روزنامه آفرینش - وزير سابق اموراقتصادي و دارايي در واپسين ساعات حضور خويش در مسند وزارت، طي مصاحبه اي با يک روزنامه نگار، با نقل خاطره اي از دوران تحصيل، به روزي اشاره کرد که در آستانه عزيمت به خارج از کشور، براي ادامه تحصيل، ضمن مشورت با يکي از معلمين خود از آرمانهايش براي ادامه تحصيل در رشته اقتصاد، به انگيزه کسب قابليت براي کوشش علمي درجهت کاهش فاصله طبقاتي و خدمت به کشور سخن گفته بود. معلم وي که ظاهرا داراي افکاري راديکال و انقلابي بوده است از وي مي خواهد که واقع بين بوده وبه ياد داشته باشد که تا وقتي «سيستم اداري کشور» معيوب است، ازيک «فرد» ولو آنکه دکتري داشته باشد(و احتمالا وزيرهم شده باشد) کاري ساخته نيست و «سيستم»مالا او را به يک ماشين امضا مبدل مي کند.
حکايت عبرت آموز وزير مستعفي، ماجراي پندآموزي ايشان از« معلم پير روزگار» به جاي «معلم روزگار جواني» است که سرانجام او را متقاعد مي سازد که اين مقتضيات سيستم است که نهايتا، فارغ از ذهنيت بازيگران، شرايط را رقم خواهد زد.
نقطه مقابل اين طرز تلقي البته، روايت رياست محترم جمهوري دراين باره است. او در دعواي ميان «سيستم» و« فرد»، هنوز اصالت را به فرد مي دهد ومانند روزهاي نامزدي انتخابات رياست جمهوري، درباره ضرورت خلع يد از مديران نالايق سخن مي گويد.
او از مردم - راي دهندگان - به دليل آنکه مشکلات کشور عليرغم دستورايشان به مبادي ذيربط،حل نشده است! عذرخواهي مي کند وهنوز هم اعتقاد راسخ دارد که جابه جايي افراد ومديران دير يا زود مشکلات را ازپيش پاي مردم بر مي دارد.
اين طرز تلقي همچنان در طول دوره فعاليت دولت نهم ودرجريان عزل و نصب هاي پي درپي مديران و وزيران تکرار شده وتا امروز که با شدت وحدتي بيش از گذشته پيگيري مي شود. بي آنکه هجوم مشکلات و بحران ها ازهرسو ودرهمه عرصه ها، بروز کمترين ترديدي را در صحت اين نوع نگاه موجب شده باشد. گواينکه به نظر مي رسد تا هنگامي که هنوز مديران و استانداران و وزرايي براي پرداخت هزينه اين نوع نگاه وجود داشته باشد، ضرورتي براي تغيير آن احساس نشود. دراين ميان متضرر اصلي اين فرصت سوزي ها، مردمي هستند که ديريست در آرزوي فرج بعداز شدت «ازاين ستون به آن ستون» احاله مي شوند.
معضلي که از گذشته هاي دور تا امروز، همچنان جريان دارد سي سال پيش هم درجريان محاکمه يک نخست وزير معزول و البته معدوم، وي از مقهوربودن اراده فردي در برابر سيستم سخن گفت و کوشيد رئيس و حاضرين در دادگاه انقلابي را متقاعد سازد که عذر وي را براي مسلوب الاراده بودن در برابر سيستم حاکم بپذيرند.
سرنوشت آن محاکمه البته نشان داد که زمان ديگر براي طرح چنين معاذيري بسيار دير بود وگوش شنوايي براي آن حرفها وجود نداشت.