عضو ستاد پيگيري شوراي انقلاب كه بعدها به ستاد پيگيري نخستوزيري و ستاد پيگيري رياست جمهوري تبديل شد، به مناسبت سالگرد شهادت شهيدان رجايي و باهنر، رجايي را مبارزي نستوه و مقاوم خواند كه بار سختترين و شديدترين شكنجهها را تحمل ميكرد و در برابر ايدئولوژيهاي التقاطي منافقين و روش ضد اسلامي برخي جريانات چپ با قاطعيت ميايستاد.
قاسم تبريزي در گفت و گو با ايرانيوز اظهار داشت: پس از انقلاب شهيد رجايي نقش هاي متفاوتي را در نظام جمهوري اسلامي بر عهده داشت كه از آن جمله ميتوان به تشكيل انجمنهاي اسلامي معلمان، حضور در آموزش و پرورش به عنوان سرپرست و وزير وزارتخانه آموزش و پرورش و نخستوزيري و در نهايت رياست جمهوري اشاره كرد.
وي در خصوص جايگاه شهيدان رجايي و باهنر در آموزش و پرورش گفت: تفكرات اين 2 شهيد تحولي شگرف در نظام آموزش و پرورش كشور ايجاد كرد و شهيد رجايي، حتي زماني كه به نخستوزيري و رياست جمهوري هم رسيد، مسأله اصلي خود را آموزش و پرورش قرار داد.
وي اضافه كرد: شعار رجايي در دوران حضور در مسؤوليتهاي مختلف و شعار اصلي او به هنگام تشكيل دولت حول محور مردم گرايي، قانونگرايي و طبعيت در برابر رهبري بود و خود را نماينده مردم، فرزند مجلس و مقلد امام ميخواند.
تبريزي افزود: رجايي اگر در شخصيت حقيقي و حقوقياش مورد بازشناسي قرار گيرد، ميتواند ملاك و معيار شناخت صحت و سقم راه دولتهاي پس از خود باشد. او مسلماني معتقد در كارها، به دور از احساسات و افراط، عاقل در برنامهريزي و داراي سعه صدر در مقابل همه مخالفان، حتي گروههكهاي چپ داراي مشي آنارشيستي و فاشيستي بود.
وي تأكيدكرد: حضرت امام هم ويژگي مهم رجايي را عمل او بر اساس عقلانيت ميدانستند و دركي كه از زمان و نيازهاي زمان داشتند، در آن زمان شايد شخصيتهايي حضور داشتند كه به لحاظ علمي از رجايي بالاتر بود ولي عقل و فهم سياسي و بينش سياسي رجايي باعث شد كه در كنار توجه ويژه او به مستضعفان و طبقات پايين جامعه، جايگاه ويژهاي به او در عرصه سياست بدهد.
وي ادامه داد: رجايي بر نهادهاي سياسي و اجتماعي تكيه جدي داشت و بر قانون و چارچوبهاي قانوني تكيه مي كرد. درك و فهم سياسي خود را در كشاكش مبارزات سالهاي 30 تا 60 به دست آورده بود و با جريانها و شخصيتهاي سياسي آشنا بود و شعارهاي خود را بر اين اساس و بر اساس شناختي كه داشت، تنظيم ميكرد نه بر اساس يكسري مطالعات ظاهري كه تنها كلماتي زيبا را در كنار هم قرار دهد و جملاتي را از ميان كتابها براي خوشايند جامعه حفظ كرده باشد.
برخي از دوستان او در زمينه صعه صدر او نقل ميكنند كه حتي در زندان هم با ديگر زندانيها از هر فكر و انديشهاي برخوردي متين و بر اساس اخلاق و معنويت داشت و در دوران رياست جمهوري با وجود آن كه حرف نهايي را با قاطعيت ميزد، ولي هرگز خود را از مشورت با نخبگان و اهل علم و فضل بينياز نميديد.
تبريزي ادامه داد: تفاوت است ميان كسي كه با حسن شهرتطلبي و رياست طلبي به برخي چيزها تمسك ميكند با كسي كه واقعاً به شعارهايش ايمان و اعتقاد دارد و ميان انديشه و عملش فاصلهاي نيست.
وي اضافه كرد: متأسفانه برخي از دوستان رجايي، با وجود آن كه در دوران رجايي زندگي كردند و او را درك كردند، پس از او به دام اشرافيت گرفتار آمدند. حال آن كه رجايي همواره خود را كوچك مردم و سرباز ملت ميخواند و همواره اميدش به خدا و ايمانش به مردم بود. نه بيش از اندازه شعار ميداد و نه از آرمانها دور ميشد.
تبريزي، رجايي را در عرصه بينالملل، سياستمداري دورانديش و اهل تدبير خواند و گفت: رجايي اسير احساس نبود و از مسايل دور از واقعيت هم پرهيز ميكرد. دولت رجايي دولتي بود كه در رأس آن فردي انقلابي بود و به معناي واقعي كلمه، تابع قانون بود وهرگز به باندبازي و سياسيكاري روي نياورد.
وي اضافه كرد: نحوه عمل هر فرد در دوران قدرتش بسته به اين است كه چه طرز تفكري داشته باشد. رجايي ميگفت كسي كه منصبي را قبول ميكند، يا بايد عاشق باشد يا ديوانه. عاشق يعني كسي كه قصد دارد همه زندگيش را فداي خدمت كند و ديوانه يعني كسي كه به دنبال شهرت و قدرت است و به پايان راه نرسيده، خود را رسوا خواهد كرد.
عضو ستاد پيگيري شوراي انقلاب در سالهاي آغازين پيروزي انقلاب، ادامه داد: رجايي در حكومت با جديت قانونگذار بود. معتقد بود كه ما هميشه نميتوانيم مناسبات مردم را بر اساس اخلاق تنظيم كنيم بلكه اين قانون است كه ميتواند مناسبات اجتماعي را تنظيم كند و سامان دهد و اين درحالي است كه برخي از كساني كه پس از شهادت رجايي در مسند قدرتها نشستند، در انديشه و عمل در نسبت با قانون در نوسان بودند و در پي شهرت و قدرت بر زبان از قانون حرف ميزدند ولي در عمل به قانون پشت پا ميزدند.
گاهي آنچنان عدم نظارتها در سالهاي پس از دولت رجايي بر عملكرد مسؤولين شدت گرفته كه انگار فردي كه بر مسند قدرتي نشسته، حاكم مطلق العنان است و از اشتباه و خطا به دور است.
تبريزي از استفادههايي كه از نام رجايي صورت گرفته و ميگيرد، انتقاد كرد و گفت: متأسفانه تاكنون زياد اتفاق افتاده كه افرادي يا به دليل علاقه يا به دلايل سياسي به نام رجايي متمسك شدند. رجايي يك شخص نبود بلكه يك جريان فكري بود. تفكر رجايي پذيراي شديدترين انتقادها بود. سعه صدر و تحمل او مثال زدني است. كابينه 36 ميليوني رجايي يك شعار نبود بلكه واقعيت داشت. در عمل مقلد و مطيع رهبري بود و به پيماني كه ميبست، وفادار بود و خود را موظف به وفاي عهد ميدانست.
تمام فكر و ذكرش تدوين و عمل به قانون بود. او هم نمايندگي مجلس را تجربه كرده بود، هم آموزش و پرورش را، هم نخست وزيري را و آنگاه بر مسند اجرايي كشور در سمت رياست جمهوري نشسته بود و سابقهاي جدي در عرصه سياسي داشت و مسايل را به خوبي ميشناخت و اشتباهات گذشته را از دوران ملي شدن صنعت نفت و نهضت مشروطه ميدانست و از آنها مايههايي براي عبرت ميساخت.
تبريزي تأكيد كرد: رجايي را نبايد در سادهزيستي خلاصه كرد. او يك جريان فكري بود كه بسيار ويژگيها را در كنار سادهزيستي جمع كرده بود و از اين رو بود كه در حمايت از مستضعفين انديشه و عمل او يكسان بود و فاصلهاي نداشت.
وي اضافه كرد: جامعه ما در همه دوران به دنبال يك الگو يا اسوه يا به تعبير ديگر به دنبال قهرمان بوده است. رجايي مانند بسياري از دوستان خود مثل باهنر و بهشتي در حركت اهل انديشه و علم بود و در روش عقلاني بود و در عمل ديندار بود. همچنين شخصيتي عارف مسلك داشت و از اين رو محبوب جامعه شده بود. حتي در ميان اقليتهاي ديني هم داراي محبوبيت بوده است و اين محبوبيت در جامعهاي كه به دنبال قهرمان يا اسوه ميگردد، ميتواند بهترين دستاويز براي افرادي باشد كه ميخواهند با انتساب خود به او خود را مطرح كنند.
وي اضافه كرد: البته هنوز هم كم نيستند كساني كه واقعاً در انديشه و عمل رجايي را الگوي خود ميدانند ولي عدهاي هم هستندكه براي رسيدن به قدرت و ثروت از شخصيتهايي مثل رجايي و نام آنها سوء استفاده ميكنند. اين تنها به رجايي هم منحصر نميشود. بزرگاني چون آيتالله طالقاني و شهيد بهشتي هم بارها مورد استفاده فرصت طلبان قرار گرفتهاند.
لذا بايد توجه داشت كه نبايد از رجايي يك بت ساخت، همان گونه كه نبايد اجازه داد كه شخصيت او در هالهاي از سياسيكاريها و شهرتطلبيها مورد خدشه واقع شود. رجايي تنها در سادهزيستي خلاصه نميشود و جامعه با شناخت وجوه مختلف شخصيت اين شهيد بزرگ است كه ميتواند حق را از باطلب بشناسد و سودجويان را از علاقمندان واقعي به رجايي تشخيص دهد.