عصرایران؛ گروه تحلیل اخبار - سیاست خارجی دولت نهم، هر چند در خط مقدم تهاجمات بین المللی از یک سو و حملات داخلی از سوی دیگر قرار دارد، در یک نگاه کلان، در مسیر درستی هدایت می شود؛ این البته به معنای آن نیست که دیپلماسی دولت حاضر، خالی از اشکال است بلکه سخن بر سر آن است که سیاست خارجی کنونی جمهوری اسلامی ایران، برپایه نگاه واقع گرایانه به دنیای "سخت و خشن و بی رحم" قرن 21 تدوین یافته است.
کسانی که فارغ از احساسات و حب و بغض ها به روابط بین المللی حاضر می نگرند، بر این واقعیت صحه می گذارند که در جهان معاصر، حتی دوستی ها و اتحادهای بین کشورها نیز بر پایه یک سری منافع خاص شکل می گیرد و در خارج از "ادبیات نفع محوری"، هیچگونه ترحم و مدارا و مماشاتی در کار نیست.
در جهان امروز، به اینکه فلان کشور رفتاری مناسب و منطبق با آموزه های انسانی دارد نگاه نمی شود تا برایش هورا بکشند، قدرش را بدانند و بر صدر نشانندش.
از این رو، ادای "پسر خوب جامعه جهانی" را درآوردن، نه تنها باعث نمی شود "ناظم خودخوانده" این مدرسه برای آن "شاگرد مودب" مدال افتخار دهد ، بلکه طمع ها را برمی انگیزد چه آنکه در ادبیات رسمی جهان امروز، تواضع، به ضعف تعبیر می شود و لبخند به چراغ سبزی که بیانگر آمادگی صاحبش برای امتیاز دادن است!
دقیقا به همین دلیل است که در دیپلماسی های معاصر، توصیه می شود، خود را حتی از آنچه هستید قوی تر و سرسخت تر نشان دهید و از خود چهره ای قاطع به نمایش بگذارید.
این، دقیقا همان استراتژی طلایی است که اسراییل در طول بیش از نیم قرن گذشته به بهترین وجه، پاسداری کرده و در نمایاندن چهره جهانی اش، از آن، بهره ها برده است و حال آنکه اسراییل، آنچنان که می نمایاند، قدرتمند نیست. جنگ 33 روزه، دلیل است بر این مدعا.
متاسفانه پیش از این، با این پیش فرض غلط که اگر ایران در قالب "پسر خوب جامعه جهانی" به دنیا معرفی شود، مشکلات بین المللی اش گشوده خواهد شد، دیپلماسی خارجی کشورمان به سمت انفعال و ضعف هدایت شد.
نتیجه چنین رویکردی نیز سوءاستفاده غربی ها از نرمش های مکرر ایران بود. در واقع، گمان می رفت که کوتاه آمدن های ایران در مقابل غرب - به عنوان مثال در پرونده هسته ای- از سوی طرف مقابل قدر دانسته خواهد شد.
اما از آنجا که قاعده بازی، مبتنی بر "سوءاستفاده" است و نه "حسن نیت"، چنین اتفاقی رخ نداد و غربی ها روز به روز دامنه توقعاتشان را بالاتر و بالاتر برده اند. آنها که ابتدا خواستار تعلیق موقت غنی سازی در ایران به مدت "فقط سه هفته" بودند، پس از آنکه دیدند ایران خواسته آنها را - که غیرقانونی بود- پذیرفت، آن را به عنوان "فتح یک خاکریز" تلقی کردند و پس از آن خواستار "تعلیق درازمدت" شدند و سپس سخن از "توقف دائمی غنی سازی توسط ایران" به میان آوردند و سرانجام با کمال صراحت اعلام کردند که ایران، حتی حق داشتن فناوری صلح آمیز هسته ای را نیز ندارد. به گفته ظریفی، اگر ایران می خواست همچنان به ساز غربی ها برقصد روزی فرا می رسید که سنگ چخماق های موجود در پهنه ایران نیز می بایست زیر نظر بازرسان غرب به خارج از کشور منتقل می شد تا مبادا جرقه ای و آتشی...!
اما از وقتی که دستگاه دیپلماسی دولت جمهوری اسلامی ایران "قاعده اصلی بازی" در جهان سیاست را در تعاملات بین المللی خود به کار بست، ورق برگشت و همانهایی که خواستار محرومیت ابدی ایران از فناوری هسته ای شده بودند، در مقابل "قاطعیت موجود در سیاست خارجی ایران"، گام به گام عقب نشستند و سرانجام (و در شرایط کنونی) رضایت دادند که ایران در همین حدی که فناوری هسته ای دارد موقتا متوقف شود تا پس از مذاکرات، به راهش ادامه دهد.
بدیهی است که پذیرش چنین پیشنهادی، آغاز دوباره پیشروی های آنان خواهد بود. در واقع، اگر پس از تمکین ایران در مقابل چنین پیشنهادی، آنها مطالبات جدیدتری را مطرح نکنند، قاعده شکنی کرده اند و البته چنین نخواهند کرد و منتظر عقب نشینی ما خواهند بود تا پیش بیایند.
بنابراین طبیعی است که برای عقب راندن ایران، از حربه مجازات های بیشتر استفاده کنند و البته، متقابلا نیزطبیعی است که وزیر خارجه کشورشان تصریح نماید تشدید تحریم ها نمی تواند ما را از راهی که در پیش گرفته ایم باز دارد.
قطعا اتخاذ چنین رویکردی از سوی دستگاه سیاست خارجی تهران، هزینه هایی نیز به همراه دارد ولی اگر با پیچیدگی های روابط بین المللی و نیز با قاعده بزرگی به نام "بلوف" آشنا باشیم درخواهیم یافت که تحمل چنین هزینه هایی در کوتاه مدت، ما را از تحمل هزینه های گزاف تر در طول دوره های بسیار طولانی تاریخی در آینده معاف خواهد کرد.
علت نیز کاملا مشخص است: دنیا (و مشخصا غرب) در حال تجربه چهره جدیدی از ماست که "قاطعیت و دفاع از حق خود"، جنبه غالب آن است. بنابراین می کوشد چنین تولدی را در نطفه خفه کند ولی چنانچه فشارهای کوتاه مدت این مرحله را تحمل کنیم، قاعده "پذیرش" از راه خواهد رسید و مجبور خواهند شد، ما را به شکلی که هستیم بپذیرند و بر مبنای آنچه از خودمان به نمایش گذارده ایم با ما تعامل کنند.
بدیهی است چنانچه چهره ای منفعل و توسری خور از خود به نمایش بگذاریم، آنها به خود اجازه خواهند داد هر رفتاری که دوست دارند در قبال ما پیش گیرند. درست مثل "لیبی قذافی" که برغم آنکه می کوشد نقش پسر خوب جامعه جهانی را بازی کند و دل غرب را به دست آورد، همواره با تحقیر مواجه می شود، همانند ماجرای اخیر پرستاران بلغاری که طی آن، لیبی با بلغارستان توافق کرد این پرستاران که صدها کودک لیبیایی را به ایدز آلوده کرده بودند، دوران حبس ابد خود را به جای گذراندن در زندان های لیبی در زندان های بلغارستان سپری کنند ولی به محض آنکه هواپیمای حامل آنها از آسمان لیبی خارج شد، رییس جمهور بلغارستان (که از لیبی، چهره ای توسری خور و مفلوک در ذهن دارد) دستور عفو آنان را صادر کرد و بدین ترتیب قاتلان کودکان لیبیایی به جای آنکه به زندان بروند، با دسته های گل در فرودگاه صوفیه مورد استقبال قرار گرفتند و همانند قهرمانان به خانه های خود رفتند!
مخلص کلام آنکه دولت نهم برغم تمام انتقاداتی که متوجه آن است در سیاست خارجی، رویکرد مناسبی را اتخاذ کرده است، مناسب از آن نظر که خط مشی کنونی، با واقعیت های کنونی حاکم بر ساختارهای قدرت در جهان منطبق است .
البته بدیهی است که مرزهای ظریفی وجود دارد بین "ارائه چهره های قاطع از خود" با "نمایش صورتی ناهنجار از خویش" و تفکیک این مرزها نیز هنری است که از دیپلمات ها انتظار بروز و ظهورش می رود.
اگر نيازي به انرژي هستهاي داشته باشيم ميتوانيم در غالب كنسرسيوم مشترك به توليد برق مشترك بپردازيم.
خودتان قضاوت کنید . کدام واجب تر است؟ انرژی هسته ای یا کاهش فقر؟ انرژی هسته ای یا افزایش رفاه نسبی؟ انرژی هسته ای یا عدالت اجتماعی؟ انرژی هسته ای یا از بین رفتن مافیا؟
انرژی هسته ای یا .....؟
ضمنا دو گزینه بیشتر نداریم: یا باید خود را ضعیف نشان دهیم یا قوی. حال به نظر دوست مان ، کدام بهتر است؟
1 - بالاترين مقام کشور ما بالاتر از قوانين بين المللی است و اطاعت از او بر ما واجب ( سخن مسئول هيات ایرانی در جلسه با حضور سه کشور غربی )
2 - اسرائيل بايد از صفحه روزگار محو شود ( سخن ریاست جمهور در کنفرانس ضد صهیونیزم )
مقامهای این افراد مهمتر از نام آنان است هر کس دیگری هم در این مقام حتی رفسنجانی، خاتمی و ... سخن نابجايی بکار می برد می توانست باعث جریعتر شدن غربیها شود و بحانه بدستشان بدهد.
در دنیای دیپلماسی سیاست بین الملل نباید بی احتیاط گام برداشت وکلام راند که در نهایت با استفاده از این سخنان افکار عمومی مردم جهان بر علیه یک کشور تنظیم شده و در نهایت زمینه برای حمله مستقیم و از بین بردن دستاوردهای یک ملت بطور کاملا مؤثر فراهم خواهدشد و البته که کشورهای غربی بی میل به این مسئله نیستند. مسئولین کشور میگویند افکار عمومی مردم جهان با ماست اگر منظور مردم نیکاراگوئه ، بورکینوفاسو ، فلسطین ، عراق ، مالزی، وکشورهایی از این دست هستند این حمایت بدرد ما نمی خورد آنچه که بدرد ما میخورد افکار عمومی کشورهای صاحب قدرت است. زيرا مردم این کشورها هستند که در معادلات سیاسی کشورهای قدرتمند دخالت داشته و جزو پارامترهای تآثیر گذار در تنظیم سیاستهای آنان میباشند. شک نیست که کشورهای غربی که فاقد منبع سرشار طبیعی گرانقیمت مانندنفت و گاز هستند بهیچ عنوان مایل به قرتمند شدن کشور ما ندارند اصلاً بحث دین حکومت و یا هر چیز دیگر برای آنان اهمیت ندارد آنچه که مهم است ذهن پویا و باهوش ایرانی در سرزمینی سرشار از نعمتهای خدادادیست . در سیاست آنها چنین کشوری باید همیشه مصرف کننده تولیدات غربیها و تآمین کننده مواد اولیه آنها باشد. ایرانی قدرتمند که خود دارای پالایشگاه ، پتروشیمی پیشرفته و نیروگاههای اتمی باشد را تصور کنید این کشور قادر خواهد بود کلیه تولیدات گرانقیمت پتروشیمی و اتمی کشورهای غربی را با کیفیت بالاتر و قیمت کمتر ( به سبب عدم پرداخت هزینه های سرسام آور حمل مواد اولیه مانندنفت ، اوانیم ، گاز و ...) تولید کند . مسلم است که بازارهای جهانی و حتی در همین کشورها بازارهای فراوانی برای اجناس و تولیدات ایران بوجود خواهد آمد در چنین شرايطی میتوان حدس زد که ظرف مدت کوتاهی مثلاً 10 سال کلیه کشورهای اروپایی ( مخصوصاً ) به گدایی خواهند افتاد. بنابر این هیچکدام از این کشورها ( و البته کشورهای عرب منطقه ) خواهن ایرانی علمی، قدرتمند و مولد در صحنه جهانی نیستند.
از طولانی شدن کلام عذر میخواهم