چندی است سیاستمداران آمریکایی و گاهی غربی یا رسانه های مطبوعاتی طبل حملهی اسراییل را به ایران به صدا درآوردهاند و تلاش میکنند تا به مقاصد خود دست پیدا بکنند.
اولین سوالی که به ذهن مردم ما می رسد این است: آیا واقعاًاسراییل حمله میکند ؟... البته برخی هم سوال میکنند: آیا اسراییل می تواند حمله کند؟ یا قدرت و امکانات حمله کردن را دارد ؟ به هر حال مساله ،مسالهی حمله اسراییل است !!
ما می خواهیم در این نوشته بررسی کنیم که آیا اسراییل موضوعیت یا مطرحیت دارد یا آمریکا و غرب ؟
مقبولیت اسراییل در حالی رو به کاهش است که فشار های داخلی و حتا افکار عمومی مردم یهودی داخل رژیم صهیونیست با دغدغه ی فراوان نسبت به قدرت و ظرفیت دولتشان همراه گشته است و این به آن دلیل است که آنان برای این که انگیزه ی مردمشان را افزایش بدهند به مهمترین عامل ذهنی یعنی تامین امنیت وعده هایی که داده بودند عمل نکردند .
به عبارتی مردم مستقر در سرزمین های اشغالی تصور میکردند که گروه یا دولت آنان، کمال آرامش و امنیت شان را تضمین میکنند. اما جنگ سی و سه روزه تمام ذهنیت آنان را دچار آسیب کرده است و تصور نمیکردند ارتش شان، اطلاعات شان، مدیریت سیاسی و امنیتی و حفاظتی شان تنواند با نیروهای مقاومت لبنان رویارویی مقتدرانه بکند!. این فشارها موجب شده دولت اولمرت به نقطه ضعف و عدم مقبولیت برسد.
این بعد اول معادله ی حمله اسراییل است.
اما بعد دوم آن ؛ اینکه نئومحافظه کارها در آمریکا، یعنی بوش و همکارانش که گفتمان سیاسی را در رفتار خشونت طلبانه تجربه کرده بودند و در زمان هایی که هیچ دلیلی در افکار عمومی نداشتند، یک دشمن فرضی بزرگ را تولید میکردند _ حتا بی گمان 11 سپتامبر و موضوع دوقلو ها هم مولود خودشان بود که بگویند دشمن قسم خوردهای به نام القاعده داریم ( القاعده را خودشان دست کردند )_ روزهای پایانی خود را در حالی سپری میکند که مردم آمریکا و حتا سیاستمداران و صاحب نظران ، نویسندگان آنان مدعی هستند که در طول نیم قرن گذشته هیچ دولتی تا این اندازه موجب تحقیر آمریکا نشده بود که بوش این هنر را البته داشته است! .
حالا بوش بالاخره باید یک گفتمان سیاسی بکند که نشان دهد مسیر خشونت های او توجیه دارد . فلسطین را ، لبنان را ، افغانستان و عراق را همراه با القاعده بهانههای خود می دانستند و اینک ایران را که تاکنون نتوانسته اند کاری از پیش ببرند.
بعد سوم ؛ ایران است که به هر روی از نظر موقعیت سیاسی توانسته خود را در همان جایی که آنها نفوذ و بروز کردهاند، عرصهنفوذ خود را گسترش دهد ولو به نفوذ معنوی . بی شک نفوذ ایران در افغانستان ، عراق ، لبنان و فلسطین انکار ناپذیر است.
بعد چهارم : مهمترین مساله این است که آمریکا و اروپا به طورمستقیم با ایران درگیری دارند و این مورد قبول جامعهی جهانی نیست . ایران خواسته یا نا خواسته در مورد توسعه نفوذ خود موفق بوده است .
اسراییل هم در کاهش مقبولیت داخلی به سر میبرد و آمریکا هم مثل اسراییل . اینجاست که سناریوی ایجاد هویت برای اسراییل و جایگزینی نقش آفرینی به جای آمریکا و اروپا معنا پیدا میکند.
بعد پنجم : آمریکا و غرب به دنبال آن هستند که اول ، اسراییل را نقش آفرین منطقه قرار دهند .
دوم ، اسراییل را مقتدر نشان دهند.
سوم، پای خود را به عنوان طرف مستقیم کنار بکشند.
چهارم، موجبات رعب و و وحشت را در منطقه ایجاد کنند.
این سناریو بدون حمله نیز ممکن است. یعنی با تبلیغات و گفتگوهای سیاسی و روشهایی که آمریکا دارد اسراییل را هویت جدید ببخشد، مقتدر اعلام کند و ظرفیت های سیاسی و نظامی او را بزرگ جلوه دهد و آن را در مقابل ایران و کشور های مسلمان به نمایش بگذارد.
پس موضوع حمله نیست، تبلیغات است !
اما تاریخ نشان داده است اسراییلی ها در طول 50 سال علی رغم لابی قوی خود نتوانستهاند خودشان را نگه دارند و هنوز مثل کودکی هستند که نیازمند به قنداق کردن دارند.
*سایت شخصی نویسنده