گفت: بوش قبل از حمله به عراق بدجوري عربده مي كشيد و ايران را تهديد مي كرد.
گفتم: به قول بچه هاي تهرون، «حرف پيشكي مايه شيشكي»...
گفت: اما حالا به التماس افتاده و از ايران براي خروج از باتلاق عراق كمك مي خواهد. انگار عربده كشي هاي قبلي خود را فراموش كرده است.
گفتم: خرگوشي وسط جنگل دستش را پشت كمرش گذاشته بود و داد مي زد؛ آهاي!... گردن ببر خرد مي كنم! كله پلنگ مي شكنم! شكم شير پاره مي كنم! و... ناگهان ديد شيري روبرويش ايستاده و چشم غره مي رود، خرگوش با همان آهنگ ادامه داد... البته بعضي وقت ها هم غلط زيادي مي كنم!