عصر ایران- ریز علی خواجوی دهقان فداکار درگذشت. این خبر دیروز منتشر شد و در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی هم بازنشر شد. دلیل توجه مردم به او جدای خاطره فداکاری حس نوستالژیک به خاطر این داستان در کتاب های درسی است.
بسیاری از کسانی که در کودکی داستان «دهقان فداکار» را خوانده بودند چه بسا تصور نمی کردند این ماجرا واقعی باشد یا تمام داستان واقعی باشد اما بعدها رسانه ها سراغ او رفتند و روشن شد قصه واقعیت دارد و همان است که رور 16 آبان 1340 در روزنامه اطلاعات چاپ شد.
تیتر روزنامه این بود: فداکاری یک دهقان، جان صدها مسافر را نجات داد.
خبر این گونه آغاز می شود: «در دره قرنقو کوه در روی خط آهن ریزش کرد و دهقانی پیراهن خود را آتش زد و راننده را از خطر آگاه ساخت.قطار با کوشش زیاد راننده متوقف شد و جان دو هزار نفر از مسافرین از خطر مرگ نجات یافت. هیأت مدیره راه آهن به این دهقان فداکار جایزه و پاداش داد. ایستگاه راه آهن قرنفو از صعب العبورترین مناطق کوهستانی در راه آهن تهران- تبریز است.»
همین متن نشانگر این است که اصطلاح «دهقان فداکار» را خبرنگار اطلاعات در سال 1340 به کار برده یا مسؤول بالاتر او در روزنامه. بسیاری از القاب و اصطلاحات که در چند دهه گذشته بر سر زبان ها افتاده کار روزنامه نگاران شاخص و در اخبار حوادث از چهره هایی مانند محمد بلوری است. «خفاش شب»، «عروس بیست ساله» و «قاتل عنکبوتی» در این زمرهاند و البته نمی دانیم اصطلاح دهقان فداکار را اول بار چه کسی به کار برد اما در متن خبر آمده و مثل حالا رسم نبود که پای هر مطلب اسم بگذارند.
از سوی دیگر جالب است بدانیم نام درست و اصلی دهقان فداکار، ریز علی خواجوی نبوده و احتمالا به دلیل اشتباه چاپی و در حروف چینی روزنامه به این صورت چاپ شده و رواج یافته است.
نام درست او « ازبر علی حاجوی» بوده است.
هر چند درباره دهقان فداکار این روایت هم وجود دارد که توقف نهایی قطار به خاطر شلیک بوده اما به هر رو در خاطره جمعی ما ایرانیان این داستان ثبت شده و ذوق و شعور نقل این داستان در کتاب های درسی را نیز باید ستود.
در کتاب های درسی گذشته مفهوم «فداکاری» با داستانی غیر ایرانی که گویا واقعیت بیرونی هم نداشته (پتروس فداکار) نیز انعکاس می یافت و یکی از دلایل محبوبیت دهقان فداکار را می توان همین واقعی بودن و زنده و موجود بودن قهرمان داستان دانست.
خدایش بیامرزاد «ازبرعلی حاجوی» را که در حافظه جمعی و خاطرات مشترک ما با نام « ریز علی خواجوی» ثبت شده است.
چندین نسل از اقدام خوب این دهقان فداکار تاثیر گرفتند. امیدوارم جامعه در پرورش اینگونه انسان های خیراندیش همواره کوشا باشد.
ملا ما اینیم اول قضاوت میکنیم بعدا اگه فرصت شد گوش میدیم. دست اخر هم بعد مرگش میگیم عجب؟!
بنده خدا میگفت به هر در زدم تا لا اقل منو تو همون قسمت سوزنبان کنن یا استخدام کنند. نکردن که نکردن.
به قول یه ضرب المثل امریکایی
سرخ پوست خوب ان است که مرده باشد
روحش شاد و خدایش بیامرزد
در پای اجل یکان یکان پست شدند...
زمانی جامعه ما از این آدمها زیاد داشت... مرام و معرفت بود... ولی الان به بچه هامون یاد میدیم که فقط زرنگ باشند و به فکر خودشون.
اون انسانهای ساده و باصفا کجا و ما کجا؟
روحش شاد.
مجسمه ریزعلی را در یکی از میادین شهر میانه (آذربایجان شرقی) نصب کرده بودند، دیده بود و پرسیده بود چقدر شده است؟ شنیده بود ۷ میلیون، گفته بود ۷ میلیون را میدادند خودم، شب و روز، زمستان و بهار میایستادم بهجایش.
ریزعلی که به کتاب هم راه یافت از محرومیت نجات نیافت.