۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۴۲۷۸
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۳ - ۰۴-۱۱-۱۳۸۶
کد ۳۴۲۷۸
انتشار: ۱۴:۰۳ - ۰۴-۱۱-۱۳۸۶

تحریف دوباره نام خليج فارس

كريم جعفري


خليج ‌فارس از ديرباز اهميت و جايگاه خود را در تعاملا‌ت منطقه‌اي و جهاني حفظ كرده و از اين رهگذر در اذهان مردم به خصوص دريانوردان و ساحل‌نشينان در طول قرن‌هاي گذشته خاطره‌اي ماندگار را بر جاي گذاشته است. اين خليج كوچك زيباي گرم كه از خليج‌هاي متصالحه اقيانوس هند به شمار مي‌رود؛ در طول قرن‌هاي گذشته روزگاري تلخ و گاه شيرين را گذرانده است و هيچ‌گاه خارج از حادثه و يا تحولي بيگانه نبوده است.

‌ اما خليج‌فارس از هنگامي كه دولت جهانشمول هخامنشي سلطه‌اش را بر خاورميانه و بخشي از آفريقا و اروپا تحكيم بخشيد، وجهه‌اي ديگر يافت و آنها كه مي‌خواستند در اين گستره حاكميت خود را استقرار بخشند؛ به خليج‌فارس نه تنها توجه كافي كردند، بلكه با فرستادن دريانوردان خبره‌اي تمام سواحل آن را كشف و جهت بهره‌برداري‌هاي بعدي شناسايي كردند. خليج‌فارس تا پايان دوره فرمانروايي ساسانيان به عنوان دريايي داخلي براي ايرانيان مطرح بود و نيروي دريايي قدرتمندي در اين دريا حضور داشت كه از سواحل و كشتي‌هاي تجاري ايرانيان در برابر دزدان دريايي محافظت مي‌كرد. اما پس از ورود اعراب مسلمان به ايران و رسيدن آنها به سواحل خليج‌فارس تحولي ديگر در اين عرصه رخ داد كه تا قرن‌هاي متمادي جريان داشت و در سايه آن علا‌وه بر آنكه تجارت ايرانيان با مهاجرت به سواحل خليج‌فارس گسترش يافت، در بعد ديگر فرهنگ و تمدن ايراني و اسلا‌مي را تا عمق اقيانوس هند برد و از اين زاويه خود تاثيرات شگرفي بر جامعه بشري گذاشت.

اما بعد ديگر اين قضيه را مي‌توان در اين يافت كه چرا و چگونه ايرانيان كه زماني تمام سواحل اقيانوس هند و درياهاي متصالحه آن را در زير بيرق خود داشتند به يك‌باره ميدان را به حريفان واگذار كردند و تا ربع دوم قرن بيستم نتوانستند بار ديگر نيروي دريايي و ناوگان‌تجاري خود را در خليج‌فارس احيا كنند. براي پاسخ به اين سوال بايد در فرصتي ديگر به صحبت نشست، اما آنچه مي‌توان در اين ميان بيان كرد؛ اين است كه با توجه به قدرت دريايي ايرانيان و مسلمانان تا سال‌هاي پاياني قرن 15، آنها توانسته بودند در غياب رقبا اقيانوس هند را به عنوان دريايي داخلي درآورده و از اين رهگذر تجارت پرسود خود را تداوم دهند. اما با آمدن اروپاييان كه در اين زمان موفق شده بودند برخي از سرزمين‌هاي اسلا‌مي را در اروپا به تصرف درآورند، مسلمانان به سرعت قدرت خود را از دست داده و در برابر ناوگان قدرتمند آنها كه به توپخانه هم مجهز بودند؛ ناچار به پذيرفتن شكست شدند. لا‌زم به يادآوري است كشتي‌هاي مسلمانان از بادبان هاي مثلثي شكل استفاده مي‌كردند كه اين بادبان‌ها به آنها قدرت مانور بسياري را مي‌داد اما در مقابل كشتي‌هاي اروپايي تا اين زمان از بادبان‌هايي مربعي شكل بهره مي‌برد كه از نظر قدرت و حركت داراي توان بيشتري بود. تا پيش از اين و در نبردهاي صور‌ت‌گرفته در درياي مديترانه هميشته كشتي‌هاي با قدرت مانور مسلمانان در برابر كشتي‌هاي اروپاييان پيروز بود تا اينكه اروپايي‌ها با استفاده از يك قدرت تركيبي در‌صدد برآمدند تا در برابر مسلمانان قد علم كنند. به اين منظور آنها با تركيب دو مهندسي بادبان‌هاي مثلثي و مربعي، علا‌وه بر آن كه قدرت كشتي‌هاي خود را حفظ كردند بر قدرت مانور آن نيز افزودند.

به اين ترتيب بود كه در سال‌هاي پاياني قرن پانزدهم اولين طلا‌يه‌داران استعمار سوار بر كشتي‌هاي خود راه اين اقيانوس هند را در پيش گرفته و با عبور از دماغه اميد نيك، با ادامه دادن سواحل شرقي آفريقا موفق شدند به اولين ايستگاه تجاري ايرانيان و مسلمانان كه همان زنگبار بود برسند. آنها تنها با شليك چند گلوله توپ توانستند حاكم زنگبار را مطيع كنند و پس از آن به راهنمايي يكي از دريانوردان مسلمان راه شمال اقيانوس را در پيش گرفتند و توانستند يكي پس از ديگري بنادري را كه مسلمانان در آن به تجارت مشغول بودند را تحت نفوذ خود درآورده و به اين ترتيب سلطه تجاري خود را نيز بر آن اعمال كنند. جزيره هرمز كه در آن حكامي ايراني از قرن‌ها پيش‌تر حكم‌مي‌راندند و خراجگذار شاهان فلا‌ت ايران بودند، در اين زمان خطوط كشتيراني خود را در تمام اقيانوس هند گسترش داده بودند و از اين رهگذر سود سرشاري را عايد خود مي‌ساختند. در اين جزيره كه از آن به عنوان ثروتمندترين بندر جهان آن روز ياد مي‌كنند، مي‌شد تجاري را از مليت‌هاي مختلف مشاهده كرد كه همه با مال‌التجاره‌هاي خود راه دريا را در پيش گرفته بودند و راهي خليج‌فارس و جزيره هرمز مي‌شدند. ‌

در اين ميان بود كه آلبوكرك درياسالا‌ر خونريز و به شدت متعصب پرتغالي، جزيره گوا در نزديك سواحل هند را به عنوان مركز فعاليت ناوگان خود قرار داد و در پي آن راهي خليج‌فارس و تنگه هرمز شد تا ثروتمندترين جزيره آن روز جهان را به تصرف خود در آورد. كشتي‌هايي كه آلبوكرك با آن راهي خليج‌فارس شد، علا‌وه بر آنكه به توپخانه مجهز بود، داراي قدرتي به مراتب بيشتر از كشتي‌هاي تجاري ايرانيان و دريانوردان هرمزي بود، بنابراين در حمله‌اي خونين كه با مقاومت سنگين مردم هرمز همراه بود توانستند اين جزيره را در آستانه قدرت‌گيري صفويان در ايران، متصرف و براي حدود 130 سال به عنوان مستعمره پرتغال اداره كند، امري كه باعث تيرگي روابط ايران با پرتغال و تلا‌ش بي‌شمار ايرانيان جهت آزادي آن در طول اين ساليان دراز شد. استعمار به اين ترتيب وارد خليج‌فارس شد و نيروي دريايي قدر‌ت‌هاي بيگانه با بهانه‌هاي گوناگون در اين خليج كوچك به مدت بيش از 5 قرن ماندند و تلا‌ش‌ها هم براي بيرون راندن آنها بي‌نتيجه ماند.

قدرت دريايي در خليج‌فارس از آن زمان به بعد در هر قرن در دست يكي از كشورهاي اروپايي بود. به اين ترتيب كه در قرن شانزدهم پرتغال، در قرن هفدهم پرتغال به همراه اسپانيا و هلندي‌ها، در قرن هجدهم هلندي‌ها و انگليسي‌ها كه در اين قرن فرانسوي‌ها هم اندك حضوري پيدا مي‌كنند. در اين قرن پس از بيرون راندن هلندي‌ها توسط ميرمهناي بندر ريگي، انگليسي‌ها موفق شدند خود را به عنوان قدرت بلا‌منازع در خليج‌فارس و درياي عمان مطرح سازند و اين توفق را تا نيمه دوم قرن بيستم به مدت تقريبا دو قرن حفظ كنند. در سال 1971 به دنبال خروج انگليسي‌ها از اين دريا، آمريكايي‌ها جاي‌آنها را گرفتند، هر چند كه ايران نيز با تجهيز نيروي دريايي خود به عنوان ژاندارم منطقه حضوري مضاعف در آن يافت و گشتزني‌هاي دريايي خود را تا عمق آب‌هاي اقيانوس هند نيز توسعه داد.

قرن هجدهم

اما قرني كه در آن هنوز هم صحبت بسيار است و عملا‌ با بدبياري دولت صفوي ايران و امپراتوري گوركانيان هند، بخت انگليسي‌ها را براي سلطه همه‌جانبه‌اش فراهم كرد، قرن هيجدهم ميلا‌دي است. در مورد عثماني هم بايد گفت اين دولت پس از آنكه در قرن‌هاي پانزدهم تا اواخر هفدهم حضور قدرتمندي در مديترانه، درياي سرخ، درياي آدرياتيك و درياي شمال داشت، پس از نبرد معروف لوانت در سال 1687 به عنوان يك نيروي درياي ضعيف مطرح شد كه توانايي چنداني هم نداشت. اين نيرو در اوايل قرن شانزدهم با تصرف بصره به خليج‌فارس هم آمد، اما توان آن را نداشت كه بتواند با ناوگان اروپايي‌ها در خليج‌فارس برابري كند. هر چند اين به ظاهر مقدمه‌‌اي است بر معرفي يك كتاب تازه منتشر شده، اما از آن به عنوان تاريخچه‌اي مختصر هم مي‌توان از نيروهاي دريايي ياد كرد. ‌

ايرانيان هر چند در دوره صفويه و در آخرين سال‌هاي پادشاهي شاه عباس توانستند با همكاري نيروي دريايي انگليسي‌ها يا همان كمپاني هند شرقي پرتغالي‌‌ها را از سرزمين‌هاي ايراني بيرون رانند، اما اين خود مقدمه‌اي بود تا در قرن هيجدهم و در حالي كه ايران دوره پر آشوبي- كه ناشي از درگيري‌هاي داخلي بود- را پشت سر مي‌گذاشت‌، نادرشاه افشار نيز آخرين تلا‌ش‌هايش براي بنيان گذاشتن نيروي دريايي در خليج فارس به نتيجه نرسيد. ‌

كتاب نيروهاي دريايي در خليج‌فارس در قرن هجدهم كه به تازگي در لندن چاپ شده است نگاهي دارد به اين نيروها در خليج‌فارس. كتاب حاضر را عبدالا‌ميرمحمدامين نوشته و دارالوراق لندن در پاييز 2007 منتشر كرده است. كتاب‌حاضر بيشتر به جنگ‌هاي ايران و عثماني در دوره زنديه و در آخرين‌سال‌هاي حكومت كريم‌خان زند مي‌پردازد. در مقدمه اين كتاب آمده است خليج‌فارس نه تنها در دوره پس از كشف نفت اهميت خود را يافته است بلكه در در دوره‌هاي قبلي همچنين روندي وجود داشته و اين خليج‌كوچك ميدان رقابت قدرت‌هاي جهاني و منطقه‌اي بوده است. كتاب حاضر در دو جنبه داراي ويژگي‌هاي خاص است، يكي در حجم خود كه متن آن 130 صفحه كمتر است ( كل كتاب 200 است) و ديگر در اندازه كه در قطعي متوسط چاپ شده است، از نظر منابع هم كتاب نيروهاي دريايي در قرن هجدهم در خليج‌فارس از هر نظر فقير است، در مجموع از 14 منبع عربي و 33 منبع انگليسي‌استفاده كرده است، در حالي كه در اين دوره به دليل نزديكي پايتخت ايران به خليج‌فارس مي‌توان در منابع فارسي مطالب بسياري در اين مورد يافت كه در نوع خود جالب توجه است، كما اينكه در مطالعات جديد هم در ايران كتاب‌ها و تاليفات متعددي در مورد اين دوره توسط محققان برجسته ايراني نوشته شده است. البته از آنجايي كه كتاب حجم كمي دارد، كمي منابع هم مي‌تواند به نوعي قابل اغماض باشد.

از نظر فصل‌بندي هم كتاب در سه فصل تنظيم شده است: در فصل اول مي‌خوانيم: شناخت تاريخ خليج‌فارس در قرن 18 و در خلا‌ل افزايش حضور قدرت‌هاي خارجي در خليج‌فارس و رقابت‌ميان نيروهاي محلي و اروپايي. نيروهاي محلي عبارتند از ايرانيان و اعراب عمان و برخي از قبيله‌هاي عرب ساكن در سواحل خليج‌فارس، نيروهاي اروپايي هم كه در اين زمان در خليج فارس حاضر بودند همان انگليسي‌ها و هلندي‌ها بودند. در اين ميان اهميت اصلي و قدرت غالب را در اين دوره اروپايي‌ها داشتند و نيروهاي محلي تحت‌الشعاع آنها قرار گرفته بودند، آنها به شدت ساكنان اصلي منطقه يعني ايرانيان و اعراب را تهديد مي‌كردند، همواره درصدد آن بودند تا به توسعه نفوذ خود در منطقه بپردازند. در اين شرايط بود كه جنگ بصره پيش آمد؛ وضعيت سياسي و نظامي بصره درست تحت‌الشعاع وضع اقتصادي آن بود. اين بندر كه در اين دوره به عنوان مركز تجارت عثماني‌ها و شركت هند شرقي انگليس تبديل شده بود، محل ترانزيت كالا‌هايي بود كه به مقصد آناتولي، سواحل درياي سياه، استانبول و همچنين جهت صادرات مجدد به سواحل درياي مديترانه برده مي‌شد. نويسنده كتاب در اين فصل به وضعيت پاشاهاي حاكم بر بغداد مي‌پردازد كه در عمل كنترل عراق امروزي را در دست داشتند. آنها كه داراي استقلا‌ل بسياري در اداره امور داخلي خود بودند در برخي موارد به خودمختاري علني مي‌رسيدند. اين پاشاها با توجه به اهميت بصره كه تنها راه آنها براي برقراري روابط تجاري ميان عراق و شبه‌قاره هند بود توجه خاصي هم به اين منطقه داشتند و همواره سعي مي‌كردند تا اين بندر كه نقش حياتي در زندگي آنها داشت را در كنترل خود داشته باشند، با اين وجود پاشاهاي بغداد هيچگاه موفق نشدند آن‌گونه كه بايد و شايد به توسعه نفوذ خود در خليج‌فارس اقدام كنند؛ آنها گاه آنقدر ضعيف مي‌شدند كه توان حمايت از ملا‌حان خود بر روي شط‌العرب- لا‌زم به يادآوري است كه شط‌العرب از به هم پيوستن دو رود دجله و فرات در القرنه در جنوب عراق تشكيل مي‌شود و پس از آنكه در مرز ايران، كارون به آن مي‌پيوندد، اروندرود را تشكيل مي‌دهد. متاسفانه امروزه بسياري اروندرود را با شط‌العرب اشتباه مي‌گيرند- را هم نداشتند. نويسنده كتاب دليل اينكه چرا پاشاهاي بغداد به اين امر اهميت نمي‌دادند را به عدم دورانديشي آنها مربوط دانسته كه حتي قادر به تشخيص مصالح خود هم نبودند، آنها با وجود آنكه بصره تنها راه ورود به درياهاي آزاد بود، هيچگاه تلا‌ش نكردند كه يك پايگاه دريايي قوي را در آن ايجاد كنند، اما پاشاهاي بغداد براي امنيت بغداد و نه امنيت شط‌العرب داراي يك نيروي دريايي در اين آبراه بودند كه كاركنان اين نيرو هم نه خبره بودند و نه حاضر بودند تلا‌ش چنداني انجام دهند.

نويسنده كتاب در قسمت بعد به تلا‌ش نادرشاه افشار براي تشكيل يك نيروي دريايي در خليج‌فارس اشاره مي‌كند كه در دوره صفويه به دليل ضعف نيروي دريايي ايران در مقابل بزرگي پادشاه صفويه نقطه ضعف بزرگي به شمار مي‌آمد. به گفته وي نادرشاه با استفاده از كارشناسان هلندي و انگليسي در صدد برآمد تا نيروي دريايي كارآمدي را در خليج‌فارس تشكيل دهد و در اين راستا باتدا به خريد كشتي از انگليسي‌ها و هلندي‌ها روي آورد. نويسنده علا‌وه بر دليل فوق، تهاجم گاه ‌و بيگاه دزدان دريايي عرب به سواحل ايران كه همراه با قتل و غارت همراه بود را دليل ديگر توجه ايرانيان در اين دوره براي تشكيل يك نيروي دريايي قوي بود.

اما واپسين فصل كتاب به حمله ايران به بصره در دوره كريم‌خان زند و به فرماندهي برادرش صادق‌‌خان مي‌پردازد كه ايراني‌ها به دليل رقابت‌هاي تجاري به اين بندر حمله كردند كه تا زمان مرگ كريم‌خان ادامه يافت. ‌

سخن آخر

شايد مهم‌ترين دليلي كه به معرفي و توضيح درباره نيروهاي دريايي در خليج‌فارس در اين دوره پرداختيم، نه اهميت نوشته‌هاي اين نويسنده عرب بود، بلكه روشن كردن برخي از نكاتي است كه در اين كتاب به شدت و عيان مورد تحريف قرار گرفته و اصولا‌ كوته‌بيني و عدم درك صحيح نويسنده را مي‌رساند.

اينكه نام خليج‌فارس به عنوان يك نام تاريخي بايد مورد استفاده مورخان قرار بگيرد و آنها با استفاده از ظرفيت‌هاي موجود به بررسي تحولا‌ت بي‌شمار اين خليج تاثير‌گذار بپردازند، متاسفانه شاهد آن هستيم كه اينگونه نويسنده‌ها به شور و شعور خواننده خود هم توهين كرده نه‌تنها در متن كتاب عملا‌ همه جا از واژه مجعول و مجهول <خليج‌عربي> استفاده كرده است، بلكه روي جلد كتاب هم به صورت بسيار ناشيانه‌اي از اين واژه بهره برده است. در طرح جلد كتاب كه متاسفانه نتوانستيم آن را به صورت واضح در اين مجال چاپ كنيم، از نقشه‌اي لا‌تين متعلق به قرن هجدهم ميلا‌دي استفاده شده است كه روي آن عنوان ‌Persian Gulf ‌به صورت كاملا‌ واضح و بزرگ نوشته شده است، اما نويسنده محترم با طراح جلد در اقدامي ناشيانه با قلم قرمز بر بالا‌ي اين واژه لا‌تين عنوان مجعول <خليج‌عربي> را با خط كشيده و قرمز نگاشته است كه تفاوت آن از ديد هر فرد غيرمتخصصي هم برمي‌آيد. اين اقدام كه ديگر نمي‌توان نام آن را تحريف تاريخ بلكه بايد جعل اسناد تاريخي نام گذاشت، به وضوح حس خودكم‌بيني نويسنده، طراح و ناشر آن را نشان مي‌دهد.

در اين ميان بايد گفت هر چند كه از اينگونه اقدامات امروزه در دنياي عرب به خصوص از طرف برخي از جريان‌هاي پان عرب حتي در رسانه‌هاي ديداري و شنيداري آنها هم به وفور مطالبي ديده مي‌شود، نمي‌تواند چندان تاثيري بر روند تاريخي موضوع گذاشته و نام بلند خليج‌فارس را تحريف كند، اما پر‌واضح است اين اعراب در راستاي منبع‌سازي و جعل تاريخ عزم خود را جزم كرده و از هيچ اقدامي دريغ نمي‌كنند. چنانكه پيداست اين كتاب تنها از منابع انگليسي و عربي بهره گرفته و از منابع فارسي كه قابل اهميت هستند بهره‌اي نداشته است و لا‌جرم بايد كتابي در حدود برداشت اعراب از تاريخ خليج فارس باشد، اما از آنجا كه شناخت اين ديدگاه‌ها مي‌تواند باعث آشنايي با روش‌هاي آنها شود، پسنديده است نه تنها به خواندن آن اقدام كرد بلكه در ادامه با ترجمه آنها با استفاده از مستدلا‌ت تاريخي نقدهايي جدي را نيز بر آن وارد كرد. ‌

در پايان و بر طبق يك سنت ديرينه كه چندي است در اين روزنامه در مورد خليج‌فارس و تحولا‌ت آن متداول شده است، بايد گفت: اعراب كار خود را انجام مي‌دهند و در اين راستا از هيچ اقدامي هم دريغ نخواهند كرد و همچنان به كار خود ادامه خواهند داد، اما وظيفه ما نيز اين است كه دست از شعار دادن برداشته و با گام‌هاي عملي سعي كنيم براي حفظ هويت خود - كه حتي منطقه آران (جمهوري آذربايجان فعلي) را هم جري كرده است - بيشتر تلا‌ش كنيم كه تنها راه نجات ما دفاع از خود است. ‌
 
اعتمادملی
 
ارسال به دوستان
وبگردی