سروش صحت در تاکسی نوشت جدیدش در روزنامه اعتماد نوشت:
گفتم: «مستقيم» و سوار تاكسي شدم. تا روي صندلي نشستم راننده را شناختم. بيشتر از ٢٠ سال بود كه نديده بودمش. وقتي ديپلم گرفتم دانشگاه قبول نشدم و رفتم سربازي و دختري كه ديوانهوار عاشقش بودم زن يكي از بچههاي محلهمان شد كه دانشجوي برق بود. راننده نگاهم نميكرد ولي معلوم بود كه او هم من را شناخته است. پرسيدم: «خودتي؟» راننده گفت: «آره.»
گفتم: «مريم خانم حالش خوبه؟» گفت: «نميدونم... جدا شديم.» سكوت شد. پرسيدم: «خبري هم ازش نداري؟»، گفت: «نه»، گفتم: «چرا پشت تاكسي نشستي، مگه تو برق نميخوندي؟» گفت: «اخراج شدم»، «ميخواستم يقهاش را بگيرم و بگويم فقط ميخواستي عشقم را از من بگيري؟»، بعد ديدم زندگي همين است ديگر و چيزي نگفتم. هر دو به روبهرو نگاه ميكرديم. راننده پرسيد: «سيگار ميكشي؟»، گفتم: «سيگاري نيستم»، گفت: «اشكالي نداره من بكشم؟»، گفتم: «بكش.» راننده سيگاري روشن كرد و رفتيم.