عصر ایران؛ رضا کدخدازاده- این قلم تیز شده بود تا از غروری که پسران ایران در جهنم سئول برای مان آفریدند، بنویسد که ناگهان خبری تلخ در غروبهای همیشه تلخ جمعه آوار شد. بر سر این قلم و بر سر همهی ایرانیها... به ویژه هموطنانمان در جنوبیترین استان ایران، هرمزگان.
تیز شده بود تا از نمایش غیرتمندانهی بروبچههای تیم ملی فوتبال بگوید که هرگز اسیر هایوهوی بیش از حدّ رقیب نشدند، اما الان باید از دخترکانی بگوید که مثل ماهیان زلالپرستِ آبهای دیارشان، مظلومانه اسیر تور صیاد شدند و پَر کشیدند.
می خواست از کابوس مزمن شدهی داوران استرالیایی برای فوتبال ایران بنویسد اما حال باید از کابوس اتوبوسی که ارابهی مرگِ عزیزترین فرزندان این سرزمین شده بنویسد.
میخواست از «کارلوس کی روش»ی بنویسد که اکنون برای تیم ملی ایران نه فقط یک سرمربی موفق، که همچون پدری دلسوز شده که در رقابت تشریفاتی هم طاقت شکست خوردن فرزندانش را ندارد و از موفقیت آنها همواره مشت گره میکند.
حال اما باید از پدرانی نوشت که غروب جمعهای، دستشان را توانی نبود تا گره بر تورهای ماهیگیری خود بزنند تا لقمه نانی حلال برای دخترکانشان بیاورند.
میخواست از توفانی که در شبکههای اجتماعی فیفا و ... به افتخار پسران ایران به راه افتاده بود بنویسد، اما حالا باید از توفانی بنویسد که به دل مردمان کرانههای خلیج فارس افتاده؛ و به دل مردمان سراسر ایران نیز...
دیروزدر هرمزگان عزای عمومی اعلام شد. مثل دلهای ما که بدون منتظر ماندن برای چنین اعلامهای رسمی، از همان لحظات ابتدایی پرکشیدن دخترکانمان خود در عزای عمومی بود.
به راستی تا کی؟! تا کی باید هر لحظه منتظر شنیدن چنین خبرهای تلخی از جایجای سرزمین عزیزمان باشیم؟! چرا فاصلهی حادثههای تلخ در این سرزمین این قدر کوتاه شده؟!
در فرهنگ لغات «معین» در یکی از معانی حادثه این گونه آمده است: «آنچه نو پدید آمده»! به راستی این اتفاق تلخ در ایران «نو» است که عنوان «حادثه» بر آن نهیم؟!
شوربختانه باید بگوییم نه این حادثه «نو» است و نه پیآمدهای پس از آن! معمولاً عادت کردهایم در پی اینگونه حوادث، بشنویم مقصر، تنها راننده بوده است!
جادههایمان بیمشکل، شرکتهای اتوبوسرانی وظایف خود را به درستی انجام داده، معاینات لازم وسیلهی نقلیه توسط نهادهای نظارتی به شکل کامل و دقیق انجام شده؟!
به هر حال این حادثهی تلخ هم مثل تمام حوادث تلخ گذشته دیر یا زود از یاد ما میرود. اما از یاد خانوادههای داغدیده چه طور؟! قطعاً حالاحالاها دریای دل همهی هرمزگانیها توفانی است.
شاید هم تا مدتها هیچ ماهی یی در تور ماهی گیران هرمزگانی نیفتد. آخر چه قدر نازنینند این مردمان جنوب. چه قدر صبور. چه قدر بیکینه. چه قدر بی های و هو. حتی یک نماینده در مجلس ندارند که رنگ و بوی قومی به این حادثه بدهد تا شاید کمی از داغشان کاسته شود!
خدایا! اگر چه غم ماهیان زلالپرست هرمزگان، غم همهی مردم ایران است، اما تو خودت به فریاد فروخفته در دل آنها برس. شاید مولانا این ابیات را برای نازنینمردمان این دیار سروده باشد:
جمله در خشکی چو ماهی میتپند
آب را بگشا، ز جوی بردار بند
ای که چون تو در زمانه نیست کس
الله الله، خلق را فریاد رس