۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۳:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۷۹۳۰۷
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۶ - ۰۹-۱۱-۱۳۹۳
کد ۳۷۹۳۰۷
انتشار: ۱۴:۵۶ - ۰۹-۱۱-۱۳۹۳

خيابان جمهوری: از درشكه سواری تا بورس لوازم برقی

روزنامه اعتماد: کمتر تهراني را مي توان يافت كه تاكنون گذرش به خيابان جمهوري نيفتاده باشد. خياباني شلوغ و پرترافيك در مركز شهر با ساختمان هايي قديمي كه بورس لباس و لوازم صوتي تصويري است. اما همين خيابان نه چندان جذاب، روزگاري شمالي ترين خيابان تهران و محل رفت و آمد اعيان و اشراف بود. هنوز هم در ميان كسبه خيابان جمهوري مي توان افرادي را يافت كه عبور كارناوال ها، كالسكه ها، گردشگران خارجي و صداي تير را به ياد مي آورند: كسبه يي كه هنوز هم با افتخار از خيابان جمهوري و خاطرات گذشته مي گويند.

به گفته آقاي رجبي ٨٧ ساله، «از ساعت چهار به بعد تازه اينجا زندگي شروع مي شد. مردم مي اومدن تو جمهوري قدم مي زدن. اون زمان ، خيابون جمهوري ، آخرين خيابون تهران محسوب مي شد. كف خيابون سنگفرش بود. همين الان هم اگه آسفالت را بكنن ، زيرش سنگفرشه. راه به راه ، سكوهايي درست كرده بودن به شكل منبر كه جاي پا داشت. مردم كفششون كه خاكي مي شد ، پاشون را روي اين سكوها مي ذاشتن. واكسي كفشاشون را واكس مي زد و با يه چيزي مثل لُنگ برق مي انداخت.

 بعضي وقتا هم از خيابون جمهوري كارناوال رد مي شد و مي رفت سمت بهارستان. روي يه ماشين در حال حركت، تختاي فنري گذاشته بودن و چند نفر با لباساي رنگي، روش پشتك بارو مي زدن. آهنگ هم پخش مي كردن. ما هم مي رفتيم تماشا و دست تكون مي داديم. قبل از انقلاب هر تيكه از خيابون جمهوري يه اسم داشت. از ميدون بهارستان به سمت ميدون مخبرالدوله را مي گفتن خيابون شاه آباد. من از قديمي ها شنيدم كه قبلابه شاه آباد مي گفتن شغال آباد. اون زمان سمت خيابون سعدي خندقاي بزرگي بود. براي همين كسي اين ورا نمي اومد. اينجا تقريبا بيابون بود. براي همين بهش شغال آباد مي گفتن. توي اسناد مالكيت بعضي از مغازه ها هم نوشته شغال آباد. تمام خيابون اون زمان خاكي بود.

بعدها اسم اينجا را شاه آباد گذاشتن». شاه آباد از قديم ، محل انتشارات مختلف بود. آقاي مستوفي ، مدير كتابخانه مستوفي در خيابان شاه آباد از روزگاري مي گويد كه اين خيابان پاتوق نويسنده ها و اهل علم بود: « كتابفروشي ها و كتابخونه هاي مهم در اين خيابون قرار داشتن. شايد نزديك ٣٠ تا كتابخونه و كتابفروشي اينجا بود. روزاي پنجشنبه ، اكثر اساتيد مهم از جمله استاد محيط طباطبايي ، دكتر مجتبي مينوي ، جلال همايي ، دكتر زرياب خويي و اساتيد ديگه اينجا جمع مي شدن و بحث مي كردن. متاسفانه از اون همه كتابخونه و كتابفروشي ، الان چندتا بيشتر تو اين محل نمونده». چندين سينماي بزرگ هم در خيابان شاه آباد آن روز بود. آقاي فرشيد معتمدي آذر ، سينمادار سينما حافظ ، حال و هواي آن روزهاي خيابان را اين گونه توصيف مي كند: « هركس كه مي خواست خودش را تو تعطيلات سرگرم كنه ، مي اومد اين منطقه. من از بچگي با پدرم مي اومدم اينجا. بعضي اوقات هفته به هفته بليت گير نمي اومد. بعضي وقتا ساعت يك صبح سانس داشتيم. سينماي ما براي يه مدت مركز فيلم هاي هندي شد. فيلم هاي دو برادر ، مادر ، شعله و خيلي فيلم هاي ديگه را اينجا نمايش داديم.

كمترين زمان اكران بعضي فيلم ها دو ماه بود. فيلمي داشتيم كه ١٤ ماه اكران شد. هميشه هم سالن پر بود. يه خانومي مي گفت هشت بار فيلم سنگام را تو سينماي ما ديده. فكر مي كنم هر دو هفته يك بار ، فيلم خارجي به زبان اصلي پخش مي شد. كارمند سابق سينما مي گفت كه اون روزها، بوي عطر و ادكلن سالن را بر مي داشت. من يادمه سانس كه تموم مي شد ، مردم مي رفتن ساندويچ فروشي يا كله پاچه يي. اينجا يه ساندويچ فروشي بود كه بهش مي گفتن ساندويچ اسلامي. زمان رحلت همه امام ها و تعطيلات مذهبي خودش تعطيل مي كرد. هميشه ارزون ترين ساندويچ را دست مردم مي داد.

الان صاحبش فوت كرده و پسرش مغازه را اجاره داده به يه نفر ديگه». اهميت خيابان شاه آباد به حدي بود كه نخستين ساختمان بلند تهران در اين خيابان ساخته شد. علي عزيزي ، آبميوه فروش قديمي خيابان جمهوري واكنش مردم به نخستين ساختمان بلند تهران را توصيف مي كند: «ساختمون علمي ، بلندترين ساختمان تهران ، اينجا ساخته شد. بالاش هم آنتن پخش راديوي تهران قرار داشت. ساختمون آنقدر بلند بود كه مي گفتن اگر بخواي همه ساختمون را ببيني ، كلاه شاپوت مي افته». يكي از نخستين كافه قنادي هاي تهران هم به گفته منصور راسخ در خيابان شاه آباد آن روز قرار داشت: « قنادي نوبخت، يكي از قنادي هاي مهم تهران بود. قنادي يه بالكن داشت. مردم مي اومدن اينجا قهوه، نسكافه، بستني و شيريني مي خوردن. بعد از فوت آقاي نوبخت، مغازه تبديل به پارچه فروشي شد.»

    «از ميدون مخبرالدوله تا چهارراه استانبول را مي گفتن خيابون استانبول. راسته شمالي خيابون استانبول اكثرا طلافروشي بود. كافه هم زياد داشت. مثلادو تا مغازه بعد از مغازه من ، يه خانوم روسي به نام آيبتا قهوه فروشي داشت و فال قهوه مي گرفت. شازده هاي قاجار ، نخست وزير و درباري ها مي اومدن اينجا براشون فال بگيره. اين خانوم آيبتا بعد از جنگ جهاني دوم و انقلاب روسيه اومد ايران و تو خيابون استانبول يه مغازه خريد. اون موقع خيابون استانبول يكي از بهترين خيابوناي تهران محسوب مي شد.

اون سمت خيابون ، از سر لاله زار تا چهارراه مخبرالدوله ، ماهي فروشي بود كه الان فقط يكيشون مونده». آقاي عباسي ، ماهي فروش ٨١ ساله خيابان استانبول ، كه اين روزها با فروش قند روزگار مي گذراند از آن دوران مي گويد: «يه تهران بود ، يه لاله زار و استانبول. مردم اون قديما براي خوشگذروني مي اومدن اينجا. كت و شلوار مشكي و پيرهن سفيد مي پوشيدن. چندتا مطب دكتر اينجا بود. دكتر ونسال يهودي ، طبقه دوم پاساژ مركزي دندون پزشكي داشت. مقامات مي اومدن پيشش. الان مطبش چلوكبابي شده. من اون موقع شاگرد ماهي فروشي بودم. ماهي سفيد مي فروختم كيلويي چهار تومن. كسي نمي خريد. ناز مي كردن. خاويار درجه يك كيلويي ١٨٠ تومن بود. الان شده چهار ميليون تومن. چون اينجا خيلي اسم و رسم داشت، خارجي و گردشگر زياد مي اومد. اينجا محل تفريح و بروبياي درجه دارها و سران اون موقع بود».

    «از چهار راه استانبول تا كمي بعد از ميدون سي تير را مي گفتن خيابون نادري». به گفته واروژان ياسچيان، صاحب فتو واهه، «دو طرف خيابون نادري درختاي چنار بزرگي داشت. از پاي درختا جوي آب رد مي شد. اينجا محله ارامنه نشين بود. اكثر كاسبا هم ارمني بودن. مركز مغازه هاي لوكس تهران اينجا بود. هر كي مي خواست خريد درست وحسابي كنه مي اومد اينجا. آدم از بوي عطر و ادكلن كيف مي كرد. نمايندگي ساعت اُمگا ، زنيت ، خودكار پاركر ، انواع اسباب بازي ، پرده و لباس هاي شيك و مد روز را مي شد اينجا پيدا كرد.

مردم براي يه شيشه ادكلن ، يه پيرهن يا حتي يه جفت جوراب از شمرون و شاه عبدالعظيم مي اومدن اينجا. از اون زماني كه دلار و سكه شروع كرد به ترقي ، كم كم تمام مغازه ها تبديل به صرافي شدن». در ميان مغازه هاي لوكس و مد روز خيابان نادري، هتل و كافه نادري شهرت ويژه يي داشت. يكي از كارمندان قديمي هتل و كافه نادري از حال و هواي پاتوق هنرمندان و نويسندگان مي گويد: « اونايي كه تو تهرون يه كمي سرشون به تنشون مي ارزيد ، مي اومدن اينجا: ژنرال ها، سناتورها ، نويسنده ها و شعرا مثل صادق هدايت مي اومدن كافه نادري. ما پونصد نفر را تو همين كافه نادري شام مي داديم. كافه يه حياط داشت. تابستونا دم غروب ، حياط را آب مي پاشيديم و ميز و صندلي مي ذاشتيم. ته حياط سِني بود كه روش موسيقي زنده اجرا مي شد.

 اون اوايل بيشتر موسيقي هاي خارجي اجرا مي كردن. اركسترهاي ايتاليايي و فرانسوي تو حياط داشتيم. از زماني كه آهنگ هاي خوب ايراني اومد ، اركسترهاي ايراني هم اينجا برگزار مي شد. من يادمه ويگن اينجا مي خوند. نزديك سن ، مخصوص كساني بود كه مي خواستن شام بخورن. اونايي كه بستني يا چيزاي ساده تر سفارش مي دادن ، دورتر مي نشستن. مردم با خانواده مي اومدن هم يه چيزي مي خوردن ، هم موزيك گوش مي كردن. اون زمان كافه نادري به خاطر سرآشپزش ، رحمان ، خيلي معروف بود. مثل اينكه اهل باكو بود. غذاهاي عالي درست مي كرد. اون موقع قيمت غذاها نسبت به درآمد مردم آنقدر بالانبود. اما الان قيمت غذاها سرسام آوره».

 شهرت خيابان نادري به مغازه ها و كافه نادري ختم نمي شد. مرتضي جنيدي، صاحب راديو آرام، شاهد رويدادهايي بوده كه در اين خيابان برگزار شده است: «يادمه تو همين خيابون نادري ، جهان پهلوان تختي براي زلزله زدگان تركيه پول جمع مي كرد. لنگ بسته بود و جلوي يك تريلي حركت مي كرد. مردم به آقا تختي پول مي دادن يا پتو ، لباس و هر چي داشتن مي ريختن تو تريلي. براي يكي از مراسم دولتي هم ، حدود سال ٤٦، تمام اين جمهوري را چراغوني كرده بودن. هر ده ، ٢٠ قدم يه طاق نصرت زده بودن كه هنوز پايه هاش تو يه قسمتايي از خيابون هست. يه كيك چارگوش، مثل قاليچه، گذاشته بودن روي تريلي. اون تريلي از اينجا رد شد و رفتن به سمت يكي از ميادين. اونجا كيك را بين مردم تقسيم كردن».

    مردم در گذشته، مثل امروز با اتوبوس و تاكسي رفت و آمد نمي كردند. تقي تقي زاده، كه كفش فروشي پدرش در خيابان نادري را سرپا نگه داشته از عبور و مرور مردم در خيابان جمهوري سابق مي گويد: «مردم معمولي سوار گاري مي شدن. اونايي هم كه وضع ماليشون خوب بود با كالسكه رفت و آمد مي كردن. من اون موقع كه بچه بودم، از خيابون نادري مي پريدم پشت كالسكه و اينطوري تا ميدون بهارستان مي رفتم. كالسكه چي يه شلاق بزرگ داشت. اين شلاق را كه ول مي كرد به پشت كالسكه مي خورد. من براي اينكه شلاقش بهم نخوره مي رفتم گوشه كالسكه».

    خيابان جمهوري، مهم ترين خياباني بود كه به ميدان بهارستان و مجلس شوراي ملي منتهي مي شد. بنابراين، رويدادهاي سياسي بخشي جدايي ناپذير از اين خيابان به شمار مي آمد. «من ٢٨ مرداد يادمه. هفت سالم بود. صداي تير مي اومد. از اينجا مي خواستم برم خونه. با سرعت از اينجا تا دم سينما سعدي رفتم و از كوچه سيد هاشم رفتم خونمون».

 آقاي بندرودي، طلافروش خيابان استانبول از حال و هواي روزهاي پيش از انقلاب مي گويد: «زمان انقلاب تظاهرات كننده ها از اينجا رد مي شدن و مي رفتن سمت مجلس. مامورا هم گاز اشك آور مي انداختن. كارمون شده بود بستن و بازكردن مغازه ها. تا تظاهرات مي شد سريع كركره ها را پايين مي كشيديم و مي رفتيم». وجود مجلس در ميدان بهارستان باعث شده بود كه خيابان جمهوري به محل رفت و آمد نمايندگان و سران مجلس تبديل شود: «براي من اون زمان جالب بود كه مقامات و نماينده هاي مجلس چقدر راحت مي رفتن و مي اومدن. مردم كنار خيابون وايميسادن و نگاهشون مي كردن. ما هم بچه بوديم. وايميساديم و براشون كف مي زديم. اما الان ديگه اون طوري نيست. ما كمتر نماينده ها را مي بينيم كه از اينجا برن و بيان».

    خيابان جمهوري آسفالت شد و درشكه و گاري جاي خود را به اتوبوس و ماشين داد. سينماها، طلافروشي ها، ماهي فروشي ها، كتابخانه ها و كتابفروشي ها، كافه ها و قنادي ها جاي خود را به لباس فروشي و لوازم صوتي و تصويري دادند تا گذار هيچ گردشگري به خيابان جمهوري نيفتد. ديگر خيابان جمهوري به مجلس شوراي اسلامي ختم نمي شود و خبري از ميتينگ ها و تظاهرات مردمي نيست. اين گونه به نظر مي رسد كه شكوه و جلال خيابان جمهوري براي هميشه زير آلودگي شهري همچون تهران دفن خواهد شد چراكه در طرح جامع تهران و در كنار محورهاي ارزشمند آن همچون مولوي، امام خميني و آزادي، نامي از خيابان جمهوري نيست.
ارسال به دوستان
وبگردی