وقتى تو اين آسانسور گير افتاديم ظهر بود؛
-الان بايد غروب باشه فكر ميكنى كسى بياد سراغمون؟
-بعيده، مىدونم ساعت اداري تموم شده.
-ميدونى اگر زياد نفس بكشيم، ممكنه هوا كم بياريم و خفه بشيم؟
-خب نفس نكش.
-چرا تو نفس نكشى؟
دعوا بالا گرفت. صبح روز بعد پيداشون كردن؛ هر دو مرده بودن اما نه از خفگى!!!!!!!
منبع: وبلاگ آلاچیق