* تفكر سروش مايههاي مسيحي دارد
وي افزود: تفكر دكتر سروش مايههاي مسيحي دارد و اين موضوع را نميشود منكر شد. تفكر او حتي با نصر حامد ابوزيد و اركون خيلي متفاوت است، زيرا دكتر سروش قائل به تجربه ديني است و ماهيت وحي را تجربه ديني ميداند و تجربه ديني به ادياني باز ميگردد كه «بانيمحور» هستند مثل مسيحيت، نه با ادياني مثل اسلام كه «كلمهمحور» هستند و ارتباط زباني با خداوند اهميت دارد. از اين رو بحث اصلي سروش مبتني بر اين مبنا است كه وحي يك تجربه ديني است.
* اشتباه روشنفكران در يكي دانستن شهود و تجربه ديني
وي افزود: يك خلطي هم در بين روشنفكران صورت گرفته است. روشنفكران نگاه عرفا نسبت به دين را -كه وحي را يك نوع شهود ميدانند- يك نوع تجربه ديني در نظر گرفتهاند. در صورتي كه تجربه ديني يك مفهوم مدرن است و در جايي تجربه ديني اهميت پيدا ميكند كه ارتباط زباني و مفاهيم ديني كمرنگ باشد. از اين رو يك خلط بين ديدگاه عرفا و ديدگاه روشنفكران صورت گرفته است و اينها شهود را با تجربه ديني يكي دانستهاند.
قائمينيا گفت: علاوه بر اين عرفا خيلي از جاها تعابيري دارند كه از آن استفاده ميشود كه عارف هم ميتواند به مقام پيامبر برسد. اين تعابير باز خودش بر اساس مباني عرفان نظري تعبيرها و تفسيرهاي دقيقتري دارد، كه اين هم موجب خلط شده و روشنفكران فكر كردهاند كه هر كسي ميتواند به مقام پيامبر برسد و بر او وحي شود. در صورتي كه وحي يك مفهوم منحصر به فرد است و از جانب خدا است و به اختيار انسان نيست و عارف هر چه قدر تلاش كند به مرحله وحي نميرسد.
وي گفت: وقتي حرفهاي دكتر سروش را با نصر حامد ابوزيد مقايسه ميكنيم ميبينيم كه حرفهاي نصر حامد به سنت اسلامي بيشتر نزديك است تا حرفهاي دكتر سروش. چون حرفهاي دكتر سروش كاملا مايههاي مسيحي دارد و در فضاي پروتستان شكل ميگيرد و مطلقا با فرهنگ اسلامي بيگانه است.
* روشنفكران از مباحث قرآني دور شدهاند
وي افزود: يك ايرادي كه جريان روشنفكري پس از انقلاب در ايران دارد دور شدن از فضاي مباحث قرآني است. هر كسي كه به آثار دكتر سروش رجوع ميكند به روشني ميبيند كه از مباحث قرآني خبري نيست. در صورتي كه آثار روشنفكراني كه قبل از انقلاب بودند، مثل مهندس بازرگان به تحقيقات قرآني خيلي بها ميدادند.
قائمينيا گفت: هر انديشهاي در طول تاريخ اسلام براي ماندگاريشاش مجبور شده است كه به نحوي با قرآن ارتباط برقرار كند، زيرا قرآن محور تمامي تفكرات اسلامي در طول تاريخ اسلام بوده است. ولي شما وقتي انديشه روشنكفراني مثل دكتر سروش را بررسي ميكنيد ميبينيد كه اين انديشهها از مباحث قرآني خارج شده است و بحثها (به تعبير خودشان) برونديني شده است و هيچ ارتباطي با بحثهاي قرآني پيدا نميكند چه بسا با قرآن تعارض صريح پيدا ميكند. از اين رو دكتر سروش به يك مجوزي نياز داشت كه براساس آن مجوز بگويد كه من اصلا نيازي ندارم به قرآن رجوع كنم، زيرا قرآن كلام يك بشر است و براي من سند نميشود. بنابراين اين اظهارات دكتر سروش به نوعي دفاع استعجالي است كه فرد براساس فرار از يك معضل چنين ديدگاهي را ابراز ميكند و به اعتقاد من با اين اظهارات از كليت تفكر اسلامي خارج ميشود و دكتر سروش اصلا نميتواند اصلاحگر تفكر اسلامي باشد.
اين پژوهشگر علوم اسلامي گفت: در ميان هيچ يك از مسلمانان چنين اظهار نظري را نداريم كه قرآن كلام پيامبر باشد. اما در ميان مسيحيان چنين تفكري وجود دارد. بنابراين دكتر سروش از آنجا كه وحي را يك تجربه ديني ميداند، مجبور است كه قرآن را يك گزارشي از اين تجربه ديني بداند نه اينكه كلام خداوند باشند.
* تجربه ديني چيست؟
قائمينيا گفت: تجربه ديني يعني اينكه پيامبر يك مواجههاي با خداوند داشته است كه از اين تجربه گزارشي را ارائه كرده است. اين گزارش بشري است و وحي كه آن تجربه است شكل زباني ندارد و پيامبر آن را تبديل به زبان ميكند. ادعاهاي آقاي سروش همين است. در صورتي كه اشاعره و نه معتزله (كه سروش به اشتباه معتزله را داراي مباحثي مشابه عقايد خود ميداند) ميگويند خداوند نميتواند در قالب زبان بيايد و ارتباط زباني برقرار كند به همين خاطر مضمون را به پيامبر ميفرستد و پيامبر آن را به زبان تبديل ميكند و اين صورت زباني با مضمون تفاوتي ندارد و همان را القا ميكند.
وي افزود: در صورتي كه در تجربه ديني اين صورت زباني همان مضامين را نميرساند و فقط يك گزارش زباني است. علاوه بر اين تجربه ديني محدوديتهاي ديگري را نيز براي قرآن قائل ميشود مثل ذهنيت و شخصيت پيامبر، فرهنگ زمانه و... كه در دوران مدرن مطرح شده است و اصلا با حرفهاي اشاعره سازگار نيست. زيرا اشاعره با اين حرف كه فرهنگ زمانه بر قرآن تأثير گذاشته است موافق نيستند.
*ديدگاه شيعه درباره وحي
* دينشناسي از دينخواني متفاوت است
وي درباره اظهارات سروش گفت: دينشناسي كه دكتر سروش ارايه ميدهد، دين شناسي نيست، بلكه دينخواني است. زيرا دينشناسي ريشه در عناصر ديني دارد و از درون، موجودي دين را ارزيابي ميكند. اما دينخواني يك نوع قرائتي است كه هيچ ارتباطي با دين ندارد و از دور پديده دين را مطالعه ميكند و دينخوان مطابق ظني كه دارد و تفسيري را از دين ارايه ميدهد.
* مباحث قرآني جايگاه خود را از دست داده است
قائمينيا گفت: مباحث قرآني چه در حوزهها و چه در ميان روشنفكران تا حدودي جايگاه خودش را از دست داده است. ما در گذشته درسهاي تفسيري گوناگون داشتهايم، ولي اكنون افراد اندكي به مباحث قرآني اهتمام نشان ميدهند. به نظر من با به وجود آمدن روشهاي جديد، قطعا حوزه تفسير هم تحول پيدا خواهد كرد. اما به شرطي كه عالمان به اين بحثها توجه نشان دهند و اين نگرش جدي را نسبت به قرآن پيدا كنند.
وي در پايان گفت: اكنون گويا دپارتمانهاي شرقشناسي خيلي فعالتر از حوزههاي علميه هستند و كتابهاي بيشتري در زمينه قرآن منتشر ميكنند. متأسفانه بعد از تفسير «الميزان» در حوزههاي شيعه تفسير جديدي كه بتواند فضاي جديدي را باز كرده باشد نوشته نشده است. طبيعي است با اين غربتي كه قرآن در ميان ما دارد روشنفكراني پديد ميآيند كه كاملا با قرآن بيگانه هستند و اين موضوع رمز شكست آنان است.