۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۱۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۳۴۳۱۵
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۰۶:۲۳ - ۱۶-۰۲-۱۳۹۳
کد ۳۳۴۳۱۵
انتشار: ۰۶:۲۳ - ۱۶-۰۲-۱۳۹۳

دستان دعا كننده

اين داستان واقعي است و به اواخر قرن 15 بر مي گردد.

در يك دهكده كوچك نزديك نورنبرگ خانواده اي با 18 فرزند زندگي مي كردند. براي امرار معاش اين خانواده بزرگ، پدر مي بايستي 18 ساعت در روز به هر كار سختي كه در آن حوالي پيدا مي شد تن مي داد. در همان وضعيت اسفباك آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رويايي را در سر مي پروراندند. هر دوشان آرزو مي كردند نقاش چيره دستي شوند، اما خيلي خوب مي دانستند كه پدرشان هرگز نمي تواند آن ها را براي ادامه تحصيل به نورنبرگ بفرستد.

يك شب پس از مدت زمان درازي بحث در رختخواب، دو برادر تصميمي گرفتند. با سكه قرعه انداختند و بازنده مي بايست براي كار در معدن به جنوب مي رفت و برادر ديگرش را حمايت مالي مي كرد تا در آكادمي به فراگيري هنر بپردازد، و پس از آن برادري كه تحصيلش تمام شد بايد در چهار سال بعد برادرش را از طريق فروختن نقاشي هايش حمايت مالي مي كرد تا او هم به تحصيل در دانشگاه ادامه دهد.

آن ها در صبح روز يك شنبه در يك كليسا سكه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن هاي خطرناك جنوب رفت و براي 4 سال به طور شبانه روزي كار كرد تا برادرش را كه در آكادمي تحصيل مي كرد و جزء بهترين هنرجويان بود حمايت كند. نقاشي هاي آلبرشت حتي بهتر از اكثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصيلي او درآمد زيادي از نقاشي هاي حرفه اي خودش به دست آورده بود.

وقتي هنرمند جوان به دهكده اش برگشت، خانواده دورر براي موفقيت هاي آلبرشت و برگشت او به كانون خانواده پس از 4 سال يك ضيافت شام برپا كردند. بعد از صرف شام آلبرشت ايستاد و يك نوشيدني به برادر دوست داشتني اش براي قدرداني از سال هايي كه او را حمايت مالي كرده بود تا آرزويش برآورده شود، تعارف كرد و چنين گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا مي تواني به نورنبرگ بروي و آرزويت را تحقق بخشي و من از تو حمايت ميكنم.

تمام سرها به انتهاي ميز كه آلبرت نشسته بود برگشت. اشك از چشمان او سرازير شد. سرش را پايين انداخت و به آرامي گفت: نه! از جا برخاست و در حالي كه اشك هايش را پاك مي كرد به انتهاي ميز و به چهره هايي كه دوستشان داشت، خيره شد و به آرامي گفت: نه برادر، من نمي توانم به نورنبرگ بروم، ديگر خيلي دير شده، ‌ببين چهار سال كار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندين بار شكسته و در دست راستم درد شديدي را حس مي كنم، به طوري كه حتي نمي توانم يك ليوان را در دستم نگه دارم. من نمي توانم با مداد يا قلم مو كار كنم، نه برادر، براي من ديگر خيلي دير شده...

بيش از 450 سال از آن قضيه مي گذرد. هم اكنون صدها نقاشي ماهرانه آلبرشت دورر قلمكاري ها و آبرنگ ها و كنده كاري هاي چوبي او در هر موزه بزرگي در سراسر جهان نگهداري ميشود.

يك روز آلبرشت دورر براي قدرداني از همه سختي هايي كه برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پينه بسته برادرش را كه به هم چسبيده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصوير كشيد. او نقاشي استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاري كرد اما جهانيان احساساتش را متوجه اين شاهكار كردند و كار بزرگ هنرمندانه او را "دستان دعا كننده" ناميدند.

منبع: جام نیوز
برچسب ها: داستان کوتاه
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱۸
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۷
5
157
البته من با یک بچه 16 ساعت کار میکنم و از پس مخارج برنمی یانم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۹
6
57
آقاي ناشناس شما با يك بچه 16 ساعت كار ميكني ولي من بدون بچه !!!
کشف اسکلت‌های 5 هزارساله که به شیوۀ «مافیا» قربانی شده بودند (+عکس) ۳ مورد از شگفت انگیزترین اکتشافات مصر باستان؛ از شهر طلایی تا مقبره نفرین‌ شده (+عکس) بمب منفجرنشده‌ای که 100 سال زینت‌بخش یک باغچه بود! (+عکس) فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (6 اردیبهشت) 130 سال قبل چه اتفاقی افتاد که «گوسفندها» دیوانه شدند؟! تخت ‌جمشید دوم ایران کجاست؟ تخلفات راهنمایی و رانندگی و مبلغ جریمه ها در کشورهای همسایه چگونه است؟ 10 سریال گانگستری تماشایی که بر اساس داستان واقعی ساخته شدند(+عکس) فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (5 اردیبهشت) این کیک کرامبل توت فرنگی را با روشی متفاوت بپزید تهدیدی به نام سندروم «ددی ایشو»! نگاهی به بدترین گوشی های هوشمند جهان؛ از آیفون ۶ تا گلکسی نوت ۷ انفجاری (+عکس) ۱۵ کشور آسیایی که سریعترین روند کاهش جمعیت را دارند چرا بخشیدن پدر و مادرمان تا این اندازه دشوار است؟ ۷ موقعیت در زندگی که هنگام مواجهه با آن ها باید «نه» بگوییم
وبگردی