۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۴۷۲۶۷
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۶ - ۰۱-۰۵-۱۳۹۳
کد ۳۴۷۲۶۷
انتشار: ۰۹:۱۶ - ۰۱-۰۵-۱۳۹۳

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های امروز

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند که برخی از آنها در زیذ می‌آید.
جام جم: بی طرفی جانبدارانه

«بی طرفی جانبدارانه» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم محسن ماندگاری است که در آن می خوانید؛«سکوت در برابر تجاوز گرگ به گله، بیطرفی نیست، عین طرفداری از متجاوز است.» این جمله دیالوگی است از فیلمی که چند سال قبل درباره سکوت و عدم مداخله نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد در برابر قتل عام مردم سربرنیتسا در بوسنی ساخته شد.

این روزها بار دیگر شبیه همان قتل عام در غزه به راه افتاده است. حمله زمینی و هوایی رژیم صهیونیستی به باریکه غزه تاکنون نزدیک به 600 کشته و هزاران مجروح داشته است که اکثریت آنها از غیرنظامیان بوده و کودکان، بخش قابل توجهی از قربانیان این فاجعه انسانی هستند.

اوضاع به قدری در نوار غزه دلخراش و سوزناک است که دیدن تصاویر مجروحان و جان باختگان فلسطینی برای هر انسانی سخت و غیرقابل تحمل است. اما شاید سخت تر از آن، سکوت معنادار نه فقط رهبران بی غیرت جهان عرب، که برخی نویسندگان و روشنفکران ایرانی در برابر تجاوز یک گرگ تا بن دندان مسلح به مردم بی دفاع غزه است.

در روزهای گذشته و در برابر این تجاوز نظامی،​چهره های سرشناس زیادی در گوشه و کنار دنیا واکنش نشان داده و از رژیم صهیونیستی انتقاد کرده اند، از روشنفکران آمریکایی و اروپایی گرفته تا حتی برخی یهودیان ساکن در اسرائیل، جنایات رژیم صهیونیستی در غزه را تقبیح کرده و خواستار واکنش جامعه جهانی در برابر نسل کشی در فلسطین شده اند.

در تازه ترین این واکنش ها 64 شخصیت سیاسی و علمی بین المللی در نامه ای که روز دوشنبه در روزنامه گاردین به چاپ رسیده خواستار تحریم تسلیحاتی اسرائیل شدند.

در میان این شخصیت های بین المللی، هفت برنده جایزه صلح نوبل همچون دزدموند توتو، از چهره های شاخص مبارزه با رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی، بتی ویلیامز از ایرلند، فدریکو مایر زاراگوسا از اسپانیا، جودی ویلیامز از آمریکا، آدولفو پرز اسکویول اهل آرژانتین، میرید مک گوایر ایرلندی و ریگوبرتو منچو از گواتمالا حضور دارند که اسرائیل را به دلیل «جنایت جنگی و ارتکاب جنایت علیه بشریت» در غزه محکوم کرده و از مجامع جهانی خواستار تحریم تسلیحاتی رژیم صهیونیستی شده اند.

نام دو شخصیت علمی اسرائیلی و کن لوچ فیلمساز برجسته انگلیسی نیز در میان امضا کنندگان نامه است.

نامه ای که در آن بصراحت آمده است: «بار دیگر اسرائیل در یک تجاوز نظامی غیرقانونی و اقدامی غیر انسانی، ملت دربند فلسطین بخصوص فلسطینی های نوار محاصره شده غزه را زیر حملات نظامی خود قرار داده است.

ارتکاب این حملات فاجعه بار و برخورداری از مصونیت، از رابطه اسرائیل با شرکت های بزرگ تسلیحاتی و حکومت های همدستشان در سرتاسر دنیا نشات می گیرد...»

اسقف دزدموند توتو برنده جایزه صلح نوبل که از مشهورترین امضاکنندگان این بیانیه است پیش از این نیز با انتقاد از تجاوز اسرائیل به نوار غزه و محاصره این باریکه، سکوت در برابر جنایات اسرائیل را «شراکت در جرم» توصیف کرده بود.

اما آنچه در این میان سوال برانگیز و آزار دهنده است سکوت برخی به اصطلاح هنرمندان و روشنفکران ایرانی است.

در حالی که هفت برنده صلح نوبل به دفاع از مظلومیت مردم فلسطین برخاسته اند، خانم شیرین عبادی، تنها ایرانی برنده نوبل سکوت معناداری اختیار کرده است.

در حالی که کن لوچ فیلمساز انگلیسی و برخی دیگر از هنرمندان سرشناس جهانی بصراحت زبان به انتقاد از اسرائیل گشوده اند، ​آقای اصغر فرهادی فیلمساز برجسته ایرانی و خانم نسرین ستوده حقوقدان کشورمان هم فقط به عکس گرفتن با یک پلاکارد اکتفا می کنند که در آن صرفا به یک پیام کلی اخلاقی (به کشتن همنوع خود پایان دهید) اشاره شده است که در آن حتی مشخص نیست منظور تذکر به فلسطینی ها ست یا صهیونیستها و حتی بدتر از آن جناب محسن مخلمباف که ادعای طرفداری از حقوق بشرش گوش فلک را کر کرده است معلوم نیست اساسا در این ماجرا کدام طرف ایستاده است.

راه دوری نرویم، در همین تهران، دکتر صادق زیباکلام هم که معمولا در همه زمینه ها اظهار نظر می کند، چند روزی است که سکوت اختیار کرده است. شاید همه این روشنفکران ما خواسته اند جانب بیطرفی اختیار کنند!

خراسان:آشفته بازار پیام های تلویزیونی در رمضان

«آشفته بازار پیام های تلویزیونی در رمضان»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سید ناصر نعمتی است که در آن می خوانید؛نیاز مخاطب همیشه یکی از مولفه های تعیین کننده در تامین و تولید محتوای رسانه ای است، بدین معنا که اگر مخاطب نسبت به محتوا و برنامه تولیدی احساس نیاز نکند و یا سوال خود را در آن نیابد به آن اقبال نشان نخواهد داد. البته این معادله عرضه و تقاضا در فضای رسانه ای دقت ها و ظرافت های بسیاری را به همراه دارد که درک نیاز حقیقی مخاطب، در برخی موارد نیازسازی برای او و پاسخ به امیال و آرمان ها و به طور کل مساله های مخاطب بخشی از آن است. البته رمز جذب مخاطب در میان رسانه های متعدد و متنوع امروز فراتر از این هاست و به مراحل تولید پیام نیز تسری پیدا می کند.

عنصر زمان در رسانه همیشه تعیین کننده است. ماه رمضان به عنوان یکی از مهم ترین ماه های مورد توجه مسلمانان دارای ویژگی های بسیاری است که رسانه های کشورهای اسلامی را در این ماه تحت تاثیر خود قرار می دهد. نگاهی به برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز همین موضوع را تایید می کند. اما آن چه در این میان مهم است اینکه چه محتوایی و با چه تاثیری در تلویزیون کشورمان برای این ماه تدارک دیده شده و به مخاطبان عرضه می شود؟

وسایل ارتباط جمعی که تلویزیون نیز یک نمونه از آن هاست دارای نقش های اجتماعی متفاوتی با توجه به مخاطبان پیام خود هستند. نقش هایی همچون خبری، رهبری و راهنمایی افکار عمومی، تبلیغ، سرگرمی و آموزش. روشن است پیام های تلویزیونی و به طور کل رسانه ای در این ماه باید با توجه به ویژگی های رمضان تهیه و تولید شوند. طبیعی است که منظور از این گفته این نیست که کلیه برنامه های صدا و سیما باید این کارکرد را داشته باشند ولی انتظار این است که در نگاه کلان پیام های ارتباطی تلویزیون در این ماه نقش ها و کارکردهایی همسو با زمان مورد اشاره یعنی رمضان را داشته باشند و حداقل برخی نقش های یادشده برجسته تر از گذشته مورد نظر قرار گیرند. شاید سرگرمی هیچ وقت از نقش های رسانه ای قابل حذف نباشد اما ماهیت آن با برخی زمان ها به خصوص ماه رمضان که هنگامه دوری از غفلت و سرگرمی های مجازی است، همخوانی زیادی نداشته باشد. پخش تبلیغاتی که با شیوه عمومی ماه رمضان یعنی پرهیز از مصرف و دنیازدگی مغایر است برای مخاطب آزار دهنده خواهد بود و پارادوکس معنایی ایجاد می کند.

صحبت این نیست که کدام یک از این نقش ها با توجه به ویژگی های ماه رمضان می تواند پررنگ تر شود اما حداقل در یک توازن میان همه این نقش ها و کارکردها باید با حفظ جذابیت های رسانه ای میان پیام ارسالی و زمان آن تناسبی وجود داشته باشد. اگر خطبه پیامبر اکرم(ص) را در آخرین جمعه ماه شعبان مرور کنیم پیام های مورد نظر را در این خطابه درخواهیم یافت. آن جا که رسول گرامی از رسیدن ماه رمضان سخن می گویند به پیام رحمت، برکت و آمرزش برای انسان ها اشاره می کنند. پیام هایی که در نهایت به فضیلت های مورد نظر اسلام برای انسان می انجامد و درک درست فضیلت های انسانی در سایه ویژگی های این ماه و بازتعریف آن در فضای رمضان به خلق سوژه ها و ایده هایی برای تولیدات رسانه ای و تلویزیونی می انجامد که با روح کلی این برهه زمانی مبارک نیز همخوانی و هم افزایی معنوی خواهد داشت.

نگاهی به برنامه های روزهای گذشته در سیمای جمهوری اسلامی ایران نه تنها این رویکرد را به ذهن متبادر نمی کند بلکه خبر از غفلتی دارد که همچنان پس از سال ها در بدنه برنامه ریزی و تولید رسانه ملی وجود دارد. اگر از شمار آمارها و برنامه های سخنرانی، جزء خوانی قرآن و پخش مناجات های این ماه بگذریم که بخشی از آنان در روال طبیعی دیگر ماه ها نیز وجود دارد و البته در جای خود نیز به فضاسازی کار کمک می کند، سریال ها و ویژه برنامه های افطار بیشتر به چشم مردم آمده اند و استقبال مردمی، زمان پخش آن ها و برخورداری از جذابیت عمومی؛ آن ها را به پربیننده ترین برنامه های تلویزیون تبدیل کرده است.

ورود به نقد مجموعه های رمضانی سیما و بررسی محاسن و اشکالات ویژه برنامه های افطار موضوع این نوشتار نیست هرچند در برخی از آنان محتوای ارائه شده، در برخی دیگر نحوه ارائه و در بخشی نیز مصداق یابی نازل برای مفاهیم و فضیلت های طرح شده قابل نقد و بررسی است اما سوالی که مطرح می شود این است که تصویر کلی که بیننده این شب های تلویزیون به دست می آورد چه میزان با پیام رمضان هم راستاست؟ ارزش هایی که از طریق این مجموعه ها به او انتقال داده می شود و برای او درونی خواهد شد چه تناسبی با حال و هوای فضیلت های این ماه دارد؟ و یک سوال مهم اینکه ارزش های گفته شده توسط سخنرانان تلویزیونی چه میزان با ارزش های به نمایش درآمده در برخی سریال های این روزها همسو است؟

با این همه هستند برنامه هایی که در رسانه ملی چه از نظر مخاطبان و چه در نگاه کارشناسان زمان و مخاطب و نیازهای او را به خوبی درک کرده اند و برنامه ای شایسته این روزهای مخاطب خود تدارک دیده اند اما باید دقیق تر به دامنه تاثیر و ضریب آن ها در رسانه ملی نگاه کرد. نباید فراموش کنیم مخاطب امروز اگر نیاز خود را به درستی و کمال در رسانه ملی پیدا نکند هیچ محدودیتی جلوی استفاده او را از رسانه های دیگر نمی گیرد و با انتخاب دیگری؛ به راحتی مشتری ارزش های تبلیغی و پیام های او خواهد شد. در این میدان رقابت آن که نتواند نیاز مخاطب خود را در ظرف زمان به درستی بشناسد و تولیدات متناسب با آن را به شکلی جذاب تهیه کند، کنار خواهد رفت و این قانون رقابت در این فضاست.

کیهان:اینجا هیچ کس بیطرف نیست

«اینجا هیچ کس بیطرف نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید؛جنگ غزه هرچند در منطقه ای به عرض 12 و طول 40 کیلومتر رخ می دهد، اما جنگی در مقیاس و ابعاد جهانی است. به یک معنا این جنگ به عنوان نهمین جنگی که مستقیما از سوی صهیونیست ها راه اندازی شده، ادامه جنگ جهانی چهارم برسر سرنوشت خاورمیانه اسلامی است. مافیای صهیونیستی نقش ویژه در تحریک آمریکا به آغاز پروژه خونین خاورمیانه جدید و قرن جدید آمریکایی در سال 2001 داشت. آن زمان برخی مقامات آمریکایی از جمله رئیس سازمان سیا اعلام کردند جنگ علیه 24 کشور اسلامی آغاز شده است. نقش مستقیم رژیم صهیونیستی در 9 جنگ - به فاصله 66 سال- و البته نقش پنهان صهیونیست ها در جنگ های افغانستان و عراق و سوریه، روشن می کند چرا حضرت امام خمینی(ره) از رژیم صهیونیستی به عنوان غده ای سرطانی که باید از بین برود یاد کرد. به این گفته حضرت امام باید به چشم استراتژی امنیت ملی و منطقه ای نگریست.

صهیونیست ها در حالی که کشتار غیرنظامیان را شدت بخشیده اند- و اکنون شمار شهدای فلسطینی از مرز 620 نفر گذشته- علنا به درماندگی خود اذعان می کنند. هلاکت 52 نظامی صهیونیست و چند فرمانده ارشد آنان در جنگ با غزه بی دفاع، اتفاقی بی سابقه است. باریکه 360 کیلومتر مربعی غزه آن گونه که محافل آمریکایی گفته اند، آبرو و اعتبار ارتش صهیونیستی را برده است. حق با یاکوف عامیدور مشاور پیشین امنیت ملی اسرائیل است که می گوید «جنگ غزه می تواند باتلاقی برای نتانیاهو باشد، باتلاقی که چند تن از اسلاف او را گرفتار کرد». به تعبیر موشه یعلون وزیر جنگ رژیم صهیونیستی «جنگ طولانی و سختی در پیش روی اسرائیل است.» مقاومت اسلامی فلسطین در نبرد نامتقارن، هر روز بیش از گذشته، ناتوانی و ضعف ارتش صهیونیستی را به رخ می کشد و این برای رژیم اشغالگری که فقط با رعب افکنی و القای توهم قدرتمندی سرپا مانده، کشنده است. تله های انفجاری، تونل های مرگ، پهپادها و موشک های حماس، شکست اطلاعاتی و نظامی صهیونیست ها را به طرز کم سابقه ای فاش می کند؛ هرچند که آمریکا از هیچ حمایتی نسبت به قاتلان کودکان و زنان غزه دریغ نکرده باشد. اوباما در حمایت از این رژیم کودک کش- همان گونه که شیمون پرز گفت- در میان دولت های آمریکا رکورددار است. دولت اوباما در قبال جنایات رژیم صهیونیستی با سرسپردگی تمام رفتار کرده و اعتبار خود را به حراج گذاشته است.

مسئولیت ما در قبال این جنایت بزرگ چیست؟ و آیا اگر مسئولیت خطیر خود را نفهمیدیم یا به لوازم آن پایبند نماندیم، در محکمه عقل و مصلحت و شرع و وجدان محکوم نخواهیم بود؟ خیانت کردند محافلی که به شعار سایت وزارت خارجه اسرائیل (نه غزه نه لبنان) مهر تایید زدند. آنها البته بی طرف نبودند که در جنگ نیابتی آمریکا و اسرائیل علیه ملت ایران نقش پیاده نظام را بازی کردند و عصای دست دشمنان ملت ایران شدند. چنین سیاستمداران و سیاست بازانی حتی اگر بی طرف هم می ماندند- که نماندند- انسان مسلمان نبودند. کسانی که حمایت از مظلومین فلسطین و لبنان را ماجراجویی خوانده و سرزنش می کردند، حتما در الفبای مسلمانی رفوزه شدند چه آن که پیامبر اعظم(ص) شهادت داده بود «من سمع مسلما ینادی یاللمسلمین فلم یجبه فلیس بملسم. هر کس بشنود مسلمانی فریاد یاللمسلمین سر می دهد و او را اجابت نکند، مسلمان نیست» و «هر کس صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد، مسلمان نیست.» چگونه می شود در شرایط تعدی ظالم به مظلوم بی تفاوت ماند حال آن که امیر مومنان(ع) فرمود؛ «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. دشمن ستمگر و یاور مظلوم باشید.» آنها که خلاف سیره پیامبر اعظم(ص) و امیر مومنان(ع) گفتند یا رفتار کردند، در تشجیع مستکبران به تعدی و ریختن خون مسلمانان مظلوم در چهار گوشه منطقه اسلامی شریکند؛ همان گونه که آل سعود و دیگر گروه های مرتجع منطقه متهمند. اما حتی اگر این نگاه اسلامی به ماجرای غزه در میان نبود، امنیت ملی ما اقتضا می کرد در قبال این جنگ تحمیلی به منطقه که آن را جنگ جهانی چهارم نامیده اند، بی تفاوت نباشیم. مردم مظلوم فلسطین و لبنان و سوریه، حتی اگر مسلمان هم نبودند، به اعتبار مظلومیت شان سزاوار پشتیبانی همه جانبه بودند. در عین حال در کنار این مسئولیت شرعی و اخلاقی، واقعیت این است که اگر جریان های مقاومت، رژیم سرطانی صهیونیستی را مهار نمی کردند، اکنون ما باید در مرز و خاک خود با آنها می جنگیدیم. صهیونیست ها ابایی نداشته اند که نقشه سرزمین های اشغالی را از نیل تا فرات ترسیم کنند. اگر اسرائیل غده سرطانی است که قطعا هست، نمی توان در برابر این غده سرطانی بی تفاوت بود.

یک پرسش مهم این است که آیا ما از ظرفیت بزرگ ریاست جنبش عدم تعهد برای اعمال فشار بر جنایتکاران جنگی صهیونیست و حامیان آنها به اندازه کافی بهره گرفته ایم؟ چرا دبیرخانه جنبش عملا تعطیل است؟ آیا معقول است که همه یا عمده همت و فرصت های وزارت محترم امور خارجه صرف مذاکرات هسته ای شود و دیگر مسائل مهم منطقه ای و جهانی مغفول بماند؟ ضمن قدردانی از همه تلاش های مسئولان وزارت خارجه در مذاکرات باید پرسید آیا عاقلانه است که اجازه دهیم ما را به عنوان متهم آن سوی میز مذاکرات بنشانند و مشغول دارند و خود، امنیت منطقه را از عراق تا سوریه و لبنان و فلسطین شخم بزنند؟ آیا گشوده شدن دست شیاطین بزرگ و کوچک در منطقه، مقدمه آسیب به امنیت و منافع ملی ما نیست؟ آیا ما در سیاست خارجی به مقوله مسلم و خدشه ناپذیری به نام «عمق استراتژیک» قائل هستیم و اگر این مقوله تردیدناپذیر است، چه قدر در وزارت امور خارجه برای حفظ و گسترش آن اهتمام داشته ایم؟ پیشدستی به جای انفعال، اصل قدرت ملی در حوزه بازدارندگی است همچنان که امیر مومنان(ع) فرمود؛ «با دشمنان بجنگید پیش از آن که با شما بجنگند، به خدا سوگند با هیچ قومی در خانه اش نجنگیدند مگر اینکه او را خوار ساختند.» مردم فلسطین به اعتبار خیانت برخی سران خود در گذشته اکنون حقیقت این کلام حکیمانه را با گوشت و پوست خود لمس می کنند. سازش طلبی فردی با مختصات یاسر عرفات و اتکای محض او به مذاکرات دوره ای، نه تنها کمترین حقی را برای ملت فلسطین اعاده نکرد و موجب گستاخ تر شدن اشغالگران شد، بلکه حتی به قیمت جان خود وی تمام شد.

نسبت ما با جنگ غزه، فرع بر نگاه کلان تر ما به جهان و غرب است. نمی شود در داخل مدعی شعار مشروع آزادی بود و حتی با این مستمسک به معارضه نامشروع با اصل انقلاب ملت ایران پرداخت اما در نسبت با غرب، خلاف شعار استقلال (آزادی در محیط جهانی) رفتار نمود و به تمکین و تسلیم در برابر قدرت های زورگو دعوت کرد. ادعای آزادی خواهی و اصلاح طلبی در داخل و دعوت به محافظه کاری در برابر سلطه طلبان، حاوی غلیظ ترین لایه های منطق شترمرغی است. فاجعه از آنجا آغاز می شود که شماری از مدعیان روشنفکری و سیاستمداری، به سیاست منحط غربی نه به چشم «نقض حقوق و کرامت انسان» بلکه به دیده الگو و قبله قدسی سیاست می نگرند. مصاحبه ماه گذشته یکی از همین مدعیان روشنفکری- که از مشاورت رئیس جمهور عزل شد- با روزنامه زنجیره ای آرمان، همین آناتومی شترمرغی را به تصویر می کشد آنجا که از یک سو ادعا می کند برای توسعه و پیشرفت باید جهانی (!بخوانید غربی) شویم و با تسامح از کنار شعارهایی چون نفی سبیل و استقلال و مبانی دینی بگذریم و از دیگر سو با وقاحت اعلام می کند «اینکه یکی از سیاستمداران ما گفت حاضریم ظرف 2-3 ماه مشکل هسته ای را حل کنیم، منتهی به شرط اینکه غرب صادق باشد، خیلی معنی دار است. یعنی ما هنوز در سیاست جهانی دنبال صداقت می گردیم و از زاویه اخلاق می بینیم. جهان، جهان هابزی است و بر اساس مبانی فکری اسلامی مدیریت نمی شود.»

در جهان هابزی که انسان گرگ درنده تصور می شود، چگونه می توان غرب را به عنوان سمبل پیشرفت و توسعه تلقی کرد یا با کنار گذاشتن شعار استقلال و عزت و نفی سبیل، خود و دیگران را هم سفره گرگ ها یا طعمه سر سفره آنها فرض کرد؟ اگر مرداد 1392 یوری آونری عضو اسبق پارلمان رژیم صهیونیستی در کانتر پانچ نوشت «اوباما به همراه سران اسرائیل می گوید فلسطینی ها باید به مثابه گوسفند عاقل با گرگ عاقل بنشینند و برای ناهار تصمیم بگیرند، نطق های اوباما در این باره تهوع آور است... رفتار آمریکا و اسرائیل باعث شد ادبیات شیطان بزرگ و کوچک در جهان رایج شود»، باید پرسید آن نگاه منحط شبه روشنفکرانه و مدعی دروغین مصلحت گرایی چگونه توقع رفتار گوسفندی - یا حداکثر شغالی- از ملت و دولت ما دارد؟! یعنی این شبه روشنفکران وطنی اندازه یوری آونری درک ندارند یا بر اساس ماموریت موضع می گیرند؟ اگر لیبرال- دموکراسی غرب با همه آرایش ها و زیورها، درنده تر از گرگ رفتار می کند، چگونه می توان چنین گرگی را تقدیس کرد و همفکری و همرأیی با او برای ناهار را مصلحت اندیشی معطوف به منافع ملی دانست؟ آیا گرگ جز زبان قدرت چیز دیگری می فهمد؟ کدام ملت در برابر گرگ های عصر تجدد مانند بره ها و آهوها رفتار کرد و حیثیت و امنیت او محفوظ ماند؟ و فراتر از همه اینها گوسفند شدن که این همه تئوری پردازی و فلسفه بافی و ادعای عقلانیت نمی خواهد. گوسفند خوب سرش را پایین می اندازد و می چرد و فربه می شود تا کی گرگی او را بدرد یا قصاب مهربان، اقساط علوفه های خورده شده را با او تسویه کند!

تخطئه سبعیت آشکار صهیونیست ها، واجد کمترین تاثیرات است. چه اینکه مدعیان دیروز شعار نه غزه نه لبنان نیز- از برخی نشریات شبه اصلاح طلب داخلی تا شماری از فتنه گران فراری- امروز مجبور شده اند به سرزنش اسرائیل بپردازند. این خود البته پیشرفت مهمی است که قائلان به حیات گوسفندی و منطق «به ما چه؟»، به تخطئه خون آشامان صهیونیست می پردازند تا شاید ننگ 5 سال پیش را به فراموشی بسپارند و خود را سفید کنند. اما آنها هرگز در قواره ملت شرافتمند ما نبوده اند. اگر «اسرائیل غده سرطانی است و باید از بین برود»، لاجرم باید تمام ظرفیت دیپلماتیک، رسانه ای و قدرت خود را به میدان آورد. روح شهید گمنام تهرانی مقدم شاد که وصیت کرد «روی سنگ مزارم بنویسید اینجا مدفن کسی است که می خواست اسرائیل را نابود کند.» باید باور داشت که «اسرائیل باید نابود شود» اگرنه در محکمه عقل و دین و وجدان محکوم سرزنش خواهیم بود.

باور «اسرائیل باید نابود شود» شرط وفاداری ما به اسلام و ایران و انسانیت است. باشد که یکایک مسئولان ما- و به یک معنا همه مسئولیم- با اعتقاد به ضرورت نابودی غده سرطانی اسرائیل، مسئولیت خود را نو کنند. امروز بقا یا زوال رژیم صهیونیستی، مرز تخلف ناپذیر انسانیت است و اگر نتوانیم همین امروز صهیونیست ها و حامیان آنها را دست کم نزد افکار عمومی محاکمه کنیم، لاجرم محکوم خواهیم شد.

جمهوری اسلامی:روز قدس و زخم های عمیق غزّه

«روز قدس و زخم های عمیق غزّه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛فاجعه، بقدری سنگین است که قلم و زبان نمی توانند از عهده تشریح آن برآیند. تعداد کشته ها از ششصد نفر تجاوز کرده، هزاران نفر مجروح شده اند، هزاران نفر به ساختمان های سازمان ملل پناه برده اند و بیش از یکصد هزار نفر نیز بی خانمان شده و آوارگی را پذیرفته اند. بیش از یک سوم کشته ها را کودکان تشکیل می دهند، کودکانی که برای اولین بار طعم سیاست را با گلوله چشیده اند.

اینها همه درحالی رخ داده است که مردم غزه روزه دار هستند و ماه رمضان امسال را با رنگ خون تجربه می کنند. همزمان با برگزاری مسابقات جام جهانی فوتبال در برزیل بود که تهاجم وحشیانه صهیونیست ها به غزه شروع شد و البته "داعش" که در نقش بازوی رژیم صهیونیستی عمل می کند نیز در عراق توجه ها را به خود جلب کرده بود. سران ارتجاع عرب، که در آن واحد تزریق دلارهای نفتی به داعش و القاعده را در سوریه و عراق و توجیه تبلیغاتی ملت های عرب را درباره جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی از طریق شبکه های ماهواره ای خود، ماهرانه عملی می سازند، به اظهار تأسفی ظاهری اکتفا کرده و فریادهای مظلومان غزه را هرگز نمی شنوند. آنها به تخریب مساجد بحرین، کشتن مردم سوریه، ایجاد تله های انفجاری در بغداد و روی کار آوردن ژنرال دست نشانده آمریکا و اسرائیل در مصر چنان سرگرم هستند که اصولاً فرصتی برای اندیشیدن به قتل عام مردم غزه و پاره پاره شدن بدن کودکان آن و فریادهای از عمق جان برخاسته مادران فرزند از دست داده بیت حانون و شجاعیه و بیت لاهیا ندارند. غزه اگر تکرار فاجعه صبرا و شتیلا را شاهد است، سران ارتجاع عرب را کاری با آن نیست. آنها فرصت قمار کردن و عیش و نوش های شبانه خود را هرگز با هیچ چیز دیگر عوض نمی کنند حتی در ماه رمضان.

رئیس جمهور آمریکا و سران کشورهای اروپائی نیز با خونسردی کامل، کشتار مردم غزه و به خاک و خون کشیده شدن زنان و کودکان فلسطینی را امری طبیعی می دانند، چرا که صهیونیست ها باید به هر قیمتی شده در فلسطین اشغالی در امنیت باشند. اوباما، می گوید حمله زمینی به غزه حق طبیعی سران اسرائیل است. زیرا می خواهند امنیت مردم خود را تأمین کنند و برای این کار باید مانع موشکباران شهرهای خود شوند. او هرگز به این سؤال کاملاً ساده و روشن جواب نداده است که وقتی نخست وزیر رژیم صهیونیستی مرگ ساختگی سه صهیونیست را بهانه قرار می دهد و دستور بمباران غزه را صادر می کند و زنان و کودکان بی دفاع فلسطینی را به خاک و خون می کشد، چگونه می توانید این جنایت را نادیده بگیرید و دفاع حماس از مردم غزه با شلیک موشک به سرزمین های اشغالی را به خطر انداختن امنیت طرف مقابل قلمداد کنید؟

از نظر رئیس جمهور آمریکا و سران آن دسته از کشورهای اروپائی که پیرو آمریکا هستند، اصولاً مردم غزه و فلسطین نیازی به امنیت ندارند و کشته شدن زنان و کودکان بی دفاع و ویران شدن خانه و مدرسه و مسجد و بیمارستان بر سر آنها امری عادی محسوب می شود. از نظر سران غرب آنچه مهم است و باید برای آن شعار داد و اقدام کرد حفاظت از جان صهیونیست هائی است که سرزمین مردم فلسطین را اشغال کرده اند و به قیمت آوارگی یک ملت و غصب کردن خانه و کاشانه و مزارع آنها می خواهند به زندگی جنایتکارانه خود ادامه بدهند. اینست ادعای حمایت از حقوق بشر سران کشورهای غربی که ریاکارانه شعار می دهند و در عین حال از هیچ جنایتی علیه ملت ها خودداری نمی کنند.

هر روز که از عمر ننگین رژیم صهیونیستی می گذرد، حقانیت مواضع قاطع امام خمینی درباره این رژیم و حامیان آن بیشتر به اثبات می رسد. امام خمینی از سال 1342 یعنی بیش از نیم قرن قبل قاطعانه اعلام کردند اسرائیل یک رژیم نامشروع است و آمریکا و انگلیس و شوروی آن زمان را که این پدیده نامشروع و غده سرطانی را به جان ملت های مسلمان انداختند دشمنان بشریت دانستند. امام خمینی از همان زمان، ضرورت مبارزه برای ریشه کن ساختن اسرائیل را گوشزد کردند و تلاش برای قطع کردن نفوذ دولت های حامی رژیم صهیونیستی در منطقه خاورمیانه را یک تکلیف شرعی دانستند. هشدارهای مستمر امام خمینی درباره خطر اسرائیل و اعلام این موضع روشن و قاطع که "اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود" استراتژی مبارزه علیه این غده سرطانی را ترسیم کرد. امام، به ملت های مسلمان گفتند اگر متحد شوید و هر یک از شما یک سطل آب به اسرائیل بریزید، مجموع این آب ها به سیل تبدیل خواهد شد که اسرائیل را با خود خواهد برد و منطقه خاورمیانه از لوث وجود این غده سرطانی پاک خواهد گردید. این سخن امام خمینی به این معنی بود که به دولت ها و مجامع بین المللی امیدی نیست و این ملت ها هستند که باید برای نجات فلسطین از چنگال خون آلود صهیونیست ها اقدام کنند.

در طول دهه های گذشته، علیرغم برگزاری جلسات پرسرو صدا و مذاکرات همراه با تبلیغات فراوان تحت عنوان اقدام برای برقراری صلح و حل مشکل فلسطین، نه تنها کوچک ترین قدمی برای حل این مشکل برداشته نشده بلکه هر روز خون های بیشتری از مردم مظلوم فلسطین ریخته شده، آمار آوارگان فلسطینی بالاتر رفته، زمین های بیشتری از سرزمین اشغال شده فلسطین برای شهرک سازی های صهیونیستی غصب شده، بر تعداد اسرای فلسطینی در زندان های رژیم صهیونیستی افزوده گردیده و پرونده جنایات صهیونیست ها قطورتر و سنگین تر شده است. این واقعیت های تلخ ثابت می کنند که برای آزادی فلسطین هیچ راهی غیر از اتحاد ملت های مسلمان و مبارزه قاطع با غاصبان این سرزمین وجود ندارد.

امسال، روز قدس از هر سال دیگری خونین تر است. دو هفته است که صهیونیست ها در غزه حمام خون به راه انداخته اند و در این مدت، سازمان ملل هیچ اقدام بازدارنده ای که بتواند مانع کشته شدن مردم غزه شود انجام نداده است. ملت ها در سراسر جهان و حتی در شهرهای مختلف آمریکا و در برابر مقر سازمان ملل با تجمعات و راه پیمائی های گسترده نفرت خود را از سران رژیم خونخوار صهیونیستی و اعتراض خود را به سکوت دولت ها و بی عملی مجامع جهانی اعلام کرده اند و هر روز بر وسعت این اعتراضات مردمی افزوده می شود. اکنون که در آستانه روز جهانی قدس قرار داریم، باید از این فرصت مهم که به برکت امام خمینی در اختیار ملت های مسلمان قرار گرفته حداکثر بهره برداری را به عمل آوریم. در روز قدس امسال باید فریادها رساتر، مشت ها گره کرده تر و شعارها و اراده ها قوی تر از گذشته باشد. روز قدس باید به زمینه ای برای تبدیل شدن قدرت ملت ها به یک قدرت تأثیرگذار تبدیل شود و راه را برای اقدام عملی در جهت خشکاندن ریشه های غده سرطانی رژیم صهیونیستی در منطقه هموار سازد. حضور آحاد مردم ایران در راه پیمائی روز قدس امسال و حمایت از مردم مظلوم فلسطین می تواند زخم های عمیق پیکر پاره پاره و خونین غزه را تا حدودی التیام دهد.

رسالت:روز قدس، اصلاح طلبان و جنایات رژیم صهیونیستی در غزه

«روز قدس، اصلاح طلبان و جنایات رژیم صهیونیستی در غزه»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن می خوانید؛فتنه 88 به فاصله ده سال از فتنه 78 رخ داد. این فتنه نوع غنی سازی شده فتنه 18 تیر78 بود که بخشی از نخبگان و حاکمیت برای امتیازگیری از نظام با استفاده از ظرفیت ضد انقلاب و منافقین، آن را عملیاتی کردند. اکنون پنج سال است که از این فتنه عبور کرده ایم. تا فتنه دیگر، پنج سال دیگر فاصله است. آگاهان معتقدند غرب در حال غنی سازی این دو فتنه برای سال 98 است. در این سال ممکن است بسیاری از مسئولین و کارگزاران نسل اول و دوم انقلاب در میان ما نباشند و ویترین آرایش سیاسی نظام به کلی دگرگون شده باشد. لذا بازخوانی خباثت سران فتنه و اهل فتنه در هر فرصتی غنیمت است. دو روز دیگر مردم ایران به مناسبت روز قدس به خیابان ها خواهند آمد تا جنایات رژیم صهیونیستی را با شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا، محکوم کنند. طی دو هفته گذشته، رژیم کودک کش صهیونیستی با بمب و موشک، باریکه غزه را شخم زد و انبوهی از کودکان، پیران و زنان را در زیر آوار خانه ها، در کوچه و خیابان، سلاخی کرد.

امروز از چهارگوشه جهان، آزادیخواهان، فریاد خود را بر سر رژیم صهیونیستی بلند کرده اند و جنایات رژیم اشغالگر قدس را محکوم می کنند. رسانه های جهان، تیتر اول خود را به خبر کشتار وحشیانه اسرائیل غاصب در غزه اختصاص داده اند. در داخل هم روزنامه های اصولگرا، به این مسئله، مسئولانه پرداخته و از جنایات اسرائیل با عکس ها و تصاویر و تیترهای خود سخن گفته اند. اما برخی رسانه های اصلاح طلب در این ایام، تیتر اول صفحات خود را به مسائلی اختصاص داده اند که گویی اتفاقی در سرزمین های اشغالی نیفتاده است.(1)

دبیر کل یک تشکل اصلاح طلب گفته است: «انتساب شعار نه غزه، نه لبنان به اصلاح طلبان، یک دروغ شاخدار است، زیرا هیچ یک از وابستگان به اصلاحات، چنین عقیده ای ندارند.» (2)

به نظر می رسد همین گفته، یک دروغ شاخدار است، چون طی پنج سال گذشته هیچ یک از سران فتنه از اقدامات براندازانه خود، از جمله از همین شعار نه غزه، نه لبنان ابراز ندامت و برائت نکرده اند. همان طور که ذکر شد روزنامه های اصلاح طلب و دوم خردادی تا روز سی ام تیر ماه، یعنی پس از گذشت دو هفته از جنایات اسرائیل در غزه، هیچ گونه واکنشی نسبت به این حملات، در صفحه اول خود نداشتند. وقتی با اعتراض افکار عمومی به ویژه افشاگری این اعتراض در برنامه بیست و سی در تاریخ سی ام تیر ماه روبه رو شدند، صفحات اول
روزنامه های خود را دیروز به درج اخبار جنایات رژیم اشغالگر قدس، اختصاص دادند. چرا باید ما شاهد چنین رویکرد ننگینی باشیم؟

پنج سال پیش در روز جهانی قدس، فتنه گران به صفوف منظم مردم نفوذ کردند و شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر دادند. این شعار، رونمایی از توطئه سران فتنه و فتنه گران علیه آرمان قدس و فلسطین در آشوب های خیابانی بود. مردم سئوال می کردند؛ اگر آنها به نتایج انتخابات، اعتراض دارند، چرا علیه آرمان فلسطین و رهایی قدس شعار می دهند؟ با همین شعارهای خائنانه بود که نتانیاهو و پرز اعلام کردند که اصلاح طلبان به نمایندگی از ما در ایران می جنگند. با همین مواضع بود که آمریکا و برخی کشورهای غربی، به اسم، از موسوی و کروبی حمایت کردند. این رسوایی برای اهل فتنه در حوادث 16 آذر و 13 آبان و بالأخره در عاشورای 88 که شعار علیه اصل نظام و اصل ولایت فقیه دادند، تکرار شد.

رونمایی از نیات فتنه گران آمریکایی و اسرائیلی در شعارهای روز قدس سال 88 باعث شد کسانی که مقداری به حضرات، خوش بین بودند، بفهمند قصه، قصه براندازی و نبرد نرم علیه انقلاب است. به همین دلیل، مردم در 9 دی سال 88 به خیابان ها آمدند و با قیام تاریخی خود، پاسخ فتنه گران را دادند. فتنه گران باید بدانند مردم، حرکات آنها را رصد می کنند و به موقع نسبت به آن موضع خواهند گرفت.

بدون شک امسال روز جهانی قدس با شکوه تر و گسترده تر و حماسی تر از هر سال برگزار خواهد شد. ملت ما و ملت های مظلوم جهان به خیابان ها خواهند آمد و آزادی قدس شریف، قبله اول مسلمانان را فریاد خواهند زد و جنایات بی شرمانه صهیونیست ها را که روی جنایتکاران تاریخ را سپید کرده است، رسوا و محکوم خواهند کرد.

پی نوشت ها:

1- کافی است به صفحات اول روزنامه های دوم خردادی از تاریخ شروع فجایع غزه تا سی ام تیر ماه 93 نگاه کنید

2- روزنامه کیهان، صفحه 2 سی و یکم تیر ماه 93

سیاست روز:رسانه های نارسانا!

«رسانه های نارسانا!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است که در آن می خوانید؛

اول) کمرنگی خون کودکان غزه
بالاخره با یک روز تاخیر، برخی رسانه ها به جنایت های رژیم منحوس صهیونیستی پرداختند. بالاخره یادشان افتاد بعضی آدم ها، بیشتر وقت ها حرف های تکراری می زنند و اگر یک روز عکس و تیتر نشوند، به جایی بر نمی خورد و می شود به موضوعات مهم ترین پرداخت. آنقدر رفتار برخی رسانه های به اصطلاح اصلاح طلب در سانسور خبری وقایع غزه و کشتار زنان و کودکان واضح و کارگردانی شده بود که خودشان هم متوجه شدند، این بار خیلی رو بازی کرده اند و خیلی بد باخته اند.

رسانه هایی که پیش از این برای جلوگیری از قصاص یک قاتل، تیترها و گزارش ها و سرمقاله ها نوشتند، یادشان نبود خون کودکان بی گناه فلسطینی کمرنگ تر از خون آن قاتل نبود. آنها آن روز برای پایان زندگی یک قاتل، اشک می ریختند و امروز خودشان را درمقابل کشتار وحشیانه صهیونیست ها به ندیدن زدند.

دوم) گروهان دشمن در سنگر رسانه
متاسفانه گروهانی از لشکر حامیان امریکا و استکبار در برخی رسانه های ما مشغول به کار هستند. همان ها که ماموریت یافته اند تا چهره دشمن را بَزک کنند و طوری در میان مردم جا بیندازند که دشمنی ما با امریکا از ابتدا غلط بود. همین ماموران مخفی در رسانه ها گویی وظیفه دارند تا خون های به ناحق ریخته فلسطینیان را از چهره کریه اسرائیل پاک کنند.

البته قطعا در همین رسانه ها مدیران و مسئولان و دبیرانی حضور دارند که پای آرمان های نظام و انقلاب ایستاده و می ایستند. کسانی که علی رغم همه اختلافات سیاسی، می دانند بر سر چه مسائلی نباید معامله کرد. با دسته نفوذی ها کاری نداریم، اما مسئولان دلسوز این رسانه ها قطعا باید هوش و حواس خود را بیش از گذشته جمع کنند و اجازه ندهند، دشمنان نظام اسلامی خاکریز آنها را فتح کنند.

رهبر معظم انقلاب در نهمین شب از ماه مبارک رمضان و در دیدار مسئولان نظام به جریان های سیاسی و مطبوعاتی نیز توصیه هایی داشتند. یکی از توصیه های ایشان به این جریان ها این بود که: «حرفهای دشمنان را هم مرتّب تکرار نکنند. بنده هرروز مبالغ زیادی روزنامه نگاه میکنم - مثل خیلی از چیزهای دیگری که زیاد میخوانم - گاهی یک حرفهایی، یک تیترهایی در روزنامه ها [می آید] که باب فلان روزنامه ی آمریکایی است؛ اتّفاقاً گاهی هم در همان روزنامه های آمریکایی و غیر آمریکایی هم هست که آنها هم گاهی برای ما می آید مراقب باشید؛ این جور درست نیست.»

این سخنان رهبری عطف به همان سخنان ایشان در روز ملی جوان و در مصلای تهران دارد. آنجا که ایشان فرمودند: «متأسّفانه امروز میبینم همان دشمنی که به وسیله تبلیغات خود، همّتش این بود که افکار عمومی یک کشور را به سمتی متوجّه کند، به جای رادیوها آمده در داخل کشور ما پایگاه زده است! بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند، پایگاههای دشمنند؛ همان کاری را میکنند که رادیو و تلویزیونهای بی.بی.سی و امریکا و رژیم صهیونیستی میخواهند بکنند!

حال سوال اینجاست چرا رهبر انقلاب پس از حدود ۱۴ سال باز هم همان هشدارها را با بیانی دیگر مطرح می کنند؟ در مطبوعات ما چه رخ داده و می دهد که ایشان این رفتار نادرست را به برخی گوشزد می کنند؟

در همان سخنرانی سال ۷۹، رهبر انقلاب به نکته ظریفی اشاره دارند که متاسفانه این روزها نیز در حال تکرار است:
«ده عنوان، پانزده عنوان روزنامه، گویا از یک مرکز هدایت میشوند؛ با تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف. قضایای کوچک را بزرگ میکنند و تیترهایی میزنند که هرکس این تیترها را میبیند، خیال میکند که همه چیز در کشور از دست رفته است!»

چرا این اتفاق را این روزها هم باید در تعداد زیادی از روزنامه ها مشاهده کنیم؟ چرا تیتر و عکس های هماهنگ و بعضا باب میل غربی ها را باید روی کیوسک ها به تماشا بنشینیم؟

سوم) وظیفه ما
وظیفه همه ماست که بیش از پیش به آنچه می گوییم و می نویسیم دقت کنیم. مراقب باشیم دشمنان ایران حرف خود را در دهان ما نگذارند. مواظب باشیم قلم ما برای آنها یا عوامل داخلی شان نلغزد و رسالت خود را فراموش نکنیم.
باید مراقب باشیم که شارلاتانیزم مطبوعاتی دوباره قد علم نکند. برای تمیز دادن آنچه می نگاریم، کافی است به روزنامه های همان دوران زنجیره ای برگردیم. آنچه آن روزها ثبت شده و نقشی که مطبوعات آن زمان در به مخاطره انداختن امنیت ملی، کاهش اعتماد عمومی، تخطئه احکام اسلام و زیر سوال بردن آرمان های انقلاب اسلامی داشتند، به وضوح قابل رویت است و افسوس آنکه وقتی در مقام مقایسه برمی آییم، همان اتفاقات به نوعی دیگر در حال تکرار است.

آقایان مدیر و مسئول و دبیر، باید حواسشان را جمع کنند. رسانه با رسانا باشد نه آنکه هرآنچه از پشت پرده بر او امر می کنند را مجری باشد و رسانایی بودنش را از آن بگیرند.

جوان:پیشرفت پیش نیاز عزت

«پیشرفت پیش نیاز عزت»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبد الله گنجی است که در آن می خوانید؛
گفتمان پیشرفت و عزت که در سال 1391 توسط مقام معظم رهبری طرح گردید، ترجمان همان الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت و عدالت و راهبردی عینی – آرمانی برای رسیدن به تمدن اسلامی است. قبل از پرداختن به موضوع، ذکر این نکته لازم است که منظور از پیشرفت، توسعه مصطلح در غرب نیست. در غرب امروز مبتنی بر نظریه «روستو» سیر تاریخی توسعه به تولید و مصرف انبوه ختم می شود که البته با دستگاه معرفت شناسی غرب در نوع نگاه به انسان همسو و منطبق است. اما پیشرفت در اندیشه و گفتمان دینی اعم از رشد مادی است و حوزه اخلاقیات، عدالت و معنویت را نیز در بر می گیرد و مبتنی بر معرفت ذاتی است. معرفت ذاتی به این معنا است که حیات آدمی دارای ابعاد مادی و معنوی، دنیوی و اخروی است و از اویی و به سوی اویی است. با این مقدمه می توان از چهار بعد به این مسئله که پیشرفت پیش نیاز و مقدمه عزت است، پرداخت. این چهار بعد عبارتند از : 1- نگاه درون دینی 2- نگاه برون دینی 3-نگاه علمی 4- نگاه تاریخی.

1- نگاه درون دینی: از نگاه درون دینی چه فقر و چه استضعاف هر دو مانع رشد همه جانبه فردی و اجتماعی هستند. هیچ جامعه ای نمی تواند بدون منابع مادی و انسانی پله های ترقی را طی نماید. اعتقاد اسلام مبنی بر اینکه هرجا فقر وارد شد ایمان خارج می شود به همین معنا است. البته فقر مد نظر اسلام صرفاً مادی نیست. فقر فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی مکملی برای فقر مادی است. از نگاه درون دینی ثروت اگر در کنار اخلاق نباشد منجر به فقر فرهنگی و فساد اجتماعی خواهد شد. بنابر این اسلام جامعه ای را تجویز و ترسیم می کند که انسان محور رشد و تعالی آن باشد و اگر عزت صرفاً به خدا، رسولش و مؤمنین مربوط می شود، مؤمنین نمی توانند بدون پیشرفت، عزت اجتماعی خود را به دست آورند. جامعه ای عزتمند است که طعم عدالت اسلامی را بچشد و اگر این گونه شد هم برای فرد فرد جامعه الگو خواهد بود و هم برای ملت های دیگر الهام بخش خواهد گردید.

2- نگاه برون دینی: علاوه بر نگاه الهی به عزت که در گفتمان درون دینی طرح می شود، از نگاه برون دینی نیز عزت از مسیر پیشرفت می گذرد. عرف بین الملل امروز نیز همین مسئله را تجویز می کند. امروز کشور های توسعه یافته (نه پیشرفت کرده) خود را سرور جهان می دانند و متأسفانه بسیاری از ملل ضعیف جهان نیز سروری و آقایی آنان را پذیرفته اند. قدرت های فائق می توانند با عدم فروش فلان کالای استراتژیک یک ملت را تحقیر یا وابسته نمایند. غرب امروز به عنوان گفتمان رقیب با همین شاخص ها ما را می سنجد. قدرت معنوی ملت و قدرت منطقه ای ما که نمونه کوچک آن شلیک موشک های فجر از غزه به سرزمین های اشغالی است، نوعی عزت و غرور ملی و فراملی را برایمان تولید می کند. ما با قدرت علمی و اقتصادی برتر، بهتر می توانیم ملت رشید و مقاوم ایران را به جهانیان معرفی نماییم لذا این قدرت همه جانبه ماست که می تواند دشمنان مان را به کرنش و تسلیم وا دارد.

3- نگاه علمی: از نگاه علمی نیز ملتی که فاقد پیشرفت باشد نمی تواند به خود شکوفایی و ظهور استعدادهای خود نائل آید. در سلسله نیاز های آدمی که توسط اندیشمندان طرح می شود، بدون تأمین نیاز های زیستی و امنیت، رشد و شکوفایی میسر نخواهد شد. ملتی می تواند رشد نماید که زیرساخت های فرهنگی و اقتصادی لازم را با خلاقیت در هم آمیزد و همت خود را به رخ ملت های دیگر بکشد. امروزه ملت های فقیر جهان هیچ جایگاهی در گفتمان های بین المللی ندارند، بر ایشان تصمیم گرفته می شود و آنان تابعی از دولت ها و قدرت های مرکز هستند. فقر، فقر می آورد و فقر علمی، فکری و فرهنگی به صورت طبیعی فقر اقتصادی را نیز رقم می زند.

ملت هایی که منابع زیرزمینی ندارند، در این مسئله از آسیب پذیری بیشتری برخوردارند اما ملت هایی که منابع خدادادی را از زیر زمین استخراج می کنند و می خورند مشکل دیگری دارند و آن اینکه خلاقیت های آنان کمتر به ظهور می رسد. بی دلیل نیست که علت اصلی توسعه غرب را نبود نفت و گاز در آن سرزمین می دانند. بنابر این علم نیز تأیید می کند که عزت و جایگاه اجتماعی و جهانی نیز بدون پیشرفت محقق نخواهد شد و نمونه ای خلاف این قاعده در جهان وجود ندارد.

4- نگاه تاریخی:
نگاه به مقاطع مختلف تاریخ ایران نشان می دهد که هر موقع ایرانیان بر فقر فرهنگی و مادی غلبه یافته اند، هم جامعه متمدن تری داشته اند و هم با قدرت بیشتری با رقبای جهانی خود سخن گفته یا جنگیده اند. دولت صفویه در تاریخ 1400 ساله بعد از اسلام از جهت دینی، مادی، تجاری، فرهنگی و جغرافیایی و تمدن سازی در اوج بوده است. علل اصلی آن را می توان به توجه همزمان به مسائل مادی و معنوی ارجاع نمود. رشد فرهنگی و دینی ایرانیان در زمان صفویه موجب شد کشورهای اروپایی در صف تجارت با ایران قرار گیرند یا آثار تمدنی آن دوران هنوز محور اصلی گردشگری در ایران است. دوره قاجاریه به دلیل عدم پیشرفت، نقطه مقابل عزت است. شاید تاریخ چند هزار ساله ایرانیان دورانی به ننگینی قاجاریه ندیده باشد. تجزیه کشور، قراردادهای استعماری، دخالت های علنی در امور داخلی ایران و کاپیتولاسیون و... به دلیل عدم پیشرفت بوده است. عقب ماندگی باعث باج دهی به دشمنان و بیگانگان شد و آنان نیز مسیری را طی می کردند که وابستگی ما را به خودشان بیشتر نمایند. بنابراین عزت ایرانیان در طول دوره قاجاریه بارها لجن مال گردید و شهرهای زیادی از کشور جدا شد.

امروز و به رغم عمر کوتاه جمهوری اسلامی می توان فهمید که رشد معنویت در کنار توسعه اقتصادی می تواند ملت ایران را در چشم آزادگان جهان عزیز نماید و الگوی مستقل سیاسی حکومت، الهام بخش بسیاری از جنبش های اسلامی و آزاده جهان گردد. ملت ایران به جهت تاریخی ملت مغروری است و این غرور توسط امام راحل غرور مقدس نامیده شد. حفظ و استمرار این غرور ملی را باید فراتر از شعار دنبال نمود. جامعه ای که اخلاق، معنویت و ایثار در آن زنده باشد و در عین حال بر رشد و توسعه بومی تأکید کند و در آن موفق شود موجب افزایش عزت نفس ملی و غرور بین المللی خواهد شد. بنابراین برای عزیز ماندن راهی جز پیشرفت مادی و معنوی به صورت توأمان نداریم. این گفتمان باید جایگزین گفتمان های دروغین و تخیلی همچون باستان گرایی و قوم گرایی شود.

وطن امروز:خودرو نمونه خروار اقتصاد!

«خودرو نمونه خروار اقتصاد!»عنوان سرمقاله روزنامه وطنا مروز به قلم محسن جندقی است که در آن می خوانید؛خودرو در مدت کمتر از یک ماه، دو بار از سوی شورای رقابت قیمت گذاری و تا آنجا که امکان داشت گران شد. شگفتی این افزایش قیمت ها وقتی بیشتر شد که سخنگوی دولت همزمان با این گرانی مدعی بود دولت موافق تثبیت نرخ هاست و با هر نوع گرانی مخالف است. دولتی ها وقتی دیدند همه به گرانی خودرو اعتراض می کنند خود نیز به عنوان یک مدعی(!) ظاهر شدند و اعلام کردند با توجه به اینکه تسهیلاتی چون ارز مبادله ای به خودروسازان تعلق گرفته و تحریم خودرو لغو شده نباید خودرو گران شود. بخش جالب ماجرا آنجا بود که شورای رقابتی که حکم رئیس و نایب رئیس و به طور کلی 8 عضو از 15 عضو آن را رئیس جمهور می دهد، خودرو را قیمت گذاری کرده و حالا دولت معترض گرانی بود. حتی سخنگوی دولت خبر از مکدر شدن رئیس جمهور در پی افزایش قیمت خودرو داد اما یک هفته بعد ورق برگشت و مسؤولان موضع جدیدی اتخاذ کردند؛ سخنگوی دولت اعلام کرد نمی توان نظر اعضای شورای رقابت را تغییر داد و شورای رقابت دولتی نیست، وزیر صنعت نیز اعلام کرد رسانه ها به رئیس جمهور اطلاعات غلط دادند و نرخ های شورای رقابت خوب بوده است! چرخش عجیب دولت درباره گرانی تا 22 درصدی خودرو در حالی صورت می گرفت که بسیاری از کارشناسان و حتی برخی از اعضای شورای رقابت قیمت های اخیر خودرو را ناعادلانه دانسته و خواهان بازگشت قیمت ها شدند. در پی این وقایع بیان چند نکته ضروری است.

1ـ آغاز اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها در حالی کلید خورد که دولت در ترغیب مردم برای انصراف از یارانه نقدی ناکام ماند و همین اتفاق موجب شد مسؤولان برای ادامه برنامه های خود با مشکل مواجه شوند؛ دولتی ها به دنبال افزایش درآمد و کاهش هزینه بودند اما با وجود افزایش نرخ حامل های انرژی، درآمد مدنظر دولتی ها حاصل نشد. از طرفی مسؤولان همواره اعلام می کردند به دنبال تثبیت قیمت ها و جلوگیری از افزایش نرخ ها هستند ولی عملا چنین اتفاقی نیفتاد. برای اینکه قیمت ها ثابت بماند، باید از تولیدکنندگان حمایت شود. مثلا اگر دولت می خواهد شیر و محصولات لبنی گران نشود باید به تولیدکنندگان شیر و لبنیات یارانه بپردازد. گران نشدن شیر به نفع تولیدکننده نیز هست چراکه همواره با افزایش نرخ لبنیات مصرف آن نیز کاهش می یابد. اگر دولت می خواهد خودرو گران نشود باید تسهیلات ویژه ای به تولیدکنندگان بدهد و با توجه به اینکه بازار خودرو انحصاری است نرخ نهایی مصرف کننده را با توجه به آن تسهیلات تعیین کند و اجازه گران شدن ندهد. اما این اتفاق ها رخ نداد و مسؤولان با وجود اینکه همواره از تثبیت قیمت ها و مخالفت با گرانی ها سخن می گویند اما عملا از افزایش نرخ ها حمایت می کنند. این همان تعدیل اقتصادی دهه 70 با رنگ و لعاب دهه 90 است. یعنی نرخ ها تا جایی که امکان دارد آزاد می شود و در نهایت آنهایی که از نظر اقتصادی ناتوان هستند هر روز ضعیف تر می شوند.

2ـ تناقض در رفتار و گفتار مسؤولان همواره سم مهلکی برای اقتصاد بوده است. این تناقض ها اعتماد را از بین می برد و به تولیدکننده و عرضه کننده اجازه می دهد با تشخیص خود قیمت ها را تعیین کنند. مثلا درباره خودرو از سوی مسؤولان تناقض های بسیار آن هم در مدت زمان محدود دیدیم. شورای رقابت در اواخر خردادماه امسال نرخ خودرو را تعیین کرد و خودروسازان اعلام کردند آن را اجرا نمی کنند و رئیس شورای رقابت در اظهارات تندی خودروسازان را ملزم به اجرای این قیمت ها کرد اما چند هفته بعد ورق برگشت و رئیس شورای رقابت بعد از چند جلسه با تولیدکنندگان خودرو نرخ های جدیدتری در تیرماه اعلام کرد و وکیل مدافع خودروسازان هم شد! دفاع تمام قد رئیس شورای رقابت از خودروسازان تا جایی پیش رفت که برخی تولیدکنندگان مدعی بودند شورای رقابت خواهان گرانی بیشتر هم بوده است! اعتراض مسؤولان به گرانی خودرو نیز فقط یک هفته دوام داشت و حتی وزیر اعلام کرد نرخ خودرو زیاد افزایش نداشته است. جالب تر از همه اینها قیمت گذاری جدید خودروسازان بود. برخی از تولیدکنندگان حتی پا را فراتر گذاشته و به بهانه آپشن ها نرخ جدیدتری نسبت به همان نرخ گران شده اعلام کردند! وضعیت ملتهب خودرو را این بار بازار ایجاد نکرد بلکه دولتی ها با این تناقض ها و بلاتکلیف گذاشتن مصرف کننده ایجاد کردند. همه این اتفاق ها به این دلیل رخ داد که دولت نمی خواست مقصر و مسبب این گرانی ها نامیده شود.

3 ـ شگفت آورترین اظهارات این روزها را نعمت زاده، وزیر صنعت عنوان کرد؛ رسانه ها اطلاعات غلط به رئیس جمهور دادند! این جمله حدود 10 روز بعد از اینکه اعلام شد روحانی به علت افزایش نرخ خودرو مکدر شده، از زبان آقای وزیر جاری و موجب تعجب و شگفتی همگان شد. آیا رئیس جمهور اطلاعات خود درباره مساله ای با درجه اهمیت زیاد را همواره از رسانه ها دریافت می کند یا از مشاوران و مسؤولان پرتعداد اقتصادی؟ اصلا فرض می کنیم رسانه ها به رئیس جمهور اطلاعات دادند و مشاوران و مسؤولان اقتصادی نیز کارهای مهم تری داشتند و در دسترس نبودند؛ کدام اطلاعات رسانه ها غلط بوده است؟ شورای رقابت تا 22 درصد خودرو را گران کرد و تنها نرخ خودروهای چینی که در بازار خریدار هم نداشت ثابت ماند یا کمی کاهش یافت. رئیس شورای رقابت نیز به همین علت درصد های گرانی را با هم جمع می زند و عنوان می کند که نرخ خودرو به طور متوسط 5/5درصد گران شد در حالی که خودروهایی مانند پراید و پژو که پرتقاضاترین خودروها هستند تا 22 درصد گران شدند. آیا رسانه ها به رئیس جمهور اطلاعات غلط می دهند یا رئیس شورای رقابت؟ سخنان آقای نعمت زاده اگر درست باشد بدان معناست که رئیس جمهور به راحتی حتی با خواندن اطلاعات یک رسانه مکدر می شود و راحت تر از آن تکدرش از بین می رود! اظهارات وزیر صنعت درباره اطلاعات غلط دادن به روحانی نه تنها کمکی به چرخش 180 درجه ای موضع دولت در قبال خودرو نکرد بلکه به نظر نگارنده سخنی موهن و ناپسند درباره رئیس جمهور بود.

4ـ برخی اعضای شورای رقابت که همواره مخالف افزایش نرخ خودرو بودند اعلام کرده اند نرخ های جدید در جلسات شورا مطرح نشده و فقط نحوه قیمت گذاری در این جلسات مطرح شده بود. به عبارت بهتر وقتی قیمت گذاری در شورای رقابت تصویب شد، رئیس شورای رقابت با استفاده از همان فرمول نرخ ها را اعلام کرد و خودروسازان نیز به سرعت از وی حمایت کردند و حتی محصولات خود را بی درنگ حتی با نرخی بیشتر فروختند! این در حالی است که برخی کارشناسان معتقدند حتی با همان فرمول قیمت گذاری، قیمت جدید خودرو باید کمتر از نرخ فعلی اعلام می شد.

از طرفی نمایندگان مجلس اعلام کرده اند در قیمت گذاری خودرو باید بازنگری صورت گیرد و به همین علت کمیته ای تشکیل شده است تا موضوع خودرو را پیگیری کند. شاید با اعتراض نمایندگان و پیگیری مجلس نرخ خودرو بازنگری شود اما آیا دولت برای رسیدن به این هدف به مجلس کمک می کند و خواهان بازگشت نرخ ها هست؟ مسؤولان اگر می خواهند آمارهای کاهش تورم آنها عینیت یابد و اقتصاد از رکود خارج شود با اجرای طرح های مشابه تعدیل اقتصادی نمی توانند به اهداف خود برسند بلکه باید برنامه ای جامع تر و موثرتر از «بسته خروج غیرتورمی از رکود» تدوین کنند و معیشت و اقتصاد خانواده را در نظر بگیرند. ما هنوز هم امیدواریم سایر حوزه های اقتصادی مانند خودرو دچار التهاب و تناقض نشود چون در صورت رخ دادن این اتفاق باید منتظر یک شوک دیگر در اقتصاد باشیم.

حمایت:بسته سیاستی خروج از رکود بشرط ها و شروط ها

«بسته سیاستی خروج از رکود بشرط ها و شروط ها»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم دکتر عبدالمجید شیخی است که در آن می خوانید؛اخیرا ستاد هماهنگی امور اقتصاد مقاومتی در جلسه ای به ریاست آقای روحانی، بخشی از بسته سیاستی و برنامه های دولت برای خروج غیرتورمی از رکود را مورد بحث و بررسی قرار داد. بسته سیاستی خروج از رکود که با تأکید بر بهبود محیط کسب و کار برای بخش خصوصی تهیه و گزارش مقدماتی آن تحت عنوان «چرایی بروز رکود تورمی و جهت گیری برون رفت از آن» منتشر شده است، حاوی مصوبات پیشنهادی دولت و لایحه تقدیمی به مجلس می باشد که قرار است در جلسات هفته آینده دولت، مورد بررسی و تصویب قرار گیرد.

بسته ای که در آن بر تداوم وضعیت موجود تحریم تا پایان سال ۱۳۹۳، اتکا نداشتن به منابع بانک مرکزی، حمایت از تولید، ثبات نرخ ارز، دامن نزدن به بیماری هلندی، تحریک تقاضا بدون ایجاد تورم، توجه به صنایع زیربنایی همچون نفت و گاز، توسعه فعالیت های اشتغال زا، توجه به بنگاه های کوچک و متوسط و... تاکید شده است. مرور برخی از انتقادات وارده بر این بسته می تواند راهگشای یک نگاه دقیق تر به این طرح باشد. آنچه به فراخور اوضاع اقتصادی کشور ذیل این بسته سیاستی آمده، یک گزارش از اوضاع جاری اقتصاد کشور است که با صبغه ای سیاسی عجین شده است. متأسفانه تدوین کنندگان این گزارش چنین تصور کرده اند که شرایط کشور تا قبل از سال 1384 مطلوب بوده و از این سال به بعد مجموعه اقتصادی کشور در شرایط بحرانی قرار گرفته است.

نکته دیگر اینکه در این گزارش راهکار عملیاتی و عینی مناسبی برای خروج از رکود و مهار تورم ذکر نگردیده است. از سوی دیگر، این گزارش به نوعی توجیه عملکرد دولت یازدهم است. عصاره کلام این گزارش را می توان کلی نگری و استمساک به سیاست های پولی و مالی دانست. در حالی که شرایط کنونی کشور چنین است که کشور گرفتار نقدینگی عظیم ادعایی دولت نیست. مشکل اصلی، خروج نقدینگی از مسیر حقیقی آن و ورود به عرصه دلالی و بورس بازی است. نقدینگی از بخش تولید خارج شده و در مسیرهای انحرافی پولی و مالی متمرکز شده است. در واقع عوامل هوشیار بازار و موسسات مالی و اعتباری که می بایست وسیله هدایت و بازوی اجرایی تأثیر سیاستهای پولی و مالی باشند به رسالت خود وفادار نمانده و آنها خود نیز عامل مضاعف تشدید روند کنونی بازار شده اند.

اساسا محتوایی درباره اتکای به سیاست های استقرایی تحرک متغیرهای حقیقی تولید و ایجاد تشکل های اقتصادی در این بسته مشاهد نمی شود. مشکل این است که در شرایط کنونی تولید متوقف شده است. دولت می بایست در این شرایط تشکل های اقتصادی ایجاد کند تا بتواند شرایط ایجاد شغل و اشتغال زایی را فراهم نماید. علاوه بر ایراداتی که ذکر شد، انتقادات دیگری نیز بر این بسته سیاستی مترتب است. دیدگاه تدوین کنندگان این بسته، دیدگاه سنتی لیبرالی نسبت به اقتصاد است. مواضعی که در این بسته مورد اشاره قرار گرفته است، تکراری و کهنه است که سابق بر این بارها گفته شده اند. لنگ زدن پای اجرا و فقدان راهکارهای مناسب و عینی برای خروج از رکود، ایراد اساسی دیگر این بسته است که اجرای آن را با ابهام مواجه ساخته است. دوگانگی هایی نیز در این گزارش مشاهده می شود.

به عنوان نمونه، بخش های نفت، گاز، پتروشیمی و مسکن به عنوان بخش های پیشرو می بایست تحرک داده شوند در حالی که باید از نگارندگان این بسته پرسید که چرا به رغم ادعای تورم زا بودن مسکن مهر و متوقف کردن آن، تحرک دادن به بخش مسکن مجددا در دستور کار قرار گرفته است؟ چرا اساس مسکن مهر متوقف شد؟ در حالی که تاکنون دلایل علمی، منطقی و مستدل برای توقف طرح مسکن مهر ارائه نشده است. یکی از اولویت های دولت یازدهم، کاهش تورم اعلام شده است. اما به طور مستمر گفتارها و رفتارهای ناقض این سیاست رسمی دولت از اعضای دولت مشاهده شده است. مثلا اظهارات وزیر صنعت، معدن و تجارت، جرقه بسیاری از تنش ها و شوک های تورمی بازار بوده است. در رویه ایشان اثری از سیاست های کنترلی و تنظیم بازار دیده نمی شود.

ایشان بارها اعلام کرده که فلان کالا را ارزان تر نخواهیم خرید. آشوب و تلاطم بازار خودرو نمونه بارز آن است. نکته محوری بعدی اینکه رویه شایسته و درخور توجهی برای حرکت در مسیر اقتصاد مقاومتی به عنوان مطالبه رهبری و مردم در این بسته دیده نمی شود. اگر دولت به اقتصاد مقاومتی اعتقاد راسخ دارد اولین گام آن می بایست حذف دلار و یورو از گردونه مناسبات و مبادلات مالی و بانکی خارجی خود باشد. دولت باید طوق تحریم ها را از گردن اقتصاد کشور خارج کند و اثر تحریم های منطقه یورو و دلار را حذف کند. اما ظاهرا دولت هیچ انگیزه ای برای این کار ندارد.

در جهت تقویت تولید داخلی نیز دولت باید به جای متمسک شدن به مواضع کهنه لیبرالی و سیاست های تعدیل اقتصادی با کنترل فعالیت های مجازی و دلالی بازار، به سوی تقویت فعالیت های حقیقی تولیدی حرکت کند. اما در نقش عامل افزایش تورم ظاهر شده است. مثلا در شرایط کنونی دولت نباید قیمت حامل های انرژی را افزایش می داد. بازار کنونی مریض است و در شرایط رقابتی نیست. الان ما شاهد مسابقه تورمی در بازار هستیم.
کاهش نرخ تورم نیز ناشی از سیاست های ضدتورمی دولت نیست. تنها دلیل کاهش تورم در یک ساله اخیر، کاهش انتظارت تورمی است. وقتی بازارهای مسکن، خودرو و دلار و ارز با رکود مواجه هستند به این معنی است که گرانی وجود دارد اما تقاضا نیست.

این توقف ها و افت معاملات افزایش قیمت ها را متوقف کرده است. در این شرایط در اثر انتظار برای کاهش قیمت ها، خود به خود مانع افزایش سطح عمومی قیمت ها می شود. متاسفانه دولت رسما اعلام می کند که در سال آینده نرخ تورم 25 درصد خواهد بود. این به طور ناخودآگاه به عوامل بازار پیام می دهد که قیمت ها را درسال آینده 25 درصد افزایش دهید. همچنین به مردم اعلام می کند که به بازار هجوم ببرید و مایحتاج خود را انبار کنید. چراکه سال آینده قیمت ها به طور عمومی 25 درصد افزایش خواهند داشت. در حالی که دولت باید اعلام کند که با تورم و گرانی مبارزه خواهد کرد. در این بسته، صرفا تأمین اعتبار برخی صنایع پیش بینی شده است.

پیشنهاد این است که مجاری فعالیت های مجازی اقتصادی کشور را ببندیم. کار دولت در بخش سلبی، امحای دلالی و در بخش ایجابی، احیای بخش تولیدی و حقیقی اقتصاد کشور باید باشد. دولت باید نقش حمایتی داشته باشد. نقش دولت، حمایت، کنترل، ارزیابی و ارزشیابی، تنبیه و تشویق است. رقابت زمانی محقق خواهد شد که عدالت پیاده شده باشد. وقتی عدالت، کمرنگ است، باز شدن میدان رقابت صرفا باعث پیروزی عناصر قوی خواهد شد.

آفرینش:عینک بدبینی برچشم جامعه نزنیم!

«عینک بدبینی برچشم جامعه نزنیم!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛همواره درتمام مشکلات و عرصه های سختی که افراد برسر دوراهی شک و تردید یا اعتماد یا عدم اطمینان قرار می گیرند، توصیه شده که نیمه پر لیوان را مشاهده کنیم و علاوه براینکه معایب کار برایمان سخت و غیرقابل تحمل می شود، نگاهی هم به محاسن و نقاط امید موجود نیز داشته باشیم. یا در تمثیل اخلاقی دیگر داریم که تمام افراد از بدی مبرا هستند مگر خلاف آن ثابت شود. اعتماد و اطمینان بی منطق به افراد یا امورات دیگر صحیح نیست، اما نباید ملاک تصمیم گیری را نیمه خالی لیوان یا سوء ذن داشتن قرار داد.

این مقدمه را برای فراهم کردن بستر ورود به بحث حضور زنان برای تماشای مسابقات والیبال مطرح کردیم. چرا که جدای از اختلافات و انقولت های داخلی که بر این موضوع وارد بود، اکنون فدراسیون جهانی والیبال نیز به آن ورود کرده، و می تواند تاثیر منفی بر وجهه و حیثیت ملی ورزش کشور وارد کند. ابتدای امر برای بسته شدن باب مغالطه برخی حاشیه پراکنان باید عرض کنیم که باتمام وجود به تمام چارچوب ها و موازین شرعی برای حفظ عفت و کرامت زنان واقفیم و برآن تاکید داریم.

اما دراین حیطه به نظر می رسد که عینک بدبینی به چشم زده ایم و همه چی را سیاه می بینیم. این نوع نگرش آثار مطلوبی به لحاظ روانی برای جامعه به همراه ندارد و عواقب منفی دیگری نیز برای ورزش کشور خواهد داشت. اینکه ما زنان را دریک محیط کنترل شده همچون سالن برگزاری بازی های والیبال راه ندهیم چه کمکی به ارتقای فضای اخلاقی و اسلامی جامعه می کند؟ یا اگر آنها را راه بدهیم کدام یک از ملاک های ارزشی کشور به خطر خواهد افتاد؟ به زعم نویسنده با مقایسه این دو نگرش و توجه به نوع عملکرد فعلی در این جریان، نوعی بی اعتمادی به سلامت اخلاق جامعه در دستور کار قرار دارد!

ما به جوانان خود در حفظ و رعایت شئونات اخلاقی اعتمادی نداریم و آنها را به چشم خاطی می نگریم!. درصورت صحت چنین فرضی (که نادرست است) آیا با اقدامات سلبی و پاک کردن صورت مسئله مشکل ابتذال اخلاقی جامعه وجوانان حل خواهد شد؟ با اندکی تامل و جدا کردن حساب آن دسته از مفسدان اخلاقی که معلوم الحال هستند، آیا جوانان ما و فرزندان مردم این آب و خاک که داعیه انسانیت و اسلامیت را سرلوحه شعارهای خود قرار داده اند، افراد فاسد، هنجارشکن، لااوبالی، هرزه و... هستند؟! اگر چنین است ( که صد البته نیست) باید هزار افسوس به حال عملکردمان درطی سالیان متمادی خورد که نتوانسته ایم فضایی سالم برای تنفس جوانان به وجود آوریم.

امروز قشرکثیری ازجوانان کشور را دانشجویان و افراد تحصیل کرده تشکیل می دهند که مراتب شعور و درک اجتماعی را در فضایی آموزشی آموخته اند و نوع رفتار اجتماعیشان را متناسب با شخصیت فرهیخته خود بروز می دهند. آن دسته از افرادی هم که به مراتب عالیه تحصیلی دست نیافته اند به یمن گسترش فضای ارتباطات جمعی و شبکه های مختلف اجتماعی درک قابل توجهی از رویکرد انسانی و اخلاقی کسب کرده اند.

عدم اجازه تماشای مستقیم مسابقات والیبال برای زنان، مصداق "پیشگیری بهتر از درمان" نیست، بلکه محاکمه ای است پیش از وقوع جرم!. ما با این دید زنان را به ورزشگاه برای دیدن والیبال تیم ملی راه نمی دهیم که احتمال ایجاد مفسده اخلاقی درپی خــــــــــــــــــــواهــــــــد داشت!.

درحالی که هیچ دلیلی برای این نگرش منفی و عدم اطمینان به رفتار جوانان وجود ندارد. این پیشگیری از جرم در مسائلی مثل موادمخدر، برخورد پیش گیرانه با سارقان، قاتلان و قاچاقچیان و... مثمرثمر خواهد بود، نه درمورد رفتار اجتماعی جوانان پرشور و هیجان که قلبشان برای پیروزی و شادی تیم ملی کشورشان می تپد.

شاید درشأن مخاطبان فهیم وفرهیخته نباشد اما برای واشکافی موضوع لازم است برخی مسائل گفته شود؛ اگر قرار به فساد اخلاقی و خدای ناکرده ایجاد روابط نامشروع و غیراسلامی هدف تماشاچیان باشد، مکان ها و فضاهای بسیاری درسطح جامعه وجود دارد که هیچ کنترلی هم برآنها نیست و ضرورتی ندارد تا درفضایی بسته و کنترل شده به دنبال هنجارشکنی باشند!

اما باید عینک بدبینی را ازچشم برداشت و براین اعتقاد داشت که اکثریت جوانان این مرز وبوم بر سر سفره خانواده هایی بزرگ شده اند که همواره حامی ارزش های نظام و انقلاب بوده و حماسه سازان ایران اسلامی هستند.

آیا این صحیح است که ما به اجبار سازمان جهانی والیبال برای ازدست ندادن میزبانی بازی های لیگ جهانی با ورود زنان به ورزشگاه راضی شویم، اما خودمان به جوانان اعتماد نکنیم و مردم این عمل را حاصل فشارهای جهانی تلقی کنند؟!

آیا این برای حیثیت و اعتماد جامعه به عملکرد مسولان ضرر آفرین نیست و نمی تواند دست مایه ای برای آن دسته از فرصت طلبانی باشد که با راه اندازی کمپین های سوری و مجازی برعلیه ارزش های نظام اسلامی اقدام می کنند؟!

امیدواریم مسولان و فرهنگ کاران در عرصه های مختلف جامعه بتوانند باور کنند که مردم این جامعه درصدد هنجارشکنی نیستند، آنها عنادی با امنیت اخلاقی و ارزش های اسلامی ندارند، فضای سالم را موجب رشد و سلامت روحی و جسمی خود می بینند، مبارزه با فساد اخلاقی را قبول دارند اما نه به شیوه سلبی و متهم نگری، وفقط انتظار دارند شأن انسانی وحقوق شهروندی آنها بدون عینک بدبینی مورد توجه قرار گیرد.

شرق:پیروزی اخلاقی حماس

«پیروزی اخلاقی حماس»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن می خوانید؛آنچه مسلم است دیر یا زود، آتش بس در «غزه» برقرار خواهد شد. هم وزرای خارجه آمریکا و اتحادیه اروپا به قاهره رفته اند و هم دبیرکل سازمان ملل رفته است. آمریکایی ها اگرچه حسب ظاهر از اسراییل حمایت می کنند، اما یقینا در پشت درهای بسته با زبان دیگری با رهبران آن کشور سخن می گویند. اسراییلی ها تا همین جا هم متوجه شده اند نه تنها به هدف اعلام شده اصلی خود نرسیده اند، بلکه هرروز که می گذرد در «جنگ افکار عمومی» متحمل شکست های بیشتر و بیشتری می شوند. تنها پیروزی ای که آنها تاکنون -بعدازظهر سه شنبه- به دست آورده اند، کشف یک تونل زیرزمینی متعلق به «حماس» بوده است. حتی اگر فرض بگیریم آن تونل گذرگاه مهمی برای مبارزان فلسطینی از نوار «غزه» به سرزمین های اشغالی بوده است، دست کم یک دو جین تونل مشابه آن وجود دارد. به علاوه حفر مجدد چنین گذرگاه هایی، خیلی به تکنولوژی پیشرفته نیاز ندارد. فی الواقع اسراییل در نبرد سنگین و سرنوشت ساز بر سر به دست آوردن افکار عمومی متحمل شکست سنگینی شده است.

حتی در خود آن کشور هم علیه عملیات «غزه»، مخالفت و انتقادات جدی به راه افتاده است. اما چرا چنین شد و چرا محاسبه نتانیاهو و همکارانش در حمله به «غزه» درست از آب درنیامد؟ چرا حملات سنگین هوایی، دریایی و حالا هم ورود به «غزه» با امکانات زرهی و امکانات سنگین نتوانسته دستاورد چندانی برای دولت دست راستی تندرو در تل آویو به همراه آورد؟ اسراییلی ها تصور می کردند با بمباران هوایی اماکن و ساختمان هایی که محل پرتاب راکت از جانب مقاومت می بود و با تحت فشار قراردادن ساکنان «غزه»، آنها هم متقابلا به «حماس» فشار وارد می کنند و «حماس» هم مجبور می شود راکت پراکنی را متوقف کرده و آتش بس را بپذیرد.

تصور دیگر اسراییلی ها آن بود که اگر هم فرضا ساکنان «غزه» روی نیروهای جهادی فشار وارد نمی کردند، دست کم خودشان مناطقی را که اسراییلی ها اعلام می کردند، تخلیه می کردند و نیروهای اشغالگر می توانستند آن مناطق را هدف قرار داده و «حماس» را زمینگیر کنند بدون به بارآمدن تلفات انسانی و مشکلاتی که از نظر افکار عمومی بین المللی برایشان به راه افتاده است. اما هیچ کدام از انتظارات یا محاسبات اسراییلی ها درست از آب درنیامد. مردم «غزه» با وجود بمباران شدید، نداشتن آب، برق، غذا و دارو و بالاتر از همه با وجود بیم کشته شدن در نتیجه بمباران ها حاضر نشدند روی «حماس» فشار بیاورند که پرتاب موشک به سرزمین های اشغالی را متوقف کند.

آن شرایط هولناک را تحمل کردند اما همچنان از «حماس» و سایر گروه های مقاومت، پشتیبانی می کنند. بر خلاف تصور اسراییلی ها، آتش خشم فلسطینی ها در نتیجه ازبین رفتن خانه و کاشانه شان و با وجود ازدست دادن عزیزانشان، به جای اینکه به سمت «حماس» برود اتفاقا به سمت اسراییلی ها رفت. بمباران شدید مناطق مسکونی به جای اینکه باعث ترس و وحشت فلسطینی ها شده و آنان را به پای میز مذاکره و پذیرش آتش بس سوق دهد، نتیجه عکس به بار آورده است. از یک سو عزم و اراده ساکنان «غزه» را در دفاع از سرزمینشان و در نتیجه ادامه راکت پراکنی، استوار تر کرده و از دیگرسو، بغض، کینه و نفرت آنان از اسراییلی ها را افزایش داده است. «از قضا سرکنگبین، صفرا فزود» و «روغن بادام» «خشکی» به بار آورده است. از قضا گلوله باران ها، کشته شدن ها، خراب شدن منازلشان روی ساکنین شان، آوارگی، بی آبی و بی غذایی، آنگونه که اسراییلی ها تصور می کردند که باعث شود مردم، راکت پراکنی «حماس» را مسوول و مقصر بدانند و شکاف بین مبارزان و توده مردم به وجود بیاید، نتیجه دیگری به بار آورده است. برداشت بسیاری از رسانه های بین المللی که در «غزه» هستند حکایت از آن دارد که محبوبیت «حماس» در میان مردم «غزه» -با وجود همه اتفاقات اخیر- افزایش هم یافته است.

هیچ یک از رسانه های بین المللی حتی یک مورد نتوانستند گزارش کنند که یکی از ساکنان «غزه» از «حماس» خواسته باشد، موشک های خود را به سوی سرزمین های اشغالی پرتاب نکنند تا اسراییل هم دست از حملات خود بردارد.

شکست اخلاقی اسراییلی ها را به شکل دیگری هم می توان ملاحظه کرد. آنها از مردم «غزه» خواسته اند که محله ها و مناطق مشخصی را تخلیه کنند اما فلسطینی ها این کار را هم حاضر نشدند انجام دهند و با وجود گلوله باران خانه هایشان، حاضر به تخلیه مناطق مورد درخواست اسراییلی ها نشدند. به عبارت دیگر، ساکنان «غزه» حاضر نشده اند «حماس» را تنها بگذارند و حتی بالاتر از آن، عملا خودشان را سپر «حماس» و مبارزان مقاومت کرده اند. نتیجه آنکه اگر اسراییلی ها خواسته باشند «غزه» را به اشغال درآورند، ناگزیر هستند خانه به خانه و کوچه به کوچه، «غزه» را تصرف کنند. «غزه» اگرچه از بُعد مسافتی منطقه بزرگی نیست اما اشغال آن یعنی کنترل باریکه ای که طول آن به اندازه تهران تا کرج است و عرض آن به اندازه تجریش تا میدان ونک. در چنین محدوده ای نزدیک به دومیلیون نفر زندگی می کنند که جملگی در یک نکته متفق القول هستند: دشمنی با اسراییل! اسراییلی ها هیچ تمایلی به اشغال «غزه» ندارند و این اقدام برای آنان یادآور سال هایی بود که هرروز با دومیلیون فلسطینی درگیری داشتند.

زاویه دیگری که پیروزی «حماس» را نشان می دهد موضوع آتش بس است. برخلاف اسراییلی ها، «حماس» که می بیند از حمایت مردمش و البته حمایت افکار عمومی جهانی برخوردار است هیچ اصرار و عجله ای برای پذیرش آتش بس ندارد. برعکس، این اسراییلی ها هستند که بدون به دست آوردن هدف اصلی شان، خواهان یک جور خروج آبرومندانه از مهلکه هستند. اما «حماس» یک فهرست بلندبالا شامل دست کم 10خواسته به مصری ها داده که بند اول آن، برداشته شدن محاصره «غزه» است. بندهای دیگر نیز هرکدام برای اسراییلی ها ایضا مصیبت بار است؛ از آزادی رهبران «حماس» گرفته تا لغو محدودیت ورود و خروج از «غزه» و.... در نهایت باید به تلفات اسراییلی ها اشاره داشت. گفته می شود دست کم 28 نظامی کشته شده اند.

این برای اسراییلی ها تلفات بسیار سنگینی به شمار می رود. فراموش نکنیم اسراییلی ها برای آزادی «گیلعاد شلیط» که سربازی ساده بیش نبود، حاضر به آزادی بیش از هزار زندانی فلسطینی شدند. در خبرها رسما اعلام شده یک افسر هم به دست فلسطینی ها افتاده است. حتی اگر او زنده نباشد و جسدش را یافته باشند باز هم اهرم خوبی برای معامله با اسراییلی هاست. مجموعه این ملاحظات سبب شده اسراییلی ها تمایل خیلی بیشتری برای برقراری آتش بس داشته باشند تا فلسطینی ها. البته گفتن این حرف از نظر انسانی و عاطفی سخت است اما فلسطینی ها چیز بیشتری برای ازدست دادن ندارند. عملا هرچه داشته اند مورد هجوم اسراییل قرار گرفته، پس اصراری برای برقراری آتش بس ندارند. زندگی در زندان بزرگی به نام «غزه محاصره شده»، خیلی برای ساکنان آن شیرینی ندارد که خواسته باشند به هر قیمتی دوباره به ثبات، آرامش و آتش بس برسند.

مردم سالاری:آینده ایران و اصولگرایان

«آینده ایران و اصولگرایان»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی راستی است که در آن می خوانید؛ورود به عصر نوین ارتباطات پیش از هر چیز نقش دولت ها را به عنوان کارگزاران و کنشگران اصلی و دائمی داخل جوامع تقلیل می دهد. دولت ها هر چند هنوز صاحب ابزارها و امکاناتی خواهند بود که می توانند انحصار اجبار و زور مشروعِ فیزیکی را به تعبیر «وبر» در اختیار داشته باشند اما مآلاً هر دم با موانعی از سوی جامعه مواجه می شوند که به مثابه سدی پیش روی دولت عمل می کند. عصر نوین ارتباطات با شبکه ای کردن روابط انسانها در قالبی مجازی و واقعی به مانند شبکه های اجتماعی و مشروعیت بخشیدن به جنبش های اجتماعی در بسترِ فردگرایی مدرن، نهادهای مدنی و... در پی تحمیل سیاست های خود بر دولت ها است. تغییر سیاست ها و لغو یا رد سیاست های دور از مرکز توسط دولت ها به همان اندازه امکان ناپذیر است که در گذشته تغییر سیاست ها و رد آنها با کمترین واکنش امکان پذیر می نمود. در واقع، جوامع به مانند ارگانیسم بدن انسان در حال سپری کردن مراحل رشد و بلوغ خود هستند که اجزای تشکیل دهنده آنها در رابطه تنگاتنگی با هم به سر می برند.

پر بیراهه نرفته ایم اگر بگوئیم که دولت یازدهم در چنین عصری و شرایطی ظهور و بروز یافت که شدت و حدت تحولات این عصر با گذشته نه تنها بیشتر بود، بلکه حتی با اندکی تسامح می توان دولت یازدهم را حاصل چنین عصر و شرایطی دانست. دولت یازدهم با پافشاری بر درکِ عناصرِ عصرِ نوین ارتباطی سعی دارد تا کمترین آسیب را از جانب چنین تحولاتی متحمل شود. حال چه تضمینی در کار است که جنبش اجتماعی که در خرداد 92 به روحانی رأی داد دیگر بار به فردی با رویکرد آقای احمدی نژاد که قواعد حاکم بر روابط بین الملل و عصر نوین ارتباطی را به چالش می کشید و اساسا مایل به درک عناصر نوین جهانی نبود رأی ندهد؟ این کلیدی ترین پرسشی است که اذهان مردم ایران و جامعه شناسان و تحلیلگران سیاسی را به خود مشغول می سازد. خوش بینانه، اگر عصر جدید را در نظر گیریم و تبعات جهانی چنین عصری، و فصل جدید را فرآورده تحولات درون جامعه بدانیم می توان به آینده ایران امیدوار بود. جنبشی که دیروز در حمایت از آقای روحانی به پا خاست امروز در پی معنابخشی به رفتار و کردار خودش هست. این معنابخشی هم در فضای مجازی و هم در فضایی واقعی قابل رصد کردن می باشد. جنبش اجتماعی با استفاده از فضای ارتباطی جدید به بهترین نحو در حال رساندن خود به بلوغ کامل و پیگیری مطالبات اجتماعی خودش هست و در این مسیر از تشکل خود در فضایی واقعی نیز هیچ ابایی ندارد. این جنبش مجال را از رقبا می رباید چرا که در ارتباط تنگاتنگی با ملاک هایِ عصر نوین ارتباطی به سر می برد و دامنه اش به یکی دو گروه پراکنده ختم نمی شود.

به نظر می رسد اصولگرایان نیز به مانند جامعه فصل جدیدی از زیست سیاسی و اجتماعی خود را تجربه می کنند اما با تفاوتی محسوس. اصولگرایان در صورتی می توانند از احتضار خود را برهانند و آیندة خود را تضمین کنند و بعنوان یک رقیب جدی همواره مطرح باشند که عناصرِ کلیدی عصر نوین و همچنین کلیدواژه های جنبش اجتماعی ایران را درک و فهم کنند و به بازاندیشی اندیشه های خود بپردازند. به عنوان مثال، در صورتی که آزادی از طرف برخی اصولگرایان بت دانسته شود و در خیالِ شکستنش باشند، عناصر ذهنی اصولگرایان در برخورد با موج اجتماعی ته نشین خواهد شد و مجال به سطح آمدن در آینده ای نزدیک و دور را نخواهد داشت. آزادی است که بت می شکند و جنبش اجتماعیِ امروز آزادی را بت نمی داند، و حتی خواهان این هم نیست که دولتی 1520 نفر بی سواد، 10هزار نفر راهنمایی و 14 هزار نفر را با مدرک دیپلم و زیر دیپلم به استخدام خود درآورد! ایران واقعا فصل نوینی را تجربه می کند که دیگر اراده دولت و کارگزاران به مرور در آن کم رنگ می شود و مقابله با ساختارِ نوین ارتباطی به وجود آمده هم در حد یک بازی کودکانه خواهد بود.

ابتکار: پاسخی نه برای دندان شکستن!

«پاسخی نه برای دندان شکستن!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم شایان ربیعی است که در آن می خوانید؛جنایات ضد انسانی و دامنه دار رژیم اشغالگر قدس در نوار غزه و کشتن مردم بی دفاع و مظلوم آن نه بر کسی پوشیده است و نه هیچ آدمیزادی می تواند نسبت به آن بی تفاوت و «یر به یر» باشد.

غزه امروز قلب وجدان بشری است و هر تیری که از سوی مرزهای دشمن شلیک می شود، داغی بر سینه بشریت است، غزه کرانه مظلومیت انسان بی دفاع است و اگر چه دریایش آلوده به خون و خمپاره و خاک است اما هرچه باشد، آب گل آلود نیست که برخی از دوستان فرصت جو در ایران، ماهی های جناحی و گروهی خود را از آن بگیرند.

«غیرخودی کشی» و «دیگری سوزی» برخی رسانه ها از جمله رسانه ملی و جماعتی از سایت های خبری و روزنامه های مخالف اصلاح طلبی در ایران از چند روز گذشته تا کنون، بارها و بارها تلاش کرده اند تا چنان وانمود کنند که رسانه های اصلاح طلب به تأسی از شعار انحرافی «نه غزه نه لبنان» توجهی به جنایات اسرائیل در غزه ندارند و نسل کشی صهیونیست ها را در باریکه غزه کان لم یکن تلقی می کنند. شعاری که صد البته خود دوستان مخالف ما سعی کردند با نخ و سوزن دروغ و تهمت بر پیراهن اصلاح طلبی بدوزند اما به لطف خدا این لکه هیچ گاه بر پیراهن اصلاحات و اصلاح طلبان ننشست.

با این همه اگرچه این شانتاژهای خبری از این جنس، پیش از این نیز بوده و بعد از این نیز ادامه خواهد یافت و هیچ سدی، جلودار تندروی های این عداوت آشکار نیست، لازم است نکاتی را به این «خود نظام پنداران» تندرو و کم انصاف یادآوری کنیم.

1- اساسا کار رسانه به عنوان یک نهاد، آگاهی بخشی و جریان سازی است! مخاطبان رسانه ها نیازمند دریافت اطلاعات تازه از رخدادهای تازه و واکاوی دقیق اتفاق ها و مسایل جهان هستند. مردم برای گریه کردن به خاطر غزه روزنامه نمی خوانند، می خوانند تا از جزئیات بیشتری درباره مظلومیت این باریکه بی دفاع آگاه شوند و اگر خواستند گریه کنند می روند پای روضه نه پای تلویزیون، اینترنت یا دکه های مطبوعاتی! رویکرد رسانه ها در انتشار اخبار مربوط به بحران غزه، باید بر اساس مدل روزنامه نگاری بحران، تبیینی و تحلیلی باشد نه مثل برخی از رسانه های داخلی بر طبل پروپاگاندا کوفتن و تبلیغاتی عمل کردن که کلیشه سال ها و سال ها فعالیت رسانه ای شان بوده و هست و برکسی پوشیده نیست که اثرگذاری این نوع فعالیت رسانه ای عمیق و بنیادی نیست.

2- مدت ها است عادت کرده ایم که بر سر ارزش های ملی و دینی مان بجنگیم! چرا؟ آیا این ارزش ها صرفا به نام عده ای خاص مصادره و سند زده شده است؟ چه شده است که بر سر هر مسئله ای بایست شاهد انحصارطلبی گروه های تندرو در ارزش های ایرانی-اسلامی باشیم؟ میوه درخت این دو قطبی سازی ها و جریان سازی خودی و غیرخودی را چه کسی خواهد خورد که برخی از دوستان شتابان و فرصت طلبانه سعی دارند تا خود را قطب ارزشی و هرچه غیر خود را ضد ارزشی معرفی کنند؟ مصادره کردن دفاع از غزه به نفع یک جناح سیاسی خاص در ایران بیشتر به یک شوخی ناشیانه شبیه است تا یک واقعیت. از مظلومیت غزه خنجر ساختن و تیغ بر فرق جناح های سیاسی رقیب زدن، شیوه شهر آشوبی است نه شیوه شجاعت و همدلی! شایسته و بایسته است که از غزه و مظلومیت آن آب گل آلود نسازید و ماهی تفرقه و اتهام زنی صید نکنید. وگرنه آنان که در ماجرای مذاکرات هسته ای، دست بلند کردند و همان دعای اسرائیلی ها برای شکست مذاکرات را خواندند، محل امنیت و اعتماد نیستند زیرا به ترانه ای که زندانی و زندان بان، همزمان زمزمه می کنند، باید شک کرد. ما جویای وحدت و برادری در دفاع از مظلومیت غزه و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی علیه نوع بشر و نه تنها این که معاند هر نوع حق کشی و ظلم افزایی هستیم و در این راه «سر نه اگر در پی جانان رود، بار گرانیست کشیدن به دوش»! برادران و خواهران هم وطن اما مخالف! غزه و نه فقط غزه که دفاع از هر مظلوم و ستیزه با هر ظالمی، متعلق به بشریت و وجدان بیدار انسانی است و سر در آخور هیچ حزب و جناحی ندارد که بتوان مصادره اش کرد و به نام و کام خویش از آن سود جست. پس لطفا دکان ها را تعطیل کنید و با نام غزه کاسبی راه نیاندازید!

3- دوستانه و مشفقانه دعوت می کنیم تا همه آنهایی که رسانه های اصلاح طلب را متهم به نادیده گرفتن جنایات اسرائیل در غزه می کنند، بروند از روز نخست شروع حملات صهیونیست ها، روزنامه ما را بخوانند! زیرا به گواه حملاتی که رسانه ملی و دیگر رسانه ها به ما داشته اند روشن است که ناخوانده و نادانسته انگشت اتهام به ما دراز کرده اند! آنها روزنامه ما را ندیدند و پرونده ویژه و مفصلی را که روز 21 تیرماه برای این موضوع در صفحه اندیشه کار کردیم، نخواندند. همینطور گزارش های تحلیلی و خبری را که از روز 18 تیرماه به صورت روزانه و متوالی در صفحات مختلف دراین باره منتشر کردیم و به ویژه در سرمقاله هایی این جنایات را تقبیح و محکوم کرده ایم به ویژه سرمقاله روز 22 تیرماه! اینها به کنار! دوستان حتی اگر صبح دیروز- 30 تیرماه- هم سرمقاله روزنامه ابتکار را می خواندند، شب در برنامه شان - که با پول بیت المال مردم اداره می شود- به ما و دیگر رسانه ها اتهام دروغین نمی زدند که نسبت به جنایت علیه مردم غزه بی تفاوتیم.

4- ما نه برای پاسخ به این شانتاژهای خبری بلکه بر اساس مسئولیت وجدانی و انسانی خود موظف به دفاع از بی گناهان و مظلومان جهانیم، گو این که انقلاب ما در بهمن 57 نیز در همین خط و سیر بوده است. همچنان نیز معتقدیم که هر چه تا کنون منتشر کرده و در آینده منتشر خواهیم کرد، کمتر از حق مظلومیت و ندای مظلومیت خواهی مردم غزه و سایر مظلومان تاریخ است.

سرانجام لازم است یادآوری کنیم همچنانکه پیش از این تهمت ها و افتراهای دوستان به ما راه به جایی نبرده است، ندای امروز آنان برای تخریب چهره مردمی و ارزشی اصلاحات نیز کارگر نخواهد شد. دوستان نامهربان و دیگری ناپذیر! این دام ها برای به خاک نشاندن روحیه و خواست اصلاح طلبی در ایران، غیر از ناکامی، چیزی صید نخواهد کرد؛ «که عنقا را بلند است آشیانه».

آرمان:شرط کاهش نرخ بیکاری

«شرط کاهش نرخ بیکاری»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر هادی حق شناس است که در آن می خوانید؛مرکز آمار ایران میزان بیکاری در بهار امسال را 7/10 درصد و تعداد بیکاران را نیز 2 میلیون و 530 هزار و 64 نفر اعلام کرد. به نظر می رسد در سنوات گذشته، طرح های مختلفی برای حل مشکل بیکاری به کار گرفتیم ولی عملا از آنجا که طرح هایی زیرساختی نبود ه اند و حکم مسکن را داشته است، نتوانستیم مشکل بیکاری را حل کنیم. ازجمله این طرح ها، وام های خوداشتغالی بود که در انتهای دولت هشتم پرداخت شد و همچنین وام به طرح های زودبازده که در دولت های نهم و دهم میلیاردها تومان صرف آنها شد که هیچ کدامشان نیز منجر به اشتغال پایدار نشد. به این علت که شرط اول ایجاد اشتغال فراهم کردن زیرساخت هاست و مهم تر از همه اینکه استراتژی کشور در بخش صنعت، کشاورزی و خدمات مشخص شود.

ما طرح های مختلفی برای بخش های کشاورزی، صنعت و خدمات نوشتیم به خصوص طرح های استراتژی صنعت بارها در دولت های مختلف نوشته شد ولی عملا اجرا نشد. لذا تا زمانی که نقشه راه نداشته باشیم به خاطر رفع مشکل بیکاری به خصوص زمانی که نرخ بیکاری عدد دورقمی می شود به سراغ طرح های مُسکن می رویم. در وضعیت فعلی که نرخ بیکاری کمتر از 11درصد است برای جوانان این رقم دوبرابر و برای خانم ها نزدیک تر به 4برابر است. وقتی نرخ بیکاری دوبرابر می شود، مفهومش این است که بیکاری به مرز بحران و هشدار رسیده. امروز نرخ بیکاری برای آقایان بین 20 تا 30 که عمدتا دیپلمه یا لیسانسه هستند و به خدمت سربازی نیز رفته اند، در این مقطع سنی حدود 24درصد و برای خانم ها، بالای 40درصد است که این اعداد بحرانی است.

براساس برخی نظریات و دیدگاه های اقتصادی معروف اگر قرار است نرخ بیکاری یک درصد کم شود، باید نرخ رشد اقتصادی بلندمدت 5/2 درصد افزایش پیدا کند. برای مثال نرخ رشد اقتصادی بلندمدت ایران 4درصد است، اگر قرار است نرخ بیکاری از 7/10 درصد کمتر شود و نرخ بیکاری ما فقط یک درصد کمتر و یک رقمی شود باید نرخ رشد اقتصادی نزدیک عدد 6 درصد در اقتصاد ایران داشته باشیم و به همین دلیل است که براساس آمار ارائه شده از سوی دکتر نیلی، مشاور رئیس جمهور در دولت یازدهم، میزان ایجاد اشتغال در حد 30 تا 40 هزار نفر بوده است. علت این است که رشد اقتصادی در دولت های نهم و دهم در حد عدد بلندمدت اقتصاد ایران یعنی عدد 4درصد بود. لذا اگر در دولت یازدهم رشد اقتصادی همان 4درصد باشد و میانگین بلندمدت رشد اقتصادی داشته باشیم، نباید انتظار داشته باشیم که نرخ بیکاری کم شود.

اگر دولت به فکر کاهش نرخ بیکاری است، حتما باید رشد اقتصادی بالای 6 درصد داشته باشیم و این امکان پذیر است. به این علت که ما حدود هزار شهرک و ناحیه صنعتی در ایران داریم که از بخش عمده بنگاه های اقتصادی استقراریافته در این شهرک ها و نواحی صنعتی استفاده نیمه می شود. براساس گزارش وزیر صنعت بخش عمده ای از این بنگاه ها - حدود 15هزار- تعطیل هستند. تعداد کثیری از بنگاه های اقتصادی در مرحله نصب سوله یا نصب خط تولید هستند که به نظر می رسد دولت با یک اعتبار حداقلی می تواند این بنگاه های اقتصادی مستقر در شهرک های صنعتی کشور که اولین زنجیره صنعتی شدن کشور است را راه اندازی کند. در کنار این، در بخش معدن و صنعت نفت و گاز هنوز در ابتدای راه هستیم. با جذب سرمایه گذاری های داخلی و خارجی و شفاف کردن قوانین سرمایه گذاری دولت می تواند گام بلندی به سمت صنعتی شدن کشور بردارد. امروز برخی از استان های کشور که دارای حداقل نرخ بیکاری هستند یا نرخ بیکاری یک رقمی دارند، استان های صنعتی هستند. لذا همین که در استانی صنعتی، نرخ بیکاری یک رقمی است و بسیار پایین تر از میانین نرخ بیکاری کشور است می تواند الگویی برای کل کشور باشد.

در سال های 91 و 92 در شرایط رکود تورمی به سر می بردیم و تحریم های ظالمانه ادامه دارد. تقریبا براساس گزارشی که مقامات پولی کشور ارائه کرده اند نزدیک به 150میلیارد دلار پولمان در خارج از کشور بلوکه است. اقتصاد ایران این ظرفیت و استعداد منابع را دارد تا رشد اقتصادی جهشی داشته باشد که در این صورت نرخ بیکاری به راحتی قابل کاهش خواهد بود.

دنیای اقتصاد:ضرورت اقدام عاجل سیاست گذار

«ضرورت اقدام عاجل سیاست گذار»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتریحیی آل اسحاق است که در آن می خوانید؛وضعیت فعلی بازار مالی ایران بی شباهت به شکل گیری باتلاق نیست. از یکسو در شرایط کنونی بانک ها با ایجاد بنگاه های متعدد منابع را به سمت زیرمجموعه خود سوق می دهند و از سوی دیگر هرسال لایه لایه بر مشکلات آنها افزوده می شود. در حقیقت لایه های مختلف از مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و... به وجود آورنده وضع فعلی سیستم بانکی هستند. لایه هایی که در نظام بانکی ایران هرکدام نشان دهنده شرایط سیاسی و تاریخی زمان خود هستند.

اینکه چرا دولت ها از اصلاح نظام بانکی در طول سال های متمادی غفلت کرده اند، موضوع این نوشتار نیست اما نگارنده با آگاهی از شرایط حاد وضعیت نظام بانکی و ناکارآمدی بازار سرمایه تاکید دارد که زمان اصلاح، همین امروز است و نه فردا.

حال که به مدد رفتارهای سنجیده سیاست گذار، اژدهای سرکش تورم تا حدودی مهار شده و اقتصاد ایران درحال رهاشدن از فشارهای ناشی از تورم است به مصداق این شعر مولانا «چون که صد آمد نود هم پیش ماست» اکنون مهم ترین مساله سیاست گذار، رهایی از «باتلاق» رکود است.

در حقیقت دولت با اتخاذ سیاست های سنجیده پولی و عمل به نسخه های بارها آزمون شده اقتصادی، توانسته تورم را کاهش دهد و به این ترتیب کام آحاد اقتصادی و عموم مردم را تا حدودی شیرین کند؛ اما بیماری رکود که 9 فصل متمادی اقتصاد ایران را زمین گیر کرده، همچنان پابرجا است و اما پرسش این است که این رکود ناشی از چیست و تا کجا و چه زمانی قرار است ادامه پیدا کند؟

دو دیدگاه در مورد رکود فعلی اقتصاد ایران وجود دارد. دیدگاه اول می گوید، رکود فعلی ناشی از کم تقاضایی است و قاعدتا از دید این افراد، راه حل خروج از بحران، تحریک تقاضا و افزایش هزینه های دولت است. اما دیدگاه دیگر می گوید رکود فعلی ناشی از کمبود تقاضا نیست که چاره اش بسته های سیاستی تحریک تقاضا باشد. این دیدگاه اعتقاد دارد که عامل این رکود، مشکلات عرضه و تولید است. به عقیده آنها راه خروج از رکود فعلی در بهبود وضعیت تولید و شرایط محیطی بنگاه ها و تسهیل دسترسی بخش تولید به منابع بانکی است.

اگر این گزاره را بپذیریم، باید ببینیم بنگاه ها چرا به این وضع دچار شده اند؟
بدون شک مهم ترین دلیل در به وجود آمدن این وضع، افزایش شدید هزینه بنگاه ها در طول سال های گذشته بوده است. این افزایش هزینه از چند زاویه به بنگاه ها تحمیل شد. افزایش هزینه مبادلات به دلیل فشارهای تحریمی را باید یکی از عوامل مهم افزایش هزینه بنگاه ها دانست. مثلا گفته می شود محدودیت های بین المللی و تحریم، 15 تا 25 درصد هزینه مبادلاتی بر دوش بنگاه های ما گذاشته است. در کنار آن، شوک قیمت انرژی در فواصل اجرای گام اول هدفمندی یارانه ها بر افزایش هزینه بنگاه ها اثرگذار بوده و پس از آن شاهد اثرگذاری شوک ارزی بر هزینه های بنگاه ها بوده ایم که چون ناگهانی و غیرقابل پیش بینی بوده، در حقیقت بیشترین فشار را به بنگاه های ما وارد آورده است. از کنار دیگر عوامل نظیر پایین بودن بهره وری و طولانی بودن چرخه برگشت سرمایه و مشکلات تامین مواد اولیه نیز نمی توان گذشت. در نتیجه عواملی که یاد شد، بنگاه ها در شرایط فعلی به شدت به منابع مالی و تسهیلات بانکی نیاز دارند اما موضوع این است که بازار سرمایه کارآیی و کشش لازم را برای تامین مالی بنگاه ها نداشته و بیشتر تقاضاها در سال های گذشته به سمت سیستم بانکی سرازیر شده است. از آن سو بانک ها در سال های اخیر خواسته یا ناخواسته در دام سیاست های دستوری و جبری سیاست گذار قرار گرفتند. اهتمام به پرداخت وام های بی حساب و کتاب، تن دادن به دستورات سیاسی، تمکین در برابر اراده های غیرکارشناسی و در نهایت، تبعیض و برخورد دوگانه بانک ها با بخش تولید، امروز شرایط سختی برای اقتصاد ایران رقم زده است که رهایی از آن به این سادگی ها امکان پذیر نیست.

امروز که اقتصاد ایران دچار رکود و تورم همزمان است، بیش از هرزمانی به منابع مالی برای تحریک تولید نیاز دارد؛ اما دو بازوی پولی و سرمایه ای اقتصاد ایران زخمی و شکسته هستند. از یک طرف بازار سرمایه ای داریم که کارکرد تامین مالی اش را از دست داده و به بازاری برای سفته بازی بیشتر تبدیل شده که نمی تواند کمکی برای بنگاه های ما باشد و از سوی دیگر با سیستم بانکی ضعیفی مواجه هستیم که معوقات امانش را بریده و چیزی در چنته برای عرضه ندارد.

در عین حال اگر بانک به موقع بنگاه را تامین مالی نکند، تولید با مشکلات شدیدی مواجه می شود. اتفاقی که امروز برای بنگاه های ما رخ داده و باعث شده که اقتصاد ما همچنان از رکودی که دو سال پیش گریبانش را گرفته خارج نشود.

در این شرایط پیش بینی می شود در آینده نزدیک، فشار بر سیاست گذار و سیستم بانکی فزونی یابد و احتمالا باعث اتخاذ تصمیم هایی خارج از منطق اقتصادی شود، گو اینکه در حال حاضر نیز دو دیدگاه متناقض در این زمینه میان دولتمردان وجود دارد.

افراد زیادی حتی درون دولت معتقدند بانک مرکزی باید در سیاست های فعلی تجدید نظر کرده و عرضه پول را تسهیل کند.

در مقابل عده ای معتقد به تداوم سیاست های فعلی و محدودیت دولت در استفاده از منابع بانکی هستند. ظاهرا تصمیم رئیس جمهور و اراده دولت بر این است که سیاست های فعلی ادامه پیدا کند اما سوال این است که در نهایت، دولت یازدهم برای تامین مالی بنگاه ها چه خواهد کرد؟

هیچ کس قادر نیست به این پرسش پاسخ دهد به این دلیل که هنوز سیاست روشنی در این زمینه اتخاذ نشده و واقعا ابزارهای دولت فعلی در تامین این نیاز بسیار محدود است؛ اما مهم ترین خواسته بخش خصوصی همین است که دولت ضمن حفظ اصول خود برای کاهش نرخ تورم، فکری هم به حال تامین مالی بخش تولید کند.

اما نکته دیگری هم در زمینه سیستم بانکی کشور حائز اهمیت است که به آن اشاره می کنم. دیدگاهی وجود دارد که می گوید حال که نظام بانکی این گونه ضعیف و ناتوان شده، دولت باید همه توانش را صرف بازسازی ساختار آن کند. طرفداران این دیدگاه معتقدند اصلاح نظام بانکی بر هرگونه سیاست گذاری و فعالیت اقتصادی در بخش های مختلف اولویت دارد.

این دیدگاه از نظر بخش خصوصی هم مورد قبول است و فعال اقتصادی هم خواستار اصلاح فوری ساختار نظام بانکی است منوط به اینکه چارچوب کاری مستقلی برای بانک ها در نظر گرفته شود. به سیاست گذار پولی استقلال کافی داده شود، بانک ها متمرکز در امور بانکداری شوند، نظارت ها تقویت شود و انحصار از بازار پول رخت بربندد.

بخش خصوصی در حال حاضر خواستار اطمینان دهی سیستم بانکی برای تامین سرمایه در گردش مورد نیاز است. فعال اقتصادی خواستار شکل گیری چارچوبی مشخص برای رابطه با سیستم بانکی است و نظم و نسق گرفتن این مسائل حتی بر میزان نرخ سود هم ارجحیت دارد.

نکته حائز اهمیت دیگر این است که دولت فعلی با توان کارشناسی قابل قبولی که در عرصه اقتصاد دارد، یک بار برای همیشه به تغییر ساختار اساسی در سیستم بانکی اهتمام ورزد.

قانون بانکداری بدون ربا به طور قطع نیاز به بازنگری دارد. قانون پولی و بانکی هم به طور قطع باید بازنگری شود. ده ها قانون و ضابطه دیگر در نظام بانکی ما وجود دارد که به دلیل قدیمی بودن، از حیز انتفاع خارج شده اما جالب است که همچنان مورد استناد قرار می گیرد.

به طور مثال زمانی که قانون بانکداری در کشور ما نوشته می شد، تجربه زیادی در دنیا در مورد سرمایه گذاری و بنگاهداری بانک ها وجود نداشت. امروز اما صدها پژوهش و تحقیق به انضمام چندین تجربه جهانی در این مورد وجود دارد که هیچ انعکاسی در قوانین پولی و بانکی کشور ما ندارد.

با این حال باید اذعان داشت که تلاش های زیادی توسط رئیس کل فعلی بانک مرکزی در حال انجام است و در عین حال ریاست محترم جمهوری هم با شناخت دقیق از کارکردهای بازار سرمایه به خوبی پی به اهمیت استقلال سیاست گذار پولی برده اند؛ اما به هرحال امروز دست و پای اقتصاد ایران در باتلاق بانکی گیر کرده و عجیب این است که تلاش برای بیرون آمدن از این مخمصه، به بهای بیشتر فرو رفتن در باتلاق تمام می شود و ظاهرا اقتصاد ایران هیچ شانسی برای خروج ندارد مگر اینکه سیاست گذار، بپذیرد که چنین معضلی وجود دارد و هرچه سریع تر درصدد رفع آن برآید.
ارسال به دوستان
وبگردی