۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۸۰۹۱۵
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۵ - ۲۹-۰۴-۱۳۹۵
کد ۴۸۰۹۱۵
انتشار: ۱۰:۴۵ - ۲۹-۰۴-۱۳۹۵

مادري كه بیماری فرزندش او را با محک آشنا کرد: بهارم نيست، اما به هزاران بهار ديگر اميد مي‌بخشم

مطمئن بودم كه بهار سرماخورده است. وقتي پزشكان گفتند بهار مبتلا به سرطان است، دنيا بر سرم خراب شد. دست و پايم را گم كرده بودم

بهار دختر هفت ساله‌اي بود که قصه زندگي‌اش با يك تب كوچك دگرگون شد و همين تب زمینه آشنایی‌ خانواده‌اش را با دغدغه‌های کودکان مبتلا به سرطان فراهم کرد و موجب شد كه آنها به جمع بزرگ خانواده محک بپیوندند.

به گزارش همشهری، مادر بهار از آن روزها مي‌گويد: «چند روز بود كه فرزندم تب شديد داشت. تشخیص پزشكان در ابتدا سرماخوردگي بود و با دارو تب فرزندم پايين آمد ما هم به خيال اينكه بچه خوب شده است با خانواده براي تعطيلات نوروز سال 90 به شمال رفتيم اما دوباره تب‌هاي بهار شروع شد.

بهار كلاس اول دبستان بود. نگراني‌هاي من باعث شد تا در سفر هم بیماری‌ بهار را پیگیری كنم. هیچ علامت ظاهری وجود نداشت و باز هم تشخیص بر سرماخوردگي داده شد. همه فکر می‌کردند دو هفته تب شديد، بهار را ضعيف كرده و باعث شده ديرتر به داروها جواب بدهد.

مادر تصورش را هم نمي‌كرد غول بيماري به جان دخترش چنگ‌ زده باشد. اما در همان سفر كه دانه‌هاي كوچك كبود رنگ را بر گردن و شكم دخترش ديد، ديگر طاقت نياورد. مادر بهار مي‌گويد: «پزشک به من گفت که حتما آزمايش خون انجام دهيم. آزمايش را در شمال انجام داديم. وضعيت گلبول‌هاي سفيد خون بهار خوب نبود. به سرعت برق و باد خودمان را به بيمارستان مفيد تهران رسانديم

بهار حرف مي‌زد، اسمش را مي‌گفت، با پزشك صحبت مي‌كرد اما حالش خوب نبود. پزشك بيمارستان در عجب بود كه بهار چگونه هوشيار است. آخر او مي‌دانست كه آزمايش خون بهار نشان از يك بيماري سخت دارد. بيماري كه حتي مادر بهار فكرش را هم نمي‌توانست بكند. مي‌گويد: «مطمئن بودم كه بهار سرماخورده است. وقتي پزشكان گفتند بهار مبتلا به سرطان است، دنيا بر سرم خراب شد. دست و پايم را گم كرده بودم

مادر گريه مي‌كرد. نمي‌دانست چه بايد بكند. اصلا از كجا شروع كند. كدام بيمارستان برود. دايي بهار، اما خيالش آرام‌تر بود. مددكاران محك راهنمايي‌اش كرده بودند و او مي‌دانست اگر جايي قرار است به كمكشان بيايد، محك است. مادر بهار مي‌گويد: «برادرم گفت اينجا خيريه‌اي است كه كمكمان مي‌كند و نمي‌گذارند تنها باشيم. خيالت راحت باشد. همانجا براي تشكيل پرونده به محك رفتيم

پرونده تشكيل شد و مراحل درمان آغاز شد. اما بیماری به گونه‌ای بود که بهار پس از 3 روز از دنيا رفت. مادر بهار مي‌گويد: «من كلا 2 شب پيش بهار خوابيدم. شب سوم حال بهار وخيم شد و به آي‌سي‌يو رفت. همانجا بهار براي هميشه ما را ترك كرد.»

توصيف آن روزها براي مادر مقدور نيست. بغض راه گلويش را بسته و نمي‌تواند صحبت كند. نفس‌اش كه جا مي‌آيد مي‌گويد: «من با يك دختر بيمار به شهري به بزرگي تهران آمده بودم و نمي‌دانستم چه بايد بكنم. مددكاران محك، به موقع به سراغم آمدند. كاملا درمانده بودم. با من حرف زدند و در ميان آن همه نااميدي، اميد را به دلم انداختند. همين شد كه پس از آنكه توانستم با نبودن بهار كنار بيايم، دوباره به سراغ محك آمدم

مادر مكثي مي‌‌كند و مي‌گويد: «من فقط 3 روز همراهي محك را لمس كردم اما همان 3 روز كافي بود تا باور كنم محك بايد در تمامي روزهاي كودكاني مثل بهارم جاري باشد

دايي بهار به تهران آمد و با مدير خدمات حمايتي محك صحبت كرد. خانواده، دلشان مي‌خواست كاري كنند كه باعث دلگرمي كودكان مبتلا به سرطان و خانواده‌هايشان شوند. مي‌خواستند همان كاري را براي خانواده‌ها انجام دهند كه محك با قلب و روح آنها انجام داده بود. جلسات بسياري گذاشته شد و در نهايت قرار شد تا خانواده بهار، داوطلب مددکاری محک در همدان شوند. مادر بهار مي‌گويد: «با حمايت و پشتوانه محك كار را شروع كرديم. همه خانواده در كنار هم جمع شديم. مادر يكي از كودكان مبتلا به سرطان به همراه همسرشان نيز همراهي‌مان مي‌كنند. اين روزها خيلي خوشحالم كه خدا توان همراه شدن در حمايت از كودكان مبتلا به سرطان را به من داده است

دوشنبه و چهارشنبه هر هفته، مادر بهار و خانواده‌اش، به بيمارستان بعثت همدان مي‌روند تا با فعاليت‌ خود كاري كنند کودکان مبتلا به سرطان بیشتری سريع‌تر و آسان‌تر تحت حمایت محک قرار گیرند. براي بيماران پرونده محك را تشكيل مي‌دهند، هزينه‌هاي درماني آنها را پرداخت مي‌كنند و مشاوره مي‌دهند. كلاس‌هاي آموزش مشاوره را تحت حمايت مددكاران و روانشناسان محك آموخته‌اند. مادر بهار در اين باره مي‌گويد: «هيچ وقت فكر نمي‌كردم بتوانم در چنين فضايي كار كنم. بارها شده، مادري را با حال و روز آن روزهاي خودم مي‌بينم. با او مي‌نشينم به حرف زدند. همين به او آرامش مي‌دهد و من را نيز آرام مي‌كند. جالب است كه من وقتي در خانواده و حريم شخصي خود از بهار صحبت مي‌كنم نمي‌توانم خودم را كنترل كنم اما در بين كودكان، قوي‌ترين انسان روي زمين‌ام

مادر بهار اين روزهايش را در كنار كودكان مبتلا به سرطان مي‌گذارد و معتقد است كه از اين راه آرامشي را كه محك به او داده است، به خانواده‌ها و كودكان مبتلا به سرطان مي‌بخشد. با همت نيكوكاران همدان و پشیبانی محک براي كودكان بستري در بيمارستان اتاق بازي ساخته‌اند و شرايط رفاهي را براي خانواده‌ها ارتقا بخشيده‌اند. او مي‌گويد: «اين روزها حس مي‌كنم بهارم زنده است

برچسب ها: محک ، بیمار ، سرطان
ارسال به دوستان
وبگردی