مردمسالاري
«فدراسيون معلق! »عنوان سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاري به قلم جعفر سيد است كه در آن آمده است: زماني بود كه صحبت كردن درباره مسابقات ورزشي در ميان اهالي سياست و دولتمردان امري مكروه و ناپسند بود و مسايل آنان را به دل مشغولان - خودشان وا مي گذاشتند و اگر زمان انتخابات فرا مي رسيد گاهي هر داوطلبي به قرمز يا آبي لبخندي ميزد و آنان را به هواداري خود منتسب مي كرد.
امروز كار به جايي رسيده است كه روساي كشورها و پادشاهان نيز با پوشيدن لباس فوتباليست ها به استاديوم ها ميروند و حتي پا به توپ ميشوند و نمايندگان مجلس به بحث و مكاشفه جزئيات امور و داوري هاي مربوطه مي پردازند.
همين فوتبالي كه يك صداي ترقه در استاديومش دنيا را پر ميكند، امروز با مطامع شخصي و سهلانگاري، زير دست و پاي افراد غيرفوتبالي ضايع ميشود. بحث انتخابات رئيس فدراسيون فوتبال، موضوع تازهاي نيست اما عجيب است كه اين همه كارشناس و ورزش دوست زبانشان بسته است و نميتوانند بگويند آقاي عليآبادي چرا فوتبال ايران را كه سالها در آسيا سروري ميكند چنين ضايع ميكني؟!
و بايد من در فدراسيون باشم يك شبه سرمربي ميخرم و چه و چه .... معلوم نيست با آمدن او در اين وادي باز ميخواهد ريشه كدام مربي و بازيكن را بخشكاند؟
رايزني با كساني كه حق راي دارند، خارج كردن رقيبان جدي و قاطع مثل آقاي آجورلو كه عزمي جزم براي فوتبال داشت، ساختن رقيب صوري مثل كفاشيان، تبليغات غيرمستقيم راديو و تلويزيون در خبر وتحليل و گزارش كه همه چيز را عادي بنمايند، در چنين فضايي توانست تا به امروز حضوري تحميلي داشته باشد.
آيين نامه هم اجازه داده باشد. به ياد بياورند كلام حضرت امام (ره) را اگر اهل تعبد و تقيه هستند كه فرمود: (نقل به مضمون) «اگر كسي در كار اجرايي است و بداند ديگري آن را بهتر انجام مي دهد، آن كار برايش حرام است». آقاي عليآبادي، همه چيز را فداي خودتان كردهايد! از اين نان و نام بگذريد تا عاشقان خاك خورده اين راه حضور يابند. آقاي دادكان چه اشكالي داشت؟ دادكانهاي ديگر اگر پيدا بشوند چه اشكالي دارد؟ اين قدر به دنبال بدنام كردن اين و آن نباشيد. به خدا اين گونه انتخاب شدن ارزشي ندارد. حال كه فرصت از دست رفته است. همه دلسوزان فوتبال با نگاهي نو، انتخاباتي وسيعتر با مشاركت آزاد و با حضور افراد ذي صلاحيت ترتيب بدهند و مطمئن باشيد حتي آقاي علي آبادي هم نميتوانند در مقابل فيفا بايستند.
قدس
روزنامه قدس در سرمقاله امروز خود با عنوان «شوراي همكاري خليج فارس؛ 1+6» آورده است: حضور رئيس جمهور كشورمان در نشست دوحه، كه بنا به دعوت سران شوراي همكاري خليج فارس صورت گرفت، رويدادي مهم در تعامل مثبت و سازنده كشورهاي عضو اين شورا با همسايه شمالي خود (ايران) ارزيابي ميشود.
شركت و سخنراني محمود احمدي نژاد در اين نشست، علاوه بر بازتابهاي گسترده در رسانههاي خبري جهان، بر اساس بيانيه پاياني آن، دستاوردهاي خبري جهان، بر اساس بيانيه پاياني آن، دستاوردهاي ارزندهاي را عايد ايران و كشورهاي حاشيه خليج فارس نموده است.
ايران از بدو پيروزي انقلاب با نگاهي مثبت، خواهان گسترش همكاريها و مناسبات ديپلماتيك به ويژه با همسايگان جنوبي و كشورهاي اسلامي بوده است، ولي آنچه تاكنون موانعي را د اين مسير ايجاد نموده، فضاسازي منفي برخي كشورهاي فرامنطقهاي است؛ كشورهايي كه منافع آنها در گسست و اختلافافكني ميان كشورهاي اسلامي قابل ارزيابي است.
اگرچه تهران در سه دهه گذشته همواره خواستار و پيشگام توسعه و ارتقاي مناسبات در عرصههاي مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي با همسايگان جنوبي خود بوده، اما حضور بيگانگان در اين منطقه استراتژيك، اين خواسته را به تعويق انداخته است.
با وجود تبليغات كاذب و تهاجم رسانهاي قدرتهاي خارجي عليه ايران و رواج پديده ايراني هراسي، كشورهاي همسايه به اين واقعيت رسيدهاند كه ارايه چهرهاي خشن از انقلاب اسلامي، مسلمان صدمه ميبينند، لذا در راستاي تحقق منافعشان، تفرقهافكني در ميان جهان اسلام را تعقيب ميكنند.
كشورهاي حاشيه خليج فارس با رويكردي متفاوت از گذشته، گامهاي مهمي را جهت بسترسازي همكاريهاي مشترك در حوزههاي گوناگون برداشتهاند كه نشست دوحه از آن جمله است.
از سوي ديگر، جمهوري اسلامي كه شعار توسعه مناسبات را با بازيگران منطقهاي در اولويتهاي سياست خارجي خود قرار داده است، ميتواند اين موقعيت را فرصت مناسبي براي تعميق روابط با كشورهاي عربي بداند.
كشورهاي مسلمان با اتخاذ مواضع مشترك پيرامون مسايل بينالمللي، ميتوانند ظرفيتهاي موجود خود را در راستاي ارتقاي نقش جهان اسلام به نحو بايسته و شايسته عملي نمايند.
خنثي نمودن سياستهاي يكجانبه گرايانه آمريكا عليه ايران نشست مذكور ثابت كرد سياستهاي تفرقهانگيز امپراتوري جهاني در خصوص ارايه چهرهاي تهديدآميز از ايران در اذهان عمومي و در ميان همسايگان جنوبي _ از جمله برگزاري نشست اخير در آمريكا با عنوان كنفرانس پاييزي يا نشست آناپوليس _ بياثر بوده است و كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس با اين دعوت نشان دادن ميتوانند با توسعه همكاريها در حوزههاي گوناگون، مناسبات موجود را عمق بيشتري ببخشند.
بيانيه اختتاميه، بر حق بهرهمندي كشورهاي منطقه از انرژي هستهاي براي اهداف صلح آميز تاكيد كرد و گفت اين اجازه براي كشورهايي كه در چارچوب قوانين بينالمللي و از جمله معاهده «ان پي تي» فعاليت ميكنند، قابل صدور است.
مفاد اين بيانيه در خصوص انرژي هستهاي ايران، بيانگر توسعه مناسبات و پذيرش ادعاهاي ايران مبني بر صلحآميز بودن فعاليتهاي هستهاي است.
به نظر ميرسد كشورهاي شوراي همكاري خليج فارس با اين دعوت، نقطه عطفي را در روابط خود با جمهوري اسلامي ايران رقم زدند. اكنون بايد اين رويداد سياسي را به فال نيك گرفت و كشورهاي حاشيه خليج فارس، با عملي نمودن توافقها و همكاريهاي گوناگون، ميبايد زمينه خروج بيگانگان را از اين منطقه استراتژيك فراهم نمايند كه اين مهم با ايجاد پيوندهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و امنيتي تحقق مييابد. از سوي ديگر، كشورهاي اسلامي نبايد با پذيرش شعارهاي دروغين مدعيان دموكراسي، فضاي حضور آنان را در گستره جغرافيايي جهان اسلام فراهم نمايند، بلكه بايد با هوشياري و اتخاذ خط مشي مستقل از بيگانگان، آنها را در دستيابي به اهداف نامشروعشان با ناكامي مواجه سازند.
سياست روز
روزنامه سياست روز در سرمقاله امروز خود با عنوان «فرهنگ عاشورا راز جاودانگي انقلاب اسلامي» به قلم دكتر عباسعلي فرزندي » آورده است:توجه به اين نكته حائز اهميت است كه تحليل واقعبينانه نهضت عاشورا در پرتو تحليل هدف و جهتگيري دعوت انبياء و به ويژه پيامبر اعظم(ص) ميسور است و قيام عاشورا را بايد مبتني بر نبوت و امامت دانست. بدون ترديد قيام عاشورا در راستاي نهضت انبيا و بعثت پيامبر عظيمالشان اسلام تحقق يافته است.
در زمينه راز بعثت انبيا آراي سهگانهاي توسط انديشمندان ارائه شده است:
ـ اولين نظر مربوط به ديدگاه دنياگرايانه و اصلاح وضعيت اجتماعي انسانها ميباشد.
ـ ديدگاه دوم آخرتگرايانه صرف است. از ديدگاه اين صاحبنظران دليل و هدف انبيا را نبايد در امور معيشتي و دنيوي جستجو كرد، بلكه انبيا براي سعادت اخروي انسانها آمدهاند و مانند طبيباني هستند كه نقش آنها صرفا رهايي انسان از امراض روحي است.
ـ ديدگاه سوم مربوط به بسياري از متكلمان شيعه است كه در تبيين هدف بعثت، ديدگاه جامعگرايانهاي دارند.
در ديدگاه اسلام ناب، امامت به عنوان ادامه نبوت مطرح است و «رسالت تبيين مكتب و تصحيح باورهاي مردم در مسائل عقيدتي و بينشي» برعهده امام است .
دلايل نقلي و عقلي فراواني وجود دارد كه دين اسلام و نام مبارك پيامبر(ص) و ماندگاري بيپيرايه آن با قيام و نهضت حسيني گره خورده است. ترديدي وجود ندارد كه هدف اصلي امويان محو اسلام، قرآن و همه ارزشهاي اسلامي از صفحه روزگار بود و اگر قيام حماسي عاشورا و نهضت حسيني نبود، دين اسلام و نام پيامبر(ص) و اساس خداپرستي به دست حكومت ظالم و فاسد اموي از بين ميرفت،
براساس شواهد تاريخي و استدلالهاي فراوان بايد گفت كه هيچ حادثهاي به جاودانگي و ماندگاري كربلا نميرسد زيرا اين حادثه همواره در ذهنها و زندگيها زنده است و فراگير زمانها و مكانها است و امواج عاشورا هميشه متلاطم و حركتزاست و اين جاودانگي رموزي دارد كه خدايي بودن آن حركت در محور آن رمزها قرار دارد. در مفهوم اسلام ناب هر چه كه لله باشد رنگ جاودانه ميگيرد.
البته افشاگريهاي اسراي اهل بيتها و سخنان بازماندگان كربلا در زمينه نماياندن چهره واقعي دشمنان وخنثي نمودن تبليغات دروغين امويان، احياگريها و ذكر در قالب: گريه، نوحه، شعر، عزاداري، زيارت و كيفيت حادثه كه از يك سو اوج فداكاريها و اخلاص ياران امام و از ديگر سو اوج بيرحمي و رذالت دشمنان را به نمايش گذاشت، نيز اين حادثه بينظير را جاودانه و ماندگار ساخته است و علاوه بر ماندگاري همواره براي آزاديخواهان و حقطلبان اسوه و الگو و حركت آفرين بوده و ميباشد. بر اين اساس به نظر ميرسد در مورد بعضي از موضوعات چون عزاداري، گريه، مرثيه و ... كه نقش موثري در جاودانگي و ماندگاري عاشورا داشته و ما نيز در انقلاب اسلامي از آثار آن استفاده كردهايم، بايد سخن گفت.
صداي عدالت
روزنامه صداي عدالت در سرمقاله امروز خود با عنوان «از خبرهاي عجب» به قلم مسعود بهنود آورده است: گرچه خواندن خبرهاي عجب از مبدا ايران براي خبرخوانان جهان در سه سال اخير عادي شده است، اما گاه خبرهائي هست كه دقايقي و يا ساعت هائي آدمي را مشغول مي دارد. از آن جمله اين خبر كه دبير جديد شوراي عالي امنيت ملي در اولين ديدار مستقل خود به سولانا گفته سخنهاي علي لاريجاني را قبول ندارم، ديگر اين كه رييسجمهور در اجلاسي زير آرم خليج عربي نشسته و با لبخند وعملا سند و مدرك مهمي به دست همسايگان جنوبي داده است، كاري كه مي تواند فاجعهاي باشد اما دستگاه تبليغاتي دولت با تبديل آن نام به خليج فارس، سفر وي را تبديل به فتح الفتوحي ديگر كردهاند.
چه جاي شگفتي وقتي آقاي جليلي در اولين ديدار مستقل خود با كميسر خارجي اتحاديه اروپا به قول ديپلوماتي فاجعه آفريده است، رييس دولت بدون نگراني از سئوال مجلس در اجلاس دوحه زير تابلو مجلس تعاون خليج العربيه بنشيند. يعني به همين سادگي همه آن تلاش ها براي جلوگيري از تعويض نام خليج فارس و كاربرد اين اسم مجعول، به همين سادگي رفع شد. هر كدام از اين دو خبر را بايد خواند.
از جمله سياستورزي ها و تدبيرهاي سران اوليه جمهوري اسلامي يكي هم اين بود كه چند روزي بعد از انقلاب همين كه يكي از روحانيون سخن از ادعاهاي ايران بر بحرين گفت دولت اعلام داشت كه جمهوري اسلامي به توافق هاي دوران پادشاهي متعهدست و بحرين را به رسميت شناخته است. بر همين منوال بود كه صدام نتوانست لغو قرارداد 1975 را از جمهوري اسلامي بخواهد و باز بر همين منوالطلب ها و سرمايهگذاري هاي خارجي دوران پادشاهي تحويل جمهوري اسلامي داده شد. حالا چگونه بايد سخن دبير جديد شوراي امنيت ملي ايران را به گوش دنيا رساند، بي آن كه تعجبي بدان دست دهد.
نه تمام گروهي كه در دولت فعلي بر سر كارآمدهاند بلكه تا اين جا ميتوان گفت كه آقاي احمدينژاد تمام معتقد به توليد مدام عجب است و براي اين كار برنامه هر روزه دارد بي توجه به مصلحتها. دستگاه عجبسازي وي از جمله بر بنياد اين اصل بنا ميشود كه مي توان با تبليغات اين عجب ها را به غرور ملي تبديل كرد. وي در بازگشت به روش ها و هنرهاي اوايل انقلاب، چنان كه به صراحت در مبارزات انتخاباتي اش وعده داد و كس نشنيد، فرمان را برگردانده به دوران عجب. به دوراني كه هر روز خبري شگفتي ساز از ايران مي رسيد.
از همان زمان حضور رهبر انقلاب ايران در زير درخت سيب نوفل لوشاتو بود كه غربي ها دريافتند كه با يك بازي نوع تازه روبرو هستند كه برنامه و وسيله كشفش در كامپيوترهاي وزارت دفاع شان نيست. ايشان به تهران آمد و انقلاب پيروز شد و آن ها هنوز مشغول كشف رمز بودند كه خبر رسيد بعد از خداحافظي پرسوز و گداز ماشالله قصاب با ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در تهران، اين دفعه گروه ديگري از ايرانيان كه كتاب هاي فلسفي در زير بغل دارند ريخته اند به سفارت آمريكا و چشم ماموران آن ها را بستهاند. بعضي هايشان كتاب فلسفي مي خوانند و برخي هم مانند خانم ماري مترجمشان گاهي از فرصت استفاده ميكند و خود را براي كندن انار به بالاي درخت ضلع شرقي سفارت ايالات متحده آمريكا ميرسانند. آمريكا سرگرم پيدا كردن واسطههائي براي نجات گروگانهاي خود بودند كه شنيدند پرسروصداترين عضو شوراي انقلاب كه نشريه معتبر كريشن سانينس مانيتور خبر داده بود كه با سازمان هاي اطلاعاتي شوروي ربطي دارد، گريم كرده، در پاريس به ملاقات هاميلتون جردن فرستاده ويژه جيمي كارتر رييس جمهوري رفته است.
همين مقدار اطلاعات از ايراني ها، حتي قبل از آن كه خبرگير كردن هلي كوپترهاي مجهز و صد ميليون دلاري وزارت دفاع آمريكا در توفان شن به فروشنده سابق بادام زميني برسد، گيج كننده بود چه رسد كه نيمه شبي به رييسجمهور كه در كاخ سفيد خواب نداشت خبر دادند بين ايراني ها كه مسووليت لجستيك عمليات روباه صحرا را به عهده گرفتهاند، در صحراي پشت بادام دعوا شده و آمريكائي ها را ول كردهاند و دارند راننده يك وانت را بازجوئي ميكنند كه مقداري گازوئيل قاچاق كرده و از يزد به نطنز مي برد. آمريكائي براي نشان دادن ميزان دقت و صحت گزارش هاي خود از منطقه پشت بادام، در انتهاي گزارش تاكيد كرده بود كه ممكن است راننده وانت كه در همان فاصله از دست ماموران كلنل بك ويچ گريخت در حال حمله گازوئيل از يزد به نطنز باشد نه برعكس. و از اين زمان به بعد مشكل كاخ سفيد و تمام اجزايش اين بود كه رييس جمهور "پشت بادام" را نميتوانست ادا كند. در آن زمان آمريكائي ها خيلي به فن بيان اهميت ميدادند و اصلا قابل تصور نبود كه چهار پشت بعد از كارتر كسي وارد همان كاخ سفيد مي شود كه حتي واشنگتن را هم نخواهد توانست تلفظ كند.
به اين ترتيب داستان پرآب چشم ايران و آمريكا در صد و پنجاهمين سال از آغاز خود همواره مشحون از خبرهاي شگفتي آور بوده است تا حالا كه بزرگ ترين مفسران جهان را به اين فكر انداخته كه داستاني كه انتهايش از پيش قابل حدس و گمان است اصلا نيازي به تحليل و تفسير ندارد. و مي توان گفت در عمر دويست و پنجاه ساله آرشيو ملي آمريكا هيچ كشور ديگر جهان چنين گزارش هاي وجود ندارد كه اين همه ضد و نقيض، و در عين حال نشان دهنده طنز و ذوق هنري باشد.
آخرين تحول عجب وقتي بود كه سيا ادعا كرد آن جوان سياه مو كه در تير سال 1384 رييس جمهور ايران شد همان جواني است كه روز پنج نوامبر 1980 در محوطه سفارت آمريكا در تهران، قبل از آن كه چشم بند كاركنان سفارت باز شود، با دو تا جوان سياه موي ديگر جر و بحث مي كرد و مي خواست اول به سفارت شوروي حمله ببرند و گروگان بگيرند بعد به سفارت آمريكا. همان دانشجوئي كه آن زمان هميشه ساكت و اخمو بود و حالا مدام مي خندد. و اين در حالي است كه هنوز آن اختلاف بيست و هشت قبل ادامه دارد و اين رييس جمهور جديد به كساني كه سرانجام حرف وي را نشنيدند و سفارت آمريكا را براي اشغال ترجيح دادند حالا مي گويد آمريكائي هاي طرفدار غرب و وابسته وتسليم شده ... و آن گروگان گيرندگان كه از كار خود چندان راضي به نظر نمي رسند در جواب محمود احمدي نژاد [كه احتمال تلفظ نامش براي باهوش ترين رييس جمهور تاريخ آمريكا يعني بيل كلينتون هم وجود ندارد] مي گويند دولت بهترست مواظب مسكو باشد. و چرا اين را مي گويند چون كه گويا احمدي نژاد از خوشحالي اين كه پيشنهادش قبول نشد و سفارت روسيه در تهران اشغال نشد، رفته و با جانشين برژنف دل داده و قلوه گرفته و نگراني وجود دارد كه اين وسط بحرخزر هم با همه خاويار و اشپل ماهي هايش وجه المصالحه سياست بشود.
عجب دوم
اما خبر شگفت آور دوم كه به نوعي به اولين ربط هم دارد همان صدها خبري است كه صدا و سيما و روزنامه هاي هوادار دولت منعكس كرده اند.چنين وانمود كرده اند كه رييس جمهور در اجلاس شوراي همكاري خليج فارس شركت كرده است در حالي كه به شهادت عكس ها و آرم بزرگ نمائي شده آن جا "مجلس تعاون خليج العربيه" است. رسانه هاي داخلي عكس هاي دوحه را هم سانسور كنند تا معلوم نشود رييس جمهور زير تابلوئي نشسته كه روي آن به درشت [و ظاهرا به عمد] نوشته شده خليج عربي. جالب اين كه در آرم رسمي شورا همين نوشته هست منتهي آن آرم دورتر از نقطه اي است كه آقاي احمدي نژاد نشسته، به همين جهت خلاف اصل و قاعده نوشته درشت و روشني آورده اند بالاي سر هيات ايراني با لبخند، نصب كرده اند كه ديگر جاي هيچ انكار نداشته باشد.
بيترديد دعوت از احمدينژاد براي حضور در اجلاس دوحه اگرچه به مفهوم آن نيست كه تمامي موانع اتحاد و يكپارچگي ميان ايران اسلامي و ساير كشورهاي حاشيه خليج فارس به طور كامل رفع شده است ولي رخداداد خير را ميتوان گام بلندي در اين مسير تلقي كرده و نشانه روشني از ناكامي آمريكا در دور كردن كشورهاي منطقه از يكديگر ارزيابي كرد. نبايد از نظر دور داشت كه آمريكا در انديشه شكست و انزواي ايران است و در اين مسير شوم از هيچ تلاشي فروگذار نخواهد كرد، اما هرگز قادر نخواهد بود مانع ظهور ايران به عنوان سمبل اقتدار اسلامي در خاورميانه و جهان شود. جاده دشمني با ايران هر روز باريكتر ميشود گرچه انتظار جواب به سوال خود ندارد.
تصويري كه پريروز از ايران در چشم شيوخ جنوب خليج فارس نقش بست تصويري كوچك نمائي شده از ايران واقعي است. تصويري كشوري كه ناگزيرست نام اجلاسي را كه رئيس دولتش در آن شركت كرده از مردم پنهان كند. با اين همه گاز منطقه پارس جنوبي را ميبرند، از ادعاهايشان در مورد سه جزيره دهانه هرمز هيچ كم نميكنند، باز در فاصله مدت كوتاهي نماينده دولت ايران به حضورشان ميرود و تازه به آن ها وعده ميدهد كه آب آشاميدني و گاز به آنها بدهد. بايد پرسيد مگر مگر مردم دوبي و دوحا از مردم تشنه خرمشهر و آبادان كه تابستانها ساعاتها آب ندارند، تشنهترند، گناه ميلونها مردم جنوب ايران چيست كه با دست خالي همين بيست و پنجسال پيش از كشورشان و خانهشان دفاع كردند، حالا آبشان را به ساكنان جنوب خليج فارس وعده ميكنيد كه همه چيز دارند و رشك منطقهاند.
همبستگي
روزنامه همبستگي در سرمقاله امروز خود با عنوان اسم واقعي كنفرانس شيوخ حاشيه خليج فارس چيست؟ به قلم نعمت احمدي آورده است: نميدانم اسم واقعي كنفرانس شوراي همكاري خليج فارس چيست؟ اگر واقعاً 6 كشور عرب عضو اين كنفرانس يعني عربستان، امارات متحده عربي، كويت، قطر، بحرين و عمان كه اعضاي شوراي همكاري خليج فارس ميباشند اين نام را براي كنفرانس خود كه در سال 1981 تشكيل شده است، خود برگزيدهاند، چگونه عنوان <خليج> در مكاتبات رسمي اينان به كار برده ميشود و به جدّ چشم بر واقعيت تاريخي ميپوشند و آنچنان شيفته نام <خليج> هستند كه هواپيماي <الخليج> دارند و در فرودگاه مهرآباد و حالا در فرودگاه امام خميني مينشيند. وقتي وارد يكي از اين كشورها ميشوي آنقدر اين كلمه آزاردهنده <الخليج> سراغت ميآيد كه از خير سفر و ماندن ميگذري. ايران از آغاز تأسيس اين كنفرانس يعني از سال 1981 تا امروز بهاين كنفرانس دعوت نشده بود و احمدي نژاد و هيأت همراه اولين دولتمردان ايراني هستند كه به اين كنفرانس دعوت شدند. من هرچه جست و جو كردم واژه كنفرانس شوراي همكاري خليج فارس را جايي پيدا نكردم و تنها از كنفرانس دوحه ياد شده است! جاي خوشحالي است كه اگر شوراي همكاري خليج فارس وجود خارجي داشته باشد و اگر چنين باشد، ميتوان به عنوان سندي كه خود مدعيان نام <خليج> به كنفرانس خود دادهاند، استفاده كرد و هرجا از واژهاي غيراز <خليج فارس> ياد كردند همين شوراي همكاري خليج فارس كه از سال 1981 به وسيله اين 6 كشور تشكيل شده است به عنوان نماد واقعي پذيرش نام خليج فارس كه نامي تاريخي و واقعي بر اين آبراه مهم بينالمللي است علاوه براسناد و مدارك معتبر به ياد كشورهاي عربي آورد. ظاهراً رحيم مشايي،رييس سازمان ميراث فرهنگي كه پاي ثابت سفرهاي خارجي رييس جمهوراست اين بار واقعاً در جايگاه حقوقي خود قرار گرفته تا يادآور اين مهم باشد كه خود شما هم 25 سال قبل نام اصيل و تاريخي <خليجفارس> را بر روي شوراي كشورهاي 6 نفره حاشيه جنوبي خليج فارس گذاشتيد و اين كه هر از گاهي درمجامع بينالمللي يا بر روي كالاهاي خود نام جعلي<خليج> راميآوريد خلاف همين شورا است. روزگاري خاتمي رييس جمهور سابق بعد از يكي از سفرهاي خارجي، ظاهراً به ايتاليا آنچنان مورد هجمه و هجوم متوليان مطبوعاتي انقلاب قرارگرفت كه به سفري رفته است كه روي ميزمذاكره گيلاس خالي شراب قرارگرفته بود و عكاس رند هم طوري از خاتمي عكس گرفته بود كه خاتمي را از پشت گيلاس خالي ميشد ديد و جنگ مطبوعاتي عليه اين سيد مظلوم به راه افتاد. البته كسي باورنداشت كه خاتمي شراب بخورد و كسي هم چنين ادعايي نكرد، اما آنچه گفته شد اين بود كه چرا خاتمي در مجلسي حاضر شده كه اسباب شراب يعني گيلاس آن بدون شراب موجود بوده است و اين قصه مدتها درمطبوعات كاربرد داخلي داشت. اما امروز رييس جمهور در كنفرانسي شركت ميكند كه بايد ابتدا در اسم آن شك كرد و دوم اينكه درآستانه تشكيل همين كنفرانس يكي از روِساي شركتكننده دركنفرانس، <خليفهبنزايد آلنهيان> شيخ امارات، ادعاهاي بي اساس قبلي خود مبني بر مالكيت سه جزيره ايراني تنب كوچك، تنب بزرگ و ابوموسي را تحت عنوان جزاير اشغالي ياد كرد و از كشورايران خواست : ...< براي بررسي ادعاي كشورامارات، به مذاكرات دو جانبه يا داوري بينالمللي تن دهيم.ميدانيم كه عمر امارات متحده عربي هنوز به 36 سال نرسيده و نسل اول مردمي كه به عنوان يك كشور درنقشه جغرافيا شكل گرفتند، هنوز زنده و اولين شيوخ كماكان دايرمدار امور كشور كوچك خود ميباشند، آنها مدعياند، جزاير تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسي بخش تفكيك ناپذيري از دولت ما بوده و هرگز ازتلاش براي پسگيري و درخواست براي بازگشت آن به حاكميت ملي خود دست برنخواهيم داشت! ما به جامعه بينالمللي و رهبران بزرگ ايران نگراني خود را درباره تداوم اشغال اين جزاير منتقل كردهايم و همچنان از ايران ميخواهيم يا وارد مذاكرات مستقيم با ما شود يا مسأله به دادگاه عدالت بينالمللي لاهه ارجاع داده شود و اينكه ما تعهد ميكنيم نتايج داوري هرچه باشد را بپذيريم.( >كيهان شماره 18964) جاي تعجب است كسي از رييس جمهور حداقل اين سؤال را مطرح نكرد كه چگونه دركنفرانسي كه چنين ادعايي را دارد شركت ميكند و مهمتر اينكه چگونه درهمين كنفرانس علاوه بر صحبتهاي خوبي كه داشت از دو مسأله برحق ايران: يكي نام پرآوازه <خليج فارس> و ديگري مالكيت مسلم ايران بر جزاير سه گانه ياد نكرد و اعلام نداشت كه كسي حق مسلم خود را به داوري ديگري نميبرد. هرچند فاصله است با درخواست شيخ خليفه بن زايد آل نهيان، شيخ امارات درحضور رييس جمهور ايران و وجود گيلاس خالي بر روي ميز كنفرانس نزد رييس جمهورسابق كشورمان، اما ظاهراً هرچه اين خسرو كند شيرين بود، اما واقعيت امر اين است كه به گزارش روابط عمومي گمرك ايران وضع تراز بازرگاني ايران با كشورهاي جهان به شرح زيراست: <بيشترين ميزان كالاي وارداتي ايران از امارات متحده عربي صورت گرفته است. در هشت ماهه گذشته 6/25 درصد از وزن و 5/22 درصد از ارزش واردات كشور از امارات متحده عربي صورت گرفته، آلمان با اختصاص 7/11 درصد از كل ارزش، چين با 7/8 درصد، سوييس با 7/5 درصد و جمهوري كره با 2/5 درصد عمدهترين صادركننده كالا به كشوردراين مدت بودند.( >كيهان شماره 18965) بر كسي پوشيده نيست كه كشور امارات متحده عربي درون خاك خود حتي يك دهم درصد از 6/25 درصد كل صادرات بهايران را توليد نميكند و نقش واسطهاي اين كشور درعالم تحريم چه جايگاهي را براي تجّار اين كشور فراهم آورده است؟! 30 سال پيش كساني كه به دبي رفتهاند به خاطر دارند كه افسر مربوط به بررسي ويزا و پاسپورت زير چتري پارچهاي همانند پليس چهارراهها ميايستاد و بلندگو به دست نتايج بررسي پاسپورتها را اعلام ميكرد و امروزه در پناه همين 6/25 درصد صادرات و نقش اول در تجارت با ايران است كه دبي خود را نيويورك آسيا ميداند و به راستي نيويورك با آسمانخراشهاي عظيم خود در چند مايلي ايران سربرآورده است. اين كشور36 ساله با اين ثروتي كه ازايران نصيبش ميشود ايران را متهم به اشغال سه جزيره ايراني مينمايد و رييس جمهور هم درسخنان خود هيچ متعرض اين توهين اشعار نميشود. بهراستي بايد پرسيد اسم واقعي شورايي كه از 6 كشور عربي حاشيه خليجفارس تشكيل شده است، چيست؟ شوراي همكاري خليج فارس، يا نام ديگري دارد و در ايران از باب مهماننوازي و حسن همجواري ترجمه اين شورا را به اين نام معني كردهاند. كاش ادعاي شيخ امارات بهاندازه وجود يك ليوان خالي احساسات ما را برميانگيخت.
جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري در سرمقاله امروز خود با عنوان تقسيم بندي خطرناك آورده است: شوراي اطلاعات ملي آمريكا در گزارش محرمانه اي كه بخشي از آن به رسانه ها درز كرده اعلام نموده است جمهوري اسلامي ايران در فعاليت هاي اتمي خود تا سال 1382 (2003 ميلادي ) درصدد توليد سلاح اتمي بوده و از آن سال به بعد اين مسير را ترك كرده و فعاليت هاي صلح آميز اتمي را دنبال كرده است .
اين خلاصه قسمت علني شده گزارش شوراي اطلاعات ملي آمريكا در اين زمينه است كه طي 24 ساعت گذشته انعكاس وسيعي در رسانه هاي غربي داشته و از پيش از ظهر ديروز در رسانه ملي كشورمان نيز به آن پرداخته شده است . اكثر رويكردها نسبت به اين گزارش اين بوده كه اين گزارش يك ضربه بزرگ به بوش ويك امتياز مهم براي جمهوري اسلامي ايران است . البته افراد صاحبنظري هم هستند كه عكس اين نظر را دارند و معتقدند اين يك دام براي ايران است و مسئولان ايراني بايد باهوشياري از افتادن در اين دام بپرهيزند.
از طرف ديگر دولتمردان آمريكائي نيز از اين گزارش بهره برداري كرده و اعلام نموده اند اينكه ايران از سال 1382 دست از تلاش براي توليد سلاح هاي اتمي برداشته و صرفا فعاليت هاي صلح آميز را دنبال كرده نتيجه فشارهاي دولت آمريكا بوده است . هدف دولتمردان آمريكائي از اين سخن اينست كه افكار عمومي را متقاعد كنند ادامه فشار بر جمهوري اسلامي ايران يك ضرورت است و اگر اين فشارها ادامه نيابد ايران بار ديگر به سوي توليد سلاح هاي اتمي خواهد رفت و از مسير صلح آميز فناوري هسته اي منحرف خواهد شد.
با توجه به اين مطالب درباره اصل انتشار گزارش شوراي اطلاعات ملي آمريكا و اهداف و پيامدهاي آن نكاتي وجود دارد كه بايد مورد دقت قرار گيرند. اين نكات از اين قرارند.
1 ـ تقسيم فعاليت هاي اتمي ايران به دو دوره قبل و بعد از 1383 با اين قيد كه در دوره اول اين فعاليت ها با رويكرد توليد سلاح اتمي بوده و در دوره دوم اين رويكرد كنار گذاشته شده يك شيطنت است . اين شيطنت مي تواند براي ايران خطرناك باشد و آنچه را دولتمردان آمريكا ديروز و به دنبال انتشار اين گزارش مطرح كرده اند به افكار عمومي جهان القا نمايد. در آنصورت دولت آمريكا مي تواند به بهانه اينكه جلوگيري از بازگشت ايران به رويكرد نظامي در فعاليت هاي اتمي نيازمند ادامه فشار به دولتمردان ايراني است سياست خصمانه خود عليه ايران را ادامه دهد و راهي را كه براي تصويب سومين قطعنامه ضد ايراني در شوراي امنيت سازمان ملل در پيش گرفته است ادامه دهد.
2 ـ شوراي اطلاعات ملي آمريكا هر چند مركب از 16 سازمان اطلاعاتي اين كشور و وابسته به نظام حكومتي اين كشور است لكن از آنجا كه مرجع قانوني اظهارنظر درباره فعاليت هاي اتمي نيست گزارش اين شورا منشا هيچگونه اثري نخواهد بود. اين نكته از اين جهت قابل توجه است كه دولت آمريكا حتي به گزارش مدير كل آژانس بين المللي انرژي اتمي كه بارها و براي چندمين بار در گزارش اخير خود اعلام كرده فعاليت هاي اتمي ايران فاقد جنبه نظامي است اعتنائي نكرده با اينحال چگونه به گزارش يك شورا كه هيچگونه مسئوليت و رسميتي در زمينه هاي هسته اي ندارد ترتيب اثر خواهد داد
3 ـ بسياري از صاحبنظران بر اين عقيده هستند كه درز پيدا كردن آن بخش از اطلاعات مربوط به گزارش شوراي اطلاعات ملي آمريكا كه به نظامي نبودن فعاليت هاي اتمي ايران اعتراف مي كند كاري است كه توسط دموكرات ها و با هدف مصرف انتخاباتي صورت گرفته است . از آنجا كه انتخابات رياست جمهوري آمريكا نزديك است و رقابت هاي انتخاباتي به تدريج درحال فشرده تر شدن مي باشد دموكرات ها براي ضربه زدن به جمهوريخواهان و كنار گذاشتن آنها از حكومت چنين اقدامي كرده اند تا از اين طريق بوش را دچار مشكلات جديدي نمايند.
احتمالات ديگري از قبيل ارزيابي واكنش ايران و افكار عمومي جهان نيز توسط بعضي از صاحبنظران داده شده كه البته در رديف احتمالات بعيد هستند.
4 ـ آنچه در مقطع كنوني براي دولتمردان جمهوري اسلامي ايران اهميت دارد اينست كه اولا از اين گزارش به عنوان يك اعتراف صريح به غير نظامي بودن فعاليت هاي هسته اي ايران بهره برداري نمايند و ثانيا بااستفاده از اختلافات موجود ميان دو حزب عمده آمريكا يعني دموكرات ها و جمهوريخواهان و رقابت شديد آنها در آستانه انتخابات رياست جمهوري فعاليت هاي ديپلماسي خود را تقويت نموده و ضمن تلاش براي روشن نمودن افكار عمومي جهان درباره صلح آميز بودن فعاليت هاي هسته اي خود تلاش هاي دولت بوش براي سياسي كردن پرونده ايران را خنثي كنند و مانع تصويب قطعنامه سوم شوراي امنيت شوند و براي انتقال پرونده از شوراي امنيت سازمان ملل به آژانس بين المللي انرژي اتمي تلاش نمايند. اين هدفي است كه با تدبير و بهره برداري از تجربيات گذشته قابل دسترسي است .
كيهان
روزنامه كيهان در سرمقاله امروز خود با عنوان جا به جايي در كابينه به قلم محمدحسين شريعتمداري آورده است: انتخاب اعضاي كابينه و تغيير و جابجايي در تركيب آن اگرچه از اختيارات قانوني رئيس جمهور است ولي بركناري 5 وزير و دو عضو ديگر كابينه در فاصله دو سال و چند ماه كه از عمر دولت اصولگراي آقاي دكتر احمدي نژاد مي گذرد، چندان طبيعي و منطقي به نظر نمي رسد و مي تواند به اين توهم در افكار عمومي دامن بزند كه دولت اصولگرا در اتخاذ تصميم ها و تنظيم برنامه هاي خود نسنجيده و شتابزده عمل مي كند و يا اين تصور را پديد آورد كه رياست محترم جمهوري در بهره گيري از توان و ظرفيت كساني كه با ايشان در اصول و اهداف اشتراك نظر داشته ولي در اجرا سليقه متفاوتي دارند موفق نيست و يا آنگونه كه از رئيس دولت انتظار مي رود براي تعامل با آنان صبر و حوصله به خرج نمي دهد.
تازه ترين تغيير در كابينه كه خبر آن چند هفته قبل از وقوع، دهان به دهان مي چرخيد و با تأييدها و تكذيب هاي رسمي و غيررسمي همراه بود، بركناري آقاي محمود فرشيدي وزير آموزش و پرورش دولت آقاي احمدي نژاد است. آقاي فرشيدي پنجمين وزير كابينه است كه از آغاز تشكيل دولت تاكنون بركنار شده است و پيش از ايشان، آقايان پرويز كاظمي وزير رفاه، ناظمي اردكاني وزير تعاون، وزيري هامانه وزير نفت و عليرضا طهماسبي وزير صنايع و معادن از وزارت بركنار شده و جاي خود را به وزراي جديد داده بودند. اين در حالي است كه زمزمه ها و خبرهاي - البته مانند موارد قبلي- تأييد نشده اي درباره تغيير يك يا دو وزير ديگر نيز بر سر زبان هاست!
با توجه به شخصيت شناخته شده دكتر احمدي نژاد، شائبه اي وجود ندارد كه اين تغييرات با انگيزه كارآمدي بيشتر كابينه و دسترسي سريع تر دولت به اهداف اعلام شده صورت پذيرفته است و از اين زاويه جرأت و شجاعت رئيس جمهور محترم قابل تقدير است، اما جاي اين سؤال نيز هست كه آيا اين تغييرات همانگونه كه آقاي احمدي نژاد تصور مي كنند، كارآمدي بيشتر كابينه را در پي داشته و دسترسي دولت به اهداف اعلام شده را سرعت مي بخشد و يا برخلاف انگيزه سالم رياست محترم جمهوري، تغيير نسبتاً گسترده وزيران در فاصله نسبتاً كوتاه -دوسال و چند ماهه- نتيجه اي معكوس به دنبال دارد؟! در اين باره اما و اگرهايي هست.
1- وزراي بركنار شده- صرفنظر از ميزان واقعي توانمندي و كارآمدي آنان- به يقين از نگاه و نظر رياست محترم جمهوري در شمار بهترين ها بوده اند چرا كه اگر چنين نبود آقاي دكتر احمدي نژاد آنها را بعنوان وزير كابينه خويش انتخاب نمي كرد، بنابراين بركناري آنان در فاصله اي نه چندان طولاني، اين تلقي را پديد مي آورد كه رئيس جمهور محترم در انتخاب اوليه آنها دقت كافي نداشته و شتابزده عمل كرده است! اگر چنين احتمالي وجود داشته باشد، احتمال ديگري نيز قابل طرح خواهد بود و آن، اين كه، از كجا معلوم، بركناري وزراي مورد اشاره ناشي از شتابزدگي و بي دقتي نبوده است؟! چرا كه در عزل و نصب هاي كم فاصله، احتمال بي دقتي و شتابزدگي قابل تصور است و تفاوتي نمي كند كه اين بي دقتي و كم توجهي در انتخاب اوليه يك عضو كابينه صورت پذيرفته باشد و يا در عزل ثانويه او.
2- گاه ممكن است در توانمندي و كارآمدي يك وزير و يا هر مسئول ديگر، كاستي ها و نواقصي ديده شود، مثلاً به جاي توانمندي صددرصد از كارآمدي 80درصد برخوردار باشد. در اين حالت نمي توان مطمئن بود جايگزيني وي با نيروي ديگري كه از توان صددرصدي برخوردار است مقرون به صرفه باشد، چرا كه در بسياري از موارد، هزينه بركناري يك مسئول- مخصوصاً يك وزير- با توان 80درصدي بارها بيشتر از سودي است كه از جايگزيني او با يك نيروي 100درصد توانمند به دست خواهد آمد. به بيان ديگر، حاصلضرب 2*2 فقط در رياضيات عدد 4 خواهد بود و در برخي از عرصه هاي ديگر از جمله مديريت، هميشه حاصلضرب 2*2، عدد 4 نيست. چرا؟!... اين نكته را برادر گرانقدرم جناب آقاي دكتر احمدي نژاد بهتر مي داند.
3- مادام كه يك وزير در اصول و اهداف با رئيس جمهور مشترك بوده و از كارآمدي قابل قبولي نيز برخوردار است، كاستي هاي احتمالي در مديريت وي مي تواند از طريق تزريق نيروهاي كارآمد با تخصص هاي مورد نياز در سطوح معاونت و يا مديركل و... جبران شود تا اولاً؛ دولت مجبور به تحمل هزينه سنگين بركناري نباشد و ثانياً؛ ريسك انتخاب وزير بعدي- با اين احتمال كه تفاوت چنداني با وزير قبلي نداشته باشد- را نپذيرد. همين جا، اشاره به اين نكته نيز ضروري است كه براساس شواهد و قرائن موجود، وزراي جايگزين شده، تفاوت چشمگير و فوق العاده اي با وزيران بركنار شده ندارند و اگر دارند، هنوز نشانه اي از اين تفاوت به چشم نمي خورد اگرچه هزينه بركناري به وضوح ديده مي شود.
4- آقاي دكتر احمدي نژاد با عزم راسخ- و آزمون شده- براي تغيير و تحول در برنامه ها و مناسبات اجرايي كشور به ميدان آمد و بايد اذعان كرد كه در انجام تحولات مثبت و چشمگير موفقيت هاي فراواني داشته و دارد. از اين زاويه مي توان گفت كه اعضاي كابينه احمدي نژاد علاوه بر مديريت امور جاري و تعريف شده وزارتخانه هاي تحت مسئوليت خويش، مسئوليت سنگين همراه كردن وزارتخانه ها با تحولات مورد نظر رئيس جمهور را نيز بر دوش دارند. بنابراين ارزيابي ميزان كارآمدي و توانمندي يك وزير در فاصله هاي كوتاه زماني بسيار دشوار و تقريباً ناممكن است و به همين علت برخي از ارزيابي ها درباره ميزان موفقيت يك وزير مي تواند نامطمئن بوده و عزل وي به زحمات اوليه او آسيب برساند و در همان حال وزير بعدي ناچار به دوباره كاري و انجام اقداماتي شود كه قبلاً از سوي وزير عزل شده انجام پذيرفته است.
5- بركناري وزيران در مقياس نامتعارف علاوه بر آن كه هزينه سياسي- رواني تغييرات در مديران تحت مسئوليت او را به دولت اصولگرا- بخوانيد جبهه اصولگرايان- تحميل مي كند، مي تواند در لايه هاي مياني وزارتخانه نيز تزلزل و بي اعتمادي درپي داشته باشد و از سوي ديگر، در عزم راسخ ساير وزيران حاضر در كابينه و معاونان و مديران تحت مسئوليت آنان خلل و آسيب جدي وارد كند. چرا كه وقتي يك وزير از ادامه وزارت خود- براي خدمت و نه حفظ قدرت- اطمينان نداشته باشد، در اجراي برنامه هاي وزارتخانه تحت مسئوليت خويش به «مدير دست به عصا»! تبديل مي شود و اين نوع مديريت نمي تواند با اهداف عالي دولت اصولگرا كه تاكنون با ابتكارات شجاعانه و انقلابي خود، تحولات چشمگير و مثال زدني فراواني آفريده است، همخواني داشته باشد.
6- اين نكته نيز گفتني است كه امروزه، دولت آقاي دكتر احمدي نژاد به دليل شايستگي هاي فراوان- و نه به طور اتفاقي و تصادفي- به عنوان الگوي اجرايي اصولگرايي در ايران و جهان شناخته مي شود و دقيقاً به همين علت، از دشمني بدخواهان فراوان بيروني و دنباله هاي كوتاه بين و بهانه جوي آنها در داخل نيز بي نصيب نيست. بنابراين برخي از اقدامات، نظير آنچه در اين نوشته آمده است مي تواند به توهم تصميم گيري هاي عجولانه و نسنجيده دولت- كه دشمنان و بدخواهان بي بهانه نيز به آن مي پردازند- دامن بزند و به جايگاه برجسته جبهه اصولگرايان كه حضور آنان در كانون هاي خدمت يك موهبت بزرگ الهي بوده و هست آسيب برساند.
7- و بالاخره، بديهي است كه اين نوشته قصد ندارد، بركناري وزيران را يكسره «منفي» و غيرقابل قبول تلقي كند، چرا كه جابه جايي وزيران و مسئولان، آنجا كه ناكارآمدي آنان اثبات شده و يا حضور افراد ديگري در همان مسئوليت ها با محاسبه هاي دقيق مفيدتر و موثرتر تشخيص داده شده باشد، نه فقط مذموم نيست كه ضرورتي اجتناب ناپذير نيز هست و شجاعت احمدي نژاد چه در ميثاق اوليه با اعضاي كابينه خود و چه ترجيح منافع ملي بر ساير گزينه ها قابل تقدير است، اما سخن آن است كه آيا در بركناري هاي انجام شده تمامي جوانب- از جمله موارد ياد شده در اين نوشته- رعايت شده است؟
حزب الله
روزنامه حزب الله در سرمقاله امروز خود با عنوان ما و مشكلات آموزش و پرورش غيرانتفاعي آورده است: معاون وزارت آموزش و پرورش در شرايطي كه وزيري در كار نيست، اعلام كرده قانون مدرسههاي غيرانتفاعي تغيير خواهد كرد. از زماني كه مدرسههايي بيرون از حوزه وزارت آموزش و پرورش با نام «غيرانتفاعي» فعاليت خود را شروع كردند، قرار بود باري از مشكلات و مسايل اين مجموعه از دوش دولت كم كنند. مدرسههايي كه با قانون ديگري اداره ميشدند و اختيار مديران و خودگرداني آنها نسبت به بودجه دولتي، زمينه خودمختاري آنها را هم فراهم ميكرد.
بعضي از اين مدرسهها حتي در برنامه درسي بچهها هم تغييرهايي دادند و ضمن دريافت هزينههايي كه ميزان آن تقريبا در بيشتر اين مدرسهها با هم فرق دارد، بدعتي در نظام آموزش پيش از دانشگاه راه انداختند كه در سالهاي پس از انقلاب، چيزي غير از آن تبليغ ميشد.
تبعيض، اولين حاصل تاسيس اين مدرسهها، به خصوص با نحوه نظارت ضعيفي است كه بر آنها صورت ميگيرد. علاوه بر آن مدرسههايي پيدا شدند كه بهرغم دريافت هزينههاي زياد براي ثبتنام، خدمات آموزش فوقالعادهاي هم ارايه نميكنند. مديران اين مدرسهها گاهي به راحتي و بيرون از قانونهاي رايج آموزش و پرورش با دانشآموزان و معلمان و خانوادههاي آنها برخورد ميكنند و نقش «پول» در تنظيم تعاملهاي آموزشي و تربيتي، به وضع قابل تاملي رسيده است.
نه فقط مدرسههاي غيرانتفاعي، كه همه مجموعه آموزش و پرورش غير از ضعف در مديريت و حتي نقض در قانونهاي مورد نياز، از تسري نوعي نگاه عمودي رنج ميبرد. نگاه عمودي مديران ارشد به كاركنان عادي و معلمان اتفاقي ساده نيست و نبايد به آساني از كنار آن گذشت، اما اين بيماري در آموزش و پرورش بسيار خطرناكتر از آن است كه در جاهاي ديگر ميشود سراغ گرفت.
انتقال نگاه عمودي مديران آموزش و پرورش به معلمان و ادارهكنندگان مدرسهها، وقتي اثر زشت خود را بيشتر نشان ميدهد كه به ياد بياوريم همه كودكان و نوجوانان اين سرزمين در مدرسههاي گوناگون سراسر كشور درس ميخوانند. برخورد سازماني و رايج معلمان با بچهها گاهي به جايي ميرسد كه حضور معلمي صميمي كه دغدغههاي شخصي و شغلي را بر وظيفههاي آموزشي و تربيتي خود اولويت ندهد، از خاطرههاي فراموش نشدني دانشآموزان به شمار ميآيد.
تا به حال برايتان پيش آمده كه در مواجهه با نوجواني كه قرار است نكتهاي يا سخني را از شما بياموزد، ناگهان از او بشنويد كه شما را به در نياوردن اداي معلمها دعوت ميكند؟ اين برخورد حاصل چيست؟
آن وقت است كه همه كاركرد تربيتي مدرسهها، جلو پاي مسايل صنفي و دغدغههاي عادي عدهاي از معلمان و جمعي از مديران اصليترين و فراگيرترين دستگاه آموزشي كشور قرباني ميشود و بچهها چنان كه در بيشتر موارد همينطور است، مدرسه و فرآيند تحصيل را صرفا «تحمل» ميكنند.
مشكل نظام آموزشي مدرسههاي كشور، تنها به مسايل و مشكلات مدرسههاي غيرانتفاعي محدود نميشود. جابهجاي اين نظام حتي در بهترين مدرسههاي شهرهاي بزرگ و از جمله پايتخت، با مشكلات عجيب و غريبي روبهروست كه به سادگي و با گفتوگو در جمع هر تركيبي از دانشآموزان كودك يا نوجوان، نمونههايي از آثار عميق آن را ميتوان پيدا كرد.
متنهاي درسي ناكارآمد، نظام به شدت كارمندي آموزش و پرورش و مديريت متزلزل و ضعيف، تنها گوشههايي از مسايل اين مجموعهاند و البته هر چه ميگذرد، با افزايش سن دانشآموزان قديم و جديد، بيشتر آثار خود را نشان خواهد داد كه پيشبيني خاصي به شرايط اجتماعي و فرهنگي حاصل از آن در آينده نداريم.
تهران امروز
روزنامه تهران امروز در سرمقاله امروز خود با عنوان «شتابزدگي ديپلماتيك» به قلم پرويز اسماعيلي آورده است: روز گذشته گزارش شوراي ملي اطلاعات آمريكا در مورد سير برنامه هستهاي ايران در سراسر جهان منتشر شد و واكنشهاي فراواني را برانگيخت. جالب اينكه، اين سازمان متشكل از 16 سازمان اطلاعاتي اين كشور است كه سازمان جاسوسي سيا يكي از آنان است.
در داخل كشور متاسفانه واكنشهاي مثبت شتابزدهاي را نسبت به اين گزارش، حتي از زبان بالاترين مقامات دولتي و ديپلماتيك شاهد بوديم.
مانند گزارش چندي پيش البرادعي كه يكسره «مثبت» خوانده شد و حتي رئيس جمهور محترم دو پهلو بودن آن را نيز رد كردند. حال آنكه گزارش البرادعي مانند هميشه به همكاريها و نقاط روشن فعاليتهاي ايران نگاه حداقلي و گذرا داشت و به ابهامهاي آژانسهاي اطلاعاتي غربي و ادعاهاي اثبات نشده نگاه حداكثري و پايدار.
اينك همان رفتار «عاميانه و شتابزده» با گزارش البرادعي، در مورد گزارش شوراي ملي اطلاعات آمريكا نيز تكرار ميشود. گويي مديران ارشد اجرايي نميدانند كه افكار عمومي را ميتوان از طريق رسانهها هم كنترل كرد و نيازي به خرج كردن از اعتبار مقامات رسمينيست.
همچنين به نظر ميرسد شتابزدگي در مواضع، رفتارهاي آماتور گونه ديپلماتيك و عدم شفافيت و ارائه تحليل درست از ماهيت اين گزارشها، در آينده ما را با مشكلاتي مواجه خواهد كرد. حال اينكه انتظار ميرفت چالشهاي سنگين سالهاي گذشته بايد ديپلماسي ما را ورزيدهتر كرده باشد.
اول - به نظر ميرسد انتشار گزارش فوق يك اقدام كاملا هدفمند و حساب شده براي كنترل و توجيه افكار عموميداخل و خارج آمريكا در جهت تاييد سياستهاي بوش بوده است.
سياستهايي كه البته در عمل شكست خورده، اما بايد با سناريويي دقيق شخصيت بوش را از بازنده به برنده بازسازي ميكرد. آيا اتفاقي است كه استيفن هادلي، مشاور امنيت ملي آمريكا بلافاصله گفت: «گزارش فوق تاييد ميكند كه آمريكا حق دارد نسبت به جاه طلبيهاي ايران نگران باشد و استراتژي جورج بوش در اين مورد درست بوده است»؟
دوم - به نظر ميرسد هدف ديگر اين گزارش قويت طرفداران تحريم ايران از طريق تظاهر به عقلانيت ايالات متحده در برخورد واقعبينانه با ماهيت فعلي برنامه هستهاي ايران و پرهيز از گزينه نظاميبوده است؛ يعني با يك تير دو هدف، تا از يكسو در حالي كه آمريكا توان رويارويي نظامي با ايران را ندارد.
سوم - گزارش فوق تلاش دارد تا به جاي سيستم حاكم نومحافظهكار در آمريكا، ماهيت ذاتي جمهوري اسلامي ايران را جنگ طلب تصوير و سخنان ماه گذشته جورج بوش را توجيه كند.
انتظار ما اين است كه لااقل سياستمداران و مسوولان ارشد اجرايي عجولانه به ارزيابي گزارشاتي از اين دست و موضعگيري در قبال آن نپردازند. حقيقت اين است كه گزارش البرادعي هيچ مشكلي براي اهداف آمريكا ايجاد نكرده و دقيقا در انطباق با گزارش شوراي ملي اطلاعات آمريكا تنظيم شده است. مدير كل آژانس چنانچه پيش از اين نوشتيم وظيفهاي جز تكميل اطلاعات مورد نظر آژانسهاي آمريكايي نداشته و ندارد. پروژه آمريكا عليه ملت ايران در خصوص انرژي هستهاي دو فاز فني و سياسي دارد. وظيفه البرادعي تهيه ملزومات فني در قالب يك نهاد ظاهرا تخصصي بينالمللي است و زحمت اصلي بر دوش آژانسهاي جاسوسي و رسانههاي آمريكايي.
با اين حساب البته بايد توجه داشت كه ماموريت البرادعي هنوز تمام نشده و در چنين وضعيتي بهتر بود به جاي اينكه ما او را به خاطر چند جمله مثبت (كه نشانه عملكرد صحيح ما است نه گزارش جانبدارانه او!) ستايش كنيم، با تدبير و رفتار شايسته تري منتظر آخر پاييز ميمانديم. دوباره از خود ميپرسيم: كجاي گزارش البرادعي و شوراي ملي اطلاعات آمريكا مثبت بود؟!