به تنِ هیچکسی اندازه نمیشوند لباسهات
باید
خودت بیایی!
**************
هیچوقت به قرار نمیرسم.
در منْ کودکی بیقرار
همیشه پلّهبرقیهای جهان را عکسْ سوار میشود!
**************
تو، گلولهی مشقی
من، محکوم به مرگ.
فرقی نمیکند شلیک شوی یا نه!
**************
دستاَش را بگیر
نیفتند برگهاش
شاید این درخت
بهار میخواهد دلاَش!
**************
شهر چراغان است،
خانه، تاریک.
یکشب هم به خانه بیا !
**************
از تو
با اسبهای دریایی حرف میزنم
با هشتپاهای غولپیکر
و نهنگهایی که در من شنا میکنند.
ببین! رفتهای وُ هنوز
اقیانوس هم پُر نکرده است جایاَت را !
**************
انار، فصل ندارد
هر وقت تو بخندی
میشکفد!
**************
از قدمهای تو شروع میشود پاییز
وقتی کفشهایت را
پشت به در جُفت میکنی!
**************
وقتی "من” از چشم "تو” میافتد
پرنده، از چشمِ آسمان
و برگ، از چشمِ درخت
پاییز، آغاز میشود!
**************
فراموشی گرفته است خانه،
انگار از تمام دیوارها
نقشِ یاد تو را جویدهاند موریانهها