عصرایران - سایت استانداری آذربایجان غربی که اصولاً می بایست به ارائه اخبار ، تحلیل ها و اطلاعات استان از منظر دولتی بپردازد ، در مطلبی که نویسنده آن هم معلوم نیست به ارائه تفسیر جدیدی از عشق پرداخته و آن را به بازدید استاندار از چند روستا و منطقه محدود کرده است .
بدون توضیح بیشتری در این باب ، متن کامل از نوشتار را منتشر می کنیم تا میزان رسوب فرهنگ تملق در وجود برخی ساختارهای دولتی بیش از پیش عیان گردد . قربانی استاندار آذربایجان غربی است که امیدوایم از انتشار چنین مدح نامه ای بی خبر بوده باشد:
و من عشق را دیدم . . .
من عشق را در صف های طولانی مردم دیدم که چندین ساعت با پرچم های سه رنگ ایران اسلامی وبا دسته گل هایی از مهر و صفا در نوشین شهر درانتظار استقبال مردی ازتبار مهرورزی و عدالت محوری بودند .
و من عشق را دیدیم . . .
من عشق را در مسیر روستای خانقاه سرخ دیدم . زمانی که کودکان مدرسه وقتی شنیده بودند بزرگ مردی به روستایشان می آید، در صف های منظم به استقبال استاندار محبوبشان ایستادند و زیر پایش گل ریختند .
و من عشق را زمانی دیدم که استاندار آذربایجان غربی با آن بزرگی به احترام کودکان کوچک مدرسه خانقاه از ماشین پیاده شد و با لبخند جواب آنان را داد .
من عشق را زمانی دیدم که حمید همکلاسی استاندار باپای پیاده به دیدن همکلاسی سابق اش آمده بود و استاندار هم با گرمی دستش را فشرد گویی دوران مدرسه در ذهنش تداعی شده بود. آری او از جنس و سنخ همین مردم است .
من عشق را دیدیم . . .
من عشق را در منزل شهید اسماعیل حسنی در روستای خانقاه سرخ دیدم، زمانی که استاندار قسمتی از راه را به همراه مسئولان اجرایی استان به احترام خانواده شهید با پای پیاده به طرف منزل شهید می رفت .
من عشق را در صدای لرزان مادر شهید اسماعیل حسنی دیدم که می گفت : هنوز هم تمامی جان و مالم فدای اسلام و انقلاب و رهبری است .
عشق را دیدیم . . .
من عشق را درانتظار مردم قوشچی دیدم که کوچک و بزرگ در هوای سرد پاییزی در انتظار گام های گرم مسئولان استان بودند تا با تدبیرشان گره از مشکلات شهرشان باز کنند .
من عشق را در کودکانی دیدم که با دسته گل های آماده شده بودند ورود استاندار و مسئولان را به شهر زیبایشان گرامی بدارند . آنها کودکانه چه حرف های بزرگی به استاندار می زدند و گفتند «مقدمتان را با بنفشه های قلب کوچکمان، گلباران کرده ایم تا مزین به عطر شهیدانمان باشد»
من عشق را زمانی دیدم که کودکان قوشچی از دریا می گفتند، استاندار هم فرصت های شیرین را فرصتی برای بهره مندی مردم ساحل نشین آن دانست .
و من عشق را دیدیم . . .
و من عشق را در خانه برادران شهید جانعلی، امامعلی و اسماعیل همگی فاضل در گورچین قلعه دیدم، زمانی که استاندار برای قدر دانی از پدر و مادر این شهیدان وارد منزل آنان شد تا برای پرورش این چنین فرزندانی به آنان تبریک بگوید .
من عشق را در کمر خمیده و دست های لرزان پدر و مادر سرداران شهید فاضل دیدم .
من عشق را زمانی دیدم که استاندار عکس های برادران شهید فاضل را نگاه می کرد گویی خاطرات دفاع مقدس و همرزمان شهیدش در مقابل دیدگانش آمده بود .
و من عشق را دیدیم . . .
و من عشق را در دل های امیدوار مردم گورچین قلعه دیدم، زمانی که آنان از کمبود آب و خشکسالی در منطقه می گفتند و استاندار هم از طرح های آبرسانی و سدهای در دست اجرا و آینده ای سرسبز برای منطقه آنها خبر می داد .
و من عشق را دیدیم . . .
ومن عشق را زمانی دیدم که استاندار هنگام برگشت در مسیر ارومیه به رغم خستگی و به خاطر وفای به عهد راه را به سمت روستای کهریز انتخاب کرد .
ومن عشق را در تاریکی آسمان دیدم زمانی که مردم روستای کهریز در تاریکی شب هم منتظر او بودند .
و من عشق را دیدیم . . .
زمانی که نماینده شورای اسلامی روستای کهریز از شوق دیدن استاندار و مسئولان اجرایی استان در روستایشان صدایش می لرزید و از شوق دیدار زبانش بند می آمد .
من عشق را زمانی دیدم که نماینده شورا گفت : این اولین بار است که مسئولان ارشد استان برای مشکلات ما به روستا آمدند، همین که شما اینجا هستید برای ما کافیست، ما هیچ چیزی از شما نمی خواهیم .
ومن عشق را دردیدگان مردمی دیدم که برای آینده ای زیبا برای میهن اسلامیمان می درخشید.
و من عشق را دیدیم . . .
ومن عشق را در صف طولانی کارگران ساختمانی که بدنبال یک نفر می دویدند
و من عشق را در تعریف از سلطان بادمجان خورده دیدم
ومن عشق را .............
قابچین .
من عشق را در صف های طولانی مردم دیدم که چندین ساعت برای گرفتن چندعددنان ویک سیلندرگازدرانتظار بودند .
و من عشق را دیدیم . . .
من عشق را در مسیر کارخانه قندتاارومیه دیدم . مغازه های بدون مجوز،تعمیرگاههای دربوداغون ومغازه هایی که سیبهای خراب رادرگونی کنارجاده دپوکرده بودند.
من عشق را زمانی دیدم که حمید همکلاسی استاندار باپای بدون کفش وفوق لیسانس بیکار به دیدن همکلاسی سابق اش آمده بود که ازدانشگاههای .....دکتراگرفته...و استاندار هم با گرمی دستش را فشرد گویی دوران مدرسه در ذهنش تداعی شده بود. شاگرداول کلاس بامدرک فوق لیسانس ازدانشگاه شریف درروستای کارخانه قند(نوشین شهرفعلی)بیکار،او از جنس و سنخ همین مردم است .
عشق را دیدیم . . .
من عشق را در کودکانی دیدم که هرروزبا کفشهای پلاستیکی پاره درروی برفها به طرف مدرسه کیلومترها پیاده طی می کنندومسئول استانشان برای چندقدم پیاده رفتن موردتمجیدبادمجان درورقابچینان استانداری قرارمی گیرد.
من عشق را زمانی دیدم که کودکان قوشچی از پل دریا می گفتند ، که رئیس جمهوردرسفراستانیشان قول دادندمردم برای تعطیلات عیدسال 1386ازروی آن عبورکنندواستاندار هم فرصت های شیرین را فرصتی برای بهره مندی مردم ساحل نشین ازآن دانست .
و من عشق را دیدیم . . .
من عشق را در کمر خمیده و دست های لرزان پدر و مادر ی را دیدم که تنهافرزندشان توسط درطی چندماه گذشته توسط اشراربه گروگان گرفته شده است .
من عشق را دیدیم . . .
و من عشق را در دل های امیدوار مردم ارومیه دیدم، زمانی که آنان از کمبود گازو امکانات تفریحی وآموزش عالی وبهداشتی درمانی و...... در منطقه می گفتند و استاندار هم از آینده ای سرسبز برای منطقه آنها خبر می داد .
من عشق را دیدیم . . .
ومن عشق را زمانی دیدم که استاندار هنگام برگشت در مسیر ارومیه به رغم خستگی به خاطر ات سفرخودبه تبریزومقایسه آن باارومیه پرداخت وقول دادکه ارومیه راتبریزی دیگرکند.
ومن عشق را در تاریکی دردل برخی مسئولان استان دیدم زمانی که مردم روستای کهریز در تاریکی شب هم منتظر او بودند .
و من عشق را دیدیم . . .
و من عشق را درچمشمان جوانان فارغ التصیل بیکار درخیابان خیام دیدم .
و من عشق رادربساط دست فروشان فروان پیاده روهای خیابان امام ارومیه دیدم .
و من عشق را دربافت فرسوده وخراب شهرارومیه دیدم.
و من عشق رادرصف سوارشدن برروی لنچ پل کلانتری دیدم .
و من عشق رادرچشمان ارباب ورجوع ادارات ارومیه دیدم.
و من عشق رادرپرداخت زیرمیزی به کارکنان درادارات ارومیه تحت عنوان شیرینی دیدم .
و من عشق رادرسرکارگذاشتن مردم درادارت ارومیه دیدم.
و من عشق رادرحاشیه نشینان شهرارومیه دیدم.
و من عشق رااتاق فکراستانداردیدم.
و من عشق راچشمان کارمندقراردادی روابط عمومی استانداری ارومیه درحال کلاغ پررفتن دیدم .
و من عشق رادرذبح منتقدان مصلح دراستانداری ارومیه دیدم .
و من عشق رادرسرمای 25درجه بعدازقعطی چندهفته گازدرارومیه درچشمان فرزندخردسالم دیدم.
و من عشق رادرانتصابات فامیلی دراستانداری ارومیه دیدم .
و من عشق راکمبودامکانات بهداشتی درمانی دراستان دیدم .
و من عشق رافضاهای فرهنگی وآموزش عالی دیدم .
و من عشق رادرفرارمغزهاازاستان به سایراستانهادیدم.
و من عشق رادروخامت تمام بخشهادرسطح استان دیدم .
و من عشق رادرفاصله شدیدطبقاتی بین فقیرغنی درارومیه دیدم .
و من عشق رادرچشمان یکی اعضاءخانواده آقای استانداررادیدم زمانی که برای نمایندگی مجلس ثبت نام می کرد.
ومن عشق را دردیدگان مردم نجیب وآرام ارومیه دیدم که برای آینده ای زیبا برای استانشان میدرخشید.
و من عشق را دیدیم . . .
این عاشقارو ایول
داش رحیم رو ایول .....ایول ایول