حميدرضا عسگري در روزنامه آفرینش نوشت: گسترش فرهنگ شهرنشيني و ورود رفتارها و عادتهاي خاص آن موجب تغيير رويه سبك زندگي جامعه مي گردد. اين تغييرات در وجوه مختلف قابل بررسي است كه دامنه آن در مسائل مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، گسترده شده است. اما بستراصلي تغييرات در "سبك زندگي" روزمره جامعه صورت ميگيرد و موجب بروز و ظهور رفتارها و عملكردهاي گوناگون مثبت و منفي ميگردد.
سبك زندگي درجامعه ما نيز تحت تاثير ورود عادتها و خرده فرهنگهايي قرار گرفته است كه بعضاً غيرمفيد و حتي زيان بار بودهاند. روشهايي كه ناخواسته سلامت روحي و جسمي مردم را تحت تاثيرقرار داده و گرايش به الگوهاي ناصحيح را امري عادي جلوه ميدهد.
تغيير سبك زندگي در مصرف غذا وافزوده شدن رستورانهايي که غذاي بيکيفيت با کالري و چربي بالا تحت عنوان فست فود عرضه ميکنند، رشد آمار افرادي که از سنين کودکي و نوجواني اضافه وزن دارند را بالا ميبرد لذا دور از انتظار نيست كه سن بروز بيماري و سكته قلبي در جامعه کاهش يابد!.
تبليغ و گسترش مصرف تنقلات باكالري بالا و سرطانزا، و جايگزين شدن نوشابه به جاي نوشيدنيهاي سالم که مصرف سرانه آن از ميانگين جهاني بيشتر است، موجب شده تا ميزان بيماري هاي قندي، سرطانهاي معده، چربي و فشارخون و... جزلاينفك زندگي ايرانيان گردد.
تغييرسبك زندگي امروز در نوع استفاده از وسايل نقليه، ساخت و سازهاي غيراصولي و بي توجهي به محيط زيست به سبب منافع اقتصادي، موجب گسترش آلودگي هوا در كلان شهرهايي شده که درصد قابلتوجهي از جمعيت كشور را در خود جاي داده اند. افزايش مرگ ومير و بيماريهاي مختلف تنفسي، تاثير منفي بردوران بارداري زنان، متولد شدن نوزادان با مشكلات فراوان ژنتيكي، شيوع انواع سرطانها و... ازجمله تاثيرات منفي بر زندگي و سلامت جسمي عامه مردم ميباشد.
افزايش استرسهاي شغلي، افزايش آمار تنشهاي خانوادگي،تغيير درنوع رفتارها و بازتعريف جديد از روابط ميان اعضاي خانواده، موجب سردي و جدايي گرديده است. به طوري كه گرايش به تشكيل خانواده و ازدواج كاهش و ميزان طلاقها درجامعه روبه افزايش گذاشته است.
تا وقتي دراين سبك از زندگي، دسترسي به غذاهاي سالم يا محيطهاي ورزشي با مشکل روبه رو است، اما دسترسي به دخانيات يا غذاي غيرسالم به سادگي مقدور است، وتا زماني كه مشكلات خانوادگي براثرفشارهاي مالي و معيشتي روبه افزايش است، بايد انتظار داشت جامعه هر روز بيشتر شاهد خسارتهاي سنگين مالي،جاني ورواني ناشي از اين الگوهاي غلط باشد.
ما امروز نياز به الگوسازي منطبق با موازين بهداشت جسمي و روحي داريم و از آن مهمتر بايد با رعايت اين الگوها در محيط خانواده زمينه تغيير رفتارهاي غلط را به طور ريشه اي درمان كنيم واميدوار بود که نسلي سالم داشته باشيم. به عنوان مثال وقتي پدر و مادر چاقي مفرط دارند و غذاهاي ناسالم در منزل بهطور متداول مصرف ميشود، ويا نوع رفتاروالدين بيانگر رفتارهاي سرد و نامناسب باشد نبايد انتظار اصلاح الگوي جسمي و رواني را در کودکان آن خانواده داشت.
نکته مهم آن است که تقريبا همه افراد از آثار زيانبار و منفي اين نوع زندگي اطلاع دارند، اما هر کدام از افراد جامعه به نوعي رفتار خود را توجيه ميکنند يا قادر به تغيير شرايط نيستند.
همين پيچيدگي عوامل خطرساز است که مهار بيماريهاي جسمي و رواني را بسيار مشکل ميکند، بهطوري که بدون يک عزم ملي و هماهنگي بين دستگاهها و سازمانهايي که بهطور مستقيم و غيرمستقيم در اين مسئله دخيل هستند، بعيد است که بتوان بر اين مشکلات فائق آمد و سبك زندگي را به طور صحيح مديريت كرد. سبك زندگي امروز ما در حقيقت نشأت گرفته از فرهنگي است كه در ميان جامعه رواج پيدا كرده است. لذا هرچه هنجارهاي فرهنگي و رفتارهاي صحيح و توصيه شده در مدلهاي سبك زندگي را آموزش دهيم و برآن تاكيد كنيم، نگرش جامعه در بلند مدت به چنين مسائلي تغيير خواهد يافت. آموزش فصل اول تغيير سبك زندگي است كه نياز به تامل و تحمل دارد و اميد است برنامه ريزان فرهنگي كشور اهميت و ضرورت اين مهم را دريافته باشند.