۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۴
کد خبر ۳۶۹۹۰۱
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۸ - ۱۷-۰۹-۱۳۹۳
کد ۳۶۹۹۰۱
انتشار: ۰۸:۳۸ - ۱۷-۰۹-۱۳۹۳

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های امروز

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌ها خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند که برخی از آنها در زیر می‌آید. 

کیهان: روز شناسنامه دار!

«روز شناسنامه دار!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می خوانید؛
1- بعدازظهر یکی از روزهای اردیبهشت ماه سال 1348 بود. از سوی شهید بزرگوار حضرت آیت الله سعیدی پیغام آورده بودند که برای یک کار ضروری به دیدن ایشان برویم. آن روز به اتفاق آقای مرتضی الویری عازم منزل آیت الله سعیدی در خیابان غیاثی- آیت الله سعیدی امروز- شدیم. خدمتشان که رسیدیم فرمودند مسئله ای از مدتها قبل ذهن ایشان را به خود مشغول کرده است و احضار ما به همین علت بوده است. و توضیح دادند که؛ تظاهرات دانشجویی در دانشگاه ها اگرچه مفید و موثر است و باید ادامه داشته باشد ولی این تظاهرات یک نقص بزرگ دارد که اگر برطرف نشود، راه به جایی نخواهد برد. ایشان درباره نگرانی خویش گفتند؛ شما در دانشگاه ها علیه رژیم شاه تظاهرات می کنید و اصلی ترین شعارتان این است که؛ «من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمی خیزند» و شعارهای دیگری شبیه آن. این شعارها دعوت به خیزش و برخاستن است ولی مشخص نمی کند که برای چه باید برخیزیم و بعد از برخاستن به کدام سو برویم؟ شهید سعیدی این حرکت را ناتمام و بی نتیجه می دانستند و می فرمودند حرکت دانشجویی باید مطالبه مشخصی داشته باشد. آیت الله سعیدی پیشنهاد کردند که در تظاهرات دانشجویی نام حضرت آیت الله خمینی- آن روزها پیشوند امام رسم نبود- آورده شود تا جنبش دانشجویی هدف مشخص و شناسنامه تعریف شده ای داشته باشد. ایشان فرمودند آیت الله طالقانی- رحمهًْ الله علیه- نیز همین پیشنهاد را دارند و قرار است گروههای دانشجویی مرتبط با خود را به شما معرفی کنند و همان موقع تلفنی با مرحوم آیت الله طالقانی تماس گرفتند و به ایشان خبر دادند دو تن از برادران دانشجو که حضرتعالی آنها را می شناسید برای پیگیری پیشنهادی که درباره آن صحبت کرده بودیم، خدمت شما می رسند. به اتفاق آقای الویری و با ماشین مدل پائین- آنهم آن روزها- که از برادر شهیدم امانت گرفته بودیم عازم منزل مرحوم آیت الله طالقانی شدیم.

(شاید این بخشی از ماجرا به موضوع یادداشت پیش روی ارتباطی نداشته باشد ولی اشاره به آن خالی از لطف نیست- لطف خدا منظور است- در میانه راه ماشین جوش آورد، با چند دقیقه درنگ و ریختن آب در رادیاتور، روشن شد ولی بلافاصله از حرکت ایستاد. این روشن و خاموش شدن تا مغرب طول کشید و دیدیم رفتن به منزل آیت الله طالقانی بی فایده است چون ایشان مطابق معمول برای اقامه نماز عازم مسجد هدایت شده بودند. تصمیم گرفتیم ماشین را کنار خیابان پارک کنیم و برویم. با ناامیدی استارت زدیم، روشن شد و انگار نه انگار که عیب و ایرادی داشته است. فردای آن روز آیت الله سعیدی پیغام دادند که بعد از رفتن شما آیت الله طالقانی تماس گرفته و گفته بودند، ساواک تلفن را شنود می کرده و دو اتومبیل با تعدادی ساواکی بیرون منزل کشیک می کشند. اگر بچه ها حرکت نکرده اند، بگوئید نیایند و...!).

چند روز بعد در دانشگاه تهران تظاهرات پرجمعیتی برپا شد و با برنامه ریزی قبلی و ابتکار مشترک آیات بزرگوار، سعیدی و طالقانی شعار «درود بر خمینی» در فضای دانشگاه طنین انداز شد. این شعار پرابهت و غرور آفرین حال و هوای خاصی به تجمع آن روز داده بود، گویی بروبچه ها گمشده خود را یافته بودند و قطعه کامل کننده پازل جنبش دانشجویی را پیدا کرده بودند.

2- تاریخچه جنبش دانشجویی دو قله بلند و افتخارآفرین را در خود جای داده است که هر یک از آنها به علت نقش تعیین کننده و سرنوشت سازی که داشته اند، به مبدأ حرکت و یوم الله تبدیل شده اند، 16 آذر و 13 آبان. شناسنامه و هویت اصلی هر دو قله، خروش علیه آمریکا و جنایات این قدرت استکباری است، که اولی به عنوان «روز دانشجو» و دومی با تابلوی «روز مبارزه با استکبار» در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شده و هر کدام با مراسم خاصی به منظور بزرگداشت یاد و خاطره آن دو روز حماسی همراه است. در شناسنامه هر دو روز «مرگ بر آمریکا» با عنوان هویت این دو روز و به مفهوم مقابله با جنایات و غارتگری ها و آدم کشی های دولت آمریکا - و به قول حضرت امام(ره)، نه،مردم آمریکا- ثبت شده است. بنابراین بسیار بدیهی است که اگر در مراسم بزرگداشت این دو روز حماسی، فلش حرکت مراسم و جان مایه شعارها و سخنان ایراد شده سمت و سوی مقابله و مبارزه با آمریکای خونریز را نداشته باشد و شیطان بزرگ را به عنوان دشمن اصلی مردم و اسلام و انقلاب آدرس ندهد، نه فقط هویت واقعی این دو روز حماسی تحریف شده است، بلکه خون شهدای 16 آذر 1332 پایمال شده و حرکت افتخارآفرین تسخیر لانه جاسوسی به نفع دشمن نادیده گرفته شده است. دقیقا مانند آن که، ایام محرم و در مراسم عزاداری سیدالشهداء علیه السلام، نامی از یزید و عمرسعد و شمر و ابن زیاد و جنایاتی که مرتکب شده اند به میان نیاید! و حال آن که برپایی مراسم عزاداری برای زنده نگه داشتن حماسه عاشورای حسینی(ع) و نشان دادن جنایت بزرگی است که یزیدیان آن زمان مرتکب شده و از سوی حرامیان این زمان تکرار می شود».

3- دیروز در سالروز 16 آذر و روز دانشجو آقای دکتر روحانی رئیس جمهور محترم کشورمان که در مراسم بزرگداشت این روز به دانشگاه علوم پزشکی ایران رفته بود، از هر دری سخن به میان آورد، غیر از ضرورت خروش علیه آمریکا و مقابله و مبارزه با جنایات این قدرت وحشی و آدمکش که مناسبت و شناسنامه اصلی 16 آذر است! درباره سخنان رئیس جمهور محترم در اجتماع به دقت برنامه ریزی و گزینش شده دیروز- که پرداختن به آن نوشته جداگانه ای می طلبد- گفتنی هایی هست که به چند نمونه از آن اشاره ای گذرا خواهیم داشت.

4- آقای دکتر روحانی در مراسم تجلیل از شهدای 16 آذر 32 برخلاف آنچه انتظار می رفت و هدف اصلی همایش بود، به جنایات آمریکا که شهادت مظلومانه سه شهید 16 آذر، بخشی از آن و صدها جنایت وحشیانه دیگر آمریکا از آن روز تا به امروز در ادامه آن بوده و هست، هیچ اشاره ای نکردند و فقط آنجا که قصد تقدیر و تجلیل از سیاست خارجی دولت خود را داشتند! به اشاره فرمودند امروز اگر همه قبول نداشتند که دولت جمهوری اسلامی ضد خشونت و افراطی گری است «چطور اعلام جمهوری اسلامی ایران برای جهان عاری از خشونت و افراطی گری در مجمع عمومی سازمان ملل با اتفاق آراء و مخالفت فقط دو سه کشور مثل آمریکا و اسرائیل به تصویب می رسد»؟!

ملاحظه می کنید که اینجا هم پای تعریف از دولت یازدهم در میان است و نه جنایات آمریکا و باید گفت: مگر طرح «گفتگوی تمدن ها»ی آقای خاتمی به اتفاق آراء- و حتی از سوی آمریکا و اسرائیل- در مجمع عمومی به تصویب نرسیده بود؟ و مگر پس از آن جرج بوش ایران را محور شرارت لقب نداد؟ بنابراین چگونه به تصویب طرح ضدخشونت خود دل بسته اید؟!

5- آقای روحانی در مراسم دیروز، بار دیگر به منتقدان دولت تاختند و علاوه بر واژه هایی نظیر؛ بی سواد، بروید به جهنم، ناآگاه به مسائل جهان، بی شناسنامه و... این بار منتقدان سیاست خارجی دولت خود را
«تازه به دوران رسیده»! نامیدند!

6- در حالی که دست اندرکاران دولت محترم، از سخنرانی برخی منتقدان دولت به مناسبت 16 آذر در دانشگاهها جلوگیری کرده و به هیچ منتقدی اجازه حضور در مراسم دیروز را نداده بودند، آقای روحانی در چند جای سخنان خود بر ضرورت نقد، نیاز دولت به انتقاد، دانشجو باید دیده بان باشد و... تاکید غلیظ داشتند! که این بخش از سخنان رئیس جمهور با عملکرد دولت ایشان در تناقض آشکار است. نیست؟! البته عقیده نگارنده آن است که لغو سخنرانی منتقدان پوست خربزه ای است که جریان نفوذی فتنه در دولت، زیرپای آقای دکتر فرهادی وزیر محترم علوم گذاشته اند که امید است دکتر فرهادی به این ترفند توجه ویژه داشته باشند.

7- رئیس جمهور محترم می فرمایند؛ «در این رفت و آمدها، و رأی اعتمادها یک نظرسنجی بسیار خوبی در دانشگاه ها صورت گرفت و آن نظرسنجی تائید کرد راه دولت یازدهم در دانشگاه ها مورد تائید اساتید و دانشجویان است»! مطابق اطلاعات موثق، نظرسنجی مورد اشاره جناب روحانی یک نظرسنجی «اینترنتی» بوده است و بعید است آقای رئیس جمهور ندانند که از نظر کارشناسان، نظرسنجی اینترنتی «کم ارزش ترین» و «بی اعتبارترین» نوع نظرسنجی است و در میان اهل فن به مزاح با عنوان نظرسنجی «کلیک، کلیک، بنگ بنگ» از آن یاد می شود.

8- آقای دکتر روحانی در بخشی از سخنان خود، تاکید کرد که دولت از دیدگاه خود درباره اداره دانشگاهها عقب نشینی نمی کند و ضمن تائید چندباره گزینه های معرفی شده برای وزارت علوم که مجلس به آنها رأی اعتماد نداده بود و تائید عملکرد آقای فرجی دانا که از سوی نمایندگان مردم استیضاح و برکنار شده بود، اعلام کرد «امروز آقای دکتر فرهادی همان راه را ادامه خواهد داد» که باید گفت؛ اظهارات ایشان اولا؛ نادیده گرفتن جایگاه و رسالت مجلس در قانون اساسی است. ثانیا؛ بی احترامی به رأی ملت است که نمایندگان مجلس را برگزیده اند و ثالثا؛ آقای دکتر فرهادی به یقین با بقیه گزینه ها تفاوت ماهوی دارد و علاوه بر سوابق ایشان، اظهارنظر صریح وی که فتنه را خط قرمز می دانند نشان می دهد مانند بقیه گزینه ها نیستند.

9- و اما اکنون به خاطره صدر این یادداشت برمی گردیم و این که از جناب روحانی به عنوان رئیس قوه مجریه انتظار آن بوده و هست که با توجه به اطلاعات ایشان از نقشه راه دشمن در مراسمی نظیر همایش دیروز، خط حرکت جنبش دانشجویی را تشریح و به عنوان شناسنامه و هویت این جنبش یعنی مقابله با توطئه ها و کینه توزی های آمریکا و متحدانش بر آن تاکید ورزند و ظرفیت عظیم جنبش دانشجویی را به نفع کفه خودی در مذاکرات علیه دشمن بسیج کنند.

خراسان:اگر نقد و انتقاد نباشد...

«اگر نقد و انتقاد نباشد...»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می خوانید؛هیچ کس حق ندارد و نمی تواند تمامی افکار، گفتار، تصمیم ها و رفتارهای خود را حق مطلق، بدون اشتباه و خالی از نقصان تصور کند، به دنبال پذیرش و تمکین این واقعیت منطقی و غیرقابل انکار و کاملاً بدیهی هیچ فرد، سازمان، نهاد، دولت و حاکمیتی نمی تواند خود را از دایره نقد و انتقاد بیرون بداند با ذکر این دو واقعیت بدیهی بدون هیچ مقدمه ای ضمن تأکید بر ضرورت وجود نقد و انتقاد برای پویایی اندیشه ها، درستی تصمیم ها و عملکردها، کم کردن ضریب خطاها و پیشرفت و توسعه جوامع انسانی در عرصه های گوناگون معنوی و مادی، تنها به صورت اجمال به چند مورد از آسیب های جدی و خطرناک فضای بسته و سخت و پرهزینه شدن نقد و انتقاد آگاهانه، مومنانه و منصفانه در جامعه اشاره می کنم.

۱ - در فضای نبود نقد و انتقاد منصفانه و سازنده، افراد، نهادها، سازمان ها، دولت ها و حاکمیت ها خواسته یا ناخواسته بر مسیر این پنداره غلط و خطرناک می افتند که همه افکار، برنامه ریزی ها، تصمیم ها و عملکردهایشان درست و به دور از ایرادهای جدی و اساسی است و مسلم است که افتادن در دام چنین مهلکه ای نهایتاً سرنوشتی جز سکون، سقوط، عقب افتادگی و حتی اضمحلال به دنبال ندارد.

۲ - مسلم است که اگر از همفکری و مشورت فحول و نخبگان در امور گوناگون بهره لازم برده نشود و اگر بستر لازم برای منتقدان منصف و نقدهای آگاهانه فراهم نباشد، نقایص و ایرادهای برنامه ها و تصمیمات و گفتار و رفتار مسئولان، شناسایی و برطرف نمی شود و امور سامان بایسته و شایسته نمی یابد.

۳ - اگر فضای نقد و انتقاد آگاهانه و منصفانه، تنگ و بسته شود، علاوه بر مشکلات عدیده ای که در اداره امور پیش می آید، بسته شدن فضای نقد، موجب محدود و محصور شدن رویش ها و زایش های فکری می شود و کیست که نداند که چه خسران بزرگی است بسته شدن فضای رویش های فکری.

۴ - تصلب فضای نقد و انتقاد منصفانه و دلسوزانه نه تنها به کم فروغ شدن نور امید در ذهن و دل اقشار گوناگون جامعه می انجامد بلکه تخم یأس و ناامیدی را در دل ها می نشاند.

۵ - جامعه ای که در آن نقد و انتقاد آگاهانه رونق نداشته باشد بی گمان دچاررکود، خمودگی، رخوت، افسردگی و ناامیدی می شود و بدتر آن که در چنین جوامعی، احساس کرامت و ارزشمندی انسان ها کاهش می یابد.

۶ - سخت و پرهزینه شدن نقد و انتقاد موجب افزایش شایعات، «حرف های درگوشی» و رواج حرف ها و حلقه های زیرزمینی می شود.

۷ - اگر فضای نقد و انتقاد سازنده در عرصه های گوناگون بسته و پرهزینه باشد، رغبت افراد و اقشار گوناگون به رصد و «دیده بانی» مسائل مختلف جامعه کاهش می یابد و پر واضح است که دیده بانی نشدن امور مختلف جامعه توسط نخبگان و آحاد مردم چه آسیب هایی بر وضعیت حال و آینده هر کشوری وارد می کند.

۸ - بسته شدن فضای نقد و انتقاد و شنیده نشدن حرف منتقدان و آحاد مختلف جامعه، بلیه و سم مهلک «بی تفاوتی» را به جان جامعه تزریق می کند.

۹ - هر چه بازار نقد و انتقاد مومنانه و سازنده از رونق بیفتد، امکان برافروخته تر شدن آتش جانسوز و سرنوشت سوز تملق گویی و تملق شنوی بیشتر می شود و این آتش چه سوزنده و ویران کننده است چه تملق گویان و تملق شنوها بفهمند یا نفهمند!!

۱۰ - از مخرب ترین و خطرناک ترین تبعات فروبستگی و انسداد فضای نقد و انتقاد و نشنیدن حرف های نخبگان و دانشجویان و اقشار مختلف جامعه، ایجاد فضای «همیشه خود حق بینی»، خود رأیی و خود کامگی و دیکتاتوری در عرصه های گوناگون است و قدر مسلم که یکی از اصلی ترین عوامل عقب افتادگی، سکوت، سقوط، هلاکت و اضمحلال هر فرد، مسئول، سازمان، نهاد، دولت و حاکمیتی افتادن به دام خود را همیشه حق مطلق دیدن، خودکامگی و خودرأیی و دیکتاتوری است.

و اما خلاصه کلام این که روز دانشجو و مناسبت های دیگر می تواند و باید بهانه و انگیزه بسیار خوب و مناسبی باشد برای دیدار و گفت وگوی چهره به چهره و شنیدن حرف های قشرهای مختلف مردم از جمله دانشجویان از زبان خودشان و ای کاش همه مسئولانی که توش و توان و استعداد و ظرفیت قابل قبول فکری معرفتی در زمینه های گوناگون معنوی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی دارند مثل رهبر فرزانه انقلاب عمل می کردند و از فرصت همنشینی، گفت وگوی چهره به چهره و شنیدن حرف های اقشار مختلف جامعه استفاده می کردند. فرصتی بس مغتنم و گران قدر که می توان و باید از آن برای پیشرفت جامعه در عرصه های گوناگون، ایجاد فضای نشاط سیاسی اجتماعی، افزایش امیدواری، شناسایی ظرفیت ها، کم کردن خطاها و برطرف کردن کمبودها و کاستی ها بهترین بهره ها را برد، امید که همه مسئولان به فراخور توان و حوزه مسئولیتی خود بتوانند جامعه و خود را از این فرصت بهره مند کنند.

و یک تک مضراب برای آخر کلام؛ امید که پیشنهاد و تأکیدهای مکرر رهبر انقلاب برای راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی در دانشگاه ها از پیله کاغذ بازی ها و مصلحت اندیشی های خودساخته و غیرضروری مسئولان وزارت علوم و روسای برخی دانشگاه ها بیرون آید.

رسالت:به بهانه 16 آذر

«به بهانه 16 آذر»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می خوانید؛"دانشگاه"، "مطبوعات" و "حزب" سه نهاد مدرن به ارث رسیده از مدرنیسم طی یکصد سال گذشته برای جامعه ایران بوده است و برخی نخبگان ما به دلیل عدم توانایی در بومی سازی این سه نهاد و تصفیه آن از سمومات کفرآلود مبانی فکری مدرنیسم در سده اخیر رودرروی منافع و مصالح و امنیت ملی قرار گرفتند. امروز داد برخی رجال سیاسی درآمده است که چرا ما در کشور یک حزب نیرومند که متضمن سیاست ورزی درست و اخلاقی و در عین حال در مسیر پیشرفت کشور باشد، نداریم. امروز برخی کسانی که روزگاری دست اندرکار رسانه و مطبوعات بودند و در روزنامه های داخل مطلب می نوشتند رفته اند در بی بی سی و رادیو آمریکا و سایت های خبری دشمن قلم می زنند و می گویند آزادی بیان و قلم در ایران نیست!

امروز در دانشگاه هنوز عده ای در سر راه اسلامی شدن علوم انسانی سنگ اندازی می کنند چون سر در آخور بنیادهای فرهنگی آمریکایی و انگلیسی دارند.

جریان روشنفکری در طی یکصد سال گذشته در این سه نهاد ماموریت داشته اند؛

1- مردم را در دره پلورالیسم دینی، سیاسی، اجتماعی رها کنند و نگذارند به سمت توحید و یکتاپرستی بروند.

2- از حکومت دینی مشروعیت زدایی کنند و با چماق دموکراسی بر سر آن بکوبند.

3- جدایی دین از سیاست را تبلیغ کنند و از سکولاریسم یک بت بسازند و همه را به پرستش آن دعوت کنند.

4- با نشر اکاذیب و اهانت به مقدسات به دنبال "اعتبارزدایی" و "اعتمادزدایی" بروند و سرمایه اجتماعی انقلاب را در مقابله با دشمن به باد دهند.

5- آنها مامورند با استحاله سیاسی و استحاله فرهنگی مقدمات نافرمانی مدنی و شورش را فراهم کنند و اسم رمز شورش را از رادیو بی بی سی بگیرند و عملیات براندازی را کلید بزنند.

این جریان با خیانت و از پشت خنجر زدن به ملت، دو نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت را به شکست رساندند. آنها طی سه دهه گذشته همه تجربیات خود برای نابودی انقلاب اسلامی را به کار بردند اما به فضل خدا و بصیرت مردم و هوشمندی رهبران الهی نهضت امام خمینی(ره) به جایی نرسیدند.

امروزه ده ها بنیاد آمریکایی و انگلیسی تحت پوشش های فریبکارانه به نوعی با دانشگاه های ما مرتبط هستند.

بنیادهای سوروس، کارنگی، جستجو، صندوق حمایت از دموکراسی (NED) و ... از این جمله هستند.

اینها از سه طریق به داخل نفوذ می کنند:

1- رسانه

2-احزاب

3- دانشگاه

کار خود را هم خوب بلد هستند.

امروز دانشجوی فنی در دانشگاه ما می رود قم دو زانو در محضر علمایی چون آیت الله جوادی آملی و ... کسب فیض می کند. برخی از شهدای هسته ای از این قبیل بودند.

آثار این ارتباط این است که جمهوری اسلامی در اکثر فناوری های نوین و پیشرفته جزء 10 کشور جهان می شود.اما برخی اساتید ما در علوم انسانی در داخل و خارج به بنیاد سوروس وصل می شوند. محصول این ارتباط، فتنه 18 تیر 78 و آشوب های سال 88 می شود. فتنه 18 تیر 78 از کجا پدید آمد؟یک "تاج" بخش در خارج به یک "تاج" زاده در داخل وصل می شود. بخشی از فاز اول براندازی در دولت اصلاحات کلید می خورد. یحیی کیان تاج بخش که بود؟ او فرزند کارمند دفتر فرح دیبا همسر شاه معدوم بود.

از کودکی در انگلیس و سپس آمریکا بزرگ شده بود. او دکترای جامعه شناسی از دانشگاه کلمبیا دارد. او حقوق بگیر سوروس در ایران بود. تاج زاده یک عنصر انقلابی از یک حزب سیاسی، معاون سیاسی وزیر کشور دولت اصلاحات بود. او دست اندرکار پروژه "توسعه سیاسی" در کار گروه هایی متشکل از امثال حسین بشیریه و ... در وزارت کشور بود. تاج زاده و رفقایش به این مفهوم دست یافته بودند که توسعه سیاسی یعنی دموکراتیزاسیون، دموکراتیزاسیون یعنی سکولاریزاسیون، ... یک دفعه چشم باز کردند خود را در محضر هابرماس نظریه پرداز نافرمانی مدنی در تهران و ملاقات با جان کین مغز متفکر سرویس اطلاعات خارجی انگلیس ام.آی 6 دیدند.اظهارات یحیی کیان تاج بخش در دادگاه فتنه 88 و ارتباطات او با تاج زاده و حجاریان در فتنه 18تیر 78 عبرت آموز است.

همچنین اظهارات او در کنار خانم هاله اسفندیاری و رامین جهانبگلو و نحوه همکاری او با بیگانگان در آشوب های خیابانی فتنه 88 استخوان سوز است و نشان می دهد دشمن تا کجای ناکجاآباد امنیت ملی ما نفوذ کرده است.(1)دیروز 16 آذر روز دانشجو و روز تکریم و تعظیم مبارزات ضداستکباری جنبش دانشجویی بود. در دانشگاه های کشور دانشجویان و اساتید برای تکریم سه قطره خونی که 61 سال پیش در سنگفرش دانشگاه به زمین ریخته شد اجتماعاتی داشتند. رژیم شاه سه دانشجوی دانشگاه را در پیش پای نیکسون معاون اول رئیس جمهور آمریکا ذبح کرد تا سرسپردگی خود را به آمریکا نشان دهد.16 آذر روز مبارزه با استبداد و استکبار جهانی و روز پایداری در برابر استبداد داخلی است.پیاده نظام آمریکا در ایران بیش از سه دهه است می خواهد با تحریف آرمان های انقلابی جنبش دانشجویی از 16 آذر به نفع مستبدین داخلی و جهانی بهره ببرد اما تاکنون به فضل خدا موفق نشده و موفق هم نخواهد شد.

امروز ده ها هزار عضو هیئت علمی در دانشگاه و صدها هزار دانشجو در مراکز آموزش عالی دست سرویس های امنیتی و بنگاه های به ظاهر پژوهشی و در باطن جاسوسی غرب را خوانده اند. آنها حاضر نیستند ملت خود را در معرض فروش بگذارند و از استقلال و شرف و غیرت ملی دفاع می کنند. پایه ها و زیرساخت های دانشگاه در دولت های نهم و دهم تغییر کرد، پیشرفت علمی شتاب گرفت و دانشگاه از دسیسه و نیرنگ دشمنان عبور کرد و رکوردهای علمی یکی پس از دیگری پشت ابرقدرت ها را لرزانده است. اگر امروز صدایی یا حرکتی صادر شود که متضمن دروغ، فریب و خیانت به ملت باشد خیلی زود رو و انگشت نما می شود.امروز در احزاب و گروه ها اگر ارتباطات مشکوک برقرار شود زیر ذره بین افکار عمومی و نهادهای امنیتی رصد می شود.

امروز اگر در رسانه ها تیتر یا خبری بیرون آید که همسویی با بی بی سی باشد مردم آن را می فهمند و واکنش نشان می دهند. امروز دانشگاه، احزاب و رسانه ها مشغول سم زدایی از رسوب تفکر کفرآلود مدرنیسم در عرصه های گوناگون هستند. این راه به نتیجه می رسد و آخر آن تضمین استقلال و آزادی در کشور است.

پی نوشت:

1- صفحه 50 و 51 جلد دوم دادگاه فتنه هشتادوهشت، مشروح دفاعیات کیان تاج بخش و نیز نگاه کنید به دفاعیات سعید حجاریان در همین کتاب، انتشارات خبرگزاری فارس

قدس:حامیان تروریسم در نشست مقابله با تروریسم

«حامیان تروریسم در نشست مقابله با تروریسم»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم حسن هانی زاده است که در آن می خوانید؛نشست امنیتی منامه، پایتخت جزیره بحرین، باشرکت چند کشور عربی وغربی درحالی برگزار شد که رژیم آل خلیفه با امضای یک توافقنامه قرار است بخشی از خاک بحرین را برای ایجاد یک پایگاه نظامی دراختیارانگلیس قراردهد.

این دو رویداد زمانی صورت گرفت که رژیم دیکتاتوری آل خلیفه در بحرین دربرگزاری یک انتخابات مردمی با شکست مواجه شد. در این انتخابات پارلمانی که با تحریم احزاب و جمعیتهای سیاسی مخالف دولت بحرین مواجه شد، کمتر از 30 در صد از وابستگان به رژیم آل خلیفه شرکت کردند. دولت آل خلیفه برای جبران شکست سیاسی خود یک قرار داد نظامی با دولت انگلیس امضا کرد که به موجب آن یک پایگاه دریایی در اختیار نیروی دریایی سلطنتی این کشور قرارخواهد داد.

همچنین رژیم آل خلیفه برای کسب مشروعیت منطقه ای و بین المللی، یک کنفرانس امنیتی برای بررسی راهکارهای مقابله با گروهکهای تروریستی ،آینده خاورمیانه وموضوع هسته ای ایران در منامه بر گزار کرد.

در نشست منامه وزیران خارجه ودفاع مصر، انگلیس،عراق، فرانسه ،امارات ونمایندگانی از یمن وعربستان سعودی شرکت داشتند، اما هیچ گونه سازوکاری برای آینده خاور میانه تعریف نشد. این نشست با بی توجهی رسانه های غربی وجهان مواجه شد، زیرا بیشتر کشورهای شرکت کننده خود در ایجاد گروهکهای تروریستی مانند القاعده و داعش نقش داشته اند.

عربستان سعودی در کنار انگلیس، آمریکا وبحرین در کمک مالی وتسلیحاتی به گروهکهای تروریستی مانند داعش وجبهه النصره نقش داشته اند وبنابراین نمی توانند در مهار این گروهکها اقدامی انجام دهند.

در همین حال بحرین برای خروج از انزوای سیاسی ومنطقه ای خود قراردادی را با انگلیس امضا کرد که در آن بخشی از بندر «سلمان» را برای ایجاد یک پایگاه دریایی در اختیار دولت انگلیس قرار خواهد داد. دولت انگلیس نیز قرار است مبلغ 15 میلیارد پوند برای تجهیز این پایگاه هزینه کند که هزینه چنین مبلغی از وجود یک استراتژی نظامی وامنیتی دراز مدت انگلیسی برای تسلط بر خلیج فارس حکایت دارد. تحلیلگران بین المللی بر این باورند که تغییر نگرش آمریکا نسبت به خاورمیانه وخلیج فارس به عنوان منبع اصلی انرژی موجب شده تا «روباه پیر» برای پر کردن خلأ حضور آمریکا، بار دیگر به خلیج فارس باز گردد.

خروج نظامی آمریکا از عراق وافغانستان وشکست سیاسی ونظامی آمریکا در خاور میانه که با هزینه ای در حدود پنج هزار میلیارد دلار همراه بوده، موجب شد تا آمریکا حضور نظامی خود را بتدریج درخاورمیانه کاهش دهد. بروز اختلاف میان عربستان وآمریکا بر سر مسایل منطقه، کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را بر آن داشت تا در فکر یافتن «ارباب جدیدی» بر بیایند. بنابراین دو استعمار گر پیر یعنی فرانسه وانگلیس بار دیگر در صدد باز گشت به منطقه و استفاده از انرژی خاور میانه بر بیایند وبه همین دلیل این باز گشت نیازمند یک سلسله تدابیر روانی است. اقدام اخیر پارلمانهای انگلیس وفرانسه در شناسایی دولت مستقل فلسطینی، یک اقدام فریبکارانه برای نزدیک شدن به کشورهای مسلمان خاور میانه تلقی می شود. این اقدام هر چند تأثیری در وضعیت سیاسی ومیدانی فلسطین نخواهد داشت، اما هدف این است که این دو کشورخود را به ملتهای مسلمان خاور میانه نزدیک کنند .

از طرفی گرم شدن روابط عربستان با فرانسه وانگلیس با بحرین در راستای زمینه سازی لازم برای تغییر ساختار خاور میانه ویار گیری جدید این دو کشور اروپایی در خلیج فارس قابل تجزیه و تحلیل است، اما پرسش این است که آیا فرانسه وانگلیس می توانند چتر حمایتی مناسبی برای کشورهای ضعیف وبی هویت جنوب خلیج فارس ایجاد کنند؟ قطعاً در جایی که آمریکا به عنوان یک ابر قدرت جوان نتوانست وفاداری خود را به این چند کشور عربی ثابت کند، مسلماً انگلیس وفرانسه نیز هرگز به عربستان وبحرین وفادار نخواهند بود. باز گشت انگلیس به خلیج فارس نه تنها کمکی به بر قراری ثبات وامنیت در خلیج فارس نخواهد کرد، بلکه حضور نامبارک نظامی انگلیس در بحرین به ایجاد یک مسابقه تسلیحاتی میان کشورها وتشدید نا امنی ها در خاور میانه منجر خواهد شد.

سیاست روز:تغییر جای مجرم و شاکی در فتنه ۸۸

«تغییر جای مجرم و شاکی در فتنه ۸۸»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید؛عقل و منطق در گفتمان و گفت وگو، اصل مهم و تاثیرگذار در جریان های سیاسی است. جمهوری اسلامی ایران با انقلاب اسلامی خود، توانست با سیاست های منطقی و عقلانی، چه در داخل و چه در خارج تأثیرات شگرفی را بر افکار عمومی بگذارد.

همراه ساختن افکار عمومی نیازمند هنر سخن گفتن براساس حق، منطق و عقل است. همه این موارد در آموزه های دینی تشیع به خوبی و تمام و کمال دیده می شود. تنها چگونگی استفاده از آنها اهمیت دارد.

اگر چه دل در گرو آرمان های انقلاب اسلامی داریم و دارند،اما چگونه سخن گفتن و اعلام مواضع از سوی هر شخصی از هر طیف سیاسی می تواند تبعات مثبت و منفی برای کشور، نظام اسلامی و مردم داشته باشد.

برای این منظور گوش شنوا هم نیاز است. یکطرفه سخن گفتن و اعلام مواضع کردن برای هر قشری از جامعه، بدون توجه به نقاط ضعف خود، آن هم در جمعی که، تنها هوادار است و گوشی برای شنیدن حقایق ندارد، سم سیاسی است تا به روشن شدن فتنه ای دیگر دامن بزند.

تضارب افکار و عقاید، طرح دیدگاه های مخالف و موافق، پرسش و پاسخ و مطالبات به حق قشری که قرار است، با درس خواندن، آینده کشور را رقم بزند، نیازمند دوراندیشی، اخلاق گرایی و اخلاق مداری، سعه صدر و حق طلبی است. این که تنها شنونده مطالبی باشیم که باب میل ما باشد و برای آن سوت و کف هم بزنیم، اما گوش های خود را برای شنیدن دیدگاه ها و نظراتی که می تواند روشنگر و مفید باشد با انگشت خود بگیریم و دیگری را ناحق بدانیم و خود را حق، راه به جایی نخواهد برد.

آن هایی که نمی خواهند بشنوند جز آن چه دوست دارند، شاید نتوان آگاه ساخت، اما در میان همان ها هستند افرادی که می توان با زبان عقل و منطق، روشن کرد و آگاه ساخت.

روز گذشته، ۱۶ آذر ماه روز دانشجو بود. روزی که هر سال برگزار می شود و در آن اتفاقاتی هم می افتد که هم جای خوشحالی دارد و هم جای تأسف! این قشر جوان دانشجو مطالبه گر است و شور و نشاط دارد خوشحال کننده است، در مقابل قشری دیده می شود که سیاست زده شده است و اهداف طیف های سیاسی را دنبال می کند.

فضای دانشگاه ها، سیاست زده شده است و همین سیاست زدگی است که باعث می شود تا دانشگاه ها از وظیفه اصلی خود غافل شوند.

شاید برخی تصور کنند که اگر احزاب به شکل واقعی خود در کشور وجود داشت، فضای سیاسی کشور به ویژه دانشگاه ها اینگونه نمی بود، اما باید گفت، اکنون که همین طیف های سیاسی و احزاب دست و پا شکسته وجود دارد، فضای سیاسی کشور اینگونه است و هر طیفی در پی اهداف سیاسی خود است و درصدد آن است تا بتواند، جوان دانشجوی کشور را همراه سیاست و اهداف خود سازد، بدون این که به آینده کشور، انقلاب و نظام اسلامی و مردم فکر کند.

روز گذشته شخصیت های زیادی در دانشگاه ها حضور پیدا کردند و سخنرانی نمودند و برخی هم به خاطر مسائلی از حضور در دانشگاه محروم شدند و برنامه آنها لغو شد.

با مقایسه سخنان برخی از افراد از طیف اصلاح طلب که فرصت یافتند سخنرانی کنند، با سخنان برخی افرادی از طیف مقابل(اصولگرا) می توان به اهداف، برنامه ها و عقاید آنها پی برد که چه درسر دارند.

گرچه در میان اصلاح طلبان افرادی منطقی و معقول بودند که روز گذشته با رعایت منافع ملی نه حزبی و شخصی، سخنرانی کردند و ثابت نمودند که می توان با داشتن افکار سیاسی متفاوت، با انقلاب و نظام همراه بود، اما بودند افراد دیگری که از همین طیف، سخنرانی کردند و سوت و کف همراهان فکری داخلی و خارجی خود را هم به نظاره نشستند و شادمان شدند.

«تعریفی از فتنه وجود ندارد. عوامل واقعی فتنه کسانی هستند که سال ۸۸ جلوی یک انتخابات سالم را گرفتند و قبل از انتخابات، حکم دستگیری صادر کردند و به روی راهپیمایی مردم آتش گشودند.»

این سخن در تناقض با خود است. اگر تعریفی از فتنه به گفته آقای شکوری راد وجود ندارد، پس چگونه است که عضو حزب منحله مشارکت در پس این جمله، از فتنه، تعریف ارائه داده است؟

با این سخن از منظر مسببان فتنه ۸۸، جای محکوم و شاکی تغییر کرده است. قلب واقعیت از سوی برخی عوامل اصلاح طلب افراطی مدتی است پیگیری می شود.

در فتنه ۸۸ نظام اسلامی مظلوم واقع شد و متهم به تقلب گردید. بر اساس یک ادعای بی اساس و پایه، انتخابات ۸۸ ریاست جمهوری به تقلب متهم شد و هنوز آراء انتخابات خوانده نشده، کاندیدای اصلاح طلب اعلام پیروزی کرد و در پی آن اعتراضات فتنه گرانه اصلاح طلب باعث اغتشاش و آشوب در برخی شهرها از جمله تهران شد و به ساحت مقدس ابا عبدالله(ع) اهانت شد.

چگونه می توانند ادعا کنند که حاکمیت جلوی یک انتخابات سالم را گرفت؟در حالی که آنهایی که ادعای تقلب داشتند، هیچ سند و مدرکی ارائه ندادند و تنها براساس یک ادعا چنین رفتاری را با نظام اسلامی و مردم کردند؟ اصلاح طلبان بارها گفته اند و باز هم خواهند گفت که سیاست آنها به چالش کشیدن حاکمیت اسلامی و خروج از حاکمیت است.

اصلاح طلبانی که داعیه پیروی از خط امام(ره) را داشتند، اهداف خود را در تغییر قانون اساسی، تغییر ساختار قوه قضائیه و حذف نهاد ولایت فقیه دنبال می کردند. اینها را ما نمی گوییم بلکه خودشان اعتراف کرده اند و بر زبان رانده اند.

عقاید و افکار افراطی اصلاح طلبان به واسطه برخی سیاست های دولت تدبیر و امید در حال زنده شدن است. باز تولید این افکار خطرناک که هیچ عقل و منطقی هم بر آن حاکم نیست، برای فضای سیاسی کشور به ویژه قشر دانشجو خطرناک است.

فضا برای آنها دوباره باز شده است تا بتوانند با دروغ های خود، مظلوم نمایی کنند و فتنه دیگری را رقم بزنند. چنین فضایی برای دولت تدبیر و امید هم خطرساز خواهد بود.

به نظر می رسد، رفتارهایی که بر سر رأی اعتماد به وزیر پیشنهادی علوم که چند نفر را تجربه کرد، باعث شده است، تا اصلاح طلبان فرصت طلبانه به میدان بیایند و عرض اندام کنند. منافع ملی ارجح بر هر عقیده سیاسی است، اگر هر طیف سیاسی منافع ملی و آرمان های انقلاب اسلامی را رعایت نکند، خوارج دوران است.

وطن امروز:بهشت کمپانی های سیگار

«بهشت کمپانی های سیگار»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محمد واعظی است که در آن می خوانید؛ پیچیده و لاینحل باقی ماندن سوال ساده وزارت صنعت و معدن از وزارت امور خارجه و وزارت اطلاعات درباره صهیونیستی بودن یا نبودن کمپانی فیلیپ موریس، در دنیایی که با یک جست وجوی ساده اینترنتی می توان براحتی پاسخ سوالات اینچنینی را یافت، حقیقتا عجیب می نماید! شرکت فیلیپ موریس سال هاست همچون بسیاری از برندهای دیگر در لیست «بایکوت» گروه های مختلف مردمی در سراسر جهان قرار دارد. از جوانان آمریکایی هوادار فلسطین و مسلمانان دوآتشه اندونزی و مصر و لیبی و پاکستان و ایران تا مادران اروپایی که نگران سلامتی فرزندان خود هستند، همگی از لیست «بایکوت اسرائیل» حمایت می کنند.

مسلما چنین بازه وسیعی از هواداران را نمی توان بدون انتشار دلایل قانع کننده درباره صهیونیستی بودن برندی همچون «فیلیپ موریس» سال ها مومن به یک آرمان واحد نگاه داشت. فیلیپ موریس در کنار سایر برندهای صهیونیستی از دریافت کنندگان «جایزه جوبیلی» به عنوان بالاترین نشان ادای احترام به استقلال اسرائیل است. این جایزه خود نشانی از به رسمیت شناختن افراد و سازمان هایی است که به اقتصاد صهیونیست ها کمک شایانی رسانده اند. نام این کمپانی در «لیگ دوستی همکاران آمریکا و اسرائیل برای دموکراسی» نیز دیده می شود.

جایزه و نشان این همکاری اختصاص به کمپانی هایی دارد که مدافع تمامیت و منافع اسرائیل در آمریکا هستند. اما شاید جالب ترین بخش فعالیت های فیلیپ موریس را بتوان در همکاری این شرکت با سازمان «Aish HaTorah» به معنای «آتش تورات» یافت. «هاتورا آیش» یک سازمان یهودی متشکل از هواداران ارتدوکس اسرائیل است که سایر یهودیان را در قالب برنامه «دیپلماسی عمومی» وزارت خارجه رژیم صهیونیستی با همکاری IDF یا نیروی دفاعی این رژیم به بازدید از اسرائیل و آنچه ریشه های تاریخی و سرزمینی شان می خوانند، تشویق می کند. هدف این سازمان که مقر اصلی آن در بیت المقدس است فراهم آوردن فرصت برای یهودیان از همه پیشینه ها برای کشف میراث خود، اعلام شده است.

«آتش تورات» با استفاده از ثروت اهدایی مجموعه کمپانی های صهیونیستی، نقش مهمی در دانشگاه ها و مدارس آمریکا هم برعهده دارد. این سازمان صهیونیستی به صورت ویژه با استخدام نمایندگانی از میان دانشجویان و دانش آموزان آمریکایی تحت عنوان «حامیان برند فیلیپ موریس» یا «اسموکرها»، به مبارزه مستقیم قانونی با «حامیان فلسطین» در مراکز دانشگاهی این کشور می پردازد. به این شکل که اسموکرهای فیلیپ موریس در قالب تیم های آزاد دانشجویی با برچسب زنی «ضد یهود» و «حامیان هولوکاست» به گروه های حامی فلسطین و حتی گروه های صلح طلبی که از جنگ آمریکا با عراق، افغانستان و حتی اقدامات آمریکا علیه ایران اعلام انزجار می کنند، به صورت قانونی مانع فعالیت آنها می شوند البته ناگفته پیداست که چنین فعالیت فوق برنامه ای علاوه بر فراهم آوردن امکان کسب پول توجیبی برای اسموکرها، آنها را کاندیدای دریافت بورسیه تحصیلی و تکیه زدن بر کرسی های شغلی در شرکت های مذکور نیز می کند. این یک جنگ تمام عیار است که کمترین اهمیت آن در میزان درصد سالانه واریزی فیلیپ موریس، کوکا و پپسی و نستله و مایکروسافت و دنون و فایزر به صورت مستقیم به جیب خیریه ها و شبکه های اقتصادی دولت صهیونیستی است. هر چند بسیار مهم است که بدانیم بسیاری از گروه های مردمی در همین دنیایی که مسؤولان ما از پس کسب اطلاعات درباره صهیونیستی بودن برخی شرکت هایش برنمی آیند، به علت بی اعتمادی به مدیران صهیونیست، به جمع بایکوت کنندگان محصولات آنها شتافته اند.

صحبت از غیربهداشتی بودن محصولات شرکت های صهیونیستی همچون نستله و دنون و کرافت و پپسی به علت استفاده از «سلول های جنین سقط شده» در آنها برای تاثیرگذاری حداکثری بر مرکز چشایی بدن و آلودگی سیگارهای شرکت مارلبرو به «خون خوک» است. اینها موضوعاتی است که متاسفانه به ندرت اطلاعات آن به جهان سوم می رسد، چراکه همیشه باید مسیر سوءاستفاده برندهای صهیونیستی همچون شرکت داروسازی «فایزر» و «بایر» و «مرک» برای توزیع محصولات پرخطری همچون قرص های جلوگیری از بارداری «یاز» و «یاسمین» با ریسک بالای ایجاد سکته های قلبی و مغزی یا داروهای ضدافسردگی مشهور به علت بالابردن درصد خودکشی بیمار و واکسن های قابل بررسی، در ایران و سایر کشورهای مشابه باز باشد! جای سوال است که چطور سازمان «غذا و دارو» در چنین مواردی سکوت می کند، گویی هرگز هشدارهای جهانی درباره مخاطرات مصرف محصولات مذکور به گوش آنها نمی رسد! حقیقت این است که جامعه ما در میدان چنین درگیری های بزرگی که ملت ها در آن بر سر موضوع بسیار مهم «حفظ سلامت نسل» سال هاست می جنگند، بسیار ناآگاه محسوب می شود.

صحبت از بازار مصرفی است که همه برندهای تولیدکننده شیرخشک آن «صهیونیستی» هستند و محبوب ترین دسر کودکان را شریک بزرگ صنایع غذایی اسرائیل برای ایرانیان به ارمغان می آورد! این در حالی است که شهروندان اروپا و آمریکا، در کنار مسلمانان برای بایکوت محصولات صهیونیستی حتی نیاز به «ایدئولوژی واحد» نداشتند، چراکه نتایج به دست آمده از آزمایشگاه های مستقل درباره میزان آلودگی این محصولات به عوامل مشکوک و شوک آور کفایت می کرد. اما داستان مارلبروی ایرانی از ماجرای «صهیونیستی بودن» فیلیپ موریس دامنه دار تر است. قیمت سیگار در ایران از کشورهای اروپایی کمتر است. براساس گزارش یورو مونیتور، همین موضوع موجب شده، میزان سیگاری های ایران طی 5 سال اخیر به بیش از 2 برابر افزایش یابد و کمپانی های مشهور سیگار برای حفظ موقعیت شان در بازار به سرمایه گذاری برای جذب جوانان و دختران ترغیب شوند.

جالب اینجاست که مسؤولان امر مدعی هستند به علت حجم بالای قاچاق سیگار به ایران، قیمت این محصول دخانی را تا این حد پایین حفظ کرده اند. سیاستی که نه تنها موجب کاهش ارقام تکان دهنده حجم سیگار قاچاق به کشور نشده، بلکه خسارات وارده به «یارانه سلامت و بهداشت غیرسیگاری ها» را به علت پرداخت هزینه بیماری های غیرقابل درمان سیگاری ها از بودجه عمومی، تصاعدی افزایش داده است. مهم است که بدانیم در هیچ یک از کشورهای جهان در حال حاضر، به بهانه حمایت از سلامت جامعه، یارانه واکسینه کردن کودکان و بودجه توزیع شیر و سبزیجات میان مردم عادی، اینگونه ناباورانه همچون دستخوش به سیگاری ها و قلیان کش های سرطانی و آسمی پرداخت نمی شود! اکنون همان مدیران مدعی، تصمیم دارند با ارائه مجوز دولتی به فیلیپ موریس برای واردات بیش از 12 میلیارد نخ سیگار برند مارلبرو و تولید سالانه یک میلیون و 200 هزار کارتن سیگار در داخل کشور، به سهم 40 درصدی قاچاق این برند پایان دهند! در حالی که هم اکنون تعرفه واردات سیگار نیز بسیار ناچیز است و علاوه بر آن برخلاف اغلب قریب به اتفاق کشورهای جهان، در ایران هیچ خبری از اجرای قوانین محدودکننده مصرف سیگار در اماکن عمومی نیز به گوش نمی رسد!
آیا ایران در حال تبدیل شدن به بهشت کمپانی های سیگار است؟

جوان:16 آذری که انتظار نمی رفت

«16 آذری که انتظار نمی رفت»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم محمدجواد اخوان است که در آن می خوانید؛
شانزدهم آذرماه 1393 در حالی به پایان رسید که فعالان عرصه دانشجویی و دانشگاهیان انتظار به مراتب بیشتری از آنچه مشاهده شد، داشتند. آنان که با عرصه دانشگاه آشنایی دارند می دانند که امسال نیز همانند سال های گذشته، تحلیلگران و ناظران منتظر آن بودند تا پویایی و نشاط سیاسی را در دانشگاه در این ایام خاص مشاهده کنند. اکنون به نظر می رسد ضروری است در این مجال به طور اجمالی به ارزیابی آنچه در 16 آذرماه سال جاری رخ داد بپردازیم.

به رغم برگزاری مراسم متعدد روز دانشجو در دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی کشور، بسیاری از فعالان و تشکل های دانشجویی از برخی سوء مدیریت ها و مانع تراشی ها بر سر فعالیت جبهه مؤمن انقلاب اسلامی در دانشگاه ها ناراضی بودند. در تعدادی از دانشگاه ها از سخنرانی و حضور نیروهای جبهه انقلاب جلوگیری شد که نمونه بارز آن لغو سخنرانی حسین شریعتمداری در دانشگاه امیرکبیر بود.

نتیجه دیگر سوء مدیریت ها را می شد در برگزاری سرد و بی روح مراسم اصلی روز دانشجو مشاهده کرد. در حالی رئیس جمهور در دانشگاه علوم پزشکی ایران حضور یافت که به تشکل های دانشجویی مجال مناسب برای طرح دیدگاه های خود داده نشد. نتیجه آن شد که این تشکل ها که به نحوی داعیه داران اصلی و حقیقی روز دانشجو تلقی می شوند، عملاً از این مراسم کناره گرفتند. به راستی جای این پرسش هست که چرا در 16 آذر امسال در میان مدیران اجرایی گوشی برای شنیدن مطالبات دانشجویان فعال و پویای دانشگاه ها نبود؟ آیا دانشجویان حق نداشتند بپرسند این همان ارج نهادن به مقام دانشجو و دانشگاه بود که پیش تر وعده آن داده می شد.

حاشیه های حضور رئیس جمهور در مراسم روز دانشجو تنها به «تحدید فضا برای تشکل های دانشجویی» منتهی نشد و ابعاد دیگری نیز پیدا کرد. رئیس جمهور در اظهارات خود نکاتی را گفت که از جهاتی درخور تأمل است. اندکی به این اظهارات دقت کنیم: «دولت نسبت به دانشگاه ها، خط و راهی که داشته یکی است و از آن راه بازگشت نخواهد کرد. وزیر علوم جدید هم ادامه دهنده راه و مسیر عزیزان پیشین خود در دولت یازدهم خواهد بود. همان راهی که بنا بود نیلی منفرد طی کند و نگذاشتند، بنا بود دکتر توفیقی ادامه دهد و نگذاشتند، دکتر فرجی دانا آمد و برعهده گرفت.

ادامه راه برای دکتر فرجی دانا ممکن نشد. همان راه را دکتر نجفی ادامه داد و همان راه را قرار بود دکتر نیلی احمدآبادی ادامه دهد و همان راه را قرار بود دکتر دانش آشتیانی ادامه دهد و امروز دکتر فرهادی همان راه را ادامه خواهد داد.» آیا جای این پرسش نیست که طرح چنین جملاتی که حاوی تعریضی به قوه دیگر کشور یعنی مجلس است، آیا به مصلحت است؟ از آن گذشته می دانیم نقدهای جدی ای به وزرای پیشنهادی و البته مواجه شده با عدم اعتماد علوم، تحقیقات و فناوری وجود داشته که رأی عدم اعتماد قاطع مجلس به خوبی مسئله را روشن می سازد.
در حالی که دکتر فرهادی وزیر کنونی علوم به نحو معناداری سیاستی دیگر و مسیری متفاوت با اسلاف خود را در پیش گرفته، طرح این جمله که «وزیر علوم جدید هم ادامه دهنده راه و مسیر عزیزان پیشین خود در دولت یازدهم خواهد بود» به چه معناست؟ آیا قرار است وزیر کنونی نیز تحت فشار جریانات سیاسی تجدیدنظرطلب مسیر پیشینیان را دنبال کند یا آنکه رئیس جمهور برای کاهش فشار تجدیدنظرطلبان چنین جملاتی را بیان کرد و دولت در عمل راه دیگری را خواهد رفت. پاسخ دقیق به این پرسش ها، نیازمند گذشت زمان و اندکی صبر است.

البته جمله ای دیگر نیز در سخنان رئیس جمهور به چشم می خورد که با واکنش هایی نیز همراه بوده است. بنا بر نقل رسانه ها آقای روحانی گفته است: «یک عده تازه به دوران رسیده که البته ما به آنها هم احترام می گذاریم، نمی خواهد این قدر نسبت به آینده و ارزش های انقلاب و ارزش های اسلام دل نگران باشند.» هرچند مجال نقد این جمله جنجال برانگیز در این سطور کوتاه نیست اما از رئیس جمهور محترم انتظار می رود از این جمله رفع ابهام کنند. اولاً آیا این گونه تعریض و کنایه زدن به نیروهای دلسوز و دغدغه مند جبهه مؤمن انقلاب اسلامی، آن هم در سالی که به عنوان «فرهنگ» نامگذاری شده، صحیح است؟ ثانیاً حتی اگر بر فرض محال کسی هم پیدا شد که به تعبیر تأمل برانگیز آقای روحانی «تازه به دوران رسیده» به شمار می آمد، آیا او حق انتقاد نسبت به وضعیت نگران کننده فرهنگی و مطالبه گری از مسئولان مربوطه را نخواهد داشت. پس معنای امربه معروف و نهی از منکر چیست؟ آیا یکی از شرایط جدید امربه معروف «تازه به دوران رسیده نبودن» آن هم با معیار دولت تدبیر و امید است؟

آیا ایشان فراموش کرده اند که مولای متقیان امام علی(ع) فرمود: « لا تَنظُرْ إلی مَن قالَ، وَ انظُرْ إلی ما قالَ» (به گوینده ننگر، به آنچه می گوید بنگر). اگر به فرمایش رسول الله (صلی الله علیه وآله) مراجعه کنیم، اتفاقاً همین به اصطلاح تازه به دوران رسیده ها بهترین دوستان مسئولان کشور هستند که حضرتش فرمود: «خَیرُ إخوانِکم مَن أهدی إلَیکم عُیوبَکم. » (بهترین برادرانِ شما، کسی است که عیب هایتان را به شما هدیه دهد.)

نقل جمله فوق از رئیس جمهور محترم از جهاتی دیگر نیز در خور تأمل است. از سویی باید امیدوار بود تا-خدای ناکرده- عده ای به دنبال دوقطبی سازی جامعه در موضوعات فرهنگی (با هدف های دیگر همچون عدم پیگیری نتایج مذاکرات و...) نباشند و از سویی این جمله یادآور برخی برخوردهای شتاب زده و ناصحیح با منتقدان، آن گونه که پیش تر مشاهده شد، است. حتماً جناب آقای روحانی نیز به نیکی می دانند که «تازه به دوران رسیده»، «کم سواد» و... خواندن ناقد، چیزی از ارزش مصداق نقد نکاسته، بلکه عیاری برای سنجش سعه صدر در پیشگاه افکار عمومی ارائه می دهد.


مردم سالاری:تراژدی نه، همه شوربختی!

«تراژدی نه، همه شوربختی!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی مال میر است که در آن می خوانید؛

این روزها فراگیری انواع و اقسام سرطان ها در پایتخت به چنان درجه ای رسیده است که برخی تحلیلگران از آن با عنوان «تراژدی» یاد می کنند ؛ تراژدی ای که کمتر خانواده ای را می توان در این چند ساله در شهر تهران سراغ گرفت که به طریقی با آن دست وپنجه نرم نکرده باشد! با این همه، اگر کمی از نزدیک تر به واژه تراژدی بنگریم به نظر نمی آید بتوان به آسودگی به آمار هر روز بالا رونده بیماری سرطان در شهر تهران تراژدی لقب داد! سبب آنکه: تراژدی اساسا به رویدادهایی گفته می شود که از دلِ منطقِ ناگزیر زندگی برآمده باشند واراده انسانی کمتر اثری در رخ دادن یا ندادن آنها دارد.

به مثل: مرگ های ناگهانی، انواع حوادث طبیعی مانند سیل وزلزله و... جملگی تراژدی های زندگی انسان را رقم می زنند و از آنها در بیشتر مواقع گریزی نیست! با این وصف، پرسشی که سر بر می آورد این است که دریا لرزه (سونامی) سرطانی را که امروز به آن چشم دوخته ایم چه می توان نام نهاد؟ شاید «شوربختی» عبارت بهتری برای روایت رویدادهای تلخ این روز های ما باشد. چراکه تنها از شوربختی آدمی است که حوادثی را که می توان با اندک حساسیت واراده ای از وقوع آنها جلوگیری کرد ،به سبب کم کاری ها وخام دستی ها در برابر چشمانش ذره ذره بدل به مصیبت های بزرگ می شوند!

با این همه ،گفتن ندارد که دامن گستر شدن سرطان به دلیل آلودگی هوا در این سطح واندازه نه سرنوشت ناگزیر پایتخت نشینان است و نه دردی لاعلاج، تنها کافی است به تاریخ شهر های مدرن نگاهی سرسری بیفکنیم تا این نکته روشن شود که آلودگی هوا پدیده تازه ای نیست وبیشتر کشور های توسعه یافته در پگاهِ دوره صنعتی شدن خود با آن دست به گریبان بوده اند ولی با اراده معطوف به حل مشکل سال هاست که این معضل را از سر راه برداشته اند و به صفحات تارخ سپرده اند. بررسی کارنامه شهرهای مدرن حجتی است بر این ادعا!

در برابر اما، ما برای رهایی از این مشکل تا به حال چه کرده ایم؟ جز نصیحت مردم به ترک دیار وخروج از تهران وسرکوفت زدن به مهاجرینی که از زور بیکاری و بلاتکلیفی وبه سودای گذران زندگی و لقمه ای نان، رنج به سر بردن در این شهر هیولایی را به جان خریده اند، از عهده چه کار نمایان دیگری بر آمده ایم؟! سیاست هایی مثل: دورکاری وانتقال کارمندان به شهرستان ها که در دوره دولت نامتعادل قبل مطرح شد نه تنها دردی از شهر تهران دوا نکرد سهل است، آنچنان در حوزه اجرا با اما واگر های فراوان روبه رو بود که حتی خود مدیران وقت نیز امیدی به جدی گرفتن این دست سیاست ها از سوی شهروندان نداشتند!نسخه هایی که به راستی خود هیچ دست کمی از بیماری نداشتند و جز بار کردن پریشانی بر سر پریشانی های پایتخت حاصل دیگری در پی نداشتند! طرفه این جاست که مدیران شهر تهران که در هر همایش وجلسه سخنسرایی، نگرانی شان را از افت اخلاقی پایتخت به رخ می کشند، در برابر آمار ترسناک افزایش سرطان که سلامت اخلاقی وجسمانی شهروندان هر دو را آماج گرفته است، سکوت پیشه کرده اند و دم بر نمی آورند؟! وسرانجام اینکه: آیا به راستی تعبیر دقیقی است معضلی را که در حوالی بی اعتنایی ما ومدیران ما چنین ابعاد غول آسا و هراس آوری به خود گرفته است «تراژدی» بنامیم؟ دست کم تا زمانی که دست ندانم کاری ها و بی ارادگی ما در کار است تراژیک نیست، همه شوربختی است!

حمایت:باید و نبایدهای بودجه

«باید و نبایدهای بودجه»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم محمد خوش چهره است که در آن می خوانید؛روز گذشته رئیس جمهور محترم لایحه بودجه سال 94 را با تاکید بر مهار تورم و کاهش آن به زیر 20 درصد به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد. در این باره اما، گفتنی هایی هست. تاکید رئیس جمهور بر روی کاهش تورم به طور انتزاعی و مجرد، واجد ارزش است ولی زمانی که این موضوع در شرایط رکود تورمی اظهار می شود، بحث به سمت فنی شدن و پیچیده تر شدن، سوق پیدا می کند.

اولین سوال ساده این است که نحوه کاهش تورم که قطعاً باید با اتخاذ سیاست های انقباظی و تمهیدات لازم و مرتبط همراه باشد، چه آثار و پیامدهایی بر رکود خواهد داشت؟ به بهای اختلال در یک حوزه و تشدید رکود، ممکن است ما به توفیق کاهش نسبی تورم نائل شویم ولی قطعاً این روش نمی تواند منطق علمی لازم را داشته باشد، مگر اینکه استدلالات عالمانه پسندی از کاهش تورم، همراه با خروج ارز، ارائه شود. اولین ایراد این است که ما اصطلاحاً در رکود تورمی (Stagflation) به سر می بریم و این معضلی است که بارها خود دولت به آن اذعان داشته است. ایرادی هم که در محافل آکادمیک به دولت گرفته می شود این است که سیاست های دولت عمدتاً بر کاهش تورم متمرکز بوده است. فراتر از این موضوع مهم، باید دلایل دولت برای رونق اقتصادی و رفع موانع در مسیر تولید به صورت مستند و جامع شنیده شود؛ که این استماع، به صورت جامع تاکنون صورت نگرفته است.

حکایت های گفته شده از محیط کسب و کار و رفع موانع تولید ملی و نیز افزایش استفاده از خلاهای تولیدی و ظرفیت های استفاده نشده در تولید که از شاخصه های اصلی اقتصاد مقاومتی است، کماکان مسائلی قابل تامل و نگران کننده است. در بعضی از اظهار نظرات حتی گفته می شود که ظرفیت کلان تولید ملی، زیر 50 درصد است و بیش از نیمی از ظرفیت تولید، بلا استفاده و تعطیل می باشد. از یک سو، تمرکز بر تورم نباید به صورت آمال و آرزو مطرح گردد بلکه باید دارای هدفی مشخص، معیّن و جهت گیری های مشخص عملیاتی باشد و از دیگر سو، چنین تلقی و برداشتی از تورم، ماهیت استدلال و قضاوت درباره آن را می تواند متفاوت کند.

در لایحه بودجه جاری که یک بودجه نفتی است، وابستگی به درآمدهای نفتی کماکان بالاست و متاسفانه از پدیده های به ارث رسیده به دولت یازدهم است. مشکلاتی و موانعی از جمله تورم، بیکاری و کاهش ارزش پول ملّی، واقعیاتی است که از دولت قبل به دولت فعلی به ارث رسیده اما از سوی دیگر، نام دولت، تدبیر و امید است و بر این مبنا، به هیچ وجه، تصمیمات ناپخته بر اساس آزمون و خطا و عدم جامعیت پذیرفته شده نیست. بارها به این نکته اشاره کرده ایم که ضمن پذیرش مشکلات به جا مانده از گذشته برای دولت، نمی توان پذیرفت که به اشتباه اقدامی انجام شود زیرا اصولاً در شرایطی نیستیم که دولت اجازه اشتباه کردن داشته باشد و شرایط آزمون و خطا وجود ندارد. چماق و شمشیری که بالای سر این دولت قرار دارد و آن را تهدید می کند، همان وابستگی به درآمد نفتی و تصمیمات احتمالی نامناسب است. آنچه در لایحه بودجه سال گذشته دولت دیدیم، این حقیقت ناگوار بود که عملاً بالغ بر 70 درصد درآمد دولت بر مبنای اتکا به نفت پیشنهاد و سپس تصویب شد و موجبات آسیب پذیری شدید برای اقتصاد کشور را فراهم کرد.

چنین امری، زمینه آسیب رسانی به دولت را ایجاد نمود که برجسته ترین دلیل آن، افت30 درصدی قیمت نفت در عرصه جهانی بود. سناریوی تکراری تزریق ارز حاصله از درآمدهای نفتی که اکثر آن صرف واردات مجاز و غیر مجاز و فروش دولتی در بازار می گردد و نیز شرایطی که به عنوان عوامل روانی بر جامعه حاکم است – در حالی که کنترل بخش محدودی از آن در اختیار دولت بوده و تصمیمات نسنجیده می تواند آن را تشدید کند – اتفاقی بسیار تلخی است که باید امیدوار بود مجدداً صورت نگیرد. متاسفانه بر خلاف اخطارهای پی در پی که در گذشته دادیم، ماجرایی در خلال سال های قبل و توسط دولت های پیشین با شدت های مختلف رخ داد و آن عبارت بود از بازی خطرناک با ارز.

افزایش قیمت ارز، که معنای واقعی آن کاهش ارزش پول ملی است سرابی خوش بینانه برای دولت به وجود می آورد که فکر می کند می تواند تعهدات و منابع ریالی برای بعضی اهداف خود را تامین نماید. این تفکر بخشی از مدیریت کلان دولت است و به نظر می رسد خود رئیس جمهور، از مخالفان اصلی افزایش قیمت ارز باشد. ایشان با افزایش قیمت ارز در شرایط فعلی موافق نیست اما مشخص است که فشار زیادی بر دولت و رئیس جمهور برای این افزایش وجود دارد. یکی از پیامدهای این تصمیم، آثار تورمی است و از سویی دیگر، خود دولت، به عنوان بزرگترین مصرف کننده جامعه، با تورم به شکل کسر بودجه مواجه خواهد شد. به همین دلیل این پدیده کماکان، تهدیدی است برای دولت و بودجه.

اگر مجلس شورای اسلامی در جریان افزایش قیمت ارز در لایحه بودجه غفلت کند و کنترل های لازم که بخشی از آن هم از دست دولت خارج است، اعمال نگردد پیش بینی می شود، شاهد افزایش جهشی قیمت ارز و کاهش ارزش پول ملی که ظرفیت بالقوه نیز دارد، خواهیم بود. قدرت چنین چالش هایی نظیر افزایش قیمت ارز، فراتر از امیال و آرزوهای دوستان ما در دولت و مجلس است و می تواند آثار تورمی شدیدی به همراه داشته باشد. بازی خطرناک افزایش قیمت ارز در دولت های گذشته، بسیاری از دستاوردهای آنان را تحت الشعاع قرار داد و به زعم ما، چنین فضایی بر دولت فعلی نیز حاکم است.

تمام این اختلالات و نقاط آسیب زا، مخصوصاً نوسانات قیمت ارز و علی الخصوص افزایش آن مانند فنر فشرده شده ای است که با فشار نگه داشته شده و اگر کوچک ترین غفلتی صورت بگیرد، میزان خطرات اقتصادی به شکل جهشی بالا خواهد رفت. از قضا، رها شدن فنرگونه اقتصاد، مطمح نظر نظام سلطه نیز هست. به اعتقاد ما، دنیای سلطه مترصد است تا کنترل آزاد سازی فنر اقتصاد را در دست بگیرد. دولت باید حالت فنرگونه اقتصاد را پیش از طمع دشمنان، به وسیله رفع موانع از اقتصاد درون زا و رونق تولید ملی از بین ببرد.

مخلص کلام اینکه، وظیفه دولتمردان که با تولید داخلی و نه با درآمدهای نفتی، به پول ملی قدرت و پشتوانه بدهند. همه ما این مسائل نشان می دهد تمام تدابیر اتخاذ شده برای مهار تورم، اگرچه به صورت مقطعی آرامبخش بوده ولی از نظر منطق علمی و واقعی، با چالش های محتوایی جدی رو به روست که امیدواریم با نظارت مجلس و همت دولت، مشکلات احتمالی آینده و توطئه های داخلی و خارجی بر سر راه پیشرفت نظام، خنثی شود.

آفرینش:خودکنترلی و رشد روابط اجتماعی

«خودکنترلی و رشد روابط اجتماعی»عنوان سرمقاله روزنامه


سرمقاله

حمیدرضا عسگری

بحث های مفصلی پیرامون مدل سازی فرهنگی و کنترل رفتارهای اجتماعی از سوی کارشناسان این حوزه صورت گرفته است، اما متاسفانه مدلی عملی که بتواند راه گشای پیچیدگی های امروز جامعه باشد، تاکنون ارائه و یا به کارگرفته نشده است. عمده مشکلی که ما در زمینه رفتارهای اجتماعی با آن مواجهیم، مربوط به نوع نظارت های عملی در شکل گیری الگوهای رفتاری می باشد. این اختلالات بعضاً ناشی از دستوری بودن روش های نظارت اجتماعی است. یعنی الگوسازان و نظارت کنندگان فرهنگی ما در حوزه رفتارهای اجتماعی صرفا مدل و روش مورد نظر خود را بدون در نظرگرفتن سلایق و خواسته های مختلف، به عنوان الگویی ثابت و کارآمد به جامعه عرضه می کنند، و توقع دارند تمام تعاملات و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه خارج از این چارچوب صورت نگیرد.

اما واقعیت امر این است که در جهان امروز روابط اجتماعی همچون دریایی بی کران و مواج است که جلوگیری از ورود به آن غیرممکن است. لذا با وارد شدن فرهنگ های مختلف به جوامع دیگر و آمیختگی روابط ملت ها، محاسن و معایب بسیاری برای اجتماعات بشری به وجود خواهد آمد. نکته بسیار مهم و ظریف در این بحث آنجاست که هیچ دولت و هیچ نهاد نظارتی در سراسر جهان تاکنون نتوانسته اند، جلوی نفوذ این رفتارها و مبادلات فرهنگی را بگیرند. البته بستن ورودی های روابط اجتماعی، معایبی بزرگتر از نفوذ فرهنگ های بیگانه برای جامعه به همراه خواهد داشت و در زمره نظارت های دستوری قلمداد می شود و موجب جبهه گیری جامعه در مقابل تمام الگوهای رفتاری حکومتی خواهد شد و آن را بی احترامی به شخصیت انسانی خود تلقی می کنند.

البته وجود نظارت های فرهنگی و رفتاری در جوامع امری ضروری است، چراکه آنها وظیفه دارند تا در حیطه الگوسازی و اصلاح رفتارهای ناهنجار، به صورت مداوم رفتارهای جامعه را رصد کنند و از بروز چالش های اساسی جلوگیری نمایند. اما این نظارت ها نباید تبدیل به محدودیت و اجبار دستوری گردد.چون نتیجه عکس خواهد داد و جامعه را از سمت و سوی اصلی منحرف خواهد ساخت.

لذا باید برای هدایت رفتارها وجلوگیری از ناهنجاری های فرهنگی، به سمت آموزش و ارتقای جایگاه "اخلاق" در میان مردم حرکت کنیم. به عبارتی رشد اخلاقی و آموزش جامعه در بلند مدت منجر به "خودکنترلی اجتماعی" خواهد شد. گزینه ای که امروزه در جوامع پیشرفته و توسعه یافته به یک اپیدمی خودکار در روابط و رفتارهای روزمره تبدیل شده است. خود کنترلی این فرصت و توانایی را به حکومت ها می دهد تا جامعه را در بسیاری از مدل های فرهنگی و روابط اجتماعی آزاد بگذارند و هزینه های نظارتی را به شدت کاهش دهند. به عنوان مثال اگر هزینه هایی که برای فیلترینگ و بستن ورودی های فرهنگی و ارتباطی صرف می شود را در زمینه آموزش و آگاهی افکارعمومی صرف کنیم، می توانیم امیدوار باشیم که پس از یک تغییر در هرم سنی جامعه، کاربران و شهروندانی را تربیت کنیم که خود را در مقابل معایب و ناهنجاری های رفتاری محافظت کنند و اجازه ندهد که آفت های فرهنگی، ارزش ها و نظم رفتاری جامعه را برهم زنند.

نمونه های فراوانی از کوچک ترین رفتارهای اجتماعی در کشورهای توسعه یافته وجود دارد تا به صحت این ادعا شهادت دهند. مردم در این جوامع به واسطه رشد و تکامل رفتار اجتماعی، به خود اجازه هنجار شکنی نمی دهند، چراکه به این درک رسیده اند که درصورت انحراف از مسیر قانون و اخلاق، دچار چالش های مخاطره آمیزی در زندگی شخصی و اجتماعی خواهند شد. البته اشتباهات و ناهنجاری اجتناب ناپذیرند، و اینجاست که نقش نهادهای نظارتی روشن می شود. از آنجا که پایه روابط میان حاکمیت و جامعه، اعتماد دوطرفه می باشد و مردم نسبت به رعایت حقوق شهروندی خود از جانب مسولان مطمئن هستند، اصلاحات و الگوهای ارائه شده از سوی نهادهای نظارتی را می پذیرند و درزندگی خود به کار می گیرند. پس ضرورت داشتن یک جامعه پویا، "اعتماد" و استفاده از آموزش های مستمر برای نهادینه کردن الگوی "خود کنترلی" در میان مردم می باشد. وقتی به مردم این حس اعتماد داده شود که دچار محدودیت نمی شوند و الگوهای سفارش شده از سوی نهادهای مختلف درجهت رشد وتعالی سبک زندگی آنها می باشد، افراد به عنوان پالایش کننده ای هوشمند در اجتماع عمل می کنند و خود را موظف به حفظ چارچوب های سالم رفتاری وفرهنگی می دانند.

ابتکار:سفارتخانه ها آبروی ایران هستند!

«سفارتخانه ها آبروی ایران هستند!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی روزبهانی است که در آن می خوانید؛این برای اولین بارنیست که سفارت ایران مورد حمله بد خواهان قرار می گیرد. تروریست ها با بمب به استقبال سفیرجدید ایران در یمن رفتند و این یک مسئله ساده نیست چرا که هم ابعاد امنیتی و هم ابعاد دیپلماتیک بسیاری دارد. مسلم است که در سالهای اخیر به واسطه عوامل متعددی نقش ایران در مناسبات منطقه افزایش یافته است. اما این افزایش حضور، کمیت و کیفیتی دارد که اگر میان آن تعادلی برقرار نباشد، بی شک تبعات منفی برای تلاش های دیپلمات های کشورمان خواهد داشت.

هرچند سفیر کشورمان از این حادثه تروریستی جان سالم بدر برد اما انفجار و سوء قصد به یک سفارتخانه پیام های سیاسی متعددی دربر دارد. باید گفت وقتی که سفارتخانه ایران مورد حمله قرارگرفت در واقع تروریست ها پیام روشنی را به تهران مخابره کردند. این انفجار و تقابل خصمانه، نشان از عدم ثبات سیاسی و در نتیجه نبود بستر لازم برای گسترش فعالیت هاست.

بر این مبنا این سوال مطرح می شود که چرا وقتی در یمن هنوز اوضاع آنقدر به ثبات نرسیده است که از طریق مجرای دیپلماتیک مسائل را پیگیری کرد، سفیر جدید از تهران به صنعا می رود که با چنین استقبالی مواجه شود؟! این را می توان در کمیت گرایی سیاست خارجی جستجو کرد. وقتی که همه ابعاد یک حرکت دیپلماتیک در منطقه در نظر گرفته نشود، زحمات چندین ساله دستگاه سیاست خارجی برای کسب اعتبار، این چنین مورد بی توجهی قرار می گیرد؛ چرا که حمله به منزل سفیر نشان می دهد که تبعه و سایر گروه های نزدیک به سفارتخانه در ثبات و امنیت نیستند.

سفیر جدید ایران درحالی به یمن فرستاده شد که حوادث حدود یک سال گذشته صنعا ثابت کرده بود که هنوز شرایط برای افزایش سطح مناسبات دیپلماتیک فراهم نیست. قریب به یک سال پیش یک دیپلمات ایرانی در یمن در حمله مسلحانه تروریستی شهید و دیپلمات ایرانی دیگری هم ربوده شد. البته ایران قبلا تجربیات این چنینی را درلبنان کسب کرده بود. انفجار در مقابل سفارت ایران در بیروت که منجر به کشته شدن رایزن فرهنگی کشورمان شد هنوز از یادها نرفته است.

اما این سهل انگاری در تشخیص زمان مناسب برای افزایش کمّی حضور در کشور دیگر در مقایسه با حساسیت کشورهایی از جمله انگلیس و آمریکا به سفارتخانه هایشان قابل توجه است. به کرات دیده شده است که انگلستان و آمریکا هر بار که کوچک ترین خطری را متوجه سفارتخانه و یا مقامات و شهروندان خود در کشورهای منطقه احساس کنند؛ فورا اقدام به تعطیل کردن سفارتخانه خود می کنند. مثلا روز گذشته انگلستان اعلام کرد که بنا به دلایل امنیتی سفارتخانه خود را در قاهره تا اطلاع ثانوی تعطیل می کند. این درحالی است که در اعزام سفیرجدید ایران به صنعا اتفاقات سال گذشته این کشور وهمچنین اوضاع بی ثبات سیاسی و امنیتی در آن مورد توجه قرار نمی گیرد و قبل از آنکه حضور سفیرایران در یمن پیامی سیاسی به کشورهای منطقه مخابره کند، مورد حمله ای سنگین قرار می گیرد و در نتیجه اعتبار خود را در زیر سوال و تردید قرار می دهد.

اما موضوع زمانی قابل تأمل تر می شود که سخنگوی دستگاه سیاست خارجه کشورمان در واکنش به این اتفاق نگران کننده می گوید: " چیز مهمی نبود”. سوال اینجاست که یعنی حتما باید سفیر به عنوان عالی ترین مقام و نماد آبرو و احترام کشورمان در یک کشور کشته شود تا حادثه مهم جلوه کند؟! در حالی که خیلی از مقامات کشورهای دیگر به این حادثه واکنش نشان دادند و آن را محکوم کردند.

بهرحال انتظار می رود که کارشناسان وزارت امورخارجه قبل از اینکه به فکر افزایش کمیت حضور درمنطقه باشند، فاکتورهای امنیتی و همچنین تبعات کار را هم در نظربگیرند تا به این ترتیب یک گام به جلو وچند گام به عقب اتفاق نیافتد.

اعتماد:آیا روحانی، کمال درویش اقتصاد ایران می شود

«آیا روحانی، کمال درویش اقتصاد ایران می شود»عنوان یادداشت روز روزنامه اعتماد به قلم منصور بیطرف است که در آن می خوانید؛ اگر تا پیش از اتفاق دیروز کسی می پرسید که آیا می شود در اقتصاد ایران، آن هم با تورمی که اکثر دوره ها را بالای ٢٠ درصد پشت سر گذاشته، بودجه انقباضی داد، پاسخ بدون شک منفی بود، زیرا تاریخ اقتصاد ایران به ویژه ٣٥ سال گذشته نشان داده که این امر سابقه ندارد. تمامی رییسان دولت طی ٣٥ سال گذشته به رغم میل باطنی خود، بودجه یی که تقدیم مجلس کرده اند انبساطی بوده تا انقباضی. دلیل آن هم واضح بود، باید اقتصاد کشور را متناسب با تورم پیش برد. زندگی مردم را باید با تورم متناسب کرد. یعنی همواره میان بودجه و تورم نسبت یک به یک وجود داشته است. به اعتقاد دولتمردان وقت، تورم را باید با ابزار سیاست های پولی نه مالی، کنترل کرد. از این رو وظیفه بانک مرکزی در طول سالیان گذشته بسیار سنگین تر از دیگر نهادها بوده است.

آنها از یک سو باید تسهیلات مورد نظر بنگاه های تولیدی و خدماتی را تامین می کردند و از سوی دیگر هم باید پایه پولی کشور را برای کنترل نقدینگی کنترل می کردند. اما دیروز روحانی نشان داد که می توان بودجه را انقباضی بست و انقباضی هم تقدیم مجلس کرد. رفتار دیروز روحانی در تقدیم بودجه به مجلس یادآور رفتار کمال درویش، وزیر معروف امور اقتصادی ترکیه بود که تورم تک رقمی آن کشور مدیون سیاست های انقباضی وی بوده است.کمال درویش در مصاحبه یی گفته بود که شرط وی برای پست وزارت امور اقتصادی ترکیه اتخاذ سیاست های انقباضی شدید است و کسی از مسوولان نباید در مقابل اعتراض های اتحادیه یی و صنفی کوتاه بیاید.

او با این شرط وارد صحنه اقتصادی ترکیه شد و تورم آن کشور را که طی سال های سال دورقمی و بالای ٢٠درصد بود و برخی از دوره ها هم به ٥٠ یا ٦٠ درصد و بیشتر هم می رسید به زیر ١٠ درصد آورد.دیروز هم روحانی وقتی آمارهای مربوط به بودجه را در سکوت کامل مجلس ارایه می داد بدون شک در ذهن هر کارشناسی به جای واژه انبساطی، واژه انقباضی ثبت و حک شد، زیرا براساس لایحه رشد بودجه سال آینده ٣/٤درصد است.

این رشد بسیار کمتر از نرخ رشد تورم امسال که حدودا ١٧ درصد برآورد می شود، است. بخشی از این رشد ٣/٤ درصدی مربوط به رشد منفی یک دهم درصدی بودجه شرکت های دولتی، بانک ها و موسسات نسبت به قانون بودجه ٩٣ است که ٦٧ درصد بودجه را دربر می گیرد، یعنی هم درآمدهای شرکت های دولتی در سال آینده کاسته شده است و هم هزینه های آن.

معنای دیگر آن این است که شرکت های دولتی و بانک ها باید در سال آینده کمربندهای خود را محکم تر ببندند. با آنکه روحانی گفته است بودجه عمومی دولت نسبت به امسال ٦ درصد رشد دارد اما نسبت به مصوب مجلس ٦/١٣ درصد است که باز هم پایین تر از نرخ تورم است.تردیدی نیست که اگر لایحه بودجه سال ٩٤ روحانی تحقق یابد و روند آن دستخوش تحولات کمیسیون تلفیق و صحن علنی مجلس نشود، می تواند در کنار سیاست های پولی به مثابه ترمز سیاست های مالی کشور عمل کند؛ اتفاقی که در کشور تاکنون رخ نداده است.

دنیای اقتصاد:بودجه 94 زیر ذره بین

«بودجه 94 زیر ذره بین»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم حسن خوشپور است که در آن می خوانید؛لایحه بودجه 837 هزار میلیارد تومانی کشور با یک روز تاخیر نسبت به وعده داده شده در تاریخ 15 آذر 1393 تقدیم مجلس شورای اسلامی شد! بودجه سال 1394 اگر در محتوا تغییری نکرده باشد، به لحاظ ارقام کلان تفاوت عمده ای نسبت به بودجه 1393 ندارد و در وضعیت انقباضی است. بودجه سال آتی که نسبت به رقم مشابه سال جاری حدود 4 درصد رشد کرده؛ حاوی رقم عمده و حجیم بودجه شرکت های دولتی است. نسبت بودجه شرکت های دولتی همانند سال های قبل بالا بوده و بالغ بر 71 درصد از کل بودجه کشور است؛ این وضعیت بیانگر این است که هنوز تصدی های دولتی نقش قابل توجهی در بودجه دارند. البته بدیهی است سهم عمده بودجه شرکت های دولتی مربوط به شرکت ملی نفت، شرکت های پالایش فرآورده های نفتی و عمدتا انرژی است.
همانند سال های قبل بودجه عمومی دولت سهم قابل توجهی در بودجه ندارد؛ به طوری که سهم رقم 166 هزار میلیارد تومانی بخش عمومی از بودجه کل کشور بالغ بر 20 درصد است. این در حالی است که از این رقم تنها 47 هزار میلیارد تومان یا 28 درصد آن مربوط به عملیات سرمایه گذاری دولت است.
در بخش منابع بودجه، مالیات ها سهم تعیین کننده ای ندارند و صرفا نرخ مالیات بر ارزش افزوده از 8 درصد به 9 درصد افزایش یافته است.
از سوی دیگر، به نظر می رسد رقم 72 دلاری برآورد شده برای هر بشکه نفت خام صادراتی در حال حاضر بیش از متوسط قیمت های جهانی است و با دیدی خوش بینانه برآورد شده است؛ بنابراین کماکان درآمدهای دولت وابسته به درآمدهای حاصل از فروش نفت خام به میزان یک میلیون بشکه در روز است.
در حالی که تنها 14 درصد بابت افزایش حقوق کارمندان دولت در نظر گرفته شده، اما با توجه به ارقام اعلام شده از سوی مراجع رسمی، نرخ تورم حدود 20 درصد خواهد بود. این به مفهوم از دست دادن بخشی از درآمد کارمندان دولت خواهد بود.

سرمایه گذاری های بخش دولتی صرفا سرمایه گذاری از محل منابع عمومی دولت نیست و شرکت های دولتی سهم عمده ای از این سرمایه گذاری ها دارند. در بودجه 94 هزینه های سرمایه ای 103 هزار میلیارد تومان است. از زمان اجرای برنامه چهارم توسعه تنظیم بودجه عملیاتی در دستور کار قرار گرفته است. در صورت اجرای روش عملیاتی، سند بودجه و اقلام تشکیل دهنده آن به مراتب شفاف تر خواهد شد و قابلیت کنترل عملکرد آن افزایش می یابد. بنابراین در بررسی بودجه 1394 باید به این نکته توجه کنیم که لایحه بودجه 94 تا چه میزان به بودجه ریزی عملیاتی نزدیک شده است.

از سوی دیگر بودجه ریزی شرکت های دولتی که نسبت به بودجه ریزی در سایر دستگاه ها به مراتب نزدیک تر به بودجه ریزی عملیاتی است، در مراحل بررسی باید مشخص کند که به چه میزان محصول دست خواهد یافت. نکته حائز اهمیت میزان انطباق جهت گیری های بودجه 94 با سیاست های کلی اصل 44 است. هنوز هم دولت نقش تعیین کننده و انحصاری در تولید محصولات و بازارهای کسب وکار دارد؛ بنابراین در بررسی بودجه 94 می توان تشخیص داد که چه مقدار از تولید کالاها و خدمات در مغایرت با سیاست های کلی اصل 44 هنوز هم توسط دولت صورت می گیرد.

با توجه به اینکه هزینه های جاری و عمرانی دولت در بازار سرمایه نقش اساسی دارد، بودجه 1394 و اثرات آن بر بازار سرمایه که تبلور ملموس آن بازار سهام است، در روزهای آتی مشخص خواهد کرد که چه میزان بر رونق کسب و کارها و فرآیندهای تولید موثر است.

در لایحه بودجه سال 1394 مبالغی پیش بینی شده نظیر درآمدهای حاصل از واگذاری شرکت های دولتی، درآمدهایی که تحقق آنها هم تعیین کننده و هم با توجه به تجربه سال های قبل کمتر امکان پذیر است. بنابراین در بررسی لایحه بودجه 94 می توان با تشخیص این درآمدها به میزان اثربخشی و تعادل بودجه دست یافت.

ارسال به دوستان
وبگردی