۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۹:۲۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۵۹۳۷
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۷ - ۱۳-۰۸-۱۳۸۷
کد ۵۵۹۳۷
انتشار: ۱۷:۵۷ - ۱۳-۰۸-۱۳۸۷

حکایت های دایی فتاح - 2 / زیر سر یار بلند شده

اما رفتنش همانا و نیامدنش همان. مرخصی اش تمام شد روزها پشت سر هم می گذشت اما خبری از دایی نبود که نبود.اولش نگرانی بود و دلشوره اما از آنجاییکه کار شرکت شوخی بردار نبود...
    عصرايران - "حکایت های دایی فتاح" عنوان بخش جديد عصرايران است ؛ در اين بخش خواهيم کوشيد نگاهي متفاوت به مسائل و اخبار روز داشته باشيم ، نگاهي از رهگذر خاطرات و حکايت هاي خواندني. اين بخش را "محمد خسروي راد" يکي از نويسندگان خوب کشورمان خواهد نگاشت.

هفته پیش نخستین بخش حکایت های دایی فتاح را خواندید و امروز ، ماجرایی دیگر از او را می خوانید.



   آن روزها که دایی فتاح تازه با شرکت ما قرارداد امضا کرده بود، در انجام امور محوله نه کوتاهی می کرد و نه اهمال و صد البته غیبت غیر موجه هم به هیچ وجه...

   مجسمه نظم بود و حضورش در شرکت منشا خیر و برکت. چای داغ تازه دم او همیشه به راه بود و دستمال نم دار تمیزی همواره همراهش بود و تا احساس نیاز می کرد به جان میز و دیوار و فایل و کشو  می افتاد چنان آن جا را برق می انداخت که...

   قول می دهم این پارگراف دیگر با سه نقطه تمام نشود و سعی می کنم در تعریف بقیه این ماجرا روایت خطی را از دست ندهم. بله، دایی فتاح چنان منظم بود که نگو و نپرس. تا اینکه... باور کنید این بار مجبور بودم که از سه نقطه استفاده کنم تا لحن روایتم گیرا و قدیمی جلوه کند. بله، تا اینکه روزی از روزها دایی مرخصی گرفت تا به آبادی اش  سری بزند.

 اما  رفتنش همانا و نیامدنش همان. مرخصی اش تمام شد روزها پشت سر هم می گذشت اما خبری از دایی نبود که نبود.

اولش نگرانی بود و دلشوره اما از آنجاییکه کار شرکت شوخی بردار نبود و با احساسات نمی شد به رتق و فتق امور پرداخت، کم کم جدی شدیم که " این که نمی شود؟ همه کارهای شرکت به دلیل بی انضباطی دایی به هم ریخته و ما مانده ایم و کلی استکان نعلبکی کثیف و گلوی خشک همکاران ( نه اینکه فکر کنید کار همکاران ما در شرکت تنها و تنها چای نوشدن باشد) و میزهای نامرتب و در و دیوار شلوغ و به هم ریخته" که طبعا همه اینها باعث عدم موفقیت شرکت در امور و پایین آمدن راندمان و خیلی چیزهای دیگر می شد.

 با این حساب به دستور مدیر عامل، دایره حقوقی شرکت فعال شد و طی تنظیم یک دادخواست حرفه ای از دایی فتاح به خاطر انبوه مصیبت هایی که به واسطه غیبت طولانی اش بر سر شرکت هوار کرده بود، شکایت کرد.

   حالا دیگر خیالمان راحت شده بود که به محض پیدا شدن سر و کله دایی تمام مشکلات و گرفتاری هایمان را به گردنش خواهیم انداخت و البته اگر هم نمی آمد شرایط چندان بد نبود چون نبودنش هم طبیعتا می توانست  راه گریز مناسبی برای از این دست مصائب باشد. از سویی دایره حقوقی شرکت هم در این شرایط سری توی سرها بلند کرده بود که نگو و نپرس و از اینکه دیده می شد، خیلی خوشحال بود.

   اما با پیدا شدن سر و کله دایی همه چیز جور دیگری شد. به عبارتی پیگیری های حقوقی و جلسات کذا و کذایی که تا آن زمان برای نیامدنش گذاشته شده بود، همگی کشک. دایی فتاح که آمد اول از همه گره دستمال ابریشمی اش را گشود و با یک جعبه شیرینی فرد اعلا  راه افتاد توی تک - تک اتاق ها که "بفرمایید دهانتان را شیرین کنید." سر و صورتش را حسابی صفا داده بود و سبیلش را آنکادر کرده بود و لپ هایش هم به قاعده گل انداخته بود.

کام همه را که شیرین کرد، خبر مثل توپ ترکید: ماجرا از این قرار بود که دایی فتاح به محض رسیدن به آبادی یک دل نه صد دل گرفتار یک دوشیزه همولایتی اش شده بود و  طبیعی بود که وصال به این عشق سوزناک و راه انداختن عروسی به سبک ولایت دایی به درازا کشیده بود و ...

   حق می دهید که این پارگراف هم به دلیل اطاله کلام و احیانا طرح مباحث غیر مرتبط (مثل شب زفاف و این طور چیزها) ناگزیر به سه نقطه ختم شود. بگذریم. ماجرا به خیر و خوشی تمام شد و مدیر عامل به دلیل آنچه که "انجام امر خیر" از آن یاد می کرد و  اینکه دایی نیز عذرخواهی رسمی کرده بود، دستور داد دایره حقوقی شکایت شرکت علیه دایی فتاح را پس بگیرد.

   اکنون که با خواندن خبر زیر شاهد تکرار  تاریخ خواهید بود، ذکر یک نکته مهم و اساسی الزامی است، اول خبر را مرور  می کنیم:

   ابراهیم توره: هواداران غیبتم را به عنوان کادوی عروسی بر من ببخشند

   ابراهیم توره مهاجم سیه چرده و سنگالی تیم فوتبال پرسپولیس به باشگاه پرسپولیس مراجعه نموده و با مسئولان باشگاه دیدار و گفتگو کرد.
ابراهیم توره بازیکن پرسپولیس که با هماهنگی باشگاه و کادر فنی جهت مرخصی چند روزه به کشورش سفر کرده بود، پس از اتمام زمان مورد نظر به باشگاه نیامد تا شایعاتی را بوجود آورد اما صبح امروز با سید داریوش مصطفوی دیدار و گفتگو کرد. پس از پایان جلسه، توره در گفتگویی به نکات جالبی اشاره کرد گفت: پس از صحبت با باشگاه و کادر فنی چند روزی را مرخصی گرفتم که به دو علت نتوانستم به موقع در خدمت پرسپولیس باشم؛ یکی اینکه در سنگال ازدواج کردم و دیگر اینکه بدلیل عدم تهیه بلیت نتوانستم به موقع در تمرینات این تیم شرکت کنم و از همین جا از کلیه مسئولان باشگاه، کادر فنی، هواداران و بازیکنان تیم پرسپولیس عذرخواهی می کنم و امیدوارم بتوانم جبران کنم.

   و اما نکته ای که قرار بود یاد آوری کنم: بهانه ازدواج به چند دلیل، دیگر کارایی لازم را برای برون رفت از مشکلات و مصائب از دست داده است.

   اول اینکه دیگر به راحتی نمی توانید ادعا کنید که ازدواج کرده اید. چرا که سن ازدواج در کشور ما روز به روز بالاتر می رود و شرایط مالی جوانان و تشریفات انبوهی که در آستانه عمل شیرین ازدواج بر سر راه قرار می گیرد امکان باور پذیری آن را  به صفر می رساند و چنانچه زمانی چنین ادعای گزافی کنید امکان دارد از جملاتی مثل  "از کجا آورده" و  "نکند اختلاس کرده" برای شما استفاده شود و با این حساب این چنین اقدامات متهورانه ای تنها به "عهد دایی فتاح" مربوط  می شود. مگر استثنائاتی مثل خارجی ها، برادران افغانی و فوتبالیست ها و گرنه برای شهروندان جوان ایرانی چندان دست یافتنی نیست.

   ثانیا استفاده از این "پلتیک دایی فتاحی" به مانند "قاعده فوت" است. (هر عمه و دایی و خاله و عمو و هر عزیز دیگری تنها یک بار مرحوم می شود و از پلتیک فوت آنها برای مرخصی رفتن یا سر کلاس حاضر نشدن تنها یک بار می توان استفاده کرد).

تجربیات ما نشان می دهد که زمانی، دایی فتاح برای غیبت دوباره اش از این پلتیک بهره برد و صدالبته این نکته نه تنها حلال مساله نشد که به دلیل آنچه که مدیر عامل محترم از آن به "زیر سر یار بلند شده"  یاد کرد کلی مورد هجمه و خدشه قرار گرفت و دست آخر به اخراجش انجامید.

با این حساب باید به خاطر داشته باشید که حتی اگر مشکلات اقتصادی کشور حل شود و ادعای ازدواج کردن باور پذیر شود آن وقت باید یادتان باشد تنها برای یک بار قابل طرح و استفاده است بار دومش بیشتر "ملال" می آورد و "صفرا" می افزاید.


ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۰ - ۱۳۸۷/۰۸/۱۵
0
0
کارت درسته رفیق...
وبگردی