روزنامه آفرینش نوشت:
يكي از ويژگيها و تفاوتهايي كه نظام استاد و شاگردي در گذشتههاي نهچندان دور داشت و امروز، تا حد زيادي در نظام آموزش عالي ما كمرنگ شده، تجربه كارآموزي و پروسه يادگيري تحت هدايت و سرپرستي استادي بود كه گاها، سالها به طول ميانجاميد.
بعد از گذراندن يك دوره كسب مهارت چندين و چندساله، شاگرد و دانشجوي مزبور، كه تمام چم و خم كار را به بركت تجربه شاگردي در محضر استاد فراگرفته بود، ميتوانست خود، بر كرسي استادي تكيه زند و دست ديگران را براي آموختن و حرفهاي شدن، بگيرد. وقتي به واكاوي اسامياي كه بر پيشاني فرهنگ و هنر و حوزههاي علمي ما ميدرخشند، ميپردازيم، ميبينيم اغلب آنها از اين قاعده مستثنا نيستند.
بسياري از بزرگان ما مدتها پاي درس و بحث اساتيد خود، نشستهاند، تا سرانجام به چنين موقعيتي در حيطه هنري يا علمي خاص خود دست يافتهاند. اين مقوله، امروز هم در دانشگاههاي مختلف دنيا همچنان ادامه دارد و دانشجويان فرايند تحقيق و پژوهش را در معيت استادي سپري ميكنند كه به واسطه داشتن تجربه بيشتر و علم افزونتر، ميتواند آنها را به درستي راهنمايي كند. اما مسأله هدايت و راهنمايي علمي دانشجويان، مانند بسياري از موارد ديگر، در كشور ما شكلي فرماليته و فاقد معناي حقيقي، گرفته است. تا قبل از اخذ واحد پاياننامه توسط دانشجويان، به دليل تعداد كم اساتيد درمقايسه با تعداد زياد دانشجويان، اين موضوع كه دانشجويان مانند برخي از دانشگاهها در خارج از كشور، به صورت گروههايي كوچك درآمده و زير چتر راهنمايي و ياددهي يك استاد مشخص قرار بگيرند، عملا وجود ندارد.
زماني هم كه نوبت اخذ واحد رساله ميشود، نقش اساتيد راهنما و مشاور در بسياري از موارد، در سطح صوري ميماند و به برخي امضادهيها محدود ميشود و ازاين رو دانشجويان، در زمان فارغالتحصيلي، بار علمي خاصي را كه در اثر تلمذ در محضر اساتيد فراگرفته باشند، احساس نميكنند. در چنين شرايطي، هستند بسياري از اساتيد كه به جاي احساس تعهد در مقابل وظيفه راهنمايي و مشاورهاي كه به عهده گرفتهاند، در انديشه انجام امور پژوهشي و چاپ و انتشار كارهاي علمي خود ميباشند و كمترين وقتي را در برنامه هفتگي و ماهانه خود براي ارائه راهنمايي به دانشجويان، درنظر نميگيرند.
يكي از نتايج اين وضعيت هم دفاع از پاياننامهها و رسالههايي است كه اساتيد راهنما و مشاور، آن گونه كه بايد و شايد در آن ايفاي نقش نكردهاند و لذا، پژوهش و تحقيقي كه درصورت درست هدايت و انجام شدن، ميتوانست گرهي از مشكلات موجود را باز كند و بر قوت علمي دانشجو بيفزايد، به صورت كاري فرماليته درميآيد كه عليرغم وقت، انرژي و هزينهاي كه نيروي غالبا جوان كشور براي آن صرف كرده، در عمل، هباءً منثوراً و بيفايده و بيهوده تلقي ميشود. عدم احساس مسئوليت و دلسوزي در قبال يكديگر و بهخصوص در زمينه و حوزهاي كه در آن متعهد به انجام كار شدهايم، چيزي است كه نياز به بررسي جامعهشناسي و نگاه روانكاوانه دارد.
اگرچه در همين شرايط، نميتوان وجود اساتيدي را كه برعكس، از هر گونه كمك و مساعدت علمي به دانشجويان دريغ نميورزند، ناديده گرفت. آموزش عالي ما در راه رشد، نياز به دانشجويان مطلع و آگاه دارد كه بعد از فارغالتحصيلي بتوانند گامهاي درست و مهمي را در حيطه علمي و تخصصي خود بردارند و اين آگاهي، زماني عمقي و اصولي خواهد بود كه در سايه يادگيري از استادان باتجربه و كارآموخته باشد.
در شرايطي كه ورزيدگي و تجربه دانشجويان در حيطه و رشته تخصصي خود، محدود و كارهاي شخصي و پژوهشي اساتيد نيز فراوان است، دفاع از پاياننامهها و رسالههايي با كيفيت نازل، همچنان ادامه خواهد داشت. مگر اينكه نوعي بازتعريف نسبت به نقش و جايگاه اساتيد راهنما و مشاور صورت بگيرد و همه چيز از حالت صوري، كليشهاي و غيرحقيقي خود خارج شود.