عصر دیروز شنبه ایمیلی با امضای «خواهر باکریها و خانواده آنها» برای پایگاه خبری ـ تحلیلی شهابنیوز ارسال شد که حاوی گلایههای دلسوزانه این خانواده محترم و مؤمن از برخی شرایط جاری بود. شورای سردبیری سایت با توجه به این که از صحت و اصالت این متن مطمئن نبود، از انتشار آن خودداری کرد. اکنون با توجه به انتشار بخشهایی از این نوشته در روزنامههای داخلی و با توجه به این که بررسیهای اولیه ما اصالت این ایمیل را تایید میکند، متن کامل نوشته مزبور منتشر میشود:
دیگر طاقت سکوت کردن ندارم
پس از چندین سال سكوت و از گوشهای نگریستن طاقتم تمام شد. بدین جهت بر خود لازم دیدم به عنوان خواهر تمام شهدا و بزرگ خانواده باكری، گفتنیهایم را بگویم و یقین دارم این نوشتهها، خواسته برادران شهیدم هست؛ تشكر از صحبتهای خالصانه دوستداران واقعی شهدا و گله از دوستداران موقعیت طلب خون شهدا.
من از مهدی و حمید سخن میگویم، ولی یقین دارم این درددل همه خانوادههای شهداست. در خون باكریها، عشق و علاقه به مقام و منصب و دنیاطلبی به لطف پروردگار وجود نداشت و ندارد. به همین علت، علی و مهدی و حمید گمنام زیستند و بدون ادعا زندگی كردند و خدمت خالصانه و بلاعوض را پیشه خود كردند.
شمایی كه به نام مهدی و حمید مراسم بزرگداشت به ویژه برای مهدی بر پای میكنید، آیا واقعاً آنها را شناخته بودید؟ آیا میدانید كه برادران من از هرج و مرج بیزار بودند و اسراف از بیتالمال را بر خود حرام میدانستند؟ آیا میدانید كه آنها حتی با خودكار بیتالمال نامه به خانواده و همسرانشان ننوشتند؟ آیا میدانید مهدی زمانی كه مسئول شهرداری ارومیه بود، حتی یك بار برای رفتوآمد به منزل تا محل كار از اتومبیل دولتی و راننده استفاده نكرد؟ آیا میدانید حمید زمانی كه اتومبیل جهاد در اختیارش بود، برای انجام امور خانواده از اتومبیل خانوادهاش استفاده میكرد؟ آیا میدانید شهردار بودن مهدی را اهالی كارخانه قند ارومیه كه در آنجا بزرگ شده بود و اطرافیانش، حتی بسیاری از بستگان كه دور و بر او زندگی میكردند، نمیدانستند؟
پس چرا همه ساله پولهای كلان از بابت بزرگداشت مراسم از بیتالمال برای پوسترها و غیره برای او مصرف میشود؟
مهدی و حمید همیشه میگفتند، به قدری بزرگوارهای بسیجی در جبههها هستند كه ما از آنها شرمندهایم. چرا از آن بزرگوارها یاد نمیكنند؟ چرا از حال خانواده آن بزرگواران نمیپرسند و من امروز میپرسم چرا وقتی برای مهدی مراسم یادبودی در زادگاهش ارومیه برگزار میشود، عدهای به شمار انگشتان دست شركت میكنند، ولی برای مراسم تهران، چندین اتوبوس و پروازهای هوایی از ارومیه به تهران عازم میشوند؟ پاسخ این را هم شماها خوب میدانید، هم ما. برادران من در زمان حیات، وقتی از دل و جان و باصداقت مشغول به خدمت به جمهوری اسلامی بودند، زیر تهمتها و انواع ماركها خرد شدند.
شما را به خدا سوگند میدهم پس از شهادتشان با اعمال و رفتارهایی كه مورد علاقه و تأیید آنها نبوده و در خلاف جهت اهداف آنهاست، استخوانهای گم شده آنها در خاك عراق را اینقدر نلرزانید.
شما اگر مهدی و حمید و مهدیها و حمیدها و همتها و... را خیلی دوست دارید، این هزینهها را برای ایجاد كارخانه و اشتغال برای فرزندان شهدا و رسیدگی به خانوادههایی كه هدفشان از جان بر كف گذاشتنشان، تنها بهتر زندگی كردن ملت فقرزده بود صرف كنید.
همه ساله از طرف همسران این شهدا، مراسم بزرگداشتی برگزار میشود كه قدم تمام علاقهمندان به این شهدا روی چشمهای خانواده باكری است. شما مسئولان گرامی، اگر علاقهمند به بزرگداشت و یادبود شهدا هستید، میتوانید با برگزاری سخنرانی بدون هزینههای كلان از شهدا یاد كنید و دیگر نیازی به صرف هزینههای گزاف و زدن پوستر و اسراف نیست، چون اگر آنها دوستدار این مسائل بودند، مانند خیلیهای دیگر در جبههها نبودند و با عشق و علاقه از همه چیزشان نمیگذشتند.
مهدی از مبارزه هدف داشت. همیشه میگفت، قرار است حكومت عدل علی در كشور برقرار شود. همسایه گرسنهای نخواهیم داشت. دیگر فاصله طبقاتی وجود نخواهد داشت. آیا این است دوست داشتن مهدی باكری؟ حمید عاشق فرزندان و همسرش بود. مگر مهدی به پدر شدن و زندگی در كنار خانواده و عزیزانش علاقه نداشت؟ ولی آنان هدفی بالاتر از خود و خانوادههایشان داشتند.
آنها به ما میگفتند: اگر ما به جنگ كفر نرویم، بلایی كه بر سر زنان سوسنگرد آمد، بر سر شما هم میآید. باید از دین و كشورمان دفاع كنیم تا آزاده زندگی كنیم و حالا آیا این است پاسخ به هدف و خواسته آنها؟ ملتمسانه خواهش میكنیم دیگر من و مای دل سوخته طاقت دیدن این كارها را به نام شهدا نداریم. از بزرگوارانی یاد كنید كه بسیار پاكتر و خالصتر از مهدی و حمید بودند (به گفته خود آنها).
به خود آیید و این همه برای رسیدن به مقام و اهداف دنیوی به دنبال گروهبندی و موافق و مخالف هم بودن نباشید. شما هم چند صباحی مثل آنهایی كه در زمان حیاتشان مصدر كار بودند، ولی مثل پایینترین رده كاركنانشان زندگی كردند، باشید تا شاید خون شهدا از شما راضی باشد. چون همیشه شعار زمان انقلاب در گوشهایم زنگ میزند.
من وظیفه بر خود دانستم به عنوان یك خواهر و یك مسلمان كه در آن زمان فریاد میزدیم، سكوت هر مسلمان خیانت است به قرآن و هیهات من الذله، اكنون نیز مسلمانی هستم كه همان راه را میروم.
دیگر طاقت سكوت كردن و شاهد بودن بر بی اعتنایی به خواستهها و اهداف و تفكر شهیدانم را ندارم. با بازگو كردن فشار درونم وظیفه ام را نسبت به شهدا خالی كرده و انجام میدهم.
هر بار در روزنامهها مطالبی غیرواقعی میخوانم تنم میلرزد. در روزنامهای نوشته شده بود، «مهدی پس از فرار از پادگان به دستور امام (ره) زندگی مخفیاش را آغاز كرد» مهدی هیچ وقت زندگی مخفی نداشت. مهدی پس از دستور امام راحل، بر ترك پادگانها به ارومیه نزد خانوادهاش برگشت و گفت: حالا زمان مبارزه علنی است و اعلامیههای امام را به همراه آورده بود كه شبها توسط خواهر و برادرهای كوچكترمان در كارخانه قند و منازل پخش میشد و شبها بر دیوارها، شعارهای انقلاب را مینوشتند و به همراه شهید مهدی امینی و چند تن از دوستانش به شهرهای پیرامون ارومیه برای سخنرانی و آگاهی دادن به مردم میرفتند تا زمان بازگشت امام كه به تهران رفت. مهدی هیچ گاه به غیر از زمان تحصیل دانشگاهیاش، دور از خانواده زندگی نكرد و مخفی هم نبود.
خواهشمندم چنانچه از درستی مطالب مطمئن نیستید، از باكریها چیزی ننویسید.