۲۸ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۷:۱۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۳۷۱۶۲
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۱ - ۲۷-۰۷-۱۳۹۱
کد ۲۳۷۱۶۲
انتشار: ۱۳:۱۱ - ۲۷-۰۷-۱۳۹۱

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان: تناقض تحريم و اقتدار

«تناقض تحريم و اقتدار» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد؛ تحريم و تداوم تحريم ها عليه جمهوري اسلامي ايران، مهمترين راهكار، شيوه و منطق غرب در مواجهه با مخالفان خود به حساب مي آيد و از اين رو مي توان گفت اقدامات «سلبي گرايانه» غرب از ناتواني در مواجهه با يك موضوع، پديده و يا روند فعال حكايت مي كند و دقيقا به دليل عدم تناسب ميان واكنش و كنش به نتيجه نمي رسد و از همين حالا نتيجه اين مواجهه روشن است و كم نيستند كساني در خود غرب كه بر بي نتيجه بودن آن تاكيد مي ورزند و خبر آن هر روزه به رسانه ها راه مي يابد.

غرب اگر مي توانست آورده اي نظير يا نزديك به آورده جمهوري اسلامي داشته باشد، نيازي به استفاده از شيوه هاي تقابلي نداشت. كما اينكه در زماني كه ژاپني ها حركت پرشتاب اقتصادي خود را در دهه 1340 شروع كردند، غرب خود را در موضع برتر مي ديد و مطمئن بود كه ژاپن به هر جا برسد نمي تواند عرصه را بر آمريكا و اروپا تنگ كند و از اين رو در مواجهه با حركت پرشتاب ژاپن هيچگاه از شيوه هاي سلبي نظير تحريم و تهديد استفاده نكرد در عمل هم حركت ژاپن تا يك سقفي رفت و از آغاز دهه 1370 به مرور به روند نزولي رسيد و امروز از پيشرفت هاي دهه هاي 1340 به بعد آن چندان خبري نيست. اما غرب در مواجهه با حركت جمهوري اسلامي از همان گام هاي اول به حربه تهديد و تحريم متوسل شد و هر روز بر دامنه و دايره آن افزود و به نظر مي آيد كه تا مدتي ديگر هم، همين روند استمرار پيدا كند.

البته بدون آنكه نظام اسلامي ايران آسيب ببيند و يا غرب به چيزي دست پيدا كند. در واقع در مواجهه با پديده بر كشيدن «اسلام ناب» و سر بر آوردن «ايران اسلامي»، غرب نه مي تواند تحمل كند و نه مي تواند كار موثري در رقابت با آن انجام دهد از اين رو غرب تنها مي تواند بر همان راه پيموده تاكيد كند.
تحريم هاي رسمي و اعلامي غرب عليه ايران از ارديبهشت سال 1358 شروع شده و در يك دوره هايي با جنگ مستقيم و يا جنگ نيابتي عليه ايران هم پيوند خورده است.

حمله مستقيم آمريكا به هواپيماي مسافري و حمله مستقيم به سكوهاي نفتي ايران در خليج فارس و جنگ نيابتي 8 ساله نمونه هايي از پيوند خوردن تحريم ها و اقدامات نظامي عليه ايران بود كه نتيجه اي براي غرب در برنداشت و از اين طرف عزم ملت و نظام سياسي ايران را براي دست يافتن به آنچه لازمه يك زندگي امن و پيشرفته است، جزم تر كرد و به نتيجه رساند. فاصله ايران زمان وقوع جنگ و ايران زمان اسقاط هواپيماي مسافري ايران توسط آمريكا با «ايران امروز»، زياد و معنادار است. امروز ايران به اندازه اي از پيشرفت رسيده است كه ماهواره اميد آن فضا را درنورديده و پهپاد آن بر فراز ناوهاي آمريكايي در خليج فارس و درياي مديترانه پرواز مي كند و به عمق حوزه اطلاعاتي امنيتي غرب نفوذ مي نمايد.

در حوزه نفوذ منطقه اي هم به آن درجه از موقعيت رسيده است كه دولتهاي غربي اذعان دارند كه هيچ تحول منطقه اي بدون همراهي ايران امكان پذير نيست و در عين حال ايران مي تواند بدون همراهي ديگران، تحولات بسياري را در منطقه به وجود آورد. ايران در اوج اقتدار نظامي امنيتي آمريكا در عراق يك دولت دوست خود را در اين كشور بر سر كار آورد و 8 سال است كه عليرغم توطئه هاي مشترك آمريكا، اروپا، عربستان، تركيه و ... عليه عراق، اين دولت را حفظ كرده است.

از آن طرف همه اين دولت ها در 18 ماه اخير براي تغيير نظام در سوريه به انواع اقدامات پنهان و آشكار دست زده و عليرغم آنكه همه مسايل اخلاقي و قواعد حقوق بين الملل را زير پا گذاشته و همه هستي خود را در گرو موفقيت در اين قمار قرار داده اند ولي كمترين موفقيتي پيدا نكرده اند. مردم و نظام سوريه در مقابل اين توطئه ها ايستاده اند و ايران از دوردست ها مردم و دولت سوريه را حمايت مي كند و بدون آنكه هيچيك از قواعد حقوقي و يا اخلاقي- انساني را نقض كرده باشد به حفظ اين كشور و نظام سياسي آن نايل گرديده است.

بر اين اساس كاملاً واضح است كه ضميمه كردن «تهديد» به «تحريم» موضوعيت خود را از دست داده چرا كه چند بار تجربه شده و نتيجه معكوس آن به اثبات رسيده است و درست از اين رو حتي در سطوح دولت هاي آمريكا، فرانسه و انگليس به دفعات بر اين موضوع كه از جنگ با ايران حمايت نكرده و آن را نتيجه بخش نمي دانند، تأكيد مي شود. البته به نظر مي آيد بيش از آنكه بي نتيجه بودن حمله نظامي، غرب را از نزديك شدن به درگيري منصرف كرده، اولاً تأثيرات معكوس جنگ با ايران و ثانياً توانايي وسيع ايران در دفع اقدام نظامي، غرب را از استفاده مجدد از اين گزينه بازمي دارد. غرب به خوبي مي داند كه وقوع جنگ با ايران به جاي اينكه فضاي امنيتي منطقه را ببندد، فضاي امنيتي- نظامي را باز مي كند و اين باز شدن فضا، نيروهاي فراواني را «آزاد» مي كند.

اولين سؤال فراروي غرب اين است كه اين نيرويي كه در پرتو شرايط جنگ آزاد مي شود در كدام سمت ميدان درگيري مي ايستد؛ سمت ايران يا سمت غرب؟ پاسخ اين سؤال بسيار روشنتر از آن است كه كسي در غرب درباره آن ترديد داشته باشد. سؤال دوم اين است كه كدام نيروي برنامه ريز منطقه اي يا بين المللي قادر است اين نيروهاي آزاد شده را مديريت كند؛ غرب يا ايران؟ پاسخ اين نيز از چنان بداهت و قطعيتي برخوردار است كه نياز به بحث ندارد. تجربه همين چند سال اخير پيش روي غرب قرار دارد.

وقوع جنگ در عراق با هدف سيطره طولاني مدت غرب بر اين كشور و از طريق آن بر منطقه انجام شد اين جنگ حجم وسيعي از نيروها را در منطقه آزاد كرد و اين نيروها در چارچوب طراحي ايران بر عراق مسلط شدند و ضمن بدست گرفتن قدرت ، اشغالگران را اخراج كردند و امروز بر همه شئون خود مسلط شده اند. همين اتفاق در جنگ 33 روزه و 22 روزه افتاد و نتيجه هزينه هاي سنگين غرب، گسترده تر شدن نفوذ ايران بود و از اين رو اوباما، اولاند و كامرون وقوع جنگ بين غرب و ايران را با جديت رد مي كنند و آن را احمقانه به حساب مي آورند.

بر اين اساس جمعبندي غرب از اواسط 2009 م. كاملاً تغيير كرد و بر ادبيات آنان نيز اثر گذاشت و از اين رو «تشديد تحريم ها» تا حد بسيار زيادي جاي تأكيد بر تهديدات نظامي امنيتي را گرفت. از منظر غرب شدت دادن به تحريم ها بخشي از مردم را در مقابل نظام سياسي ايران قرار داده و با غرب درباره لزوم تغيير نگرش و رفتار ايران همداستان مي كند از آن پس ضمن اينكه جمهوري اسلامي در دو جبهه داخلي و خارجي- حول محور تجديد سياست ها- درگير مي شود به غرب اين امكان را مي دهد تا اقدامات ضد ايراني خود را از نظر اخلاقي توجيه كرده و آن را گامي در جهت تحقق خواسته هاي مردم معرفي نمايد. از منظر غرب، نظام ايران حتي وقتي با تصوير چنين فضايي مواجه گردد، براي «حفظ بقا» به «اولين عقب نشيني» تن مي دهد و اولين شكست را مي پذيرد، آنگاه غرب مي تواند فشارهاي خود را براي «دومين عقب نشيني» كه در زمان كوتاه تري محقق مي شود، وارد كند و اين مسير را تا آخر ادامه دهد.

غربي ها معتقدند اولين عقب نشيني در ادبيات ديپلماتيك ايران بروز مي كند به عبارت ديگر يكي از شاخص هاي اندازه گيري موفقيت يا عدم موفقيت «تحريم هاي فزاينده» ميزان استحكام كلامي مسئولين ارشد ايران در مواجهه با مطالبات 1+5 و بطور خاص مطالبات آمريكاست. بر اين اساس در روزهاي اول مهرماه محافل سياسي ديپلماتيك و رسانه هاي آمريكا با استناد به مواضع يكي از مسئولان ايراني و مقايسه آن با مواضع وي در سفرهاي قبلي، هياهويي به راه انداخته و درصدد القاي اين مطلب بودند كه اولين عقب نشيني ايران بالاخره روي داد و مقامات ايراني از آمادگي خود براي گفتگو در مواردي كه قبلا آنها را خطوط قرمز خود مي خواندند، خبر داده اند و بر اين اساس دو روز پيش خانم اشتون كه تجربه چنداني در عرصه سياست ندارد و قطعا شناختي نيز از نظام سياسي ايران و كانون اصلي تصميم گيري آن ندارد، گفت ايران بايد علاوه بر توضيح برنامه هسته اي خود، درباره مسايل موشكي خود به ما پاسخ دهد!

غربي ها به نادرستي گمان مي كنند، اظهارنظر و نگراني يك مقام رسمي در ايران درباره تحريم ها، بيانگر حاد شدن شرايط براي حركت ايران و نگراني از وقوع گسترده واكنش هاي اجتماعي است و از اين رو به خود وعده دادند كه بالاخره آن «لحظه طلايي» براي تغيير نظام سياسي و يا تغيير در سياست هاي اصول نظام سياسي ايران فرا رسيده است. و هيلاري كلينتون در اظهارات رسانه اي به اقران غربي خود گفت «حالا ديگر بپذيريد كه شدت دادن به تحريم ها، مهمترين و بهترين راه حل مسايل ما با ايران است و مي توانيم با آن راه بسته بسياري از مشكلات خود را در منطقه خاورميانه باز نماييم.»

تشديد تحريم ها عليه ايران با يك خوش گماني مفرط دنبال مي شود و پايه اين خوش گماني جاهلانه را بايد در بعضي از اقدامات و عدم اقدامات و بعضي از مواضع غيرمسئولانه جستجو كرد. البته طبعا زمان زيادي نياز نيست تا «تحريم گران» دريابند كه نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران از آنچنان ظرفيتي برخوردارند كه مي توانند ضمن خنثي كردن اين اقدامات خصمانه، مسير خود را از موانعي كه چندان موثر هم نيستند، پاك نمايند.

تحريم و تشديد پلكاني كه با اقدامات در حوزه انرژي به انتهاي خط نزديك شده است به نفع آن مسئله اي تمام مي شود كه غرب، جمهوري اسلامي را بخاطر آن مورد تحريم قرار داده است. در واقع تحريم براي آن صورت مي گيرد تا مانعي بر سر راه گسترش نفوذ ايران در محيط پيراموني و محيط بين المللي باشد. اگر نفوذ ايران بر يك بستر مادي استوار بود، قاعدتا مانع تراشي مادي بر سر راه توسعه منطقه اي نفوذ ايران موثر بود و با منطق سياسي هم تطبيق مي كرد. مشكل لاينحل غرب اين است كه نفوذ ايران از جنس موانعي كه بر سر راه توسعه آن قرار داده مي شود، نيست ايران در منطقه در درجه اول، نفوذ معنوي دارد و از اين نفوذ براي بسط نفوذ مادي خود هم استفاده مي كند و اين نفوذ معنوي منحصرا در اختيار جمهوري اسلامي است و رقباي ايران از آن بهره اي ندارند.

نفوذ معنوي ايران با اين ذهنيت و قضاوت منطقه اي توام است كه «در مواجهه غرب و ايران، اولا حق با ايران بوده و ثانيا به نفع مسلمين و اسلام است كه در كنار ايران قرار داشته باشند.» غرب بدون تغيير اين ذهنيت فراگير هرگز نمي تواند دست ايران را از نفوذ در منطقه اي كه در آن قرار دارد، كوتاه كند و از قضا به ميزاني كه به تحريم بيشتر متوسل مي شود، ذهنيت حقانيت ايران و لزوم دفاع از آن در منطقه بيشتر تقويت مي شود و به همين ميزان كارايي تحريم ها كمتر مي شود چرا كه ايران مي تواند سخت ترين تحريم ها را در محيط همدلانه منطقه اي حل و هضم كند كما اينكه در عمل شاهد اين وضعيت هستيم. غرب چون بر «راسيوناليسم مادي» استوار شده قادر نيست اين معادله را به نفع خود حل كند و در آن مي ماند. تنها چيزي كه گاهي او را به اثرگذاري اقدامات مادي خود اميدوار مي كند.

اظهارنظرهاي ناپخته اي است كه گاهي از سوي بعضي ها در محيط داخلي جمهوري اسلامي ابراز مي شود البته بد نيست كه غرب در اين اشتباه بماند، چنين اشتباهي به نفع ما تمام مي شود.

خراسان:آدرس غلط در پيگيري واردات خودرو با ارز مرجع

«آدرس غلط در پيگيري واردات خودرو با ارز مرجع»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن مي‌خوانيد؛واردات حدود ۱۵ هزار دستگاه خودروي لوکس در نيمه نخست امسال با ارز مرجع (۱۲۲۶توماني) اعتراض مجلس، رسانه ها و فعالان اقتصادي را به دنبال داشت. چرا که خودروهاي وارداتي که عمدتاً شامل خودروهاي لوکس مي باشد در حالي از ارز ارزان قيمت برخوردار شده اند که بسياري از واحدهاي توليدي براي واردات مواد اوليه خود ارز گران قيمت ۱۷۰۰ تا ۳۵۰۰ توماني (به تناسب افزايش قيمت از ابتداي سال جاري تاکنون) تهيه کرده اند که نتايج آن افزايش ۲ تا ۳ برابري هزينه توليد و در نتيجه قيمت محصول بوده است.

در حال حاضر با بالا گرفتن انتقادها از واردات خودروي لوکس با ارز مرجع نهادهاي نظارتي ازجمله سازمان حمايت از مصرف کنندگان و توليدکنندگان و کميسيون اصل ۹۰ پيگيري اين موضوع را آغاز کرده اند. با اين حال روند پيگيري ها و اظهارات مقامات اين ۲ نهاد نشان مي دهد مسيري که براي پيگيري اين موضوع در پيش گرفته شده است مسير صحيحي نيست و به جاي برخورد فساد اصلي در اين موضوع، فساد فرعي مورد توجه نهادهاي نظارتي مذکور قرار گرفته است.اجازه دهيد براي روشن شدن موضوع مفاسد ناشي از واردات خودروهاي لوکس با ارز مرجع را فهرست کنيم.

۱ - خريد با ارز مرجع، فروش به نرخ ارز آزاد؛ يکي از مفاسد به وقوع پيوسته در موضوع واردات خودروهاي لوکس با ارز مرجع، فروش اين خودروها به نرخ ارز آزاد بوده است. به عبارت ديگر واردکنندگان خودرو با وجود استفاده از ارز ۱۲۲۶ توماني قيمت محصول وارداتي را به تناسب افزايش قيمت دلار دربازار آزاد افزايش داده اند. لذا واردکنندگان از رانت هنگفتي برخوردار شده اند که بايد پاسخگوي آن باشند و مبالغ اضافي را به خريداران برگردانند و جرايم پيش بيني شده در قانون را نيز متحمل شوند.

۲ - ارائه ارز به نرخ مرجع براي واردات خودروهاي لوکس در حالي صورت گرفته است که از يک سو با افزايش تحريم ها و محدود شدن درآمدهاي ارزي و از سوي ديگر افزايش تقاضا براي تهيه ارز به دليل وجود نقدينگي سرگردان و نگراني از افزايش بيشتر قيمت در آينده، کفه عرضه و تقاضا در بازار ارز به هم خورده است و تقاضا بر عرضه پيشي گرفته است. در چنين شرايطي دولت به عنوان متولي اداره اقتصاد و عرضه کننده عمده ارز بايد ميزان عرضه ارز را افزايش دهد و يا در صورتي که نمي تواند عرضه ارز را افزايش دهد ارز موجود را به تقاضاهاي ضروري تر اختصاص دهد. به ويژه زماني که دولت با تثبيت نرخ ارز مرجع عملاً وجود ارز ۲ نرخي را پذيرفته است بايد ارز ارزان تر به واردات کالاهاي ضروري تر اختصاص يابد. در چنين شرايطي اختصاص ارز مرجع به واردات خودروهاي لوکس بي تدبيري محض در صيانت از ذخاير ارزي را نشان مي دهد.

با بررسي اين ۲ فساد به وقوع پيوسته کاملاً مشخص است که فساد اصلي و بزرگ هدر دادن ارز کمياب و ارزان قيمت مرجع براي واردات خودروهاي لوکسي است که درصد بسيار اندکي از جامعه را بهره مند مي سازد و نتيجه آن محروم ماندن بخشي از تقاضاهاي ضروري ارز بوده است. با اين وضعيت پيگيري و حساسيت برخي مراکز نظارتي درباره گران فروشي خودروهاي وارداتي لوکس و دلسوزي براي پولي که از جيب ثروتمندان به جيب واردکنندگان رانت خوار رفته است درصورتي قابل پذيرش است که نخست پيگيري جدي درباره فساد اصلي يعني هدر دادن منابع ارزي ارزان براي واردات کالاهاي لوکس پيگيري شود.در اين ميان توجيهات برخي مسئولان از قبيل اين که واردات اين خودروها از محل ثبت سفارش هاي قبل از اولويت بندي هاي ۱۰ گانه صورت گرفته است، قابل پذيرش نيست چرا که آشفتگي بازار ارز موضوع چند ماه اخير نيست بلکه حدود ۲ سال است بازار ارز با مشکل برهم خوردن توازن بين عرضه و تقاضا مواجه است و تدابيري ازجمله اولويت بندي براي تخصيص ارز مرجع بايد خيلي زودتر از تيرماه امسال صورت مي گرفت. در هر صورت با هر معياري واردات خودرو با ارز مرجع بي تدبيري و هدر دادن سلاح ارزشمند ارز در پيکار اقتصادي با دشمن است.

جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته

«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛اين هفته، اخبار سفر رهبر معظم انقلاب به خراسان شمالي در رأس اخبار داخلي قرار داشت و ساير موضوعات را تحت‌الشعاع خود قرار داد.

تجربه نشان داده است كه سفر رهبر به استان‌ها به دليل اينكه ايشان از نزديك با مسائل و مشكلات مردم آشنا مي‌شوند و با خود مردم ديدار چهره به چهره مي‌كنند، آثار مثبت و بركاتي به همراه دارد. سفر رهبري به استان خراسان شمالي علاوه بر اين آثار مثبت، دو اثر استثنائي هم داشت كه بي‌ترديد اين سفر را نسبت به ديگر سفرها ممتاز مي‌كند.

اولين اثر استثنائي اين سفر اين بود كه رهبر انقلاب در اولين سخنراني خود در جمع مردم بجنورد يكي از سياست‌هاي دهه هفتاد را ناصحيح دانستند و با صراحت اشتباه بودن آن را اعلام كردند و حتي شخص رهبري را نيز در اين اشتباه سهيم دانستند و اعلام كردند به خاطر اين اشتباه بايد از خداي متعال طلب عفو كنيم. اين اعتراف به اشتباه، از آن جهت كه آغاز يك فرهنگ سازي مهم و ضروري در جامعه‌ايست كه مسئولان آن عادت به اعتراف كردن به اشتباهات خود ندارند اقدام شجاعانه و سازنده‌ايست و بايد پيگيري شود تا به يك فرهنگ رايج و غالب تبديل شود.

دومين اثر، مربوط به نهي رهبري از بكار گرفتن عبارات و كلماتي براي توصيف ايشان است كه مخصوص انبيا و اولياء است و نبايد درباره افراد ديگر بكار برده شوند. ايشان در اين زمينه در جمع معلمان و اساتيد و دانشگاه‌هاي استان خراسان شمالي گفتند: "اينكه از افرادي از قبيل اين حقير با تعبيراتي اسم بياوريم كه مربوط به انبيا و اولياء است، اين فرهنگ را نبايد در جامعه گسترش دهيم."

وجود چنين فرهنگي در جامعه اسلامي آنهم جامعه‌اي كه بيش از سه دهه از تعاليم اسلامي سيراب شده و با نظام اسلامي اداره شده، يك نقص بزرگ است كه بايد ريشه يابي شود و با آن مقابله گردد. قطعاً بهترين راه مقابله با اين فرهنگ غلط، اقدام بالاترين مقام رسمي كشور و نظام است كه خوشبختانه ايشان در سفر به استان خراسان شمالي به انجام آن همت گماردند و اميد است با پيگيري‌هاي مستمر، ريشه اين نقص بزرگ خشكانده شود.

واقعه ديگر داخلي اين هفته، نشست سه تن از مراجع عظام تقليد در قم و ابراز نگراني مشترك از مشكلات اقتصادي و نابساماني‌هاي فرهنگي كشور بود. حضرات آيات صافي گلپايگاني، شبيري زنجاني و مكارم شيرازي در اين اجلاس خواستار مقابله مسئولين با اين مشكلات شدند و استمرار اين وضعيت را تهديدي براي جامعه اسلامي دانستند.

ابراز نگراني از مشكلات اقتصادي و نابساماني‌هاي فرهنگي در ماه‌هاي اخير، امري سابقه‌دار است كه ساير مراجع عظام تقليد نيز به آن پرداخته‌اند. اين، واقعيتي است كه علاوه بر علما و مراجع تقليد، بسياري از صاحبنظران از جمله نمايندگان مجلس درباره آن هشدار مي‌دهند و خواستار مقابله سريع با آن هستند. وجه مشترك تمام كساني كه در اين زمينه‌ها ابراز نگراني مي‌كنند اينست كه همگي مديريت ناكارآمد اجرائي را دليل پديد آمدن اين وضعيت مي‌دانند و براي حل اين مشكلات، روي آوردن به تجربه ارزشمند مديران گذشته را توصيه مي‌كنند.

در هفته گذشته اما شرايط بازارهاي مالي خصوصاً بازار ارز مانند ماه‌هاي اخير پرحاشيه بود؛ با وجود اينكه برخوردهاي نيروي انتظامي با دلال‌هاي اين بازار تا حدودي از روند افزايشي بازار كاسته بود و براي چند روز قيمت ارزهاي مطرح خصوصاً دلار و يورو تقريباً ثابت مانده بود اما علل ساختاري و ادامه سوء مديريت‌هاي دولتي، بازار را مستعد افزايش نگه داشته بود؛ حالتي كه همچنان نيز وجود دارد. در چنين شرايطي وجود نقدينگي سرگردان و مازاد در فضاي كلي اقتصاد كشور، زمينه را براي تأثيرپذيري بازارهاي مختلف، خصوصاً بازارهاي مالي از عوامل محرك غيراقتصادي به شدت فراهم آورده است و عوامل رواني و شايعات باعث نوسان قيمتي مي‌شوند. از سوي ديگر با ادامه كار اتاق ارزي در هفته گذشته، ثبت سفارش‌هايي كه در اين مركز دستور دريافت ارز به آنها تعلق گرفت، رو به افزايش گذاشت تا به اين ترتيبي قدري از فشار بر بازار ارز كاسته شود، تا به اين ترتيب اين اميدواري بوجود آيد كه درصورت تداوم اين جريان، در آينده دستكم شاهد نوسان بيشتر در قيمت ارز نباشيم.

در مرور رخدادهاي خارجي هفته، مسائل سوريه، موضوع اعطاي جايزه صلح نوبل به اتحاديه اروپا، ادامه انقلاب بحرين و اعتراف انگليس به نقش عربستان در سركوب بحريني‌ها اهم خبرها و گزارش‌هاي رسانه‌ها را تشكيل مي‌دادند.

بحران سوريه طي هفته جاري شاهد دو تحول بود: آغاز رايزني‌هاي اخضر ابراهيمي در كشورهاي منطقه براي يافتن راه‌حلي براي مسئله سوريه و همچنين تحريم‌هاي جديد توسط اروپا عليه دمشق.

اخضر ابراهيمي فرستاده مشترك سازمان ملل و اتحاديه عرب درباره سوريه، طي هفته جاري از جمهوري اسلامي ايران، عراق، تركيه و مصر ديدار و با مقامات اين كشورها به گفتگو پرداخت. اين درحالي است كه پيشتر اعلام شد ابراهيمي طرحي را براي سوريه تهيه كرده است شامل بر اينكه ابتدا آتش بس برقرار شود و سپس سه هزار نيرو كه عمدتاً از اروپا مي‌باشند به عنوان ناظر آتش بس در سوريه مستقر شوند. توجيه ابراهيمي براي اينكه ناظران اروپايي باشند، اين است كه وي مدعي است كشورهاي منطقه هر كدام وابسته به يكي از طرفهاي درگير در سوريه مي‌باشند ولي اروپا بي‌طرف است. اين درحالي است كه همگان مي‌دانند اروپايي‌ها حامي گروههاي شورشي و خواستار سرنگوني حكومت سوريه مي‌باشند. به عنوان نمونه، در همين هفته، اروپا گامي ديگر در خصومت با حكومت سوريه برداشت و تحريم‌هاي جديدي را عليه دمشق وضع كرد. در همين راستا، دولت سوريه نيز در واكنش به انتشار خبر طرح ابراهيمي اعلام كرد كه اگر آتش بس پيشنهادي، توام با تجديد قواي شورشي‌ها و ارسال سلاح و تجهيزات به گروههاي تروريست باشد نتيجه‌اي نخواهد داشت و آنرا نمي‌پذيريم.

اين هفته، در يك رويدادها مضحك و تعجب برانگيز، جايزه صلح نوبل به اتحاديه اروپا داده شد. توجيه گردانندگان تشكيلات اعطاي جايزه نوبل نيز آن بوده است كه چون اروپا طي 6 دهه گذشته در جنگي شركت نكرده است پس مستحق دريافت جايزه است. در رد اين ادعا دليل روشن وجود دارد و كشورهاي اتحاديه اروپا در همين مدت در جنگ‌هاي متعددي مستقيماً شركت داشته‌اند. به عنوان نمونه مي‌توان به جنگ بر سر جزاير مالويناس ميان انگليس و آرژانتين، جنگ الجزاير با شركت فرانسه، جنگ‌هايي در قاره آفريقا كه اروپائيها در آن شركت فعال داشته اند، جنگ ايرلند، جنگ بوسني و لشكركشي به عراق و افغانستان در ملازمت آمريكا، اشاره كرد.

واقعيت اين است كه اعطاي جايزه صلح نوبل نيز مانند موارد مشابه از جمله مقابله با تروريسم و يا نقض حقوق بشر مفهوم خود را از دست داده و به يك مقوله سياسي و جانبدارانه كه توسط قدرتهاي بزرگ اداره و جهت دهي مي‌شود تبديل شده است.
اشاره به چند مورد در گذشته، از جمله اعطاي جايزه صلح نوبل به جنايتكاراني چون شيمون پرز، اسحاق رابين و اخيراً اوباما نيز مصداق‌هاي روشني براي جعل اين نهاد و سوءاستفاده ابزاري از آن مي‌باشد.

اين هفته در بحرين، مردم انقلابي به مبارزات خود عليه رژيم ديكتاتور و ضد مردمي آل خليفه ادامه دادند كه همچون گذشته با سركوب مزدوران رژيم مواجه شد. از سوي ديگر مجلس انگليس در گزارشي در مورد بررسي سياستهاي لندن در قبال بحرين، اذعان كرد كه نيروهاي عربستان در سركوب مردم بحرين به طور گسترده‌اي به نيروهاي آل خليفه كمك كرده‌اند.

در پي انتشار اين گزارش، دولت رياض اعلام كرد كه ممكن است درصدد تجديدنظر در روابطش با لندن برآيد.

اين گزارش يكبار ديگر بر هم پيماني شوم رياض و منامه براي سركوب و كشتار مردم بحرين تاكيد مي‌گذارد. ملت بحرين كه براي دستيابي به حقوق مشروع خود، از جمله دمكراسي، رفع تبعيض و برخورداري از دولتي منتخب بپاخاسته، نزديك به سه سال است كه با وجود سركوب‌ها و شكنجه‌هاي داخلي و موضع گيري‌هاي خصمانه بين‌المللي از پاي ننشسته است و همچنان با شور روزهاي اول، به اعتراض ادامه مي‌دهد.

اين پايداري نويد پيروزي انقلاب ملت بحرين در آينده نه چندان دور را مي‌دهد و در آن روز است كه خاندان آل خليفه بايد در محكمه ملت پاسخگوي جنايات و خيانت دعوت از سعودي‌ها براي كشتار مردم بحرين باشند.

رسالت:رقابت آزاد

«رقابت آزاد»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛خبرهايي از اتاق  اهل فتنه مي‌رسد مبني بر اينكه آنها قرار است از پرچم " رقابت آزاد" در انتخابات آينده به‌عنوان " پيراهن عثمان"  استفاده كنند.

 شكي نيست اراده نظام براين استوار است كه انتخابات سال 92 با مشاركت گسترده مردم برگزار شود. مبتني بر اين اراده طبيعي است كه انتخابات آينده بايد يك انتخابات رقابتي، سالم وآزاد باشد.

يك انتخابات در چه حالتي رقابتي، سالم وآزاد است؟ انتخاباتي رقابتي است كه همه كساني كه صلاحيت علمي و عملي و شرايط قانوني براي حضور در رقابت‌ها را دارند پاي درعرصه رقابت بگذارند.

 انتخاباتي سالم است كه انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان در كادر قوانين انتخاباتي عمل كنند و ادبيات گفتگو ورقابت مبتني بر خردورزي ، قانونمداري اخلاق و رعايت حقوق مردم و رقبا باشد. انتخاباتي آزاد است كه مصون از اعمال قدرت كساني باشد كه مي‌خواهند منافع خود را به منافع و مصالح ملي ترجيح دهند و در كار جمهوريت نظام اخلال كنند.

 انتخاباتي آزاد است كه متضمن امنيت و رفاه و آسايش مردم باشد. انتخاباتي آزاد است كه از مداخله بيگانگان و حمايت آنها از ضلع يا اضلاعي از رقابت برحذر  و مصون باشد.

 انتخاباتي آزاد است كه راي اكثريت مورد احترام قرار گيرد و طرفين رقابت به نتايج آرا- هر چه باشد- ملتزم باشند. انتخاباتي آزاد است كه مردم و رقبا آزادانه با رعايت ادب و اخلاق نقد عملكرد گذشته را داشته باشند و براي دور آينده مطالبات خود را از نامزدها مطرح كنند.

متاسفانه تفسير غلطي از انتخابات آزاد وجود دارد كه رسانه‌هاي اهريمني غرب بويژه آمريكا و رژيم صهيونيستي آن را القا مي‌كنند و آن اينكه انتخاباتي آزاد است كه رسانه‌هاي دشمن بتوانند به راحتي از نامزدي عليه نامزد يا نامزدهاي ديگر حمايت كنند. اين حمايت هم مالي باشد و هم معنوي. به عبارت ديگر انتخاباتي آزاد است كه فردي كه انتخاب مي‌شود منافع غرب را تضمين كند و كاري به منافع و مصالح ملي نداشته باشد.

 مبتني براين تفسير ، سرويس‌هاي سيا، پنتاگون  و موساد با همكاري ديگر سرويس‌هاي غربي انقلاب‌هاي مخملي را دركشورهاي هدف، ساماندهي و مديريت مي‌كنند.

 آنچه در انتخابات سال 88 از دل رقابت‌هاي سالم ، آزاد و قانوني به سمت فتنه‌گري ميل كرد وجود همين تفسير وعملياتي كردن آن بود.

 تبليغات رسانه‌اي يك ضلع رقابت به اين اكتفا نكرد كه مورد حمايت رسانه‌اي غرب قرار گيرد، بلكه بي‌پروا و با رسوايي كادرهاي تبليغاتي خود را به آمريكا ، انگليس و فرانسه فرستاد تا از بلندگوهاي امپرياليسم رسانه‌اي مستقيم و نه با واسطه با  مردم سخن بگويند. وزير ارشاد دولت اصلاحات ستاره برنامه‌هاي بي بي سي فارسي شد انبوه كساني كه در روزنامه‌هاي دوران اصلاحات قلم مي‌زدند به‌طور آشكار از راديو فردا  و ساير راديوهاي خارجي عليه ملت سخن گفتند و به استخدام رسمي نهادهاي امپرياليسم خبري درآمدند و ننگ پناهندگي به دشمن را پذيرفتند. از نويسنده گرفته تا رقاص و خواننده  ، از فيلسوف ومتكلم گرفته تا جامعه‌شناس و متخصص در علوم سياسي را بار زدند و به غرب بردند و خطي ترسيم كردند به قول خودشان از گوگوش تا سروش همه را  سوار يك خط كردند تا يك انتخابات آزاد برگزار كنند!

وقتي مردم دست اينها را خواندند و ديدند استقلال و شرف و عزت ملت را به حراج گذاشتند   از برخي نامزدها كه مي‌خواستند از اين رانت تبليغاتي استفاده كنند فاصله گرفتند.

 نتيجه انتخابات معلوم بود چون تفسير مردم از انتخابات آزاد با آنها متفاوت بود. لذا نامزد اصلي كه مورد حمايت بيگانگان بود با آنكه سوابق خوبي در انقلاب داشت با فاصله بسيار زيادي شكست خورد.

شكست آنها تازه‌ آغاز كار بود. آنها بايد سرسپردگي به بيگانگان را در فاز دوم تفسير انتخابات آزاد كه مهمتر از فاز اول بود عملياتي مي‌كردند . لذا دستور شورش خياباني صادر شد . شورشي كه نه نتايج انتخابات بلكه همه آرمان‌ها و اهداف نظام را هدف قرار داده بود آنها در تاخت و تاز عليه آرمان‌ها و اهداف انقلاب و مردم به امام ، شهدا و ايثارگران انقلاب رحم نكردند و با عبور از آنها و حتي اهانت به شعائر الهي و اسلامي كربلا و عاشورا هجوم آوردند و در روز عاشوراي88 فضاحتي بار آوردند كه هيچ عقل سليمي آن را بر نمي‌تابد.

آنها حتي باقيمانده هواداران خود را در اين شرارت آزردند و از خود جدا كردند. هرچه مقام معظم رهبري و نخبگان و دلسوزان جامعه به آنها نصيحت مي‌كردند كه به راي ملت ملتزم باشيد، ننگ حمايت اجنبي را نپذيريد و از آن فاصله بگيريد، حريم اعتقادات ، آرمان‌ها واهداف ملت را رعايت كنيد، هيچ گوش شنوايي نبود آنها همه عقلانيت ، هوش وگوش خود را به اجانب و بيگانگان فروخته بودند و چيزي نداشتند كه به‌واسطه آن از اين مهلكه نجات يابند.

 اكنون همان‌ها امروز جمع‌شده‌اند و مي‌خواهند يك تجربه شكست خورده را دوبار بيازمايند، تا راهي باشد به بازخواني فتنه جديد و باز توليد آشوب جديد.

 مردم قطعا به آنها اين فرصت را نخواهند داد. نهادهاي نظارتي نظام هم در پاسخ به مطالبات مردم نبايد اجازه دهند كساني كه در انتخابات گذشته مرتكب گناه وطن فروشي شدند دوباره به بهانه " انتخابات آزاد" به صحنه برگردند و دسيسه‌ها و توطئه‌ها و نيرنگ‌هاي غرب در ايران را باز توليد كنند.

مردم انتظار دارند شوراي نگهبان روي مفهوم رجال مذهبي و سياسي و نيز شرايط حسن سابقه ، تقوي، تدين و  اعتقاد به مباني جمهوري اسلامي و مذهب رسمي كشور در بررسي صلاحيت نامزدها تكيه كند و كساني كه دين خود را به دنياي غارتگران غربي فروخته‌اند،اجازه ورود به عرصه رقابت‌ها را پيدا نكنند. شوراي نگهبان قبل از اينكه نگاهبان اسلاميت نظام باشد، نگاهبان جمهوريت نظام نيز هست و بايد اين نگاهباني را از طريق نظارت درست( قبل از انتخابات - حين انتخابات و حتي بعد از انتخابات) اعمال كند.

تهران امروز:بازي بزرگ در خاورميانه

«بازي بزرگ در خاورميانه»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حجت كاظمي است كه در آن مي‌خوانيد؛ساختار نظام بين‌الملل و ساختارهاي منطقه‌اي در گذر زمان با دو مقطع كلي دگرگوني و ثبات روبه‌رو هستند.ويژگي دوران تغيير و دگرگوني، شكل‌گيري سلسله‌اي از تحولات در موقعيت بازيگران درگير، گفتمان‌ها و ائتلاف‌هاست كه نتيجه و برآيند خود را در زايش نظم‌هاي جديد منطقه‌اي وبين‌المللي نشان مي‌دهد. دوران ثبات را مي‌توان فرآورده تثبيت ساختار و نظم قدرت جديد در سطح منطقه‌اي و بين‌المللي دانست.دوران‌هاي ثبات با وجود يك صلح پايدار يا شكننده مشخص مي‌شوند و تا اطلاع ثانوني مورد تعرض جدي قرار نمي‌گيرند.

در تاريخ پرفراز و نشيب خاورميانه مي‌توان روندهاي تحول و ثبات را شناسايي كرد.دوران‌هايي چون دوران جنگ اول جهاني و فروپاشي عثماني، جنگ جهاني دوم و شكل‌گيري رژيم اسرائيل،مقطع وقوع انقلاب اسلامي و نهايتا فروپاشي شوروي را مي‌توان دوران‌هاي دگرگوني و دوران مابين آنها را دوران ثبات نسبي در مناسبات، ائتلاف‌ها و ساختار نظم منطقه‌اي تلقي كرد.بي‌شك تحولي كه هم‌‌اكنون خاورميانه از سر مي‌گذارند،يكي از مهم‌ترين و در واقع مهم‌ترين دوران دگرگوني از دوران پس از جنگ اول جهاني و فروپاشي امپراتوري عثماني است.رايان كروكر، ديپلمات كاركشته آمريكايي در گفت‌وگويي عنوان كرده است كه«در واقع ما با سکانس اول بهار عربی روبه‌رو هستیم. خدا می‌داند که چه اتفاقاتی قرار است در سال‌جاري، سال بعد و یا سال بعد از آن رخ دهد.» نظير چنين سخناني را تقريبا مي‌توان در نزد هر سياستمدار و تحليلگر ناظر تحولات خاورميانه مشاهده كرد.

نقطه مشترك اين اظهارات تاكيد بر اين نكته است كه خاورميانه در مسير تحولي بزرگ و آينده‌ساز قرار دارد. در جريان اين تحول برخي بازيگران نقش پيشين خود را از دست داده و بازيگران جديدي نقش‌هاي جديد به دست خواهند آورد، برخي گفتمان‌ها افول و برخي ديگر اوج خواهند گرفت و در نهايت اينكه ائتلاف‌هاي پيشين از هم گسسته و قطب‌هاي جديدي شكل خواهند گرفت.نظم جديد منطقه‌اي كه بسياري در انتظار شكل‌گيري آن هستند، حاصل فعاليت و جهت‌گيري بازيگران و برآيندي از تضادها و ائتلاف‌ها در عصر تحول هستند.

تجربه نشان مي‌دهد كه در مقطع تحول؛ بازيگران مختلف مي‌كوشند تا با استفاده از ابزارهاي در دسترس، اثر خود را بر تحولات بگذارند.نمونه اعلاي چنين تكاپويي در خاورميانه امروز به خوبي قابل مشاهده است. بي‌ترديد نتيجه بازي بزرگ در جريان،از پيش تعيين شده نيست و در كنش و واكنش بازيگران حاضر در صحنه ساخته خواهد شد.استراتژي‌ها و تاكتيك‌هاي بازيگران مختلف؛ ائتلاف‌ها و تعارض‌ها و نهايتا هدف‌گذاري‌هاي غلط يا درست است كه مي‌تواند سرنوشت بازي و جايگاه هر بازيگر را در نظم آتي تعيين كند.

در اين بين، ايران بازيگر بزرگي است كه در ميانه ميدان روندهاي تحولي قرار دارد.بسياري از دشمنان ايران، با اميد برانداختن توان و ظرفيت‌هاي تعيين‌كننده ما وارد ميدان بازي شده و به نتيجه اميد بسته‌اند و در اين راه ائتلاف‌هاي مختلفي شكل گرفته است.ابزارهاي مختلف نيز به ميدان آمده‌اند و دشمني‌هايي كه قبلا در لفافه بيان مي‌شد، حالتي عريان‌تر به خود گرفته‌اند.اينكه مي‌شنويم عربستاني‌ها حاضر به نشستن بر سر يك ميز با ايران نيستند، يادآور مقاطع حساسي در تاريخ ديپلماسي بين‌المللي است.سخناني كه برخي از آنها در اسناد ويكي ليكس به دنياي رسانه‌ها درز كرد يا سخنان چند روز قبل قرضاوي،مواردي هستند كه حساسيت دوران كنوني را نشان مي‌دهند.

دوران‌هايي كه شمشيرها از غلاف‌ها خارج شده‌اند و نيروها در مقابل هم صف‌آرايي كرده‌اند. هوشياري در اين مرحله، آن نقطه‌اي است كه سرنوشت آتي ما را مي‌نويسد و جايگاه و موقعيت ما را تعيين مي‌كند.هوشياري به معناي درك روندها،شناخت مرزبندي‌ها و درك دلايل اين مرزبندي‌ها و تعيين مصداق دوست، دشمن و نيروهاي قرار گرفته در ميانه اين دو قطب است.تاكتيك‌هاي مناسب از متن دركي درست از زمين بازي قابل استخراج خواهد بود.

مردم سالاري:چه تعداد گرسنه در کشور داريم؟

«چه تعداد گرسنه در کشور داريم؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم
ولي درويشي است كه در آن مي‌خوانيد؛ رييس پژوهشکده علوم و صنايع غذايي به تازگي اعلام کرد که طبق آمار، 5 درصد از جمعيت ايران از گرسنگي رنج مي‌برند.با اين حساب مي‌توان گفت که بيش از 3 ميليون و 750 هزار نفر در کشور از گرسنگي رنج مي‌برند. البته با توجه به کاهش قدرت خريد مردم و افزايش روزافزون قيمت محصولات غذايي در ماههاي اخير مي‌توان ادعا کرد که آمار واقعي، فراتر از ارقام مذکور بوده و با استمرار اين روند، فراتر از آن نيز خواهد رفت.

اگر طبق تعريف بانک جهاني امنيت غذايي را «موجود بودن غذا»، «دسترسي به غذا» و «پايداري در دريافت غذا» بدانيم، متأسفانه بايد پذيرفت که به لحاظ عدم مديريت صحيح بر منابع تأمين و توليد مواد غذايي و نيز فشارهاي وارده بر اقتصاد کشور درصورت استمرار روند فعلي، کشور به سمت کاهش امنيت غذايي پيش مي‌رود و کاهش امنيت غذايي، آمار فعلي گرسنگي را در جامعه به شدت افزايش خواهد داد.

هر چند مفهوم جهاني «گرسنگي» عدم وجود غذا در معده فرد است، اما اگر گرسنگي به گونه اي تعريف شود که مفاهيمي چون «کمبود تغذيه‌اي» و «سوء‌تغذيه» را نيز در بر گيرد موضوع بسيار گسترده تر و آمار بسيار نگران کننده تر خواهد بود و نگراني‌ها، آنجا بيشتر روي خواهند نمود که توجه داشته باشيم، اگر فرد براي چند هفته‌ يا چند ماه، با غذاهايي سر کند که کمتر از 2100 کالري انرژي را براي او فراهم ‌آورند، بدنش براي جبران کمبود انرژي مورد نياز، از فعاليت‌هاي فيزيکي و رواني خود خواهد کاست و اين، به معناي آن است که يک ذهن گرسنه نمي‌تواند تمرکز کند. يک بدن گرسنه ابتکار و قريحه خود را از دست مي‌دهد. يک کودک گرسنه نمي‌تواند بازي يا مطالعه کند و از آنجا که گرسنگي موجب ضعيف شدن سيستم ايمني بدن مي‌شود، کسي که از حق تغذيه مناسب محروم‌است، در برابر بسياري از بيماري‌ها آسيب پذير بوده و ممکن است در اثر ابتلا به آن بيماري‌ها، جان يا سلامت خود را از دست بدهد.

ذکر اين نکته نيز ضروري است که گرسنگي علاوه بر تهديد سلامت روح و جسم افراد، عواقب اجتماعي گسترده اي را نيز در پي خواهد داشت که مردم و دولتمردان هرگز نبايد از توجه به آنها غفلت ورزند.

اگر بپذيريم که داشتن تغذيه سالم، کافي و مناسب، حق تک تک افراد جامعه است، بايد وجود چند ميليون گرسنه در کشوري که از نظر منابع و سرمايه ها، بسيار غني است را نشانه يک سوء مديريت بزرگ در جامعه بدانيم. سوء مديريتي که هر چند مسئوليت آن بر عهده تمام نهادها و سازمانهاي مربوطه کشور، در همه دورانهاست، اما نقش دولتمردان، نمايندگان و ناظران سال‌هاي اخير کشور در آن بسيار بيشتر است. زيرا در همين سالها، با اينکه درآمدهاي سرشاري عايد کشور شد اما سهل‌انگاري‌هاي فراواني نيز به وقوع پيوست. دولت، عليرغم پول پراکني هاي بي نظير - و در عين حال بي‌برنامه - خود، نتوانست توليدات مواد و محصولات غذايي را افزايش دهد و حتي با سوءمديريت‌هايش در اين عرصه، برخي موفقيتهاي کسب شده دولتهاي پيشين را نيز، بر باد داد.

مجلس، در برابر درخواست عمومي جامعه براي ساماندهي به افزايش شگفت‌آور قيمت گوجه فرنگي، به مسئولي که راه حل اين معضل را خريد آن محصول از محله اي خاص اعلام کرد، به لبخندي بسنده نمود، مبادا که رنجشي پيش آيد و باز وقتي که دولت، در رسانه ملي اعلام کرد که براي رفاه هموطنان! ماهانه 2 هزار تومان (قيمت خريد 2 قرص نان سنگک) را به يارانه سال‌جاري افزوده است، بي‌آنکه احساس حقارت را در نگاه موکلانش ببيند، فقط شنيد و گذشت. داستان دنباله دار پرواز بي بازگشت مرغ و گوشت و لبنيات و حبوبات و ... از سفره هاي مردم و عدم تأثيرگذاري متناسب با شأن مجلس بر اين روند نيز، غمنامه هايي از اين دست هستند.

سازمانهاي حمايتي نيز در حمايت و تأمين حداقلي معيشت مددجويان خود، کارنامه اي که در خور شأن يک حکومت اسلامي باشد را ارائه نکردند. سازمان‌هاي نظارتي نه تنها مانع ادامه تصميمات غيرکارشناسانه اي که موجب هدررفتن بيت‌المال مي‌گرديد نشدند، بلکه نسبت به ويراني برخي زيرساختهاي کشاورزي و دامپروري کشور حساسيت قابل توجهي از خود نشان ندادند و اينگونه بود که همگان سهل انگاريها کردند تا مردم گرسنه تر شوند.

به هر حال علي‌رغم اينکه دولت و دولتمردان عنوان مي‌کند که حتي يک گرسنه در کشور وجود ندارد، اما آمار سازمانهاي جهاني از وجود حداقل 3 ميليون و 750 هزار گرسنه در کشور حکايت مي‌کند. همچنين آمارها نشان مي‌دهند که اين تعداد در سال 86 کمتر از 2 ميليون و 700 هزار نفر بوده است (به علت اينکه دولت فعلي نه تنها آمار را به طور شفاف اعلام نمي‌کند، بلکه بسياري از آمارهاي معتبر را نيز نمي‌پذيرد، نمي‌توان آمار دقيقي را ذکر کرد).

ولي با استناد به همين آمار نيز مي‌توان به اين نتيجه رسيد که اگر منابع کم نظير طبيعي و سرمايه‌هاي سرشار مالي و انساني کشور به درستي مديريت مي‌شد، امروز دولت «به راستي» مي‌توانست اعلام کند که تعداد هموطناني که از گرسنگي رنج مي‌برند، بسيار کمتر شده است. به هر روي، ما آرزومند روزي هستيم که حتي يک نفر گرسنه در کشور وجود نداشته باشد و اعتقاد داريم حتي بسياري از ما که اين روزها از تأمين مخارج عمومي خود عاجز مانده ايم، در قبال گرسنگي هموطنانمان مسئوليم تا چه رسد به آناني که متولي گرسنه نماندن هموطنان عزيزمان هستند؛ متولياني که بايد از «تير آه محرومان» سخت بيمناک باشند.

ابتكار: به پاس حماسه ده دلاور

«به پاس حماسه ده دلاور»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم مهدي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛گويا تا ما در تنگنا قرار نگيريم استعداد و توانائي هايمان بروز پيدا نمي‌کند. اين واقعيت سه شنبه شب در مستطيل سبز استاديوم ازادي و با حضور 110هزار تماشاگر و ميليون‌ها ايراني که از طريق گيرنده‌ها بيننده بازي بودند به خوبي به نمايش گذاشته شد.

بازيکنان تيم ملي فوتبال ايران که به دليل بازيهاي ضعفيشان مورد اعتراض عمومي قرار گرفته بودند و فضاي رسانه اي تندي عليه آنان بسيج شده بود در اين بازي علاوه بر جبران امتيازات از دست رفته توانستند فعل خواستن را ترجمه نمايند و باعث آشتي عمومي با فوتبال شود.

ارزش اصلي بازي اين بود که تيم با 11نفر از تيم ضعيف لبنان شکست مي‌خورد ولي در اين بازي با 10نفر و با يک بازيکن کمتر تيم قدرتمند کره جنوبي را شکست مي‌دهد. اينها همه نشان آن است که اگر بخواهيم مي‌توانيم، البته بازي تحسين برانگيز رضا قوچان نژاد، سيدمهدي رحمتي، اشکان دژاگه و جواد نکونام در اين بين بسيار تاثيرگذار بود.

سرمربي تيم هم نشان داد که آوازه کاذب ندارد وهم تعصب برد دارد وهم برنامه و تاکتيک دارد. به هر حال موج خوشحالي و انرژي مثبتي که اين بازي به جامعه تزريق کرد آثارش ديروز در رفتارها نمايان و مشهود بود، حقيقتاً هم چه به هنگام بود.

شرايط عمومي منتظر و مترصد و نيازمند چنين روحيه و انرژي بود، به همين دليل همه دست مريزاد مي‌گويند و آرزو مي‌کنند اين حال تداوم داشته باشد و نوار پيروزي‌ها تا به دست آوردن مجوز ورود به برزيل همچنان ادامه يابد. حال و اوضاع عمومي مردم خوب نيست، در چنين شرايطي هر کاري که موجب نشاط و اميد گردد، ارزش دوچندان خواهد داشت.

حمايت:تناقض‌هاي رفتاري

«تناقض‌هاي رفتاري»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛قطر در هفته‌هاي اخير گرايشات بسياري به مساله فلسطين داشته به گونه‌اي که از آن به نام يکي از حاميان فلسطين نام برده مي‌شود. در کنار رايزني براي اجراي طرح آشتي ملي ميان تشکيلات خودگردان و گروه‌هاي فلسطيني، قطر از اعطاي کمک 450 ميليون دلاري و تامين انرژي غزه سخن گفته است. همچنين دفتر قطر در غزه فعاليت خود را گسترش مي‌دهد تا نقشي بيشتر در تحولات فلسطين داشته باشد. در همين چارچوب منابع خبري از سفر احتمالي امير قطر و همسرش به غزه خبر داده‌اند.

منابع خبري اعلام کرده‌اند که قطر به گروه‌هاي فلسطيني به ويژه حماس پيشنهاد انتقال دفتر آنها از سوريه به قطر را نيز داده تا به نوعي حمايت‌هاي قطر از حماس گسترده‌تر شود. مجموع اين تحرکات نشان مي‌دهد که قطر تلاش دارد تا نقش مثبت‌تري در فلسطين ايفا کند و به ادعاي سران اين کشور، در کمک به ملت فلسطين تحرک بيشتري داشته باشد. هر چند که هر حرکتي در قبال فلسطين امري مثبت مي‌باشد اما اقدامات قطر داراي تناقضات رفتاري است که عملا اين هدف را زير سوال مي‌برد.

قطر در حالي ادعاي حمايت از فلسطين را سر مي‌دهد که اولا به طور مستقيم و غير مستقيم در حال توسعه روابط با صهيونيستها است چنانکه برخي منابع خبري از فروش گاز به رژيم صهيونيستي خبر مي‌دهند. اخبار منتشره نشان مي‌دهد امير قطر حتي در مراسم افتتاح شهرک‌هاي صهيونيست‌نشين نيز مشارکت داشته است. ثانيا قطر د ر18 ماه گذشته زنجيره‌اي از تحرکات را عليه سوريه و لبنان صورت داده است.

کشورهايي که از ارکان مقاومت و حمايت از فلسطين هستند. جالب توجه آنکه قطر براي مقابله با اين کشورها حتي به تحريک فلسطيني‌هاي ساکن اين کشورها پرداخته و نيروهايي را نيز از ليبي، تونس و... براي بحران‌سازي راهي اين کشورها کرده است. قطر همچنين درخواست انتقال دفتر حماس از سوريه به قطر را داده که عملا به چالش کشاندن وحدت مقاومت و ايجاد نفاق ميان گروه‌هاي فلسطيني است.

ثالثا قطر با آمريکايي متحد شد که دشمني اصلي فلسطيني‌ها است و در اين راه نيز از هيچ اقدامي فروگذار نيست . آمريكايي كه صرفا يک هدف دارد و آن نابود‌سازي فلسطين براي خدمت به صهيونيستها است.

با توجه به آنچه ذکر شد قطر اکنون با مجموعه‌اي از تناقضات رفتاري مواجه است كه حمايت آن از فلسطين را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد به گونه‌اي که کنار نهادن اين تناقض رفتاري را مي‌توان بزرگترين خدمت به فلسطين دانست چرا که حداقل از به چالش کشاندن وحدت فلسطين و مقاومت جلوگيري مي‌شود. اصلي که مهمترين عامل براي مقابله با رژيم صهيونيستي است که مي‌تواند تحقق بخش حقوق ملت فلسطين باشد.

آفرينش:تملق و چاپلوسي يا تمجيد و مبالغه‌گويي

«تملق و چاپلوسي يا تمجيد و مبالغه‌گويي»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛اخيرا رهبر انقلاب اسلامي با گلايه از برخي مطالب و يا اشعار و سرودهايي که در برخي ديدار‌ها خوانده مي‌شوند، تأکيد کردند اظهار محبت از جانب مردم به خدمتگزاران خود، مطلوب و مورد تأييد اسلام است، ولي اين اظهار محبت، نبايد موجب بيان سخنان، تعابير، و اوصاف مبالغه‌آميز شود. در همين راستا نيز اگر نگاهي به وضعيت كنوني رواج تملق، مبالغه گويي و چاپلوسي در بين جامعه و رابطه بين مردم و مسئولان داشته باشيم بايد گفت اين امر يكي از چالش هاي كنوني جامعه است . در اين ميان اگر نگاهي به اين پديده داشته باشيم بايد گفت تملق كلا غيرواقع جلوه دادن حقيقت و چاپلوسي هم نوعي تزوير و خدعه براي فريب مخاطب است.

در همين بين بسياري از روانشناسان و جامعه شناسان به آسيب هاي ناشي از اين امر اشاره كرده اند. چنانچه جونز چاپلوسي را يک سري رفتارهاي استراتژيک مي داند که به صورت نامشروع براي نفوذ بر يک فرد خاص، با توجه به ويژگي ها و جذابيتهاي شخصي، طراحي شده اند و برخي ديگر نيز چاپلوسي وتملق را راهي کوتاه و بي هزينه براي بدست آوردن جايگاه دروغين در جامعه و هر ساختاري ميدانند.

در هر حال ريشه پديده تملق و چاپلوسي در سابقه كهن و استبداد تاريخي و گذشته زندگي انسان و تشکيل گروه و حکومت توسط بشر برگشته و تاکنون نيز ادامه يافته و بسته به نوع جوامع در آن کاهش يافته و يا اينکه در جوامعي غير توسعه يافته و يا در حال توسعه که حاکميت رابطه به جاي ضابطه حکمفرما بوده است همواره در حال پرورش و تداوم بوده است. يعني اين پديده ها ريشه ها و بسترهاي مناسب براي رشد خود را يافته و عملا با توجه به وجود شرايط گوناگون سياسي اجتماعي اقتصادي و فرهنگي در جامعه اي افزايش و يا كاهش مي يابند. همچنين در جوامعي همانند ما که تاريخي استبداد زده داشته است از اهرم هاي مناسب پيشرفت اجتماعي سياسي و اقتصادي بوده است.

آنچه مشخص است در جامعه ما همچنان چاپلوسي و تملق وجود دارد و اين پديده غير حقيقي موجب پرورش ويژگي هاي منفي و ايجاد كننده پيامدهاي گوناگون غير مفيد در جامعه ميشود. يعني اکنون نيز همچنان تملق ، مبالغه گويي و چاپلوسي بنا به دلايل گوناگوني در روابط فردي شهروندان و يا روابط سازماني و نهادي و بوروکراسي دولتي مورد استفاده قرار مي گيرد و همچنان نيز داراي پيامدهاي منفي اي همچون مانع پيشرفت فرد ي و اجتماعي، خلاقيت، ايجاد باورهاي کاذب در ميان مقامات و مديران ، رابطه مند شدن پست ها به جاي ضابطه مند بودن ، بي انگيزگي و... بوده است.

در همين حال بايد توجه داشت كه گسترده پيامدهاي منفي مبالغه گويي چاپلوسي و تملق عملا بدان اندازه است كه مي تواند همه سطوح فرهنگي سياسي اجتماعي و اقتصادي هر جامعه اي را آلوده كرده و عملا چرخ حيات و زندگي فردي و اجتماعي جامعه را با چالشهاي فراواني همراه سازد. بنابراين بايد توجه داشت كه با شناخت دقيق اين پديده ها راهكارهاي مناسبي براي جلوگيري از افزايش اين پديده هاي نكوهيده بيابيم و مانع از افزايش پيامدهاي منفي آن در همه ساختارهاي جامعه شويم.

آرمان:از وزرا سوال کنید چند بچه دارند

«از وزرا سوال کنید چند بچه دارند»عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم مصطفی اقلیما است كه در آن مي‌خوانيد؛متاسفانه در شرایطی که شعار مقام معظم رهبری پاسخگویی مسئولان و اعتماد سازی است و افراد باید درباره کارها و رفتارهایشان پاسخگو باشند، مسئولانی پیدا می‌شوند که بدون آگاهی از وضعیت کار و اقتصاد جامعه طرح‌هایی ارائه می‌کنند که هیچ پاسخی در قبالش نمی‌توانند بدهند. مسئله اینجاست که مشکل اقتصادی ما با یک سکه حل نمی‌شود.

سکه‌ای که در حال حاضر با رشد تورمی که مردم از آن رنج می‌برند هزینه یک ماه پوشک این بچه هم نخواهد بود. از سویی دیگر وعده اعطای وام مسکن داده می‌شود درحالی‌که باید گفت مردمی که پول کافی برای خرید مسکن ندارند اگر به آنها وام هم داده شود با 30 یا 40میلیون وام چگونه می‌توانند خانه بخرند.

پیش از همه اینها همه می‌دانیم دولتی که در پایین‌ترین سطح درآمدی نسبت به سال‌های قبل قرار دارد چنین بودجه‌ای را در اختیار ندارد. ظاهرا مسئولان دولتی می‌دانند که مردم به چه دلیل بچه‌دار نمی‌شوند و مشکل اصلی آنها چیست. کسی که بچه‌دار نمی‌شود در درجه اول سرپناه ندارد و باید اجاره‌نشین باشد و همین مسئله اجاره‌خانه کمتر می‌گذارد خانواده‌ها بچه‌دار شوند.

در این مرحله اولین توصیه‌ای که می‌توان به دولت داشت این است که اولویت را ایجاد اشتغال قرار دهد چراکه مردم کار داشته باشند درآمد خواهند داشت و شخصیت اجتماعی‌شان حفظ می‌شود و دیگر نیازی به تبلیغات نخواهند داشت.

مردمی که کار داشته باشند به درستی فکر می‌کنند و درباره اینکه می‌خواهند بچه‌دار شوند یا خیر به درستی تصمیم می‌گیرند. در حال حاضر حقوقی که یک کارمند از قبال کارش دریافت می‌کند برابر با شهریه یک ماه مهدکودک‌هاست و در چنین شرایطی فکر مردم روی مسائل اولویت‌دار متمرکز است بنابراین با هر سیاستی همانطور که وزیر بهداشت هم بر آن تاکید کرده نمی‌توان فقط با پول مردم را وادار به انجام کاری کرد.

در شرایطی که جامعه از بیکاری رنج می‌برد و سالانه یک میلیون نفر به جمعیت فارغ التحصیلان بیکار اضافه می‌شود، اضافه شدن بر تعداد فرزندان چنین خانواده‌هایی چه مشکلی از ما حل می‌کند؟ خیلی ساده گفته می‌شود سیاست جمعیتی باید تغییر کند درحالی‌که اگر هدف مردم فقیر جامعه باشند باید توجه داشت که همین مردم بیشتر از اقشار دیگر از مشکلات زاد و ولد بیشتر آگاه هستند و با وام و سکه نمی‌توان آنها را قانع کرد.

آنها می‌دانند که به محض به دنیا آمدن بچه اولین مشکل آنها تامین هزینه‌اش خواهد بود و الان طبقه کارگر عمیق‌تر از طبقه مرفه در این باره آگاهی دارد و به خوبی درک می‌کند که با گرفتن برخی مشوق‌های اقتصادی مشکلی از مشکلاتش در حد مطلوب حل نمی‌شود.

 در حال حاضر کسانی که در رفاه کامل هم زندگی می‌کنند از چنین تصمیمی استقبال نمی‌کنند مثال بارزش این است که از تمام وزرا سوال کنید که چند بچه دارند و آیا حاضرند در این شرایط اقتصادی بچه بیشتری داشته باشند؟ مسئولین نمی‌توانند مردم را مجبور به کاری کنند که خودشان به آن اقبال کافی ندارند. مشکل امروز مردم ما داشتن شغل و امنیت شغلی است.

زن و مردی که کار می‌کنند تا بتوانند از پس مخارج زندگی‌شان بربیایند چگونه می‌توانند از کودکی که به دنیا آورده‌اند نگهداری درستی کنند و به دنیا آمدن یک کودک بیشتر در این شرایط منجر به اضافه شدن یک مشکل به این جامعه است.

در شرایطی که هزینه زایمان 5 یا 6میلیون تومان است و حتی در بیمارستان‌های دولتی حد اقل باید یک میلیون تومان هزینه زایمان پرداخت کرد، هرچند هم دوست داشته باشد بچه‌دار شود اما این هزینه‌ها او را منصرف می‌کند. در شرایط مطلوب اقتصادی مردم خود این درجه از آگاهی را دارند که کودک بیشتری به دنیا بیاورند.

دنياي اقتصاد:یک فنجان قهوه با طعم نوبل

«یک فنجان قهوه با طعم نوبل»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمد اکبرپور است كه در آن مي خوانيد؛حدود ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه بامداد تلفن همراه «آلوین راث» (Alvin Roth) زنگ می‌خورد. تا از خواب بیدار بشود تلفن قطع می شود.

اما خب، او می‌داند که امروز چه روزی است و بنابراین به شماره‌ای که با او تماس گرفته زنگ می‌زند.

بلافاصله از آن سوی خط یک خبر بسیار مهم به او می‌دهند و سعی می‌کنند قانع‌اش کنند که این تلفن واقعی است و کسی او را فریب نداده. «من فکر نکردم که خبر سرکاری است، اما برایم جالب بود که از پشت خط گمان کردند که من چنین برداشتی دارم و سعی کردند قانع‌ام کنند که خبر واقعی است!» به او می‌گویند: این خبر تا ساعت ۴ محرمانه است. ساعت ۳ و ۴۵ دقیقه است که آلوین راثِ ۶۰ ساله، استاد پیشین دانشگاه‌هاروارد و استاد فعلی دانشکده‌ اقتصاد دانشگاه استنفورد، اطمینان کسب می‌کند که از امروز او زندگی متفاوتی خواهد داشت: او، به همراه لوید شپلی (Lloyd Shapley) اقتصاددان ۸۹ ساله‌ دانشگاه کالیفرنیا در لس‌آنجلس، برنده جایزه نوبل علوم اقتصادی در سال ۲۰۱۲ هستند.

ساعت ۱۰ صبح مصاحبه مطبوعاتی آلوین راث آغاز می‌شود. مجری برنامه تاکید می‌کند که پروفسور راث این ترم کلاسی ارائه داده‌اند که در ساعت ۱۱ آغاز می‌شود؛ بنابراین مصاحبه نمی‌تواند بیش از یک ساعت طول بکشد. جایزه نوبل امسال به دلیل فعالیت‌هایشان در زمینه‌ «نظریه‌ تخصیص پایدار و عملی‌سازی طراحی بازار» به آنها داده شده و کلاس ساعت ۱۱ آلوین راث دقیقا در مورد همین موضوع است. مصاحبه مطبوعاتی به پایان می‌رسد و آلوین راث به سمت کلاس می‌رود. در آغاز کلاس دوربین‌های شبکه‌ ای‌بی‌سی و خبرنگاران در کلاس جمع شده‌اند. شاگردان سابق پروفسور راث که بسیاری از آنها استاد دانشگاه استنفورد هستند برای وی جشنی کوچک تدارک دیده‌اند. برنامه در کمتر از ۵ دقیقه تمام می‌شود، خبرنگارها و استادهای دیگر می‌روند و کلاس «طراحی بازار» آلوین راث به شکل سابق به کار خود ادامه می‌دهد.

اما برنده‌ پیشکسوت جایزه‌ نوبل امسال اقتصاد، لوید شپلی است که مدت‌ها است همه منتظر اعلام نام وی به عنوان برنده‌ جایزه‌ نوبل اقتصاد هستند. شپلی که خبر جایزه‌ نوبل‌اش را صبح روز دوشنبه با حضور دو خبرنگار آسوشیتدپرس در جلوی خانه‌اش فهمیده، خود را یک ریاضیدان می‌داند و می‌گوید: «من خودم را یک ریاضیدان به حساب می‌آورم در حالی که این جایزه برای اقتصاد است. من هرگز در زندگی‌ام حتی یک درس اقتصادی نگذرانده‌ام!» با این همه، برخی از مهم‌ترین دستاوردهای علم اقتصاد و حتی مهندسی صنایع و علوم کامپیوتر در زمینه‌ نظریه بازی‌های همکارانه و «نظریه‌ جورسازی» (Matching theory) متعلق به این ریاضیدان بزرگ است و در روند پیشرفت نظریه بازی‌ها در نیم قرن گذشته، شپلی یکی از بزرگ‌ترین نام‌ها است.

یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های علمی شپلی، مقاله معروف سال ۱۹۶۲ او همراه با دیوید گیل (David Gale) است. مساله‌ای که گیل و شپلی در این مقاله بررسی می‌کنند، به مساله «ازدواج پایدار» (Stable marriage) شهرت دارد که یکی از پایه‌های اصلی شاخه‌ تخصیص منابع در اقتصاد است. چکیده‌ حرف اصلی این مقاله را با یک مثال ساده می‌توان فهمید: فرض کنید ده بیمارستان و ده پزشک وجود دارند. هرکدام از پزشک‌ها ترجیحاتی شخصی به روی بیمارستان‌ها دارند و آنها را از بهترین به بدترین برای خود مرتب می‌کنند و هرکدام از بیمارستان‌ها نیز ترجیحاتی روی پزشک‌ها دارند و برخی را به برخی ترجیح می‌دهند. هر بیمارستان دقیقا یک پزشک نیاز دارد و هر پزشک فقط می‌تواند در یک بیمارستان کار کند.

سوالی که گیل و شپلی می‌پرسند این است که چطور می‌توان بیمارستان‌ها و پزشک‌ها را دوبه‌دو با یکدیگر پیوند داد به نحوی که این جورسازی پایدار باشد؛ به این معنی که هیچ پزشک و بیمارستانی نباشند که هر دو ترجیح بدهند، پیوند قبلی خود را از بین ببرند و به هم بپیوندند و هر دو از این تغییر راضی باشند. گیل و شپلی الگوریتمی ارائه می‌دهند که به زیبایی چنین پیوند پایداری را پیدا می‌کند.


مساله‌ ریاضی فوق در دنیای واقعی مساله بسیار جدی و دردسرسازی بود. در دهه ۴۰ میلادی پیوند پزشک‌ها و بیمارستان‌ها در آمریکا با مشکلات فراوانی همراه بود.

 به دلیل آنکه هیچ نهاد مرکزی‌ای کنترل این پدیده را به عهده نداشت، برای جذب نیرو بیمارستان‌ها به پزشک‌ها از سال‌ها پیش از فارغ‌التحصیلی پیشنهاد کار می‌دادند. به دلیل این پیشنهادهای پیش از موعد، بیمارستان‌ها اطلاعات کافی از توانایی‌های پزشك‌ها نداشتند؛ بنابراین بسیاری از پیشنهادها در آستانه شروع کار ملغی می‌شد؛ چرا که پزشک‌ها و بیمارستان‌ها با گذر زمان و شناخت بهتر علاقه‌ها و توانایی‌ها، گزینه‌های بهتری برای همکاری پیدا می‌کردند. اما این ردکردن پیشنهادهای قبلی مشکلات زیادی برای بیمارستان‌ها ایجاد می‌کرد. به عنوان مثال بیمارستان‌ها فرصت کافی برای تکمیل پرسنل خود نداشتند. به ناچار بیمارستان‌ها مهلت‌های نهایی بسیار سخت‌گیرانه‌ای برای تصمیم‌گیری اعمال کردند که منجر به تصمیم‌گیری نپخته پزشک‌ها و پشیمانی آنها می‌شد.

در چنین شرایطی بود که یک سیستم مرکزی به نام «برنامه ملی جورسازی پزشکان» در اوایل دهه‌ ۵۰ میلادی در آمریکا آغاز به کار کرد. آلوین راث در مقاله‌ سال ۱۹۸۴ خود نشان داد که الگوریتمی که آن سازمان استفاده می‌کرد شباهت زیادی به الگوریتم گیل و شپلی دارد و ثابت کرد که علت موفقیت آن این بود که جورسازی پدیدآمده توسط آن پایدار بود. در اوایل دهه‌ ۹۰ میلادی، آلوین راث همین مساله پزشکی را در انگلستان بررسی کرد و نشان داد در مناطقی که الگوریتم مورد استفاده پیوندهایی پایدار پدید می‌آورد، مساله تخصیص پزشک‌ها موفقیت‌آمیز بود و بالعکس.

اما حتی این هم پایان این داستان نبود. سیستم مرکزگرای فوق هم مشکلاتی داشت. به دلیل افزایش تعداد زنان در بازارکار پزشکی و در نتیجه افزایش تعداد زوج‌هایی که متقاضی شغل در بیمارستان‌هایی نزدیک به هم بودند مشکلاتی پدید آمد. بسیاری از زوج‌ها درخواست شغل نمی‌دادند چون بعید می‌دانستند در کنار هم شغل به دست بیاورند و ترجیح می‌دادند در کنار هم زندگی کنند. این مشکل و مشکلات دیگر باعث شد که آلوین راث و همکارانش در سال ۱۹۹۵ اقدام به طراحی الگوریتم جدیدی کنند که از سال ۹۷ تا امروز از آن استفاده می‌شود و سالانه بیش از ۲۰ هزار پزشک از طریق آن در بیمارستان‌های سراسر آمریکا مشغول کار می‌شوند که حدود ده درصد آنها زوج‌های پزشک‌اند.

تاثیر شاخه‌ علمی نسبتا نوین «طراحی بازار» در زندگی انسان‌ها همین‌جا به پایان نمی‌رسد. بازارهای گوناگونی وجود دارند که آلوین راث و دیگر دانشمندان علم طراحی بازار به کمک دستاوردهای گیل و شپلی در آنها تاثیراتی بسیار مثبت داشته‌اند. یکی از مهم‌ترین این بازارها، بازار کلیه است. خرید و فروش کلیه در بسیاری از کشورهای جهان ممنوع است؛ بنابراین تنها راه نجات بیماران کلیوی اهدای کلیه است.

در خیلی از موارد نزدیکان یک بیمار حاضر به اهدای یک کلیه خود به بیمارشان هستند. اما لزوما هر کلیه‌ای قابل پیوند به هر بدنی نیست. اما وقتی چندصد و گاهي چندهزار متقاضی اهدای کلیه وجود دارد، می‌توان چرخه‌ای از اهدای کلیه‌ها تشکیل داد که در نهایت همه‌ افرادی که کلیه‌ خود را به شخصی که امکان دریافت کلیه‌ آنها را دارد، اهدا کرده‌اند، از طریق یک شخص دیگر برای بیمار خود کلیه به دست آورده باشند. طراحی و یافت چنین چرخه‌هایی از دیگر فعالیت‌های آلوین راث و همکارانش در دودهه گذشته بود.

مثال‌های فراوان دیگری وجود دارد که دانشمندان طراحی بازار به کمک ابزارهای ریاضی زندگی بهتری را برای انسان‌ها فراهم کرده‌اند. در عین حال، یکی از جالب‌ترین ویژگی‌های علم طراحی بازار این است که نقش ریاضیات درآن بسیار پررنگ است و ریاضیدانانی مانند شپلی در پیشرفت آن نقش اساسی داشته‌اند و با این همه، یکی از موثرترین شاخه‌های اقتصاد مدرن در بهبود رفاه اجتماعی بوده است. لوید شپلی و آلوین راث بدون شک شایسته کسب این جایزه بودند چراکه مانند بسیاری از دیگر برندگان نوبل اقتصاد دستاوردهای این دو علاوه بر پیشبرد علم اقتصاد تاثیر بسزایی در بهتر زیستن بشر داشته است. اما، به‌‌رغم ممتاز بودن این دو اقتصاددان، چندین دانشمند بزرگ دیگر در این شاخه‌ علم اقتصاد فعالیت می‌کنند که شایستگی کسب این جایزه را داشتند.

همانطور که آلوین راث در مصاحبه مطبوعاتی‌اش اشاره کرد، این جایزه، جایزه‌ای برای کل دانشمندان شاخه‌ طراحی بازار است و انتظار می‌رود در چندسال آینده حداقل یک جایزه‌ نوبل دیگر به دانشمندان طراحی بازارها و این بار احتمالا به شاخه‌ «نظریه‌ حراج» (Auction theory) و طراحی مزایده یا مناقصه که پیوند نزدیکی با نظریه‌ جورسازی دارد، داده شود. نظریه‌ طراحی بازارهای حراج کاربردهای عملی بسیار مهمی در مساله‌ تخصیص منابع با ارزش مالی بالا مانند فرکانس‌های مخابراتی، چاه‌های نفت، الماس، برق تولیدی نیروگاه‌ها و بازار تبلیغات اینترنتی دارد.

بعد‌از‌ظهر روز دوشنبه پانزده اکتبر، دانشجویان دکترا و اساتید دانشکده‌ اقتصاد و مدرسه‌ تجارت دانشگاه استنفورد به همراه همسر و فرزندانشان در مراسمی خودمانی در منزل یکی از اساتید، کسب این جایزه را با حضور آلوین راث جشن می‌گیرند. استاد راهنمای تز دکترای آلوین راث هنگامی که راث دانشجوی تحصیلات تکمیلی دانشگاه استنفورد بوده، رابرت ویلسون، چند خاطره از دوران دانشجویی او تعریف می‌کند. همه لبخند می‌زنند.

ویلسون این‌گونه صحبتش را به پایان می‌برد که بسیار خوش‌بین است که در دهه‌ پیش رو چند جایزه‌ نوبل دیگر به اساتید دانشگاه استنفورد داده شود و همه می‌دانند او چه افرادی را در ذهن دارد. خودش و چند دانشمند بزرگ دیگر که در سه دهه‌ گذشته عمیقا به پیشبرد فهم بهتر بشریت از تعاملات انسانی و اقتصادی کمک کرده‌اند و امروز در حال پرورش نسل‌های بعدی اقتصاددان‌ها هستند؛ نسل‌هایی که باید مسائل دنیایی را که محدودیت منابع در آن هرروز بیشتر و بیشتر می‌شود بهتر حل کنند.

آلوین راث در پایان مراسم برای اقتصاددان‌های جوان پیامی داشت: «ما حتی به نزدیکی حل کامل مسائل طراحی بازار نرسیده‌ایم! مسائل بسیار مهمی باقی مانده که پیش روی نسل شماست.»
با تشکر از آقای محمدحسین رحمتی، دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه «آستین تگزاس» به دلیل نظرات و پیشنهاداتش در مورد این نوشته.

گسترش صنعت:مصوبه‌ای برای افزایش واردات!

«مصوبه‌ای برای افزایش واردات!»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم حسین ساسانی  است كه در آن مي‌خوانيد؛شرایط بنگاه‌های اقتصادی به‌ویژه صنایع سخت شده و با محدودیت‌های زیادی مواجه شده‌اند و طرح اخیر مجلس برای کاهش سهم صنعت منابع صندوق توسعه ملی نیز محدودیت دیگری برای این بخش به‌وجود خواهد آورد.

شاید نمایندگان مجلس به‌عنوان دست‌اندرکاران ایجاد این محدودیت اعتقاد دارند تصمیم آنها تاثیر زیادی بر صنعت نگذارد اما باید بدانند این امر سیاست‌های کشور را به سمت واردات سوق می‌دهد، چرا که دیگر تولید توانی برای ادامه حیات نخواهد داشت و در صورت ادامه این روند مشکلات اقتصادی بیشتری را برای آیندگان به ارمغان خواهد گذاشت. هم‌اکنون تنها دغدغه فعالان صنعتی و دست‌اندرکاران اجرایی بخش صنعت حل مسائل روزمره است که با ایجاد این محدودیت‌ها دردی از دردهای صنعت کاسته نمی‌شود.

صنعت دچار بیماری مزمنی شده که قرار است با راهکارهای پیش‌بینی شده درمان شود. طبیعی است که این بیمار با مسکن تنها به طور مقطعی درد خود را فراموش می‌کند اما واقعیت این است که این بیماری، هر لحظه سلول‌های سالم را بیمار و بیماری را گسترش می‌دهد و رفع این مشکل از وجود یک بیمار، نیاز به درمانی قطعی و راهکارهایی ریشه‌‌ای دارد تا بتواند از این حالت خارج شود و توسعه یابد.

تجربه کشورهای صنعتی نشان داده که از توسعه صنعتی به توسعه اقتصادی رسیده‌اند، چرا که توسعه در هر بخشی متاثر از توسعه صنعت و تولید است. مجلس درحالی محدودیت دیگری برای صنعت قائل شده که همه به شرایط خاص اقتصادی کشور در برابر تحریم‌ها توجه داریم، اما این‌گونه طرح‌ها راهکاری ریشه‌ای برای حل این مشکلات نیست.

در بسیاری از موارد مشکلات موجود به تنش بین سیاست‌گذاران مربوط و همین امر باعث می‌شود که نتوانیم تصمیماتی مبتنی بر واقعیت اقتصادی کشور اخذ کنیم. در این میان مجلس، نقش بسیار موثری دارد اما عملکرد این نهاد قانون‌گذار در چند سال گذشته براساس وظایف تعیین شده نبوده و نتوانسته نقشی که برای او تعیین شده است را به درستی ایفا کند.

قانون‌گذاری بدون کنترل بر اجرای آن هیچ مشکلی را از کشور حل نخواهد کرد. توانایی و قابلیت یک مجلس در این است که پس از تصویب قوانین با استفاده از سیستم‌های پایش و پیگیری اجرای قوانین را رصد کند و هرکجا که قانونی با انحراف مواجه شد، اخطارهای لازم را ارائه دهد و مانع اجرای آن شود که این نقش در مجلس کمرنگ‌تر دیده شده است.

اگر امروز شاهد انحرافاتی در اجرای برخی از قوانین هستیم وظایفی بوده که برعهده مجلس نهاده شده اما به خوبی اجرایی نشده است. هم‌اکنون مجلس نه تنها به بدنه اجرایی صنعت کمکی نمی‌کند بلکه با اقداماتی مبتنی بر عدم واقعیت برای این بخش ایجاد محدودیت می‌کند.

عدم حذف بند پیشنهادی از اصلاحیه قانون بودجه مبنی بر کاهش سهم صنعت از درآمدهای صندوق توسعه ملی در حالی صورت گرفته که مجلس عواقب آن را بررسی نکرده است. اثرات تصویب این طرح در حوزه نقدینگی واحدهای صنعتی شاید در کوتاه‌مدت دیده نشود اما در بلندمدت آثار جبران‌ناپذیری بر بدنه صنعت کشور وارد خواهد کرد.

ارسال به دوستان
وبگردی