همسرشان در حال پرداخت مهريه در قالب سكهاند. حال اجازه بدهيد كه سوزني نيز به مردم خودمان بزنيم: آيا فكر نميكنيد تعيين مهريه بر اساس پول رايج كشور (كه بر اساس قانون ميتواند با نرخ تورم هم تعديل و افزايش يابد) روش عاقلانهتر و كمهزينهتري باشد؟ چرا بايد از كالايي به اين عنوان استفاده كرد كه ميتواند يك روز با تصميم بانك مركزي ديگر توليد نشود؟ حداقل چرا از معيار «الف گرم طلا» (مثلا گرم طلا) استفاده نميشود كه يك قيمت جهاني مشخص دارد و در همه زمانها و مكانها نيز با قيمت روشن قابل تهيه است؟
. در ماده قانون پولي و بانكي كشور كه شرح وظايف بانك مركزي است، هيچ ذكري از لزوم حفظ قيمت يا كنترل سكههاي طلا به چشم نميخورد. چگونه است كه بانك مركزي در شرايطي كه بايد اهتمام خود را بر مديريت بازار متلهب ارز و حفظ ارزش پول ملي بگذارد، به طور روزانه مشغول به يك كار فرعي است كه نه دردي از خانوارها و محرومين دوا ميكند و نه گرهي از كار توليدكنندگان را باز؟
. سکه نه يک کالاي عمومي است مثل جاده و روشنايي که توليد آن جزء وظايف حکومت باشد، نه يک کالاي ضروري در سبد مصرف مردم مثل نان و گوشت که نوسان بهاي آن به فقر و محروميت بينجامد و نه يک کالاي استراتژيک مثل بنزين که تاثير واسطهاي بر ديگر قيمتها و محصولات داشته باشد. پس چرا بايد دولت (بانک مرکزي) اين همه نگران افزايش قيمت آن باشد و هر روز از طريق بيانيه و مصاحبه جلوي گراني آن را بگيرد؟ بلکه در يک هفته دو سياست متفاوت اعمال کند؟ بلکه ذخاير طلاي کشور را در شرايط تحريم بينالمللي حراج کند تا معدودي سفتهباز به نان برسند؟ آيا اين همه وعدههاي بيعمل كه موجب سقوط اعتبار بانك مركزي نزد افكار عمومي شده، كافي نيست؟
آفرينش:آلودگي هوا و خسارتهاي جاني و مالي
«آلودگي هوا و خسارتهاي جاني و مالي»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛بحث انتقال پايتخت از تهران به ديگر شهرهاي کشور سال هاست که مد نظر مسولان در دوره هاي مختلف بوده است. اما انتقال پايتخت، يک تجربه منحصر به فرد نيست که ما بيش از 20 سال است اندر خم يک کوچه آن مانده ايم. در قرن اخير دست کم 5 کشور سريلانکا، قزاقستان، استراليا، پاکستان و برزيل پايتخت خود را تغيير دادهاند. همچنين کشورهاي هلند و سوئيس، پايتخت اقتصادي خود را از پايتخت سياسي جدا کردهاند. اين تغييرات به دليل چالشهايي است که به علت تمرکز امکانات و نهادهاي عمومي خدمترساني، دامن پايتخت کشورهاي در حال توسعه را به خود ميگيرد.در مورد تهران ضرورت هايي که لازم بودن انتقال پايتخت را قوت مي بخشد عوامل متعددي هستند که هرکدام نياز به بررسي و برنامه ريزي کلان دارند.
يکي از مهمترين چالش هايي که در تهران مطرح است بحث زلزله و گسل هاي نيمه فعالي است که شهرتهران را در بر گرفته است. بر اساس نظر کارشناسان زمين شناسي گسل هاي تهران نزديک به 50 سال است که از زمان فعال شدنشان مي گذرد و هرلحظه امکان وقوع زلزله اي 6 تا 7 ريشتري وجود دارد. با تصور وقوع چنين حادثه اي نمي توان انتظار داشت که تهران توانايي امداد رساني و مديريت بحران را دراين شرايط داشته باشد. مسلما با وجود بافت فرسوده و ساخت و سازهاي غيراصولي در تهران، بايد منتظر فاجعه اي عظيم باشيم.از ديگرمعضلات تهران بايد به کمبود امکانات رفاهي براي جمعيت غيرمتعارف تهران اشاره کرد. در حال حاضر نزديک به 14 ميليون نفر يعني در حدود يک پنجم جمعيت کل کشور در پايتخت سکني گزيدهاند که تامين نيازهاي انرژي، آموزشي، درماني، رفاهي و... آنها براي مديران شهري تهران مشکل آفرين شده است.
مسئله بعدي بحث گران شدن هزينه زندگي در پايتخت است که هرروز فشار بيشتري را تحميل مردم مي کند. افزايش روزافزون مهاجرت ها به تهران باعث شده تا بودجه ريزي ناصحيحي براي اين شهر در نظر گرفته شود. انباشت درآمدهاي نفتي کشور در پايتخت سبب شده تا بسياري از مردم کشور براي رفع نيازهاي خود به سمت تهران روانه شوند. استقرار بزرگترين و مجهزترين واحدهاي علمي آموزشي، درماني، وزارت خانه هاي پر تردد، کارخانجات صنعتي،کارگاه هاي توليدي، مراکز اقتصادي و ... در تهران سبب شده تا دولت ها همه ساله بودجه عظيمي را براي شهر تهران در نظر بگيرند که اين امر موجب افزايش تورم و افزايش هزينه هاي زندگي براي مردم تهران گرديده است.
اما يکي ديگر از معضلات تاسف آور براي پايتخت نشينان تبديل شدن شهر تهران به شهر سرطان هاست. افزايش انواع سرطان ها به سبب افزايش آلودگي هوا، آلودگي آب ها، امواج ماکرويو، امواج راديويي و تغذيه ناسالم بارسنگيني را بر دوش شهروندان تهراني قرار داده است.
اما مطرح کردن انتقال پايتخت بدون اقدام عملي همچون ادوارگذشته دردي را از معضلات تهران دوا نمي کند. بايد ابتدا بستر سازي هاي لازم را براي اين کار به انجام رساند و بررسي کرد که آيا امکانات انتقال پايتخت (چه اداري و چه اقتصادي) را فراهم کرده ايم؟ . انتقال پايتخت اداري به منظور پراکندگي جمعيت و تمرکز زدايي از تهران مطرح گرديده است، آيا ساز و کار يک مرکز اداري بزرگ در اطراف تهران فراهم شده است؟!
مهمترين و ابتدايي ترين نياز براي کاهش حضوري و ازدحام مردم در ادارات تهران بحث اينترنت و دولت الکترونيک ميباشد، آيا وضعيت اينترنت در کشورما به گونه اي هست که نياز مردم و دسترسي آنها را به سيستم کاربري ادارات تامين نمايد.
آيا سيستم درهم تنيده شده و بوروکراسي عريض و طويل ادارات ما قابليت انجام امور به صورت غيرحضوري را دارد؟.
آيا وسايل و امکانات حمل و نقل ريلي،هوايي و شهري براي انتقال کارمندان و مراجعين براي دسترسي به اين مراکز فراهم شده است؟ .
آيا امکانات رفاهي، آموزشي و درماني براي جمعيتي که قرار است از تهران خارج شوند فراهم مي باشد؟.
آيا قوانين اداري ما ، نحوه اجرا و نظارت بر آنان به گونه اي هست که پاسخ گوي نيازهاي اداري، تجاري کشور باشند؟.
اگر بخواهيم ملزومات انتقال را برشماريم فراوان است و پاسخ مسولان جهت فراهم بودن اين نيازها " خير" مي باشد. پس بهتر است از روش " پيشگيري" استفاده کنيم و به تن بيمار تهران بيش از اين صدمه وارد نکنيم . درمان اساسي و سازنده اين معضل "جلوگيري از مهاجرت" به شهر تهران مي باشد. علت اصلي مهاجرت ها به تهران بيکاري و بعد از آن استفاده از امکانات آموزشي و درماني پيشرفته در پايتخت مي باشد. لازم نيست که هر ساله بودجه هاي تحقيقاتي براي انتقال پايتخت صرف شود و آخر هم به نتيجه نرسد! با يک بودجه ريزي صحيح در توزيع درآمدهاي کشور مي توان بسترهاي لازم براي ايجاد اشتغال، مراکز درماني و آموزشي را در سراسر کشور فراهم کرد و مانع از هجوم مردم به سمت پايتخت شد.
هرساله با افزايش آلودگي هواي تهران و رسيدن به وضعيت هشدار بحث انتقال پايتخت، افزايش بودجه حمل و نقل شهري، ساماندهي خودروهاي فرسوده، آموزش فرهنگ ترافيک و... مطرح مي شود اما با گذشتن آلودگي هوا از وضعيت هشدار اين طرح ها فراموش مي شود و تاکنون هيچ کدام به نتيجه نرسيده است!.
دنياي اقتصاد:ترافیک و آلودگی هوای تهران
«ترافیک و آلودگی هوای تهران»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است كه در آن ميخوانيد؛شهر تهران سالهاست که با مشکل ترافیک و آلودگی هوا مواجه است و اقدامات متعددی نیز برای حل این دو مشکل از سوی مسوولان انجام شده، اما معضل ترافیک سنگین و آلودگی هوا همچنان پابرجا است.
مطابق گزارش بانک جهانی در سال ۱۳۸۲ بيش از 8000 نفر در تهران به دليل آلودگی هوا جان خود را از دست دادهاند. این در حالی است که در فاصله سالهای ۸۲ تا ۸۵، نهتنها از ميزان مرگ بر اثر آلودگی هوا در تهران کاسته نشده، بلکه تنها در آبانماه سال ۸۵، آلودگی هوای تهران به اندازه نيمی از تمام سال ۸۲ قربانی داشته است.
البته ذکر این نکته ضروری است که آلودگی هوای شهری، هیچگاه به تنهایی موجب مرگ نمیشود، بلکه برای یک بیمار قلبی ریوی، زنجیرهای از علل باید دست به دست هم دهند تا منجر به فوت او شود و آلودگی هوا تنها ممکن است آخرین حلقه از این زنجیره باشد. آخرین حلقهای که شاید در صورت پاکی هوا نیز البته با چند هفته تاخیر اتفاق افتد. ضمن آن که هیچ پزشکی در جهان نمیتواند به صورت موردی اثبات کند که فلان مرگ و میر ناشی از آلودگی هواست، بلکه اطلاعاتی که در این خصوص وجود دارد تنها از دادههای آماری به دست میآید مبنی بر این که در زمانهای اوج آلودگی هوا، تعداد مرگهاي ناشی از بیماریهای قلبی ریوی افزایش مییابد. بنابراين آمارهایی که در این خصوص وجود دارد یک داده قطعی نیست، بلکه تنها یک برآورد است.
اما برای کاهش آلودگی هوا و روان شدن ترافیک، توصیههایی وجود دارد از جمله: ارتقای حمل و نقل عمومی، استاندارد سازی خودروهای نو، از رده خارج کردن خودروهای فرسوده، بهبود کیفیت سوخت، معاینه فنی خودروها، مدیریت ترافیک، فرهنگسازي و آموزش رفتارهاي ترافيكي توصیه شده است. در اینجا نکتهای که از آن غفلت شده این است که در استفاده از حملونقل عمومی و کاهش استفاده از خودرو شخصی، سیاستهای تشویقی و تسهیلکننده به تنهایی کارساز نیست. این که شهرداری تهران به این نتیجه رسیده است که گسترش حملونقل عمومی تنها راهحل مشکل ترافیک و آلودگی شهر تهران است، خود یک گام مهم به جلو و با ارزش محسوب میشود اما کافی نیست. زیرا حل مشکل ترافیک مستلزم اتخاذ دو دسته سیاست به صورت توام است.
اول سیاستهای تسهیل کننده از جمله و بهویژه گسترش حملونقل عمومی، دوم سیاستهای بازدارنده برای کاهش میل به استفاده از خودروهای شخصی. به عبارت دیگر شهرداری تهران باید بداند که هر چقدر بزرگراه بسازد یا خیابانها را دو طبقه کند به همان میزان هم خودروهای جدید در بزرگراهها جایگزین و بر تردد خودروها افزوده خواهد شد، در صورتی که برای کاهش آلودگی هوا و کاهش ترافیک لازم است از تردد خودروها نیز کاسته شود.
به نظر میرسد یکی از موثرترین راههای بازدارنده درخصوص تردد خودروها، افزایش قیمت بنزین تا حدی است که استفاده از حمل و نقل عمومی، جایگزین استفاده از خودرو شخصي شود.
این دقیقا همان کاری است که بسیاری از کشورهای اروپایی انجام دادهاند و قیمت بنزین در این کشورها تا چند برابر قیمتهای جهانی این فرآورده نفتی رسیده است در صورتی که از مصرف هیچ کالایی در اروپا این میزان مالیات اخذ نمیشود. اتفاقا این کشورها نیز سالها برای مقابله با ترافیک به گسترش بزرگراههای شهری و چند طبقه کردن آنها روی آوردند، ولی در نهایت به این نتیجه رسیدند که مشکل ترافیک و آلودگی هوا، راه حل دیگری دارد و سیاست گسترش بزرگراه در شهرها را کنار گذاشتند.بنابراين شهرداری تهران بهتر است بهجای گسترش بزرگراه ها، پول آن را صرف گسترش حملونقل عمومی کند.
برای
مثال هماکنون سرمایهگذاری عظیمی برای احداث مترو تهران صورت گرفته ولی
بخش قابل توجهی از این ظرفیت عظیم ساخته شده، بلااستفاده مانده است؛ زیرا
در زمانهای پیک ترافیک و مسافر، فاصله حرکت قطارها که باید دو دقیقه باشد
بعضا 3 تا 5 دقیقه است و دلیل آن هم کمبود قطار میباشد. بنابراین اگر
شهرداری، پول کافی برای خرید واگن و قطارهای مترو ندارد، بهتر است به جای
احداث بزرگراهها، اعتبارات آن را به این امر مهم اختصاص دهد. زیرا هزینه
مالیات شهروندان برای احداث بزرگراههایی که تنها نتیجه آن کمک به
اتومبیلرانان تکسرنشین، سوزاندن بنزین، افزایش ترافیک و آلودگی هواست،
امری عقلایی محسوب نمیشود.