۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۴۶۶۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۸ - ۰۹-۱۱-۱۳۸۶
کد ۳۴۶۶۹
انتشار: ۱۱:۰۸ - ۰۹-۱۱-۱۳۸۶

گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي صبح امروز ايران

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران سرمقاله‌هاي خود را به موضوعات و مسايل مختلف ايران و جهان اختصاص داده‌اند كه گزيده آن در زير مي‌آيد.


قدس

فصل جديد در مناسبات تهران- قاهره عنوان سرمقاله امروز قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي‌خوانيم: دكتر حدادعادل رئيس مجلس شوراي اسلامي بنا به دعوت «احمد فتحي سرور»، رئيس مجلس الشعب مصر، براي شركت در پنجمين اجلاس رؤساي مجلس كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي، براي يك ديدار چهار روزه سه شنبه عازم قاهره خواهد شد.اين سفر در راستاي رفت و آمدهاي مقامهاي دستگاه سياست خارجي و تسهيل در برقراري مناسبات ديپلماتيك دو كشور، قابل ارزيابي است.
 
ايران با توجه به رويكردهاي مبتني بر همكاري منطقه اي و اسلامي، در صدد است روابط خود را با مصر از سر بگيرد. آقاي احمدي نژاد در جريان سفر به امارات در پاسخ به سؤال يك خبرنگار مصري در خصوص روابط ايران و مصر، گفت: «در مورد رابطه با مصر به طور قاطع به دنبال تجديد روابط هستيم و اگر دولت مصر اعلام آمادگي كند، در اولين فرصت سفارت ايران را در اين كشور داير خواهيم كرد.»

نيازهاي متقابل دو كشور اسلامي ايران و مصر تجديد رابطه را اهميت مضاعفي بخشيده است. هژموني نظام سلطه جهاني در فقدان ابر قدرت بلوك شرق با ادبياتي يك جانبه گرايانه بويژه پس از رخداد واقعه 11 سپتامبر، همگرايي كشورهاي اسلامي را ضروري مي نمايد.

مصر در شمال آفريقا به عنوان يك كشور عربي، جايگاه ويژه اي در ارتباط با جمهوري اسلامي ايران داراست، زيرا هر دو كشور با ظرفيت بالا، در دو منطقه حساس و راهبردي جهان در آفريقا، خاورميانه و آسيا قرار گرفته اند و داراي تمدن و فرهنگ كهن در روابط تاريخي، فرهنگي ديرينه بوده اند. همچنين، به عنوان دو مركز عمده و حوزه اصلي تمدن شرق از ديرباز با يكديگر ارتباط داشته اند و در ساخت و پيشبرد تاريخ و تمدن بشري نقش بسيار تعيين كننده اي ايفا كرده اند.ايران و مصر از سابقه غني فرهنگي و تمدني و نيز توانمنديهاي ديني، سياسي و فرهنگي برخوردارند و در صورت همكاري با هم مي توانند نقش سازنده اي در معادلات منطقه اي و بين المللي ايفا كنند. از اين رو، موضوع گسترش روابط و همگرايي نسبت به مسايل دوجانبه و منطقه اي، اخيراً مورد توجه سياستمداران دو كشور قرار گرفته است.زمينه هاي همگرايي دو كشور را در حوزه هاي گوناگوني مي توان مورد تأمل و مداقه قرار داد، كه اين مؤلفه هاي همگرا، تهران و قاهره را به سوي تجديد رابطه سوق مي دهد.

بي ترديد، سياست برتري جويانه رژيم صهيونيستي در منطقه و تلاش براي اشاعه تسليحات كشتار جمعي، امنيت ايران و مصر را با تهديد مواجه نموده است، به طوري كه با وجود روابط رسمي بين قاهره و تل آويو، اكثر مردم مصر، رژيم صهيونيستي را به عنوان يك كشور قبول ندارند و همچنان از قدرت نظامي رو به گسترش اين رژيم، احساس خطر مي كنند. در واقع، تلاشهاي ايران و مصر در قالب طرح خاورميانه عاري از تسليحات هسته اي مي تواند نقطه مشترك براي پيگيري همكاريهاي دو جانبه باشد.

مصر بارها از حقوق هسته اي ايران در محافل بين المللي دفاع كرده و احساس مي كند پس از اشغال عراق توسط نيروهاي آمريكايي، از اهميت استراتژيكي آن براي غرب كاسته شده است، زيرا با حضور نيروهاي اشغالگر در منطقه، مواضع رژيم صهيونيستي تقويت شده و اين رژيم به يك متغير تأثيرگذار مستقل در منطقه تبديل شده است.

حقوق بشر نيز از مسايلي است كه با شدت و ضعف عليه ايران و مصر به كار گرفته شده است، بنابراين در اين مورد، زمينه همكاري ميان طرفين هميشه وجود داشته است. تغيير رأي مصر از مثبت به ممتنع در برخي قطعنامه هاي حقوق بشرعليه ايران، ازجمله آثار و نتايج رايزنيها و همكاريهاي دو طرف در سطح بين المللي است. البته، نبايد از اين نكته غافل بود كه تفاوتهايي هم در ديدگاه طرفين در اين باره وجود دارد.

همكاريهاي اقتصادي و تكنولوژيك

ايران و مصر ظرفيتهاي گسترده اي درراستاي تعاملهاي اقتصادي دارند. در نشست قاهره دو طرف زمينه هاي مشترك همكاري اقتصادي را تشريح كردند. در اين نشست، اهميت بهره گيري از فرصتها و ظرفيتهاي اقتصادي دوكشور در سطوح داخلي، نهادها و سازمانهاي بين المللي و منطقه اي، به عنوان راه كار مناسب توسعه و تعميق روابط ايران و مصر، حتي پيش از بسط روابط سياسي، مورد تأكيد قرار گرفت. همچنين، بهره گيري ازظرفيتهاي بالاي تكنولوژيكي در استفاده از منابع و ذخاير طبيعي، سرمايهگذاريهاي مشترك در صنايع سرمايه بر و صنايع سنگين، بويژه خودروسازي، تجارت جهاني و استفاده از نيروهاي متخصص و ماهر در توسعه اقتصادي با گرايشهاي صنايع توريسم، سبك و سنگين، تبديلي و فرآوري و فناوري در تمامي زمينه ها، از ديگر زمينه هاي همكاري دوجانبه ايران و مصر است.

نكته ديگري كه به نظر مي رسد مقامهاي ايراني و مصري بايد به شكل جدي آن را پيگيري كنند، اين است كه آمريكا و رژيمصهيونيستي همچنان به دنبال اجراي طرح خاورميانه جديد هستند؛ خاورميانه اي كه قرار است با محوريت و سيطره نظامي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي رژيم صهيونيستي شكل گيرد، كه برخي جلوه هاي آن را در روزهاي اخير با تهاجم گسترده رژيم صهيونيستي به باريكه غزه مي توان مشاهده نمود. ايران و مصر با پيشگامي در جهت حمايتهاي انساني و اسلامي از مردم مظلوم فلسطين، بستر بيداري جهان اسلام را فراهم مي كنند، لذا ضرورت اتحاد كشورهاي اسلامي و عربي بيش از گذشته احساس مي گردد و نقش مهم دو كشور در تقريب مذاهب اسلامي و ظرفيتهاي بالا براي گسترش روابط در ابعاد سياسي و فرهنگي، مي تواند به نفع كل جهان اسلام باشد.

نكته اي كه ذكر آن خالي از فايده نيست، مخالفتهاي برخي كشورها در مورد نزديكي روابط ايران و مصر مي باشد. در اين مورد مي توان به آمريكا و رژيم صهيونيستي اشاره نمود كه از نزديكي ايران، با كشورهاي منطقه نگران هستند، بهگونه اي كه سفر بوش به منطقه خاورميانه با هدف مقابله با نفوذ ايران، در اين راستا قابل ارزيابي است. پديده ايران هراسي كه واشنگتن به عنوان يك سوژه جنگ رواني عليه ايران در پيش گرفته از اين منظر قابل توجيه مي باشد. به سخن ديگر مقامهاي كاخ سفيد در تلاش هستند ترس از ايران را جايگزين ترس از اسرائيل نمايند تا از اين رهگذر ضمن تأمين امنيت اسرائيل، موضوع روند صلح را نيز از بن بست خارج كنند.

بنابراين، مناسبات سياسي، اقتصادي ايران در سالهاي اخير بخصوص پس از دولت نهم، در نحوه تعامل با كشورهاي اسلامي اهميت مضاعفي يافته است، بويژه كه در سال جاري مقام معظم رهبري با توجه به سياستهاي تفرقه جويانه كشورهاي فرامنطقه اي، جهت خنثي سازي توطئه هاي آنان، راهبرد «انسجام اسلامي» را براي جغرافياي جهان اسلام مطرح نمودند. اين وضعيت، رويكرد منطقه گرايي را با محوريت اسلام در بين كشورهاي منطقه تشديد مي نمايد.

از سوي ديگر، تحولات منطقه اي و جهاني و هجمه گسترده اردوگاه استكبار عليه مسلمانان، شكل گيري بلوك همگرا را در ميان ملتها و دولتهاي اسلامي ضروري مي سازد.

رويكرد آقاي احمدي نژاد در عرصه سياست خارجي افزون بر تنش زدايي، اولويت ارتباط را به كشورهاي اسلامي داده است تا از اين منظر افق همگرايي و انسجام اسلامي را در ميان جهان اسلام عملي سازند. ايشان در تلاش هستند با ايجاد بلوك اسلامي، ضمن حل معضلات جهان اسلام، ساز وكار ي را براي مقابله با زياده خواهيهاي آمريكا در كشورهاي اسلامي ايجاد نمايند.اميد مي رود، سفر رئيسمجلس به قاهره، شكل گيري فصل نويني از روابط بين دو كشور مهم و محوري جهان اسلام را رقم بزند و ضمن ذوب نمودن يخ روابط، الگوي مناسبي براي ديگر كشورهاي اسلامي گردد تا با همسويي و همگرايي، در شكل دهي مناسبات جهاني سهم بسزايي را ايفا نمايند.

كيهان

آخرين تير در تركش عنوان سرمقاله امروز كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيم: آيا قطعنامه جديدي صادر خواهد شد؟ پس از چند ماه سكوت و آرامش نسبي در پرونده هسته اي و سنگين شدن سايه بحث هاي انتخاباتي بر فضاي سياسي ايران در حدود دو ماه گذشته، دوباره پرونده هسته اي به صدر اخبار بازگشته است. بعد از نشست وزراي خارجه گروه 6 در برلين كه رسانه هاي غربي و برخي رسانه هاي داخلي در ايران با ذوق زدگي ادعا كردند موفقيت آميز بوده است، 3 كشور اروپايي پيش نويس قطعنامه اي را به نيويورك فرستاده اند كه از ديد امريكا بايد هر چه زودتر نهايي و تصويب شود. سؤال اين است كه آيا قطعنامه جديدي تصويب خواهد شد؟ اگر آري، چه زماني و با كدام محتوا؟ و اگر نه، چرا؟

تا آنجا كه به امريكايي ها مربوط مي شود به دلايل متعدد مايلند به هر شكل ممكن «يك كاغذي كه بتوان نام آن را قطعنامه گذاشت» عليه ايران تصويب شود. از ديد آنها در شرايط فعلي «اصل» قطعنامه بر «محتوا»ي آن ترجيح دارد، چرا كه هدف از آن نه تاثير گذاري بر اراده ايران در پي گيري برنامه هسته اي اش -كه يقين حاصل كرده اند تاثيري نخواهد داشت- بلكه اثرگذاري رواني بر فضاي سياست داخلي ايران و خصوصا زمينه سازي براي رويگرداني مردم از اصولگراياني است كه غربي ها -به درستي- مي پندارند در صورت تداوم حضور خود در كرسي هاي قدرت، استراتژي فعلي براي مديريت پرونده هسته اي را ادامه خواهند داد. طبيعي است امريكايي ها مايل باشند اين جريان سياسي در ايران با گروه ديگري كه به هيچ وجه نماينده افكار عمومي ايران در بحث هسته اي به حساب نمي آيد اما از مدت ها قبل علاقمندي خود را به فدا كردن فناوري هسته اي پيش پاي آرزوي واهي ارتقاء روابط با غرب به صراحت ابراز كرده، جايگزين شود. به همين دليل امريكايي ها تلاش مي كنند بر چارچوب روانشناختي تصميم سازي سياسي توسط مردم ايران چنان تاثير بگذارند كه نتيجه انتخاب آنها، بيرون آمدن نام گروه هاي هوادار غرب در ايران از صندوق هاي راي باشد و تصور مي كنند بهترين راه براي سوق دادن مردم ايران به سمت اين تصميم، اين است كه دورنماي تداوم سياست هاي هسته اي فعلي نزد آنها فوق العاده خطرناك و تيره و تار جلوه داده شود. صدور يك قطعنامه چند روز يا هفته مانده به روز انتخابات قرار است يك چنين حسي را به مردم ايران منتقل كند. اين نقشه امريكايي هاست، نقشه اي كه اگرچه سعي شده حتي المقدور پنهان نگهداشته شود اما چيزهايي از آن به رسانه هاي غربي درز كرده است. روزنامه تندرو نيويورك سان روز 27 آذرماه (18 دسامبر 2007) در اشارتي گذرا بر اين مطلب نوشت: «قدرت بخشيدن به مخالفان در ايران، براي تغيير رفتار رهبران خود، از اهداف سياست آمريكا حمايت و از عواقب هولناك ايران هسته اي جلوگيري خواهد كرد. بحث بر سر سياست ايران همچنان ادامه خواهد يافت، اما قدرت بخشيدن به مخالفان در ايران گامي است كه ما بايد اكنون بلندتر از گذشته برداريم». روزنامه كريستين ساينس مانيتور در شماره دو روز قبل خود (27 ژانويه 2008) لزوم برداشته شدن اين گام را دقيقتر توصيف كرده است: «كارشناسان مي گويند تضميني وجود ندارد كه قطعنامه جديد چطور توسط مردم ارزيابي شود زيرا انتظار مي رود رهبران ايران بازي «ما» دربرابر «دنيا» را به راه بيندازند. با اين حال قدرت هاي اروپايي آماده «كمك به ميانه روهاي ايراني براي موفقيت هستند» درحالي كه«تندروها» مشغول منزوي ساختن ايران هستند». به نظر مي رسد كاخ سفيد براي پيشبرد اين نقشه آماده است به زودي جنگ زرگري با روس ها درباره محتواي قطعنامه را پايان دهد و توافق نهايي بر سر قطعنامه اي مطلقا فاقد محتوا كه صرفا بر لزوم اجراي قطعنامه هاي قبلي تاكيد مي كند، حاصل شود. (در خبرها آمده است كه روس ها مي گويند قطعنامه جديد نبايد حاوي هيچ نوعي از تحريم باشد ولي امريكا عقيده دارد حتما بايد به نسبت دو قطعنامه قبلي تحريم هاي بيشتري اعمال شود.)

امريكايي ها به دو علت براي صدور قطعنامه بعدي با اين مشخصات عجله فراوان دارند. علت اول اين است كه معتقدند اين قطعنامه اگر قرار است بر انتخابات مجلس در ايران تاثير بگذارد بايد حتما در زماني صادر شود كه رسانه هاي داخل و خارج از ايران فرصت كافي براي بيرون كشيدن ملات يك عمليات رواني مفصل عليه ملت ايران از دل آن را داشته باشند. بنابراين تحليل امريكايي ها اين است كه اگر قطعنامه در زماني خيلي دور از روز انتخلابات يا خيلي نزديك به آن صادر شود عملا نخواهد توانست تاثيري بر مولفه هاي سازنده تصميم مردم ايران بگذارد و لذا نان را بايد در زمان مناسب چسباند تا نه بسوزد و نه خمير بماند. مهم تر از اين امريكايي ها نگرانند كه اگر تا پيش از آغاز نشست فصلي شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي در ماه مارس موفق به بيرون آوردن يك قطعنامه از شوراي امنيت نشوند پس از آن ديگر ممكن است آرزوي قطعنامه صادر كردن عليه ايران براي هميشه در دلشان بماند. علت هم اين است كه امريكايي ها احتمالا به خوبي مي دانند ايران به سرعت در حال نهايي كردن مسائل خود با آژانس در چارچوب طرح اقدام توافق شده است و آژانس به زودي در موقعيتي قرار مي گيرد كه بتواند عادي شدن روند بازرسي ها از ايران را اعلام كند. البرادعي ظرف چند هفته اخير به صراحت اين پيام را به مقام هاي ارشد غربي رسانده كه مداليته روزهاي آخر خود را مي گذراند و ايران در چند روزآينده آژانس را در موقعيتي قرار خواهد داد كه بتواند حل و فصل همه مسائل موجود در پرونده ايران را اعلام كند. اعلام عادي شدن پرونده ايران توسط آژانس بعد از گزارش نوامبر گذشته كه در آن مدير كل مهم ترين مسئله مابين ايران و آژانس يعني تاريخچه سانتريفيوژهاي p1 و p2 را حل شده اعلام كرد و به دنبال آن گلي كه امريكايي ها با انتشار برآورد اطلاعات ملي درباره برنامه هسته اي ايران به خود زدند، حكم نوعي تير خلاص به ديپلماسي نيويوركي امريكا عليه ايران را خواهد داشت. در حالي كه همين حالا هم تحت تاثير آن دو سند امريكايي ها فقط به قيمت از ريخت انداختن كليت قطعنامه موفق به جلب همراهي جناح معتدل گروه 6 با آن شده اند، پيش بيني مي شود كه پس از گزارش اجلاس ماه مارس صدور قطعنامه عليه ايران -هرچه هم كه امريكايي ها كوتاه بيايند- ديگر كاملا غير ممكن باشد. به همين دليل است كه مي گوييم امريكايي ها عجله دارند، اين آخرين تير در تركش رابه خيال خود به موقع شليك كنند.

اين يادداشت تا اينجا هيچ بحثي درباره موانع فراواني كه براي پيمودن اين راه پيش پاي امريكاست، نكرده است. فقط سعي كرديم معلوم شود امريكايي ها چه در سر دارند و براي سياست هاي خود چگونه هدف گذاري كرده اند. مشكل اما اين است كه سردمداران كاخ سفيد مدتي است توان انديشيدن صحيح را از دست داده اند و احتمالا در اين مورد هم مثل خيلي موارد ديگر موانع را به درستي محاسبه نكرده اند. درباره اين اشتباه محاسبه ها در فرصتي ديگر سخن خواهيم گفت اما در مقطع فعلي مهم تر از هر چيز اين است كه اقليت اصلاح طلبان تندرو و غربگرا در ايران بينديشند كه امريكا چرا براي كمك به آنها اينگونه خود را به آب و آتش مي زند؟ و بعد به قول دوستي كلاه هايشان را كمي بالاتر بگذارند.

جمهوري اسلامي

فرصتي براي دفاع از آرمان فلسطين عنوان سرمقاله امروز جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيم: سفر هيئتي از مجلس شوراي اسلامي به رياست دكتر غلامعلي حداد عادل رئيس مجلس به مصر براي شركت در اجلاس روساي مجالس كشورهاي اسلامي كه امروز آغاز مي شود مناسبت خوبي است براي اينكه نكاتي را درباره رفتار دولت مصر و ساير كشورهاي عربي با مردم فلسطين بويژه در ماجراي اخير غزه مطرح نمائيم .

1 ـ رئيس مجلس شوراي اسلامي و همراهان در اين سفر در واقع سفراي ملت ايران و نمايندگان جمهوري اسلامي ايران هستند و به همين جهت بايد علاوه بر كار معمولي كه به اجلاس روساي مجالس كشورهاي اسلامي مربوط مي شود حرف ديگري نيز داشته باشند. اين حرف هم مي تواند براي روساي مجالس كشورهاي اسلامي باشد هم براي ملت مصر و هم براي دولتمردان مصري . قرار گرفتن در موقعيت رياست يك قوه در نظام جمهوري اسلامي و با اين عنوان به يك كشور مسلمان سفر كردن در موقعيت حساسي كه نگاه همه مسلمانان به فلسطين و ماجراي غزه مي باشد الزاماتي دارد كه عمل به آنها وظيفه حتمي هيئتي است كه امروز اين سفر را آغاز مي كند. انجام همين وظيفه وجه تمايز ميان نظام اقتصادي جمهوري اسلامي را با ساير نظام هاي حكومتي است .

2 ـ هيئت جمهوري اسلامي ايران مي تواند بخشي از وقت خود را به تشريح واقعيت هاي جهان اسلام بويژه فلسطين براي ساير هيئت هاي شركت كننده در اجلاس اختصاص دهد و از آنها بخواهد اقدامات موثري در جهت حل مشكلات ملت هاي مسلمان بعمل آورند. جمهوري اسلامي ايران يك نظام انقلابي با مواضع روشن و جهت گيري هاي ضد استكباري و ضدصهيونيستي است . اين مواضع كه در ميدان عمل نيز بروز و ظهور دارد بايد براي روساي مجالس كشورهاي اسلامي تشريح گردد و از آنها خواسته شود امكانات كشورهاي خود را براي حمايت از ملت مظلوم فلسطين و وارد آوردن فشار بر رژيم غاصب صهيونيستي بكار بگيرند.

رئيس هيئت جمهوري اسلامي ايران مي تواند فرصت سخنراني خود در اين اجلاس را به موضوع بحران غزه اختصاص دهد و با پيشنهادهاي عملي فضاي اجلاس روساي مجالس كشورهاي اسلامي را دردست بگيرد و آنرا در خدمت آرمان فلسطين قرار دهد. در اين اجلاس مي توان سازمان كنفرانس اسلامي را به خاطر بي عملي زير سئوال برد. اين سازمان با اينكه فلسفه وجودي خود را از آرمان فلسطين دارد در مساله فلسطين بسيار بي عمل است كما اينكه در دو هفته اخير كه ماجراي جنايات رژيم صهيونيستي عليه 1 5 ميليون مردم غزه جريان دارد كوچكترين اقدامي نكرده است . از فرصت اين اجلاس مي توان براي فعال ساختن سازمان كنفرانس اسلامي بهره برداري كرد.

3 ـ ملت مصر يك ملت مسلمان و انقلابي و ضد صهيونيستي است . هيئت ايراني مي تواند با استفاده از فرصت حضور در كشور مصر از طريق مصاحبه با رسانه ها با مردم اين كشور صحبت كند و ضمن حمايت از تحركات تحسين برانگيز آنان در همه صحنه ها ملت مصر را به آينده روشني كه با ادامه همين تحركات مي توانند بسازند اميدوار نمايد.

مردم مصر در جريان سفر بوش كوچك به منطقه خاورميانه عربي با تظاهرات پياپي و به آتش كشيدن پرچم مصر خواستار ممانعت از سفر وي به مصر شدند. در ماجراي غزه نيز ملت مصر با تظاهرات ضد اسرائيلي و اعتراضات شديدي كه به جنايات رژيم صهيونيستي كردند بهترين و بيشترين حمايت را از مردم غزه بعمل آوردند. هم اكنون نيز با آغوش باز از مردم غزه استقبال كرده و حتي بسياري از آنها به غزه سفر كرده و با فلسطينيان در مبارزه عليه رژيم صهيونيستي همكاري و همراهي مي كنند.

رئيس مجلس شوراي اسلامي مي تواند با استفاده از فرصت اجلاس روساي مجالس كشورهاي اسلامي به اين هيئت ها پيشنهاد كند دستجمعي به گذرگاه رفح بروند و ضمن حمايت از آوارگان فلسطيني كه در مرز مصر و فلسطين در گذرگاه رفح بي خانمان هستند با مردم مصر نيز در اين منطقه ديدار نمايند و پيوند ساير ملت هاي مسلمان را به اين دو ملت اعلام دارند . حضور نمايندگان بيش از 50 كشور اسلامي در منطقه رفح آنهم در شرايط بحراني غزه اقدام جالبي است كه مي تواند تحولات مهمي را در مساله فلسطين پديد آورد.

4 ـ براساس برنامه پيش بيني شده رئيس مجلس شوراي اسلامي ديدارهائي نيز با رئيس رژيم و ساير دولتمردان مصري خواهد داشت . محتواي اين ديدارها مي تواند تعارفات معموله و مشتي تعريف و تمجيد باشد و مي تواند حرفهاي اصولي مهمي باشد كه گوشزد كردن آنها به دولتمردان مصري بويژه در شرايط كنوني ضرورت دارد.

حسني مبارك عليرغم تظاهرات ضدآمريكائي اقشار مختلف مردم مصر و عليرغم اصرار نمايندگان مجلس ملي مصر بر ممانعت از سفر بوش كوچك به اين كشور از رئيس جمهور آمريكا استقبال كرد و به او قول داد در جنايات رژيم صهيونيستي عليه مردم غزه جانب صهيونيست ها را بگيرد و همين كار را هم كرد. او گذرگاه رفح را در يك اقدام هماهنگ با رژيم صهيونيستي مسدود كرد و بعد از آنكه مردم فلسطين در اثر فشارهائي كه بي غذائي و بي داروئي و نبود سوخت بر آنها وارد ساخت به گذرگاه حمله كرده و با تخريب آن خواستند وارد سرزمين مصر شوند به نظاميان مصري دستور تير داد و ده ها نفر از مردم پناه آورده غزه را مجروح نمودند. اكنون نيز به دستور حسني مبارك مغازه داران مصري از معامله با مردم پناه آورده غزه ممنوع هستند.

اين عملكرد ضد اسلامي و ضد مردمي و ضد فلسطيني رئيس رژيم مصر نبايد توسط هيئت ايراني ناديده گرفته شود. مسئولان جمهوري اسلامي ايران در برابر مظلومان بويژه ملت هاي مظلوم مسلمان و بالاخص در برابر ملت مظلوم فلسطين وظيفه بزرگي برعهده دارند. سكوت در برابر همراهي رژيم مصر با صهيونيست ها و اطاعتي كه دولتمردان مصري از آمريكا در ماجراي غزه كرده اند بهيچوجه جايز نيست . هيئت جمهوري اسلامي ايران فقط درصورتي مي تواند مطمئن باشد به عنوان نماينده ملت مسلمان و انقلابي ايران به وظيفه خود عمل كرده است كه اعتراض اين ملت را به حسني مبارك و ساير دولتمردان مصري با صراحت و شجاعت اعلام نمايد و از آنها بخواهد دست از همكاري با رژيم صهيونيستي بردارند و به كمك مردم غزه بشتابند و بطور كلي در مساله فلسطين از قرارداد ننگين كمپ ديويد فاصله بگيرند و در خدمت آرمان فلسطين باشند.

5 ـ با توجه به اينكه بسياري از هيئت هاي شركت كننده در اجلاس روساي مجالس كشورهاي اسلامي از كشورهاي عربي هستند جا دارد هيئت ايراني اين نكته را نيز با آنها در ميان بگذارد كه دولت هاي عربي همواره ميگويند مساله فلسطين يك مساله عربي است . تكيه بر عربي بودن مساله فلسطين و نفي اسلامي بودن آن حداقل ايجاب مي كند هنگامي كه ماجرائي همچون جنايت رژيم صهيونيستي عليه مردم غزه پيش مي آيد اتحاديه عرب موضعگيري كند و كشورهاي عربي را به يك اقدام عملي تشويق نمايد. اين اتحاديه نه تنها حاضر نشده در اين زمينه حتي در سطح وزراي خارجه تشكيل جلسه دهد درحاليكه بيشترين تلاش را براي حمايت از سينيوره كه عامل آمريكا و فرانسه در لبنان است بعمل آورده بلكه با سكوت طولاني مدت خود از جنايات رژيم صهيونيستي حمايت كرده و اكنون كه سخن گفته بسيار بي رمق و بي پشتوانه است .

اين موضوعي است كه هيئت جمهوري اسلامي ايران مي تواند در جهان عرب در جريان سفر به مصر و سپس سفر به سودان با صداي رسا مطرح و به رژيم هاي حاكم بر كشورهاي عربي اعتراض نمايد. اين فرصت مناسبي براي دفاع از آرمان فلسطين است و همين صداهاست كه در جهان اسلام طنين خواهد داشت و راه را براي احقاق حقوق ملت هاي مسلمان و قطع نفوذ استعمارگران هموار خواهد كرد.

آفتاب يزد

از باغ قلهك تا انتخابات!‌‌ نيز عنوان سرمقاله امروز آفتاب يزد است كه در آن آمده است: يكي از سوژه هايي كه در دو سال اخير، به شدت مورد توجه بخشي از اصولگرايان قرار گرفت مالكيت باغ قلهك بود. در اين مدت برخي از رسانه‌هاي نزديك به اصولگرايان، اين موضوع را مورد تاكيد قرار مي‌دادند كه باغ مذكور بـه صـورت غيـرقـانـونـي در تصرف و تملك انگليسي‌هاقرار گرفته است. عده‌اي از مدعيان موضوع، اقدامات حقوقي و رسانه‌اي را تا آنجا پيش بردند كه خواستار استرداد فوري اين باغ به ايران و يا واگذاري يك ملك در لندن به ايران به جاي اين باغ شدند. حتي يكي از مقامات ايراني، <هايد پارك> لندن را به عنوان ملك جايگزين معرفي كرد. البته كساني كه هايد پارك را ديده‌اند و ابعاد آن را با <باغ قلهك> مقايسه كرده‌اند مي‌دانند كه اين پيشنهاد بيش از حد آرمان گرايانه و غيرقابل اجرا بود، اما در عين حال جديت بعضي از مسئولان و سياستمداران اصولگرا براي بازپس گيري باغ قلهك را نشان مي‌داد. پس از آن نيز نمايندگان مجلس رسماً وارد بحث شدند و احتمال اقدامات الزام ا~فرين مجلس براي خلع يد از انگليسي‌ها مطرح گرديد و در مقابل، اخبار غيررسمي درخصوص مقابله به مثل انگليس منتشر شد كه تهديدهاي انگليس، در روند پيگيري‌ها در داخل ايران تغييري ايجاد ننمود. اما ناگهان اخبار رسانه‌اي در اين مورد فروكش كرد تا آنكه در ‌ روز اول بهمن ماه 86 نائب رئيس كميسيون اصل 90 مجلس هفتم در يك مصاحبه عمومي‌اين موضوع را نيز مورد اشاره قرار داد: <در پرونده باغ قلهك، ما مداركي مبني بر 99 ساله بودن هبه‌ي انگليسي‌ها از پادشاهي وقت داريم و كميسيون نيز طرح دو فوريتي بازپس گيري آن را آماده كرده بود كه براساس اصول قانوني، دولت اقدام نمايد و وزارت خارجه نيز موضوع را خاتمه دهد، ولي عدم مصلحت بودن آن با توجه به مسائل هسته‌اي و جو بين المللي مطرح شد و مساله مسكوت ماند.>‌‌

براي نگارنده، ماهيت دقيق <سوژه باغ قلهك> مشخص نيست و نمي‌داند برخي ادعاهايي كه در دو سال گذشته مطرح گرديد و با جديت در رسانه‌ها و نهايتاً در مجلس اصولگرا پيگيري شد، تا چه حد از استحكام حقوقي برخوردار است؟ اما به هر حال، اظهارات نائب رئيس كميسيون اصل90 نشان مي‌دهد كه عده‌اي عليرغم يقين به مالكيت ايران بر باغ قلهك، بنابر مصلحتي بزرگتر تصميم گرفته‌اند موضوع بازپس گيري اين قطعه از خاك پايتخت را مسكوت بگذارند. اين ‌ اقدام را مي‌توان دقيقا در ادامه همان روندي دانست كه در روزهاي ابتدايي سال 86 با آزاد كردن ناگهاني 15 ملوان انگليسي آغاز شد. در آن ماجرا هم، دولت ايران عليرغم يقين به متجاوز بودن ملــوانــان، دستـور آزادي آنها را صادر كرد و اين آزادي با تشريفات بي سابقه از جمله بدرقه و تقديم هدايايي توسط سران دولت نهم انجام شد. نگاه دقيق به اين دو سوژه نشان مي‌دهد كه احتمالا سكوت در برابر اظهارات رئيس جمهور قزاقستان كه قراردادهاي معتبر بين المللي ميان ايران و شوروي را <به تاريخ پيوسته> دانست، استقبال از بيانيه سران عرب خليج فارس عليرغم وجود ادعاهاي ضد ايراني در آن و نيز تاكيد مكرر بر اعتماد به روس‌ها عليرغم عهدشكني‌هاي مكرر آنها و برخي اظهارات و اقدامات ديگر سياستمداران اصولگراريشـه در همـان مـوضوعي دارد كه باعث مسكوت ماندن <بازپس گيري باغ قلهك> شد.

به عبارت ديگر، تعدادي از نمايندگان اصولگراي مجلس براي عدم تحريك دشمني‌هاي خارجي در موضوعي مهم‌تر يعني پرونده هسته‌اي كشور، حاضر شده‌اند از آنچه كه آن را حـق مسلـم كشـورمـان مي‌دانند– مالكيت باغ قلهك– بگـذرنـد، تعـداد ديگـري از سياستمداران هم با همين استدلال و با توجه به شرايط بين المللي، در حال حاضر سكوت در برابر برخي موضع گيري‌هاي خارجي را بلامانع دانسته‌اند. زيرا از نظر آنها، منافع حاصل از اين سكوت و تاثير آن در احقاق حقي بزرگتر– دسترسي ايران به تكنولوژي هسته‌اي و كاهش مزاحمت‌هاي خارجي در اين زمينه– بسيـار بيشتـر از منـافع احتمالي ناشي از تعقيب بعضي پروژه‌‌هايي است كه شايد به نتايجي همچون بازپس گيري باغ قلهك منجر شود.

اگر كسي مباني استدلال ارائه شده در اين زمينه را بپذيرد، حق دارد پاسخ دو سوال اساسي را از اصولگرايان مطالبه كند. نخست آنكه چرا حاضريم از آنچه كه آن را معادل <هايد پارك لندن> مي‌دانيم بگذريم تا حق بزرگتر خود را به خطر نيندازيم، اما همزمان با اين گذشت، گاه مسائلي را در عرصه بين المللي مطرح مي‌كنيم كه ارتباط مستقيم با منافع ما ندارد، اما بهانه كافي به دشمنان و مخالفان ايران مي‌دهد تا پرونده هسته‌اي را تحت فشار قرار دهند؟

نكته ديگر آنكه چرا همين ديدگاه را در مسائلي كه مرتبط با نيروهاي داخلي است، اعمال نمي‌كنيم؟ به صورت واضح تر، چرا در موضوع انتخابات، برخي از مجريان دولتي اصرار دارند كه آنچه را تشخيص خود از قانون مي‌دانند در بالاترين درجه و بدون هيچگونه اغماض اجرا و حتي نيروهاي اصيل و انقلابي را با كوچك‌ترين ترديد در زمينه تطابق شرايط آنها با موارد قانوني، ردصلاحيت كنند؟ ‌ ‌به عبارت ديگر، برخي نمايندگان اصولگراي مجلس، درحال حاضر سكوت در برابر تضييع حق كشورمان در باغ قلهك را جايز مي‌شمارند و آن را به عنوان موضع كميسيون اصل90 به صورت علني اعلام مي‌كنند تا به زعم خود م‌ راعات <جوّ بين المللي> را بنمايند.

حزب الله

حزب الله در سرمقاله امروز خود با عنوان اندكي تا سقوط آورده است: يك سال و اندي قبل اعتراض هاي مدني در لبنان آغاز شد. پس از جنگ 33 روزه مردم به سياست هاي دولت سنيوره به شدت معترض بودند كه اين اعتراضات دلايل متعددي داشت. يكي از عمده دلايل اين مخالفت هاي مدني، كارشكني هاي دولت لبنان در زمان جنگ 33 روزه بود. دولت سنيوره در جريان نبرد تموز، نه تنها حمايتي از حزب الله به عمل نياورد كه تمامي كوشش خود را براي حمايت از رژيم صهيونيستي به كار بست.

افزون بر اين، دليل ديگري كه اعتراضات مردمي را سبب شده بود، اهمال دولت در ياري رساني به مردم جنگ زده لبنان بود.

در آن مقطع دولت هيچ اقدامي براي بازسازي كشور انجام نمي داد و تنها حزب الله بود كه پس از جنگ هم به ياري مردم شتافته بود. اعتراض هاي مردمي در آن برهه توسط گروه هاي اپوزوسيون دولت لبنان سامان دهي مي شد.

از اين روي با تلاش اين گروه‌ها از ايجاد درگيري تا حد زيادي ممانعت به عمل مي آمد.

اما فشارهاي مردمي سبب بهبود اوضاع نشد و دولت سنيوره كه اندكي بعد به دليل خروج شيعيان از كابينه مشروعيت خود را كاملا از دست داد، نتوانست مشكلات مردم را حل كند. سنيوره و كابينه اش تمام وقت خود را صرف بازي هاي سياسي كردند و به جاي تلاش براي رفع گرفتاري هاي مردم لبنان وقت خود را به رايزني و خوش رقصي براي اربابان غربي شان گذراندند.

همه اين عوامل سبب شد اعتراضات مردم كه تا پيش از اين به صورتي ساماندهي شده برگزار مي شد، به صورت خودجوش شكل گيرد و ناگفته پيداست كه در اين سنخ اعتراضات احتمال وقوع درگيري بسيار زياد است خصوصا كه طرف حساب مردم دولتي اقتدارگرا مانند دولت فواد سنيوره باشد. از اين روي دولت نتوانست اين اعتراضات را كه در قالب تظاهرات، تحصن و... شكل مي گرفت برتابد و به واسطه ارتش و شبه نظاميان نزديك به خود مقابله با معترضين را در دستور كار قرار داد.

رخداد روز يكشنبه لبنان كه به كشته شدن برخي از معترضين انجاميد هم به دنبال يكي از اين اعتراضات به وقوع پيوست. ارتش و شبه نظاميان در حالي دست به كشتار مردم زدند كه معترضين تنها به قطعي طولاني مدت برق و وضعيت نامساعد اقتصادي اعتراض داشتند. كشتار روز يكشنبه لبنان مويد چند موضوع مهم است.

با توجه به اين مسئله كه تير اندازي از مناطق مسيحي نشين كه حيطه تحت نفوذ گروه قواه البنانيه محسوب مي شود، انجام شده است بايد مسببين آن را رهبران گروه 14 مارس دانست. سمير جعجع رهبر قواه البنانيه كه يد طولايي در جنگ هاي داخلي لبنان دارد، به نمايندگي از 14 مارس دست به اين اقدام زده است.

با توجه به اينكه غالب معترضين شيعياني بودند كه در منطقه ضاحيه (جنوب لبنان) ساكن هستند، مسببين كشتار تلاش داشته اند كه ارتش را در مقابل گروه هاي شيعي يعني حزب الله و امل قرار دهند. بي شك طراحان اين سناريو يعني ايالات متحده و رژيم صهيونيستي اميدوار بودند كه از اين طريق حزب الله را به معركه جنگ داخلي لبنان چه با ارتش و چه با گروه هاي شبه نظامي وابسته به هيئت حاكمه اين كشور بكشانند.

نكته ديگري كه عاملان درگيري در پي آن بودند تلاش براي كشاندن ارتش ملي گراي لبنان به درگيري هاي سياسي است، اين هدف در ادامه تلاش هايي است كه از زمان طرح نام ژنرال ميشل سليمان فرماندهي ارتش لبنان به عنوان نامزد رياست جمهوري آغاز شد تا اين چهره را نامزد توافقي ائتلاف 14 مارس معرفي كنند و از گروههاي 8 مارس از جمله دو جنبش حزب الله و امل به عنوان مخالفان نامزدي ژنرال سليمان ياد كنند و اين در حالي است كه قرابت انديشه سياسي ژنرال سليمان با انديشه هاي سياسي حزب الله و امل بر كسي پوشيده نيست و حمايت هاي آشكار و نهان وي از حزب الله شاهدي بر اين مدعاست.

اما به هر حال اين واقعه تا حد زيادي از محبوبيت سليمان در ميان مردم لبنان كاسته است و مديريت بحران ضعيف وي سبب شده كه اينك سليمان ديگر تنها كانديداي رياست جمهوري لبنان نباشد.

اكنون نامهاي فارس بويز وزير امور خارجه پيشين و رياض سلامه رئيس بانك مركزي هم در كنار نام ميشل سليمان براي اين پست مطرح شده است. فارغ از اين بحث، كشتار روز يكشنبه لبنان زنگ خطري بسيار جدي را براي دولت سنيوره به صدا در آورده است.

اين رخداد به خوبي نشان داد كه دولت سنيوره نه تنها مطابق قانون اساسي لبنان كاملا نامشروع است، كه از اندك جايگاهي هم در قلوب مردم اين كشور برخوردار نيست.

بي شك مخالفت‌ها و اعتراضات خودجوش مردمي پروسه انحلال دولت نامشروع سنيوره را بيش از پيش تسريع مي كند و اكنون اين دولت فاصله چنداني تا سقوط ندارد.

همبستگي

آزموني براي جبران تنگ‌ نظري‌ها عنوان سرمقاله امروز همبستگي به قلم مرتضي حاجي است كه در آن مي‌خوانيم: در زمان ثبت‌نام انتخاباتي مجلس آينده تلاش بسيار گسترده تبليغاتي‌اي از سوي چهر‌ه‌هاي شاخص جناح راست و رسانه‌ها و روزنامه‌هاي ناشر افكار و مدافع رفتار آنان براي پيشگيري از حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي صورت گرفت. آنان با ايراد انواع تهمت‌هاي بي‌اساس كوشيدند تا چهره‌‌هاي اصلاح‌طلب را از نامزدي منع و منصرف كنند تا هزينه رد صلاحيت را براي همفكران "اجرايي" و "نظارت" خود به حداقل برسانند. به رغم اين اما اين تلاش چندان موثر نيفتاد و صدها شخصيت خوشنام، موجه و مجرب اصلاح‌طلب كه گواه صداقت، سلامت فكر و عمل آنها كارنامه موفق سال‌هاي طولاني خدمات مفيد و موثرشان در مسووليت‌هاي بسيار مهم و راهبردي است، اقدام به ثبت‌نام كردند. آنان كه پايبندي‌شان به شريعت مقدس و پاسداري از ارزش‌هاي متعالي اسلامي و قانون‌ اساسي همواره در كوشش مستمر و مداوم‌شان بر عملياتي كردن تمامي ظرفيت‌هاي مغفول واقع شده در اين "خون بهاي گرانقدر شهيدان" متجلي است... براي فراهم كردن فرصت تصميم‌گيري و انتخاب، خود را به "ميدان گزينش مردم" عرضه كردند تا در رقابتي هر چند نابرابر شركت كنند و در سالي كه بايد "اتحاد ملي" و پايبندي به آن سرلوحه همه برنامه‌ها و فعاليت‌ها باشد، فرصت جديدي براي نمايش شورانگيز از همبستگي ملي به سوي ساختن ايراني توسعه‌يافته، آباد و آزاد همراه با دين و اخلاق فراهم كنند و در ساختن حماسه‌اي جديد همراه باشند. با اين اقدام آنان مسؤولان و مجريان انتخابات در برابر آزموني بزرگ قرار گرفتند كه يا بايد ادعاي عدالت‌محوري و بي‌طرفي در اجراي قانون را كنار بگذارند و داوطلبان اصلاح‌طلب را رد يا صلاحيت آنها را احراز ننمايند!! يا خطر بزرگ حضور رقيب "كارآمد" و "امتحان پس داده" در عرصه‌هاي مختلف فرهنگي - ديني - اجتماعي و مديريت در "رقابت" را تحمل كنند و احتمال از دست دادن اكثريت كرسي‌هاي مجلس را كه با دسته گل‌هاي مكرري كه حاكميت يكپارچه قواي مقننه و مجريه هر روز به آب مي‌دهد و زمينه اقبال روزافزون مردم به برنامه‌ها و نامزدهاي اصلاح‌طلب را فراهم كرده است بپذيرند. اما به نظر مي‌رسد در ارزيابي اين دو وجه تصميم‌گيري مجريان انتخابات ترجيح داده‌اند با تأسي از گفته يكي از بزرگانشان كه قبلا خط داده بود، چند روزي اعتراض‌ها را تحمل مي‌كنيم و چهار سال راحتيم [نقل به مضمون] رنج شنيدن اعتراض‌هاي آزاردهنده چند روزه را بر خود هموار كرده و شيريني پيروزي آينده را بر خود تلخ نكنند و اين از فهرست بلند بالاي رد صلاحيت انبوه نامزدهاي اصلاح‌طلب در سرتاسر كشور استنباط مي‌شود. چه باك از اينكه با كنار گذاشتن انبوه انسان‌هاي شريف، متدين و خوشنام مسابقه را يك نفره كنند و شور انتخابات كاهش يابد، نظام قانونگذاري كشور شانس بهره‌مندي از سرمايه‌اي عظيم از نيروهاي كارآمد را از دست بدهد و زبان بيگانگان نيز به شماتت از مردم‌سالاري ديني دراز شود! ظاهرا مجريان انتخابات صرف‌نظر از جنبه حقوقي موضوع كه آيا اصولا قانون اساسي كه برائت را مبناي داوري مي‌‌داند و به صراحت تفتيش عقايد را منع مي‌كند، چنين اجازه‌اي به مجريان مي‌دهد، قصد دارند بنا را بر عدم برائت بگذارند و به شيوه‌هاي گوناگون اقدام به تفتيش عقايد كانديداها به ويژه كانديداهاي اصلاح‌طلب نمايند. حتي اگر فرض كنيم چنين اجازه شرعي و قانوني وجود داشته باشد، اين پرسش نيز مطرح است كه نگاه منفي و حذفي‌ مجريان انتخابات كه افرادي نيز به عنوان معتمد مردم در بين آنها حضور دارند و معلوم نيست بنا به چه مصلحتي اسامي آنها اعلام نمي‌شود تا مردم معتمدان خود را بشناسند، آيا به تقويت نظام جمهوري اسلامي چه وجه اسلاميت و چه وجه جمهوريت آن مي‌انجامد؟ و آيا با تفسير وسيع بندهاي يك و سه ماده 28 قانون انتخابات، جمعيت انبوهي از دلسوزان و وفاداران نظام را بعد از سال‌هاي طولاني مديريت و مسووليت و تلاش براي تحكيم مباني ياد شده به بي‌اعتقادي و التزام نداشتن به اسلام، قانون اساسي و ولايت فقيه متهم كردن سود كشور را در پي دارد يا خسارت بار است؟ و آيا محدود كردن دايره انتخاب مردم اصول بنيادي نظام را زير سوال نمي‌برد؟ و آيا...؟ اينك فرصت بعدي براي هيات‌هاي نظارت است تا تنگ‌نظري‌هاي هيات‌هاي اجرايي را جبران كنند و شرايط را براي برگزاري انتخاباتي شكوهمند فراهم سازند.اميد است از اين آزمون بهتر از هيات‌هاي اجرايي برآيند.

ايران

آيا چهره هاى تندرو مهار خواهند شد عنوان سرمقاله امروز ايران به قلم سيد مرتضى نبوى است كه در آن مي‌خوانيم: طى ماه هاى اخير شاهد اقدامات و تحركات يك جريان افراطى در جهت تخريب و القاى شبهه در سلامت انتخابات بوده و هستيم. جريانى كه همنوايى مشكوك آنها با رسانه هاى بيگانه از جمله راديو آمريكا و اسرائيل كاملاً آشكار است و البته نيازى به توضيح ندارد. تخريب و تخطئه انتخابات از ماه ها قبل زمانى آغاز گرديد كه نه تنها هنوز تصميم گيران و كارگزاران اين پروژه بلكه ديگر گروه ها هم ابتدايى ترين فعاليت هاى خود را براى كسب اقبال عمومى شروع نكرده بودند. اين سير تخريبى در موسم بررسى صلاحيت ها در هيأت هاى اجرايى شدت و نمود بيشترى به خود گرفت به گونه اى كه در نخستين ساعات انتشار اطلاعات اوليه در مورد تأييد و يا رد صلاحيت كانديداها، موج وسيعى از جنجال ها و نيز هياهو هاى مورد اشاره آغاز گرديد به طورى كه اثبات اين موضوع كه تمامى اين اقدامات از قبل طراحى شده بود، چندان كار دشوارى نمى نمايد. در همين راستا سخنگويان برخى از اين جريان ها اقدام به اعلام آدرس ها و آمارهاى غلط از درصد و ميزان ردصلاحيت شده هاى گروه هاى متبوع خود كردند به شكلى كه حتى يكى از اين افراد در اقدامى غيرمنتظره اعلام كرد كه 70 درصد از كانديداهاى گروه سياسى متبوع وى ردصلاحيت شده اند.هرچند كه با اظهارات وزير كشور در اين خصوص، تناقض و گفته هاى كارگزاران اين گروه ها مشخص شد اما آنچه به وضوح پديدار گشت، آن است كه كشف واقعيت براى اين افراد چندان اهميت و ارزشى ندارد بلكه هدف اصلى و مطلوب براى كسانى كه در كارنامه سياسى خود سابقه افراطى گرى و تندروى دارند، جنجال سازى و دادن آمارهاى غلط در جهت مظلوم نمايى در افكار عمومى و بدينوسيله تلاش براى تخريب سلامت انتخابات است، بنابراين واضح است كه چنين ادعاها و اظهارنظرهايى كاملاً دور از واقعيت هاى موجود هستند.در اين ميان موضوع ديدار آقايان هاشمى، خاتمى و كروبى و نيز تصميمات گرفته شده از سوى آنها كه در رسانه ها و خبرگزارى ها منتشر شد تغاير و تفاوت كاملاً آشكار ميان اين افراد و جريان افراطى مورد اشاره را نمايان ساخته است.

آنچه از تصميمات اتخاذى اين سه نفر پيداست آن است كه حضور حداكثرى در انتخابات و نيز زمينه سازى در جهت تحقق اين مهم كاملاً مورد تأكيد قرار گرفته است و اين كاملاً از صحبت هاى آقاى كروبى كه اعلام كرده بايد با خواست گروه هاى ضدانقلاب كه همانا سرد كردن مردم است، مقابله و عكس آن عمل شود؛ هويداست.ديگر تصميماتى كه در جلسه آقايان هاشمى، خاتمى و كروبى اتخاذ شده هم مؤيد همين موضوع است يعنى تلاش براى افزايش اميدوارى مردم به انقلاب. در واقع مى توان گفت برآيند تصميمات اين جلسه تأكيد بر رعايت رهنمودهاى مقام معظم رهبرى در انتخابات است.از سوى ديگر نكته اى كه نظارت ديدگاه ها و تفكرات اين افراد بانفوذ با جريان افراطى را برجسته مى كند تصميم آنها براى جلوگيرى از ايجاد هرگونه تنش و حركت هاى راديكالى است. موضوعى كه به مذاق اين طيف افراطى از جمله روزنامه كارگزاران خوش نيامده است. روز گذشته پس از انتشار تصميمات آقايان هاشمى، خاتمى و كروبى شاهد يك گاف بزرگ سياسى از طرف روزنامه كارگزاران بوديم. اين روزنامه روز گذشته تيتر اول خود را با فونت درشت و نيز با چاپ عكسى از آقايان هاشمى و خاتمى اختصاص داده است به شكل تعجب آورى خواسته تا نتيجه اين جلسه را اينگونه القا كند؛ «الزامى به شركت در انتخابات غيررقابتى نيست.» يعنى درواقع عكس آن چيزى كه در ساير رسانه ها درخصوص تصميمات اين جلسه انتشار يافته بود. آنچه مى بايست در شرايط كنونى گردانندگان اين روزنامه بدان پاسخ گويند اين است كه چرا و در جهت تحقق چه اهدافى اقدام به انعكاس وارونه تصميمات اين سه نفر كردند حزب كارگزاران كه روزنامه مذكور ارگان رسانه اى آن حزب مى باشد نيز مى بايست، در اين مورد به تبيين مواضع خود بپردازد كه تا چه ميزان بر تصميمات و فعاليت هاى اين روزنامه اشراف دارد ضمن اين كه از پاسخ به اين سؤال نيز نبايد غفلت ورزد كه روزنامه كارگزاران مسئول انعكاس مواضع حزب كارگزاران است يا مسئول ارائه نظريات عده اى كه در حال قلم زدن در آن هستند اما آنچه كه مى بايست در چنين فضايى مدنظر و مورد توجه دستگاه هاى مسئول قرار گيرد، عدم انفعال در مقابل چنين اقداماتى است.دستگاه هاى ذيربط نبايد از موضع قانونى خود در قبال كسانى كه جسارت پيدا كرده و علناً و صريحاً عدم قبول نظام را تبليغ كرده و اعلام مى كنند كه لازم نيست نظام را قبول داشته باشيد و اين موضوع را نيز در رفتار و كردارشان به معرض نمايش قرار مى دهند و همچنين تلاششان را براى ايجاد تنش و نفى جمهوريت و يا اسلاميت نظام به كار مى برند؛ عقب نشينى كنند.با اين تفاسير اما يك نكته نبايد از نظرها پنهان بماند و آن هدف قرار دادن دولت و شخص رئيس جمهور توسط اين جريان افراطى است.اين جريان افراطى در تلاش براى القاى دوقطبى بودن انتخابات است، يعنى اين كه اينگونه وانمود كند كه صف بندى ها در انتخابات مجلس هشتم در دو قالب موافقان و مخالفان دولت شكل گرفته است. تصور اين جريان افراطى اين است كه مخالفت با دولتى كه بهترين مواضع را در صحنه هاى بين المللى دارد براى آنها رأى ساز است غافل از آن كه مردم هيچگاه با تفكرات افراطى و كارگزاران آنها هيچ ميانه اى ندارند.

اعتماد

مرگ آرام چريك پير سرمقاله امروز اعتماد به قلم بهروز بهزادي است كه در آن مي‌خوانيم: مرد سيه چرده ميان قامتي كه با چشمان نافذش فلسطينيان را مسحور مي كرد و با قهر انقلابي لرزه بر اندام زمامداران اسرائيل مي انداخت و در دهه 60 از هر نام ديگري در فلسطين و جهان به خاطر حمله بي امان به اسرائيليان و هواپيماربايي هاي متعدد معروف تر و مشهورتر بود، در 82 سالگي در يك بيمارستان خصوصي امان، پايتخت اردن، درگذشت.اين مرد جرج حبش بود كه بنيانگذار جبهه خلق براي آزادي فلسطين به شمار مي رفت و جالب اينكه خبر مرگ او را ليلا خالد چريك زن فلسطيني كه او نيز از خبرسازان دهه هاي 60 و 70 ميلادي بود و به خاطر چند هواپيماربايي از سوي سازمان هاي اطلاعاتي غرب تحت تعقيب بود، با تلفن به تلويزيون الجزيره اعلام كرد. ليلا خالد گرچه مرگ حبش را ناشي از ناتواني قلبي دانست، ولي به الجزيره گفت كه او به سرطان نيز دچار بوده است.البته گزارش هاي رسمي حاكي است كه حبش بعد از يك عمل جراحي قلب درگذشته است.جرج حبش، به همان اندازه كه مغضوب غرب بود، زمامداران عرب نيز سر ستيز با او داشتند، چرا كه بدون رودربايستي آنان را به سازش در سرنوشت مردم فلسطين متهم مي كرد و از ملت هاي عرب مي خواست چنين زمامداراني را نپذيرند.حبش كه مناسبات خوبي با ياسر عرفات چريك پير فلسطين داشت، بعد از تغيير جهت وي از اين دوست ديرينه نيز دست شست و در آستانه كنفرانس اسلو گوشه نشيني پيشه كرد. وي به اردن رفت، مدتي دور از انظار بود ولي بعدها دربار اردن وي را كه از فعاليت هاي چريكي دست شسته بود، پذيرفت تا زندگي آرامي بعد از جنجال هاي دهه 60 پيشه كند.جرج حبش در اين دوران به كارهاي سياسي روي آورد و در يكي از آخرين مصاحبه هاي خود گفت؛ اوضاع فلسطين زماني آرام مي گيرد و مردم به خواست هاي خود مي رسند كه رهبران امروزين جهان عرب جاي خود را به رهبران مردمي بدهند.اينك آنچه در ذهن نسل جديد فلسطين از جرج حبش باقي مانده، تصويري از عمليات چريكي دهه 60 و مهمترين آن سپتامبر سياه است. نسل جديد سياستمداران فلسطين تفاوت هاي عمده يي با دوران حبش و عرفاتي دارند كه گرچه در كنفرانس صلح اسلو شركت كرد، ولي هيچ گاه تسليم نشد.جرج حبش به سال 1925 ميلادي در ليداي فلسطين به دنيا آمد كه اينك تحت تصرف اسرائيل است. او فرزند يك بازرگان مسيحي فلسطيني يوناني الاصل بود. او در دانشگاه امريكايي بيروت تحصيلات پزشكي مي كرد اما در سال 1948 تحصيلات خود را به خاطر جنگ هاي اسرائيل عليه فلسطين نيمه تمام گذاشت و به فلسطين بازگشت. او تا سال 1953 كه مجدداً براي تحصيل به بيروت رفت و دانشنامه پزشكي گرفت، در سازمان دادن به گروه هاي مقاومت فلسطيني تلاش بسياري كرد و بعدها يكي از بنيانگذاران جبهه مقاومت عرب در اردن شد كه از مبارزات جمال عبدالناصر رهبر وقت مصر الهام گرفته بود.حبش يك بار در اين ميان به اتهام كودتا عليه ملك حسين پادشاه اردن ناچار به سوريه گريخت و به فعاليت چريكي خود ادامه داد تا اينكه بعد از جنگ 1967 اعراب و اسرائيل جبهه خلق براي آزادي فلسطين را پايه گذاري كرد، چرا كه معتقد بود تنها از طريق فعاليت چريكي شبيه ويت كنگ ها در ويتنام مي توان در برابر اسرائيل به پيروزي رسيد.بخشي از عملياتي كه به جبهه خلق براي آزادي فلسطين جرج حبش نسبت داده مي شود گروگان گرفتن هواپيماي اسرائيلي ال آل در سال 1968، بمب گذاري در يك سوپرماركت بزرگ اسرائيليان و انفجار لوله هاي نفتي اسرائيل، انفجار فرودگاه تل آويو و ده ها حمله به منافع اسرائيل است كه پرداختن به تمامي عمليات او عليه اسرائيل و غرب شامل كتابي بزرگ از يك جنگ چريكي واقعي خواهد شد.حبش در دهه 50خودمان بسيار مورد توجه روشنفكران آن زمان بود، ولي مرگ او ظاهراً هيچ بازتابي در رسانه هاي امروز نداشت. به هر حال اين انقلابي ناآرام از ديروز آرام گرفت و...

ارسال به دوستان
وبگردی