۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۱:۳۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۵۰۹۲
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۵ - ۱۵-۱۱-۱۳۸۶
کد ۳۵۰۹۲
انتشار: ۱۰:۴۵ - ۱۵-۱۱-۱۳۸۶

گزيده سرمقاله‌هاي روزنامه‌هاي صبح امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه گزيده برخي از آنها در ذيل مي‌آيد.

همبستگي

روزنامه همبستگي در سرمقاله امروز خود با عنوان «چرا مجلس ششم؟» به قلم مازيار آقازاده آورده است: چندي است كه برخي از احزاب، اشخاص و مطبوعات و رسانه‌هاي جناح اصولگرا به بازخواني پرونده عملكرد مجلس ششم نشسته اند و تقريباً روزي نيست كه در مطالب روزنامه ها (كيهان و رسالت) سايت ها و نطق ها و موضع گيري هاي آنان حمله اي به مجلس ششم صورت نگيرد. قطعاً هر عقل سليمي مي داند كه هر مجلسي داراي نقاط قوت و ضعف است كه بايد به موقع و بجاي خود مورد نقد قرارگيرد. اما نكته اينجاست كه چرا اقتدارگرايان امروز و در آستانه انتخابات مجلس هشتم به فكر نقد عملكرد مجلس ششم افتاده اند و چه چيزي آنها را واداشته تا بي محابا به فكر نقد مجلس ششم بيفتند؟ به نظر مي رسد اين اقدام اقتدارگرايان يك تاكتيك سياسي و تبليغاتي از سوي آنان براي فرار از نقد عملكرد مجلس هفتم است. بايد اذعان كرد كه كارنامه عملكرد مجلس هفتم و دولت نهم آنقدر خالي از فايده و پر از اشتباه است كه نمي خواهند افكار عمومي در آستانه انتخابات مجلس هشتم به پرسش از عملكرد مجلس هفتم و اقدامات اين مجلس ساكت و مطيع (و به قول برخي از نمايندگان اصولگراي مجلس هفتم در مشت دولت نهم) در راستاي شعارهاي دهان پركن اقتصادي و رفاهي داده شده در چهار سال پيش بپردازند. در حالي كه بجاست در آستانه انتخابات مجلس هشتم به نقد عملكرد مجلس هفتم نشست و دليل اينكه امروز طراحان عمليات رواني و تبليغاتي جناح اصولگرا با مسكوت گذاردن نقدعملكرد مجلس هفتم به تخريب مجلس ششم پناه برده‌اند در اين است كه در چهار سال فعاليت مجلس هفتم هيچ سنگر قابل دفاعي ندارند كه پشت آن موضع بگيرند بنابراين به اين فكر افتاده اند كه بهتر است براي فرار از پاسخگويي و نقد مجلس هفتم موضوع انحرافي تخريب مجلس ششم را پيش بكشند تا هم به زعم خودشان حرفي براي گفتن داشته باشند... چرا كه به نظر مي رسد از باب عملكردشان در مجلس هفتم حرفي براي گفتن و ارئه گزارش به ملت ندارند و هم اينكه با انحراف افكار عمومي توجه آنها را بجاي نقد عملكرد مجلس هفتم به مجلس ششم جلب كنند و از سوي ديگر وقت فعالين سياسي و اصلاح طلب را به جاي پرداختن به نقد مجلس هفتم (كه بهترين و به موقع ترين زمان آن اكنون است) به پاسخگويي در قبال عملكردشان در مجلس ششم صرف كنند و مهم تر از همه با ايجاد انشقاق در جريان اصلاح طلب و با بزرگ كردن اظهارات و مواضع برخي افراد و جريانات اصلاح طلب ميان آنها اختلاف افكني كنند. در اين راستا ذكر نكاتي چند ضروري به نظر مي رسد: 1- احزاب و فعالين سياسي اصلاح طلب بايد توجه داشته باشند كه در دام اين تاكتيك سياسي و تبليغاتي در چارچوب عمليات رواني طراحي شده از جانب رقيب گرفتار نشوند و با تمام توان خويش به جاي پاسخ گفتن و موضع گيري در قبال تخريب عملكرد مجلس ششم به نقد اصولي و حساب شده مجلس هفتم همت گمارند چرا كه به نظر مي رسد رقيب اقتدارگرا با وقوف به عملكرد ضعيف و پر انتقاد خود در مجلس هفتم (كه حتي صداي برخي اصولگرايان مستقل را نيز بلند كرده) سعي دارد تا آتش حملات رسانه‌اي خود را به مجلس ششم متمركز كند. در اين زمينه بايد برخي از بزرگان جريان اصلاح طلب كه در هفته هاي اخير باگشودن پرونده مجلس ششم به تحقق اين استراتژي در قالب عمليات رواني اقتدارگرايان كمك كرده‌اند ، بيشتر به هوش باشند. 2- اتفاقاً اگر پرونده مجالس هفتگانه پس از انقلاب در يك نگاه منصفانه و كارشناسي مورد بازخواني و نقد قرار گيرد مجلس ششم نه تنها نمره‌اي منفي نمي‌گيرد بلكه در مقام مقايسه با مجالس قبل و بعد از خود عملكرد بسيار مثبتي داشته است. هيچ مجلسي همانند مجلس ششم در پي گيري حقوق شهروندان، نقد عملكرد دستگاههاي حاكميتي و ارايه طرح هاي راهگشاي اقتصادي موفق عمل نكرده است و اگر انسداد مصوبات مجلس ششم از سوي شوراي نگهبان نبود قطعاً امروز كارنامه با معدل بالاتري كسب مي كرد. كسانيكه امروز و گذشته به نقد (و در واقع تخريب) مجلس ششم همت گمارده‌اند خود بارها اعتراف كرده‌اند كه از شنيدن نطق‌هاي پيش از دستور مجلس ششم لرزه براندامشان مي‌افتاده است. اين اعتراف خود بهترين گواه براي اثبات عملكرد مثبت مجلسي پرسشگر و فعال در احقاق حقوق شهروندان و پرسشگري از دستگاههاي حاكميتي است. در واقع فلسفه تشكيل پارلمان نيز نظارت و پرسشگري بر قوه اجراييه در معناي خاص و حاكميت در معناي عام از سويي و احقاق حقوق ملت از سوي ديگر مي باشد و مجلس ششم در اين دو حوزه كارنامه موفقي از خود به جاي گذاشته است. كساني كه امروز نقد ، پرسشگري و طراوت مجلس ششم را مورد نكوهش قرار مي دهند و ضعف ، سستي و بي عملي مجلس هفتم را با عنوان (مجلسي آرام و غيرمتشنج) مي ستايند در واقع خواهان آرامشي گورستاني از سويي و فرار از پاسخگويي به ملت و نمايندگان منتخب آنان از سوي ديگر هستند و رد صلاحيت هاي گسترده اخير داوطلبان اصلاح طلب مجلس هشتم نيز در راستاي تشكيل چنين مجلس مطلوب و مطيع است كه نه از پرسشگري در آن خبري باشد و نه از حقوق شهروندي در آن اسمي. اين چنين مباد.

جمهوري اسلامي

روزنامه جمهوري در سرمقاله امروز خود با عنوان "انقلاب؛ فرصت‌ها و تهديدها ـ 2 " آورده است: فرصت انقلاب اسلامي بود كه توانست ملت ايران را از همه اقوام و گرايش هاي فكري و سياسي و سليقه اي بر محور نهضت ديني ضداستبدادي و ضد استعماري گرد آورد و با معجزه « وحدت كلمه » به همه قدرت هاي سلطه جو « نه » بگويد. اين انقلاب بود كه توانست شر رژيم منحط و فاسد شاهنشاهي را از سر ملت ايران كوتاه كند و با ريشه كن ساختن آن مردم ايران را بر سرنوشت خود مسلط نمايد. انقلاب اسلامي بود كه توانست يوغ بردگي و وابستگي به قدرتهاي شرقي و غربي كه ثروت هاي ملت ايران را چپاول مي كردند و به لگدمال كردن فرهنگ و سنت ها و اعتقادات ديني اين مردم مشغول بودند را از گردن آنها بردارد و آنها را به آزادي و استقلال كه مدتها از آن محروم بودند برساند.

امام خميني كه نهضت اسلامي را آغاز كرد و نظام جمهوري اسلامي را بنيان نهاد اين فرصت را پديد آورد و به بهترين وجه نيز از آن استفاده كرد و حتي بسياري از تهديدها را نيز به فرصت تبديل نمود. تهديدهاي آمريكا در ماجراي لانه جاسوسي و حمله طبس توطئه كودتائي كه آمريكا طراح آنها بود تحريم ها تحميل جنگ توطئه كودتاي حزب توده كه سازمان جاسوسي شوروي (كا. گ . ب ) طراح آن بود فتنه هاي داخلي منافقين گروه هاي ماركسيستي تحريكات قومي غرب گراها انجمن حجتيه متحجرين و تفرقه افكنان همگي تهديدهائي بودند كه امام خميني توانست با هوشياري و تدبير آنها را به فرصت هائي براي وحدت و رشد آگاهي مردم تبديل نمايد. با استفاده از همين فرصت ها بود كه گام هاي بلندي در جهت خودكفائي كشور برداشته شد تجربيات ارزشمندي به دست آمد و نيروهاي كارآمدي وارد عرصه مديريت كشور شدند.

نامگذاري سال 1386 به سال « اتحاد ملي و انسجام اسلامي » توسط رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي ابتكاري ستودني است كه از واقعيت هائي در داخل و خارج از مرزهاي كشور حكايت دارد. تهديدهائي وجود دارند كه در كمين « اتحاد ملي » ملت ايران هستند و تهديدهاي ديگري وجود دارند كه « انسجام امت اسلامي » را آماج حملات خود قرار داده اند.

مي توانيم چشم هاي خود را بر روي اين تهديدها ببنديم و با ناديده گرفتن آنها خود را به امور ديگري مشغول نمائيم اينكه مي توانيم تهديدهاي خارجي را چه عليه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي و چه عليه انسجام امت اسلامي ناديده بگيريم و همه چيز را بر وفق مراد بدانيم . عده اي خود را با چنين تصوراتي سرگرم مي كنند و به زندگي روزمره خود مشغولند لكن احساس مسئوليت در برابر بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي و شهدا و مردمي كه با فداكاري هاي كم نظير خود در صحنه هاي انقلاب و دفاع مقدس توانستند اين انقلاب را به پيروزي برسانند و آنرا در برابر توطئه ها حفظ نمايند و بالاتر از همه احساس مسئوليت در برابر خدا كه نعمت نظام اسلامي و در پرتو آن آزادي و استقلال را به ملت ايران عطا فرموده ايجاب مي كند تهديدها را بشناسيم و با هوشياري و تدبير به خنثي سازي آنها بپردازيم و تا آنجا كه مي توانيم هر تهديدي را به فرصتي تبديل نمائيم .

جعل و خلق گروه هاي متحجر و تروريستي مانند طالبان و القاعده توسط آمريكا با هدف ايجاد تهديد عليه انسجام امت اسلامي بود. واقعيت اينست كه آمريكا در اين توطئه شيطاني تا حدود زيادي موفق نيز شد. در مقابل تلاش هاي زيادي نيز براي نزديك ساختن افكار و نقطه نظرهاي پيروان مذاهب مختلف اسلامي صورت گرفته كه در خنثي نمودن اين توطئه موثر بوده است . ادامه اين تلاش ها كه از اهداف « انسجام اسلامي » است مي تواند اين تهديد را نه تنها خنثي بلكه به فرصت تبديل كند.

تهديدهاي ديگري نيز از ناحيه آمريكا و ساير قدرت هاي استكباري مستقيما عليه منافع ملي و مصالح عمومي ملت ايران وجود دارند كه يكي از آنها تلاش براي محروم ساختن ملت ايران از فناوري هسته ايست . اين تهديد با مقاومت ستودني ملت ايران و با هوشياري و تدبير رهبري به فرصتي براي وحدت نظر اقشار مختلف مردم و ايستادگي در برابر دشمنان تبديل شد كه با توجه به اهميت موضوع از فرصت هاي استثنائي براي « وحدت ملي » است .

آنچه در اين ميان بسيار اهميت دارد اينست كه رمز موفقيت ملت ايران در تبديل كردن تهديدها به فرصت ها و استفاده حداكثري از فرصت هائي كه تاكنون پيش آمده قدرشناسي نسبت به « وحدت ملي » است كما اينكه آنچه به عنوان يك خطر همواره در كمين فرصت هاست و خود به عنوان يك « تهديد » مي تواند بسياري از فرصت ها را نيز بر باد دهد تحركات تفرقه افكنانه داخلي است . متاسفانه افرادي با شعارهاي حمايت از نظام و حفاظت از آرمانهاي انقلاب و حتي با ادعاي ذوب در ولايت فقيه بودن درست در جهت مخالف آنچه ولايت فقيه ترسيم مي كند و توصيه مي نمايد حركت مي كنند. اين تحركات خطرناك اگر آگاهانه باشد خيانت است و اگر ناآگاهانه باشد جهالت بزرگي است كه عوارضي به مراتب بيشتر از خيانت به بار خواهد آورد.

هر سليقه غيرمنطبق با سليقه خود را ضدانقلابي دانستن هر اظهارنظر متفاوت با نظر خود را دشمني با نظام و ولايت قلمداد كردن همه خدمات و تلاش ها و زحمات گذشته را ناديده گرفتن و خود را معيار و محور مسلماني دانستن خطر بسيار بزرگي است كه « وحدت ملي » را تهديد مي كند و طبيعي است كه بدون وحدت ملي هرگز براي تحقق انسجام اسلامي كاري از دست اين ملت و اين نظام برنخواهد آمد. از بديهي ترين بديهيات اينست كه آنچه امروز در اين كشور داريم محصول تلاش ها و زحمات همه دولت هاي اين سه دهه و همه مسئولان دوران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تا امروز است . اگر اينها افتخار است مربوط به همه است و اگر نيست باز هم مربوط به همه است . البته ملت ايران نيز بيشترين سهم را در دستاوردهاي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي كه بسيار عظيم و افتخارآميز است دارد.

عجيب است كه عليرغم نامگذاري امسال به « سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي » افرادي كه مدعي طرفداري از ولايت هستند بيش از هر زمان ديگري بر طبل تفرقه مي كوبند و بر سر راه « اتحاد ملي » مانع تراشي مي كنند. چنين كاري از بيگانگان و مخالفان مايه تعجب نيست از كساني تعجب است كه حتي اگر براي اثبات ادعاي خود هم كه باشد بايد از فرصتي كه توسط رهبري براي تحكيم « اتحاد ملي » ايجاد شده استقبال كنند و در گفتار و عمل براي تحقق آن بكوشند. عجيب تر آنكه هرچه توصيه هاي رهبري به پرهيز از بدگوئي و بي حرمتي و بدزباني و بدقلمي بيشتر مي شود اين افراد نيز بر حجم مطالب تفرقه افكنانه خود ميافزايند!

اين روش با روح انقلاب اسلامي و روح خط امام كه به فرموده شهيد مظلوم آيت الله بهشتي « جاذبه در حد اعلا و دافعه در حد ضرورت » از ويژگيهاي آنست در تضاد است . به همين دليل براي آنكه انقلاب اسلامي كه اكنون بيست و نهمين سالگرد آنرا جشن مي گيريم بتواند همچنان پيروزمندانه راه خود را طي نمايد بايد براي تحقق « اتحاد ملي » تلاش كنيم و عناصري كه در جهت تخريب اتحاد ملي فعاليت مي كنند نيز در روش خود تجديدنظر نمايند.

كيهان

روزنامه كيهان در سرمقاله امروز خود با عنوان "نقطه، سر خط" به قلم مهدي محمدي آورده است: «نتيجه» انتخابات مجلس هشتم اين روزها دلمشغولي بسياري از اهل سياست در ايران است، با اين وجود در صحنه سياست ايران پديده اي در حال شكل گيري است كه مي توان گفت از نتيجه انتخابات، بسيار مهم تر و تامل درباره آن ضروري تر است. تعاملات و درگيري هاي نيروها و گروه هاي سياسي با يكديگر در آستانه انتخابات مجلس هشتم، آرام آرام در حال منجر شدن به نوعي دگرگوني اساسي در آرايش نيروهاي سياسي در ايران است كه به نظر مي رسد تاثيري بسيار ديرپاتر و ماندگارتر از نتيجه انتخابات مجلس هشتم و تركيب عددي كانديداهاي آن خواهد داشت. اين آرايش جديد -كه روند شكل گيري آن چند ماهي است آغاز شده و هم اكنون در ميانه راه قرار دارد- به ويژه در جبهه مقابل اصولگرايي، تركيب نيروهاي حاضر در آن جبهه را اساسا نسبت به آنچه در 10 سال گذشته تثبيت شده بود در هم ريخته و مرزبندي هاي جديد به همراه مباني نظري و سياست ورزانه نوين به وجود آورده است.

اساس اتفاقي كه رخ داده اين است كه نيروهاي سياسي در ايران در يك تقسيم بندي كلان به دو گروه «معتقد به ساختار» و «ساختارشكن» تقسيم شده اند. اصولگرايان در تحليل هاي عمومي سياست داخلي ايران همواره جزو نيروهاي معتقد به ساختار طبقه بندي شده اند -و اين چيز جديدي نيست- اما نكته مهم اين است كه در جبهه اصلاحات هم، اكنون مرزبندي عميق و جدي ميان كساني كه معتقدند ساختار فعلي نظام جمهوري اسلامي ظرفيت كافي براي فعاليت سياسي را در اختيار نيروهايي با گرايش ها و سليقه هاي مختلف مي گذارد پس بايد به آن وفادار ماند و در مقابل نيروهايي كه اولويت خود را ساختار شكني قرار داده اند، به وجود آمده و به تعبيري مي توان گفت اصلاح طلبان ساختارگرا در حال فاصله گذاري شفاف با ساختارشكنان و بسا تلاش براي حذف آنها هستند. تا مدتي قبل تصور ناظران اين بود كه ليدر ساختارگرايان در جبهه اصلاحات مهدي كروبي است اما اكنون معلوم شده حتي جرياني مانند حزب كارگزاران هم مايل نيست شراكت در هويت ساختارشكنانه تندروهاي حزب مشاركت و سازمان مجاهدين را بپذيرد. در واقع در ميان طيف حاميان آقاي هاشمي رفسنجاني ،حسن روحاني و يارانش كه خود را در حزب اعتدال و توسعه سازمان داده اند، مدت ها قبل لزوم اجتناب از اينكه بخشي از جريان اصلاحات خوانده شوند را درك كرده بودند. تندروها هم البته خيلي زود با رساندن اين پيغام صريح به روحاني كه «بايد انتخاب خود را بكند» و اگر بخواهد به قدم زدن در مرزهاي دو جناح ادامه دهد جايي در جبهه -و فهرست- آنها نخواهد داشت، حسابشان را با او تصفيه كردند. حزب كارگزاران هم با وجود اينكه مدت بيشتري در خيمه تندروها دوام آورد و هنوز پيوندهايش با آنان گسسته نشده، اكنون علاقه اي به هم سرنوشت شدن با آنها نشان نمي دهد. كارگزاراني ها هم در مرحله ثبت نام و هم در مرحله بررسي صلاحيت ها از مشاركت و مجاهدين پيش افتادند. علاوه بر اين درباره موضوعاتي مانند حد اعتدال و تندروي، حمايت بوش از اصلاح طلبان، نظارت خارجي بر انتخابات و شيوه برخورد با چهره هايي مانند محمد هاشمي و حسن روحاني هم اختلاف هايي ميان اين گروه با تندروها به وجود آمد كه حتي به طور نسبي حل و فصل نشده است. تداوم اين وضعيت كار را به جايي رسانده كه كارگزاراني ها احساس مي كنند انتقام تاريخي حاميان آقاي هاشمي را از تندروهاي اصلاح طلب -كه در آستانه انتخابات مجلس ششم شديدترين حملات را به هاشمي سازمان دادند و همين حالا هم گوشه و كنار مي گويند براي او شاني بيشتر از يك چانه زن حرفه اي قائل نيستند- گرفته و عملا با حذف آنها جبهه مقابل اصولگرايي را در خود خلاصه كرده اند. چند روز قبل يكي از چهره هاي برجسته حزب كارگزارن در محفلي خصوصي بر اين نكته تاكيد كرده كه ديگر چيزي به نام جبهه دوم خرداد وجود ندارد و دوم خردادي ها هم اگر مايل به تداوم حيات سياسي خود هستند، چاره اي جز حمايت از «ما» ندارند. در واقع در خلاصه ترين بيان ممكن، ضابطه كلي توصيف كننده وضعيت فعلي اين است كه تندروها در جبهه دوم خرداد چون به ساختارشكني روي آوردند از ناحيه همه نيروهاي معتقد به ساختار از جمله آقاي هاشمي طرد شده اند.

مهم ترين عاملي كه به بروز اين وضعيت انجاميده اين است كه تندروهاي اصلاح طلب كه اكنون حتي در درون آنچه جبهه اصلاحات خوانده مي شود هم كاملا منزوي شده اند، مطلقا پيش بيني نمي كردند مسيري كه از زمان كليد خوردن پروژه استعفا و تحصن در روزهاي پاياني عمر مجلس ششم را آغاز كردند، با مشكلاتي چنان مهيب هم از ناحيه مردم و هم از نگاه مجموعه معتقدان به امام و انقلاب مواجه شود كه روزي همگان بر طرد آنها اجماع كنند. تندروها در مقطعي احساس مي كردند حتي لازم نيست پيوند خود را با بيگانگان به طور كامل قطع يا تكذيب كنند چرا علم نظام به وجود پشتيبانان قوي براي اصلاح طلبان در خارج از مرزها هزينه برخورد با آنها را بالا خواهد برد و نظام را در مقابل آنها محتاط خواهد كرد.

آستانه انتخابات مجلس هشتم را آنجا كه بدل به نقطه اوج منازعه معتقدان به ساختار نظام و ساختارشكنان شده و از دل اين نزاع مرزبندي هاي جديد در حال تعريف است، داراي اهميتي فوق العاده در تاريخ پس از انقلاب بايد به حساب آورد. در همه كشورهاي جهان تنها كساني اجازه حضور در بازي سياست را مي يابند كه مجموعه اي ثابت و معين از چارچوب ها را پذيرفته و التزام خود به آنها را ثابت كرده باشند. در ايران و خصوصا در سال هاي پس از دوم خرداد 76 اين قاعده كاملا ساده و معقول اندكي مخدوش شده بود و در مقاطعي كساني اجازه ورود به درون نظام را يافتند كه با اصل نظام و مباني آن مسئله داشتند و از كنار هيچ فرصتي براي ساختارشكني بي تفاوت نمي گذشتند. همان ها كه همهمه آنها زماني حتي كسي چون محمد خاتمي را هم بيمناك كرد كه چرا از درون اردوگاه اصلاحات صداي دشمن شنيده مي شود. امروز اما جامعه سياسي ايران به آن درجه از بلوغ و عقلانيت رسيده كه تندرو ها و ساختارشكنان را طرد كند و ضمنا مطمئن باشد نيروهاي انقلاب با هر ميزان از اختلاف سليقه اجازه رقابت و گردش آزادانه قدرت را خواهند داشت. آنچه اصولگرايان آن را خط قرمز خود مي دانند ميدان يافتن چهره هاي ساختارشكن و حد نشناس است و الا كيست كه نداند نظام جمهوري اسلامي پس از احراز شرط «التزام به ساختار» آزادانه ترين انتخابات ها را برگزار كرده و همواره به نتيجه آن وفادار مانده است.

حزب الله

روزنامه حزب الله در سرمقاله امروز خود با عنوان "عصبانيت كيهان از چيست؟ "آورده است: به راستي چرا كيهان از روزنامه حزب الله عصباني است؟

اخلاق حرفه‌اي رسانه اقتضاء مي‌كرد، دو بار نوازش آن جريده را به ديده اغماض بنگريم و دعواي صنفي آن هم ميان كيهان و حزب‌الله را ختم به خير كنيم. اما آنگاه كه براي سومين بار كيهان بر دوم‌خردادي بودن روزنامه حزب‌الله و متصف بودن اين روزنامه به اقداماتي همچون به انحصار درآوردن مفاهيم ارزشي، تخريب اصولگرايان و به انحراف كشاندن ملت ايران اصرار ورزيد، ديگر سكوت جايز نيست چرا كه در اين ميان منافع صنفي مطرح نيست بلكه سخن از افتراء و تهمت‌هايي است كه آرمان حزب‌الله را زير سوال مي‌برد.

برادر عزيز جناب آقاي شريعتمداري، تصور ابتدايي تحريريه حزب‌الله در آستانه راه‌اندازي روزنامه تقويت جبهه رسانه‌اي انقلاب با كمك مطبوعاتي همچون كيهان و ... بود. حزب‌الله با آرمان ترويج آموزه‌هاي اسلام ناب و پيروي از فرمايشات حضرت امام و رهبر معظم انقلاب با استراتژي حمايت از نيروهاي متعهد و كارآمد به ميدان آمده بود و هيچگاه در ذهن همكاران خطور نمي‌كرد كه چنين تنگ‌نظرانه به فعاليت يك تيم رسانه‌اي متعهد، جوان و خلاق نگريسته شود. اما متأسفانه آنچه در عالم خارج تحقق يافت رقابت ناسالم كيهان به جاي رفاقت رسانه‌اي بود و دوستان شما هرگز درنيافتند كه حزب‌الله قرار نيست جاي كسي را تنگ كند و با همين طرز تفكر اشتباه پرسه‌زن، شما در مطبوعات چنان از حزب‌الله ياد مي‌كند كه گويي احقاد بدري و حنيني با اين مجموعه دارد و الفاظي به كار مي‌برد كه به حق چنين پرسه‌اي مستحق برخورد ماموران طرح ارتقاء امنيت اجتماعي است!

- روزنامه حزب‌الله ادعاي مالكيت حزب‌الله و مفاهيم ارزشي ديگر را ندارد. اما دوستاني كه در تحريريه اين روزنامه با حداقل امكانات قلم مي‌زنند، جمعي از روزنامه‌نگاران معاند نظام كه بي‌بي‌سي و راديو فردا و ... از آنها حمايت كند، نيستند بلكه جواناني متعهد به ‌آرمان‌هاي انقلاب اسلامي هستند كه جهت اطلاع شما، هيچ كدام از آنان سابقه حتي يك روز حضور در روزنامه‌ها و رسانه‌هاي منتسب به جبهه دوم خرداد را ندارند كه اگر حتي يك نفر اينگونه بود، كيهان، خيلي زود نيمه پنهان فعاليت رسانه‌اي او را پاورقي مي‌كرد!

- جنابعالي و همكاران تا به حال از خود پرسيده‌ايد چرا اكنون هر شبحي را از دور «دوم‌خرداد» مي‌بينيد و چون مارگزيده از اين ريسمان گريزانيد، فكر نمي‌كنيد بذري كه برخي دوستان جاهل در زمين رسانه‌هاي انقلابي پاشيدند و گستره مفهوم ولايت مداري و انقلابي و ارزشي را مضيق و محدود كردند باعث بروز چنان اقبالي به اين جريان شد؟ اگر صادقانه و بي‌تعصب تأملي در رفتار گذشته كه هنوز از آن دست برنداشته‌ايد داشته باشيد، به يقين عملكرد خود را بي‌تاثير در ايجاد موج دوم خرداد نخواهيد دانست.

تاكيد بر اصل هر كه با ما نيست پس عليه ماست و اثبات خود را در نفي ديگران جستجو كردن حربه استعماري‌ست كه فقط منطق گريزان هوچي‌گر براي منكوب كردن رقيب خود به آن دست مي‌يازند. چرا كه به قول مولانا اگر دلايل قوي و معنوي باشد نيازي به حجت قرار دادن رگ گردن نيست!

- برادر عزيز، سند محضري مفاهيمي همچون انقلابي و اصولگرا بودن، ارزش‌گرايي و حزب‌اللهي و ولايت‌مدار بودن به نام شخص يا گروهي صادر نشده تا چشم بسته ديگران را نفي كند.

اكنون كه بيست و نهمين فجر انقلاب را سپري مي‌كنيم و شما نيز حتما خود را شريك در برگزاري جشن انقلاب مي‌دانيد بايد اشراف داشته باشيد كه اين جشن، جشن سقوط استبداد و خودرايي بود. جشن پيروزي قرآن و ان‌اكرمكم عندالله اتقيكم بود، جشن پابرهنگاني بود كه اگرچه دكمه يقه را نمي‌بستند و در ابتداي سخن دعاي فرج نمي‌خواندند اما عشق به حريت اسلامي كه خميني كبير باب آن را گشوده بود، آنها را در مسير مبارزه با طاغوت و رژيم ظالم و فاسد پهلوي قرار داده بود. بنابراين مكيال كيهان در سنجش اصولگرايي و حزب‌اللهي بودن فرسنگ‌ها با فرهنگ انقلاب و معيار امام و رهبري فاصله دارد.

برخلاف آنچه شما مي‌پنداريد كه روزنامه حزب‌الله به جريان اصولگرا ضربه مي‌زند ما معتقديم كه برخوردهاي حذفي و قرائت‌هاي نادرست از جريان «حزب‌الله» به‌ويژه در دهه بعد از جنگ بيشترين ضربه را به انقلاب و نظام وارد كرد. به نظر شما روزنامه حزب‌الله بيشتر از آنانكه با قول و فعل خود هتاكي را در قاموس حزب‌الله حكاكي كردند و به لطف اقدامات به اصطلاح ارزشي خود برچسب خشونت‌طلبي و انحصار را براي فرزندان برومند انقلاب به ارمغان آوردند، به جريان اصولگرايي، ضربه وارد كرده است؟

چرا اصرار داريد كه جريان حز‌ب‌الله به اقليتي محدود شود كه مهمترين شاخصه آن توهين به منتقدان و مخالفان شما و بي‌بهره بودن از ادب و دانش و پژوهش باشد؟به راستي چه نفعي در اين استراتژي پنهان نهفته است؟

-اگر معتقديد روزنامه حزب‌‌الله را بايد به دليل فراگير كردن اين مفهوم با انگ‌هاي مختلف افشا كرد بايد بگوييم كه پيش از افشاگري شما ما خود به اين انگيزه و هدف با افتخار اعتراف مي‌كنيم.

عيب‌جويانم حكايت پيش جانان گفته‌اند
من خود اين پيدا همي گويم كه آنان گفته‌اند

بيش از اين گويند سعدي دوست مي‌دارد تو را
بيش از آنت دوست مي‌دارم كه ايشان گفته‌اند

- سرمقاله‌اي كه به آن استناد كرده و به‌خاطر آن روزنامه حزب‌الله را دوم‌خردادي خطاب كرده‌ايد، به مغفول بودن عنصر كارآمدي در انتخاب جبهه متحد اصولگرايان اشاره كرده بود. آنچه عصبانيت جريده شما را در پي داشته است، انتقاد روزنامه حزب‌الله به رويه نادرستي بوده كه جبهه متحد اكنون از آن پيروي مي‌كند. حتما شما هم درددل برخي از دلسوزان حتي درون جبهه متحد را شنيده‌ايد كه چگونه برخي از عناصر كارآمد مجلس هفتم صرفا به‌خاطر يك تذكر به دولت يا يك وزير از ليست نهايي حذف شده‌اند. چگونه دولت‌گرايي و محوريت اصولگرايان سنتي، عرصه را بر كارآمدي و تحول‌خواهي و روحانيت تنگ كرده است. شايد سكوت و حمايت شما از اين روند با هدف جلوگيري از انشقاق يا بهانه ندادن به دست جبهه مخالف بوده باشد و حزب‌الله را به دليل همين سدشكني مورد عتاب قرار داده‌ايد. اما يادآوري اين نكته شايد در فهم منطق علني كردن اين انتقاد كمك كند كه 6+5 و يا هر سازوكار ديگري تنها يك روش و قالب است كه ممكن است براي ما طريقيت داشته باشد اما هرگز موضوعيت ندارد بنابراين آنگاه كه انتخاب غيرمعقول وجهه همت اين سازوكار قرار گيرد، 6+5 كه هيچ، 600+500 هم نمي‌تواند مانعي براي علني كردن انتقادها باشد چرا كه اين مصلحت‌انديشي، نتيجه‌اي جز شكست را به دنبال ندارد.

برادر گرامي! خدمت به نظام و انقلاب در وسعت بخشيدن جغرافياي ديني با محوريت روحانيت انقلابي نهفته است، نه با حذف انقلابي! نيروها با محوريت ديگران!رهبر معظم انقلاب، رهبر معظم انقلاب اسلامي است يعني رهبر همه ملت ايران و مسلمانان جهان اگر به اين گزاره اعتقاد داريد ـ كه قاعدتا با توجه به جايگاهي كه در آن تكيه زده‌ايد، حتما بايد به آن معتقد باشيد ـ ولايت‌مداري و نمايندگي از سوي ايشان استلزام عقلي و شرعي با تلاش براي رسيدن به اتحاد ملي و انسجام اسلامي دارد.

- ... به راستي عصبانيت كيهان از چيست؟

مردم‌سالاري

روزنامه مردم‌سالاري در سرمقاله امروز خود با عنوان «پاتولوژي اصلاح طلبان، شرط پيروزي در انتخابات آسيب‌شناسي دروني جريان اصلاحات» به قلم سيد مهدي برقعي آورده است: دركمتر از هشت هفته مانده به انتخابات «مجلس هشتم»، به قصد بررسي كارنامه اصلاح‌طلبان، نه در حوزه اجرايي سياست كه در حوزه پيش اجرايي سياست (انتخابات)، بايد به بررسي علل عدم پيروزي اصلاح طلبان در برخي انتخابات پرداخت چرا كه اولين شرط پيروزي در يك رخداد تكراري (انتخابات) آسيب شناسي آن است.

پاتولوژي اصلاح‌طلبان در دو حوزه قابل تقسيم است:
 
1- آسيب شناسي دروني 2- آسيب شناسي بيروني كه خود در دو بخش «آسيب‌هاي وارده از سوي حريف» و «آسيب‌هاي وارده از گرايشات مردمي» قابل بررسي است.

نكته قابل تامل، مربوط به انتخابات شوراي شهر دوم و انتخابات دولت نهم است كه در هر دو مورد اصلاح‌طلبان از يك راهبرد غلط ضربه خورده‌اند، راهبرد «افزايش كميت كانديداها» كه قاعدتا در انتخابات منجر به «كاهش كيفيت نتيجه» و ريزش آرا مي‌شود (خودكشي سياسي).

اپيزوداول، انتخابات شوراي شهر دوم است; انتخاباتي كه اصلاح طلبان آن را جدي نگرفته و با ليست‌هاي پراكنده و البته ضعيف به استقبال انتخابات فوق رفتند. در اين انتخابات كه شاهد حداقلي از رد صلاحيت‌ها بوديم، جبهه اصلاحات با چندين ليست پا به عرصه رقابت گذاشت كه منجر به توزيع آرا ميان چندين ليست شد، در حالي كه حريف با ليستي واحد توانست با حداقل پشتوانه مردمي خود كليد شوراي شهر دوم را تحويل بگيرد.

اما اصلاح‌طلبان نتيجه انتخابات را نيز چندان جدي نگرفتند، نتيجه‌اي كه منجر به روي كار آمدن دولت نهم از دل شوراي شهر دوم شد (با انتخاب احمدي نژاد به عنوان شهردار تهران) و چنان شد كه شوراي شهر دوم، يك دست و هم نوا، شهرداري را برگزيدند كه به حدي ميدان عمل خود را گسترده ديد كه حتي به كسب كرسي رياست جمهوري نيز تمايل پيدا كرد.

اپيزود دوم، انتخابات مجلس هفتم است; انتخاباتي با ردصلاحيت‌هاي گسترده، كه اصلاح‌طلبان نيز به جاي حمايت از چهره‌هاي گمنام- مشهور باقيمانده جهت تشكيل اقليتي قوي، راهبرد قهر با انتخابات را برگزيدند. اين تصميم در حالي بسياري از محافظه‌كاران و نومحافظه‌كاران را خشنود كرد كه در اين انتخابات بسيار پخته عمل كرده و با فرستادن چهره‌هاي گمنام، مانع از تجديد خاطرات ناخوشايند مردم از قدرت يافتن چهره‌هاي شناخته شده محافظه كاران شدند، كه شناخته شده ترين چهره آن ليست «غلا معلي حداد عادل» با عنوان نه چندان شناخته شده «رياست فرهنگستان ادب فارسي» و البته «اقليت مجلس ششم» بود.

در انتخابات فوق برخي اصلاح‌طلبان با اتخاذ تدبير نه چندان عقلاني «قهر با صندوق هاي راي» چنان ضربه‌اي به خود وارد كردند كه چندان سبك‌تر از ردصلاحيت‌هاي گسترده نبود و نتيجه هم چنان شد كه مجلسي شكل گرفت كه چندان قدرت نظارتي بر قوه مجريه را نداشته است.

و اما اپيزود سوم، انتخابات رياست جمهوري نهم است كه باعث شد اصلاح‌طلبان تا حدي از راهبرد غلط خود (افزايش كميت كانديداها) دست كشيده و در پي راه علاجي روند.
اصلا‌ح طلبان كه از دو رويداد پيشين چندان تجربه نگرفته بودند، عملي كردن راهبرد غلط خود را در اين انتخابات به كمال رسانده و با سه كانديدا (كروبي، معين، مهرعليزاده) در انتخابات شركت كردند، كه همانند انتخابات شوراي شهر دوم، آراي مردمي اصلاحات را ميان خود تقسيم كردند. اين نكته را نيز بايد افزود كه بسياري از تحليلگران قسمت عمده‌اي از آراي هاشمي رفسنجاني را نيز مربوط به طيف اصلاح‌طلب مي‌دانند كه به علت نداشتن يكپارچگي قادر به جذبشان نگرديدند و با يك جمع جبري ساده از تعداد آراي كانديداهاي اصلاح‌طلبان در انتخابات فوق به جايگاه مطلوب مردمي اصلاح طلبان مي‌توان پي برد.

به صورت تقريبي، در هر سه مورد فوق علت نتيجه نگرفتن اصلاح طلبان «تشتت آراي دروني» و اتخاذ راهبرد غلط «افزايش كميت كانديدا» بوده است و در واقع شكستي در برابر اقبال عمومي متوجه اصلاح‌طلبان نيست كه شامل پيروزي نومحافظه‌كاران ايراني شود (محافظه كاران سنتي كه در هيچ يك از انتخابات فوق موفقيتي عايدشان نشد و براي بررسي جايگاه مردمي محافظه كاران سنتي بايد به ميزان آراي علي لاريجاني در انتخابات رياست جمهوري نهم استناد كرد). حال آن كه برخي اصولگرايان با بيان واژگاني نظير «سرخوردگي مردم از اصلاح طلبان» حتي برخي از اصلاح طلبان را نيز به اشتباه، به قبول اين نكته وا مي‌دارند كه گويا جايگاه چندان مطلوبي ميان مردم ديگر ندارند.

اما اپيزودآتي، انتخابات پيش رو، همين مجلس هشتم است. دراين انتخابات شواهد دال بر تجربه يافتگي اصلاح‌طلبان از اين حيث است كه با قدرت در پي به كارگيري تمام ابزارهاي مادي - غيرمادي خود براي پيروزي در انتخابات هستند. نكته حائز اهميت در اينجا پذيرش به كارگيري هر چه بيشتر «دانش سياسي» در «بازي قدرت» (سياست) است كه اصلاح طلبان بايد بدان تمكين ورزند. داشتن پشتوانه مردمي هر چند امري ضروري براي هر جريان سياسي است ولي جهت پيروزي و كسب كرسي هاي قدرت مكفي نيست.

نظر نگارنده بر اين است كه چنانچه شرايط بر همين منوال پيش رود و شاهد رخدادي غيرمنتظره و غيرقابل پيش بيني نباشيم، حتي با وجود ردصلاحيت بسياري از اصلاح طلبان، احتمال پيروزي اصلاح طلبان در بازي آتي زياد است و علت اين اظهارنظر، اتخاذ تاكتيك‌هايي از سوي اصلاح طلبان است كه عدم اجراي آنها طي ساليان 84 - 81 موجب عدم پيروزي ايشان بوده است; نظير:

1) حضور چهره هاي شناخته شده: از عدم ثبت نام بزرگان حزب «اعتدال و توسعه» (طيف نزديك به حسن روحاني) كه بگذريم، شاهد حضور بسياري از بزرگان جبهه اصلاحات در ثبت نام بوده ايم و اصلاح طلبان با اين رويكرد چهره‌هايي را به ميدان بازي فرستاده‌اند كه احتمال ردصلاحيت شدنشان اندك است كه اين امر قطعا در كارآمدتر كردن مجلس نيز به آنان كمك كرده تا از تجربيات اجرايي خود در حوزه وضع قانون بهره جسته و باعث پلي ميان «ايده ال - رئال» در تصميمات شوند.

2) عدم معرفي زودرس كانديداها: تاكتيكي كه باعث مي شود كه چهره هاي تازه‌اي كه گرايش به جريان اصلاحات دارند، پس از تاييد صلاحيت به مردم معرفي شده و از احتمال سوخته شدن اين قبيل چهره ها، تنها به سبب گرايش به اصلاحات، جلوگيري شود.

3) بهره جستن عملي از قدرت بزرگان اصلاح طلب: سيدمحمد خاتمي چه بخواهد چه نخواهد قدرت و توانايي حل و فصل خرده منازعات دروني را داراست تا با محوريت خود موجب عدم هرز رفتن نيروهاي اصلاح‌طلب شوند. در كنار عامل فوق بايد حضور مهدي كروبي، را نيز افزود تا در كنار خاتمي به عنوان دو چهره برجسته اصلاحات كه هر كدام سابقه رياست يكي از قواي سه گانه نظام را نيز دارا هستند در اين عرصه حضور داشته باشند.

4) تلاش براي نزديكي ليست ها: طيف هاي مختلف جبهه اصلاحات با اين اقدام عقلانيت محور، درصد احتمال موفقيت خويش را نيز بالا مي‌برند، هر چند ممكن است تحت نام و تابلوي دو - سه جريان دروني اصلاحات ليست ارائه شود اما اميدها جهت نزديكي اين ليست‌ها بسيار بالاست و با توجه به ردصلاحيت‌هاي صورت گرفته، اين امر بيش از پيش ضروري و عقلاني به نظر مي‌رسد. در بخش دوم اين مقاله كه فردا منتشر مي‌شود، به آسيب‌شناسي بيروني جريان اصلاحات مي‌پردازيم.

قدس

روزنامه قدس در سرمقاله امروز خود با عنوان « بايسته‌هاي نشست جده» آورده است:
نشست فوق‌العاده كميته اجرايي سازمان كنفرانس اسلامي، ديروز در جده مقر دائمي اين سازمان، آغاز به كار كرد. اين اجلاس به درخواست جمهوري اسلامي ايران و به منظور بررسي راه‌هاي مقابله با اقدامهاي رژيم صهيونيستي در فلسطين، بويژه عليه بيش از 1.5 ميليون فلسطيني ساكن نوار غزه تشكيل گرديد و باتوجه به ممانعت آمريكا از به نتيجه رسيدن تلاشهاي كشورهاي عربي و اسلامي در شوراي امنيت و همچنين اقدام تاريخي ساكنان غزه در شكستن محاصره اقتصادي، اهميتي مضاعف يافته است.

اگرچه شكسته شدن ديوار مرزي مصر و غزه و بازگشايي اجباري گذرگاه رفح تا حدودي در رفع نيازهاي فوري بيش از 1.5ميليون سكنه نوار غزه مؤثر بوده است، اما از آنجا كه كشورهاي غربي، رژيم صهيونيستي و مسؤولان تشكيلات خودگردان براي بستن مجدد اين گذرگاه تلاش مي‌كنند و از طرف ديگر رژيم صهيونيستي در طول نزديك به چهار دهه اشغال نوار غزه، ضمن نابودي ساختارهاي اقتصاد اين منطقه آن را كاملاً به خود وابسته كرده است، لذا در حال حاضر كه دولت منتخب مردم فلسطين در غزه با كمك مصر براي پي ريزي اقتصاد مستقل اين منطقه تلاش مي كند ساكنان غزه بيش از هر زمان ديگر به كمكهاي مالي و اقتصادي كشورهاي اسلامي در كنار حمايتهاي سياسي آنها نياز دارند.

درخصوص تحولات فلسطين، زمان به سرعت به ضرر كشورهاي اسلامي پيش مي رود كه اين موضوع لزوم اتخاذ تدابير فوري و بازدارنده را بويژه از سوي كشورها و مجامع اسلامي و عربي، ضرورت بخشيده است.

به اعتقاد ناظران سياسي، همراهي با ساكنان غزه در حفظ شكسته شدن محاصره اقتصادي، حمايت از تلاشهاي دولت حماس براي پايه‌ريزي نظام اقتصادي مستقل از رژيم صهيونيستي در منطقه غزه، تعليق روابط كشورهاي اسلامي با رژيم صهيونيستي و درخواست تشكيل دادگاه بين المللي براي بررسي جنايتهاي جنگي اين رژيم، از جمله تدابيري است كه كشورهاي اسلامي مي‌توانند در نشست جده اتخاذ كنند.

صداي عدالت

"در رثاي احمد بورقاني" عنوان سرمقاله امروز روزنامه صداي عدالت به قلم مسعود بهنود است كه در آن آمده است: منتظر ماندم يكي زنگ بزند و بگويد خبري كه با پيامك رسيده بود نادرست است و يك شوخي است. اما كسي زنگ نزد. منتظر ماندم كسي بگويد نه بابا، همين چند دقيقه پيش با او حرف زدم. اما كسي نگفت. دنبال سهام هم گشتم كه از زبان او بشنوم كه بابام خوبه اما فقط تو فكرست اين روزها. اما سهام‌الدين هم نگفت. حالا به شما بگويم خبر درست است، احمد بورقاني فوت شده است.‏

راستي هم انگار باز شوخي كرد، انگار باز هم با آن اضافه وزن لعنتي، سخن درشت گفت و خنداند.

تا تاريخ نقشش كمرنگ نكند ما روزنامه نگاران بايد بگوئيم و اين را فاش بگوئيم و باز بگوئيم و مدام بگوئيم كه از ياد فراموشكاران نرود كه آزادي ما بعد از دوم خرداد متولي ثابت قدمي داشت كه مي دانست چه مي‌كند و مي‌دانست هزينه اين كار چقدرست. اگر هم نمي‌دانست همان اول روز كه به مجتمع رسيدگي به تخلفات كاركنان دولت احضارش كردند دانست. گفت و نشان داد كه اعتقاد و مسلماني، مقام و موقع در نظرش اعتبار ندارد وقتي كه كاري را براي نظام مضر ببيند. پس اگر هم بورقاني نمي‌دانست شمه‌اي از رحمت نظام به روايت قاضي باسط اليد رقم خورد در برابر چشمش.‏

شايد از همين رو بود كه وقتي فشار بيروني فراوان شد و اول پيام‌ها هم بابت آن بود كه چرا اين همه مجوز داده‌ايد و چرا كار دادگاه را دشوار كرده‌ايد، بورقاني نجيب از مقام معاونت وزارت ارشاد برخاست و نشان داد كه مقام را جز براي خدمت به خلق نمي‌خواهد و گفت معامله نه. روزي كه جلسه توديع او در وزارت ارشاد برپا شد، يا فردايش بود، يكي از احبا در حضور جمع از دكتر مهاجراني گله كرد كه نبايد آن مي گفت و نبايد اين مي كرد. گوينده به ويژه بر كلمه چريك تاكيد داشت كه مهاجراني در آن جمع گفت با اندك تعريضي به احمد. گفته بود فرهنگ عرضه چريكي نيست [قريب به اين مضمون] كه البته سخن درستي است و البته كه آن دوران گذشته است اما گلايه آن جا بود كه چرا در توديع احمد بورقاني اين سخن رفته است.

و ما روزنامه‌نگاران دوم خرداد فراموشمان نشود كاري كه احمد بورقاني و ديگران در ابتداي وزارت دكتر مهاجراني و در آغاز دولت آقاي خاتميكرد ، بازگرداندن روح به رسانه‌ها. از همين رو وقت انتخابات مجلس ششم كه شد بايد ديني را كه به او داشتيم ادا مي كرديم. وقتي روزنامه هاي دوخردادي تصميم گرفتند ليست انتخاباتي بدهند يك دو تني مخالف بودند يكي من. مخالف بودم كه روزنامه‌ها نقش حزب بگيرند و جايش هم در همان مجلس بود و بيش از آن هم در اين دستگاه جائي نداشت. مجلس ششم هم كه تمام شد ديگر در جائي نقش نگرفت. اما همچنان محترم و آزادي خواه بود. هنوز انگار كلمات سهام در برابرم مي رقصند كه نوشت اين روزها دلمرده و افسرده است و سرانجام آن دلمردگي و افسردگي كار دستش داد و اين آخر سر بي ترديدم كه اين دريوزگي ياران براي گذشتن از سد هيات‌هاي اجرائي دلش را به درد آورده است. اينك كه اين را مي نويسم از تصور دردي كه بر جانش بود از ناهمدلي ها و نامردمي‌ها، دردم افزون مي شود.‏

مردي چنين خواجه نه كاري است خرد، اينك پيامك‌هاست كه مي‌رسد از بچه هاي قلم به اشك زده . انگار نوحه‌اي مي‌خوانند احمد رفت. بقيه آن غزل را بايد براي مرگ بي‌هنگامش به ياد آورم:

روز و شب را همچو خود مجنون كنم
روز و شب را كي گذارم روز و شب

جان و دل مي‌خواستي از عاشقان
جان و دل را مي‌سپارم روز و شب

مي زني تو زخمه و بر مي رود
تا به گردون زير و زارم روز و شب ‏
 
ارسال به دوستان
وبگردی