۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۷:۲۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۹۹۲۵
تاریخ انتشار: ۱۶:۱۷ - ۰۶-۰۹-۱۳۸۶
کد ۲۹۹۲۵
انتشار: ۱۶:۱۷ - ۰۶-۰۹-۱۳۸۶

پایان نومحافظه کاران

عطا بهرامی

نزدیک به هفت سال از حاکمیت نومحافظه کاران بر کاخ سفید می گذرد و جالب تر اینکه این دوره با آغاز هزاره جدید میلادی توام شده است تا به جنبه تاریخی آن رنگ و لعاب بیشتری در مورد قرن آمریکایی داده شود. نومحافظه کاران در حالی قدرت را بدست گرفتند که نسبت به سیاستهای بیل کلینتون مواضع بسیار تندی اتخاذ کرده بودند و دولت دمکرات کلینتون را بر باد دهنده فرصتها می دانستند که بازیچه قدرتهای کوچک شده است و با پذیرفتن نظام چند قطبی منافع ملی آمریکاییان را به خطر انداخته است.

در دوره ای که قیمتهای جهانی نفت سیر صعودی خود را آغاز کرده بودند و کلینتون از کشورهای عضو اوپک می خواست که با افزایش تولید باعث جلوگیری از روند افزایش قیمتها شوند جورج واکر بوش با شماتت به کلینتون می گفت که رئیس جمهور آمریکا نباید به خاطر کاهش قیمت نفت از کسی خواهش کند بلکه باید بگوید قیمتها کاهش یابد و چنین هم بشود.

ادبیاتی که بوش و همفکرانش اتخاذ کرده بودند یک ادبیات بسیار تهاجمی بود که کمترین انعطافی در آن دیده نمی شد؛ هم اکنون از آن دوران هفت سال می گذرد؛ آیا بوش و همفکرانش هنوز مثل سال 1997 فکر می کنند و حرف می زنند؟ مانند آنچه که در بیان اهداف خود در پروژه قرن نوآمریکایی مطرح کردند. پروژه ای که سعی داشتند بوسیله آن قدرت و نفوذ آمریکا را در جهان نشان دهند.


آنها در بیانیه ای که در سال 1997 منتشر شد چنین آوردند: ظاهرا ما پایه های اصلی پیروزی ریگان را فراموش کرده ایم؛ ارتشی نیرومند که برای مقابله با چاشهای حال و آینده کاملا آماده باشد، سیاست خارجی ای که اصول آمریکایی را با شجاعت و آگاهی در خارج از آمریکا تبلیغ کند، و رهبری ملی که بتواند بار مسوولیتهای جهانی آمریکا را بر دوش کشد. این سند را سیاست مدارانی مانند دیک چنی، دونالد رامسفلد و پل وولفویتز و هم چنین متفکرانی مانند فوکویاما امضا کردند.


به جد می توان گفت که اصلی ترین انتقاد این طیف به سیاستهای بیل کلینتون این بود که آنرا بیش از حد انزواجویانه می دانستند، حالتی که با واقعیات دنیای بیرون مناسبت ندارد به همین جهت در کمین نشستند تا در اولین فرصتی که بدست آوردند به تعقیب ایده های خود بپردازند. عبارت استراتژی نو محافظه کاران برای آمریکا که به معنی الگویی جدای از الزامات جهانی آموریکا بعنوان قدرتی جهانی است واقع بینانه به نظر نمی رسد.

 واقعیت اینست که دوران بیل کلینتون دورانی گذرا بود که ایالات متحده در طی آن نمی توانست به سرعت به تعقیب اهداف خود در راه تبدیل شدن به یک قدرت هژمونیک بپردازد. آمریکا برای آغاز روند هژمون شدن نیازمند تثبیت بعضی از رژیم های مورد نیاز خود بود که در طول جنگ سرد نتوانسته بود آنها را ایجاد و یا تثبیت کند.

 مهم ترین این رژیم ها رژیم تجاری است که با برقراری سازمان تجارت جهانی در سال 1995 شکل گرفت. بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بسیار پیشتر از سازمان تجارت جهانی و تقریبا همزمان با گات بعنوان رژیم های مالی تولید و تثبیت شده بودند.

 بیل کلینتون در دوره ای قرار گرفته بود که فرصت کافی برای انجام همه این کارهها را نداشت هر چند در قسمت اقتصادی و برای درهم تنیدن اقتصادهای دنیا با آمریکا طبق روابطی که با محوریت اقتصاد آمریکا شکل گرفته بود بسیار کوشید. رژیم پولی دلار محور را بر کشورهای تازه وارد به دنیای سرمایه داری قبولاند و دلار را جهانی تر از گذشته ساخت.


دولت کلینتون برخلاف ژستهای صلح طلبانه ای که دمکراتها می گیرند اهداف نظامی جهانی آمریکا را چه در قالب ناتو و چه بطور مستقل پیگیری کرد. کلینتون برای حمله به سومالی پایگاههایی را ایجاد کرد که برای دوران پس از خروج از سومالی نیز قابلیت استفاده دارد.

پس از ناکامی اروپا در فیصله دادن به بحران بالکان آمریکا بطور مستقیم و زیر لوای ناتو یکی از قوی ترین ارتش های اروپا را (ارتش یوگوسلاوی) متلاشی کرد. کلینتون قطر را به پایگاه نظامی آمریکا در منطقه تبدیل کرد و مقدمات اشغال عراق را فراهم آورد؛ تحریم ها علیه عراق را تشدید کرد تا عراق را به شدت تضعیف کند بطوریکه بتوان آنرا به آسانی از پای درآورد. کلینتون نیز هدف تعیین عراق بعنوان مقر اقتصادی آمریکا در منطقه را در سر داشت.

 چنانکه هم اکنون شاهدیم پس از اشغال درجه آزاد سازی اقتصادی بی حد و حصری را بر این کشور حاکم کرده اند که در باز ترین اقتصادهای دنیا هم دیده نمی شود. کلینتون به تقویت پایگاه نظامی آمریکا در دیه گو گارسیا شدت بخشید به طوریکه بتوان از آن برای حمله به نقاط دوردست در شعاعی چند صد مایلی استفاده کرد.


نظامی گری آمریکا در دوران بوش همان نظامی گری دوران کلینتون است که بالغ شده و چهره ای عریان به خود گرفته است. پس از یازده سپتامبر جمهوری خواهان احساس کردند که حالا می توان ضربه نهایی را وارد آورد و دهان کسانی را که به دنبال نظام چند قطبی هستند بست. رفتار یکجانبه گرای آمریکا در سال 2003 صریح ترین نمونه تعقیب این سیاست میلیتاریستی برای تثبیت پایه های هژمونی آمریکا به حساب می آید.

این اعتماد به حدی بود که از کنار شورای امنیت گذشتند و بدون مجوز شورای امنیت به عراق حمله کردند. مخالفت سایر قدرتهای جهانی که ابتدا در جلوگیری از تفوق آمریکا بسیار جدی بودند به تدریج کاهش یافت و بعضی مانند فرانسه از رودرویی با آمریکا دست کشیده و در کنار آمریکا قرار گرفتند تا از دادن هزینه بیشتر بپرهیزند.


جمهوری خواهان، دمکراتها و سیاست خارجی آمریکا


سیاست خارجی آمریکا چه رابطه ای با دیدگاه دمکراتها و یا جمهوری خواهان دارد؟ آیا دمکراتها برنامه متفاوتی در قیاس با جمهوری خواهان دارند؟ بسیار شنیده ایم که پایگاه این دو حزب از منابع مختلفی است که آنها را حمایت مالی می کنند.

مثلا تولید کنندگان اسلحه از جمهوری خواهان و موسسات مالی از دمکراتها پشتیبانی می کنند. واقعیت اینست که در تاریخ آمریکا اگر جدا از ذهنیت فوق الذکر به سیاست جهانی آمریکا نگاهی بیاندازیم نمی توانیم رابطه ای منطقی بین این پیش زمینه فکری و سیاست آمریکا پیدا کنیم.

شاید بتوان گفت دمکراتها جنگ های بیشتری را به راه انداخته اند. هیچ کدام از روسای جمهور آمریکا به اندازه کندی ظاهر صلح طلب نداشت در حالیکه هم او بود که با ماجرای ظاهری خلیج تونکن آمریکا را بطور مستقیم وارد جنگ ویتنام کرد و در ماجرای موشکی کوبا دنیا را تا آستانه یک جنگ هسته ای سوق داد.

شرکت آمریکا در دو جنگ جهانی اول و دوم در زمان دمکراتها بوده است و ... . بنابر این رابطه ای میان حزب حاکم و سیاست خارجی آمریکا وجود ندارد و قصه هایی که برخی در باب جنگ طلب بودن جمهوری خواهان و صلح طلب بودن دمکراتها می بافند فقط برای جذاب کردن بحث رقابت دو حزب اصلی آمریکا در رقابت برای کسب قدرت است.


آمریکا یک قدرت جهانی است که منافع آن بصورت جهانی تعریف می شود و تحولات جهانی و میزان قدرت آمریکا در هر دوران خاص است که سیاست خارجی آنرا تعیین می کند و نه سلایق شخصی و یا تفکرات حزبی. اما مساله اصلی که در این میان وجود دارد اینست که هم دمکراتها و هم جمهوری خواهان از این موضوع برای رقابتهای انتخاباتی خود استفاده می کنند.

بعنوان مثال در انتخابات مجلس نمایندگان آمریکا به خاطر داشتن فاصله زیاد تا دوران ریاست بر قوه مجریه و تصمیم گیری مستقیم شعارهایی که باعث تحمیل هزینه بر حزب مقابل می شود سیاست اصلی حزب دور از قدرت است اما با گذشت زمان و نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری مساله سیاست خارجی از حوزه جدال دو حزب کنار می رود؛ یا بهتر بگوییم توافقی بر سر آن صورت می گیرد و جدال بر سر سیاستهای اقتصادی در داخل مرکزیت می یابد.

تصرف مجلس سنا بوسیله دمکراتها آخرین نمونه این حقیقت است؛ دمکراتها که اوایل از بازگشت سریع سربازان آمریکایی از عراق سخن می گفتند هم اکنون صحبت از ماندن در عراق برای حفظ ثبات در آن به میان می آورند.


آخر خط


حاکمیت جمهوری خواهان و باند موسوم به نومحافظه کاران در زمانی اتفاق افتاد که ایالات متحده نیاز داشت تا با قدرت سخت اهداف جهانی خود را پیش ببرد.

کاملا واضح است که استفاده از قدرت نظامی به خاطر عیان بودن و قابل تشخیص بودن برای افکار عمومی باعث مخالفتهای گسترده مردمی می شود و همچنین به خاطر داشتن تلفات انسانی کشور مهاجم، اوضاع داخلی آنرا به زیان دولت حاکم تغییر می دهد. گروههای ضدجنگ و خانواده های قربانیان با فعالیتهای خود باعث کاهش محبوبیت بانیان جنگ می شوند.

مردم آمریکا در جنگ عراق و استقرار نیروهای آمریکایی در این کشور که باعث تلفات 3500 نفری سربازان آمریکایی شده است نومحافظه کاران را مقصر می دانند. البته نباید فرصت طلبی حزب رقیب را نیز نادیده گرفت که سعی دارد با بهره گیری از وضع بوجود آمده و تا سرحد امکان به تضعیف جایگاه حزب مقابل در بین افکار عمومی بپردازد.


مطمئنا در انتخابات آتی ریاست جمهوری از تبلیغات گسترده دمکراتها پیرامون عراق و خروج نظامیان آمریکایی از آن خبری نخواهد بود زیرا دمکراتها پیروز احتمالی انتخابات آتی هستند و نمی توانند علیه چیزی تبلیغ کنند که بعد از مدت کوتاهی متولی آن می شوند. در چنین اوضاع و احوالی جمهوری خواهان و هسته نومحافظه کار حاکم بر آن کاخ سفید را ترک خوهند کرد و نمی توانند رویاهای قرن آمریکایی را به نام خود تمام کنند.

راست مسیحی که سیاست های عادی یک هژمون را در قالب عباراتی نشات گرفته از مسیحیت بیان می کرد و از الهام الهی سخن می گفت باید عرصه را به سیاستمدارانی واگذار کند که از عبارات رایج در سیاست بین الملل استفاده می کند. البته بوش و رایس هم از مشاوره واقع گرایانی مانند هنری کسینجر نهایت استفاده را می برند و بهترین قوت قلب برایشان اینست که بگویند هنری با ماست.


زمان برای چنی و رامسفلد مستعفی که هنوز هم با حرارات میزان بودجه پنتاگون را تعقیب می کند رو به اتمام است. محافظه کارانی که با ریگان و نو محافظه کارانی که با شعار تعقیب افکار ریگان قدرت را به دست گرفتند به آخر خط رسیده اند و باید جای خود را به شعارهای جدیدتری بدهند.

ارسال به دوستان
وبگردی