۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۳۴۵۹
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۶ - ۲۳-۰۵-۱۳۸۶
کد ۲۳۴۵۹
انتشار: ۰۹:۴۶ - ۲۳-۰۵-۱۳۸۶

گزيده سرمقاله‌هاي روزنامه‌هاي صبح امروز ايران

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسايل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه گزيده برخي از آنها در زير مي‌آيد.

   
 
جمهوري اسلامي

روزنامه جمهوري در سرمقاله امروز خود با عنوان احياي ديكتاتوري نسخه جديد آمريكا براي عراق آورده است: همزمان با درخواست مشترك اشغالگران عراق از شوراي امنيت براي بازگشت نيروهاي سازمان ملل به اين كشور و افزايش تعداد اين نيروها تا سقف 50 درصد استراتژيست هاي پنتاگون طرحهاي تازه اي براي احياي ديكتاتوري در عراق ارائه كرده اند و آنرا يگانه راه نجات عراق معرفي مي كنند!

يك گروه مشاوره به رياست « مايكل اوپنهايمر » مدير مركز امور جهاني در دانشگاه نيويورك در پايان بررسي ها و تحقيقات خود درباره عراق موفق به كشف بزرگي شده و بعنوان جمع بندي ديدگاهها و پيشنهادات خود به بوش كوچك و دستيارانش توصيه كرده است كه عراق بايد به هر قيمت ممكن به حالت ديكتاتوري سابق باز گردد! اين كشف بزرگ از آن جهت اهميت دارد كه شعار اصلي بوش براي اشغال عراق پايان دادن به ديكتاتوري صدام بود. وي به مردم عراق موكدا وعده مي داد كه اين كشور را به « بهشت دمكراسي در خاورميانه » تبديل خواهد كرد. بوش حتي پس از سرنگوني رژيم بعثي عراق هم به مردم اين كشور قول داد كه دوران ديكتاتوري در عراق به سر آمده و آنها ديگر هرگز اثري از ديكتاتوري و خفقان در عراق را شاهد نخواهند بود بلكه ارتش آزادي بخش آمريكا راههاي دمكراسي را براي عراق هموار خواهد كرد و چنان فضاي دل انگيزي در عراق ايجاد خواهد شد كه همسايگان عراق به حال اين كشور و مردمش غبطه بخورند.

حدود 5 سال از اعلام وعده هاي بوش كوچك به مردم عراق مي گذرد و بجز قتل و كشتار دستجمعي شهروندان عراقي كه حتي درون خانه هايشان هم امنيت ندارند چيز ديگري نصيب آنها نشده است . اكنون گروههاي تحقيق دانشگاهي آمريكا همان نسخه هاي سابق را براي مردم عراق تجويز مي كنند و خاطرنشان مي سازند كه ديكتاتوري بهترين گزينه است !
« مايكل اوپنهايمر » در اين زمينه مي گويد : « اگر به دنبال راهكاري براي حضور نامحدود آمريكا در عراق و منطقه هستيم يك دولت ديكتاتور سناريوي شماره يك براي عراق است . اين تنها راهي است كه به آمريكا و انگليس اجازه مي دهد كه به ذره اي از منافع مورد نظر خود دست پيدا كند. ما بايد فكر كردن درباره چگونگي اين امر را آغاز كنيم . »

مدير مركز امور جهاني دانشگاه نيويورك ضمن رد خروج زودهنگام نظاميان آمريكائي از عراق اصرار دارد كه « طرح ريزي براي روي كار آوردن يك ديكتاتوري در عراق ممكن و شدني است ولي دستكم به حضور 3 ساله آمريكا در عراق نياز دارد . »

خوبست يكبار ديگر در اظهارات « اوپنهايمر » دقت كنيم تا دريابيم در محاسبات واشنگتن فقط « منافع مورد نظر آمريكا » اهميت دارد و سرنوشت و منافع ملي عراق از كوچكترين اهميت و اعتباري برخوردار نيست . « اوپنهايمر » از اشتياق روزافزون آمريكا براي يافتن يك « ديكتاتور صفر كيلومتر » سخن بميان آورده و مي افزايد : « اگر شما بتوانيد يك فرد مستبد را براي برقراري ديكتاتوري در عراق پيدا كنيد احتمالا بايستي آنرا بچسبيد و رها نكنيد. چون ديكتاتوري محتمل ترين راه نجات عراق است . » لازمست در اين آخرين جمله هاي « اوپنهايمر » نيز قدري تامل كنيم تا دريابيم حتي از ديدگاه مراكز آكادميك آمريكا هم به ديكتاتوري براي كشورهاي جهان سوم بعنوان « راه نجات » مي نگرند و حتي بر سر آنها منت مي گذارند كه بهترين راهكار نجات آنها را كشف كرده اند! كاملا آشكار است كه « اوپنهايمر » و دستيارانش در اين تحقيق كشف تازه اي نكرده اند بلكه دقيقا همان مطالبي را بازگو مي كنند كه نومحافظه كاران 5 سال براي جا انداختن آن زحمت كشيده اند تا بلكه يكبار ديگر بعثي ها را بر مقدرات عراق حاكم سازند اما اكنون موفق به اين كار نشده اند. البته بعثي ها هم در طول اين دوره 5 ساله مرتبا با انجام عمليات انفجاري و جنايتهاي چندش آور نشان داده اند كه استعدادهاي شگرفي براي جنايت و كشتار دارند و بدون ملاحظه نسبت به عواقب قتل عام شهروندان مظلوم عراقي روزانه صدها تن را به قتل مي رسانند و اشتهاي سيري ناپذيري براي تكرار اين روند فاجعه آميز دارند. البته براي بعثي ها كه به كشتار بي حد و مرز بعنوان يك « روش حكومتي » در دوران صدام عادت كرده اند چنين اقداماتي چندان هم غيرمنتظره نيست لكن مسئله اينست كه اين جنايات چگونه با ادعاي آمريكا براي ايجاد بهشت دمكراسي در عراق سازگاري دارد « اوپنهايمر » حتي پاسخ اين سئوال را هم مي دهد و مي گويد اگر ارتش آمريكا 3 سال ديگر به همين روال در عراق حضور نظامي داشته باشد زمينه هاي استقرار ديكتاتوري جديد فراهم خواهد شد. مسئله كاملا روشن است . اگر مردم عراق 3 سال ديگر شاهد كشتار دستجمعي عزيزان خود باشند خسته خواهند شد و به هر حاكم جنايتكاري كه كشتارهايش را متوقف كند رضايت خواهند داد! از ديدگاه محافل آكادميك آمريكا اين بهترين راهكار و در واقع يگانه راه تامين منافع نامشروع آمريكا در عراق است كه در پرتو آن آمريكا مي تواند به غارت منابع نفت و گاز عراق ادامه دهد و هر فرياد اعتراضي را در گلو خفه كند.

اهميت و حساسيت اين راهكار پيشنهادي « اوپنهايمر » زماني بهتر مشخص مي شود كه بدانيم سفارت آمريكا پنتاگون و سيا از همان ابتداي اشغال عراق تاكنون ارتباط تنگاتنگي با گروههاي تروريستي در عراق داشته اند و بسياري از اين گروههاي تروريستي را خودشان به وجود آورده اند تا با ايجاد « حمام خون » در عراق اوضاع را تعمدا ناامن جلوه دهند و تداوم حضور نظامي اشغالگران در عراق را قابل توجيه نمايد.

موضوع مهم ديگر اينكه نسخه جديد « اوپنهايمر » حتي با روياهاي رژيم هاي مرتجع عرب نيز كاملا سازگاري دارد و موضوع تجديد حاكميت « بعث بدون صدام » را بعنوان « يگانه راهكار نجات عراق » ! معرفي مي كند. اين در واقع بازگو كردن آرزوي رژيم هاي مرتجع عرب به زبان آكادميك است كه ثابت مي كند آمريكا در سرنگوني صدام اشتباه كرده و با احياي شبكه جهنمي بعثي ها و باز گرداندن آنها به قدرت بايستي اشتباهش را جبران كند و توسط بعثي هاي شرور عراق را نجات دهد! از همان ابتدا روشن بود كه اشغالگران به چيزي جز منافع نامشروع خود نمي انديشند. بوش با شعارهاي عوامفريبانه اش سعي داشت زمينه هاي تسلط آمريكا و صهيونيست ها بر عراق را فراهم كند ولي حتي يك مورد از وعده هايش را هم عملي نكرد و امروز به مردم عراق با لحن تحقيرآميزي اعلام مي كند كه لياقت چيزي بجز ديكتاتوري را ندارند و راه نجات آنها همان حاكميت بعثي هاي شرور است ! البته اين آرزوي بوش و دستيارانش براي حفظ سلطه بر منابع نفت و گاز عراق است ولي بعيد نيست كه بوش حتي اين آرزو را هم درست همانند ساير آرزوهاي برباد رفته اش براي خاورميانه بزرگ و حفظ برتري اسرائيل براي هميشه به گور ببرد چون حتي امروز هم به نجات عراق نمي انديشد و فقط در فكر غارت منابع نفت و گاز عراق است .

* كيهان

روزنامه كيهان در سرمقاله امروز خود با عنوان دست هاي خالي به قلم مهدي محمدي آورده است: وزير اطلاعات هفته گذشته با عباراتي كوتاه و كلي از رئوس پروژه هايي كه براي براندازي نظام جمهوري اسلامي در دستور كار دشمن است سخن گفت. رسانه هاي غربي خصوصا يكي دو سايت اينترنتي مانند روزآنلاين و بي بي سي فارسي كه نقش هماهنگ كننده جريان ضد انقلاب را برعهده دارند، مثل هميشه سعي كردند اين صحبت ها را علائمي از شروع يك دوره جديد از بگير و ببند و اعمال محدوديت بر فعاليت هاي روشنفكري و رسانه اي جلوه دهند. از اين سو اما تحليلگران اصولگرا هنوز هيچ تحليلي از اصل آنچه محسني اژه اي تلويحاً درصدد بيان آن بود ارائه نداده اند، در حالي كه با اطمينان مي توان گفت آنچه وزير اطلاعات از آن سخن گفت تقريبا دقيق ترين اظهارنظر در جمع بندي پروژه هايي بود كه هم اكنون عليه اساس نظام جمهوري اسلامي در حال اجراست.

محسني اژه اي طرح هاي براندازي دشمن را در 3عنوان خلاصه كرد: 1-تلاش براي ايجاد شكاف و اختلاف ميان نيروهاي انقلاب 2-تخريب فيزيكي و شخصيتي نيروهاي انقلاب و 3-ناكارآمد جلوه دادن نظام جمهوري اسلامي و براندازي نرم.

دقتي اندك در محورهايي كه وزير اطلاعات از آنها سخن گفته نشان مي دهد تقريبا تمامي طرح هاي براندازي دشمن- به استثناي مورد مربوط به تخريب فيزيكي كه ظاهرا چندان هم جدي نيست- «ماهيت رسانه اي» دارد و طي حدود يك سال گذشته تعقيب اين محورها دغدغه اصلي برخي رسانه هاي خاص بوده است.

با مروري كوتاه بر مطالب منتشر شده توسط برخي رسانه هاي خاص شواهدي كاملا جدي مي توان يافت از تلاش بي امان آنها در به وجود آوردن جبهه ها و مرزبندي هاي جديد ميان نيروهاي وفادار به انقلاب اسلامي در قالب عنوان ها و توصيف هاي مختلف.

بسياري از جبهه بندي هاي سياسي در ايران پيش از آنكه وجود واقعي پيدا كنند- بعضي از آنها هنوز هم وجود خارجي ندارند- وجود رسانه اي پيدا كرده اند.

جالب تر از اين مواردي را مي توان سراغ گرفت كه به رسانه ها اگر نگاه كنيد چنين به نظر مي رسد كه جنگي خونين ميان فلان و بهمان گروه يا رجل سياسي در جريان است در حالي كه آنچه واقعا ميان آنها وجود داشته از حد يك بحث متعارف سياسي فراتر نمي رفته است. همينطور صفحات برخي روزنامه ها و سايت هاي اينترنتي مملو از شواهدي است كه از پروژه هاي پي درپي آنها براي تخريب شخصيت هاي وجيه و دلسوخته انقلاب حكايت مي كند. در مواردي اين رسانه ها تصويرهايي چنان تحريف شده و بغض آلود از برخي افراد و جريانات به دست داده اند كه وقتي امكان ديداري رو در رو براي بعضي با آن افراد تخريب شده دست مي دهد، به سختي مي توانند باور كنند اين كه مي بينند همان است كه تا ديروز در فلان روزنامه و سايت درباره اش مي خوانده اند. نمونه هاي مربوط به تلاش براي ناكارآمد نشان دادن دولت جمهوري اسلامي خصوصا پس از روي كار آمدن دولت نهم «عياني» است كه حاجت به بيان ندارد.

ساده ترين نتيجه اي كه از اين تحليل ابتدايي مي توان گرفت اين است كه آنچه وزير اطلاعات از آن به عنوان پروژه هاي براندازي ياد كرده چند ماه است كه به طور جدي در دستور كار برخي روزنامه ها و رسانه هاي خاص قرار دارد. به عبارت ديگر پروژه هاي براندازي دشمن به يك معنا بهتر از هر جاي ديگر لابلاي مطالب برخي رسانه ها ظهور مي كند و وزير اطلاعات هم در مقام افشاي پروژه براندازي دشمن- اسمي كه ممكن است اندكي رعب آور باشد- كاري جز توصيف فعاليت روزمره برخي رسانه ها انجام نداده است.

اينكه رسانه ها در كشوري بدل به ابزار براندازي شده باشند چندان عجيب نيست. اين در واقع بخشي شناخته شده از تئوري براندازي نرم است كه تاكيد مي كند در مقابل يك تلاش دستجمعي براي براندازي يا بايد بي تفاوت باشند يا به آن بپيوندند.

به وجود آمدن چنين ديدگاهي از حيث روانشناختي جز با يك عمليات رسانه اي مستمر و برنامه ريزي شده امكانپذير نخواهد بود. آنچه عجيب است اين است كه به نظر مي رسد غربي ها روي رسانه به عنوان «اصلي ترين» ابزار براي مواجهه با نظام جمهوري اسلامي حساب كرده اند. اين رويكرد را البته نبايد ناشي از اين دانست كه آمريكايي ها دريافته اند قدرت رسانه بيشتر از ديگر ابزارهاي براندازي است، بلكه احتمالاً اقبال آنها به اين روش بيش از هر چيز ناشي از اين است كه احساس مي كنند دستشان پاك خالي است و ابزار ديگري باقي نمانده است. همه روش هايي كه به نوعي امكان بهره برداري از آنها براي ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي وجود داشت، تا امروز به حداكثري ترين شكل ممكن از جانب غربي ها به كار گرفته شده و امتحان پس داده است. عمليات رواني- رسانه اي ظاهرا آخرين تير مانده در اين تركش است كه ناچار بايد آن را هم آزمود. اين انتخابي از سر ناچاري و اضطرار است نه محصول تدبير و اختيار. به تعبير دقيق تر روي آوردن به جنگ رسانه اي و استفاده از ترفندهاي عمليات رواني و سرمايه گذاري فوق العاده روي آن قبل از هر چيز نشان از آن دارد كه دشمن در كمال نااميدي خود را ناگزير از پيمودن راه هايي مي بيند كه اگرچه چندان قوتي و قدرتي در آن و اميدي به ثمربخشي آن نيست ليكن تنها راه باقي مانده است و آن سوتر در صورتي كه اين روش هم به نتيجه نرسد، بايد ختم پروژه هاي پي درپي براندازي را اعلام كنند.

با اين وجود مي توان حدس زد كه نبرد نرم طي ماه هاي آتي در فضاي رسانه ها اوج خواهد گرفت. انتخابات مجلس هشتم بي گمان نفتي بر اين آتش خواهد فشاند اما اصل قصه همان طراحي مفصلي است كه براي استفاده از ظرفيت رسانه ها براي گشودن جبهه هاي جديد پيش روي سرمايه هاي ملي خصوصا جبهه اصولگرايان انجام شده است.

* رسالت

روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان سه نكته به قلم محمدكاظم انبارلويي آورده است:فرانسوى‌ها مزد خود را از تروريست‌ها دريافت كردند

تلويزيون دولتى فرانسه گروهك منافقين را تنها مظنون طرح بمب‌گذارى نافرجام در قطار مسير “فرانسه- لوكزامبورگ- سوئيس” معرفى كرد. مقامات امنيتى لوكزامبورگ از كشف طرح تروريستى بمب‌گذارى در قطارهاى مسير فرانسه به اين كشور و شهر بال سوئيس خبر دادند. تلويزيون دولتى فرانسه از دستگيرى 5 عضو گروه منافقين در اين كشور به عنوان مظنونان اصلى اين اقدام تروريستى ياد كرده است.

حضور منافقين در فرانسه بويژه حمايت آنها از يكى از نامزدهاى رياست جمهورى نشان مى‌دهد آنها در سطحى عالى با مقامات فرانسوى ارتباط دارند. تظاهرات منافقين در پاريس و اجازه برگزارى ميتينگ‌ها و حتى امكان بهره‌بردارى از تظاهرات همجنس بازان در پاريس به نفع مواضع تروريستى خود امرى پنهان نيست.

دستگيرى منافقين به اتهام بمب‌گذارى نافرجام در مسير قطار فرانسه، لوكزامبورگ نشان داد اين گروهك همچنان بر مشى تروريستى خود اصرار دارد. اما فرانسوى‌ها به دليل همگرايى با آمريكا و خصومت با تهران حتى حاضرند برخلاف مصالح و منافع ملى خود همچنان تروريست‌هاى منافق را در پاريس تحمل كنند.

البته اگر مردم فرانسه قربانى توطئه‌هاى تروريستى شوند از مقامات امنيتى خود دليل همكارى پنهان مقامات فرانسه با منافقين را حتما پرسش خواهند نمود.

ساركوزى در خانه بوش

شنبه گذشته بوش در خانه خود از ساركوزى پذيرايى كرد. اين پذيرايى براى حل اختلافات فرانسه و آمريكا در عراق بود. ساركوزى در مصاحبه‌اى گفته بود اين اختلافات خانوادگى است! شيراك از منتقدين اصلى بوش در حمله به عراق بود اما ساركوزى از همان ابتداى رياست جمهورى‌اش گفته بود؛ آمريكا مى‌تواند روى دوستى او حساب كند. آنها در مورد ايران هم ظاهرا گفتگوهايى داشته‌اند.

اين گفتگوها در حالى صورت گرفته بود كه اداره حسابرسى دولت آمريكا اعلام كرده است 190 هزار قبضه كلاشينكف و بيش از 2500 هزار جليقه ضدگلوله و كلاهخود نظامى در عراق ناپديد شده است.

بوش و مقامات آمريكايى هنوز هم ايران را متهم به دخالت در عراق و كمك به تروريست‌ها مى‌كنند. اما مردم آمريكا با شنيدن خبر مفقود شدن دهها هزار قبضه سلاح در عراق از خود سوال مى‌كنند چرا سربازان آمريكايى بايد توسط سلاح‌هاى ارسالى خودشان كشته شوند. فيليپ جيرالدى افسر سابق سيا در امور ضدتروريسم در مصاحبه با راديو آنتى‌وار اظهارات مكرر مقامات آمريكايى مبنى بر حمايت ايران از القاعده را بى‌پايه و اساس خوانده و آن را بهانه‌اى براى جنگ عنوان كرده است. شايد استدلال او به گزارش اداره حسابرسى دولت آمريكا بر مى‌گردد. دهها دليل وجود داردكه آمريكا در عراق تداوم حيات خود را در حيات تروريسم آن هم به شكلى كه خود كنترل مى‌كند جستجو مى‌نمايد و الا امنيت در عراق يك راه حل بيشتر ندارد و آن هم خروج اشغالگران است.

اگر صداقت داريد تحريم كنيد!

صدور فتاوى علماى وهابى مبنى بر تخريب اماكن مقدس كربلا و نجف بازتاب وسيعى در جهان اسلام داشت و واكنش‌هايى را حتى در ميان اهل سنت برانگيخت. مقامات سعودى صدور فتوا را جعلى دانستند و حتى برخى آن را در جهت منافع آمريكا و اسرائيل در منطقه تلقى كردند.
در همگرايى علماى وهابى با آمريكا و رژيم صهيونيستى در خصومت عليه شيعيان ترديدى نيست. آنها تخريب و انهدام قبور ائمه شيعه را در كارنامه خود دارند و حتى در 200 سال پيش قتل عام پنج هزار عزادار حسينى در كربلا چون داغى ننگين بر پيشانى حركات تروريستى آنها وجود دارد، حالا كه مقامات سعودى و برخى علماى اين كشور اصرار دارند چنين فتاوى وجود خارجى ندارد. بهتر است براى اثبات صداقت خود فتواى تحريم تعرض به اماكن مقدس شيعيان را صادر كنند تا براى هميشه اين فتنه كه محصولى جز خونريزى برادران و خواهران مسلمان را در پى ندارد، پايان يابد.

* حزب‌الله

روزنامه حزب‌الله در سرمقاله امروز خود با عنوان انجمن فخيمه! آورده است:انقلاب اسلامي كه پيروز شد، تئوري «حزب قاعدين» شكست خورد . هواداران انجمن حجتيه، كساني بودند كه مبارزه عليه شاه را محكوم مي كردند. آدم هاي متظاهري كه مي گفتند براي كمك به ظهور امام عصر (عج) نبايد جلو گسترش فساد را گرفت و حتي بايد به آن كمك كرد. كساني كه به اين نوع نگاه گرايش داشتند، سالها در دوره حكومت پهلوي زندگي مي كردند و به تبليغ دين موردنظر خود اشتغال داشتند. شاه با آنها مشكلي نداشت و اگر حتي تا همين امروز حكومت فاسد پهلوي سركار بود، انجمن فخيمه! با آن مي ساختند و همين كار را بهترين روش مي دانستند. مبارزه مردم با هدايت روحانيت و حوزه هاي علميه، نقطه نقض صحت ادعاهاي كساني بود كه از انتظار براي ظهور حضرت حجت (عج) براي خود مكاني دونبش درست كرده بودند. نهضت امام خميني(ره) كه راه افتاد، تعجبي نداشت كه انجمن، عليه حركت مردم مسلمان وارد عمل شود و اگرچه بي عملي از ويژگي هاي اصلي آنها بود، اين بار ناپرهيزي كردند و هر جا از دستشان برمي آمد، سعي مي كردند به نهضت اسلامي مردم لطمه اي بزنند. امام كه به تبعيد رفت، حتي شادي خود را پنهان نكردند و كار نهضت امام خميني(ره) را تمام شده مي دانستند. ماه اما پشت ابر نماند و امام با عزت و اقتدار به كشور بازگشت. انقلاب اسلامي پيروز شد و شيوخ حجتيه كه دكاني جز دين فروشي نداشتند، بازارشان كساد شد. بدجوري هم كساد شد. امام، حتي يك ذره در اداره حكومت و انقلابي كه نقشي در آن نداشتند، به آنها ميدان نداد و دوره سختي «حزب قاعدين» شروع شد. مغضوبترين آدمها نزد اين عده، امام خميني(ره) بود و آنها چنان كه به ادامه حكومت شاه راضي تر از برپايي حكومت اسلامي بودند، شاه را صاحب صلاحيت بيشتري براي حكومت مي دانستند. دنبال دليل هاي پيچيده نگرديد. ماجرا روشن است. شاه به آنها ميدان عوامفريبي و تظاهر به دين مي داد و امام خميني (ره) اين كار را نكرد. امام حتي خطر انجمن حجتيه را از دشمنان صريح اسلام بيشتر مي دانست چه ذكاوتي داشت پير راهنماي امت اسلام و چه درست مي دانست. حالا 18 سال از رحلت امام گذشته وحداقل حاصل فعاليتهاي اين عده تشديد اختلاف هاي مذهبي در منطقه هاي كردستان، تركمن صحرا و سيستان و بلوچستان است. جاهايي كه شيعه و سني با مسالمت و همزيستي برادرانه كنار هم زندگي مي كردند ـ و هنوز هم مي كنند ـ و عده اي با عقايد موردنظر حضرات مقدس مآب حجتيه، آتش اختلافي را كه خود ميانشان انداخته اند، هر روز بيشتر شعله ور مي كنند. هشدار ديروزكميسيون امنيت ملي مجلس درباره افزايش فعاليت اين گروه متحجر، از قضا با سالروز شهادت سيدعلي اندرزگو، روحاني مجاهد سالهاي مبارزه عليه رژيم شاه همزمان شده است. تعارض ميان اسلام اصيل انقلابي با اسلام آدم هاي راحت طلب و جاهل از سالهاي قبل از انقلاب اسلامي هم وجود داشته است. آخوندهايي كه با شاه هم كنار مي آمدند، اما انقلاب اسلامي را دوست نداشتند و براي شكست آن تلاش مي كردند، با نواب صفوي و سيدعلي اندرزگو و محمدرضا سعيدي و همه مردمي كه دين، زينت جاه طلبيهاي جاهلانه شان نبود، فرق داشتند. وقتي سيدعلي اندرزگو در روزي از روزهاي ماه رمضان به تنهايي و غربت شهيد شد، عده اي از حضرات هوادار حجتيه دعاي ندبه مي خواندند و براي ظهور دعا مي كردند، بي آنكه حكومت ظالمانه شاه و كشتار هزاران هزار جوان مسلمان برايشان اهميتي داشته باشد. ظهور انقلاب اسلامي، اين عده را از ميدان بيرون كرد و آن سالها كه جنگ، گريبان ما را گرفته بود و بهترين فرزندان اين سرزمين براي حفظ عزت و ناموس مسلمانان قطعه قطعه مي شدند و هر روز پيكرهايشان در كوچه و خيابان شهرهاي ما تشييع مي شد، باز هم حضرات در كنج عزلت، لابد دعايي مي خواندند و براي ظهور دعا مي كردند! حالا همين ها زبان درآورده اند و دايه هاي مهربانتر از مادر شيعه شده اند و براي اختلاف افكني در مناطق محروم بلوچستان و كردستان و ... محصولات شبه فرهنگي عليه اعتقادات بخشي از مسلمانان پخش مي كنند و اگر آتش فتنه اي درگيرد، مثل هميشه در لانه هايشان خواهند خزيد. چند سال پيش، يك مسئول بلندپايه فرهنگي، در پاسخ جوانان دانشجويي كه از گسترش فعاليتهاي انجمن گمراه حجتيه ابراز نگراني كرده بودند، برآشفته بود و گفته بود: «شما صلاحيت نداريد درباره دوستان امام زمان حرف بزنيد!» و از جلسه بيرون رفته بود. اهالي انجمن از ديدن جاي خالي امام خميني(ره) كه ميدان عوامفريبي را از آنها گرفته بود، سرذوق آمده اند و ابوعطا مي خوانند، اما حواسشان به تيزبيني رهبر فرزانه انقلاب و فرزندان نسل جديدنيست.

*اعتماد ملي

روزنامه اعتماد ملي در سرمقاله امروز خود با عنوان درس هاي نياموخته عباس آورده است: مي‌گويند كسي كه از تاريخ نياموزد هرگز از هيچ نخواهد آموخت. اين تعبير وصف حال ابومازن، سياستمداري است كه حاميانش وي را زيرك و هوشيار مي خوانند اما ظاهراً نه آنقدر زيرك كه از تاريخ و تجربه هاي آن درس بياموزد. محمود عباس اين روزها در حالي سر از پانشناخته به استقبال كنفرانس صلحي مي رود كه بوش وعده آن را داده است كه نگاهي به تاريخچه مذاكرات سازش و نتايج آن نشان مي دهد كه از دل چنين نشست‌هايي چيزي جز منافع رژيم صهيونيستي محقق نشده و آنچه كه با تيغ مصالح واشنگتن و منافع تل آويو قرباني مي شود خواسته هاي به حق و حقوق مشروع ملت رنج كشيده فلسطين است. كنفرانس صلحي كه اين روزها رئيس تشكيلات خودگردان را شيفته خود كرده در شرايطي برگزار مي شود كه موقعيت عباس از هر زمان ديگري در سرزمين هاي تحت كنترل تشكيلات خودگردان متزلزل تر شده است. طغيان عباس عليه دولت منتخب مردم فلسطين و دور زدن نهادهاي دموكراتيك و به زعم خود حاشيه نشين كردن سياستمداران و مبارزان حماس اكنون نه تنها غزه را از كنترل وي خارج كرده كه او و همراهانش را هم بر لبه پرتگاه قرار داده است. سياستمدار فلسطيني در حالي به حمايت‌هاي غرب و حتي اسراييل چشم دوخته و با دلارهاي آنان گارد خود را تجهيز مي كند كه خود بهتر از هر كسي مي داند نرمش در برابر صهيونيستها چگونه وي و جنبش تابعش را به زانو درآورده است.

عباس چشمان خود را بر اين وقايع بسته و همزمان فراموش كرده كه چگونه طي 6سال زمامداري بوش نه طرف صلح محسوب مي شد و نه اگر مذاكره اي براي صلح صورت مي گرفت در آن نقشي داشت.

سرنوشت فلسطين در دوران عباس در پشت درهاي بسته و با چانه زني اسراييل و حاميانشان تعيين مي شود و او به عنوان سياستمدار ارشد فلسطيني راهي به اين خلوت خانه ها ندارد. عباس حتي اگر اين حقارت را كه بهايش بايد توسط مردم فلسطين پرداخته شود، تحمل كرده و از آن گذشته باشد باز هم بايد از خود بپرسد كه چگونه است بوش به يكباره پس از 6سال در بدترين شرايط خود و محافظه كاران نوين، به فكر كنفرانس صلح آن هم در زمان شدت گرفتن رقابت هاي انتخاباتي افتاده است؟

* سياست روز

روزنامه سياست روز در سرمقاله امروز خود با عنوان نگاه ايران به آسياي ميانه به قلم قاسم غفوري آورده است: محمود احمدي نژاد سفر به افغانستان، تركمنستان و قرقيزستان را امروز آغاز مي‌كند تا گامي مهم براي ارتقاي روابط ميان همسايگان برداشته شود. سفر احمدي‌نژاد به اين كشورها در حالي صورت مي‌گيرد كه:

محور اول سفر احمدي‌نژاد را ديدار از افغانستان و رايزني با حامد كرزي رئيس جمهور اين كشور تشكيل مي‌دهد. در شرايطي كه اولاً ايران در بزرگترين طرح‌هاي عمراني و آباداني افغانستان حضور دارد ثانياً تهران تمام تلاش خود را براي حل چالش‌هاي اين كشور در چارچوب ارتقا و توسعه آن مبذول مي‌دارد، ثالثاً افزايش توليد ترياك از يك سو و فعاليت‌هاي گروه‌هاي تروريستي از سوي ديگر بحران امنيتي براي دو كشور ايجاد كرده است، رابعاً اشغالگران بدون توجه به روابط گسترده دو كشور، در اتهاماتي بي‌اساس درباره دخالت منفي ايران در امور افغانستان براي شكست اين روابط تلاش مي‌كنند خامساً ملت‌هاي دو كشور از روابطي تاريخي، فرهنگي و ديني طولاني برخوردارند كه ارتقاي مناسبات در همه زمينه‌ها را الزام‌آور مي‌سازد، سادساً ايران سالها ميزبان آوارگان افغان بوده و از هيچ كمكي به آنها فروگذار نكرده است و ... سفر احمدي‌نژاد به اين كشور مي‌تواند باب تازه‌اي در مناسبات دو كشور باشد. اين امر از يك سو ارتقاي روابط را به همراه دارد و از سوي ديگر شكست توطئه‌هاي اشغالگران را در پي دارد.

بخش دوم سفر احمدي‌نژاد را حضور در تركمنستان تشكيل مِي‌دهد كه در پاسخ به سفر قربان‌قلي بردي محمد اف به تهران صورت مي‌گيرد. دو كشور براساس اشتراكات فرهنگي و ديني و تلاش مشترك براي توسعه و پيشرفت، روابط گسترده‌اي را تجربه كرده‌اند.

همجواري آنها با درياي خزر، تاكيد دو كشور بر مقابله با سياست‌هاي تفرقه‌افكنانه و توسعه طلبانه غرب كه براي منافع سياسي و اقتصادي فعاليت خود را در آسياي مركزي و قفقاز افزايش داده‌اند، حضور دو كشور در جمع توليد كنندگان بزرگ نفت و گاز كه مي‌توانند براي تشكيل اوپك گازي همكاري مشترك داشته باشند، از ديگر ابعاد تاثيرگذار بر سفر احمدي‌نژاد به تركمنستان است كه ارتقا دهنده مناسبات دو كشور خواهد بود.

محور سوم سفر احمدي‌نژاد را ديدار از قرقيزستان و حضور در اجلاس شانگهاي تشكيل مي‌دهد. اين ديدار از دو بعد داراي اهميت است اولاً روابط دوجانبه كه در ابعاد گوناگون مي‌تواند اجرا شود، ثانياً توسعه مناسبات با شانگهاي كه با ارتقاي روابطشان با تهران مي‌تواند اهداف بسياري را در عرصه منطقه‌اي و بين‌المللي به همراه داشته باشد. حضور احمدي‌نژاد در اين اجلاس بيانگر نقش و جايگاه ايران در عرصه بين‌الملل مي‌باشد كه پيامدهاي آن، وحشت غرب و صهيونيست‌ها را به همراه داشته است.

كلام آخر آنكه غرب تلاش دارد تا با جنگ‌هاي تبليغاتي چنان وانمود سازد كه ايران در عرصه جهاني درانزوا قرار گرفته و كشورهاي منطقه بويژه كشورهاي عربي، حضور نمايندگان كشورمان در آفريقا، آمريكاي لاتين، شرق آسيا بيانگر نقش و جايگاه ارزنده كشورمان در عرصه جهاني است كه با سفر احمدي‌نژاد به افغانستان، تركمنستان و قرقيزستان تكميل‌تر مي گردد.
در نهايت مي‌توان گفت كه سفر دوره‌اي احمدي‌نژاد به افغانستان، تركمنستان و قرقيزستان، در حالي كه ارتقا بخش روابط تهران با اين كشورها است، نشانه‌اي بر اهميت و جايگاه منطقه‌اي ايران مي‌باشد كه در ابعاد گوناگون در حال گسترش است.

البته غرب با تبليغات بسيار و جنگ رواني تلاش دارد تا با تخريب اين روابط به بحران آفريني در منطقه بپردازد كه تحركاتي نظير ديدار سران كشورهاي منطقه مي‌‌تواند خنثي كننده اين تحركات باشد كه بخشي از آن در سفرهاي منطقه‌اي احمدي‌نژاد و ديدار سران ساير كشورها از تهران اجرايي شده است.

 

ارسال به دوستان
وبگردی